اگر تابحال گوگل آنالیتیکس را روی وب سایت خود نصب نکرده اید، همین امروز اینکار را انجام دهید. گوگل آنالیتیکس یک ابزار فوق العاده برای بازاریابی اینترنتی محسوب می شود. اگر میخواهید از گوگل آنالیتیکس هدفمند استفاده کنید، باید برای آن آموزش کامل ببینید. ما قبلا آموزش جامع گوگل آنالیتیکس را منتشر کرده ایم. سراغ آن بروید اگر نمیدانید هدف ها Goals در گوگل آنالیتیکس چه بوده و چه کاربردی دارند.
ما قبلا ساختن حساب و … را توضیح داده ایم. اگر از وردپرس استفاده می کنید، از این آموزش برای نصب گوگل آنالیتیکس روی سایت وردپرسی استفاده کنید.
در اینجا لیستی از 30 کاری را عنوان میکنیم که هیچوقت نباید در حق خودتان انجام دهید.
1. با آدمهای نادرست نشست و برخاست نکنید.
زندگی کوتاهتر از آن است که بخواهید وقتتان را با کسانی بگذرانید که
خوشبختی را از شما میگیرند. اگر کسی بخواهد که در زندگیاش باشید، برای
شما جا باز خواهد کرد. نباید برای پیدا کردن جایی در زندگی کسی بجنگید.
هیچوقت برای بودن با کسی که ارزش شما را نادیده میگیرد اصرار نکنید. و
یادتان باشد، آنهایی که در زمان خوشی کنار شما میمانند مهم نیستند، مهم
کسانی هسند که در ناخوشیها و ناملایمات زندگی کنارتان هستند. آنها دوستان
واقعی شما هستند.
2. از مشکلاتتان فرار نکنید. باید
با مشکلاتتان روبهرو شوید. البته این کار ساده نخواهد بود. هیچکس در دنیا
نیست که بتواند همه کارها را بینقص انجام دهد. هیچکدام از ما قادر نیستیم
که مدام در حال حل کردن مشکل باشیم. درواقع، ما جوری ساخته شدهایم که
ناراحت، ناامید و شکستخورده شویم. چون این معنی واقعی زندگی کردن است –
روبهرو شدن با مشکلات، درس گرفتن از آنها، سازگاری و حل آنها به مرور
زمان.
3. به خودتان دروغ نگویید. به
هر کس دیگری در دنیا میتوانید دروغ بگویید به جز خودتان. زندگی ما زمانی
بهتر میشود که از فرصتها استفاده کنیم و سختترین و اولین فرصتی که
میتوانیم از آن استفاده کنیم این است که با خودمان صادق باشیم.
4. نیازهای خودتان را پنهان نکنید.
دردناکترین مسئله این است که وقتی شدیداً درگیر دوست داشتن کسی هستید،
خودتان را فراموش کنید و یادتان برود که شما هم فردی خاص هستید. بله، باید
به دیگران کمک کنید اما به خودتان هم همینطور. اگر قرار باشد که زمانی
بیاید که به خودتان برسید و چیزهایی که به آن علاقه دارید را دنبال کنید،
آن زمان همین حالاست.
5. سعی نکنید کسی باشید که نیستید.
یکی از بزرگترین چالشهای زندگی این است که در دنیایی که تلاش میکند شما
را مثل بقیه کند، خودتان باشید. همیشه کسانی هستند که از شما زیباتر،
باهوشتر، جوانتر، و ... باشند اما این افراد هیچوقت شما نیستند. خودتان
را تغییر ندهید تا آدمها دوستتان داشته باشند. خودتان باشید و مطمئن باشید
آنهایی که باید، دوستتان خواهند داشت.
6. درگیر گذشته نشوید. اگر بخواهید دوباره و دوباره فصل قبلی کتاب زندگیتان را بخوانید، هیچوقت نخواهید توانست فصل جدید زندگیتان را شروع کنید.
7. از اشتباه کردن نترسید.
اینکه کاری انجام دهید اما اشتباه کنید ده مرتبه بهتر از این است که هیچ
کاری انجام ندهید. هر پیروزی پشت سر خود مجموعهای از شکستها داشته است و
هر شکستی پلی به سمت موفقیت است.
8. خودتان را بخاطر اشتباهات گذشتهتان سرزنش نکنید.
ممکن است فرد نادرستی را در گذشته دوست داشتهاید و بخاطر مسائل نادرستی
گریه کردهاید اما هر اتفاق بدی هم که بیفتد، یک چیز مسلم است: اینکه
اشتباهات به ما کمک میکنند فرد یا چیزهایی را پیدا کنیم که برایمان مناسب
هستند. همه ما اشتباه میکنیم، دچار مشکل میشویم و خیلی وقتها افسوس
گذشته را میخوریم. اما باید بدانید که شما اشتباهاتتان نیستید، مشکلاتتان
هم نیستید و الان اینجایید و قدرت این را دارید که بتوانید روز و آیندهتان
را آنطور که میخواهید بسازید. هر اتفاق کوچکی که قبلاً در زندگیتان
افتاده است شما را برای این لحظه آماده میکرده است.
9. سعی نکنید خوشبختی را بخرید.
خیلی از چیزهایی که آرزو داریم داشته باشیم گران هستند. اما حقیقت این است
که چیزهایی که واقعاً ما را خوشحال و راضی میکنند کاملاً رایگاناند: مثل
عشق، خنده و تلاش در جهت علایقمان.
10. سعی نکنید برای خوشبختیتان به دیگران تکیه کنید.
اگر با کسی که درونتان است خوشبخت و شاد نباشید، با هیچ رابطه بادوامی هم
خوشحال و راضی نخواهید بود. باید ابتدا ثبات زندگی خودتان را بسازید تا بعد
بتوانید آن را با کسی قسمت کنید.
11. وقت تلف نکنید.
زیاد فکر نکنید چون اینکار فقط مشکلتراشی میکند. موقعیتها را ارزیابی
کنید و تصمیمات قاطع بگیرید. هیچوقت نمیتوانید چیزی که شهامت رویارویی با
آن را ندارید تغییر دهید. پیشرفت نیازمند خطر کردن است.
12. فکر نکنید آماده نیستید.
هیچکس هیچوقت وقتی فرصتی پیش میآید، 100% آماده نیست. چون بیشتر
موقعیتهای عالی زندگی ما را مجبور میکند که فراتر از محدوده امنمان قدم
برداریم و این یعنی احساس راحتی نخواهیم داشت.
13. به دلایل نادرست درگیر هیچ ارتباطی نشوید.
روابط باید هوشمندانه انتخاب شوند. تنها بودن خیلی بهتر از این است که با
فردی نادرست باشید. هیچ نیازی به عجله کردن نیست. اگر قرار باشد اتفاقی
بیفتد، میافتد، آن هم در زمان درست خود، با فردی مناسب شما و به بهترین
دلایل. زمانی عاشق شوید که آمادگی آن را داشته باشید نه وقتی که تنها
هستید.
14. بخاطر اینکه روابط قبلی تان موفقیتآمیز نبودهاند، روابط جدید را رد نکنید.
در زندگی میفهمید که ملاقات شما با هر فردی دلیلی دارد. بعضی از آنها
آزمایشتان میکنند، بعضی از شما سوءاستفاده میکنند و بعضی به شما درس
میدهند. اما از همه اینها مهمتر، بعضی از آنها بهترین اتفاقها را
برایتان به ارمغان میآورند.
15. سعی نکنید با همه رقابت کنید.
نگران کارهایی که دیگران از شما بهتر انجام میدهند نباشید. سعی کنید هر
روز رکورد خودتان را بالا ببرید. موفقیت مبارزهای است بین خودتان و
خودتان.
16. به دیگران حسادت نکنید. حسادت هنر شمردن نعمتهای دیگران به جای نعمتهای خودتان است. از خودتان بپرسید: "من چه چیزهایی دارم که بقیه حسرت آن را میخورند؟"
17. دست از شکایت کردن و دلسوزی برای خودتان بردازید.
مشکلات زندگی به دلیلی پیش میآیند: برای عوض کردن مسیر شما به سمتی که
باید بروید. ممکن است همان موقع علت یک اتفاق را نفهمید و ممکن است برایتان
خیلی سخت باشد اما اگر به گذشته و اتفاقات بد دیگری که برایتان افتاده بود
نگاه کنید، خواهید دید که اکثر آنها شما را به سمت فضا، فرد، تفکر و
موقعیت بهتر سوق دادهاند. پس لبخند بزنید! بگذارید همه بدانند که امروز
خیلی قویتر از دیروز هستید.
18. کینهتوزی نکنید.
زندگیتان را با نفرت پیش نبرید چون آخر کار خودتان را خیلی بیشتر از کسانی
که از آنها نفرت دارید، اذیت خواهید کرد. بخشش این نیست که بگویید، "کاری
که در حق من کردی اشکالی ندارد." بخشش گفتن این است: "من اجازه نمیدهم
کاری که در حقم کردی خوشبختی من را برای همیشه نابود کند". بخشش بهترین
راهکار است. کینهها را دور بریزید، به دنبال آرامش باشید و خودتان را آزاد
کنید. و یادتان باشد، بخشش فقط برای دیگران نیست، برای خودتان هم هست. اگر
لازم بود، خودتان را هم ببخشید و سعی کنید دفعه بعد بهتر رفتار کنید.
19. نگذارید دیگران شما را تا سطح خودشان پایین بکشند. برای راحتی کسانیکه نمی خواهند خودشان را بالا بکشند، استانداردهایتان را پایین نیاورید.
20. وقتتان را برای توضیح دادن خودتان برای دیگران تلف نکنید. دوستانتان به آن نیازی ندارند و دشمنانتان هم حرفهای شما را باور نخواهند کرد. همان کاری را بکنید که ته دلتان میگوید درست است.
21. هیچوقت بدون وقفه انداختن کاری را پشت سر هم انجام ندهید.
وقت نفس کشیدن دقیقاً همان زمانی است که وقتی برای آن ندارید. اگر مدام
پشت سر هم به کارتان ادامه دهید، همیشه چیزهای یکسانی به دست خواهید آورد.
گاهی لازم است از کارتان دست بکشید تا همه چیز را واضحتر ببینید.
22. زیبایی لحظات کوچک را نادیده نگیرید. از
چیزهای کوچک لذت ببرید چون یک روز به عقب نگاه میکنید و میفهمید که
چیزهای بزرگی بودهاند. بهترین قسمت زندگیتان همان لحظات کوچک و بی نام و
نشانی است که به کسی که برایتان مهم است لبخند میزنید.
23. سعی نکنید همه چیز ایدآل و بینقص باشد. دنیای واقعی به ایدآلگراها جایزه نمیدهد، به کسانی پاداش میدهد که کار انجام میدهند.
24. آسانترین راه را دنبال نکنید.
زندگی آسان نیست، مخصوصاً وقتی برای به دست آوردن چیز باارزشی برنامهریزی
میکنید. راه آسان را انتخاب نکنید. کاری غیرعادی انجام دهید.
25. اگر همه چیز بر وفق مرادتان نیست، تظاهر نکنید که اینطور است. هیچ
اشکالی ندارد که هر از گاهی خرد شوید. لازم نیست همیشه وانمود کنید که قوی
هستید و نیازی هم نیست که مداوم ثابت کنید که همه چیز خوب پیش میرود.
نگران اینکه بقیه چه فکر میکنند هم نباشید. اگر لازم است گریه کنید. هر چه
زودتر این کار را بکنید، زودتر قادر خواهید بود دوباره لبخند بزنید.
26. دیگران را بخاطر مشکلاتتان مقصر نکنید.
اینکه تا چه اندازه بتوانید به آرزوهایتان دست پیدا کنید به این بستگی
دارد که تا چه اندازه مسئولیت زندگیتان را قبول میکنید. وقتی دیگران را
بخاطر اتفاقاتی که برایتان میافتد مقصر بدانید یعنی از مسئولیت شانه خالی
میکنید و به دیگران قدرت نفوذ به آن بخش از زندگیتان را میدهید.
27. لازم نیست برای همه، همهکس باشید.
اینکار غیرممکن است و فقط خستهتان خواهد کرد. اما لبخند زدن به دیگران
میتواند دنیا را تغییر دهد. شاید نه کل دنیا را، ولی دنیای آن آدمها را
مطمئناً تغییر خواهد داد.
28. زیاد نگران نباشید.
نگرانی مشکلات آینده را حل نخواهد کرد، فقط لذتهای امروز را هم از شما
خواهد گرفت. یک راه اینکه بفهمید چیزی ارزش نگران بودن را دارد یا نه این
است که از خودتان بپرسید، "این مسئله در یک سال آینده مهم خواهد بود؟ در سه
سال آینده چطور؟ در پنج سال چه؟" اگر اینطور نبود، پس ارزش نگران بودن را
ندارد.
29. روی چیزی که نمیخواهید اتفاق بیفتد متمرکز نشوید.
روی چیزهایی متمرکز شوید که میخواهید اتفاق بیفتند. تفکر مثبت از
لازمههای هر موفقیت است. اگر هر روز صبح با این فکر بیدار شوید که اتفاقی
فوقالعاده در زندگیتان خواهد افتاد، و به آن توجه دقیق کنید، خواهید دید
که حق با شما بوده است.
30. قدرناشناس نباشید.
زندگیتان خوب باشد یا بد، هر روز شکرگزار بخاطر آن از خواب بیدار شوید.
مطمئن باشید کسی در جایی دیگر از جهان وضعیتی بسیار بدتر از شما دارد. بجای
اینکه به چیزهایی که ندارید فکر کنید، سعی کنید به چیزهایی فکر کنید که
دارید و دیگران افسوس آن را میخورند.
بزرگان بازار، هریک موفقیت خود را به
دلایلی چند، نسبت میدهند. فیلیپ کاتلر، پدر بازاریابی مدرن، درمیدانبودن
و آموختن از آن را دلیل موفقیت خود میداند، لستر ووندرمن از بزرگان روش
بازاریابی مستقیم، یادگرفتن از حرفهایها و حسیادگیری و سرآمدی مداوم؛ جک
تروت، مطالعه و آموختن از کتابها؛ پاتریشیا سیبولد، متخصص در زمینهی
تجربهی مشتری، کنجکاوی برای مشاهده و یادگیری از رفتارهای مردم و اعتقاد
به دانش انسانی و روحانی؛ دان شولتز، مبتکر ارتباطات بازاریابی یکپارچه،
نقش استادی خلاق و نوآور؛ و آل ریس، شوق به آموختن همیشگی را مایه موفقیت
خود میداند.
اهمیت یادگیری، در ارتقای عملکرد انسان نهفته است.
یادگیری، آموزشی است که منجر به تغییر رفتار میشود. بنابراین آموزش،
ابزاری برای رسیدن به هدف یادگیری است. شرط توسعه سازمانها و انسانهای
مدرن، یادگیری است. زیرا که یادگیری، موضوع توسعه و زمینهساز آن است. از
اینرو انسانهای آگاه و یادگیرنده، همواره در تکاپوی بهبود رفتارهای خویش
بوده و موانع مُخلّ یادگیری را از سر راه برمیدارند. انسانهای یادگیرنده،
عضلات ذهنی منعطفی دارند. همانگونه که داروین بیان میدارد، "نه قویترین
موجودات و نه هوشمندترینشان نیستند که بقای خود را حفظ میکنند، بلکه
انطباقپذیرترین موجوداتند که میتوانند حیات آینده خود را تضمین کنند."
انسانهای
یادگیرنده افزون بر این، سرآغاز سازمانهای یادگیرنده هستند؛ سازمانهایی که
یکایک پرسنل آن از قابلیتهایی منحصربهفرد برخوردار بوده و هر یک از
ایشان از مدیرعامل گرفته تا نیروهای میزپذیرش، به شکل مداوم در حال یادگیری
و مهارتافزایی هستند. یادگیری در این قبیل سازمانها در اولویت بوده و
خردجمعی سازمان مبتنی بر یادگیری سیستمی افزایش مییابد. این سازمانها
رسالت و آرمانی مشترک داشته و در جهت دستیابی به این اهداف، تلاشی جمعی
صورت میدهند و در این مسیر ضمن شکستن الگوهای ذهنی فاقدکارایی و
پارادایمها و چارچوبهای قدیمی، جور دیگر دیدن و اندیشیدن را میآموزند و
خود را در چارچوب بستهی ذهن محصور نمیکنند.
انسانهای یادگیرنده
فارغ از میزان تجربه و آشنایی خود با علوم مختلف، اسیر دام غرور و موفقیت
نشده و فروتنانه همچون میوهای کال از درخت پربار دانش ارتزاق میکنند.
اهمیت
یادگیری تا بدانجا است که حتی مکانیزم آن در برخی جانداران نظیر زنبورهای
عسل که مهندسین طبیعت لقب گرفتهاند نیز مشاهده میشود. چند روز قبل، خبری
را خواندم که دانشمندان مبتنی بر مکانیزم یادگیری در زنبورعسل، رباتی
یادگیرنده ساختهاندکه توانایی فکرکردن و یادگیری را تا حدی دارا است.
زنبورها برای یادگرفتن مشاهده میکنند و این ربات نیز براساس همین سازوکار
طراحی شده است. تلاشهای اینچنینی ناشی از درک اهمیت یادگیری است.
انسان
یادگیرنده، سازمان یادگیرنده را بوجود میآورد و سازمانهای یادگیرنده
جامعه یادگیرنده را بنا میکنند. پیتر سنگه، بزرگ نظریهپرداز سازمانهای
یادگیرنده، تأکید دارد که تمامی انسانها در اعماق وجودشان یادگیرنده هستند و
نظام هستی و کائنات در حال حرکت به سوی ایجاد جامعهای یادگیرنده است. چرا
که ادامه بقا و حیات بشر در گرو آموختن بوده و یادگیری، نوعی از لذت درونی
و اساساً الزامی اجتماعی است که گنج درون بشر محسوب میشود. به قول بزرگی،
انسان یادگیرنده هرگز دانا نمیشود (چون همیشه در مسیر دانایی است). و
هرگز نادان نمیماند. پس در مقام یک فعال کسبوکار و یا در هر کسوت و
لباسی، همواره خود را دانشجو و شاگرد همیشگی بازار و دیگر ارکان هستی
بدانیم.
از اینرو، یادگیری بویژه در محیط آشفته و دریای متلاطم
کسبوکار عنصری ضروری و حیاتی است، که میتواند به مزیت رقابتی افراد و
سازمانها تبدیل شود. هرچند که به قول ارسطو، "ریشههای آموختن به
تلخیگراید، اما به طور حتم میوه آن شیرین است". با این وجود، آموختههای
دیروز، دوای فردا نخواهند بود و بهسرعت رنگ میبازند. اماآموختن روش
یادگیری، مهارتی بدون تاریخ انقضاء و مادامالعمر است. هرچند که این مهم
بویژه از دید برنامهریزان آموزشی کشور مغفول مانده است و مدارس و
آموزشگاهها، چگونه آموختن را به کودکان نمیآموزند.
اما چرا این مسأله تا به این حد دارای اهمیت است؟
عموماً
پدربزرگهای ما در تمام زندگی خود یک شغل داشتند که از کودکی وارد آن شده
بودند. یکی کشاورز بود و دیگری نجار، و کمتر اتفاق میافتاد که فردی شغل
خود را ترک کند و به حرفه دیگری بپردازد. پدران ما اما به چندشغله بودن روی
آوردند و به عنوان مثال پدر من که کشاورز بود. زمستانها از روستا به شهر
میآمد و در کارخانهی ایران دوچرخ به کار جوشکاری میپرداخت. اما
فارغالتحصیلان کنونی مراکز آموزشی در طول عمر کاری خود و ظرف چند ماه،
چندین مسیر شغلی را امتحان میکنند که نمیتوان نام آن را اشتغال گذاشت. به
اعتقاد کارشناسان امر، این مسأله به دلیل انقلاب عصر دیجیتالیسم و تأثیر
آن در فرایندهای کار حرفهای است.
اما این آمار قابلتأمل را هم در
نظر بگیریم: طبق آمار موثق، حدود یک سوم از کسبوکارهای مندرج در فهرست
فورچون500، هر 15 سال یکبار از صحنه روزگار و گردونه رقابت محو میشوند.
در طرف دیگر طیف، از هر 10 کسبوکار نوپا، 9 مورد ظرف سه سال شکست
میخورند. عامل اصلی زوال زودهنگام کسبوکارها، میتواند ناکامی در یادگیری
و شکست در انطباق با شرایط باشد. به همین دلیل است که آیندهی تجارت را از
آن سازمانهای اصطلاحاً آفتابپرستی و یادگیرنده میدانند؛ سازمانهایی که
به سرعت خود را با شرایط وفق میدهند وبهعلاوه دانشجوی خوبی برای بازار
هستند.
چگونه انسانی یادگیرنده باشیم و سازمانهای یادگیرنده بوجود آوریم؟
سازمانهای
یادگیرنده وابسته به وجود انسانهای یادگیرندهاند. نمیتوان تنها با داشتن
مدرک تحصیلی، به رشد و پیشرفت در کسبوکار امید بست، چرا که آموختههای
دانشگاهی رفتهرفته با تغییر شرایط رنگ میبازند. ولی بازاریانی که یک دست،
در دست دانش داشته و با دست دیگر نبض بازار را دارند، میتوانند به موفقیت
خود امیدوار باشند. انسانهای یادگیرنده، سبک آموختن خود را میدانند. سبک
آموختن یعنی راهی که ما از طریق آن یاد میگیریم. برخی از ما، به شکل
دیداری و بصری میآموزیم. به این معنا که از طریق مشاهده یاد میگیریم. ما
با دیدن تصاویر و نمودارها، مطالب زیادی میآموزیم و بهعلاوه به فیلمها
علاقهمندیم. برخی دیگر از ما به شیوه شنیداری یاد میگیریم. به این معنا
که از طریق شنیدن میآموزیم. ما دوست داریم به نوارها و پادکستها و نیز
صدای رادیو گوش کنیم.
یادگیرندگان شنیداری، وقتی بهترین یادگیری را
دارند که اطلاعات به شکل زبان شنیداری به آنها ارائه شود. بنابراین، این
عده بویژه درکلاسهایی که تأکید روی سخنرانی و بحث کلامی باشد، یادگیرندگان
قابل هستند. حال آنکه یادگیرندگان دیداری وقتی بهترین عملکرد در یادگیری
را دارند که اطلاعات را در قالب تصاویر و نمودارها و فیلمها دریافت کنند.
این افراد درکلاسهایی که مدرس از ویدیو پروژکتور، فیلم، تصویر، متن پرینت
شده، نگارش روی تخته ... استفاده زیاد میکند بیشتر میآموزند.
و
اما یادگیرندگان دسته آخر، یادگیرندگان لمسی – جنبشی هستند که در محیطهای
آزمایشگاهی و هنگامی که بتوانند چیزی را از نزدیک لمس کنند، عملکرد خوبی را
به نمایش میگذارند. بنابراین آنها در محیطهای عملی و کارگاهی بهترین
نتیجه را میگیرند. لذا مشخص است که سبک یادگیری افراد، به نوعی استعداد
ذاتی آنها است و افراد باید در هنگام انتخاب تخصص وشغل خویش به شیوهی
یادگیری خود نیز توجه داشته باشند. البته گاهی برخی از تمامی شیوههای
یادگیری به نسبتهای مختلف بهره میبرند، اما به هر ترتیب تمایل به یک جانب
بیشتر است. شناسایی دقیق شیوهی یادگیری و بهرهگیری بهینه از آن،
میتواند به وجه تمایز برندهای شخصی مبدل شود. بنابراین برندهای شخصی نیز
همانند برندهای سازمانی باید به بهترین طریق ممکن یادگیری را تمرین کنند.
مدل MASTER در یادگیری
تبدیلشدن
به یک انسان یادگیرنده میتواند در قالب مدل master انجام گیرد. این مدل،
روشی علمی برای مهارتیافتن در زمینههای مختلف بویژه در حوزه کسبوکار
است که از سرواژگان معادل عبارات انگلیسی زیر استخراج شده است:
• انگیزش ذهنی :(Motivating your mind)
انگیزش،
مقدمهی یادگیری است و نگرش غلط و یا منفی نسبت به یادگیری، در فرآیند آن
ایجاد اختلال خواهد کرد. به این معنا که اگر نخواهیم یاد بگیریم،
نمیتوانیم بیاموزیم.
• کسب اطلاعات (Acquiring the information)
همانطور که پیشتر گفته شد، کسب و ذخیرهسازی اطلاعات باید به شیوهای که
کاملاً متناسب با ترجیحات حسی یادگیرنده باشد انجام گیرد.
• کنکاش معنا (Searching out the meaning)
از
برکردن و حفظ بیقاعده مطالب، منجر به ایجاد دانش نمیشود. بلکه دانش،
زاییدهی جستوجو و ذهنی جویشگر است. لذا باید با بازارگردی و تجربه
آموخته و پیادهسازی آنها در کسبوکار ، اطمینان حاصل کنیم که موضوع را به
شکل تمام و کمال آموختهایم.
• آزادکردن ظرفیت ذهن(Triggering the memory)
استراتژیهای
بسیاری برای آزادسازی ظرفیت نامحدود ذهن وجود دارد. ارتقای مهارتهای شخصی
از جمله راهکارهای تبدیل ظرفیتهای بالقوه ذهنی به ظرفیت بالفعل است که
تقاضا میکنم در این خصوص به کتاب 40 گفتار پیرامون ارتقای مهارتهای شخصی
در کسبوکار مراجعه کنید. جالب آنکه در اخبار آمده بود که محققان
توانستهاند یک بالگرد را تنها به کمک نیروی ذهن انسان و انتقال امواج از
طریق کلاه EEG به پرواز درآورند، که این دستاورد نشانگر ظرفیت بسیار بالای
ذهن آدمی است. برای آشنایی بیشتر با ابزارهایی نظیر EEG که در پزشکی و نیز
بازاریابی کاربرد یافتهاند، به کتاب نورمارکتینگ: نظریه وکاربرد، مراجعه
کنید.
• به نمایش درآوردن دانستهها (Exhibiting what you know)
دانستههای
خود را در اشکال مختلف مثل سخنرانی برای دیگران (حتی یک نفر) و یا آوردن
روی کاغذ، تجلی دهید. این روش هم به عمیق شدن دانش آدمی و هم خودآزمونگری
مهارتهای شخصی، کمک شایانی میکند.
• تأمل در خصوص روش یادگیری(Reflecting on how you’ve learned)
در
خصوص تجربه یادگیری خود ( نه آن چیزی که آموختهایم، بلکه چگونگی
یادگیریمان) کمی بیندیشیم، تا به یک روش جامع و کامل برای یادگیری دست
یابیم. تفکر عمیق و دروننگری به این شیوه، موجب روشن شدن نقاط ضعف میشود.
پیروی
از مراحل فوق، ما را به سمت تبدیل شدن به انسانی یادگیرنده رهنمون میسازد
و البته تجربه عملی این مراحل در بازار است که به دانش آموختهشده عمق
میبخشد و آن را ملکه ذهن میکند. پس در لباس یک فروشنده، مدیر و یا فردی
علاقمند به حوزه کسبوکار و بازاریابی، خود را دانشجوی همیشگی بازار بدانیم
و از آموزش غافل نشویم.
آیا آنچه ما در مورد خودمان فکر می کنیم ، با آنچه دیگران در مورد ما فکر می کنند تفاوت دارد؟
آنچه
که یک نوجوان در مورد خود فکر می کند، خودآگاهی نامیده می شود . اما سوال
این جاست : آیا آنچه ما در مورد خودمان فکر می کنیم ، با آنچه دیگران در
مورد ما فکر می کنند تفاوت دارد؟ به عبارت دیگر، امکان این خطا وجود دارد
که ما چشم خود را بر ویژگی های منفی خود ببندیم ؟ توصیه ی این مقاله این
است : اگر می خواهید یک نوجوان یا جوان خودآگاه شوید، بهتراست نقاط ضعف
خویش را از نگاه دیگران ببینید.
گرچه تعمق طولانی مدت به خویش می
تواند بسیاری از ویژگی های فردی ما را آشکار سازد ، ولی با نظرخواهی از
اطرافیان نزدیک می توان به شکلی سریع تر، خودآگاه شد. افرادی که سعی می
کنند در زندگی ماهرانه تر عمل کنند، افرادی اند که از اطرافیان نزدیک خود
در جهت خودآگاه تر شدن، استفاده می کنند.
در این رابطه ممکن است دو
سوال در ذهن شما شکل بگیرد: اولین سوال این است که وقتی فرد از اطرافیان
نزدیک خود بخواهد که ویژگی های او را توصیف کنند، آیا آن ها بدون تعارف،
این عمل را انجام می دهند و سوال دوم این که آیا صرف اظهارنظرهای دیگران می
تواند منجر به خودارزیابی صحیح فرد گردد.
در رابطه با سوال اول می
توان گفت که اگر شما از اطرافیان نزدیک خود با لحنی رسمی و جدی بخواهید که
برداشت خود را از شما بیان کنند، احتمال تعارف کاهش می یابد. چرا که بسیاری
از اوقات اطرافیان نزدیک شما گمان می برند که با برشمردن ویژگی های واقعی
تان، باعث خواهند شد که ارتباط شکل گرفته مخدوش گردد، حال آن که اگر
دریابند که توصیف واقعی آن ها برای شما مهم است، احتمالاً بدون طفره رفتن
برداشت خود را ارائه خواهند کرد.
در رابطه با سوال دوم نیز می توان
گفت که، بدیهی است کسی که می تواند شما را آن طوری که واقعاً هستید (نه آن
طوری که به نظر می رسید) بشناسد، قطعاً خودتان خواهید بود. اطرافیان نزدیک
صرفاً کمک کننده اند. وقتی که از اطرافیان نزدیک خود می خواهید که ویژگی
های شما را برشمردند، اگر پدر یا مادرتان بگوید که به نظر من «تو زود از
کوره در می روی!»، برادر یا خواهرتان بگوید که «من همیشه می ترسم که از تو
انتقاد کنم!» و دوست چندین و چند ساله تان بگوید که: " تو ویژگی های مثبت
متعددی داری ولی کاش کمی صبورتر بودی!" ، قطعاً لازم است که شما در مهارت
کنترل هیجان های منفی، بیشتر وقت صرف کنید.
تفاوت بین خود ایده آل و خود واقعی
ممکن
است که بین خود ایده آل و خود واقعی ما تفاوت وجود داشته باشد. خود ایده
آل، بخشی از خود است که می خواهیم آن باشیم و یا اینکه مایلیم دیگران ما را
به آن صورت ببینند. جملاتی نظیر اینکه "کاش من هم این ویژگی را داشتم" و
یا"چه خوب بود که یک کمی قد بلند تر بودم"نشان دهنده خود ایده آل فرد است.
خود واقعی نیز همانطور که از اسمش پیداست چیزی است که هستیم و دیگران نیز
به همان شکل ما را می شناسند.
الف) حداقل در یک پاراگراف خود واقعی تان را توصیف کنید.
ب) حداقل در یک پاراگراف خود ایده آل تان را توصیف کنید.
خود
ایده آل ما ناشی از اهدافی است که می خواهیم به آنها دست یابیم حال آنکه
ممکن است این اهداف، غیرواقع بینانه بوده و بدین ترتیب خود ایده آل حاصله
نیز غیر واقع بینانه شود. در اینجاست که اهمیت هدف گذاری یا تعیین اهداف در
زندگی مشخص می گردد. مهارت هایی که موجب می شوند ما واقع بینانه تر شده و
بدنبال آن خود ایده آلمان هم واقع بینانه تر گردد عبارتند از :مهارت های حل
مسأله، تصمیم گیری و تفکر انتقادی ؛ که در مقالات دیگر بدان پرداخته ایم .
موانع رسیدن به خودآگاهی
- غرور با اعتماد به نفس فرق دارد
گاهی
اوقات برخی ویژگی ها باعث می شوند فرد نتواند به خوبی در راه رسیدن به
خودآگاهی و شناخت صحیح خود گام بردارد. یکی از ویژگی ها که برخی نیز به غلط
آن را یک ویژگی مثبت می دانند،"غرور"است. غرور و خودبزرگ بینی با"اعتماد
به نفس"متفاوت است. منشأ اعتماد به نفس رشد"خود واقعی"است و بر مبنای صفات،
فضایل، شایستگی ها و استعدادهای واقعی که در انسان وجود دارند، شکل می
گیرد. در حالی که غرور براساس"خود ایده آل"و بی اساس است ؛ یعنی برمبنای
صفات و ویژگی های تخیلی و تصوری شکل گرفته است و یا اگر واقعاً این صفات و
ویژگی ها در فرد وجود داشته باشند، احساس غرور فرد نسبت به آن ها مبالغه
آمیز و بی تناسب با آن صفات و ویژگی ها است. غرورها انواع مختلفی دارند از
جمله: غرور عقل و دانایی، غرور اراده و همه کار توانی، غرور خودبزرگ بینی و
مهم بودن، غرور دوست داشتنی یا محبوب بودن، غرور آزادی مطلق، غرور شجاعت،
غرور درستی و عدالت و... که همه آن ها صفاتی غیرواقعی یا اغراق شده اند که
بر پایه ی افکار نامعقول نسبت به خود بنا نهاده می شوند و فرد را از رسیدن
به خودآگاهی باز می دارند.
- کمال گرایی
توقعات
و انتظارات بیش از حد از خود نیز فرد را از رسیدن به خودآگاهی منحرف می
سازد. در واقع این توقعات از"خود ایده آل"فرد ناشی می شوند و متناسب با
ویژگی های واقعی افراد نیستند."کمال گرایی"و خواستن همه چیز در نهایت
مطلوبیت، یکی دیگر از موانع رشد خودآگاهی است. انسان کمال گرا، چون همواره
سعی در کامل بودن دارد، هیچ گاه رضایت کافی از خودش نخواهد داشت و این
افکار موجب اخلال در موفقیت وی می گردند. برخی از احساسات، افکار و باورهای
این افراد عبارتند از:
- ترس از بازنده بودن و اشتباه کردن؛ این
افراد از شکست و اشتباه به شدت روی گردان هستند و آن ها را به خودشان نسبت
می دهند نه شرایط بیرونی، و این امر باعث می شود احساس نارضایتی بیشتری از
خود داشته باشند.
- ترس از نارضایتی و عدم پذیرش از سوی دیگران؛
افراد کمال گرا همواره به دنبال راضی نگه داشتن همه اطرافیان شان هستند و
کمتر خودشان را در نظر می گیرند.
- داشتن تفکر همه یا هیچ؛ اینان
باور دارند که کاری با ارزش است که در حد کمال به انجام رسیده باشد و از
دستیابی به موفقیت های متوسط احساس رضایت نمی کنند.
- تأکید بیش از
حد روی"بایدها" و"نبایدها" ؛ این افراد به دلیل تأکید بسیار روی باید ها و
نبایدها ، به ندرت خواسته ها و مطالبات خود را در نظر می گیرند.
در
نهایت، این افراد در نتیجه محقق نشدن اهداف غیرواقع بینانه شان، به انتقاد
و سرزنش خود روی می آورند که نتیجه آن اعتماد به نفس پائین و دور شدن از
مسیر شناخت خویشتن است.
منبع: تبیان
دو تن از روانشناسان برجسته حوزه
روانشناسی مثبت راهکارهایی را برای پرورش فضیلت ها و ویژگی های مطلوب
شخصیتی داده اند. نکته جالب توجه این است که این تمرین ها کاملا عملی است و
هر چند روزانه وقت زیادی از شما نمی گیرد، پس از مدتی شاهد تاثیرات شگرف
آنها خواهید بود. فضیلت اعتدال از چهار توانمندی تشکیل شده است؛ بنابراین
برای پرورش این فضیلت لازم است این توانایی ها را در خود رشد دهیم. در زیر
راهکارهایی برای افزایش هر یک از این چهار توانایی آورده شده است.
* بخشش
1-
زمانی را به خاطر آورید که شخصی شما را به خاطر کار خطایتان بخشیده است.
حالا نوبت شماست که این کار نیک را در حق دیگران انجام دهید.
2- احساسات خود را قبل و بعد از بخشیدن دیگری بررسی کنید.
3-
سعی کنید به علت حرکت ناخوشایند شخصی که باعث ناراحتی شما شده است پی
ببرید. احتمالا شما کاری کرده اید که او این واکنش را نشان داده است، پس
همه تقصیرها را گردن وی نیندازید.
4- فهرستی از افرادی که کار بد آنها را تلافی کرده اید تهیه کنید. به دیدن آنها بروید یا تلفنی با آنها تماس بگیرید.
5-
به دیدن شخصی که در گذشته موجب رنجش شما شده است بروید و به او بگویید او
را بخشیده اید. از این به بعد با او به مهربانی رفتار کنید.
6- در عبادات تان از خداوند طلب عفو و بخشش کنید.
7- فهرستی
از هیجاناتی که پس از انتقام جویی تجربه می کنید تهیه کنید. آیا این
هیجانات ناخوشایند (مانند خشم، ترس، نگرانی و اضطراب) هستند؟ بنویسید که
این هیجانات چه تاثیری بر رفتار شما می گذارند.
8-
درباره اینکه به فردی که باعث رنجش شما می شود باید چه واکنشی نشان دهید
فکر کنید. پاسخ مناسب را در ذهن تان مرور کنید و با خود بگویید مهم نیست
دیگران چطور باعث ناراحتی من می شوند؛ من همانطور که برنامه ریزی کرده ام،
رفتار می کنم.
9-
تصور کنید شخصی باعث ناراحتی شما شده است. پاسخ های احتمالی تان را در این
موقعیت در ذهن مجسم کنید. از بالاترین مرحله انتقام جویی شروع کنید و این
کار را ادامه دهید تا به مرحله عفو و بخشش برسید. تصور کنید که اگر شما فرد
خاطی را ببخشید، چه اتفاقی می افتد. در طول این تمرین مدام به خودتان
یادآوری کنید که این تمرین بخشش است، نه انتقام جویی.
* فروتنی
1- در پایان هر روز، یکی از کارهایی را که فقط به خاطر جلب توجه دیگران انجام داده اید، مشخص و سعی کنید دیگر آن را انجام ندهید.
2- در مواقعی که در جمعی حضور دارید، اگر شخصی دنبال خودنمایی بود، شما کار او را تقلید نکنید.
3- به
این نکته توجه کنید که وقتی در جمعی حضور دارید، بیش از دیگران صحبت می
کنید یا خیر. اگر جواب مثبت است، سعی کنید از این به بعد در جمع کمتر حرف
بزنید.
4- از پوشیدن لباس های فاخر و استفاده از وسایل گرانقیمت بپرهیزید.
5- اگر متوجه استعداد یا هنر خاصی در فردی شدید، او را تحسین کنید.
6- در استفاده از منابع طبیعی افراط نکنید. از مواد قابل بازیافت استفاده کنید. مصرف محصولاتی را که به طبیعت آسیب می زنند محدود کنید.
7- اشتباهات خود را بپذیرید و در صورت لزوم حتی از افراد جوانتر از خودتان عذرخواهی کنید.
8- از دوستی که به صداقت او ایمان دارید بخواهید ضعف های شما را بازگو کند.
* آینده نگری
1- قبل از اینکه حرفی بزنید دو بار درباره آن فکر کنید. این تمرین را حداقل 10 بار در هفته انجام دهید و به تاثیرات آن توجه کنید.
2- با احتیاط رانندگی کنید و به این نکته توجه داشته باشید که کارتان هر قدر مهم باشد ارزشش از زندگی شما بیشتر نیست.
3- بکوشید قبل از اینکه تصمیم مهمی بگیرید موانع احتمالی را شناسایی و تا حد امکان آنها را رفع کنید.
4- قبل از تصمیم گیری نهایی، با افراد مهم زندگی تان مشورت کنید.
5- پیامدهای تصمیم گیری تان را در یک، پنج و ده سال آینده مجسم کنید.
6- وقتی عصبانی یا مضطرب هستید، تصمیم گیری نکنید.
7-
قبل از اینکه برای رسیدن به هدف تان دروغ بگویید یا تقلب کنید به این
موضوع بیندیشید که برای برملا نشدن این موضوع مجبورید، ده دروغ دیگر
بگویید.
8- اگر فکر می کنید شانس کمی برای برنده شدن دارید، وارد رقابتی که در آن یکی برنده و دیگری بازنده می شود، نشوید.
9- کیفیت، کارآمدی و منطقی بودن راه های دستیابی به اهداف تان را ارزیابی کنید و موارد تازه ای را که به ذهن تان می رسد بنویسید.
* کنترل خود
1-
کارهایی برای بهبود وضعیت زندگی روزمره تان مشخص کنید (مانند: تمیز کردن
اتاق، شستن ظرف ها و مرتب کردن میز کار) و آنها را انجام دهید.
2- زمانی که مشغول کار مهمی هستید، وسایلی را که باعث حواس پرتی شما می شود (از جمله تلفن، تلویزیون یا کامپیوتر) خاموش کنید.
3- از عواملی که سبب وسوسه شما می شوند دوری کنید. مثلا اگر زیاد خرید می کنید، موقع بیرون رفتن از خانه پول زیادی در کیف تان نگذارید.
4- کارهای خوبی مانند ورزش کردن را منظم انجام دهید تا برایتان عادت شود.
5- وقتی ناراحت شدید، بکوشید احساسات تان را کنترل و بر جنبه های مثبت قضیه تمرکز کنید.
6- از حرف زدن پشت سر افراد خودداری کنید.
7- هنگامی که احساس غم می کنید، به فعالیتی آرامش بخش بپردازید.
8- برای هر یک از فعالیت هایتان زمان و مکان خاصی مشخص کنید.
9- به ساعت زیستی بدن تان توجه کنید. ببینید در چه مواقعی از روز هوشیارتر و سرحال ترید و کارهای مهم تان را در این مواقع انجام دهید.
منبع:مجله سپیده دانایی
آیا واقعا در حال زندگی کردن هستید؟ از
زندگی لذت می برید یا تنها روزها را سپری می کنید ؟ روی سوالات مهمی که
باید برای داشتن زندگی ای با روح تر و شادتر، از خود بپرسید تمرکز کنید و
حتما پاسخ دهید .
زندگی ای با روح داشتن چیزی فراتر از خوب به نظر
رسیدن و خوب احساس کردن است. چیزی بیشتر از متوجه افکار خود بودن و فراتر
از تسلط بر ایگو است. بلکه توجه و درک درون خود است و توجه به احساسات
درونی برای تصمیم گیری ها. گفتن این نکات از عمل کردن به آن ها آسان تر
است، اما نتیجه عملی کردن آن، این است که به طور حقیقی می توانید زندگی
کنید و آنگونه زندگی کنید که در رویاهای خود تجسم می کردید.
حال سوال این است که برای داشتن چنین
زندگی ای به چه چیزهایی نیاز است؟ برای شروع، بسیار مهم است که از خود سوال
های درستی بپرسید، از جمله این که واقعا چرا در این نقطه از زندگی هستید و
چطور می توانید در زندگی خود تغییر ایجاد کنید. شما باید زندگی خود را
چیزی بس بزرگتر و با هدف هایی بسیار که حتی قادر به تصورش هم نیستید در نظر
بگیرید.
برای داشتن چنین زندگی ای باید به یک
جهشی از ایمان برسید که در آن با اطمینان کامل خود را سزاوار وفور، شادی و
رهایی بدانید. برای آغاز قدم نهادن در جاده زندگی ای با روح تر، ابتدا باید
این ده سوال را از خود بپرسید، هر روز یک سوال را با هم مرور می کنیم ،
برای آنها وقت بگذارید و در سکوت پاسخ هایتان را یادداشت کنید ، با خود
صادق باشید و از رویارویی با خود نترسید .
1. آیا انسانی شاد هستم؟
این
سوالی بسیار آسان است اما در عین ساده بودن، اساس زندگی بر مبنای آن است.
زمانی را با خود خلوت کنید و در آرامش از قلب خود بپرسید"آیا فردی شاد
هستم؟" سعی کنید پاسخ را با تمام وجود خود احساس کنید. آیا احساس انقباض و
انبساط به شما دست می دهد؟ زندگی پر از احساس و روح، چیزی است که با احساس
در ارتباط است نه با تفکر. احساساتتان معیار خوبی برای سنجش این است که
زندگی تان از لحاظ کیفی تا چه حدی احساسی و با روح است.
2. آیا به راهنمایی های درونم ایمان دارم؟
در
مرکز هر زندگی پر احساسی، این امکان وجود دارد که فارغ از قضاوت دیگران،
سوالات خود را بپرسید و پاسخ خود را بگیرید.باید به راهنمایی های درون خود
اعتماد داشته باشید و به آنچه اتفاق می افتد اعتماد کنید. تنها راه برای
رسیدن به این اطمینان این است که ارتباط عمیق تری با خودتان برقرار کنید و
ذات حقیقی خود را بهتر درک کنید و خود را از فیلتر ترس، تردید و کمبود، رها
کنید. اگر تصمیم دارید که از غرایز خود تبعیت کنید ابتدا باید بدانید که
منشا آن ها از کجاست. اجازه دهید که منبع درونی تان راهنمای مسیر زندگی تان
باشد.
3. آیا می توانم گذشته را رها کنم؟
وقتی
در گذشته ها زندگی کنیم دیگر قادر نخواهیم بود که در زمان حال، زندگی ای
جدید خلق کنیم. ما تجربیات گذشته مان را به آینده منتقل می کنیم و این
تجربیات ما را به گونه ای هدایت می کنند که دوباره همان الگو ها را در
زندگی خود تکرار می کنیم. با فراموش کردن، رفتن و فراتر رفتن از دردهای
گذشته می توان به آزادی و رهایی ای غیر قابل باور دست یافت.
پس به جای
آنکه دوباره در درام تلخ گذشته خود زندگی کنید یا از الگوهایی قدیمی زندگی
خود تبعیت کنید، ببینید که چگونه می توانید خود را از چنگ خاطرات تلخ گذشته
رها کنید، مهم نیست که این کار چقدر دردناک باشد، باید با قدرتی زیاد چنین
انتخابی بکنید و زندگی امروز خود را بسازید. تمام تمرکز خود را بر روی این
موضوع بگذارید که واقعا از زندگی چه می خواهید، نه بر روی چیزهایی که نمی
خواهید.
4. آیا از قلبم پیروی می کنم یا از مغزم؟
قلب
شما هرگز دروغ نمی گوید اما مغز می گوید. می توانیم غرق در تجزیه و تحلیل و
تردید شویم و همه چیز را با استدلال عقلی توجیه کنیم. دلیلش این است که
مغز خطی است و بر مبنای عقل و منطق کار می کند. از دید مغز همه چیز از یک
ثباتی برخوردار است و برای مسائل، فرایندی وجود دارد که برای حلشان باید
قدم به قدم پیش رفت.
عملکرد مغز به این شیوه می باشد و تنها اینگونه به
ما خدمت می کند. اما قلب غیر خطی و بر مبنای احساس است. قلب ما، خود را با
ذات ما هم ردیف می کند و عمیقا خود را به بالاترین شخصیتمان و این که واقعا
کی هستیم وصل می کند. مغزمان، اغلب ما را محدود می کند تا به این باور
برسیم که باید همواره از او تبعیت کنیم چون بهترین راهنما است، اما نباید
این ریسک را بکنید و باید از تکرار دردهای گذشته دست بردارید، این قلب ما
است که همیشه بهترین راه شاد بودنمان را می داند نه مغزمان.
5. چه زخم های بزرگی را التیام داده ام؟
آزمون
بزرگ زندگی تان چه زمانی بود؟ همواره دشوارترین لحظات زندگی نیز، فارغ از
اینکه چقدر دردناک باشند، هدایایی فوق العاده با خود به همراه می آورند. آن
ها سر نخ هایی دارند که به شما کمک می کند تا بدانید در این زندگی باید چه
چیز بیاموزید و شما باید بدانید که چگونه این هدایا را با دیگران به
اشتراک بگذارید. آن ها عامل قدرت و پیشرفت شما هستند. وقتی به تجربیاتی که
از این درس ها گرفته اید نگاه می کنید، می توانید پیشرفت کنید و تمام تلاش
خود را برای خدمت به جهان به کار ببندید. به جای آنکه مدام بر روی زخم هایی
که از درس های زندگی برایتان مانده تمرکز کنید، به این فکر کنید که از آن
ها چه چیزهایی یاد گرفته اید و اینکه آن ها ، چطور می توانند به رشدتان کمک
کنند.
6. آیا زندگی را چیزی می بینم که مملو از فراوانی است؟
اینکه
خواهان فراوانی پول، عشق یا سلامتی باشید یک چیز است و اینکه تا چه حد به
این فراوانی ها اعتقاد داشته باشید چیزی دیگر. همیشه به ما یاد داده اند که
هیچ چیز در جهان به قدر کافی نیست. آیا شما هم از آن دسته از افراد هستید
که همواره از ناکافی بودن ها شکایت دارند؟ اعتقاد به وفور موجب رشد و توسعه
زندگی می شود اما اعتقاد به کمبود ها همواره موجب محدودیت در زندگی می
شود. در کدام بخش از زندگیتان، عمیقا به وفور ایمان دارید؟
شما نمی
توانید از یک طرف به فراوانی اعتقاد داشته باشید و از یک طرف مدام ذهن خود
را درگیر کمبود ها کنید. این دو، دو انرژی کاملا متضاد هستند و این روحتان
است که تصمیم می گیرد کدام یک از این دو انرژی در درونتان قوی تر است تا به
سمت سنگین ترین متمایل شود. پس تصمیم خود را بگیرید و به آنچه که به دنبال
این تصمیم می آید ایمان داشته باشید.
7. برای آرامش خودم چقدر وقت می گذارم؟
ممکن
است چند دقیقه باشد، چند ساعت و یا کل روز باشد. زندگی ای با روح یعنی
زندگی ای که از سرعتش کاسته شود تا بتوانیم آگاهی خود از زمان حال را
افزایش دهیم. زندگی ما شتابی پرسرعت گرفته است که دائما ما را به سمت آینده
سوق می دهد. تنها زمانی به خود می آییم و کمی درنگ می کنیم که بحرانی بزرگ
ما را مجبور کرده است توقف کنیم و تنها در آن لحظه است که نفسی تازه می
کنیم. رسیدن به آرامش چیزی نیست که نیازمند تعطیلاتی یک هفته ای باشد، بلکه
می تواند به کوتاهی توقف های ده ثانیه ای روزانه باشد که در آن حواستان بر
روی تنفس، آنچه که در زمان حال در اطرافتان می گذرد و نیز وضعیت کنونی
خود، متمرکز شود
.
8. چه زمانی در زندگی ام، بیشترین احساس زنده بودن را تجربه کرده ام؟
به
زمانی از زندگی تان فکر کنید که بیشترین احساس زنده بودن، طراوات و شادی
را تجربه کردید. علت تجربه آن لحظات چه بود؟ آیا علت آن، آزادی، ماجراجویی،
رهبری، یا خدمت به دیگران بود؟
دلیل آن هر چه که بوده است، سرنخی است
که نشان می دهد موهبت ذاتیتان کجاست و آن همان چیزی است که به روحتان اجازه
می دهد آنگونه بدرخشد. زندگی با روح ، دنبال کردن چیزهایی است که به آسانی
و فارغ از اجبار بتوان به آن ها رسید. موهبت ذاتی شما، همان استعدادهای
طبیعی ای هستند که وقتی خواهان رهایی و پیروی از خواسته های قلبتان هستید،
آزادانه به کمکتان می آیند.
9. چگونه زندگی می کنم ، خالی یا سرشار ؟
ناامیدی همچون دنیای تاریکی است که فرد را
گرفتار اندیشه های غلط، غیرمنطقی و ترسناک می کند. افکار تخریب کننده
معمولا زمانی بشدت خود را نشان می دهد که فرد گرفتار افسردگی و ناامیدی شده
باشد. درحالی که چنین فردی در روشنایی ذهن هرگز رفتارهای پراز ناامیدی از
خود بروز نمی دهد و حتی آنها را بسیار پوچ و بی معنی می داند.
ناامیدی
همچون دنیای تاریکی است که فرد را گرفتار اندیشه های غلط، غیرمنطقی و
ترسناک می کند. افکار تخریب کننده معمولا زمانی بشدت خود را نشان می دهد که
فرد گرفتار افسردگی و ناامیدی شده باشد. درحالی که چنین فردی در روشنایی
ذهن هرگز رفتارهای پراز ناامیدی از خود بروز نمی دهد و حتی آنها را بسیار
پوچ و بی معنی می داند.
حقیقت این است که ما اگر اشتباه فکر کنیم
حتما اشتباه زندگی خواهیم کرد. خلاف آن نیز درست است. اگر می خواهیم زندگی
سالمی داشته باشیم باید درست فکر کنیم. افکار صحیح، زندگی سالم و بی نقص به
دنبال خواهد داشت.
انسان می تواند زندگی اش را با نحوه افکارش
تغییر دهد. وقتی دچار افسردگی می شویم الگوهای مخرب افکارمان به بزرگ ترین
منبع ترس و نگرانی در زندگی تبدیل می شود. این افکار شوم و بدطینت ما را
گرفتار خود محکومی و در نتیجه ناامنی می کند تا آنجا که ممکن است دست به
اعمال خطرناک بزنیم. برای درست زیستن باید با این نوع تفکرات مبارزه کرد.
گام
های زیر می تواند در پردازش و بازبینی افکارتان مفید باشد. شما می توانید
اندیشه های تان را دوباره برنامه ریزی کنید و شرایط زندگی تان را تا حد
چشمگیری بهبود بخشید.
گام نخست: قدرت اندیشه را بپذیرید
پیش
از هر چیز باید قبول داشته باشیم «ما چیزی هستیم که می اندیشیم.» در
حقیقت، بزرگ ترین میدان نبرد زندگی مان همان ذهن مان است. افکار، واقعی و
بسیار قدرتمند هستند. اعمال ، طرزفکر و عادات ما همه و همه ابتدا در ذهن
تولید میشود و سپس در زندگی مان اثرشان را نشان می دهد. ما با تغییر دادن
نحوه تفکرمان می توانیم نوع زندگی مان را تغییر دهیم. مثلا اگر بتوانیم به
وجود خود و اراده مان اعتماد کنیم، می توانیم به خواسته هایمان برسیم و به
دنبال آن از آرامش و شادی روح برخوردار شویم. بنابراین اولین قدم در راه
داشتن اندیشه صحیح تشخیص قدرت اندیشه است.
گام دوم: شناخت استانداردهای افکار و اندیشه
منظور
از استاندارد همان سیستم پاکسازی و ارزیابی شده افکارمان است. با این کار
تصمیم می گیریم که آیا اندیشه ای خاص ارزش جای گرفتن در ذهن مان را دارد یا
خیر. در حقیقت طبق این تعریف، پنج استاندارد درخصوص افکار وجود دارد؛
افکاری که مناسب اندیشیدن است:
استاندارد اول: افکار واقعی
باید
افکار دروغین و پوچ را دور بریزیم و ذهن مان را با حقایق محض پر کنیم.
وقتی توانستیم ذهن مان را سرشار از افکار واقعی و صحیح کنیم در آن صورت می
توانیم بین راست و دروغ تفاوت قائل شویم. متاسفانه انسان معمولا افکار منفی
را ـ که همچون دروغ می ماند و صحت ندارد ـ به ذهن خود راه میدهد و بر
مبنای آنها تصمیم گیری می کند. با این کار اجازه می دهد این افکار منفی و
دروغین روی زندگی اش اثر گذاشته و امور او را تحت سلطه خود بگیرد. باید از
ورود این افکار بد جلوگیری کنیم. وقتی دروغ به اندیشه مان قدم می گذارد، هر
لحظه از زندگی مان همراه با تخریب است و درنهایت ما را به سوی نابودی می
کشاند. در واقع اندیشه های دروغین در مورد هرچیزی از ظاهرتان گرفته تا
روابط، ارزش و هویت، ترس ها و رویاهایتان به شما دروغ می گوید و گمراهتان
می کند. مراقب باشید حتی ذره ای از ذهن تان را با دروغ فکرهای پوچ پر
نکنید.
ذهن باغی است که می توانیم هرچه بخواهیم در آن کاشته و پرورش
دهیم. بنابراین هرگاه موضوعی به ذهن تان آمد آن را بررسی کنید که آیا منفی
است یا خیر و اگر منفی است چرا، سپس آن فکر را به نوع مثبت تبدیل کنید.
ابتدا اگر نتوانستید خودتان این کار را انجام دهید، می توانید از مشاوران
کمک بگیرید تا این کار به نوعی عادت تبدیل شود؛ مانند ادیسون که در آزمایش
هایش برای تولید لامپ، هزار ماده را آزمایش کرد و نتیجه ای نگرفت. وقتی به
او گفتند هزار بار شکست خوردی او پاسخ داد: «نه، من هزار ماده ای را که
برای تولید لامپ مناسب نیست، شناختم» و سرانجام توانست لامپ را اختراع کند.
استاندارد دوم: افکار نجیب
«نجیب»
در لغت به معنای «سزاوار عزت و احترام» است. سخن پسندیده نیز بسیار شبیه
افکارنجیب و چیزی است که ارزش بیان شدن دارد. به عبارت دیگر اگر ما درست
فکر کنیم، می توانیم درست نیز صحبت کنیم. اگر تعداد کلماتی را که در طول
روز و ماه و سال صحبت می کنید، جمع کنید مسلما کتاب قطوری خواهد شد. حال با
خود بیندیشید کتابی را که هر روز بخشی از آن را می نویسید چگونه کتابی
است؟ پر از سخنان و افکار دلگرم کننده است یا سرزنش و بدگویی، عشق است یا
تنفر، صلح است یا خشونت. کلمات ادا شده قدرتمند و درست مانند دانه هایی
است که برای پرورش کاشته می شود. کلمات می توانند موجب رحمت یا لعنت ما
شوند. می توانند مشوق یا مخرب باشند. بنابراین برای کنترل زبان مان باید
افکارمان را مهار کنیم؛ افکاری که ستودنی، پسندیده و نجیب و با روشنایی
همراه است، نه تاریکی.
استاندارد سوم: افکار صالح
«صالح»
به معنای «منطبق بودن با اصول اخلاقی و درستکاری» است. اگر به معیارهای
اخلاقی صحیح آشنایی نداشته باشیم و از آنها پیروی نکنیم معمولا در اعمال
مان دچار شک و تردید می شویم و چه بسا ممکن است انتخاب های غلط داشته باشیم
و رو به تباهی گام برداریم. افکارمان را باید با اصول صحیح تربیت کنیم و
فراموش نکنیم افکار نادرست معمولا نقاط ضعف ما را بروز و ما را در مسیر
بسیار نامناسبی قرار می دهد. فردی که افکار ناصواب در ذهن دارد به خاک
حاصلخیزی برای برداشت انواع وسوسه ها تبدیل می شود و وسوسه ها او را وادار
به انجام اعمال پلید کرده و در نهایت به تباهی می کشاند. با انتخاب های
صحیح اخلاقی می توانیم از بدی و شکست در زندگی جلوگیری کنیم.
استاندارد چهارم: افکار پاک و روشن
این
افکار در واقع دربرگیرنده افکار سالم و بی خطر است. در حقیقت افکار پاک،
پاکی زندگی مان را موجب می شود. تاریکی از افکار ناپاک و شرور تغذیه می
کند. جنگ با افسردگی حمله مستقیم به افکار ناپاک است. با این کار ما می
توانیم افکار تیره و تار را از خود دور و در مقابل افکار منفی ایستادگی
کنیم. برای این که به این حد از تعهد به خودمان برسیم و افکارمان را کنترل
کنیم باید اثرات عوامل بیرونی مانند فیلم ها، کتاب ها، تلویزیون، موسیقی،
روابط و گفت وگوهایمان را مهار و همیشه بهترین ها را انتخاب کنیم.
یک ذهن پاک آرزوهای پاک و مناسب دارد و آرزوهای پاک، تولید عادات درست و صحیح و در نهایت موفقیت و سربلندی می کند.
استاندارد پنجم :افکار دوست داشتنی
افکار
دوست داشتنی درواقع جذاب و دوست داشتنی است. روش زندگی مان تا حد زیادی
تحت تسلط ذهن مان است، ذهنی که هرروز طبق شرایط موجود تنظیم می شود. افکار
نامطلوب مانند انتقام، خشم، انتقاد و از این نوع، زندگی مان را به آهنربایی
تبدیل کرده که تلخی و آزردگی بیشتری را به سمت خود جذب می نماید. چرخه
مرگبار آن نیز غالبا تاریکی و افسردگی است. برای این که از شر این افکار
رها شویم باید افکارمان را به سمت افکار دوست داشتنی و جذاب سوق دهیم؛
افکاری چون مهربانی، نجابت، عشق، شکیبایی و خودداری. در نتیجه می توانیم
تمام خوبی های دنیا و هستی را به سمت خود جذب و زندگی سالم تر و بهتری را
تجربه کنیم.
گام سوم: تمرین اندیشه های فوق
در
این مرحله وقتی به اندازه کافی به شناخت رسیدید، می توانید در مورد هر
چیزی که باارزش و ستودنی است بیندیشید، در مورد دیگران حرف های مناسب بزنید
و تمام آموخته های تان در خصوص افکار صحیح را به کار بندید تا به آنها
کاملا عادت کنید و جزء جدانشدنی زندگی تان شود. در این صورت می توانید
امیدوار باشید از زندگی سالمی بهره مند می شوید.
منبع:آفتاب
توصیه مهم برای داشتن زندگی بهتر (با حوصله مطالعه کنید).
1- هر روز 10 تا 30 دقیقه پیاده روى کنید و به هنگام راه رفتن، لبخند بزنید. این بهترین داروى ضدافسردگى است.
2-هر روز حداقل 10 دقیقه در یک مکان کاملاً ساکت و بى سر و صدا بنشینید.
3-
هرگز از خوابتان نزنید. یک دستگاه ضبط فیلم بخرید و برنامه هاى تلویزیونى
مورد علاقه تان که شبها دیروقت پخش مى شوند را ضبط کنید و روز بعد ببینید.
4- هر روز صبح که از خواب بلند مى شوید، جمله زیر را تکمیل کنید: «هدف امروز من ………………….. است.»
5- با این سه «الف» زندگى کنید: انرژى، اشتیاق، احساس یگانگى.
6- نسبت به سال قبل کتاب هاى بیشترى بخوانید و بازى هاى بیشترى بکنید.
7- هر روز زمانى را براى دعا، مدیتیشن، یوگا و یا نظایر آن بگذارید.
8- با افراد بالاتر از 70 ساله و نیز افراد کمتر از 6 ساله وقت بگذرانید.
9- به هنگام بیدارى، رویاپردازى کنید.
10- بیشتر از میوه ها و سبزیجات تغذیه کنید.
11- چاى سبز، مقدارى زیادى آب، کلم، بادام و فندق را در رژیم غذایى روزانه تان بگنجانید.
12- سعى کنید هر روز بر روى لب حداقل سه نفر لبخند بیاورید.
13- ریخت و پاش و آشفتگى را از خانه، ماشین و میز کارتان دور سازید.
14- انرژى
خود را صرف شایعات، موضوعات گذشته، افکار منفى یا چیزهایى که از کنترل شما
خارج است نکنید. در عوض، انرژى خود را مصروف جنبه هاى مثبت «زمان حاضر»
سازید.
15- بدانید
که زندگى مانند مدرسه است و شما براى یادگیرى به اینجا آمده اید. مسائل،
جزئى از برنامه درسى است که ظاهر مى شوند و از بین مى روند، درست مثل مسائل
کلاس ریاضى، اما درس هایى که از آن ها یاد مى گیرید براى همیشه پا برجا مى
ماند.
16- صبحانه را زیاد، ناهار را متوسط و شام را کم بخورید.
17- خودتان را زیاد جدى نگیرید. هیچکس دیگر هم این کار را نمى کند.
18- لزومى ندارد که در هر بحثى برنده شوید، اختلاف نظرها را بپذیرید.
19- با گذشته خود صلح کنید تا «حال»تان خراب نشود.
20- زندگى خودتان را با دیگران مقایسه نکنید.
21- هیچکس مسئول شادى و رضایت شما نیست بجز خودتان.
22- هر مصیبت یا ضایعه اى که برایتان پیش مى آید به خودتان بگوئید: «آیا 5 سال دیگر، این اتفاق اهمیتى خواهد داشت؟»
23- همه را به خاطر همه چیز ببخشید.
24- آنچه دیگران درباره شما فکر مى کنند به شما مربوط نیست.
25- هر وضعیتى، چه خوب و چه بد، تغییر خواهد کرد.
26- به هنگام بیمارى، کارتان از شما مراقبت نمى کند، دوستانتان از شما مراقبت مى کنند. تماس خود را با آن ها حفظ کنید.
27- بهترین اتفاق براى شما هنوز روى نداده است.
28- گاه گاهى به افراد خانواده تان تلفن کنید و بهشان بگوئید که به فکرشان هستید.
29- هر شب قبل از رفتن به رختخواب، جمله زیر را تکمیل کنید. «من امروز به خاطر …………………. خوشحال و سپاسگزارم».
30- لینک این متن را براى کسانى که دوستشان دارید بفرستید.
تا حالا شده از اینکه نسبت به بعضی چیزا و
بعضی افراد بدبین هستید ، از خودتون دلخور بشین و بخواهید به همه چیز و
همه کس ، یه جور دیگه نگاه کنید ؟
" چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست، واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چتر ها را باید بست، زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد؛ با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید، عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید بازی کرد، چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی ، تر شدن پی در پی، زندگی آب تنی در حوضچه ی اکنون است "
سهراب سپهری
تا
حالا شده از اینکه نسبت به بعضی چیزا و بعضی افراد بدبین هستید ، از
خودتون دلخور بشین و بخواهید به همه چیز و همه کس ، یه جور دیگه نگاه
کنید؟اگه این حس قشنگ ، به سراغتون اومده ، این مقاله میتونه به شما کمک
کنه که دست از بدبینی و شکاکیت بردارید و راحت تر زندگی کنید:
-
آگاه باشید که چه زمانی تفکرات منفی بر شما غلبه میکنند. زمانی که خسته یا
گرسنه هستید ، یا زمانیکه فشار کاریتان زیاد است ، ممکن است تفکرتان
تغییر پیدا کنند. کنترل افکار منفی به شما کمک میکند که انگیزه و سبب آن
را بفهمید و این باعث می شود که بتوانید دوباره کنترل خودتان را در دست
بگیرید.
- وقتی که بدبینی خودتان را به دیگران می گوئید ، گاهی
آنها با حرفهای خود، لبخند و تأیید ، شما را تقویت و تشویق میکنند و شما
شاید بر این کار گرمتر و مصّرتر شوید، به گونهای که از این کار لذت
ببرید.
با چندین راه می توان از این بدبینی فاصله گرفت:
- بیشتر با افرادی در ارتباط باشید که شما را تشویق به این کار نکنند.
- برای بدبینی های خود جریمه در نظر
بگیرید. مثلاً میتوانید به فردی که نسبت به او بدبینی کرده اید، رجوع
کنید و از او معذرت خواهی کنید.
- از جملات مثبت زیاد استفاده کنید. من دیگران را دوست دارم، من خوش بین هستم.
- هدفهای بزرگ را به هدفهای کوچکتر
تقسیم کنید، تا زیر بار سنگین وظایفتان فلج نشوید. با دستیابی به هر هدف
اولیه، شاهد یک پیشرفت خواهید بود. شما در مورد آنچه در آینده اتفاق می
افتد احساس انرژی و هیجان خواهید داشت و این، نشانه و قدرت یک انسان خوش
بین است.
- عیب جویی از خود را کنار بگذارید.در
مسیرتان انتظار دست انداز هم داشته باشید و آنها را بپذیرید. افکار منفی،
بدگویی و عیبجویی از خود را از ذهنتان بیرون کنید. در مورد مسائل و
اتفاقات گذشته فکر نکنید، فقط از آنها تجربه بگیرید و به راهتان ادامه
بدهید. تغییر دیدگاهتان در مورد دنیا به شما اجازه می دهد تا در مشکلات و
گرفتاری ها موفق تر باشید.
- خود را با شرایط وفق دهید.
زمانهایی را که در گذشته منفی بینی به سراغتان آمده را به یاد آورید و به
خود یادآور شوید که چگونه آن را پشت سر گذاشته اید. حتی برای یک فرد مبتلا
به بدبینی یا کسی که دچار افسردگی است هم امید همیشه وجود دارد. سعی کنید
اعتماد به نفستان را بالا ببرید و با این کار، رفتارهایتان جنبهی مثبت
بیشتری خواهند گرفت.
- قبل از اینکه چیزی بگویید، فکر
کنید. خود را مجبور کنید که برای چند روز هیچ حرف منفی بر زبان نیاورید.
قبل از اینکه حرفی بزنید، در مورد آن خوب فکر کنید. این عادت جدید را در
خود ایجاد کنید که برای خود و دیگران ارزش بیشتری قائل شوید و قبولشان
داشته باشید.
- دیدگاهتان را تغییر دهید.به افراد نیازمند کمک کنید، چون این باعث می شود که جنبه های مثبت زندگی خودتان را بهتر ببینید.
-
از افراد بدبین دوری کنید. افراد منفی باف و بدبین را از زندگیتان بیرون
کنید، زیرا ممکن است تحت تاثیر آنها قرار گیرید. اگر تمایلی به تغییر
ندارند، ارتباطتان را با آنها محدود کنید.
- دنبال کارهای فوق
برنامه باشید. دنبال یک سرگرمی برای خودتان بگردید. داشتن علائق و
سرگرمیهایی بیرون از منزل و هر روز ورزش کردن، تأثیرات مثبتی روی مغزتان
میگذارد. ممکن است فکر کنید که برای اینطور فعالیتهای فوق برنامه وقتی
ندارید، اما اگر دوباره به وضعیت خودتان و کارهایتان فکر کنید، کمی برای
خودتان متأسف خواهید شد. و این انرژی تازهای به شما می دهد.
-
استوار باشید؛ ببینید چه چیز برای زندگی شما خوب و مناسب است و تواناییها و
مهارت ها و استعدادهایتان را کشف کنید. تفکرات مثبت را همیشه جلوی مغزتان
بگذارید تا تفکرات منفی دیگر اجازه غلبه کردن بر شما را پیدا نکنند.
-
دنبال کمک باشید. اگر می بینید که افکار منفی تان روی یک نقطه متمرکز شده
اند، از افراد دیگری که تجربه ای مشابه داشته اند کمک بگیرید. حتی رفتن به
چند جلسه مشاوره با افراد متخصص به شما کمک میکند که بهتر با مشکلات زندگی
دست و پنجه نرم کنید و دیدگاهتان را توسعه دهید.
اگر بدبینی در زندگی مشترک وجود دارد توصیه می شود علاوه بر موارد بالا راههای درمانی زیر را هم در نظر بگیرید:
-
پرهیز از گوش کردن به شایعات. به شایعات اطرافیان درباره موضوعات مشابه
توجه نکنید. اگر برای برخی افراد اتفاقهای ناخوشایند افتاده است، این
موضوع ارتباطی به زندگی سالم شما ندارد.
- کمی به عقب بروید. ازدواج
صحیح و منطقی علاج قبل از واقعه است. اگر ازدواجی از روی پختگی و توام با
انتخاب صحیح صورت گرفته است پس، جایی برای شک و تردید به شریک زندگی وجود
ندارد.
- با افکار منفی ذهنتان مبارزه کنید. همیشه به موضوعات مثبت
فکر کنید. اگر همسرتان دیر به منزل میآید، لابد در ترافیک گیر کرده است.
اگر تلفن موبایل را پیش شما پاسخ نمیدهد، لابد فرد مزاحمی است که همسرتان
را دچار رنجش خاطر میکند و بسیاری موضوعات دیگر.
- زندگی را این قدر به خود و خانواده ی خود سخت نگیرید! زندگی آن جور که شما فکر می کنید ، عجیب و غریب نیست !
-توکل به خداوند. توکل به خداوند را هیچ گاه فراموش نکنید!
منبع:تبیان
بین "خود واقعی" و خودی که در آرزوی رسیدن
به آن هستید پلی بزنید. بهانه ها را کنار بگذارید و 5 گام برای رسیدن به
بهترین حالت خود را بردارید و زندگی را خود را متحول کنید !
در ذهن
خودم، حالتی بهتر و ایده آل از خودم به تصویر می کشم که صاحب روحی آزاد،
الهه ای غیرمتعارف با توانایی بسیار بالا ست. زن درون ذهنم برای هر چیزی
آماده است! و اما من واقعی ام چطور؟ تقریبا بی شباهت به زن تصوراتم!
واقعیت
این است که اکثر ماها یک " خود ایده آل " داریم که تصوری از امیال و
رویاهایمان است. این خود ایده آل نشان دهنده این است که دوست داریم چه کسی
باشیم و به چه چیزهایی برسیم. نکته در این است که کلید درست را برای باز
کردن آن بخش های وجودیمان بیابیم و آن ها را آزاد کنیم.
زدن پل بین
زندگی واقعی و آن جنبه های زندگی ایده آل را یاد بگیرید واینکه چقدر آسان
می توان رویاها، امیال و ... را به حقیقت تبدیل کرد.
حرف دل خود را زدن
از
اینکه بخواهیم به طور کامل درمورد آرزوهای خود صحبت کنیم قدری می ترسیم
اما اگر بتوانیم بخش های پنهان وجود خود را به رسمیت بشناسیم ا به این
رهایی می رسیم و احساس خوشی، زنده بودن و آزادی خواهیم کرد !
با
خودتان صادق باشید. کدام بخش از خود واقعی تان را پنهان کرده اید؟ از بیان و
اقرار به کدام یک از امیالتان خجالت زده اید؟ بیایید با آن روبه رو شوید!
خود
واقعی تان مربوط به چه چیزی است که پنهانش می کنید؟ آیا بخش هایی از
شخصیتتان مانند منشی من است که موهایش را آبی رنگ کرد تا روح آزاد زن وحشی
درونش را به آغوش بگیرد؟ یا شاید رویاهایتان را سرکوب می کنید و به کاری که
به شدت نسبت به آن بی علاقه اید مشغولید؟
راه ایده آل به سوی خود ایده آل
زمانی
که ایده آل شما از بیرون تحریک شود ( به عنوان مثال، اصرار پدرتان به
اینکه باید وکیل شوید) یا زمانی که رویایتان بر مبنای یک ایده آل اجتماعی
است (مانند: هم سایز یک مدل معروف شدن) در این صورت "ایده آل" شما موجب رنج
و اندوهتان می شود! اگرچه، اگر ایده آلتان واقعا آن چیزی باشد که می
خواهید و همان چیزی است که فرد درونتان می خواهد در این صورت خود ایده
آلتان موجب ایجاد انگیزه و تحرک در شما می شود.
براساس تحقیقات
Richard Boyatzis و KleioAdrivou در دانشگاه Case Western Reserve، تصور
خود ایده آل موجب تغییرات عمدی می شود. خود ایده آلتان تحت تاثیر امیدها،
خوش بینی ها و خودباوری در رسیدن به خواسته هایتان است. شاید به این دلیل
است که بسیاری از مردم سوگند می خورند که رویاهایشان در آینده به تحقق
خواهد پیوست.
رمز فهمیدن خود ایده آل در این است که بفهمیم چه چیزی
باعث مخفی ماندن این بخش های شخصیتیمان شده است. شاید این مانع درشما هم،
مانند من به علت خجالتی بودن باشد. شاید از اینکه بگویید می خواهید تنها
زندگی کنید یا شغلتان را رها کنید می ترسید. شاید هنوز استطاعت مالی برای
داشتن خانه ی رویایی تان را ندارید.
در هر حال، موانع موجود باعث می
شود تا بین خود "واقعی" و خود "ایده آل" شکاف ایجاد شود. خود واقعی همان
خود عمومی و در معرض نمایش است. و وجود و علنی بودن آن نمی تواند دلیلی بر
حقیقی بودن آن باشد، بلکه تنها چیزی است که به دیگران نشان می دهید. اگر
خود های واقعی و ایده آلتان خیلی از هم دور هستند، این اختلاف زیاد می
تواند موجب عصبانیت، غم و از دست رفتن اعتماد به نفس شود.
در واقع
تمام آن سال هایی که در شرکت های بزرگ مشغول به کار بودم از خودم متنفر
بودم چرا که این برخلاف رویایم بود، چرا که در رویاهایم خودم را مربی ای
توانمند می دیدم. خوشبختانه، تصورم از الهام بخش بودن برای دیگران آنقدر
قوی شد که به تنهایی توانست انگیزه ی لازم را در من ایجاد کند. متوجه شدم
که تحقق رویایم امکان پذیر است، باور داشتم که می توانم به آن برسم و وارد
عمل شدم تا آن را به واقعیت تبدیل کنم.
هر چقدر بیشتر خود درونی تان
باشید، اصیل تر می شوید. و تحقیقات نشان می دهد هر چه اصیل تر زندگی کنید،
اعتماد به نفستان بیشتر می شود و درنتیجه شاد تر خواهید بود.
شما هم می توانید خود درونیتان را در آغوش بگیرید و به سمت ایده آل هایتان گام بردارید.
در ادامه 5 قدم برای این کار را دنبال کنید:
1- در برگه ای چهار ستون بکشید.(می توانید این کار را دستی انجام دهید یا با کامپیوتر)
2-
خود ایده آلتان را خیلی واضح مشخص کنید. دقت کنید که ایده آل نباید آن
چیزی باشد که دیگران از شما می خواهند. آن را با تمام وجودتان احساس کنید
به طوریکه انگار واقعی هستند و الان در آن شرایط هستید: حالت هایش را احساس
کنید، صداها را بشنوید و هنگامی که به ایده آل هایتان فکر میکنید و آن را
واقعی تجسم می کنید مردم را نیز در اطرافتان تصور کنید. هر کدام از موارد
خود ایده آل را در ستون سوم بنویسید.
3-
در ستون اول، خود واقعی (یا خود الان تان ) را مشخص کنید به طوریکه در
ارتباط با هر کدام از ایده آل هایتان باشد. به عنوان مثال، اگر در خود ایده
آلتان فردی فعال و اکتیو هستید اما در دنیای واقعی اینگونه نیستید، پس این
مورد را در سمت چپ یادداشت کنید.
4-
به هر کدام از ایده آل هایتان که سرکوبش کرده اید یا هنوز آن ها را عملی
نکرده اید، نظری بیاندازید و از خود بپرسید چرا اینگونه است. این پاسخ را
در ستون دوم (بین ستون واقعی و ایده آل) یادداشت کنید. با خود صادق باشید و
تمام ترس ها و خجالت هایتان را ذکر کنید.
5-
حالا، به ستون وسط که قبلا پر کرده بودید نگاهی بیاندازید و از خود
بپرسید، آیا آمادگی حرکت به سمت ایده آل هایم را دارم؟ اگر چنین است یک
موردی را که می توانید در این هفته عملی کنید و موانعش را از میان بردارید
انتخاب کنید و در ستون سمت راست بنویسید.و حالا آن ستون چهارم برنامه ی
اجرایی تان در این هفته خواهد بود و نخستین گام عملی تان برای زندگی ای
ایده آل محسوب می شود.
هر هدفی با یک گام رو به جلو تحقق می یابد. موفق باشید و از آن لذت ببرید!
منبع:آی بانو
هر انسانی دارای یک "الگوی قهرمان" است که
در اعماق ذهن خود با آن زندگی میکند. گاه به آن نزدیک میشود، و گاه
کیلومترها از آن فاصله میگیرد. اما چرا اینگونه است؟ چون باید "هزینهی
قهرمان شدن" را بپردازد که عبارت است از: پذیرش مسئولیتها، پرورش قابلیتها،
و آمادگی برای جذب مهارتها.اگر میخواهید که در زندگی موفق باشید، باید
خودتان را همانطور که یک باغ را برای برداشت بهترین محصول پرورش میدهید،
پرورش دهید. افراد موفق در همه جا ویژگیهای مشترکی دارند که مسلما تصادفی و
یا شانسی نیست.
در اینجا ویژگیهای افراد بسیار موفق را باهم مرور میکنیم. شما چندتا از آنها را دارید؟
1. انگیزه
شما
باید انگیزهای برای سخت کار کردن داشته باشید تا مطمئن شوید که کارها
انجام میشود. زمانی که میبینید کارها در حال تکمیل شدن است به خود افتخار
خواهید کرد و در صورت لزوم میتوانید مسئولیت آن را نیز برعهده بگیرید.
اهداف شما محرک شما هستند که باعث میشود تصور برتر و خوب بودن از خود
داشته باشید.
2. خوداتکایی
شما
باید مسئولیتهایی را برعهده بگیرید و در قبال آنها پاسخگو باشید. همچنین
باید قادر باشید تصمیمات سختی بگیرید و آنها را عملی کنید.
3. اراده
شما
قدرت این را دارید که به جای تردید کردن و تعویق انداختن در انجام کارها،
به پیشواز آنها بروید و آنها را انجام دهید. اگر چیزی را بخواهید آن را
بدست خواهید آورد. موفقترین افراد جهان کسانی هستند که بروی اهداف خود
تمرکز کردهاند و مداوم در تلاش بودهاند.
4. صبر
باید همیشه و در همه حال، در شکست و ناکامی صبور باشید. شخصی تلقی کردن شکستها یک شکست بزرگ است.
5. صداقت
نیاز
به گفتن ندارد اما این ویژگی یکی از مهمترین ویژگیهایی است که میتوانید
در خود پرورش دهید. صداقت بهترین سیاست برای هر کاری است که انجام میدهید.
یکرنگی و صداقت برای شما شخصیت ایجاد میکند و تعریف میکند که شما چه کسی
هستید.
6. ارتباط
با دیگران در ارتباط باشید زیرا شما را به موفقیتها و دستاوردهای بیشتر و بااهمیتتری میرساند.
7. خوشبینی
موفقیتها
و خوبیهای بسیاری در این دنیا برای بدست آوردن وجود دارد و شما میدانید
که چه چیزی ارزش مبارزه را دارد. خوشبینی یک استراتژی برای ساختن آینده ای
بهتر است، اگر باور نداشته باشید که آینده میتواند بهتر باشد نمیتوانید
قدم بردارید و مسئولیت ساختن آینده خود را برعهده بگیرید.
8. اعتماد به نفس
شما
باید به خودتان اعتماد داشته باشید. به همین سادگی. هنگامی که اعتماد
تزلزلناپذیر و راسخی به خود داشته باشید یک گام به موفقیت نزدیکتر هستید.
9. ارتباطات
شما
برای ارتباط و توجه به ارتباط برقرارکنندگان اطراف خود کار می کنید.
مهمترین چیز این است که چیزی را که گفته نمیشود، بشنوید. هنگامی که
ارتباطات وجود داشته باشد، اعتماد و احترام هم به دنبال آن میآید.
هیچ
کس نمیخواهد متوسط باشد. متوسط بودن زمانی اتفاق میافتد که افراد
برنامهریزی ندارند. اگر می خواهید به موفقیت برسید، صفاتی را که شما به
موفقیت خواهد رساند در خود پرورش دهید و برای به کار بردن آنها در هر روز
زندگی خود، برنامهریزی کنید. در عین بزرگی متواضع باشید و شجاع و مصمم،
وفادار و بیباک باشید. این چیزی است که شما هستید و همیشه بودهاید.
10. شور و علاقه
اگر
میخواهید به موفقیت برسید و اگر میخواهید زندگی کنید شور و شوق است که
شما را به آن میرساند. 10 درصد زندگی چیزی است که شما تجربه میکنید و 90
درصد آن چگونگی واکنش شما در مقابل آن است. و نکته پایانی آنکه؛ اگر کاری
را که دوست داریم داشته باشیم، آنگاه کار نمیکنیم، زندگی میکنیم، لذت
میبریم، عشق میکنیم. امیدوارم همواره عالم، عامل عاشق باشید.
منبع:درگی
شادی و زندگی معنادار و هدفمند از
مهمترین عواملی هستند که مردم خوشبختی خود را با آن می سنجند. با اینکه
زندگی شاد و با معنا با هم در ارتباط متقابل هستند اما دانشمندان می گویند
این دو کاملا با هم فرق دارند.
سلامتی، دوست داشته شدن، موفقیت در
کار، بزرگ کردن فرزندانی سالم، خدمت به کشور یا پایبندی به اعتقادات معمولا
از رموز خوشبختی و رضایت از زندگی به شمار می روند اما هیچکدام نمی توانند
باعث شاد زیستن شوند.
این نتیجه تحقیق روانشناسان دانشگاههای فلوریدا، مینه سوتا و استنفورد است که درویژه نامه «جورنال روانشناسی مثبت» منتشر شده است.
زندگی شاد چیست؟ زندگی پرمعنا کدام است؟
دانشمندان
شادی را سعادتی ذهنی تعریف می کنند که تاثیر عاطفی مثبتی بر فرد می گذارد و
این تاثیر در تمام جوامع و فرهنگ ها یکسان است. شادی می تواند از چیزهای
کوچک نشات بگیرد مثلا پیدا کردن گردنبند گمشده یا از رویدادهای مهمتر مثل
پایان گرفتن جنگ. شادی، عواطف و احساسات مثبت و خوشایند با خود می آورد و
باعث می شود فرد ارزیابی مثبتی از زندگی خود داشته باشد.
شادی ریشه
در غرایز و طبیعت دارد. برآورده شدن نیازها و خواسته ها شادی می آورد. این
اتفاقی است که در تمام حیوانات می افتد. شادی در لحظه و در زمان حال معنی
پیدا می کند و «دم را غنیمت است» به نوعی عصاره مفهوم شادی و زندگی در لحظه
اکنون است. با این حال، بررسی دانشمندان نشان می دهد شاد بودن ربطی به
زندگی معنادار ندارد.
البته شادی و زندگی در لحظه اکنون می تواند
عناصری از گذشته را در خود داشته باشد اما باز هم از منظر زمان حال به آن
نگاه می شود. به همین دلیل اگر امروز زندگی دردناکی داشته باشیم، گذشته
شاد، به ما احساس خوشبختی نمیدهد. شادی چون در حال اتفاق می افتد گذراست و
ثبات به همراه نمی آورد.
آیا زندگی «شاد» با زندگی «پرمعنا» فرق دارد؟
اما
زندگی با معنا ریشه ای متفاوت دارد. معنا از ارزشهای فردی و اجتماعی
زاییده می شود بنابراین منشاء فرهنگی دارد. معنا از زبان و فرهنگ و نمادها
شکل می گیرد و گذشته و حال و آینده را با هم در پیوند و ارتباط معنادار
قرار می دهد. با اینکه معنای زندگی از پیگیری اهداف و ارزشها بوجود می آید
اما الزاما شادی به همراه نمی آورد. مثلا یک زندانی سیاسی که زیر فشار
بازجویی است نمی تواند شاد باشد اما می تواند عمیقا زندگی خود را معنادار
ببیند.
معنا در گستره زمان شکل می گیرد، مثلا ازدواج را می توان
«نوشته ای بر یک تکه کاغذ» دید یا آن را «پیوند مادام العمر به معشوق» معنا
کرد. ماهیت زندگی تغییر و تحول است و معنا دادن به آن راهی است برای ثبات
بخشیدن به جریان پرتلاطم زندگی. مثلا احساس یک زوج به یکدیگر مرتب و روز
بروز تغییر می کند اما ازدواج به آن معنایی دائمی و ثابت می دهد. در عمل هم
ازدواج به تثبیت رابطه کمک می کند چون قطع رابطه را دشوار می کند اما روشن
است که ازدواج الزاما زندگی را شادتر نمی کند.
یکی از مهمترین
راههای معنا دادن به زندگی پاداش دادن به خود است، از راه برنامه ریزی و
تعهد به اجرای آن که نیاز به انضباط فردی دارد.
بنابراین وقتی فرد
با فعالیت و درگیریهای روزمره ای که با هم ربط دارند، هدفهایش را پیگیری و
برآورده کند در عمل به زندگی خود معنا میدهد. تحصیل، کسب مهارت، شکل دادن
به رابطه ای جدی و صمیمانه همگی به زندگی معنی می دهند، چرا که گذشته و
حال و آینده در راستای هدفی مشخص یکپارچه می کنند. به نظر دانشمندان هر چه
بیشتر برای تحقق این هدفها «خودتان» باشید، زندگی خود را معنی دار تر می
بینید.
اما بر اساس این تحقیق، چه عواملی در شادی موثرند و چه معیارهایی به زندگی معنا می دهند؟
سختی زندگی
افرادی که زندگی خود را آسان و به دور از دشواری می بینند شادترند و آنها که زندگی خود را پرمشقت می دانند افراد شادی نیستند.
اما همان ها که با سختیها دست و پنجه نرم می کنند زندگی خود را با معنی تر می بینند.
بنابراین وقتی به دشواری یا آسانی زندگی نگاه می کنید در واقع شادی زندگی را می سنجید نه معنی آن را.
سلامتی
سلامتی
نیازی همگانی و اولیه است و افراد سالم افراد شادتری هستند. اما سلامتی
معنای بیشتری به زندگی نمی دهد. استیون هاوکینگ دانشمند سرشناس کاملا فلج
است اما شاید زندگی بسیار معنی دارتری از افراد سالم داشته باشد و تاریخ پر
از مثالهایی این چنین است.
احساسات مثبت و منفی
بدیهی است که احساس خوب شادی می آورد اما این تحقیق نشان می دهد احساس خوب زندگی را معنی دارتر نمی کند.
از
بین احساساتی که در این تحقیق بررسی شده اند، شاید جالبترین مورد بی
حوصلگی باشد. بی حوصلگی بی تردید احساسی ناخوشایند است و خوشحالی نمی آورد
اما از طرف دیگر، نشانه نبود معنا هم هست، بنابراین فرد بی حوصله نه شاد
است نه در طلب معنا.
پول
می
گویند پول خوشبختی نمی آورد. این تحقیق نشان می دهد که پول تاثیر شدیدی بر
احساس شادی می گذارد اما معنایی به زندگی نمی دهد. خرید ضروریات یا حتی
تجملات با شادی رابطه نزدیک دارد و بی ثباتی و بحران اقتصادی لذت از زندگی
را کاهش می دهد.
اما دخل و خرج مناسب و هدفمند اثری معکوس دارد. به
زندگی معنا می دهد ولی شادی نمی آورد. وقتی برای آینده فرزندتان پس انداز
میکنید، قسط خانه را کامل میپردازید یا بدهی خود را تسویه میکنید، زندگی
معنی دارتر می شود. تاثیر پول بر زندگی ارتباط نزدیکی با ارزشهای فردی
دارد و اینکه فرد چگونه خود را در رابطه با پول تعریف می کند.
روابط
ارتباطهای
اجتماعی یکی از عواملی است که هم زندگی را شادتر می کند و هم به آن معنا
می دهد. تنهایی یکی از مهمترین عوامل شاد نبودن است. بسیاری از افرادی که
در این تحقیق شرکت کرده بودند ارتباط با خانواده و دوستان را معنای زندگی
خود می دانستند. به یاد آوردن ساعتها و روزهایی که در تنهایی گذشته و یا
احتمال تنها ماندن در آینده تاثیر شدیدی بر شادی دارد.
اما در کمال
شگفتی، اینکه چقدر با دوستان یا کسانی که دوستشان داریم وقت می گذرانیم
تاثیر زیادی بر شادی ندارد هرچند که به زندگی معنا می دهد. وقت گذراندن با
آنها که دوستشان داریم می تواند کار بسیار سختی باشد بنابراین ممکن است
خوشحالی زیادی عاید ما نکند اما به زندگی ما معنایی دیگر میبخشد. کسانی که
در این تحقیق شرکت کرده بودند و زندگی معنادارتری داشتند، روابط را مهمتر
از دستاوردهای زندگی شان می دانستند.
شادی از منفعتی که از دیگران
می بریم زاییده می شود و معنا از آنچه به دیگران می دهیم. «گیرنده» شاد است
و «دهنده» زندگی با معنایی دارد. کمک به دیگران زندگی را با معناتر می کند
اما مستقیما ما را شاد نمی کند. اگر کمک به دیگران لذت دارد برای این است
که زندگی معنادارتر می شود. بر اساس این تحقیق فداکاری و از خودگذشتگی
تاثیر چندانی بر شادی می گذارد، شاید هم اندکی آن را کاهش می دهد، اما
اهمیت بسیاری در معنادار بودن زندگی دارد.
نکته جالب دیگری که در
این تحقیق روشن شد این بود که جرو بحث با دیگران شادی را کم می کند اما به
زندگی معنایی بیشتر می بخشد. افراد شاد کمتر تمایل به جر و بحث دارند.
فرزند
بزرگ
کردن بچه برای بسیاری از پدرها و مادرها دستاوردی مهم تلقی می شود چرا که
نیازمند از خود گذشتن و وقف دیگری شدن است. به همین دلیل برای بسیاری از
پدر و مادرهایی که در این تحقیق شرکت کرده بودند بزرگ کردن بچه، شادی شان
را کمتر کرده اما به زندگی شان معنا داده بود. آنها هرچه وقت بیشتری برای
فرزندشان گذاشته بودند زندگی معنی دارتری پیدا کرده بودند و این همان چیزی
است که به آن «تناقض بچه داشتن» می گویند.
استرس و نگرانی
نیازی
به گفتن نیست که استرس و نگرانی شادی را کم می کند اما عجیب این که به
زندگی معنا می دهد. این که چرا چنین است تفسیرهای متفاوتی می تواند داشته
باشد. شاید پیوند گذشته و حال و آینده، احتمال خطرهای پیش رو را بیشتر برای
فرد آشکار میکند و یا استمرار فعالیتهای دشوار و سنگین برای رسیدن به
هدفی در آینده دور (که البته تحقق آن تضمین شده هم نیست) برای فرد استرس و
نگرانی می آورد ، هرچند که به زندگی اش معنا می دهد.
محققان در
پایان نتیجه می گیرند که شادی بیشتر حاصل برآورده شدن خواسته ها و
نیازهاست، بخصوص از طرف دیگران و یا حتی با پول خرج کردن. اما معنا بیشتر
فراهم کردن برای دیگران است و بیشتر با با تعریفی که فرد از «خود» دارد
مربوط است. خلاقیت و خردمندی و افکار عمیق به زندگی معنی می دهد اما با
استرس و نگرانی همراه است.
منبع:برترین ها
بحران میانسالی، برای بسیاری یک کابوس است ، اما این شاید تلنگری باشد برای
بازیابی مجدد خود ، تغییری به منظور رشد و خودسازی و لزوما ترسناک نیست !
مشکل
اضافهوزن و تصویری که از بدنم داشتم از هنگامی که به یاد دارم باعث عذاب
من بوده است.گاه بی گاه وزن کم کرده و مجددا وزنم اضافه شده، حتی بیشتر از
قبل. این چرخهای ترسناک و روح فرسا بود که با تمام وجود سعی در خروج از آن
را داشتم.
اما 8 ماه قبل بیدار شدم.شروع به ورزش کردم و غذاهای
سالم تر خوردم خیلی زود بدنم شروع به تغییر کرد. با این همه، آغازگر این
تغییرات بدن من نبود؛ بلکه چهارچوب ذهنی من بود که تغییرکرده بود و به
تبعیت از آن بدنم.
دیروز با خودم فکرمیکردم که چرا اکنون و در این
مرحله از زندگی خود توانسته ام کنترل سلامت و بدنم را بدست بگیرم. بخشی از
آن شاید به دلیل این است که فرزندانم بزرگتر شدهاند و اکنون زمان بیشتری
در اختیار خود دارم. اما تنها این موضوع نیست! من همیشه میدانستم که اگر
بخواهم بدنی متناسب داشته باشم باید ورزش کرده و درست غذا بخورم، اما تا
حالا انگیزه و دقت کافی برای این کار را درخود نمیدیدم.
خب پس چطور اکنون در 44 سالگی موفق شدم؟
در
ابتدا پاسخ به شکل شگفتانگیزی آزاردهنده بود. فهمیدم دچار "بحران
میانسالی" شدهام. چی؟ مگر این مشکلی مردانه نبود؟ مردها مجددا ازدواج
میکنند و ماشینهای گرانقیمت میخرند. تصور اینکه مادر 4 پسر نوجوان دچار
بحران میانسالی شده باشد بسیار دور از عقل و کمی هم ترسناک بود!
عبارت
"بحران میانسالی" بار منفی زیادی با خود دارد، اما حقیقت این است که
بسیاری از ما به گونه ای آن را تجربه میکنیم. این بحران حاصل آگاهی ما از
این موضوع است که عمر کوتاه است، در یک چشم به هم زدن میگذرد. در این مورد
هم مانند سایر موضوعات زندگی، انتخاب با ماست که چطور به این موضوع نگاه
کنیم و لنزی که توسط آن به موضوع مینگریم در این امر تاثیرگذار است.
موضوع
مرگ و مردن در 44 سالگی واضحتر و مفهومتر است تا در 24 سالگی. نه تنها
خودمان پیرتریم، بلکه والدین و دوستانمان هم پیرترند و ما بیشتر با
فانیبودن خود روبه رو می شویم. سوال این است که چه راهی را برای رویارویی
با آن باید انتخاب کنیم؟
برای من، پاسخ ساده است. من به نیمه دوم
عمرم با ذهنی باز، قلبی مهربان و روحی ماجراجو نگاه کردم. زمان ما بر روی
زمین در حال گذر است و من میخواهم تا آخرین قطره از آن را استفاده کنم. من
میخواهم جسورانه تر زندگی کنم و برای تحقق این هدف، باید مراقب جسم و
ذهنم باشم.
از این جهت ترجیح دادم به این بخش از زندگی به عنوان
بازآفرینی میانسالی یا بیداری میانسالی بنگرم. به طور قطع من در چهل سالگی
بیشتر از فانیبودن خود با خبرم تا در 20 سالگی و این امر باعث میشود تا
از لحظه لحظه زندگی بیشترین استفاده را ببرم. زندگی کوتاه است و هرچه
مسنتر شویم، سریعتر میگذرد.
آیا من خواهم مرد؟ بله ،یک روزی!
اما تا آن موقع....از این دنیا حسابی لذت خواهم برد!
اساساً فکر کردن کار خوبی است و با اینکه
بعضی از مردم به اندازه کافی این کار را نمیکنند، برخی در این زمینه
واقعاً زیاده روی میکنند. امروز میخواهیم درمورد کسانی حرف بزنیم که
خیلی فکر میکنند.
بعضیها آنقدر فکر میکنند که خود را خسته، مضطرب
و بیمار میکنند. این افراد گرایش دارند که هر مسئله ساده ای را پیچیده،
هر چیز آسانی را سخت و هر مشکل کوچکی را بزرگ و بغرنج جلوه دهند. آنها عادت
دارند وقتشان را برای آنالیز بیش از حد هر چیز و هر کس هدر دهند. آنها
متخصص تفسیر غلط حرفهای همه هستند و اگر کوچکترین راهی وجود داشته باشد که
احساساتشان جریحه دار شود، آن را پیدا میکنند. حتی به دنبال آن
میگردند. آنها معمولاً افرادی وسواسی و ایده آلیست هستند. بیش از حد نگران
میشوند. تقریباً درمورد همه چیز و همه کس.
آنها سعی میکنند همیشه
همه را خشنود نگه دارند و میخواهند که تغییر ایجاد کنند اما این فرایند
تغییر آنها را میترساند. برای خراب کردن امیال و آرزوهایشان به بقیه
آدمها نیاز ندارند، خودشان هم خوب از پس آن برمیآیند. آنها همانهایی
هستند که بیش از حد فکر میکنند. بپذیرید که فکر و خیال هایی که دارید بی
مورد هستند. همانطور که به غذاخوردن برای زنده ماندن نیاز داریم، به فکر
کردن نیز نیاز داریم، لذا گاهی تشخیص اینکه فکرهای شما بی مورد هستند، کمی
برایتان دشوار می شود.
معیارهای چندی برای تشخیص وجود دارند که به چند مورد از آنها اشاره خواهیم کرد:
-
آیا بارها و بارها فکرتان درگیر یک موضوع مشابه شده است؟ آیا با فکر کردن
در مورد آن موضوع راه به جایی نبرده و راه حلی به ذهنتان نرسیده است؟
-
آیا موضوعی خاص را از زوایای بسیاری مورد تحلیل قرار داده اید؟ آیا فکر
کردن زیاد به همان موضوع، نتیجه ای معکوس را برای شما ایجاد کرده و
نتوانستید آن مشکل را حل و یا مدیریت کنید؟
- آیا تمام دوستان نزدیکی که می توانند در مورد موضوعی به شما کمک کنند را در ذهن خود به صف کردید؟ آیا از آنها کمک خواسته اید؟
-
آیا تمام دوستان شما به شما می گویند که فکر و خیالی که دارید بی مورد
است؟ آیا دوستانتان شما را به خاطر افکار بی مورد و پوچی که دارید، دست
انداخته اند؟
اگر احساس میکنید خصوصیاتی که در بالا ذکر کردیم را در خود میبینید، نکات زیر به شما کمک میکند با این مشکل خود کنار بیایید.
1.
از صبر کردن برای ایده آل هر چیز خودداری کنید. جاه طلب بودن خیلی خوب
است اما خواستن ایده آل غیر واقع بینانه و غیرعملی است. باید به دنبال
پیشرفت مداوم باشید و برای دست یافتن به تغییرات مثبت تلاش کنید.
2. فکر و خیال نکنید. روی فکر و خیال تکیه نکنید، برحسب واقعیات عمل کنید.
3.
فعالتر باشید. از تئوری بیرون بیایید و وارد عمل شوید. از همین الان! هر
روز حداقل یک کار انجام دهید که شما را به هدفتان نزدیکتر کند. حتی اگر از
آن واهمه دارید. اجازه ندهید ترس تواناییهایتان را پایین بیاورد یا بر
زندگیتان حکومت کند.
4.
درستترین سوالها را از خودتان بپرسید. سوالهایی که شما را از نظر ذهنی
در وضعیتی مثبت، عملی، کاربردی و متمرکز بر راه حل قرار دهد. مشکل را درک
کنید اما تمرکزتان بر راه حل باشد.
5.
یک مدیر داشته باشید (یک مربی، دوست، یکی از آشنایان و ...) که بازخورد
مرتبط، خاص، معقول و غیراحساسی به شما بدهد. خودتان نمیتوانید درمورد
خودتان بیطرف باشید. این فرد باید کسی باشد که حرفهایی به شما بزند که
باید بشنوید نه حرفهایی که دوست دارید بشنوید.
6.
برای اینکه از متوسط به عالی تبدیل شوید، برنامه بریزید و کاملاً به آن
پایببند شوید. رفتارهای عالی خود را پیدا کنید و به آنها متعهد بمانید.
7. دست از توجیه کردن برای کارهایی که نمیکنید بردارید. صادقانه تلاش کنید که تلاش صادقانه بسیار موثر است.
8. دفترچه
ثبت موفقیت داشته باشید. نوشتن افکار، تصمیمات، رفتارها و نتایجی که به
دست میآورید راهی عالی برای حفظ نگرش، ایجاد تمرکز و انگیزه است. همچنین
راه خوبی است که بفهمید چه چیزی برای شما موثرتر است.
9.
از افکارتان بیرون بیایید. جایی آرام و زیبا فرای افکارتان پیدا کنید.
جایی که آرامش، امنیت، لذت و آزادی وجود داشته باشد. دست یافتن به این نیاز
به تلاش و تمرین دارد اما با تمرین میتوانید تقریباً در هر مکانی و هر
زمانی اینکار را انجام دهید. تا زمانی که امتحان نکنیم نمیدانیم که دست از
فکرکردن برداشتن چقدر سخت است. برای رفتن به فرای ذهنمان باید هرج و مرج
ذهنمان را دور بریزیم. ذهن جای خسته کننده ای است و بعضی وقتها لازم
است که از آن به تعطیلات برویم.
10. بعضی از افکاری که در ذهنتان میچرخد باید بیرون ریخته شود، بعضی از آنها گیر کرده اند و میترسند بیرون بیایند.
به
افکار ذهنتان مثل یک بلوک آپارتمان نگاه کنید. به طبقه دوم این آپارتمان
نگاه کنید، همینطور که در راهرو راه میروید، از پشت در آپارتمان شماره 22
صدای پیرزن دیوانه میآید که، «اینطوری باید آنرا انجام میدادی
دیوانه...!» کمی اینطرفتر، آپارتمان زن پر حرفی است که همیشه در خانه اش
را باز میگذارد و یکدفعه بیرون میپرد و حواستان را پرت میکند. انتهای
راهرو مردی زندگی میکند که همیشه شما را میترساند، «اگر میدیدی چقدر
احمق به نظر میرسیدی دیگر هیچوقت آنکار را انجام نمیدادی». این آدمها
درواقع آن افکاری هستند که میل و انگیزه شما را با احساس گناه و اضطراب از
بین می برند.
شناسایی این افکار خیلی ساده است، ساکنینی که خیلی وقت
است اجاره خانه شان را نپرداخته اند و هیچ منفعتی برای شما ندارند و
برای بقیه ساکنین خوب آپارتمان هم ایجاد مشکل میکنند و باید سریعاً آنها
را بیرون بیندازید. همین الان شروع کنید. آزاردهنده ترین ساکنین آپارتمان
را شناسایی کنید و حکم تخلیه شان را تحویلشان دهید. اگر همکاری نکردند،
گوششان را بگیرید و به زور بیرونشان کنید. این ساکنین خیلی وقت است که آنجا
ماندهاند و میدانند که چطور میتوانند فریبتان دهند. اما شما تسلیم
نشوید. یادتان باشد ساکنین عالی دیگری دارید که باید به آنها رسیدگی کنید.
بیرون
انداختن این ساکنین جا را برای آوردن ساکنین بهتر باز میکند. این
آپارتمان را از آنِ خودتان کنید. آن را دوباره به زندگی برگردانید.
دکوراسیون آن را عوض کنید، حتی میتوانید برایش استخر هم درست کنید. این
آپارتمان مال شماست و این شما هستید که تصمیم میگیرید چطور آن را بازسازی
کنید.
منبع: مردمان، نامه نیوزشادی و نشاط اجتماعی و حضور آن در یک جامعه از نشانههای یک جامعه سالم
است. وقتی نشاط و شادی از یک جامعه رخت بربندد، جامعه دچار بروز عواملی
مانند افسردگی، انفعال، انحرافات مختلف فردی و جمعی و فرهنگی و ....
میشود.
نظر به اهمیت توجه به نشاط اجتماعی جوانان بعنوان یکی از
ارکان اساسی جامعه در توسعهی همهجانبه کشورمان متأسفانه این مهم در
برنامههای اصلی مدیران استان و شهرستان جایگاهی نداشته و توجه خاصی به این
حوزه نمیشود.
عدم وجود نشاط اجتماعی در میان جوانان، افسردگی و
سرخوردگی را به همراه دارد. برای شاد بودن باید مولفه امید به زندگی را
افزایش داد، چون امید به زندگی و شاد بودن باعث کاهش آسیبهای اجتماعی از
جمله اعتیاد ، خودکشی و... میشود پس برای افزایش امید به زندگی باید به
دوران جوانی و نوجوانی و دغدغههای این نسل بها و ارزش دهیم.
شادی و
امید طبیعت زندگی هستند با وجود این، غم و ناامیدی به سراغ موجود زنده
میﺁیند. جوان بهمثابهی گروه تأثیرگذار جامعه حق و حقوقی دارد.
خلق نشاط اجتماعی....چگونه؟
نشاط یعنی چه؟
واژهی
نشاط در لغت فارسی به معانی سرزندگی، زندهدلی، خوشدلی، سبکی و چالاکی
یافتن برای اجرای امور، خوشی، شادمانی، خرمی، سرور، شادی، طرب، خرسندی و در
مقابل کسل آمده است. در لغتنامه دهخدا، در ادامهی لغت شادی چنین آمده
است: «حالت مثبتی که در انسان به وجود میآید و در مقابل غم و اندوه قرار
دارد.»
دهخدا در همین کتاب، شادی را به شادمانی، خوشحالی، مسرت، نشاط و طرب تعریف کرده است.
پدیدهی
شادی در روانشناسی، در حوزهی «انگیزش و هیجان» بررسی، تبیین، تحلیل و
تعریف میشود. در مباحث جامعهشناسی، در بیشتر زیرشاخههای آن مانند
جامعهشناسی جوامع مختلف انسانی، طبقات مختلف اجتماعی، جامعهشناسی
پدیدههای متفاوت اجتماعی، جامعهشناسی اوقات فراغت و مانند آن، موضوع
شادی، کم یا زیاد مطرح میشود و دقت و توجه جامعهشناسان را به سوی خود جلب
میکند.
در عین حال که دو مفهوم شادی و نشاط، علیالظاهر یکی هستند، اما باید پذیرفت که تفاوتهای نیز با هم دارند.
شادی یک هیجان انبساطی زودگذر است، اما نشاط یک احساس بهجت و شادمانی درونی است که پایدار و بادوام است.
شادی
همیشه با هیجانهای لبخند و خنده وحرکت همراه است اما در نشاط احساس بهجت و
سرور لزوماً با خنده همراه نیست اما احساسی است که موجب لذت فرد میشود.
نشاط اجتماعی چیست؟
نشاط
اجتماعی، اثرات و آثاری چند بر زندگی شهروندان و جامعه دارد که تعلق
اجتماعی، همبستگی اجتماعی، مسئولیتپذیری اجتماعی، وفاق اجتماعی، ارتقاء
شاخصهای سلامت روانی و اجتماعی، افزایش رضایت از زندگی یا رضایت شغلی و
... ، پویایی اجتماعی، کاهش هزینههای مردم، افزایش امید در جامعه، زندگی
متعادل و با ثبات، ارتقاء کیفیت زندگی، افزایش خلاقیت و نوآوری، کاهش
آسیبهای اجتماعی(خصوصاً در جوانان) و ...... از جمله آن است.
در
جامعه خوشحال و خرسند، تولید بهتر، اشتغال بیشتر و اقتصاد، سالمتر است.
بدون شک در چنین محیطی امنیت اجتماعی و فردی راحتتر به دست میآید. در
محیط شاد، ذهن انسان پویا، زبانش گویا و استعدادش شکوفا میشود.
شاد
بودن جامعه یکی از عوامل بسیار موثر در توسعهی اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و
سیاسی است و کاهش نابسامانیهای خانوادگی، طلاق، افزایش میزان میل و رغبت
تحصیلی و دل به کار دادن و افزایش تولید میشود.
نشاط از عوامل مهم امید به آینده در جامعه است
کسرائینیا
مدیر سمنها و احزاب ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر خراسانجنوبی
با اشاره به اینکه نشاط و شادابی از عوامل مهم در زنده ماندن امید به آینده
در جامعه است، گفت: شاید بتوان نشاط و امید را علت و معلول یکدیگر دانست
که هرکدام در جامعه ایجاد شود دیگری را نیز بوجود میآورد.
وی با
بیان اینکه نشاط اجتماعی و امید برای جوامع در حال توسعه تعاریف مختلف و
ابعاد گوناگونی دارد، گفت: ایران اسلامی در حال گذار از مرحلهای به
مرحلهی دیگر است، اگر بهدرستی عوامل موثر در نشاط اجتماعی را تحلیل کنیم
میبینیم بخش زیادی از آنها در جوامع در حال توسعه مورد توجه قرار
نمیگیرد.
مدیر سمنها و احزاب ستاد احیای امر به معروف و نهی از
منکر خراسانجنوبی افزود: باید گفت نشاط اجتماعی در جامعه تک علتی نیست
بلکه مجموعهای از عوامل فردی و فرافردی است.
کسرائینیا ادامه داد:
از عوامل نشاط اجتماعی میتوان به احساس محرومیت، ارضای نیازها، احساس
مقبولیت نزد دیگران، احساس عدالت توزیعی، فضای عمومی جامعه، پایگاه اقتصادی
و اجتماعی در تقویت و یا کاهش نشاط در افراد جامعه اشاره کرد.
وی
تصریح کرد: اگر به تحقیق موارد یاد شده را تحلیل کنیم، میبینیم به علت
فشار تحریمها و مشکلات اقتصادی سطح توان اقتصادی خانوارها کاهش یافته و
این موجب کاهش نشاط اجتماعی در سطح شهرها بهویژه استان محروم خراسانجنوبی
شده است.
نشاط اجتماعی محصول سبک زندگی انسانهاست
مدیر
سمنها و احزاب ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر خراسانجنوبی گفت:
باید پذیرفت که نشاط اجتماعی تنها یک مقوله دولتی و یا سازمانی نیست، بلکه
به همت فردی نیز نیاز دارد. نشاط اجتماعی محصول سبک زندگی انسانهاست.
کسرائینیا
تصریح کرد: متأسفانه سبک زندگی ما از مدل اسلامی فاصله گرفته و این موجب
افزایش توقعات و کاهش سازگاری با محیط در مردم شده است.
وی افزود: توقعات و تجملگرایی از یک طرف و افزایش سن ازدواج از سوی دیگر به شدت در کاهش نشاط اجتماعی در جامعه تأثیر گذاشته است.
وی
اظهار کرد: اگر از منظر دین مبین اسلام به مقولهی نشاط اجتماعی نگاه
کنیم، میبینیم که بزرگترین نشاط در رضایت خداوند از بنده بوده و کاهش
پایبندی به دین و معارف اسلامی یکی از عوامل مهم در کاهش نشاط اجتماعی است.
کسرائینیا
افزود: به نظر من شادی به معنای نشاط در جامعه نیست، چون شادی منفی و یا
کاذب نیز وجود دارد، اما نشاط در انسان همیشه مثبت است.
وی ادامه
داد: شادی مثبت میتواند به نشاط تبدیل شود، اما شادی کاذب، به نشاط و بهجت
انسان منجر نمیشود، حتی تجربه نشان داده که شادیهای کاذبی که توسط
محرکهای متفاوت مثل داروهای روانگردان، موادمخدر، الکل، موسیقی بسیار تند،
تمسخر دیگران، و از این قبیل بدست میآید پیآمدهای اندوه و افسردگی دارد.
وی
گفت: توجهی ویژه به دینداری و عمل به فریضههای دینی، داشتن لبخند بر لب
در برخوردهای اجتماعی، استفاده از عطر و لباسهای آراسته، تقویت اعتماد به
نفس، پیشگیری از فشارهای، کمک به افزایش ظرفیت تحملپذیری و پرهیز از
عصبانیتهای زودهنگام، عدم اختصاص تمام افکار به مشکلات اقتصادی و توجه به
مثبتنگری در زندگی، تقویت ارتباطهای اجتماعی و ارتباطهای خانوادگی صحیح و
کارآمد و توجه به ورزش را از راهکارهای افزایش نشاط اجتماعی است.
در جامعهی ما تئوریای برای شادی وجود ندارد
قناد
یک جامعهشناس در خراسانجنوبی نیز گفت: از سال 2000 به بعد در نگاه
سازمان ملل برای تعیین سطح توسعهیافتگی کشورها متغیرهای نشاط، امید به
آینده، خشنودی و رضایتمندی افراد جامعه بعنوان یک متغیر کلیدی وارد
محاسبات شده به این صورت که اگر مردم یک جامعه احساس نشاط ، خشنودی و
رضایتمندی نکنند، نمیتوان آن جامعه را توسعهیافته قلمداد کرد.
وی
با اشاره به اینکه بنا به تحقیقات انجام شده و اظهارنظرهای رسمی آمار و
علتهای افسردگی در ایران بالاست، افزود: افسردگی در جوامع مختلف وجود دارد
و خاص جامعه ایرانی نیست.
این جامعهشناس ادامه داد: متأسفانه در
جامعه ما تئوریای برای شادی وجود ندارد، ما به مردم حد شادی پسندیده و
معقول را نشان ندادهایم و مشخص نکردهایم مردم تا چه حد اجازه دارند شادی
کنند، در حالیکه در دین ما به شادی و نشاط توجه شده است. به نظر میرسد
درجهی نشاط در هر جامعهای و متناسب با هر فرهنگی متفاوت باشد.
قناد
اظهار کرد: شادمانی و نشاط بعنوان یکی از مهمترین نیازهای روانی بشر،
بعلت تأثیرات عمدهای که بر شکلگیری شخصیت آدمی و در یک کلام مجموعه زندگی
انسان دارد، همیشه یکی از دغدغههای جامعه بشری بوده است.
وی
افزود: تحقیقات انجام شده در سالهای اخیر نشان میدهد شادی با توسعهی
قوای شناختی، خلاقیت، نوآوری و ارتباطات گستردهتر و مثبتتر انسانها با
یکدیگر مرتبط است.
این جامعهشناس گفت: شادی و نشاط در صورت عمیق بودن ضمن گسترش خلاقیت و کارآمدی فرد سبب توانمند بیشتر وی در حل مسأله میشود.
قناد
ادامه داد: براساس تحقیقات انجام شده شادی و نشاط سبب افزایش طول عمر
میشود در حالی که غم و اندوه و استرس میزان طول عمر فرد را کاهش میدهد.
وی
با اشاره به اینکه هیجان مثبت و شادی در افزایش معنویت نیز نقش موثری
دارد، افزود: دینداری انسانها ثمرهی سلامت روان آنهاست که باید در رضایت
خاطر از زندگی فراهم شود.
این جامعهشناس اظهار کرد: شکرگزاری،
خوشبینی، اشتغال، فراوانی رابطهی زناشویی جنسی با همسر، میزان زمان
اختصاص یافته به فعالیتهای مثبت، اعتماد به نفس زیاد، مسکن، تعهد، پایبندی
به مذهب، سلامت جسمی، خودآگاهی، برونگرایی و کنترل درونی در بروز شادی و
نشاط در فرد نقش موثری دارند.
انسان با نشاط، انسانی مبتکر، مولد و سازنده است
قناد
گفت: شادمانی و نشاط بعنوان یکی از مهمترین نیازهای روانی، نه تنها
تأثیرات عمدهای بر شکلگیری شخصیت و زندگی انسان دارد، بلکه اهمیت زیادی
در سلامت روانی و مقابله با مشکلات دنیای امروز دارد.
وی با اشاره
به اینکه انسان با نشاط، انسانی کارآ، مبتکر، مولد و سازنده است، افزود:
نبود شادکامی عوارض متعدد روانی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی را در پی
دارد.
این جامعهشناس ادامه داد: عدم امید به آینده و کسالت، موجب
کنارهگیری فرد از اجتماع، افسردگی و انزوای اجتماعی میشود که این عوامل
خود کاهش فعالیت و کارآیی را بهدنبال دارند، همچنین ناامیدی در بعد فردی
موجب از میان رفتن نیرو و ارادهی لازم برای نیل به اهداف میشود، افراد
ناامید نسبت به تواناییهای خود باور نداشته و از آینده تصوری نامطلوب
دارند و به همین سبب سرخورده و منفعل میشوند.
قناد گفت: بیشک
اجرای برنامههای نشاطبخش برای جامعهای که به زعم آمارهای موجود از نظر
ناملایمات روانی، عدهای از افراد آن وضعیت مطلوبی را ندارند امری کاملاً
حیاتی است. چنین برنامههایی در درجهی نخست باید، هدفی مشخص و تضمین داشته
باشد از نظر میزان درجه حصول به آن هدف باشند، چون در غیر این صورت ضربهی
بدتری به اوضاع مذکور وارد میآید.
وی ادامه داد: از سادهترین و بهترین گزینهها برای افزایش شادی در جامعه برگزاری پیادهرویهای خانوادگی است.
این
جامعه شناس گفت: آنچه که اجرای چنین برنامههایی را مهم جلوه میدهد، حضور
اعضای خانواده در کنار یکدیگر و سپری نمودن دقایقی چند با همدیگر پس از
هفتهای پر از فعالیت و دغدغههای اقتصادی و شغلی و تحصیلی است.
قناد
اظهار کرد: در جامعهی امروزی ما که بهواسطه وجود شکاف نسلها یا به باور
برخی جامعهشناسان گسست نسلها و ارتباطات از نوع موزائیکی و مشغلههای
گوناگون عرصهی خانواده دچار تغییراتی متفاوت با گذشته شده است، فراهمسازی
اوقاتی اینچنین برای خانوادهها و جوانان باید از وظایف اولیه همهی
سازمانها و ادارات دولتی قلمداد شود.
وی ادامه داد: فارغ از هر
مزیتی پیادهروی عاملی مؤثر بر افزایش سرمایهی اجتماعی است، البته تأثیری
که بیشتر بعنوان متغیری غیرمستقیم عمل میکند. اما در هر حال اثربخش است.
هنگامی که شادی و رضایت، با کمک از عوامل مختلفی چون اهدای جوائز، فضای جنگ
و خنده، اجرای برنامه زنده و ... به عامه مردم تزریق شود قطعاً چسب سرمایه
اجتماعی محکمتر میشود، چون مردم در تجمعها و مراسم جمعی با رغبت و شور
خاص خود حضور مییابد.
این جامعهشناس اظهار کرد: همانطور که در
مقام تجربه و عمل اثبات شده، خنداندن جامعه به واقع سختتر از گریاندن آنان
شده و سکهای که دو روی آن غم و شادیهای جامعه منعکس شده، بهگونهای که
بیشتر سوی غم آن رویت میشود، از اینرو اهتمام در راستای نشاط آفرینی و
بسترسازی لازم بهمنظور ارائهی شادیهای اسلامی از وظایف اولیه سازمانها و
ادارات دولتی است.
این جامعهشناس گفت: بوضوح آشکار است که برگزاری
دورههای نشاط اجتماعی بر غمگین نبودن، بدبین نبودن به آینده، شکست
نخوردگی، کاهش نارضایتی، کاهش احساس گناهکاری، کاهش از خود بیزاری، کاهش
خود آزاررسانی، کاهش کنارهگیری، افزایش تصمیمگیری، کاهش خود پنداشت منفی،
کاهش دشواری در انجام کارها، کاهش خستگیپذیری و کاهش بیاشتهائی
تأثیرگذار است.
دستگاهها درحوزهی فرهنگ شادی برنامههای لازم را تدوین کنند
قناد
اظهار کرد: دستگاهها وسازمانهای مختلف باید درحوزهی مسئولیت خود، برای
گسترش فرهنگ شادی برای کارکنان و زیر مجموعهی فعالیت خود، برنامههای لازم
را تدوین و برای اجرای آن برنامهها به صورت جدی تلاش کنند.
وی ادامه داد: در فضاهای آموزشی ایجاد محیطی شاد در محیط دانشگاه و کلاس درس جو تفاهم، همدلی و خلاقیت را افزایش میدهد.
این
جامعهشناس افزود: توجه به معنویات و تقویت بنیا نهای ارزشی و دینی از
طریق توسعه دانشها، ارزشها و نمادهای اصیل اسلامی در جامعه، زدودن عوامل
ایجاد تشویش خاطر و اضطراب و افزایش رضایتمندی از زندگی، ایجاد فضای شاد و
نشاطآور در ارتباطات و بها دادن به فعالیتهای خودانگیخته در راستای
پرورش عواطف مثبت، برنامهریزی اصولی و استفادهی بهینه از منابع و امکانات
مادی دانشگاه، محیط کار و خانواده میتواند در ایجاد شادی موثر باشد.
قناد
اظهار کرد: رعایت عدالت توزیعی و عدالت منطقهای از سوی مسئولان و طی
برنامهریزیها، آگاه شدن مردم به حقوق شهروندی خود، بهرهگیری حداکثری و
بهینهی دولت از امکانات موجود، میتوانند با اشتغالزایی، کاهش اختلاف
طبقاتی و برقراری عدالت اجتماعی از مشکلات اقتصادی مردم بکاهند و در نتیجه
بر احساس شادکامی اجتماعی بیفزایند.
وی ادامه داد: در بحث از شادی و
نشاط باید توجه داشت آن نوعی از شادی و نشاط برای جوامع و افراد مناسب است
که اولاً مبتنی بر فرهنگ افراد باشد، ثانیاً اصیل و پایدار بوده و
ماندگاری داشته باشد، بنابراین اصلاح باورهای فرهنگی در خصوص شادی کردن
جوانان و زنان ضرورت دارد.
لزوم ایجاد فضای فرهنگی مناسب و مثبت برای احساس شادی جوانان
این
جامعهشناس گفت: در فرهنگ ما، بسیاری از مردم شاد بودن و شادی کردن را
بهویژه برای زنان امری ناپسند و بعبارت دیگر سرخوشی میدانند، به نظر
میرسد که برخی باورهای سنتی به این امر دامن میزند، مثلاً در فرهنگ ما
ضربالمثلهایی مانند، «خنده بیجا، گریه میآورد» موید همین امر است، از
اینرو لازم است که فضای فرهنگی مناسب و مثبت در جامعه برای احساس شادی در
میان جوانان بوجود آید.
قناد افزود: در سطح استان بعلت رواج زمینهی
سنتی و وجود نگرشهای دینی تا حد زیادی از حدود فرهنگی آن خارج نشدهایم
هر چند که از جهاتی نیز در حلقهی نگاههای سنتی بعنوان مانعی برای نشاط
سالم گرفتار آمدهایم.
وی با بیان اینکه آموزش نشاط در کنارفراهم
کردن امکانات ورزشی در شهرستانهای مختلف استان به سلامت اجتماعی کمک
میکند، ادامه داد: ضعف امکانات تفریحی بطور اعم و امکانات ورزشی بطور اخص،
همواره زمینهساز پیآمدها و تبعات منفی است، چون نبود و یا ضعف چنین
امکاناتی، موجب آن میشود تا برخی نوجوانان و جوانان بیشتر زمان فراغت خویش
را بهجای فعالیتهای مناسب به لحاظ اجتماعی صرف فعالیتهای غیر کنند.
قناد
اظهار کرد: میتوان با ایجاد و یا با بهرهوری بیشتر از بوستانهای سطح
شهر برنامههای شاد و آموزندهای را برای مردم شهر هدیه آورد و یا در
مناسبتهای مختلف در چندین و چند نقطه شهر با اجرای برنامههای شاد و نور
افشانی مردم را به وجد آوریم.
وی با بیان اینکه میتوانیم فرهنگ
نشاط را در درون محلهها رواج دهیم و از ظرفیت خود مردمان هر کوچه و محله
استفاده کنیم و حتی محله برتر را از نظر چراغانی و یا همکاری در ایجاد فضای
شاد رتبهبندی و شناسائی کنیم، یادآور شد: باید گفت هر چه مردمان شادتری
داشته باشیم ظرفیت تحمل مشکلات توسط آنها افزایش و رشد و شکوفائی فردی و
جمعی در آنها بیشتر است.
قناد افزود: آخرین نکته این است که اگر ما
بتوانیم خانوادهی شاد و سیاست شادی را در ایران تحقق بخشیم، باید مطالعات
شادی را گسترش دهیم. مطالعات شادی ابعاد گوناگون دارد، یکی از ابعاد
گوناگون آن مطالعات شادی و خانواده است. همان طور که پیشتر اشاره کردیم این
مطالعات در ایران هنوز شکل نگرفته است.
وی یادآورشد: ما برای داشتن
خانوادهای شاد، نیازمند دیدگاههای نظری مفهومی و دادههای تجربی و
اطلاعات تاریخی و بررسیهای تطبیقی و فهم فرهنگی و کیفی عمیق از وضعیت
کنونی و تحولات خانواده و شادی در ایران امروز هستیم.
بنابراین باید
برای گسترش مطالعات شادی و خانواده برنامهریزی کنیم. رسانهها و
دستگاههای اجرایی میتوانند با ارائهی راهکارهای درست در خلق نشاط
اجتماعی بیشترین نقش را ایفا کنند، چون چنانچه ضوابط شادی و نشاط جمعی
تعریف نشود،، شادیها تبدیل به عامل تخریب اجتماعی میشوند.
الیزابت گیلبرت یک نویسنده مشهور آمریکایی
است، او کتاب بسیار پرفروش و محبوب Eat, Pray, Love را نوشته است ،توصیه
های او برای یافتن چیزی که شادی و رضایت زندگی شماست را بخوانید!
چیزی را که دوست دارید واقعا بخواهید !
صبح
روزی در سال 1993، من وارد دفتر یک مجله معروف در نیویورک شدم و درخواست
همکاری به عنوان نویسنده کردم. نه قرار ملاقاتی داشتم، نه تجربه ای و نه
حتی یک مقاله چاپ شده با نام خودم! تنها یک چیز برایم روشن بود: هیچ کسی به
خانه ام نخواهد آمد و نمیگوید، ما شنیدهایم نویسندهای با استعداد اینجا
زندگی میکند و مایل به همکاری با او هستیم.این من بودم که باید درها را
میزدم.
من هم این کار را کردم .آن سوی خیابان رفتم و درخواست کردم
تا به عنوان خبرنگار استخدام شوم. حدث میزنید چه شد؟ بیفایده بود! (باید
هم بیفایده باشد! آنها احمق نبودند و من هم شرایط لازم برای کار را
نداشتم. خوب هرکاری اصولی دارد!) اما هنوز از این لحظه به عنوان یکی از
مهمترین لحظات عمرم یاد میکنم، چرا که جسورانه ترینش بوده! وقتی آن روز
به خانه برگشتم، همچنان بیپول و گمنام بودم، اما میدانستم شجاعت دارم.
لازم نبود که بعدها افسوس این را بخورم که چرا تلاش نکرده بودم!
حدود 800 سال قبل، شاعر صوفی پارسی، مولانا در شعری گفته:
"شما باید چیزی را که واقعا میخواهید طلب کنید!"
او
خواستن را وظیفهای مقدس میپنداشت و به نظرم درست میگفت. نه به این خاطر
که آرزوهایتان خود به خود برآورده میشود (مطمئنا اینطور نیست!)، به این
دلیل که صرف گفتن اینکه: "این چیزیست که من هستم و برای این به دنیا آمده
ام" باعث میشود تا نیرویی درونی در ما بیدار شود. با بیانکردن آرزوی خود،
نشان میدهید که برای تحقق امر خوشایند و بزرگ دیگری در زندگی خود مصممید.
مشکل
اینجاست که درخواست آنچه واقعا میخواهیم -چه یک شغل برای نویسندگی باشد و
چه تخفیفی برای خریدمان- میتواند دشوار باشد. خصوصا برای زنان!!
اول از همه باید بدانی واقعا چه میخواهی؛ که اگر به گونهای تربیت شده باشی که هدفت جلب رضایت دیگران باشد، کار سختی خواهد بود.
دوم اینکه باید باور کنید که آنچه
میخواهید حقیقتا با ارزش است-چشم اندازی بسیار دشوار برای زنانی که مدت
زمانی طولانی هنر سیاه سرزنش خود را تمرین کرده اند!!
سوم اینکه باید با
احتمال پاسخ منفی شنیدن رو به رو شده و کنار بیایید. این سختترین بخش
است. زنان دوست ندارند جواب رد بشنوند (زیرا به اندازه کافی در زندگی آن را
شنیدهایم!) و از این رو مانند قاضیهای دادگستری تنها سوالاتی را
میپرسیم که خود پاسخ آن را میدانیم. یعنی ریسک نمیکنیم و طبعا سودی هم
نمیبریم!
نکته خنده دار این است که طردشدن زیاد
هم بد نیست، باور کنید! فکر میکنم مردها این نکته را همواره
فهمیدهاند-اینکه گاهی باخت با عزت بهتر از برد با ذلت است! به همین دلیل
مردها دائم چیزهایی میخواهند که لایق آن نیستند و اصلا صلاحیت داشتنشان را
ندارند. منظور من بیاحترامی به مردان نیست، برعکس امیدوارم زنان هم
بتوانند این چنین باشند. چون گاهی پاسخ مثبت میگیرید و حتی اگر انتظار آن
را نداشته باشید، فرصت پیشآمده را غنیمت میشمارید. اول آمادگی ندارید و
بعد آماده میشوید! شاید غیرمنطقی به نظر برسد، اما سحرآمیز است!
من
نمیتوانم به شما یاد بدهم که چطور باید بخواهید-این کار از تخصص من خارج
بوده و جوانب پنهان زیادی دارد. گاهی باید رئوف و دلانگیز باشید و گاهی
بیشرم و جسور! در کل روش کار ساده است: طلب کنید، همین! زیرا حقیقت این
است که درخواست کردن بهترین راه است، تنها راه برای رسیدن به آنچه شما
میخواهید!
منبع:آی بانو
تا بحال با خود فکر کردید که گوگل چرا از سایت شما متنفر است؟ و هرگز آن را در صفحه اول قرار نمی دهد؟
اغلب سئوکاران معتقد هستند که لینک های خروجی به سایت های معتبر به گوگل سیگنال اعتماد ارسال می کند.
دلیل اهمیت این فاکتور سئو در رتبه بندی گوگل به خاطر پا در میانی عنصری به نام لینک است.
در مورد اعتماد و رتبه اعتماد باید بیشتر بدانید. این عنصر تاثیر زیادی روی وبسایت و رتبه بندی وبسایت دارد.
اگر چه گوگل اغلب مطالب جدیدتر را ترجیح می دهد اما گاهی یک صفحه قدیمی که به طور منظم به روزرسانی می شود
از یک صفحه جدید با مطالب جدید رتبه بهتری کسب می کند. در مورد اهمیت بازسازی محتوا حتما مقاله ای در وبسایت بخوانید.
59. طراحی صفحه مخاطب پسند User Friendly
اصول تجربه کاربری مناسب ارائه کنید، قطعا ارتباط سایت با مخاطب را بهتر می کند، و یکی از نمونه های آن اینست که باعث می شود محتوای اصلی سایت بلافاصله برای کاربران قابل مشاهده و دسترسی باشد.
آدمهای اطرافتان را به خاطر بیاورید.
غیر از این است که میتوانید آنها را به 3 گروه تقسیم کنید؟! اول؛ کسانی که
وقتی هستند، هستند و وقتی نیستند هم که نیستند. دوم؛ آدمهایی که وقتی
هستند هم نیستند و سوم؛ آدمهایی که وقتی نیستند هم هستند! یکبار دیگر این
گروهها را از اول بخوانید و روی هر کدام جداگانه چند دقیقهای فکر کنید،
البته زیاد درباره دو گروه اول به ذهنتان فشار نیاورید چون فعلا با آنها
کاری نداریم و بحثمان درباره آن آدمهای فوقالعادهای است که وقتی نیستند
هم هستند! انرژی مثبتها! آدمهایی که آنقدر انرژی - آن هم از نوع مثبت -
دارند که حتی اگر آنها را نبینیم، انرژیشان را حس میکنیم.
انرژی مثبتها چه شکلی هستند
دنبال
تصویر مشخصی از آدمهای انرژی مثبت میگردید؟ اشتباه میکنید! درست مثل
انرژی که از شکلی به شکل دیگر درمیآید، انرژی مثبتها هم قیافه و شکل خاصی
ندارند. در واقع این رفتار و نگاه آنها به زندگی و مسائل است که آنها را
متمایز میکند. این آدمهای انرژی مثبت همیشه آرامش خاصی دارند که این
آرامش به طرز عجیبی روی دیگران تاثیرگذار است. آنها حتی در شلوغترین و
پرتنشترین جمعها هم با روشی خاص موفق به مدیریت خود و دیگران میشوند.
آنها بهترین مصداق برای مثال «نیمه پر لیوان را دیدن» هستند. آنها همیشه
تلاش میکنند خوبیها و مسائل خوب یک ماجرا را ببینند و آن را به دیگران
نشان دهند. انرژی مثبتها گاهی فقط با گفتن یک کلمه چنان آرامشی به طرف
مقابل میدهند که شاید روزها صحبت کردن نتواند آن شخص را این گونه آرام
کند. وقتی کسی که روبهرویتان نشسته با گفتن تنها یک کلمه، حسی مثل ریختن
آب روی آتش را در شما ایجاد کرد ... تردید نکنید با یکی از آن انرژی
مثبتها رودررو شدهاید و قدر موقعیت را بدانید!
من از تو بدبختتر نیستم
هیچ
دقت کردهاید؟! آدمهای معمولی وقتی با شما وارد گفت وگو میشوند، همین که
از مشکلات خود بگویید... آنها حرفتان را قطع میکنند تا به شما ثابت
نکنند که از شما بدبختتر هستند (!) بیخیال ماجرا نمیشوند! انرژی مثبتها
اما اینگونه نیستند. آنها سعی میکنند با گفتن جملههای آرام کننده، اول
طرف مقابل را به سمت آرامش پیش ببرند. از این عجیبتر! گاهی حتی اصلا لازم
نیست با این افراد وارد گفت وگو شوید! فقط با دیدن این افراد و روند زندگی و
آرامش آنها در تمام لحظههایی که کنارتان هستند، حتی با سکوتشان!
میتوانند آبی بر آتش سوزان غصههای شما بریزند. حضور آدمهای انرژی مثبت
کنارمان، در لحظههای بحرانی، باعث میشود باور کنیم، هنوز به آخر خط
نرسیدهایم؛ راهی باید باشد! این را آنها در وجودمان جاری میکنند!
جملههایی مثبت از آدمهایی مثبت!
ماهاتما گاندی (رهبر سیاسی و معنوی هندیها) :
خشم اسیدی است که به طرف خود بیشتر از سمتی که به آن پاشیده میشود ضرر میزند.
محبت
نیرومندترین قدرتی است که جهان در اختیار خود دارد و در عین حال سادهترین
نیرویی است که بتوان تصور کرد. وظیفه ما نیست که خطای دیگران را جستوجو
کنیم و به قضاوت درباره دیگران بنشینیم.ما باید تمام نیروی خویش را برای
قضاوت در کار خودمان صرف کنیم و تا وقتی که حتی یک خطا در خود میبینیم حق
نداریم که در کار مردم دیگر دخالت کنیم.
نلسون ماندلا (مخالف آپارتاید و اولین رئیس جمهور آفریقای جنوبی) :
ما
هم به ذهن سلیم و هم قلب نیازمندیم. شکوه زندگی این نیست که هرگز به زانو
در نیاییم، در این است که هر بار افتادیم دوباره برخیزیم .
زندگی شگفتانگیز است فقط اگر بدانید چطور زندگی کنید.
شکهایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.
اپرا وینفری (تهیه کننده و مجری معروف تلویزیون):
شما
به آن چیزی میرسید که به آن باور دارید. جایگاهی که امروز دارید، ریشه در
باوری دارد که داشتهاید. اگر احساس میکنید که شغل شما مثل یک گودال گرد
و شما شبیه به یک میله چوبی مربع شکل هستید، وقت آن است که تغییری در
زندگی خود بدهید. به جای اینکه منتظر بمانید تا شانس در خانه شما را بزند،
به فرصتهایی فکر کنید که ممکن است برای شما پیش بیاید. آیا آماده هستید که
با آنها روبهرو شوید؟
چطور انرژی مثبتها را دور خود جمع کنیم؟
برای
اینکه اطرافمان پر باشد از آدمهایی با انرژی مثبت باید ما هم کمی مثبت
نگر باشیم، افراد انرژی مثبت ناخودآگاه به سمت افراد مثبت کشیده میشوند و
سعی میکنند از افراد با انرژی منفی دوری کنند. پس اولین راه برای جذب
افراد مثبت، مثبتاندیشی است. آنها نگاههایی نافذ و تاثیرگذار دارند.
معمولا لبخند میزنند و آرام و شمرده صحبت میکنند. معمولا در کارها عجله
ندارند و هر کاری را در بهترین فرصت انجام میدهند، صبور هستند و افراد با
همنشینی با آنها آرام میشوند. آنها بلدند چگونه و چه وقت کلمات را ادا
کنند؛ در بهترین زمان ممکن بهترین حرف را میگویند. وقتی با کسی صحبت
میکنند تماس چشمی برقرار کرده و سعی میکنند بیش از صحبت کردن، با نگاه
خود روی دیگران تاثیر بگذارند. ارتباط با این افراد اصلا سخت نیست فقط
کافی است ما هم بتوانیم آنها را از دیگر افراد تشخیص دهیم و انرژیهای
نجاتدهندهشان را هدر ندهیم! افراد انرژی مثبت همیشه حضور دارند، حتی وقتی
نیستند!این ما هستیم که بعد از گرفتن انرژی مثبت از آنها همیشه این افراد
را در زندگی خود حس میکنیم. اصلا لازم نیست آنها حرف خاصی بزنند یا کار
خارقالعادهای انجام دهند آنها فقط انرژی مثبت دارند و این انرژی را هر جا
که باشند پخش میکنند و این فقط هنر ماست که چگونه این انرژی را از آنها
بگیریم و بعد از آن این انرژی همیشه و همه جا همراه ما خواهد بود. بودن
آنها در کنار ما تا حدی تاثیرگذار است که حتی اگر تا ابد آن شخص را دیگر
نبینیم همیشه او در ذهن ما خواهد ماند و فقط با فکر کردن به آن شخص برای
مدتها حالمان خوب است. آنها مثل یک خاطره خوب در ذهن ما میمانند.
منبع:مجله زندگی ایده آل
آخرین باری که از اتفاق یا شخصی احساس
عصبانیت کردید کی بود؟ شما خواهید فهمید که دقیقا همان جایی که فکر می کنید
شکست خورده اید، ابزار پیروزی را در دست دارید.
1- در مسیر آرامش قدم بگذارید!
به
حالت ایستاده یا نشسته، به بدنتان و آنچه که به آن تکیه کرده است فکر
کنید.چشمانتان را ببندید و با تنفس خود ارتباط برقرار کنید. خود را در محلی
واقعی یا خیالی تجسم کنید. با آرامش روشنایی روز و هوا را حس کنید و از
صداها، رنگ ها و بوهای خوش محیط لذت ببرید.
همان جا بنشینید.یکی از نگرانی هایتان
را به یاد بیاورید. به آنچه که در ذهنتان نگرانی به وجود آورده است فکر
کنید.یک نماد مثل درخت، قایق و ... برای آن در نظر بگیرید.به تصویر ذهنی که
خلق کرده اید نگاه کنید و آن را به خاطر بسپارید. اکنون لحظه ای را تصور
کنید که نگرانی شما برطرف شده است .
پدیده زیرآب زنی به معنای ارائه گزارش یا عدم ارائه گزارش در خصوص یک موضوع به صورت راست یا دروغ به مدیر ,رئیس یا فردی است که در زندگی برای ما اهمیت دارد.
به گزارش بانکی دات آی آر این پدیده اجتماعی مذموم که بیشتر در ادارات مرسوم است در سایر ارگان های اجتماعی هم مرسوم بوده و بر روابط افراد اثر گذار است.
زیر آب زنی در هر قسم به معنی بدگویی از فردی در مقابل دیگران است که در نتیجه آن فرد مذکور موقعیت اجتماعی ,کاری و یا محبوبیتش را از دست بدهد.
بخش اعظمی از عادت زیرآب زنی در افراد به گذشته ,روشهای تربیتی و نوع زندگی خانوادگی افراد بستگی دارد.بخش دیگری از این پدیده اجتماعی به سازمان ها و افرادی که گزارش هایی از این دست را می پذیرند هم بستگی دارد.
انواع زیر آب زنی:
1. ارائه گزارش نادرست در خصوص یک فرد
این بدان معنی است که عملی که از سوی فردی سر نزده است به وی نسبت داده شود و تلاش شود با استفاده از شواهد و مدارک ساختگی کاری را به فردی نسبت داده یا از او سلب کنند.
2. ارائه گزارش صحیح در خصوص یک فرد
در این شیوه یک عمل نادرست فرد برجسته شده و با بزرگ نمایی به رئیس گزارش می شود تا به این ترتیب موقعیت کاری وی تضعیف شود و یا آنکه جایگاه اجتماعی او تخریب گردد.
3. ترکیب اطلاعات صحیح و نادرست در خصوص یک فرد
زیرآب زن حرفه ای معمولا از این شیوه برای دستیابی به اهداف خود بهره می برد بدان معنا که کارها و رفتار های کسی که قصد تخریب او را دارد به شیوه دلخواه خودش تفسیر کرده و نظرات شخصی خودش را به دیگران القا می نماید.
راهکارها:
1.در صورتی که زیر آب زن غیر حرفه ای از نخستین روش برای تخریب شما بهره برده باشد و عمل غیر واقعی را به شما نسبت داده باشد تنها کافی است که پس از اطلاع از زیر آب زنی فرد مذکور حقیقت را آشکار کنید. در این موارد توصیه اکید بر آن است که پس از افشای عمل فرد مذکور هیچ گونه برخوردی با او انجام ندهید این امر علاوه بر اینکه او را شرمنده خواهد کرد بر بزرگی و اعتبار شما هم خواهد افزود.
2. در صورتی که کار نادرستی انجام داده اید و فرد زیر آب زن با استفاده از اشتباه خود شما موقعیتتان را متزلزل نموده است بهترین راهکار این است که اشتباه و خطای خود را بپذیرید . همچنین یاد آور شوید که هیچ فردی خالی از عیب و اشکال نیست.
با چنین فردی رفتاری محتاطانه داشته باشید. بعدها می توانید طی یک صحبت دوستانه از او بخواهید پیش از گلایه از شما اشکالاتتان را به خودتان بگوید تا شما آنها را اصلاح نمایید.
3. زیر آبزنانی که از روش سوم یعنی ترکیب واقعیت و دروغ استفاده می کنند به شدت حرفه ای بوده و معمولا در شرایطی دست به کار می شوند که قصد نابودی شما را دارند و به فکر تصاحب موقعیت شغل و اجتماعی شما هستند.
در برخورد با این افراد با ید دقت بسیار زیادی بکار ببرید همچنین با استفاده از دروغ هایی که در خصوص شما گفته اند بکوشید خود را از اتهامات مبرا کنید.بدترین شرایط زیر آب زنی این است که فرد مذکور به صورت ناشناس زیرآب زنی کرده باشد و شما از هویت او مطلع نباشید.
بحثی که در این خصوص بسیار مهم است آنست که مدیران باید نهایت دقت خود را بکارببرند که در دام زیر آب زنان گرفتار نشوند ضرب المثل شنونده باید عاقل باشد از مصادیق چنین مواردی است که متاسفانه بعضا عاقل هم نیست!
سازمان ها و محیط های اجتماعی که نسبت به بهداشت روانی در محیط کار بها می دهند و بر پایه اصول مدیریتی صحیحی بنا می شوند کمتر با این پدیده مذموم اجتماعی دست به گریبان خواهند بود.
معمولا در هر سازمانی افرادی هستند که سبب توانایی هاشان مورد حسادت سایرین قرار می گیرند اما اگر افراد حسود سلطه جو هم باشند مشکل زیر آب زنی بروز خواهد کرد.
امروزه رشته ای با عنوان روانشناسی صنعتی یا روانشناسی صنعت و مدیریت وجود دارد که متخصصان این رشته چنین افرادی را شناسایی می کنند و به صورت مشاوره ای و بهداشت روانی به آنها کمک می کنند. تا از این حقارتی که دارند نجات یابند و کمک شان میکنند تا به این شیوه ها متوسل نشوند تا نه مزاحم دیگران شوند و نه خودشان را عذاب بدهند.
● سخن آخر:
مغزهای بزرگ درخصوص ایده ها بحث می کنند.
مغزهای متوسط در مورد حوادث صحبت می کنند.
مغزهای کوچک در باره مردم گفتگو می کنند.
همگی بر این باور یم که دنیا راه عبور است نه سرای ماندن ، پس اوقات گرانبهای مان را به خوشه چینی زیبا ترین و بهترین اعمال صرف کنیم نه زشت ترین و بیهوده ترین آنها.
میگویند، صادر کردن سخنان زیبا بسی ساده است اما عمل کردن به آنها بسیار مشکل. در واقع انسانها چندی است به آنچه میگویند عمل نمیکنند.
وظیفه و کارکرد آنها گمشده و کسی وظیفه و حدود اختیاراتش را نمیداند. افراد نه وظیفهای برای خود تعیین میکنند و نه احساس مسئولیتی دارند. همه طلبکار هستند و وظیفه و احساس مسئولیت را حق دیگری قلمداد میکنند. در این میان سؤال این است که ما مسئولیتپذیر نیستیم یا اینکه مسئولیتپذیری را یاد نگرفتهایم؟
در کتاب «نابرده رنج» نوشته جلال ملکی آمده است:
تنبلی و تلاش دو کفه مسئولیتپذیری است. فردلاابالی مسئولیتپذیر نیست و راحتطلبی، فرد را مصرفی بار میآورد و در مقابل به افراد وظیفهشناس بیشتر فایده میرساند. نکته مهم اینجا است که فرد مسئولیتپذیر از کسی انتظار ندارد و بهخود میگوید: «فرض کن کسی نباشد به تو کمک کند خودت باید یاد بگیری که نیازهایت را برآورده کنی و کارهایت را انجام دهی.»مصطفی فضیلت خواه مدیر یک دبیرستان در این خصوص میگوید: «جوهره و ذات وجود بشری با مسئولیت و تعهد انسانی رقم خورده است. شخصیت انسانی بدون مسئولیت غیرقابل درک است. متأسفانه در دوران ما، اساسیترین شکست انسانیت، به شوخی گرفتن و بیاعتنایی به تعهد و وظیفه است. در واقع نکته مهم این است که خیانت به وظیفه و تعهد، خیانت به شخصیت است. ایفای آن نیز احترام به شخصیت است.»
در پارکی خانم مسنی انجام وظیفه را معاملهای میداند که نسیه است و ممکن است تا آخر عمر نقد نشود. این خانم در این خصوص میگوید: من وظیفهام را با احساس مسئولیت بالا برای فرزندانم انجام دادم اما فرزندانم مزد تربیت کردنم را به خوبی ندادند. آنها حتی ماهی یکبار هم به من سرنمیزنند اما اینکه هرکدامشان به جایی رسیدهاند، برای من کفایت میکند.
علایی، یکی از دانشآموزان مقطع سوم دبیرستان گفت: ما دانشآموزان همیشه وظایفمان را به درستی انجام نمیدهیم. با شروع شدن فصل امتحانات با اینکه حس مسئولیتپذیریمان یکهو به کار میافتد اما دیگر زمان را از دست دادهایم.
محمد رضا دژکام، روانشناس در این خصوص میگوید: در هر جامعهای و در هر قشری که زندگی میکنیم باید انسانهای مسئولیتپذیری باشیم. اگر کاری را به دیگران محول میکنیم، تواناییهای فرد را نیز باید بسنجیم. چرا که اگر فرد توانایی انجام کار را در خود ببیند آن امر را به نحو شایسته انجام خواهد داد و در موارد مختلف و در حیطه تواناییهایش به خیلی از امور جواب مثبت خواهد داد.
این روان شناس میگوید: «سرباز وظیفه بودن؛ یعنی آنچه را دستور میدهند باید انجام دهیم. در واقع اگر از انجام آن خواسته سرپیچی شود تنبیه در پی دارد، یا اینکه اگر دانشآموز درس نمیخواند آن فرد به نوعی در قبال درس نخواندنش پاسخگو خواهدبود. مسئولیت پذیری یک دفعه در انسان خلق نمیشود، گذشت زمان و کسب تجربه سبب میشود انسان پله پله حس مسئولیت پذیریاش بیشتر شود و ثابت بماند. هدف، انگیزه و اعتماد به نفس و اراده در کنار برنامهریزی دقیق در زندگی حس مسئولیتپذیری را در فرد بالا میبرد.» یک راننده تاکسی که ادعا میکند 20 سال در این شغل مشغول به کار است، میگوید: هر روز آدمهای مختلفی را اعم از کارگر تا دکتر سوار میکنم از طریق کرایه دادن متوجه میشوم که طرفم وظیفه شناس است یا نه، بعضی افراد آنچنان بیمسئولیت هستند که صبح کله سحر که سوار میشوند یک 10 هزاری تا نخورده را میدهند و میگویند وظیفه راننده تاکسی است پول خرد داشته باشد. من نمیگویم وظیفه من نیست اما این آدمها در زندگیشان هم تمامیکارها را وظیفه دیگران میدانند و حتی یک ذره هم از منیتشان کوتاه نمیآیند.
سید خلیل سیدزاده، کارشناس مسائل تربیتی درخصوص وظیفه و چگونگی پرورش حس مسئولیت پذیری میگوید: «وظیفه و وظیفه شناسی برمیگردد به آنچه به ما محول شده است. اما در احساس مسئولیت شاید چیزی از ما خواسته نشود و ما بر حسب اینکه احساس وظیفه میکنیم آن امر را انجام میدهیم. میتوان گفت، احساس مسئولیت مرحله بعد از وظیفه است.»وی ادامه میدهد: «وظیفه را یک جورهایی مراجع قدرت تعیین میکنند. در مدرسه مدیران و معلمان برای دانشآموزان، در خانه، پدر و مادر برای فرزندان و در اداره مدیران برای کارمندان تعیین وظیفه کرده. و با تعامل با آنها تعیین مقررات میکنند و حدود و وظیفه را برای هرکسی تعیین میکنند تا هر فردی بداند باید چه کاری انجام دهد.»
پرستار بیمارستانی هم نظر خود را اینطور اعلام میکند: وظیفه و احساس مسئولیت یک فرایند دو طرفه است. زمانی که ما به وظایف خود در مقابل بیمار بهدرستی عمل میکنیم توقع داریم که دولت نیز از ما حمایت کند و فقط روز پرستار را روز ما نداند. دولت باید حامی باشد تا دیگر در هیچ بیمارستانی پرسنل بد رفتار نداشته باشیم چراکه بسیاری از پرستاران از نظر مالی تحت فشار هستند.
سیدزاده عنوان میکند: «مسئولیت پذیری وقتی است که فرد با اراده و تصمیم خودش کاری را انجام دهد، مثلا اینکه از کودک یا از دانشآموز بخواهیم از دستورات بدون «چون وچرا» پیروی بکند. ما آن را مسئولیت پذیری نمیدانیم. مسئولیتپذیری؛ یعنی اینکه کودک با توجه به اراده و تجربهخودش و آگاهیهایی که دارد انتظاراتی که والدین و مربیان دارند در موقعیتهای مختلف ارزیابی کند، بسنجد و بعد بهطور مستقیم تصمیم بگیرد. به نوعی میتوان گفت، قابلیت پذیرش پاسخگویی به آنچه بهعهده گرفته است، مسئولیت پذیری و انجام وظیفه میشود.»
وی درخصوص واکنش به فردی که به وظایفش عمل نمیکند، میگوید: «این واکنش غیرقابل اجتناب است. برای اینکه ببینیم چه واکنشی باید دقیقا انجام شود بر میگردد به شرایط و موقعیتهای متفاوت و این امر ما را بر آن میدارد که انعطاف داشته باشیم. چه بسا ممکن است یک حرکتی برای یک دانشآموز مناسب باشد و همین حرکت برای دیگری مضر و تخریبگر.» علی کارمند یکی از ادارات میگوید: در اداره هیچ گاه نباید وظایفی را که در حیطه اختیارات نیست انجام داد چراکه سریع این امر جا میافتد که این کارها جزو وظایف است و این امر در نظر گرفته نمیشود که اگر شما کاری انجام دادهاید از روی خیر خواهی بوده است.
وی در پاسخ به سؤال ما که چه موقع حس مسئولیتپذیری و وظیفه شناسی در فرد کمرنگ میشود، میگوید: «اگر آن کاری را که میخواهند انجام دهند به آنها تحمیل کنیم حس مسئولیتپذیری را در آنها از بین میبرد و مسئولیتپذیری در آنها رشد نمیکند.»
نکته مهمی که وجود دارد این است که اولین کسانی که حس مسئولیت پذیری را در افراد پرورش میدهند، اول مادر بعد پدر و در سنین بالاتر معلمین از عاملان اصلی این ماجرا هستند. این فرایند مسئولیتپذیری، یک تبادل دوطرفه است باید به فرد بیاموزیم تا آموختههایش را در یک زمان مناسب به ما نشان دهد. سیدزاده یادآور میشود: «ما باید با شناخت مخاطب خودمان حرکت کنیم. به جای فرد کار مربوطه را انجام ندهیم. از همان ابتدا که نوزاد سعی دارد شیشهاش را خودش بگیرد باید اجازه دهیم این کار را انجام دهد چرا که از همان زمان حس مسئولیت پذیری در فرد شکل میگیرد. سعی کنیم عزت نفس بچهها را بالا ببریم چون عزت نفس محصول احساس مسئولیت است.»
حس مسئولیت پذیری از کودکی شکل میگیرد، وقتی والدین و مراجع قدرت در تعیین وظیفه به خاطر صرفهجویی در وقت و هزینه و کیفیت کار بهتر، به نوعی فرد را غیرمستقیم و ناخودآگاه حمایت کرده و فرد را بهخودشان وابسته میکنند، حس مسئولیتپذیری را از فرد سلب میکنند. سیدزاده در پایان خاطر نشان میکند: «برای نهادینه کردن حس مسئولیت پذیری، باید مخاطب خودش بخواهد تا کاری را وظیفه خویش بداند. چه پدر، چه مادر، چه رئیس، چه معلم، چه شاگرد، چه کارمند نباید از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند. کسانی که احساس مسئولیت نمیکنند و هیچ گاه برای خودشان وظایفی را تعیین نمیکنند، مصرفکننده صرف هستند و به نوعی همیشه دیگران را بدهکار خویش میدانند.»
ما نیز بد نیست که در زندگی خود دقت کنیم. ببینیم آیا در زندگی، جایی که چشم به کمک کسی دوختهایم موفق بودهایم یا آنجا که نجات دادن خویش از مهلکه را وظیفه خود دانستیم؟ در کل وظیفهها را نباید به گردن یکدیگر بیندازیم. چرا که همه ما در مقابل هم وظیفه داریم و اینکه هر کس وظیفه را چگونه برای خود تعریف میکند و چگونه احساس مسئولیت میکند، بستگی به انصاف و منطق و آنچه از کودکی آموخته است دارد.
قانون علت و معلول
- هر چیزی به دلیلی رخ می دهد . برای هر علتی معلولی هست ، و برای هر معلولی، علت یا علت های بخصوصی و جود دارد ، چه از آنها اطلاع داشته باشید چه نداشته باشید . چیزی به اسم اتفاق وجود ندارد .
در زندگی هر کاری را که بخواهید می توانید انجام دهید به شرط آنکه :
الف : تصمیم بگیرید که دقیقا چه می خواهید .
ب : همان کاری را بکنید که کسانی که در این راه موفق شده اند انجام داده اند.
قانون انگیزه
- هر چه می گویید یا انجام می دهید از تمایلات درونی ، خواسته ها و غرایز شما سر چشمه می گیرد . این کار ممکن است بصورت خود آگاه یا ناخود آگاه انجام شود.
رمز موفقیت دو چیز است :
الف : تعیین اهداف و برنامه ریزی برای آنها.
ب : مشخص کردن انگیزه ها .
قانون تغییر
- تغییر غیر قابل اجتناب است و چون با دانش روز افزون و تکنولوژی رو به پیشرفت هدایت می شود با سرعتی غیر قابل قیاس با گذشته در حال حرکت است.
کار شما این است که استاد تغییر باشید نه قربانی آن.
قانون تشخیص ضرورت
- هیچوقت برای انجام همه کار ها وقت کافی وجود ندارد اما همیشه برای انجام مهمترین کار ها وقت کافی هست .
قانون شش P :
- برنامه ریزی قبلی مناسب مانع عملکرد ضعیف می گردد
Proper Prior Planning Prevents Poor Performance
قانون پیامد کار ها :
- میزان بزرگی و موفقیت هر فرد بستگی به این دارد که تا چه حد می تواند همه نیرو های خود را در یک کانال واحد بریزد .
قانون برنامه ریزی و تعیین اولویت ها
- برنامه هایتان را روی کاغذ بیاورید و به ازای هر دقیقه ای که صرف برنامه ریزی می کنید به هنگام اجرای آن پنج یا شش دقیقه در وقت خود صرفه جویی خواهید کرد . برنامه ریزی ، آوردن آینده زمان به حال است تا بتوانید همین الان کاری برای آن انجام دهید یعنی ابتدا کارهایی که باید در طول روز انجام شود را شناسایی کرده به هر کدام از لحاظ اهمیت و از لحاظ فوریت امتیاز 1 ، 2 یا 3 بدهید حاصل ضرب اینها اولویت را تعیین می کند .
اولویت = اهمیت * فوریت
قانون20/80
- ما همیشه وقت کافی داریم به شرط آنکه هم بخواهیم و هم درست از آن استفاده کنیم یعنی « اقلیت بسیار مهم » اثر بخش را قربانی «اکثریت کم اهمیت » نکنیم .
قانون اولویت بندی :
- میزان موفقیت شما در استفاده از وقت و کنترل زندگی تنها بستگی به این دارد به این که تا چه حد می توانید از انجام کار هایی که در زندگی شما از اهمیت کمتری بر خوردار هستند دست بر دارید.
قانون اعتماد به نفس
- ما در مورد توانایی هایمان آگاهی کامل نداریم و تنها از بخش کوچکی از منابع ذهنی و جسمی خود استفاده می کنیم . به همین دلیل انسان به طور کلی در محدوده بسیار کوچکی از گستره عظیم توانایی ها ی خود زندگی می کند او قدرت های بسیار دارد که به خاطر عادت هایش نمی تواند از آنها بهره بگیرد .
قانون صداقت
- با خود صادق باشید انگاه همچون چرخه طبیعی فرارسیدن روز از پی شب ، خواهید دید که با دیگران نیز نمی توانید صادق نباشید.
قانون عادت
- حداقل 95٪ از کار هایی که انجام می دهید از روی عادت است ، خواه عادت های مفید و خواه عادت مضر .
هر عادتی در ابتدا مانند یک نخ نازک است اما هر بار که یک عمل را تکرار می کنیم ما این نخ را ضخیم تر می کنیم و با تکرار عمل نهایتا این نخ تبدیل به طناب ضخیم و بلندی می شود که برای همیشه به دور فکر و عمل ما می پیچد.
قانون افزایش سرعت انجام کار
- منتظر نمانید . زمانی مناسب تر از اکنون وجود ندارد از همین نقطه ای که ایستاده اید با همین ابزار و امکاناتی که در اختیار دارید کار را ادامه داده و همین طور که پیش می روید ابزار ها و امکانات بهتر و مناسب تر را پیدا می کنید
مهمترین و ضروری ترین کار ها های شما آنهایی هستند که می توانند بیشترین تاثیر را چه مثبت و منفی روی کار و زندگی شما بگذارند به جای تمرکز روی سایر کارها ، تمام توجهتان را معطوف به این نوع کار ها کنید .
قانون محدودیت های اصلی
- محدودیت ها و یا عوامل باز دارنده درونی و بیرونی خود را مشخص کنید . عواملی که سرعت شما را در دست یابی به مهمترین هدف هایتان تعیین می کنند . سپس تمرکز تان را به ازبین بردن این محدودیت ها معطوف کنید.
قانون استفاده بهینه
- اوقاتی از روز را که از نظر ذهنی و جسمی کار آیی بیشتری دارید مشخص کنید و مهمترین و ضروریترین کار هایتان را در این اوقات انجام دهید به اندازه کافی استراحت کنید تا بتوانید بیشترین بازدهی را داشته باشید.
قانون تمرکز
تمام افکار خود را روی کار ی که دارید انجام دهید متمرکز کنید . پرتو های خورشید تا متمرکز نشوند نمی سوزانند. با انرژی کامل روی کار هایت تمرکز کن . شیشه های رنگی هنگام عبور نور از آنها بسیار زیبا و درخشان می شوند . کار هایت را هم اگر با انرژی انجام دهی ، شفاف و زیبا خواهند شد به عبارت دیگر اگر شعاع انرژی ات را مانند ذره بینی که نور خورشید را متمر کز می کند ، روی موانع تمرکز دهی ، هر مانعی که سر راهت باشد خواهد سوخت .
قانون « حل »
- هیچ مشکلی وجود ندارد که شما قادر به حل آن نباشید ، هیچ مانعی وجود ندارد که شما قادر به از میان بر داشتن آن نباشید و هیچ هدفی وجود ندارد که شما قادر به رسیدن به آن نباشید .
هنگام مواجه با مشکل ، یادتان باشد که حتما راه حلی وجود دارد، زیرا هر چیز با جفتش به وجود می آید. بعد از هر سقوطی ، صعودی و بعد از شبی ، روزی وجود دارد . ذهنت را روی راه حل ها متمرکز کن .
برای بیرون آمدن از یک اتاق باید در را پیدا کنی ، نه این که به دیوار ها فکر کنی .
قانون کنترل
- این که تا چه حد در مورد خودتان مثبت فکر می کنید بستگی به این دارد که فکر می کنید تا چه حد زندگی تان را تحت کنترل دارید.
سلامتی ، شادی و عملکرد عالی از طریق کنترل کامل افکار ، اعمال و شرایط پیرامونتان به وجود می آید .
قانون مسئولیت
- هر جا که هستید و هر چه که هستید بخاطر آن است که خودتان اینطور خواسته اید
مسئولیت کامل آنچه که هستید ، آنچه که به دست آورده اید و آنچه که خواهید شد بر عهده خود شماست .
قانون جایگزینی
- ذهن خود آگاه شما در آن واحد فقط می تواند یک فکر را در خود جای دهد، یا مثبت یا منفی . شما می توانید با جایگزین کردن افکار مثبت به جای افکار منفی به خوشبختی دست پیدا کنید
ذهن باغی است که در آن یا گل می روید یا علف هرز.
قانون تاثیر تلاش
- همه امید ها ، رویا ها ، هدف ها و آرمان ها ی شما در گرو سخت کوشی شماست .
هر چه بیشتر تلاش کنید ، بخت و اقبال بهتری پیدا می کنید . هیچ راه میانبری وجود ندارد.
قانون کم کوشی
- بشر سعی می کند آنچه را که می خواهد با کمترین تلاش ممکن به دست آورد . همه پیشرفت های بشر در زمینه تکنولوژی در واقع راه های دست یابی به بیشترین برون داد با کمترین درون داد است .
بنابراین همه افراد بشر اساسا تنبلند و همواره به دنبال آسان ترین راه ممکن برای انجام کار ها هستند .
قانون سخت کوشی
- موفقیت ها و دست یابی به اهداف با سخت کوشی به دست می آید . هنگامی که شک دارید موفق می شوید یا نه ، سخت تر تلاش کنید و اگر به نتیجه نرسیدید باز هم بیشتر تلاش کنید.
هنگامی که مشغول کار هستید ، تمام مدت کار کنید و وقت تلف نکنید .
قانون مصلحت
- شما همیشه سعی می کنید در سریع ترین زمان ممکن و با آسانترین راه به هدف تان برسید و کمتر به عواقب این کار توجه دارید .
شما در هر کاری که انجام می دهید تمایل دارید که از روشی استفاده کنید که دردسر و مشکلات کمتری ایجاد کند .
قانون آمادگی
- شانس در واقع به هم پیوستن موقعیت و آمادگی است . عملکرد خوب نتیجه آمادگی کامل است که مراحل کسب آن اغلب از هفته ها ، ماه ها و سال ها آغاز می شود .
در هر حوزه ای موفق ترین افرادآنهایی هستند که همواره در مقایسه با افراد ناموفق زمان بیشتری را صرف کسب و آمادگی برای انجام کار می کنند.
قانون خلاقیت
- ذهن شما می تواند به هر چیزی که برایش قابل درک باشد و آن را باور داشته باشد دست یابد. هر نوع پیشرفتی در زندگی تان با یک ایده آغاز می شود و چون توانایی شما در خلق ایده های جدید نامحدود است آینده شما نیز محدودیتی نخواهد داشت .
قانون انعطاف پذیری
- در تعیین اهداف خود قاطعیت داشته باشید ، اما در مورد روش دست یابی به آنها انعطاف پذیر باشید . در عصر تحولات سریع ، رقابت شدید و کهنه شدن مدام همه چیز ، انعطاف پذیری و سازگاری از شرایط اساسی موفقیت است.
قانون تلاش غیر مستقیم
- در روابط با دیگران غیر مستقیم عمل کردن بیشتر باعث موفقیت می شود. برای اینکه یک دوست خوب داشته باشید باید یک دوست خوب باشید . اگر می خواهید روی دیگران تاثیر بگذارید باید شما هم از دیگران تاثیر بگیرید . برای ایجاد و حفظ روابط دوستانه باید اول خودتان یک فرد دوست داشتنی باشید .
قانون دو گانگی
- شما برای هر کاری که انجام می دهید همیشه یکی از این دو دلیل را ارائه می دهید 1- دلیلی که درست به نظر می رسد 2- دلیل واقعی.
دلیلی که درست به نظر می رسد دلیلی احترام بر انگیز و ظاهرا شرافتمندانه است . اما دلیل واقعی این است که راهی که انتخاب کرده اید در حال حاضر سریعترین و آسانترین راه برای رسیدن به اهداف شماست .
قانون کیفیت
- کیفیت آن چیزی است که مشتری می گوید و مشتری است که در مورد ارزش کالا یا خدمات تصمیم می گیرد . توانایی شما در افزودن ارزش به محصولات و یا خدمات ، خود تعیین کننده موفقیت شما در بازار است .
قانون کهنگی
- هر چیزی که مورد استفاده قرار می گیرد کهنه خواهد شد.
محصولات یا خدمات امروز به دلیل تکنولوژی پویا و رقابت از همان ابتدادرفرایند کهنه شدن قرار می گیرد . معجزه جدید یا محصول جدید شما که قرار است به بازار بیاید چیست ؟
قانون عوامل ضروری موفقیت
- هر کاری بیش از پنج تا هشت عامل ضروری برای موفقیت ندارد این عوامل،تعیین کننده چگونگی عملکرد شما هستند. کار هایی را که منجر به موفقیت یا شکست شما می شوند را شناسایی کنید و سپس با بهره گیری از این اطلاعات ، برای داشتن عملکرد بهتر در هر زمینه برنامه ریزی کنید .
قانون احتمالات
- هر رخدادی به میزان معینی احتمال وقوع دارد . برای افزایش احتمال وقوع رخداد مورد نظر خود ، تعداد موارد را افزایش دهید .
هر چه قدر کار های بیشتری را به دفعات بیشتر امتحان کنید ، احتمال موفقیت شما نیز بیشتر می شود .
قانون وضوح اهداف
- هر چه قدر با وضوح بیشتری بدانید که چه می خواهید و حاضرید چه اقداماتی برای دست یابی به آن انجام دهید احتمال موفق شدن و رسیدن به آنچه می خواهید بیشتر می شود.
روشن بودن اهداف مورد نظر مانند مغناطیسی عمل می کند که اقبال را به سوی شما می کشد .
برای موفقیت در کار ، باید ابتدا تصویر واضحی از نقشه کار داشته باشی . آن گاه، همانطور که در باد شدید ، نخ بادبادک را محکم نگه می داری ، باید هدفت را هم به همان محکمی نگه داری
قانون جذب
- شما در زندگی ، افراد یا ایده ها و موقعیت هایی را به سوی خود جذب می کنید که با افکار غالب شما هماهنگ هستند. هنگامی که اهداف شما از مغناطیس اشتیاق شما سرشار شد به چیزی دست پیدا می کنید که مردم به آن شانس می گویند
قانون دانش
- در هر زمینه ای ، شخصی که دانش و مهارت گسترده تری داشته باشد شانس موفقیت بیشتری به دیگران دارد. دانش و مهارت گسترده ، فرد را آگاه ساخته و از چند و چون اوضاع با خبر می کند و در نتیجه فرصت هایش را افزایش می دهد.
قانون پیش فرض ها
- پیش فرض های نادرست ریشه شکست ها هستند . شهامت محک زدن پیش فرض های خود را داشته باشید . پذیرش اینکه احتمال دارد پیش فرضتان اشتباه باشد راه را برای یافتن پیش فرض های جدید و دگرگونی های لازم باز می کند ، چیز هایی که در غیر اینصورت به دست نخواهید آورد.
قانون وقت شناسی
- وقت شناسی همه چیز است . اگر آمادگی لازم را در خود ایجاد کنید ، زمان مناسب برای شما فرا خواهد رسید .
« در دریای پر تلاطم زندگی ، همیشه می توان موجی را یافت که اگر با آن حرکت کنید شما را به ساحل خوشبختی برساند. »
قانون انرژی
- هر چقدر انرژی و اشتیاق بیشتری داشته باشید ، احتمال اینکه موقعیت مناسب را تشخیص دهید و از آن استفاده کنید بیشتر می شود .
بهترین ایده ها و افکار خلاق بعد از مدتی استراحت و آرامش به دست می آید .
قانون درک دیگران
- وقتی از دید فرد دیگری به موقعیتی نگاه کنید ، اغلب اوقات به ایده ها و راه حل هایی دست پیدا می کنید که قبلا به آنها پی نبرده بودید .
مرتب از خودتان بپرسید که مردم به چه نیاز دارند و چه می خواهند و شما چطور می توانید نیاز ها و خواسته های آنها را بر آورده کنید و پرسش درست تر این است که : چه کار به نفع همه است ؟
خانه زمانی مستحکم است که همه دیواره هایش استوار باشد .
قانون رشد
- اگر در حال رشد فکری نیستید پس دارید در جا می زنید . اگر روز به روز بهتر نمی شوید پس دارید بدتر می شوید.
یادگیری دائمی و رشد مداوم فکری را جزئی از برنامه روزانه زندگی خود قرار دهید.
هر روز یک ساعت از وقت خود را صرف مطالعه بر روی زمینه کاریتان کنید ، در این صورت هر هفته تقریبا یک کتاب وهر سال 50 کتاب مطالعه خواهید کرد . این کار موفقیت شما را تضمین می کند .
قانون تکرار
- تمرین و تکرار بهای به دست آوردن مهارت است . چیزی را که مدام و مرتب تکرار می کنید به صورت یک عادت جدید ذهنی و عملی در می آید.
رشد فکری و احساس رضایت و خشنودی نتیجه کنار گذاشتن عادت های گذشته و جایگزین کردن تمرین ها و عادت های جدید است .
قانون پشتکار
- یک زندگی خوب و درخشان مجموعه ای از هزاران تلاش و ایثاری است که هیچکس ازآن با خبر نیست .
« مردان بزرگ از ارتفاعاتی که فتح کرده اند حفاظت می کنند ، جا هایی که یک شبه به آن نریسیده اند . اما هنگام شب در حالی که همراهانشان خفته اند. باز به تلاش خود برای پیشروی ادامه می دهند. »
قانون استعداد ها
- در درون تان مجموعه ای از استعداد ها و توانایی ها نهفته است که اگر درست شناسایی و به کار گرفته شوند شما را قادر می سازند تا به هر هدفی که در نظر دارید برسید.
از چه قسمت هایی از کار تان بیشتر لذت می برید و آنها را خیلی خوب انجام می دهید ؟ این سوال بهترین راهنما برای یافتن استعدادهای واقعی شماست.
قانون کمال
- موفقیت و خوشبختی هنگامی بدست می آید که کاری را که از انجام آن لذت می برید بی عیب و نقص انجام دهید .
تعیین کننده کیفیت زندگی شما این است که تا چه حد به کمال در زندگی اهمیت می دهید و برای رسیدن به آن تا چه اندازه خود را مسئول و متعهد می دانید .
قانون موقعیت
- مشکلات مانع کار شما نیستند بلکه معلم ما هستند . در درون هر مشکلی بذر سود یا موقعیتی نهفته است برابر یا بیشتر از سود حاصل از انجام کار مورد نظر.
در راه موفقیت مشکلات را تبدیل به پله های صعود کنید.
قانون شهامت
- وجود شهامتی سنجیده و حساب شده برای دستیابی به موفقیت ضروری است . ترس بزرگترین مانع رسیدن به هدف است . رویارویی با ترس های خود را جزئی از عادت هایتان کنید و در هر شرایطی این کار را انجام دهید .
قانون پذیرش
- اینکه چطور با خودتان حرف می زنید حداقل 95٪ از طرز فکر و احساس شما را مشخص می کند . ذهن ناخودآگاه گفتگو های درونی شما را به عنوان دستورات می پذیرد.
همواره با خودتان گفتگو های مثبت ، سودمند و موثر داشته باشید ، حتی اگر هنگامی که احساس خوبی ندارید .
قانون واقعیات
- عقاید را با حقایق اشتباه نکن . حقیقت مانند دانه بادام است . و عقاید پوسته آن دانه بادام هستند. اگر به دنبال حقیقت هر چیزی هستی ، باید پوسته را بکنی ، تا خود دانه را ببینی .
قانون غلبه بر احساسات
- هنگام جوشش احساسات ، هیچ تصمیم مهمی نگیر.
در این صورت اشتباه خواهی کرد . اول درونت را آرام کن. ذهن مانند یک دریاچه است .
هنگام جوشش احساس ، دریاچه مواج است .دریاچه هنگامی نور را منعکس می کند ، که آرام باشد.
اگر این 18 ثانیه بتواند تا 68 ثانیه ادامه یابد دیگر کار تمام است و کل هستی به تکاپو می افتد تا برای فکر متمرکز شده یک راه حل پیدا کند.
اگر آرزوست برآورده اش کند و اگر سوال است برایش جوابی بیابد.
در نگاه اول شاید این عدد 68 ثانیه خیلی کم و ناچیز به نظر برسد.
68 ثانیه یعنی فقط یک دقیقه و هشت ثانیه و بسیاری از افراد می گویند که تمرکز به مدت 68 ثانیه هیچ کاری ندارد!؟
خب آیا شما هم همین طور فکر می کنید؟
بسیار عالی است! امتحان کنید.
خواهید دید که هنوز 18 ثانیه اول رد نشده فکرتان منحرف می شود.
ایدهای جدید بلافاصله از اعماق افکارتان ظاهر می شود و نجواگر درونی تان به سخن در می آْید که جدی نگیر و دست از این بازی ها بردار و به مسایل مهم تر زندگی بپرداز و ...
ما عادت کرده ایم و در حقیقت عادت داده شده ایم که بدون فکر و بر اساس عادت زندگی کنیم.
ما صبح از خواب بر می خیزیم بدون این که فقط 68 ثانیه برای کارهای روزانه وقت بگذاریم شروع می کنیم به خوردن صبحانه و سر کار رفتن.
بدون اینکه 68 ثانیه مستمر ناقابل برای ارزیابی کارهایمان وقت بگذاریم اسب سرکش ذهن را به این سو و آن سو می تازانیم تا ظهر شود و ناهاری بخوریم و استراحتی و بعد دوباره کار و سپس شب و دور هم جمع شدن و تلویزیون دیدن و بعد خوابیدن.
هر ساعت 60 دقیقه است و شبانه روز شامل هزار و چهارصد و چهل دقیقه است اما ما خیلی مواقع در این 1440 دقیقه شبانه روزمان نمی توانیم 68 ثانیه روی یک موضوع خاص فکرمان را متمرکز کنیم!!
به راستی این فکر پر جست و خیز که نمی تواند 68 ثانیه آرام بگیرد به چه دردی می خورد؟!
فکر پریشان و ناآرام چیزی جز بی قراری و آشفتگی به همراه ندارد.
پیر و جوان و زن و مرد هم نمی شناسد.
فکری که نتواند آرام گیرد و چند لحظه ای روی موضوعی که صاحب فکر صلاح می داند متمرکز شود، مطمئناً به هنگام نیاز و بحران که تمرکز بیشتر لازم است، کارآیی ندارد و فلج می شود.
باید همین الان هر کاری که داریم زمین بگذاریم و به سراغ ذهن ناآرام خود برویم و 68 ثانیه آن را مهار کنیم.
68 ثانیه به شرایطی که الان در آن قرار داریم بیندیشیم.
68 ثانیه بعد به این که واقعا در زندگی چه می خواهیم فکر کنیم.
68 ثانیه بعد به خوشبختی های خودمان بیندیشیم و 68 ثانیه دیگر به این فکر کنیم که چقدر آرام می شویم وقتی روی مسائل زندگی خودمان با آرامش فکر می کنیم.
کاینات بیرون از بدن ما گوش به فرمان ماست تا هر چه را می خواهیم به او ابلاغ کنیم.
اما به یک شرط و آن این است که موقع دستور دادن این طرف و آن طرف نپریم.
68 ثانیه یک جا بایستیم و صریح و شفاف بگوییم چه می خواهیم.
آن وقت می بینی که می توانی ...
منبع: نیک صالحی
چون ممکن است لینک هایی که از پست های مهمان می آیند بخصوص وقتی در بخش نویسنده پست دیده می شوند، بخشی از کمپین کلاه سفید سئو باشند، به همین دلیل به اندازه لینک هایی که درون متن محتوای پست می آیند با ارزش نیستند. به همین دلیل لینک درون پست های مهمان در رتبه بندی وبسایت وابسته به اعتبار سایت پذیرنده پست مهمان است.
. برای زندگی خود قوانینی در نظر بگیرید و سعی کنید از آنها سرپیچی نکنید. این قوانین را پس از مشورت با متخصصان و افرادی که تجربه یک زندگی موفق را داشته اند، تدوین کنید.
2. از "خود"، "افرادی که در زندگی شما نقش دارند" و "محیط اطرافتان" شناخت کافی به دست آورید.
3. به این نکته واقف باشید که شما سهم عمده ای در ساختن زندگی خود دارید. در بیشتر مواقع این شما هستید که می توانید از زندگی لذت ببرید یا آن را به کام خود تلخ کنید.
4. بیشتر چیزهایی که در زندگی شما وجود دارد و برایتان لذت بخش نیستند، می توانند به دست خود شما از بین بروند. به طور مثال، اگر از شغل خود راضی نیستید فقط نیاز به تلاش و پشتکار دارید تا با شایسته کردن خود شغل بهتری به دست آورید و یا اگر از چاقی خود رنج می برید، کافی است کمی همت کنید.
5. در زندگی نقش یک قربانی را بازی نکنید یا سعی نکنید با یادآوری تجربه های تلخ گذشته برای خود بهانه بسازید. این کار فقط تضمین می کند که یأس، عدم پیشرفت و عدم موفقیت در انتظار شماست.
6. دیگران را مقصر عدم موفقیت خود قلمداد نکنید. زندگی مال شماست، پس خودتان هستید که دوباره و دوباره می توانید آن را بسازید.
7. هر فکری می کنید و هر تصمیمی می گیرید، پیامدهایی را برایتان به دنبال خواهد داشت. اگر مثبت فکر کنید، نتیجه مثبت می گیرید و اگر به دنبال افکار منفی باشید، نتیجه تان هم منفی خواهد شد.
8. علت بروز وقایع ناخوشایند در زندگی را پیدا کنید یا سری به تجربه های پیشین خود بیندازید تا ببینید عیب کار از کجا بوده است.
9. هیچگاه از تغییر نترسید. گاهی اوقات تغییرات نقش مهمی در زندگی تان خواهند داشت و علی رغم انتظارتان عمل خواهد کرد.
10. واقع نگر باشید. خود، زندگی و دنیای اطرافتان را آن گونه که هست بشناسید، نه آن گونه که خودتان می خواهید.
11. با خودتان صادق باشید و اگر می دانید کاری باعث موفقیتتان نمی شود آن را از زندگی خود خارج کنید و به جای بهانه آوردن از همین حالا دست بکار شوید.
12. نسبت به انجام هر کاری درست و با دقت تصمیم گیری کنید.
13. به خاطر داشته باشید عملکردهای شماست که داستان زندگی تان را می نویسد.
14. فکرها، آرزوها، هدف ها و تصمیمات خود را به عملکردهای معنادار، هدفمند و سازنده ترجمه کنید.
15. خودتان را بر اساس نتایجی که می گیرید ارزیابی کنید، نه فقط بر اساس حرف ها.
16. درد خود را بشناسید تا هر چه سریع تر خود را از مهلکه مسبب بروز آن درد خلاص کنید. به این نکته واقف باشید که همین درد می تواند انگیزه ای برای بروز یک تغییر در زندگی شما باشد.
17. گاهی ریسک کردن در زندگی باعث موفقیت می شود. اگر خردمندانه و با درایت ریسک کنید، پیروزی از آن شماست. اگرچه ریسک کردن در ابتدای امر دلهره آور و ترسناک است، اما ارزش آن را دارد. توجه داشته باشید که برای این کار ممکن است مجبور باشید خیلی از چیزهای آشنا و عادت ها و راحتی های خود را کنار بگذارید.
18. فیلترهایی که جلوی چشم شما را گرفته اند تا دنیا را زیبا نبینید، دور بیندازید.
19.شما دنیا را آنگونه که می بینید؛ می شناسید و تجربه می کنید. این شما هستید که می توانید انتخاب کنید که چگونه به دنیا بنگرید و آن را تجربه کنید. این قدرت انتخاب در هر مرحله از زندگی همراه شماست.
20. عواملی را که بر نگاه شما به دنیا اثر می گذارند بشناسید و در صورت منفی بودن، آنها را تغییر دهید و مثبت کنید. اگر از دریچه تجربیات تلخ گذشته به دنیا نگاه می کنید، بدانید که دارید حال و آینده خود را بر اساس همان تجربیات می سازید.
21. شما مدیر زندگی خود هستید. آن را بر اساس بهترین استانداردهای مدیریت هدایت کنید تا نتیجه خوبی بگیرید. موفقیت را سرلوحه تدوین برنامه های مدیریتی خود قرار دهید.
22. اگر از خود توقع زیادی نداشته باشید، سال ها در همان پله ای که هستید درجا می زنید. پس به اهداف بلند فکر کنید. اما به این نکته هم توجه داشته باشید که هرگز از مرز واقع نگری خارج نشوید.
23. ما خودمان هستیم که به اطرافیانمان یاد می دهیم چه رفتاری با ما داشته باشند. رفتارهای محترمانه یا بی ادبانه از سوی اطرافیان، همه بازتاب شخصیتی است که ما از خودمان برای آنها ترسیم کرده ایم.
24. محدودیت ها و قوانینی را که افراد حین برخورد با شما ملزم به رعایت آن هستند به آنها یاد دهید. البته این به معنای آن نیست که مستقیم حرف هایتان را بیان کنید، بلکه می توانید با رعایت نکاتی ظریف، در بطن اعمال و گفتارتان آنها را از مسئولیتشان در قبال شما آگاه نمایید. برای خود احترام بسیاری قائل شوید تا دیگران نیز از شما تبعیت کنند. کسی که به خود ارزش نمی دهد نباید توقع رفتار ارزشمندی از جانب دیگران داشته باشد.
25. برخی اوقات لازم است که به دیگران گوشزد کنید رفتار شایسته ای نداشته اند. این کار راهی مناسب برای پیشگیری از تکرار دوباره چنین امری در آینده است.
26. برای "بخشش" ارزش بسیاری قائل شوید. همانطورکه گذشتگان گفته اند: در عفو لذتی است که در انتقام نیست. به این فکر کنید که با انتقام فقط فکر و روح خود را بی جهت آزرده کرده اید و افکاری را که به سلامت روحتان آسیب می رساند در خود پرورانده اید. مهم نیست آن فرد چه فکری در مورد شما می کند، شما بخشش را صرفاً برای آرامش و سلامت خودتان انجام دهید.
27. قدرت کنترل عصبانیت خود را داشته باشید. راه هایی به کار برید تا در صورت بروز عصبانیت رفتار ناشایسته ای از خود بروز ندهید.
28. به خاطر بسپارید که نفرت، حسادت و خشم ؛ مخرب وجود آدمی هستند و روح و قلب فردی را که آنها را در وجودش نگهداری می کند ذره ذره نابود می کنند. احساسات زشت، چهره زشتی به شما می بخشند. این احساسات نه تنها بر روح شما اثر می گذارند، بلکه عواقبی همچون اختلال در خواب، سردرد، کمردرد و حتی سکته قلبی را نیز به شما تقدیم می کنند.
29. در زندگی به آن چیزی می رسید که همیشه به آن فکر می کنید. و آن چیزی را به دست می آورید که همواره طلب کرده اید.
30. مهمترین نکته این که: هیچگاه از یاد خدا غافل نشوید و در لحظه لحظه زندگی به او توکل کنید.
اگر از تفریحات معمولی که دارید خسته شده اید یکی از پیشنهادهای ما به شما، بادبادک بازی دراین روز های بهاری است. یادتان هست در دوران بچگی با چه ذوق و شوقی پول هفتگی را پس انداز می کردیم و با چسب یا سریش و کاغذ پوستی بادبادک درست می کردیم و اگر پدر و مادرهایمان حوصله اینکه ما را به پارک ببرند، نداشتند هم ما ناامید نمی شدیم و پشت بام خانه را سکوی پرواز بادبادک دست سازمان که گاهی اوقات خیلی هم درست و حسابی از آب در نمی آمد، می کردیم و البته اکثر اوقات بادبادک های مان به جای آسمان روی کف زمین می نشست. انگار ما هنوز هم همان بچه های دیروزیم، با این تفاوت که اگر نمی توانیم بادبادک خوبی درست کنیم، می توانیم آن را با قیمتی پایین تهیه کنیم و لذت شادی کودکانه مان را یک بار دیگر و البته با طعمی بهتر و شاید کنار فرزندان مان بچشیم.
زمانه عوض شده و بازی که روزی کودکانه و متعلق به بچه ها بود، امروز سرگرمی پیر و جوان و البته برخی کودکان عصر PS۳ و XBOX است. لازم نیست تا آخر هفته منتظر بمانید و به دنبال فراهم کردن شرایط خاص و هزینه های بالا باشید. کافی است یک آسمان پیدا کنید و یک جای کمی باز و یک بادبادک. پارک های زیادی هم هستند که با این تفریح شناخته شدند و در آنها تمام شرایط بادبادک بازی برای شما فراهم است و همه در هر سنی که هستند با شادی کودکانه وصف ناپذیری بادبادک بازی می کنند.
پارک پردیسان مدتی است به پاتوق بادبادک بازها تبدیل شده و خیلی ها که شاید روزی فقط برای قدم زدن یا ورزش کردن یا بستنی خوردن به این پارک می آمدند امروز برای پرواز دادن بادبادک هایشان در آسمان، این جا هستند. اینجا پر از بهانه های رنگارنگ هست برای نگاه کردن به آسمان. بادبادک ها با اندازه ها و رنگ های متنوع و چشمگیر در آسمان خودنمایی می کنند. همان تفاوتی که در طرح و رنگ بادبادک ها وجود دارد، در میان بادبادک باز ها هم به چشم می خورد. زن و مرد، پیر و جوان، اینجا آمده اند تا خاطره ای از دوران کودکی را زنده کنند یا شاید جانی تازه به کودک درون خود بدهند.
در میان بادبادک بازان مرد میانسالی که با مهارت تمام نخ بادبادک را در دستانش کنترل می کرد توجه ام را جلب می کند. سر صحبت را باز می کنم، ۵۴ سال دارد و سه سال پیش از طریق دخترش با این تفریح آشنا شده و به گفته خودش، معتاد این بازی است تا جایی که تمام سعی اش را می کند حداقل هفته ای دو بار برای پرواز دادن بادبادکش که اسم نوه اش را هم روی آن نوشته به این پارک بیاید.
آقای کاملی توضیحاتی درباره نحوه بادبادک بازی به من می دهد ولی از آنجا که این اولین تجربه بادبادک بازی من بعد از سال های کودکی است، سعی من برای پرواز دادن بادبادکی که از جلوی در ورودی پارک خریدم، بی نتیجه می ماند. آقای کاملی می گوید: «باید یه مدت بیای تا دستت راه بیفته، اونوقت دیگه بادبادکتو اگه بخوای هم نمی تونی پایین پروازش بدی.» این جا فقط به بزرگ تر ها خوش نمی گذرد بلکه بچه ها هم از اینکه در بهشت بادبادک ها هستند، خوشحالند و سر از پا نمی شناسند. در حالی که کمی آنطرف تر، زنی با پسر کوچکش تلاش می کردند بادبادکشان را به هوا بفرستند. چند جوان با خنده و سر و صدا بادبادک های شان را پرواز می دهند و سر بالاتر رفتن بادبادک شان کل انداخته اند و از نوع کری های فوتبالی برای هم می خوانند. در میان افراد حاضر دختران جوان هم هستند. سارا ۲۳ سال دارد و هراز چندگاهی برای بادبادک بازی با دوست هایش به پارک می آید. می گوید: «این بازی خیلی برای من جالبه. یه جور تخلیه روانیه. وقتی ذهنم به هم ریختست می یام و بادباکم رو می فرستم هوا. انگار یه جورایی بهم آرامش می ده. هر وقت هم که شمال می ریم لب ساحل، کلی بادبادک هوا می کنیم. تازه اونجا به خاطر وزش باد بادبادک ما خیلی بالاتر می ره.»
امیر ۲۵ ساله هم در توصیف بادبادک بازی می گوید: «به نظر من این فقط یه بازی نیست، یه جور ورزشه که فکر و جسم آدم رو تو یه مسیر قرار می ده.» انگار از اقبال خوب من است که در میان بادبادک بازها خانم جوانی را پیدا می کنم که روان شناس است و با همسر و فرزندش به پارک آمده، خانم رنجبر می گوید: «من بادبادک به هوا فرستادن رو خیلی دوست دارم و به نظرم این کمترین کاریه که برای کمک به روحم و احترام به کودک درونم می تونم انجام بدم. معمولا بعد از یه روز خسته کننده کاری، این جنب و جوش و بازی نشاط دوباره ای بهم میده تا بتونم ساعتی رو که در کنار خانوادم هستم رو با آرامش و شادی بیشتری سپری کنم. همسر و دختر کوچکم هم این بازی رو دوست دارند به خصوص دخترم که اگر چند وقت از برنامه بادبادک بازیمون بگذره ما رو برای اومدن به پارک ترغیب می کنه. به نظرم همه می تونن این کارو انجام بدن، چون با صرف هزینه کمی نه تنها تفریح می کنند بلکه یه جور برنامه آرامش بخش و شادی آور هم برای خودشون ترتیب دادند.»
بادبادک ها هم پسرانه و دخترانه دارند. نقش و نگار بعضی از بادبادک ها عروسکی و صورتی است و بعضی دیگر عکس موجودات فضایی و جانورهای عجیب و غریب دارد. کوچک و بزرگ هم دارد. قیمتشان هم بسته به اندازه و طرحش از ۲۰۰۰ تا ۶۰۰۰۰ تومان به فروش می رسد. بازار فروش مجازی بادبادک بسیار داغ است و چند فروشنده بادبادک که در ورودی پارک بادبادک می فروشند در اینترنت هم حسابی طرفدار دارند، تا آن جا که یک آلبوم از انواع مدل ها و طرح های بادبادک ها دارند تا مشتری ها بادبادک مورد علاقه شان را راحت تر انتخاب کنند.
بادبادک بازی تا آنجایی طرفدار پیدا کرده که بعضی نهادها مانند شهرداری و سازمان ورزش همگانی مسوولیت برگزاری جشنواره های بادبادک بازی را بر عهده گرفته اند و این جشن ها در فواصل کوتاهی در پارک های مختلف برپا می شوند. خانواده ها و دوستان یکدیگر را مطلع می کنند و در روز تعطیل هفته در پارک مورد نظر جمع می شوند و با شرکت در این جشنواره با یک تیر چند نشان می زنند. هم تفریحی متفاوت را تجربه می کنند و هم بادبادک های شان را پرواز می دهند. هم از طبیعت و شادی فضا لذت می برند و هم از کنار خانواده و دوستان بودن. جلوه آسمان پر از بادبادک هم در این روز ها دیدنی است. تنوع طرح ها و مدل های بادبادک ها به قدری است که کمتر بادبادکی شبیه خودش را در آسمان می بیند.
تفریح کردن و شاد بودن چندان هم کار سختی نیست. لزوما هزینه بالا یا امکانات ویژه هم نمی خواهد. کافی ست بخواهیم که خوش باشیم بخواهیم که با یک شادی کودکانه مثل بادبادک بازی خوشحال شویم. اگر بهانه جویی را کنار بگذاریم آن وقت می بینیم که کار سختی نیست. امتحان کنید.
همان طور که می دانیم، نگرانی باعث به وجود آمدن استرس می شود و استرس نیز خطری جدّی برای سلامتی ماست. نگرانی می تواند فشار خون را افزایش دهد، باعث بیخوابی گردد، و بر سیستم تغذیه، سیستم ایمنی و حتی امور جنسی ما تاثیر بگذارد. امّا نگرانی تمامش بد نیست. توانایی نگران شدن درباره خطرات احتمالی و آماده شدن برای مقابله، عامل حیاتی در رشد و بقای نوع بشر بوده است. در زیر توصیه هایی برای استفاده از این حق طبیعی و تکاملی و این که چگونه استرس را به خدمت خود بگیرید آورده شده است.
۱) استرس را به دوست خود تبدیل کنید یاد بگیرید که چه موقع نگران شوید
هزاران سال پیش، نگران شدن بقای ما را تضمین کرد. انسان، یکی از ضعیف ترین و کندترین موجودات بود که مشکل جدّی در تامین مواد خوراکی داشت. برای این منظور انسان به شکار حیوانات می پرداخت امّا علت اصلی بقای نوع بشر، تشخیص موقعیت های خطرناک و دور نگاه داشتن خود از آن ها بود.
ما چگونه این کار را کردیم؟ با نگران شدن! یا به عبارت دیگر، استفاده از توانایی فکر کردن برای بررسی احتمالات مختلف، قبل از آن که خود را در مخاطره قرار دهیم. احتمالاتی چون «شاید یک ببر پشت آن درخت باشد» باید قبل از هر چیز دیگری بررسی می شد! امروزه موقعیت های معدودی وجود دارند که بقای فیزیکی ما را مورد تهدید قرار دهند امّا هنوز به گونه ای رفتار می کنیم که انگار تعدادشان زیاد است. اغلب ما هر روز با بسیاری موقعیت های نگران کننده و آزارنده روبرو می شویم که اگر از همه آن ها اجتناب کنیم، به جایی نخواهیم رسید.
۲) نگرانی را سازنده کنید یاد بگیرید که چگونه «خوب» نگران شوید
سر فرصت به تمام نگرانی ها، محظورات و مشکلات خود فکر کنید. نیم ساعت را در طول روز برای نگران شدن کنار بگذارید. هنگامی که در زمان هایی خارج از این نیم ساعت خود را نگران یافتید، آن را یادداشت کنید و پرداختن به آن را برای بعد بگذارید. هنگامی که مورد نگرانی خود را یادداشت کنید، می توانید آن را واقعی تر در نظر بگیرید و برای مدتی آن را کنار بگذارید.
از الگوهای زیر استفاده کنید:
▪ «من درباره .......... نگرانم»
▪ «بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد عبارت است از ..... »
▪ «بهترین اتفاقی که ممکن است بیفتد عبارت است از ......»
▪ «کارهایی که الان می توانم بکنم عبارتند از ..........................»
▪ «سایر عواملی که باید به یاد داشته باشم عبارتند از .....»
همچنین به یاد داشته باشید که خستگی، گرسنگی، اضطراب و دیگر وضعیت های این چنینی باعث می شوند که جلوی افکار مثبت شما گرفته شود. بنابراین، پرداختن به نگرانی ها را به بعد از صرف غذا، صبح بعد از یک خواب خوب، یا بهتر از همه، بعد از ۲۰ دقیقه ورزش کردن، موکول کنید.
۳) فشار را از خود دور کنید تصمیم گیری های مهم را به تعویق اندازید
شما ممکن است هنگامی که سخت نگران یک تصمیم گیری برای آینده هستید، نتوانید به هیچ چیز دیگری فکر کنید. قبول کنید که گاهی اوقات می توانید تصمیم بگیرید که فعلاً هیچ تصمیمی نگیرید. به خود بگوئید: «من اکنون آمادگی لازم برای تصمیم گیری را ندارم. ۵ روز دیگر دوباره درباره اش فکر خواهم کرد.» و تاریخش را در یادداشت های خود بنویسید.
اگر نگرانی ها را مدتی طولانی همراه خود داشته باشید می توانند اثرات تخریبی و زیان آوری بر روی خلق و خو، الگوی خواب، حافظه و توانایی حل مساله شما بگذارند. ماندن بر روی یک مساله می تواند یافتن راه حلی برای آن را مشکل تر سازد. اگر مدتی به ذهنتان «مرخصی» بدهید و فکر کردن درباره آن را کنار بگذارید، دید بهتری پیدا خواهید کرد و یافتن راه حل برایتان آسان تر خواهد شد. نگرانی های خود را یادداشت کنید و آن ها را کنار بگذارید تا وقتی که تصمیم بگیرید به سراغشان بروید. اجازه دهید هم ذهن خودتان و هم آن ها فعلاً استراحت کنند!
۴) افکارتان را کنترل کنید
نگرانی مزمن به سرعت شما را خسته و ناامید می کند. شما مرتب مشکلات بیشتر و بیشتری را در نظر می گیرید تا به نقطه ای می رسید که احتمالاً نمی توانید همه آن ها را حل کنید. معمولاً با خود می گویید: «اگر این اتفاق بیفتد، آنگاه آن اتفاق خواهد افتاد و سپس به فاجعه منجر خواهد شد!»
به جای این کار، سعی کنید با سوالاتی از قبیل «چه شواهدی برای آن وجود دارد؟» و «براساس تجربیات قبلی، چقدر احتمال وقوع دارد؟»، افکار نگران کننده و آزارنده را به مبارزه بطلبید. یاد بگیرید که بین احتمالات و امکانات فرق قایل شوید.
نگران شدن معمولاً زاییده انتخاب بین انجام دادن یا ندادن یک کار است. اگر مجبور به انتخاب کردن بودید، چیزی که لازم دارید «آمادگی» است نه نگرانی. برای مثال، برای صحبت کردن در جمع، از نظر ذهنی خود را با یادگیری مطالبی که می خواهید ارائه کنید و از نظر هیجانی خود را با به کارگیری تکنیک های آرمش (ریلکس شدن) آماده سازید.
تاکنون از خود پرسیدهاید که آیا میتوان شادی را اندازه گرفت؟اندازهگیری احساسات و عواطف انسانی، یکی از آرزوهای دانشمندان علوم روانشناختی است. به نظر میرسد که حداقل در مورد اندازهگیری شادی، آنها به موفقیتهایی دست یافتهاند.
در پاسخ باید گفت که دانشمندان میتوانند تا حدی این کار را انجام دهند و شادی را اندازهگیری کند، اما این کار اصلا دقیق نیست. سابقه چنین موضوعی نیز به سال 1881 / 1260 باز میگردد.
در آن زمان فرانسیس اجورث که یک اقتصاددان انگلیسی بود، ساخت یک «لذتسنج» را مطرح کرد: وسیلهای که میتوانست با ثبت پیوسته میزان سرخوشی تجربه شده توسط یک فرد، منفعت اقتصادی را اندازه بگیرد.
به گزارش پاپساینس، چیزی که اجورث ایده آن را مطرح کرد، تنها در حد یک خیالپردازی باقی ماند اما در سال 2001 / 1370، برایان کنوتسن از دانشگاه استنفورد آزمایشی را ترتیب داد که در آن، با استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی تابعی یا به اختصار اف.ام.آر.ای، به این رویا جامه عمل پوشاند.
کنوتسن و همکارانش در سازمان ملی سلامت آمریکا، از شرکتکنندگان در یک آزمایش خواستند که در حالیکه به یک اسکنر مغزی وصل بودند، به اشکال رنگی که روی یک صفحه ظاهر میشدند نگاه کنند. وی به شرکتکنندگان گفت در صورتیکه هنگام ظاهر شدن اشکال خاصی یک دکمه را فشار دهند، مبلغی را به عنوان پاداش دریافت میکنند.
در صورت ظاهر شدن اشکالی غیر از اشکال مشخص شده، هیچ پولی به شرکتکنندگان تعلق نمیگرفت. پس از انجام آزمایش تمام شرکتکنندگان بر اساس احساسی که هنگام تماشای اشکال و رنگها داشتند، به چهار دسته تقسیم شدند.
شرکتکنندگان اظهار کردند هنگام مشاهده اشکالی که همراه با دریافت جایزه بود، احساس خوشحالی میکردند و الگوهای مغزی آنها نیز این مطلب را تایید میکرد. تصاویر تهیه شده توسط اف.ام.آر.ای، افزایش جریان خون را به ناحیه خاصی از مغز که مربوط به پاداش است، نشان میداد.
در آزمایش دیگری به شرکتکنندگان گفته شد که به آنها یک لیوان نوشیدنی آب میوه گرانقیمت داده شده است،و اف.ام.آر.ای افزایش فعالیت عصبی مثبت را نشان داد. سپس در حالیکه به شرکتکنندگان مجددا از همان نوشیدنی قبلی داده شد، به آنها گفته شد که این یک مارک ارزان و معمولی است.این گفته باعث شد تا اعصاب و ذائقه آنها فریب بخورد و شرکتکنندگان در مقایسه با قبل، احساس رضایت کمتری از خوردن همان نوشیدنی داشته باشند. بنابراین در برخی از مواقع، اف.ام.آر.ای میتواند به صورت یک لذتسنج عمل کند و به نوعی میزان شادی را نشان دهد. اگرچه در اینگونه موارد، تنها مجموعه بسیار محدودی از پارامترها را میتوان در نظر گرفت و نتایج خیلی هم دقیق نیستند.
اما آیا زمانی میرسد که واقعا بتوان میزان شادی افراد مختلف را به صورت علمی با هم مقایسه کرد؟ آیا میتوان تعریفی علمی از شادی ارائه کرد؟
در تحلیل رفتار ساختار شخصیت را به ۳ بخش تقسیم میکنند(کودک، بالغ، والد ). این نظریه تکامل یافته نظریه فروید است. کودک به مفهوم خردسالی نیست. آن قسمت از ساختار شخصیت ماست که دنبال احساسات، عواطف، شادی، شادمانی و خشم است.(البته شادی و خشم ذاتی نه اکتسابی) و در حقیقت بخش کودک در شخصیت ماست که شادی آفرین است و اصولا این امر بستگی به سن ندارد. دقیقا! یک مرد یا زن مسن ۷۰ یا ۸۰ ساله هم با فعال بودن بخش کودک وجودش میتواند شاد بوده و احساس شادمانی کند. وقتی کسی کودک درونش فعال نیست، این فرد به صورت دلمرده و غمگین است. ما خیلی از آدمها را میبینیم که به دنبال ارزشها و تعصبات خود هستند و کودک درون خود را طرد کردهاند. یعنی این آدمها نیز کودک درون دارند اما با پیروی از تعصبات خشک، این بخش از شخصیت آنها غیر فعال شده و کودک درون آنها افسرده است.
ما تفکر را از بخش کودک خارج میکنیم و به بالغ ربط میدهیم. زمانی هم که ما کار درمانی انجام میدهیم کاری میکنیم که بالغ مجری رفتار کودک درون باشد نه مسلط بر آن.
مسئلهای نیز درمورد تفکر مثبت و منفی وجود دارد. ما اگر تفکر مثبت داشته باشیم، مطمئناً این تفکر میتواند در شادی و شادمانی ما تأثیر گذار باشد و متقابلاً تفکر منفی نیز شادی را دور میکند. من این نظریه را رد میکنم که ما باید بسته به خوشبین یا بدبین بودنمان، همیشه نیمه پر یا خالی لیوان را ببینیم، بلکه ما باید واقع بین باشیم. در این صورت، میتوانیم عملکردی متعادل و درست داشته باشیم. ما اگر فقط مثبت گرای صرف بوده و جنبههای منفی خود را نبینیم، آن هنگام شادمانی ما نیز شادی واقعی نبوده، بلکه نوعی شادی اکتسابی است. شاید این موضوع را شنیده باشید که گاهی اوقات توصیه میکنند، جلوی آینه بایستید و به زیباییها و سلامتی خود توجه کنید. من این موضوع را نیز رد میکنم؛ چرا که ما در این حالت فقط مشغول تجزیه و تحلیل ظاهر خود هستیم. آدمی که ظاهر بسیار خوبی دارد، ممکن است درون آشفته و ناآرامی داشته باشد. پس این شعار نمیتواند موثر باشد، چون درون انسانها ممکن است هر یک از حالات شادی یا غم را داشته باشد.
ضمن اینکه اندوه و شادی دقیقاً دو روی سکه هستند و هر دو آنها لازمه زندگیاند. فرضاً اگر ما عزیزی ر ا از دست میدهیم نمیتوانیم غمگین بودن خود را ابراز نکرده و بگوییم این اتفاقی است که افتاده است! باید فراموشش کنیم! اصلاً این ایده درست نیست. شادی و اندوه باید هر کدام جای خود را داشته باشند. وقتی ما واقع بین باشیم، تصورات و خواسته هایمان به تعادل میرسد. در اینجا باید مطلب مهمی را خاطرنشان کنم. بعضی میگویند شادی انسان در گرو خوشبختی او است. حال باید گفت: خوشبختی چیست؟ هرکس تعریف خاص خودش را بازگو میکند. به طور مثال در کارگاههایی که برای شناخت بیشتر از شخصیت فرد تشکیل میدهیم از او میخواهیم تا آرزوهایش را بنویسد. خیلی از این آرزوهایی که ذکر میکند، بسیار دور و دست نیافتنی هستند. سادهترین تعریف خوشبختی این است که خواستههای ما، تعادل و میزانی با امکاناتمان داشته باشد. یعنی اگر من خواستهای دست نیافتنی داشته باشم، آدم خوشبختی نخواهم بود و اگر خوشبخت نباشم، شاد نیستم. پس اگر خواسته هایم با امکاناتم هماهنگ باشد خوشبخت و شاد هستم. در حقیقت ما اگر واقع بین باشیم، به سراغ رویاهای بزرگ و خواستههای ایده آل و دست نیافتنی، نمیرویم.
انسان دو نوع نیاز دارد، ۱ - نیاز جسمانی (بیولوژیکی)
۲ - نیاز به توجه و نوازش (شادی).
اگر ما از انسان نیاز به توجه و نوازش را بگیریم و به آن توجه نکنیم، خود به خود شادی را از او گرفته ایم و سبب ایجاد انزوا در او خواهیم شد. ارتباطات انسانی (من خوب هستم، تو خوب هستی)، یک ارتباط متقابل است که نوازش بیقید و شرط به یکدیگر میدهیم. یعنی من به کسی توجه کنم چون .....، این توجه، توجهی شرطی است. ارتباطات نباید شرطی باشد. ارتباطات بین انسانها باعث میشود ذخیره نوازشی افراد افزایش پیدا کند و حتی میتواند از این ذخیره نوازش و شادی، در موقعیتهای مختلف و حتی در هنگام تنهایی، استفاده کرد و احساس خوبی داشت.
به صورتی دیگر نیز میتوان این قضیه را بررسی کرد. افرادی که رابطه اجتماعی با دیگران برقرار نمیکنند، انسانهایی افسرده و منزوی هستند اما چرا آنها اینگونه اند؟ به این خاطر که در محیط اطراف خود شادی ندیدهاند. وقتی انسان شادی را درک نمیکند، خود به خود به سوی افسردگی کشیده میشود.
فوایدی که از بودن کنار افراد مثبت اندیش عایدمان میشود کاملاً ملموس هستند و کسانیکه بالاترین میزان خوش بینی را دارند تا 20 درصد احتمال زنده ماندنشان بالاتر بوده است.
بودن درکنار افرادی شاد و مثبت واقعاً زیبا نیست؟
فوایدی که از بودن کنار افراد مثبت اندیش عایدمان میشود کاملاً ملموس هستند.
در زیر به شما نشان میدهیم که رفتار چطور بر سلامت ما تاثیر میگذارد.
کلینیک مایو در دهه شصت بر روی تعدادی بیمار تحقیقاتی انجام داد. این بیماران 30 سال مورد بررسی و تحقیق قرار گرفتند تا مشخص شود آیا داشتن رویکردی مثبت به زندگی تغییری ایجاد میکند یا خیر.
یافته های این تحقیق بسیار جالب توجه هستند. کسانیکه بالاترین میزان خوش بینی را دارند تا 20 درصد احتمال زنده ماندنشان بالاتر بوده است. اگر بخواهیم صادقانه قضاوت کنیم، به جز میزان کالری که روزانه مصرف میشود عوامل کمی هستند که با گذشت زمان چنین نتایجی در بر خواهند داشت. تا دیروز با عقل سلیم جور درنمی آمد اما امروز با واقعیات علمی همراه شده است. افراد خوشبین شادتر هستند و کمتر دچار افسردگی میشوند. داشتن نگرش منفی میتواند با کاهش واکنش ایمنی بدن، بیماری های قلبی و سرطان در ارتباط باشد.
در زیر راه هایی را به شما معرفی میکنیم که کمک میکند خوشبینی را وارد زندگیتان کنید:
قدرشناسی را تمرین کنید
هر روز صبح روزتان را با یک تشکر ویژه از خداوند برای همه نعمت هایی که در زندگی به شما داده شروع کنید. قدرشناسی حس امید و شادکامی را وارد زندگیتان میکند.
این یک مشکل نیست، یک چالش است
به سختیهای زندگی دوباره فکر کنید و آنها را به شکل چالشهایی ببینید که باید از پس آن برآیید. وقتی با خوشبینی به زندگی نگاه کنید، هر مانعی را میتوانید پشت سر بگذارید.
با افراد مثبت اندیش نشست و برخاست کنید
همه آدمها تحت تاثیر اطرافیانشان هستند. خوشبینی پدیدهای مسری است. درست مثل منفی بافی. پس در انتخاب اطرافیانتان بیشتر دقت کنید.
شبها دعای سپاسگذاری بخوانید
وقتی میخواهید بخوابید به همه آن چیزهایی که شادتان میکند فکر کنید. حتی برای اتفاقات کوچکی که آن روز برایتان رخ داده شکرگذار خداوند و افرادی باشید که مسبب آن بوده اند.
تحقیقات زیادی نشان میدهد که افراد خوشبین بیشتر با ویزیت دکتر، رژیمهای پزشکی، رژیم غذایی و ورزش سازگار میشوند. افراد خوشبین در صورت نیاز آزمایشات جسمی خود را به موقع انجام میدهند.
خوشبین بودن یعنی به فرصتهایی که هر روز ممکن است در خود داشته باشید امید داشته باشید.
اما چطور میتوانید اینطور باشید؟
دوستانی خوشبین و مثبت اندیش پیدا کنید، آنهایی که همیشه نیمه پُر لیوان را میبینند. دوستانتان را ستون نگرش مثبت خود قرار دهید. درمورد ایجاد احساسات مثبت در رابطه با همسرتان گفتگو کنید. وقتی زندگی را شادتر ببینید، بدنتان هم سالمتر خواهد بود.
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.متنی را که برای چاپ ارسال کردم، یادداشتی است پزشکی فلسفی. این متن برای همکاران پزشک بامفهو م تر است.
بار فلسفی این مقاله بیشتر از بار پزشکی آن است. این متن رویارویی آدمی را با «فقدان ها» نشان می دهد که چگونه با اجتناب از ابرانسان بودن، می توان معناهای نو و پویایی را بیافرینیم؛ معناهایی از جهان به منزله حقیقت وجودی مان، معناهایی که همواره به یادمان بیاورند که «زنده ایم».
● جدال یا همزیستی با واسکولیت
من پزشک هستم و ۴۷ سال دارم. در سال ۱۳۸۳ ناگهان با افت شدید بینایی مواجه شدم؛ یک رخداد بهت انگیز و اضطراب آور.
با مراجعه به چشم پزشک و معاینات بالینی، آسیب ماکولا (مرکز شبکیه) تشخیص داده شد و به یک فوق تخصص شبکیه ارجاع داده شدم. ضمن شرح حال خودم مبنی بر عدم سابقه بیماری های عروقی و متابولیکی گفتم: «سابقه دیابت، فشارخون و بیماری کلیه و زمینه ای ندارم و فقط هایپرکلسترول فامیلیار هتروزیگوت ام که حدود چند سال است که استاتین مصرف می کنم.» بعد از معاینه کلینیکی و انجام آنژیوگرافی چشم، آسیب ماکولا و ضایعات ایسکمیک خلفی رتین و رتینوپاتی تشخیص داده شد که تحت نام واسکولیت (micro Vasculitis) مطرح شد.
ماه ها طول کشید تا بتوانم توانایی های بالقوه جدیدی را به نسبت وضعیت جسمی ام پیدا کنم. حدود چند سالی به صورت مرتب تحت پایش و مراقبت بودم. جراحی و لیزر منتفی بود و فقط به درمان دارویی بسنده شد.
ناگهان در سال ۱۳۸۸ با تیرگی دید، فشارهای کششی در نواحی مختلف C.N.S پارستزی در دست ها و پاها (میوپاتی محیطی) و مورمور شدن در اطراف چشم ها و افت شنوایی مواجه شدم.
با مراجعه به پزشک مغز و اعصاب و انجام ام . آر . آی و سی تی اسکن و آزمایشات تخصصی مبنی بر وجود واسکولیت سیستمیک، دو تشخیص مطرح شد:
▪ ضایعات دمیلیزان
▪ واسکولیت سیستم اعصاب مرکزی
▪ با توجه به الگوریتم تصاویر بیشترین احتمال به نفع واسکولیت بود.
با ادامه درمان و انجام آنژیوگرافی مغز به روش DSA مشخص شد که عروق بزرگ و متوسط درگیر نیستند، ولی با توجه به علایم رتینوپاتی، افت شنوایی و میکروآنژیوپاتی، بیماری به عنوان واریته ای از سندرمsusac Vasculitis احتمال داده شد.
درمان با دوزهای بالای کورتیکو استرویید و ایمونوساپرسیو و پیگیری دوره ای دنبال شد. در تجربه این فقدان بود که به تمامی دریافتم در زندگی رخدادهایی است که اجتناب ناپذیر روی می دهند چنان که امکانات و توانایی هایمان را از دست می دهیم (بیماری سخت، مرگ عزیز از دست رفته، سالخوردگی و...) که ما را گریزی از آنها نیست و بهت و اضطراب وجودمان را فرا می گیرد. تنها در مواجهه با تقدیر است که فرصت آن را پیدا می کنیم تا به ژرف ترین و عمیق ترین معناهای زندگی دست یابیم که در جریان روزانه زندگی بنا به عادت، ساده انگارانه از آنها درمی گذریم.
پس به تمامی درمی یابیم که زندگی در گذر است و هیچ گاه بازنمی گردد. اندوه و حرمان برای داشته های گذشته سودی نداشته و دغدغه و نگرانی برای آینده ای که هنوز نیامده فایده ای ندارد. ما محکوم ابدی تلاش بین دو قطب دغدغه و اندوه با آرامش و شادی در زندگی مان هستیم. ما ناچار از همزیستی با فقدان ها و تقدیرمان ایم، زیرا تنها در این صورت است که می توانیم هستی و زمان را از آن خود کنیم. باید خود را باور داشت، اعجاز، فرزند باور است و مغناطیس خود را از رگه تلاش ها، رنج ها، شادی ها و معناها برمی مکد.
● سنگینی تحمل ناپذیر هستی
آدمی در اثر غفلت و هم آغوشی رخوت انگیز و سکرآور چند دقیقه ای هزاران هزار کروموزوم X و Y به جهان امکان ها و شدن ها پرتاب می شود. میلادمان حادثه ای است از سر تصادف، همچنان که مرگمان، واقعیتی است اجتناب ناپذیر. اغلب نمی دانیم چه وقت، چگونه و کجا مرگ خط بطلانی بر زندگی ما خواهد کشید!
زندگی فاصله ای است به طول عمر، بین میلاد و مرگ. همچنان که از کودکی رو به بلوغ برمی بالیم به یاری عقل و با کمک زبان از گنجینه نغز و عظیم دانایی، ارزش ها و الگوهای نیاکان، پیشینیان و همروزگاران خود آغاز به اندیشیدن و فهمیدن درباره خود و جهان پیرامون مان می کنیم. آفرینش و گزینش معناهایی به مثابه حقیقت وجودی مان.
هستی آدمی همین حقیقت است که اصیل ترین و بنیادی ترین نیروی محرکه زندگی ماست. به خاطر همین معناهاست که زندگی می کنیم، رنج ها را تحمل می کنیم یا جان خود را از دست می دهیم. هر کدام از ما باید معنا و هدف زندگی خود را در لحظات مختلف تعیین کنیم. هیچ کس دیگری نمی تواند معنای زندگی را برای دیگری بیابد یا بیافریند.
هیچ معنای قطعی، یکه و نهایی نیز وجود ندارد که آدمی تمامی عمر خود را صرف آن کند. مسوولیت ما در انجام وظایف و رسالتی که زندگی بر عهده ما گذاشته است، منحصر به فرد و بی همتاست، هر کدام از ما بار هستی خود را به دوش می کشیم.
ما خود تعیین می کنیم که در برابر چه چیزها و چه کسانی تا چه حدی مسوولیم! هدف اصلی زندگی گریز از درد و رنج، به قصد لذت جویی و عافیت طلبی نیست.
معناهای زندگی در تغییرند، اما هرگز محو نمی شوند. معناهایی نو و پویا، معناهایی به مثابه خواست؛ خواستی که تحقق اش را اراده می کنیم. چنان که درمی یابیم باید در فقدان، درد و رنج هایمان نیز معنایی برای زیستن بیابیم.
زین سان جهان بر ما آشکار می شود و ما بر جهان برگشوده می شویم تا به یادمان بیاورد که «زنده ایم».
ما گریزی از تقدیر و فقدان نداریم. تنها با دانایی و توانایی خود قادریم که با تقدیر خویش و فقدان ها همزیست شویم.
پس قلم و رنگ در اختیار ماست. بهشت را نقاشی کنیم و سپس وارد آن شویم. بهشت آنجایی است که حسی از جاودانی به آدمی دست می دهد و در پرتوی معناهای نو از زندگی است که به تمامی درمی یابیم:
راز موفقیت و شادکامی در زندگی تمرکز بر مسوولیت ها و تکیه بر توانایی ها و داشته ها به جای ناتوانایی ها و نداشته هاست.
این روزها کمتر کسی را پیدا میکنید که از استرس و عوارض ناشی از آن شاکی نباشد.یک دکتر روانشناس معتقد است این استرسهای دایمی میتواند باعث بروز افکار غیرمنطقی هم شود. ایشان درباره همین افکار غیرمنطقی و راههای مقابله با آن توضیح می دهند:
آقای دکتر! قطعا شما هم درباره رفتارها و روشهایی شنیدهاید که بعضیها میگویند با آنها میتوانیم میزان مقاومت روانیمان را بالا ببریم؛ مثلا میگویند با روش تنفس عمیق میتوان بر استرس غلبه کرد. به نظر شما این روشها واقعا به افزایش مقاومت روانی ما منجر میشوند؟
بد نیست بدانید که هر چه میزان استرس شدیدتر باشد، میتواند برای سلامت جسمی و روانی ما آثار بدتری داشته باشد، لذا میتوانیم با روشهایی استرس را کنترل کرده و میزان مقاومت روانیمان را هم افزایش دهیم.
مهمترین شیوههای افزایش مقاومت روانی و کنترل استرس از این قرار است: از بین بردن افکار غیرمنطقی، کاهش برانگیختگی، تغییر دادن رفتار تیپ الف و ورزش.
چگونه میتوانیم متوجه شویم که افکار غیرمنطقی داریم؟
تجربههای زیر را بررسی کنید تا معلوم شود تحت فشار افکار شخصی خود هستید یا نه:
با اولین سئوال امتحانی، مشکل پیدا میکنید و متقاعد میشوید که مردود خواهید شد.
دوست دارید احساسات حقیقی خود را بیان کنید، اما فکر میکنید که ممکن است دیگران را عصبانی یا ناراحت کنید.
پس از 15 دقیقه هنوز به خواب نمیروید و قانع میشوید که تا صبح چشم روی هم نخواهید گذاشت و فردا ظاهری بد خواهید داشت.
از تصمیمی که میگیرید، مطمئن نیستید بنابراین بعد از خروج از منزل و گوش دادن به سخنان دیگران، نظر خود را عوض میکنید.
تصمیم میگیرید ندوید، به کوه نروید یا ورزش نکنید، چون از نظر جسمی رو به راه نیستید.
اگر تجربههای مشابهی از خود سراغ دارید، احتمالا به این علت است که تعداد زیادی از باورهای غیرمنطقی را با خود دارید. این باورها و افکار موجب میشوند که شما نسبت به تاییدهای دیگران زیاد فکر کنید (شماره2) یا کمالگرا باشید (شماره 5). همچنین این باورها ممکن است شما را به این تفکر وادارند که بهترین شیوه برای سبک کردن اثر ناتوانی در تصمیمگیری، حاشا کردن وجود آنهاست (شماره4) یا کوچکترین عقبنشینی، مسایل غیرقابل جبرانی ایجاد خواهد کرد (شمارههای 1 و 3).
چگونه باید افکار غیرمنطقی را عوض کرد؟
پاسخ خیلی ساده است. میتوان آنها را تغییر داد. البته عوض کردن افکار غیرمنطقی کار دارد و پیش از آنکه بتوانیم افکار خود را تغییر دهیم، ابتدا باید از آنها آگاهی داشته باشیم. برخی روانشناسان شناختگرا برای از بین بردن افکار غیرمنطقی و مصیبتبار که اغلب مقاومت ما را کم کرده و با احساسهای درد، اضطراب، ناکامی، تعارض یا تنش همراه هستند، یک روش سه مرحلهای توصیه میکنند:
با بررسی دقیق، از وجود این افکار آگاهی پیدا کنید. آیا این افکار، در پیدا کردن یک راهحل به شما کمک میکنند یا به مشکلات شما شدت میبخشند؟
افکاری فراهم آورید که با افکار غیرمنطقی یا مصیبتبار سازگاری ندارند و آنها را به طور ذهنی تکرار کنید.
وقتی موفق شدید باورها و افکار خود را به طور قطعی عوض کنید، به خودتان احسنت بگویید و پاداش دهید.
برای افزایش مقاومت روانی به کاهش برانگیختگی هم اشاره کردید. ممکن است کمی بیشتر در این زمینه توضیح بدهید؟
بله، برانگیختگی، نشانه امکان عملکرد بد سیستم دفاعی بدن و روانی ماست. پیامی است برای مطالعه موقعیت و اتخاذ اقدامات لازم. برای کاهش برانگیختگیهای شدید هم میتوان از روشهایی مثل مراقبه یا مدیتیشن، بازخورد زیستی و یا ریلکسیشن (آرام سازی) استفاده کرد.
به نظر میرسد که مدیتیشن یا مراقبه، بدون آنکه حساسیت را کم کند، سازگاری با استرس را آسان کرده و میزان مقاومت بدن را بیشتر میکند، بنابراین ادراک خطرات بالقوه کاهش نمییابد. به نظر میرسد که مراقبه روی جنبههای شناختی واکنش به استرس متمرکز میشود، در حالی که بازخورد زیستی (مثل کنترل ارادی ضربان قلب) میتواند روی کنشهای فیزیولوژیک مختلف، از جمله ضربان قلب و تنش ماهیچهای متمرکز شود. ریلکسیشن هم برای کاهش تنش ماهیچهای به کار میرود، هر چند که رهنمودهای کند کردن تنفس و گسترش تصاویر فرهنگی (مثلا احساس سنگینی در اعضا) واکنشهای دیگر ناسازگار با واکنش اعلام خطر را مساعد میکند، اما هر سه روش، برانگیختگی را کاهش میدهند، مقاومت روانی را بالا میبرند، درجه انتظار اثربخشی را بهبود میبخشند و منبع کنترل درونی را مساعد میکنند.
منظورتان از اصلاح رفتار تیپ الف چیست؟
کسانی که رفتار تیپ الف را نشان میدهند میزان مقاومت خود را به تدریج از دست میدهند. در این افراد احساس فوریت و خصومت و رفتارهای پرخاشگرانه و خودتخریبی شناسایی میشود. لذا به افراد توصیه میشود که احساس فوریت، خصومت و تمایلات خودتخریبی را کم کرده و همچنین سیگار را کنار بگذارند، غذای کم چربی بخورند، در مکان راحت سکونت کنند و شوخطبعی را هم فراموش نکنند تا به این وسیله مقاومتشان افزایش پیدا کند.
ممکن است چند راهکار عملی و ساده برای این منظور معرفی کنید؟
در افراد تیپ الف، زندگی به منزله میدان مسابقه است و هرگز آرام نمیشود. لذا توصیههایی از این دست میتواند مفید باشد:
- هر چه بیشتر در فعالیتهای اجتماعی و خانوادگی و به همراه دوستان شرکت کردن
- روزی چند دقیقه به یادآوری رویدادهای دور پرداختن (مثلا نگاه به آلبوم خانوادگی)
- در زمینه ادبیات کتاب خواندن
- رفتن به سینما، تئاتر یا دیدن دوستان و خانواده
- تهیه ساعت زنگداری که با صدای ملایم بیدار میکند و هنگام بیداری به آرامی حرکت کردن
- به آرامی رانندگی کردن، با عجله غذا نخوردن، با سرعت حرف نزدن، انتخاب مسیر خلوت
- دو کار را با هم انجام ندادن و بین فعالیتها فاصله گذاشتن
- ابراز عشق به اعضای خانواده
- به دنبال شادی و زیبایی رفتن
- با لحن شاد و خالصانه سلام گفتن
حرف آخر؟
ورزش، مخصوصا در فضای باز نه تنها سلامت جسمی را بهبود میبخشد، بلکه به ما کمک میکند تا مقاومت روانی خود را نیز بالا ببریم. ورزشهایی از قبیل دو تند و ملایم، دو درجا، پیادهروی تند، طناببازی، شنا، دوچرخهسواری، فوتبال، بسکتبال، اسبسواری، تیراندازی و ... .
بد نیست به پژوهشی اشاره کنیم که نشان داد رانندگانی که برای جمع کردن بلیت جا به جا میشوند، نصف رانندگانی که روی صندلی مینشینند و تکان نمی خورند، به حملههای قلبی گرفتار میشوند. در میان کارمندان اداره پست هم، نامهرسانها کمتر از منشیها، دچار حملههای قلبی می شوند.
تحقیقات زیادی نشان دادهاند که ورزش مداوم مقاومت را بالا بدن برده، افسردگی را میزداید، اضطراب را کم میکند و عزتنفس را برمیانگیزد.
هرگز خودم را به دلیل شکست سرزنش نمیکنم. چرا که دقیقا میدانم چگونه دوباره به برتری دست یابم. مهارت و استعداد را مانند ماهیچههای بدن میتوان قوی کرد.
بیش از دو دهه، اریکسون بر این باور بود که تنها استعداد ذاتی تعیینکنندهی میزان موفقیت در کار نیست، بلکه بیش از آن، تلاشی است که از خود نشان میدهیم. به گفتهی اریکسون این تلاش «تمرین برنامهریزی شده و مطالعه» است. در حال حاضر، بسیاری از محققان معتقدند که انجام چنین تمریناتی به حداقل 1000 ساعت وقت نیاز دارد تا مهارتهای لازم جهت کار در محیطهای کاری سخت، کسب شود.
این دیدگاه، فوقالعاده است. با استناد به آن میتوانیم به طرز قابل توجهی بر نتایج کارمان تاثیر بگذاریم. اما از طرف دیگر، نگرانیهایی هم به دنبال میآورد. یکی از مهمترین نکاتی که اریکسون متوجه شد، این بود که تمرین، به عنوان اساسیترین پارامتر کسب موفقیت میتواند سخت و خسته کننده باشد.
اگر واقعا مصمم هستید که ممتاز باشید، باید سرسختانه مبارزه کنید و تنبلی را کنار بگذارید. ناامیدی، کشمکشهای بیهوده، عقبنشینی و کمکاری، در این مسیر جایی ندارند.
حالا زمان آن رسیده که این 6 کلید طلایی و موثر را با هم مرور کنیم:
1- فعالیتی را دنبال کنید که دوست دارید و از انجام آن لذت می برید: علاقه، موجب افزایش انگیزه، تقویت تمرکز، انعطافپذیری و پشتکار میشود.
2-ابتدا، دشوارترین کار را انجام دهید: بیشتر ما به طور معمول، ابتدا به سراغ فعالیتهای خوشایند و لذتبخش میرویم و از رنج و زحمت فراری هستیم. اریکسون و همکارانش به این نتیجه رسیدند که اکثر افراد موفق و کارا، کارهای مورد علاقهی خود را به تاخیر میاندازند و در آغاز روز، فعالیتهای سخت را انجام میدهند. زیرا در شروع کار، بیشترین انرژی را داریم.
3-در انجام کارها، سخت گیر باشید: 90 دقیقه، بدون وقفه کار کنید و سپس به خودتان استراحت دهید. به نظر میرسد که نود دقیقه، بهترین زمانی است که میتوان حداکثر تمرکز را در انجام هر نوع فعالیت داشته باشیم. شواهد نشان میدهد، افراد کارا، فعالیتهای سخت را بیش از 5/4 ساعت در روز انجام نمیدهند.
4-گهگاه بازخورد افراد متخصص را بررسی کنید: هر چه بازخورد ساده و مختصرتر باشد، شما هم در اعمال تغییرات مورد نظرتان موفقتر هستید. بازخوردهای طولانی و پیدرپی، در یادگیری اختلال ایجاد کرده، اضطرابآور هستند.
5-درفواصل منظم به خودتان زنگ تفریح بدهید: پس از انجام هر نوع فعالیت سخت، تمدد اعصاب و کمی استراحت لازم است تا تجدید قوا کرده متابولیسم بدنتان برای یادگیری و تلاش مجدد تنظیم شود. افزون بر این، در زمان استراحت نیم کرهی راست مغز متعادل شده، خلاقیت ایجاد میکند.
6- برای کار با خود قرارداد ببندید:
نظم و اراده اهمیت زیادی دارد اما ما آن را جدی نمیگیریم. بهترین روش برای اینکه از عهده وظایف سخت برآیید، این است که بر مبنای پارهای تشریفات و قراردادهای مذهبی، زمانهای مخصوصی را به انجام هر کار اختصاص دهید تا نظم و قانون به طور جدی وارد زندگی شما شود. بعد از مدتی، متوجه میشوید که دیگر بدون اتلاف انرژی، قادر به انجام فعالیتهایتان هستید.
هرگز خودم را به دلیل شکست سرزنش نمیکنم. چرا که دقیقا میدانم چگونه دوباره به برتری دست یابم.
مهارت و استعداد را مانند ماهیچههای بدن میتوان قوی کرد.
با وجود این که ایمیل مارکتینگ روشی قدرتمند در بازاریابی اینترنتی است، اما تنها استفاده از آن ضامن موفقیت شما نیست. ایمیل مارکتنیگ زیر مجموعه دیجیتال مارکتینگ است. بنابراین باید بدانید چطور در این نوع بازاریابی به بهترین نتایج را دست کنید.
اما برای بهترین استفاده از ایمیل مارکتینگ چه تکنیک هایی باید استفاده کرد؟ در این مقاله 4 نکته برای بهبود ایمیل مارکتینگ را با هم بررسی می کنیم، که مهمترین نکات ایمیل مارکتینگ هستند، اگر میخواهید ایمیل مارکتینگ خوبی داشته باشید به سراغ مقاله دیگری بروید که در آن نکات زیادی در مورد ایمیل مارکتینگ را بیان شده است.
هنگام نوشتن ایمیل؛ جمله بندی ها را با دقت بررسی میکنید، تیتر ها را در جای مناسب می نویسید و به خوبی میدانید که قرار است در رابطه با چه چیزی شروع به نوشتن کنید.
بعد از رعایت تمامی این نکات نگارشی ایمیل خود را ارسال می کنید، اما بعد از مدتی متوجه می شوید که آن بازخوردی که انتظارش را داشتید دریافت نکرده اید. مشکل کجاست؟ چرا با وجود رعایت تمامی نکات نگارش یک ایمیل مناسب باز هم راه نتیجه دلخواه نرسیدید؟ قبل از اینکه به این سوالات پاسخ میدهیم باید به شما توصیه کنیم که قبل از ارسال ایمیل به کاربر چند سوال را پاسخ دهید.
نظر شما راجع به خودتان چیست؟ آیا انسان شادی هستید یا اینکه فکر می کنید شادی به اندازه کافی در زندگی تان وجود ندارد؟ مطالعه ها نشان می دهند که شاد بودن آدم ها ارثی نیست و این محیط زندگی و شرایط آنهاست که می تواند در روحیه شان تاثیرگذار باشد...
از طرفی، گاهی شادی و خوشی به اندازه کافی در زندگی مان وجود دارد و ما نمی توانیم یا نمی خواهیم آنها را ببینیم. یک ضرب المثل اسپانیولی می گوید که خوشی پنهان، شمع خاموش شده است. یعنی به محض اینکه خود فرد اراده کند، می تواند از گرمای آن بهره ببرد به شرط آنکه بخواهد! ما در اینجا ۹ علامت را که نشان دهنده وجود شادی در زندگی افراد است به شما معرفی می کنیم و اگر این نشانه ها در زندگی شما وجود داشته باشند یعنی اینکه زندگی خوب و شادی دارید و بیخود دارید به عالم و آدم غر می زنید.
۱) اگر دانش آموز خندانی بوده اید...
همین الان بلند شوید و به سراغ آلبوم هایتان بروید و یکی دو تا از عکس های دوران دبیرستان را پیدا کنید. حالت چهره تان چگونه است؟ خوشحال و خندان یا بداخلاق و اخمو؟! تحقیق ها ثابت کرده اند که افرادی که در عکس های دوران دبیرستان یا حتی دانشجویی شان، لبخند به لب دارند، ۵ برابر کمتر از همکلاسی های اخمو یا بی تفاوت شان طلاق می گیرند و زندگی شادتر و پایدارتری نسبت به آنها دارند. ضمن اینکه افراد خنده رو، بیشتر مورد توجه سایرین هستند و انرژی مثبت آنها باعث می شود که همسرانی خوش خنده و مهربان داشته باشند.
۲) اگر خواهر دارید...
افرادی که حداقل یک خواهر دارند، اجتماعی تر هستند، خوش بین اند و از توانایی هایشان آگاه ترند و بیشتر از آنها استفاده می کنند. این یک نظر فمینیستی نیست، بلکه نتایج سال ها تحقیق محققان انگلیسی است که به تازگی منتشر شده است. اصلا اگر خودتان هم دقت کنید به این نتیجه می رسید که وجود دختر در خانواده، باعث تلطیف محیط زندگی می شود و خانواده هایی که چند پسر دارند، معمولا روابط خشک و سردی بینشان حاکم است و شاید این موضوع به خاطر طبع خشن تر پسرها نسبت به دخترها باشد.
۳) اگر به تلویزیون نمی چسبید...
محققان دانشگاه مریلند، ۴۵ هزار آمریکایی را طی ۳۵ سال مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که افراد شاد، کمتر از ۳۰ درصد از وقتشان را در روز به تماشای تلویزیون اختصاص می دهند، آنها می گویند که شادترها، بیشتر ورزش می کنند، وقت شان را با خانواده شان می گذرانند، مطالعه می کنند و به فکر سلامت خود هستند و همه این کارها باعث می شود که آنها کمتر تلویزیون تماشا کنند.
۴) اگر سوغاتی هایتان را جلوی چشم می گذارید...
دکتر سوبخالیو بومیرسکی، استاد روان شناسی دانشگاه کالیفرنیا می گوید: «افراد شاد، سوغاتی ها و عکس های یادگاریشان را بیشتر در معرض دید قرار می دهند تا خاطره روزهای خوش، هر روز برایشان تکرار شود و بتوانند در اولین فرصت، دوباره آن روزهای خوش را با کسانی که دوستشان دارند، تکرار کنند.»
۵) اگر ورزش می کنید...
محققان دانمارکی می گویند که کسانی که زیاد ورزش می کنند، کمتر دچار استرس می شوند و بیشتر از زندگیشان لذت می برند. در عوض، افراد بی حال و حوصله و آنهایی که اهل ورزش کردن نیستند، ۷۰ درصد بیشتر از سایرین استرس می گیرند و از زندگی خودشان هم راضی نیستند. برای اضافه کردن مقدار بیشتری شادی به زندگی تان، کافی است که روزانه ۱۷ تا ۳۴ دقیقه ورزش کنید.
۶) اگر عاشق هستید...
پژوهشگران انگلیسی معتقدند که اسیر بودن در دام عشق می تواند شادی بیشتری را نصیب افراد کند. آنها می گویند که یک زوج عاشق، ۳۰ درصد شادتر از سایر افراد جامعه هستند و این امر تنها به دلیل این است که آنها هر کاری را برای جلب رضایت و به دست آوردن آرامش طرف مقابل شان انجام می دهند.
۷) اگر وقت تان را با آدم های شاد می گذرانید...
برقرار کردن یک رابطه با همسایه ای خوش بین، دوستی امیدوار یا همکاری خنده رو می تواند تاثیر بسیار مثبتی روی روحیه شما داشته باشد. حالا هر چقدر صمیمیت و رفت و آمد شما با این گونه افراد بیشتر باشد، اوقات شادتری را هم در زندگی سپری خواهید کرد. مثلا اگر نصف روزتان را با افراد شاد بگذرانید، ۴۲ درصد و اگر یک سوم از وقت تان را با آنها باشید، ۲۲ درصد شادتر از روزهای قبل خواهید بود.
۸) اگر اهل قهوه یا چای گرمید...
محققان آمریکایی می گویند که آرامش روانی، شادی فیزیکی را به دنبال دارد. آنها رفع خستگی با نوشیدن یک لیوان شکلات، قهوه یا چای گرم را راهی برای رسیدن به آرامش و شادی پس از یک روز کاری سخت می دانند.
۹) اگر ۲ دوست صمیمی دارید...
کسانی که حداقل ۲ دوست صمیمی دارند، بسیار شادتر از سایر افراد هستند و زندگی زناشویی موفق تری را هم تجربه می کنند. دلیل این ادعا هم نتایج تحقیق هایی است که انگلیسی ها روی بیش از ۶۵۴ زوج انجام داده اند و طی این تحقیق ها به این نتیجه رسیدند که درددل و مشورت کردن با دوستان صمیمی باعث آرامش روانی افراد می شود و به آنها در تصمیم گیری درست کمک می کند. شاید به همین خاطر باشد که چینی ها می گویند: «دوستان مهربان از برادران نامهربان بهترند!»
ترجمه: ندا احمدلو
احساس اضطراب در زندگی اجتناب ناپذیر است و زمانی اتفاق میافتد که یک اتفاق یا یک محل جدید، شما را دچار چالش میکند.
راهکار اول این است که پرتقال را بعنوان بخشی از رژیم ضداضطراب خود درنظر داشته باشید. براساس دو مطالعهای که در مطب دندانپزشکی صورت گرفتند معلوم شد که پخش کردن بوی روغن خاص پرتقال در هوا میتواند اعصاب بیماران مضطرب را آرام کند. برای بهرهمند شدن از این تاثیرکافی است پوست پرتقال را بکنید و آن را مقابل بینی خود بگیرید و عطر آن را استشمام کنید. این اقدام موجب میشود که فشار خونتان کاهش پیدا کند. به این ترتیب دفعه بعد اگر مضطرب شوید آرام یک جا بنشینید، خود را آرام کرده و یک پرتقال بزرگ را پوست بکنید.
احساس اضطراب در زندگی اجتناب ناپذیر است و زمانی اتفاق میافتد که یک اتفاق یا یک محل جدید، شما را دچار چالش میکند.
اگر این اضطراب طولانی شود، میتواند مشکل و ناراحتیهای جدی ایجاد کند و ممکن است مشکلات بهداشتی جدیتری را بوجود آورد. در این مقاله چند راه کار خانگی و مفید برای کاهش اضطراب ارائه شده است.
به گزارش پایگاه اینترنتی ارنج اتوریتی، بروز اضطراب در فرد باعث میشود که ضربان قلب تندتر شود، فشار خون افزایش پیدا کند و بسیاری از علائم دیگر که ناشی از تنشهای روزانه هستند.
کارشناسان علوم بهداشت روانی در این مقاله تاکید کردند که با 4 روش زیر حتی اگر اضطراب شما به طور کامل درمان نشود اما علائم آن تا حد زیادی کاهش پیدا میکند.
راهکار اول این است که پرتقال را بعنوان بخشی از رژیم ضداضطراب خود درنظر داشته باشید. براساس دو مطالعهای که در مطب دندانپزشکی صورت گرفتند معلوم شد که پخش کردن بوی روغن خاص پرتقال در هوا میتواند اعصاب بیماران مضطرب را آرام کند. برای بهرهمند شدن از این تاثیرکافی است پوست پرتقال را بکنید و آن را مقابل بینی خود بگیرید و عطر آن را استشمام کنید. این اقدام موجب میشود که فشار خونتان کاهش پیدا کند. به این ترتیب دفعه بعد اگر مضطرب شوید آرام یک جا بنشینید، خود را آرام کرده و یک پرتقال بزرگ را پوست بکنید.
شگرد دوم این است که هر وقت علائم اضطراب را در خود حس کردید مثلا دچار افزایش سرعت ضربان قلب شدید یک قاشق چایخوری عسل را به همراه یک نوک انگشت جوزا داخل یک فنجان آب پرتقال ریخته و پس از هم زدن آن را بنوشید تا این معجون شما را سرحال بیاورد.
شگرد سوم گیاه رزماری است. رزماری در سدههای میانه به عنوان گیاهی برای دور کردن ارواح شیطانی استفاده میشد. امروزه متخصصان دریافتند که این گیاه تاثیر آرامش بخشی روی اعصاب دارد. در این مقاله توصیه شده است که برای بهرهمندی از تاثیر آرامش بخش روزماری از چای آن استفاده کنید. یک تا دو قاشق چایخوری رزماری خشک شده را داخل یک فنجان آب جوش بریزید، 10 دقیقه آن را کنار بگذارید تا خیس بخورد سپس آن را بنوشید. بوکردن رزماری هم میتواند به شما آرامش بدهد و میتوانید از عطر این گیاه برای کاهش اضطراب استفاده کنید.
روش چهارم این است که یک سوم فنجان جوش شیرین و یک چهارم فنجان زنجبیل تازه رنده شده را داخل وان آبگرم بریزید و مدت 15 دقیقه داخل وان دراز بکشید، این کار تنش و اضطراب شما را کاهش میدهد. علاوه بر اینها تنفس عمیق، یوگا و مدیتیشن نیز میتوانند به شما آرامش بدهند.
اگر می خواهید زندگی تان تغییر کند باید طرز فکرتان را تغییر دهید.«همین امروز طرزتفکرتان را عوض کنید.»
البته در کلام خیلی ساده است: «طرز تفکرت را عوض کن تا زندگی ات تغییر کند.» ولی چطور می توان این کار را انجام داد وقتی نمی دانیم باید چه کار کنیم؟ و مهم تر از همه اگر تغییر دادن طرزتفکر تا این حد آسان است، چرا خیلی از افراد این کار را انجام نمی دهند؟ مخصوصا اگر بتوانند با این کار موفق تر باشند و بیشتر از زندگی لذت ببرند؟
جواب این سوال ها را نمی دانیم ولی می دانیم که تغییر دادن طرز تفکر آسان نیست اما ممکن است. همه آنچه شما نیاز دارید این است که محکم و استوار این تکنیک ها را به کار ببرید؛ البته اگر از ته دل می خواهید موفق باشید.
۱) همان طور فکر کنید که دوست دارید باشید. اگر در دنیای ذهنتان خود را آدم خوشحال یا موفقی ندانید که می تواند از زندگی لذت ببرد، خیلی سخت می توانید در دنیای واقعی چنین آدمی باشید. پس پیش از هر کار در رویاهایتان هم خود را فردی خوشحال، موفق و روبه رشد تصور کنید.
۲) لبخند بزنید. نتایج تحقیقات نشان داده است لبخند زدن هم اثر جسمی دارد و هم اثر روانی. پس یک لبخند روی لبانتان بنشانید و در مسیر تغییر طرزتفکر قدم بگذارید. در ابتدا، این کار فقط یک عمل فیزیکی بدون روح است اما کم کم جزو صورت شما می شود.
۳) خودتان را غرق مطالعه و موسیقی کنید. کتاب ها، مقاله ها و مجله هایی بخوانید که به شما کمک کنند بتوانید افکارتان را تغییر و درکتان را افزایش دهید. فیلم ببینید یا به موسیقی هایی گوش کنید که برای شما الهام بخش باشند و برای تغییر تشویقتان کنند.
۴) کردارتان را تغییر دهید. وقتی کارهایتان را به همان شیوه قدیمی انجام می دهید، نمی توانید در افکارتان تغییری به وجود آورید. کارها را به شیوه ای متفاوت انجام دهید تا بتوانید متفاوت بیندیشید.
۵) محیط تان را تغییر دهید. محیط اطرافتان را با توجه به طرزتفکر مورد علاقه تان بسازید. فضایی را خلق کنید که شما را به سمت تغییر سوق دهد. یک گلدان به اتاقتان اضافه کنید، رنگ دیوارها را تغییر دهید، یک کتابخانه یا میز کوچک برای خودتان بخرید.
۶) از موفق ها تقلید کنید. از تجربه و نظرهای کسانی که عاشق طرزتفکرشان هستید و آرزو دارید مثل آنها باشید، استفاده کنید. اگر زنده هستند که این کار بسیار ساده است و اگر در قید حیات نیستند می توانید از آثارشان بهره بگیرید.
۷) به دیگران کمک کنید (و به خودتان هم) یکی از سریع ترین راه هایی که می تواند طرزتفکر شما را عوض کند، این است که به دیگران توجه و به آنها کمک کنید. مواظب باشید از آن طرف بام نیفتید یعنی نه غرق در خودتان شوید و نه شیفته و دلباخته دیگران.
۸) کمی از دوستانتان کمک بگیرید. دیگران را از تصمیمتان باخبر کنید و از آنها کمک بخواهید و نظراتشان را بشنوید. هر چقدر کمک دیگران را بیشتر احساس کنید، بیشتر به موفقیت نزدیک می شوید.
۹) حرفه ای شوید. اگر دلتان می خواهد به فردی بزرگ تبدیل شوید به مشاوره و نصیحت افراد بزرگ گوش دهید. انسان های حرفه ای در مدت زمان کوتاهی می توانند بهترین راه حل ها و نظرات و عقاید جدید را در اختیار شما بگذارند. البته به شرطی که واقعا در کار خود خبره باشند و فقط اسم و رسم بی پایه و پنهان به هم نزده باشند.
۱۰) صبور باشید. آگاه باشید که بیشترین تغییرات در مدت زمانی طولانی و به آرامی صورت می گیرند به شرط اینکه تکرار شوند. پس اگر فورا در مسیر موفقیت نتیجه نگرفتید، تعجب نکنید و مهم تر اینکه تسلیم نشوید. کارتان را ادامه دهید و مطمئن باشید جواب می گیرید.
● چطور راه تغییر را ادامه دهیم؟
گاهی بعد از اینکه نگرش مان را تغییر دادیم و به سوی هدفی تازه رفتیم، نمی دانیم چگونه باید راهمان را بدون خستگی و درنگ ادامه دهیم؟ این نکته ها دست شما را برای طی بقیه مسیر تغییر می گیرد.
۱) با واقعیت روبرو شوید. ممکن است مانعی که در مسیر رسیدن به هدف از سرعت شما می کاهد، خودتان باشید.
وقتی در راه رسیدن به هدفتان به مشکل هایی برمی خورید، اول از همه به دقت بررسی کنید آیا منشاء مشکل خودتان هستید یا خیر؟
۲) شما هرکاری که بخواهید، می توانید انجام دهید اگرچه شاید نتوانید همه کارهایی را که دوست دارید، انجام دهید. بیشتر اوقات برای رسیدن به هدف چند کار را با هم انجام می دهید ولی حتی با وجود تلاش زیاد، در آخر به کمترین نتیجه می رسید. باید بدانید توجه و تمرکز روی ۱ یا حداکثر ۲ پروژه در یک زمان، شانس شما را برای رسیدن به نتیجه مطلوب افزایش خواهد داد.
۳) برای اینکه تصویر واضحی از نتیجه کار داشته باشید، تمرکز کنید. اول اینکه روی پروژه هایی که برعهده گرفته اید، کاملا تمرکز داشته باشید تا بتوانید تشخیص دهید واقعا چه کارهایی باید انجام گیرد. برنامه ای گام به گام برای کارهایی که باید در زمان های مشخص انجام دهید، بنویسید.
۴) آنچه روی کاغذ است، برنامه است و آنچه در ذهن شماست، خیال! بیشتر افراد علاقه ای به نوشتن برنامه هایشان روی کاغذ ندارند. نوشتن برنامه روی کاغذ اولین قدم برای حرکت رو به جلوست. خیلی ها بدون برنامه پروژه هایشان را شروع می کنند ولی خیلی زود گیج می شوند زیرا مشکلات فرعی زیادی سر راهشان به وجود می آید.
۵) حرکت، به این معنی نیست که پیشرفت کرده اید. بعضی از افراد با اینکه به سختی کار می کنند، به هدفشان نزدیک تر نمی شوند. این یکی از نتایج بی برنامگی است. برای پیشروی باید فعالیت های مناسبی در زمان های مناسب انجام دهید.
۶) انتخاب نکردن، یک انتخاب است. زیاد فکرکردن درباره آنچه انتخاب می کنیم، مانع دیگری است که ما خودمان سر راهمان قرار می دهیم و باعث رکودمان می شود. «من می توانم A، B یا C را انجام دهم ولی بهتر است بیشتر فکر کنم» و شروع می کنیم به ارزیابی کردن... ولی در واقع هیچ وقت نمی توانیم تصمیم بگیریم و کاری که انجام می دهیم، در حقیقت تصمیم می گیریم هیچ کاری نکنیم؟ ولی اگر کاری نکنید به چیزی نمی رسید.
۷) روی آنچه به نتیجه می رسد، تمرکز کنید. خیلی از افراد در پیداکردن راه هایی که به نتیجه نمی رسند، استادند و به همین دلیل هیچ تلاشی هم نمی کنند. انرژی منفی را در خود انباشته نکنید. انرژی های مثبتتان را افزایش دهید و روی چیزهایی تمرکز کنید که به درد شما می خورند و به نتیجه می رسند.
۸) اگر اقدامی به نتیجه نمی رسد، متوقفش کنید. یک اقدام احمقانه: «کاری را بارها و بارها با یک شیوه انجام دهید و انتظار داشته باشید که به نتیجه ای متفاوت برسید.»
خیلی ها به دلیل غرور، لجاجت یا تعصب، شیوه ای را تکرار می کنند که به نتیجه نمی رسد. شعاری جدید برای خود انتخاب کنید و دیگر کارتان را به شیوه قبلی انجام ندهید. وقتی روش هایی موثر نیستند انجام دادنشان را متوقف کنید.
۹) وقتی نمی دانید، کمک بخواهید. ما نمی توانیم همه چیز را بدانیم. نمی توانیم همه مشکلات را حل کنیم. وقتی به مشکلی برمی خورید، از دیگران کمک بخواهید. از یک تاجر، مشاور، وکیل یا مربی مشاوره بگیرید.
۱۰) اگر کاری شما را خوشحال نمی کند، انجامش ندهید. برای اینکه به هدفتان برسید، باید سختی هایی را بپذیرید و ممکن است هر لحظه نتوانید از کارتان لذت ببرید ولی در کل باید کارتان را دوست داشته و از انجام آن خوشحال باشید.
در غیر این صورت اهدافتان را ارزیابی و راهی را پیدا کنید که از پیمودن آن لذت ببرید.
شکسپیر در نمایشنامه «آنطور که شما دوست دارید» درباره هفت مرحله زندگی یک مرد می نویسد. شاید به این خاطر که این جملات مشهور از زبان ژاک مالیخولیایی بیان می شود، خوش بینانه نیستند. شکسپیر از «گریه و لب ورچیدن» دوران نوزادی شروع می کند و ما را در مسیر سالمندی از «درون» جوانی به «شکم برآمده» میانسالی می رساند و به «کودکی دوباره» دروان پیری ختم می کند. گرچه این برداشت او از ماهیت انسان در این نمایشنامه قوق العاده است؛ اما اوضاع در ۴۰۰ سال گذشته تغییری بسیاری کرده و تکنولوژی ما را به جایگاه کاملا جدیدی رسانده است. دست کم عمر طولانی تر، سالم تر و بهتر از قبل شده است. اما هنوز فراز و نشیب هایی در زندگی وجود دارند و هر مرحله زندگی قدرت ها و ضعف های مخصوص به خود را دارد. با وجودی که در هر مرحله از زندگی چیزهای زیادی برای آموختن وجود دارد و درس هایی که در هر مرحله زندگی گرفته می شود، برای همه مراحل آن کاربرد دارد. اما این هفت مرحله عمر و پیام های خاص هر کدام ممکن است به بهتر زیستن مردان کمک کند.
● ۱۰ سال اول: مردان واقعی احساسات دارند
در ابتدای شروع نسل بشر، پسرها را تربیت می کردند تا شکارچی شوند؛ در زمان شکسپیر نیز آنها را جنگجو بار می آوردند. جهان تغییر کرده است و الگوی مردانه هنوز همان ابرقهرمان آرام و قدرتمند است. مشکلی با این الگو وجود ندارد، اما پسران باید در عین حال بیاموزند که وجود احساسات شان را هم بپذیرند، به احساسات دیگران احترام بگذارند و علاوه بر امور واقع، با احساسات هم ارتباط برقرار کنند. ویلیام وردزورث در ۱۹۰۷ اظهار کرد: «کودک پدر مرد است.» پسرانی که می آموزند مردان از «زمین» هستند نه از «مریخ»، به مردانی سالمتر و خوشحال تر بدل می شوند. پسران چنانکه باید، پسر باقی خواهد ماند اما باید تعادل روانی شان نیز برقرار کنند و مهارت اجتماعی مورد نیاز در بزرگسالی را بیاموزند. پسران اطلاعات بهداشتی را نمی خوانند، اما پدران و پدربزرگ های شان این کار را می کنند و آنها باید به عنوان الگوی نقش برای آنها عمل کنند و به پسران بیاموزند که احساسات هم اهمیت دارد.
● نوجوانان و دهه ۲۰ زندگی
مردان واقعی کمربند ایمنی را می بندند کمربند ایمنی تنها نوک یک کوه یخ است، نمادی برای عقل سلیم و احتیاط که اغلب پسران نوجوان به آن اهمیتی نمی دهند. چرا وضع در این دوره سنی اینگونه است: آیا به تربیت یا به طبیعت، تستوسترون و کروموزوم Y مربوط است؟ هیچکس دقیقا نمی داند، اما پاسخ درست احتمالا یک پاسخ یا این یا آن نیست. روشن است که مردان خطر می کنند و رفتارهای خطرآفرین یا تهاجمی به سلامت هم مردان و هم زنان آسیب می رساند؟ مردان در معرض خطر بسیار بالاتر مرگ به علت جراحت، قتل، خودکشی و ایدز هستند و زنان در معرض خطر بیشتر آسیب ناشی از خشونت خانگی قرار دارند. تصادفات یکی از علل مهم مرگ و میر در بویژه در مردان زیر ۴۴ سال است. احتیاطات ساده یی مانند بستن کمربند ایمنی در ماشین سواران و به سر گذاشتن کلاه ایمنی در دوچرخه سواران و موتورسواران می تواند از این مرگ و میرها بکاهد. اقدامات پیچیده تر در این مورد شامل جلوگیری از الکل، سیگار، داروهای روانگردان غیرمجاز، اسلحه و بی بندوباری جنسی می شود. بطور میانگین زنان امریکا ۲/۵ میلیون سال بیشتر از زنان عمر می کنند. مردان جوان باید عادات بهداشتی را بیاموزند که این شکاف را از بین ببرد.
● دهه ۳۰: هیچ مردی یک جزیره نیست
این سخن را برای نخستین بار جان دون شاعر قرن هفدهم گفت، اما به نظر می رسد که در قرن بیست و یکم بسیاری از مردان واقع به جزیره یی بدل شده اند. مردان به آسانی در چالش های مربوط به پیش رفتن در شغل شان گرفتار می شوند. کار مهم است، اما مردان جوان نباید اجازه بدهند که این کار آنها را از خانواده و دوستان شان جدا کند. در عوض آنها باید الویت ها را تعیین کنند و شروع به ساختن شبکه های اجتماعی کنند که می تواند در تمام طول زندگی به آنها کمک کند. برای اغلب مردان، این امر به معنای آن است که خانواده در رده اول قرار دهند. و جوانی همچنین دوران خوبی برای شروع وقت گذاشتن برای سرگرمی ها و فعالیت های تفریحی است که می تواند استرس را کاهش دهد و تعادل و خوشی را به زندگی شما بیاورد.
● دهه ۴۰: چاقی رخ می دهد
در واقع تجمع چربی در بدن از همان ابتدای زندگی شروع می شود، اما در میانسالی است که یک فرد متوسط همانطور که شکسپیر پیش بینی کرده بود، شکم می آورد. چاقی و اضافه وزن اکنون به مشکلی شایع از جمله در مردان بدل شده است. جدا از مشکل زیبایی، چاقی یک مشکل بهداشتی عمده است. زیادی چربی در بدن خطر بیماری قلبی، فشار خون بالا، سکته مغزی، دیابت، آرتریت و سرطان را می افزاید. مردان واقعی سبزی، میوه، غلات سبوس دار و ماهی می خورند. آنها می تواند مقداری گوشت و سیب زمینی هم بخورند، اما هر چه کمتر بهتر. مهم کاهش کالری های دریافتی است، نه لزوما کاهش مصرف مواد کربوهیدراتی مانند سیب زمینی یا برنج. ورزش نیز اهمیت دارد. مجبور نیستید که برای کنترل وزن تان دوی ماراتون انجام دهید، کافی است دست کم برای ۳۰ دقیقه در روز پیاده روی کنید. سایر اشکال ورزش متوسط نیز به همین اندازه موثرند، مادامی که بطور مرتب آنها را انجام دهید. ورزش نکردن و چاقی مسوول بسیاری از مرگ های قابل پیشگیری هستند. برای آنکه داشتن یک رژیم غذایی سالم و برنامه ورزشی لازم نیست تا ۴۰ سالگی تان منتظر بمانید و نباید آن را در دهه ۴۰ زندگی تان متوقف کنید. اما برای بسیاری از افراد بزرگ شدن شکم در میانسالی مانند یک هشدار بیدار شو است که پیش از آنکه دیر شود، باید به آن توجه کنند.
● دهه ۵۰: مردان واقعی دکتر دارند
این پیام دیگری است که مردان باید هر چه زودتر بشنوند، اما در ۵۰ سالگی وضعیتی فوری پیدا می کند. در ۵۰ سالگی شما نیاز خواهید داشت که با دکترتان درباره چگونگی انجام آزمایش هایی برای تشخیص زودرس سرطان روده بزرگ و نیز بیماریابی زودرس سرطان پروستات که مساله یی بحث برانگیزتر است، به مشورت بپردازید. اگر فشار خون بالا ندارید، کلسترول و قند خون تان در فواصل منظم اندازه گیری شده است و طبیعی بوده است، در این دهه زندگی هم باید به این کار ادامه دهید. و همین قضیه درباره چشم های تان نیز صدق می کند. آزمایش های غربالگری (آزمایش های بیماریابی زودرس) و عادات سالم بهداشتی ضروری هستند، اما مردان همچنین باید به بدن های شان گوش دهند و هر ناهماهنگی را که متوجه آن می شوند، به دکترهای شان گزارش دهند. اما اغلب مردان این کار را نمی کنند: یک نظرخواهی عمده بوسیله «بنیاد مشترک المنافع» نشان داد که ۲۵ درصد مردان گقته اند که درباره نگرانی های بهداشتی شان تا زمانی که ممکن باشد در انتظار می مانند پیش از آنکه کمک درخواست کنند؛ تنها ۱۸ درصد مردان گفتند در کوتاه ترین زمان ممکن به دنبال مراقبت پزشکی می روند.
● دهه ۶۰: افق های تان را بگشایید
بچه ها بزرگ شده اند، حقوق فرد در حال افزایش یافتن است، بازی با توپ در محله حالا به خاطره یی دور بدل شده است. آیا زمان کم کردن سرعت و راحت گرفتن چیزها فرا رسیده است؟ نه، اگر بخواهید سلامت بمانید. برای مردانی که به راس کسب و کار، دانشگاه یا دولت رسیده اند، دهه هفتم زندگی اغلب دهه گذر حرفه یی است. و مانند اغلب تغییرات، این کار ممکن است مشکل باشد بویژه در ابتدای آن. اما رد کردن چوب راهنما به معنای انداختن آن نیست. مردانی که به راس حرفه شان رسیده اند و آن را دوست دارند، باید خودشان را درگیر آن نگهدارند، با این هدف دوره گذار محترمانه یی را طی کنند و در حالی که قدرت را با دیگران وا می گذارند، نفوذشان را حفظ کنند (یا گسترش بخشند) . مردانی که بلافاصله بازنشسته می شوند نیز با دوران گذار مهمی روبرو هستند. موفقیت به فعال، درگیر و علاقه مند ماندن بستگی دارد. درست است که شما نمی توانید کارهایی مانند دهه های قبلی عمرتان انجام دهید، اما هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد. در حقیقت شما می توانید از این زمان و انعطاف پذیری که به دست آورده اید استفاده کنید تا افق های خود را گسترش دهید. مسافرت کردن به معنای تحتاللفظی کلمه این کار را انجام می دهد.
● دهه ۷۰: از آن استفاده کنید وگرنه از دستش می دهید
بقراط بهتر از همه گفته است: «آنچه مورد استفاده قرار می گیرد، رشد می کند؛ آنچه از استفاده نمی شود، هدر می رود.» او این جمله را دو هزار سال پیش از شکسپیر نوشت، اما حرف او برای امروز هم صدق می کند و هم برای ذهن و هم برای بدن درست است. پزشکی مدرن پیشرفت های بسیاری کرده است، اما در این مورد، پژوهش ها در انتهای قرن بیستم و ابتدای قرن بیست و یکم، خرد اعصار را ثابت می کند. خطیب رومی سیسرو گفته است: «مردان سالمند توان ذهنی شان را حفظ می کنند، به شرطی که علاقه و کاربرد آن را حفظ کنند.» او حق داشت. چهار بررسی در قرن بیست و یکم که ۳۸۸۴ امریکایی سالمند را مورد ارزیابی قرار داده اند، توافق دارند که شهروندان سالمندی که به فعالیت های ذهنی پرتلاش مشغول هستند، نسبت به آنهایی که ذهن شان را به کا رنمی اندازند، تا ۳۸ درصد با احتمال کمتری دچار بیماری آلزایمر و سایر اشکال زوال عقل می شوند. اما چگونه می توان به تقویت مغز پرداخت؟ هر فعالیت تحریک کننده ذهنی می تواند کمک کننده باشد. کتاب بخوانید، در سخنرانی های حضور یابید، جدول حل کنید، شطرنج بازی کنید یا از کامپیوتر استفاده کنید. سعی کنید همچنین سعی کنید کاری را انجام دهید که به مهارت دستی هم نیاز داشته باشد، مانند طراحی کردن، ساختن سرامیک یا مانند آن. کاری را انجام دهید که علاقه تان را به خود جلب کند، برانگیزاننده و بالاتر از همه جدید باشد. ورزش های جسمی هم به شما کمک خواهد کرد که از سلامت بدن تان محافظت کنید، همانطور که ورزش های ذهنی به حفاظت از ذهن شما کمک می کند. شما در دهه هفتاد زندگی کندتر از دهه ۴۰ راه می روید، اما پیاده روی همچنان به حفاظت شما از بیماری قلبی، سکته مغزی، دیابت، چاقی، پوکی استخوان و سرطان روده بزرگ کمک می کند. در این صورت هنگامی که دکترهای تان فشار خون، قند خون و کلسترول تان را اندازه می گیرند، آنها همان شماره هایی را می بینند که معمولا در مردان جوان تر می بینند. ورزش جسمی همچنین به حفاظت از ذهن شما کمک می کند. شش بررسی روی حدود ۳۶۰۰۰ فرد بالای ۶۵ سال نشان داد که ورزش منظم با ۳۴ تا ۵۰ درصد کاهش خطر ایجاد نقصان حافظه همراه است. اگر مسافرت و جهانگردی برای شصت ساله ها اغواکننده است ، برای ۷۰ ساله ها یک هنجار است. برای جوان ماندن، بدن تان را در حال حرکت و ذهن تان را مشغول و در حال چالش نگهدارید. این کار ساعت عمر را متوقف نمی کند، اما تیک تاک آن را کند خواهد کرد.
● دهه ۸۰: برکت هایی که به شما داده شده را بشمارید
زمان به پیش می رود و در این زمان حتی سالمترین ما کاهش توانایی های جسمی و ذهنی را تجربه خواهند کرد. با عادات خوب بهداشتی، مراقبت پزشکی خوب، ژن های خوب و بخت خوب، این زوال تدریجی خواهد بود اما بالاخره رخ خواهد داد. با اینکه مهم است برای سالم و فعال ماندن به انجام کارهایی بپردازید؛ اما همچنین مهم است که محدویت های خود را درک کنید، بپذیرید و خودتان را با آنها سازگار کنید. اما این حرف به معنای آن نیست که درباره چیزهایی که از دست داده اید، تاسف بخورید، به جای آن بر همه چیزهای خوبی که گذشته تان متمرکز شوید و به دنبال چیزهای خوب حال حاضر و آینده تان باشید. گفتارعالم الهیات، رینهولد نیبور، شاید بهتر از هر جمله یی این مساله را بیان کرده باشد. در طول زندگی، بویژه در سال های پختگی، مردان باید تلاش کنند تا به قول او «با آرامش چیزهایی را که نمی توان تغیییر داد بپذیرند، با شجاعت چیزهایی را که باید تغییر داد، تغییر دهند و خرد تمایز قائل شدن میان این دو گروه چیزها را داشته را داشته باشند.»
● دهه ۹۰: فرزانگی خود را در اختیار دیگران بگذارید
بسیاری از جوامع منزلت خاصی برای سالمندان ترین شهروندان شان قائل هستند. سالمندترین افراد مردان خردمندی هستند، گنجینه های تجربه و تاریخ که به زندگی معنا و دورنما می بخشند. متاسفانه در بسیاری از کشورهای پیشرفته این احترام به سالمندان از دست رفته است. اما اگر خوش اقبال باشید که به این سن برسید و از همه خردمندتر شوید، راه های را بیابید که بصیرت های خود را با نسل های جوانتر درمیان بگذارید.
بیان کردن تاریخ شفاهی زندگی تان به یک نوه یا نتیجه یک مثال از راه هایی است که شما می توانید میراثی از خود به جای بگذارید که زنجیره زندگی را استحکام بخشد. اگر با وضع بدنی خوبی به دهه ۹۰ زندگی رسیده اید، خرد و تجربه شما احتمالا شامل هشت پیامی که ما به مردن جوان تر ارایه کردیم، هم هست. گرچه ناممکن است این پیام ها را در یک پیام خلاصه کرد. شاید گفته گزین گویه گوی امریکایی، ماسون کولی در سال ۱۹۲۲ منصفانه باشد: «فرزانگی پیری: راه رفتن را متوقف نکنید.»
فکر می کنید که روان شناسی فقط به درد دانشجویان و استادان می خورد؟ اگر این گونه فکر می کنید بهتر است در آن تجدید نظر کنید. زیرا روان شناسی، موضوعی نظری و کاربردی است و به شیوه های گوناگون می تواند مورد استفاده قرار گیرد. آنچه در زیر آمده است، ۱۰ کاربرد عملی روان شناسی در زندگی روزمره است.
● پیدا کردن انگیزه بیشتر
هدف شما چه ترک سیگار باشد، چه کاهش وزن و چه یادگیری یک زبان جدید، درس هایی از روان شناسی می تواند راهنمای شما در پیدا کردن انگیزه قوی تر و بیشتر باشد. برای افزایش سطح انگیزشی خود در انجام دادن یک کار، می توانید برخی از راهنمایی ها و توصیه های زیر را که برگرفته از پژوهش هایی در روان شناسی شناختی و آموزشی هستند، به کار ببندید:
معرفی عناصر بدیع و تازه برای بالا نگاه داشتن میزان علاقه مندی خود.
تغییر مسیر به منظور جلوگیری از خستگی و یکنواختی.
یادگیری چیزی تازه بر پایه دانسته های موجود خود.
قرار دادن هدف های روشن که مستقیما مربوط به آن کار باشند.
پاداش دادن به خود برای خوب انجام دادن کار.
● بهبود مهارت های مدیریت
فرقی نمی کند که شما مدیر یک اداره باشید یا عضو داوطلب یک گروه، دارا بودن مهارت های رهبری، به احتمال زیاد در مقطعی از زندگی به دردتان خواهد خورد. همه افراد به طور فطری چنین مهارتی را ندارند اما چند راهنمایی ساده که از پژوهش های روان شناسی به دست آمده می تواند مهارت های رهبری را در شما بهبود بخشد. یکی از معروف ترین مطالعات در این زمینه به ارایه نظریه های رهبری انجامیده است که سه سبک مختلف رهبری را مطرح می سازد. بر پایه یافته های این مطالعه و پژوهش های بعدی، یکی از روش های زیر را می توانید هنگامی که در موقعیت رهبری یک گروه قرارگرفتید به کار بندید:
مسیر کلی را مشخص کنید اما به اعضای گروه اجازه دهید که عقایدشان را بیان کنند.
درباره راه حل های ممکن برای مساله، با اعضای گروه صحبت کنید.
تمرکز خود را بر انگیزش ایده ها قرار دهید و به نوآوری و خلاقیت افراد پاداش دهید.
● بهبود ارتباطات فردی
ارتباطات چیزی بسیار فراتر از چگونگی صحبت کردن یا نوشتن است. پژوهش ها نشان داده اند که علایم غیرشفاهی، بخش اعظمی از ارتباطات میان فردی ما را تشکیل می دهند. شما به منظور بهتر و موثرتر رساندن پیام خود، باید یاد بگیرید که چگونه از ارتباطات غیرشفاهی برای بیان مقصود خود استفاده کنید و نیز این گونه پیام های غیرشفاهی را از کسانی که در پیرامون تان قرار دارند بگیرید. برخی راهبردهای کلیدی در زیر آورده شده است:
استفاده از برخورد چشمی مناسب.
توجه کردن به علایم غیرشفاهی در دیگران.
یادگیری استفاده از لحن صدا برای تقویت پیام خود.
برای اطلاعات بیشتر در این زمینه می توانید مقاله راهنمای ارتباطات غیرشفاهی را بخوانید.
● درک بهتر دیگران
همانند ارتباطات غیرشفاهی، توانایی شما در درک هیجانات خود و دیگرانی که پیرامون تان قرار دارند، نقش مهمی در روابط و زندگی حرفه ای شما بازی می کند. عبارت هوش هیجانی بیانگر قابلیت درک هیجانات خود و دیگران است. آزمون هوش هیجانی می تواند به شما در ارزیابی این توانایی خود کمک کند. به گفته دانیل گولمن روان شناس، ضریب هوش هیجانی درواقع می تواند مهم تر از ضریب هوشی باشد. برای بالا بردن هوش هیجانی چه کار باید کرد؟ برخی از راهبردهای زیر را می توانید در نظر بگیرید:
ارزیابی و برآورد دقیق واکنش های هیجانی خود.
ثبت تجربیات و هیجانات خود در دفتر خاطرات روزانه.
سعی در دیدن وضعیت ها و شرایط از دیدگاه یک فرد دیگر.
● تقویت حافظه
آیا تاکنون این سوال برایتان پیش آمده است که چرا جزییات دقیق حادثه ای که در دوران کودکی برایتان پیش آمده را به یاد می آورید اما نام کسی که همین دیروز ملاقاتش کردید را فراموش کرده اید؟ پژوهش هایی که در زمینه چگونگی شکل گیری خاطره های جدید در ذهن صورت گرفته و نیز پژوهش هایی درباره اینکه چرا فراموش می کنیم، یافته هایی را در پی داشته که مستقیما قابل اعمال در زندگی روزمره است. برخی از روش های افزایش قدرت حافظه عبارتند از:
تمرکز بر روی اطلاعات.
مرور آموخته ها.
● بهبود کارآیی
صدها کتاب و مقاله به ما روش هایی برای انجام کار بیشتر و موثرتر در یک روز را آموزش می دهند اما پایه علمی و پژوهشی این توصیه ها چیست؟ برای مثال، تاکنون چند بار شنیده اید که انجام چند کار همزمان، می تواند کارایی و راندمان شما را افزایش دهد؟ در حالی که پژوهش ها نشان داده اند که سعی در انجام بیش از یک کار در یک زمان، به طور جدی باعث کاهش سرعت، دقت و کارایی خواهد شد. بنابراین درس هایی که از روان شناسی برای بهبود کارایی خود می توانید بگیرید عبارتند از:
پرهیز از انجام چند کار به طور همزمان، به ویژه هنگام انجام کارهای پیچیده یا خطرناک.
تمرکز بر روی کاری که در دست دارید.
کنار گذاشتن عواملی که موجب حواس پرتی می شود.
منبع: موسسه روان شناختی کاریزما مشاور
در میدان مهر و محبت، مهمتر از هر مسألهای، «ارزشمندی محبوب و معشوق» است. چرا که تنها عاشقپیشگی و دلدادگی نیست که از انسان موجودی متفاوت میسازد، بلکه مهمتر از آن ارزشمندی و بزرگی موجودی است که محبت انسان بدان تعلق میگیرد.
عشق و محبت، یکی از ویژگیهای منحصر به فرد آدمی است که در کنار عقل و درایت، از او موجودی متفاوت ساخته است. انسان به وسیله این دو بال بزرگ و خارقالعاده میتواند به نقاطی از عالم، پرواز کند که پای هیچ موجودی به آنجا نرسیده است و هیچ مخلوقی توان پای نهادن به آن را ندارد.
خداوند، انسان را چنان آفریده که گویا بدون مهرورزی و علاقه مندی نمیتواند زندگی کند. نوزاد تازه به دنیا آمده هم که هنوز چیز زیادی از این دنیا نمیفهمد، خیلی سریع علاقه مندی هایی پیدا میکند و جدایی از آنها را بر نمیتابد. یکی از سختترین تنبیهات بشری زندان است. اما نه به خاطر سختیهای مادی که معمولاً در زندانهای امروزی دیگر خبری از این سختیها نیست. بلکه همین جدایی و فراق، چنان آزار دهنده است که گویا از هر عذابی دردناکتر مینماید.
بنابراین باید گفت که محبت هدیهای الهی است که خداوند در فطرت آدمی جاسازی کرده و آن را جزئی جدایی ناپذیر از وجود او قرار داده است. اما مهم این است که این زلال پرارزش وجودی و این هدیه آسمانی «در کجا به کار گیری میشود» و «به پای چه موجودی ریخته میشود» و «ارزانی چه کسی یا چه چیزی میگردد»؟
ارزش گذاری عشق و علاقه
نگاهی به علاقه مندی های مردم در جوامع مختلف بشری نشان میدهد که بسیاری از آنها ارزش این هدیه آسمانی را نمیدانند و آن را به هر کس و ناکسی اهدا میکنند. درست مثل بچه خردسالی که حاضر است گردن بند طلای خود را در عوض یک اسباب بازی ارزان قیمت بدهد و مدتی کوتاه با آن خوش باشد.
چه خوب میشد اگر همه انسانها پیش از علاقهامند شدن به هر موجودی، با خود مینشستند و یک حساب و کتاب عاشقانه میکردند. فطرت پاکشان را قاضی میکردند و قبل از ارزانی داشتن زلال محبتشان به دیگران، آن را ارزش گذاری مینمودند. اما افسوس که عشق و علاقه، در بسیاری از مواقع، دیگر دروازههای ادراکی را میبندد و راهی برای نفوذ در دل باقی نمیگذارد. چرا که به قول پیامبر عزیزمان:
حُبُّکَ للشَّیْء یُعْمی و یُصِمُّ(عوالی اللآلی، ج ?، ص ???)؛ «عشق تو به چیزی، کور و کرت میکند.»
پس بیایید پیش از آنکه عاشق کسی شویم و علاقه به چیزی پیدا کنیم، آن را به آزمایشگاه ارزش گذاری ببریم و پس از اطمینان از والایی آن، محبت خود را ارزانیاش بداریم.
میان ارزش هر انسانی با ارزش محبوبش رابطه تنگاتنگی وجود دارد که بسیاری از مردم به آن توجه نمیکنند و از کنار آن به راحتی میگذرند. شاید اگر میدانستند که علاقه به یک بازیگر بداخلاق یا دوست داشتن یک فوتبالیست بزهکار یا رفاقت با یک رفیق بدکار چه بلایی بر سر دل بیچاره آنان میآورد و با وجود پاکشان چه میکند، هیچ وقت محبت خود را به پای او نمیریختند و اندک توجهی هم به او نمیکردند.
اما چه عواملی در این ارزش گذاری تأثیر گذار است؟
عامل اول: ارزشمندی محبوب
در میدان مهر و محبت، مهمتر از هر مسألهای، «ارزشمندی محبوب و معشوق» است. چرا که تنها عاشقپیشگی و دلدادگی نیست که از انسان موجودی متفاوت میسازد، بلکه مهمتر از آن ارزشمندی و بزرگی موجودی است که محبت انسان بدان تعلق میگیرد.
بنابراین هر چه محبوب انسان ارزشمندتر باشد، محبت به او نیز ارزش بیشتری مییابد و هر چه کم ارزشتر باشد محبت به او نیز سخیفتر خواهد بود. اما و ای به حال آن روزی که محبوب انسان از مرز بی ارزشی هم فراتر رود و در امتحان ارزش گذاری نمره منفی بگیرد که چنین عشقی دیگر از انسانیت انسان چیزی باقی نخواهد گذاشت.
دلی که علاقه موجودی گرانبها را در خود میپروراند، خود نیز گرانقیمت و پرارزش میگردد. درست مثل عکسی زیبا از یک منظره دل انگیز. لذتی که در دیدن یک عکس زیبا از یک منظره دل انگیز در دل انسان ایجاد میشود گاه همانند دیدار همان منظره دلربا است. بنابراین علاقه به موجودات ارزشمند بر ارزش انسان میافزاید و رنگ و لعاب خوشی بر دل او میزند.
در مقابل دلی که شیفته موجودی کم ارزش یا بی ارزش میگردد، قیمت خود را به زیر میکشد و از ارزش و اعتبار خود میکاهد.
بسیاری از مردم از این مسأله غافلند که علاقه مندی هاشان چه تأثیر شگرفی در زندگی آنها میگذارد و چه دگرگونی عظیمی میتواند در وجود آنها ایجاد کند. پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله میفرماید:
المَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ(الکافی، ج 2، ص 126)؛ آدمی همراه کسی است که دوستش دارد.
بنابراین میان ارزش هر انسانی با ارزش محبوبش رابطه تنگاتنگی وجود دارد که بسیاری از مردم به آن توجه نمیکنند و از کنار آن به راحتی میگذرند. شاید اگر میدانستند که علاقه به یک بازیگر بداخلاق یا دوست داشتن یک فوتبالیست بزهکار یا رفاقت با یک رفیق بدکار چه بلایی بر سر دل بیچاره آنان میآورد و با وجود پاکشان چه میکند، هیچ وقت محبت خود را به پای او نمیریختند و اندک توجهی هم به او نمیکردند.
عامل دوم: ارزشمندی انگیزه
محبت و مهرورزی به هر موجودی ممکن است با انگیزههای مختلفی شکل بگیرد و دلایل متفاوتی داشته باشد. گُل را همه دوست دارند اما برخی به خاطر رنگ و بوی نازنین آن، برخی برای هدیه دادن به محبوبشان، برخی برای شادمان سازی دیگران و برخی هم برای سود آور بودن تجارت آن.
«انگیزه ارزشمند»، میتواند رنگ و بوی عشق را دگرگون سازد و به آن هویتی تازه بخشد. علاقه به کافران و دوست داشتن جاهلان در نگاه اول بسیار بی ارزش و حقیر است. چرا که از «عامل ارزشمندی محبوب» برخوردار نیست.
اما اگر همین علاقه و محبت، با انگیزهای والا ـ همچون نجات و هدایت دیگران ـ شکل گیرد، چنان ارزشمند خواهد شد که پیامبران را در صف اول چنین محبتی خواهد نشاند.
در مقابل علاقه به بهترین موجودات عالم اگر با انگیزهای حقیر همراه گردد، چنان از ارزش آن میکاهد که قابل مقایسه با جلالت آن محبوب نخواهد بود.
اما بدا به حال کسی که با انگیزهای حقیر، عاشق موجودی سخیف گردد که دیگر تاریکی اندر تاریکی است.
هر چه محبوب انسان ارزشمندتر باشد، محبت به او نیز ارزش بیشتری مییابد و هر چه کم ارزشتر باشد محبت به او نیز سخیفتر خواهد بود. اما و ای به حال آن روزی که محبوب انسان از مرز بی ارزشی هم فراتر رود و در امتحان ارزش گذاری نمره منفی بگیرد که چنین عشقی دیگر از انسانیت انسان چیزی باقی نخواهد گذاشت.
نتیجه: عاشق که باشیم؟
با توجه به دو عاملی که گفته شد میتوان چنین نتیجه گرفت که:
1 بهترین حالت این است که انسان، با والاترین و ارزشمندترین انگیزهها، عاشق بهترین و والاترین موجودات عالم گردد. چه کسی بهتر از خداوند مهربان یا پیامبران و امامان یا اولیاء و مردم متدین جامعه که محبوب ما باشند. اما نه با انگیزههای مادی بلکه با انگیزههایی که هم ترازشان باشد.
2 علاقه به مردم عادی جامعه هم اگر با انگیزهای خالصانه و رنگ و بویی الهی شکل گیرد، بسیار ارزشمند خواهد بود. بنابراین مهرورزی به عموم مردم محبتی است بس ارزشمند که نباید از آن پرهیز کرد.
3 علاقه مندی به گمراهان نیز به شرط آنکه با انگیزه هدایت آنان شکل بگیرد شایسته و درخور ستایش است. اما به شرط آنکه توانایی هدایت و قدرت جذب او را داشته باشیم. اما رد صورت عدم چنین قدرتی چنین علاقهای هم نکوهیده خواهد بود.
4 روشن است که علاقه به مردم عادی جامعه همچون رفیق و فامیل با انگیزههای سخیف مادی، نکوهیده و بی ارزش است.
5 همچنین واضح است که علاقه به بدکاران و بزه کاران عالم بسیار نکوهیده است اما بدتر از آن این است که انگیزه علاقه به چنین افرادی نیز بزه کاری و بدکاری آنان باشد.
منبع:تبیان
در ابدا باید بگویم که اگر ایمیل های شما هدفمند نباشد روی دست شما هزینه می گذارند. در ابتدا باید هر آن چه که باید در مورد نرخ فرار ایمیل بدانید، سپس سراغ ایمیل مارکتینگ حرفه ای رفته و دانش و تجربه خود را امتحان کنید. پس از آن باید بدانید که ارسال ایمیل های تبلیغاتی بخشی از کار شماست و این یک امر طبیعی است. اما وقتی اقدام به دریافت ایمیل کاربران خود می کنید آن ها را آگاه کنید که قرار است چنین ایمیلهایی دریافت کنند. این کار باعث می شود مخاطبین شما متوجه شوند که به آنها احترام می گذارید.
این فکر که ایمیل مارکتینگ ارسال یک پیام تبلیغاتی خشک با یک فرمول خاص است را دور بریزید. ایمیل شما باید حالتی از یک صحبت دوستانه بین شما و کاربرانتان باشد. دقت کنید که از چه کلماتی استفاده میکنید. هر چه حس اطمینان در مخاطبین شما بیشتر شود تمایل آنها به خرید محصولات و استفاده از خدمات شما افزایش پیدا می کند، تنها در این صورت است که میتوانید نرخ تبدیل بیشتری از ایمیل کسب کنید.
دائم با خودمان فکر می کنیم چرا بعضی ها توی زندگی شان همیشه موفق هستند و ما نیستیم؟! چرا بعضی آدم ها به هر چیزی که می خواهند می رسند و ما یا نمی رسیم یا باید خودمان را بکشیم تا به آن برسیم؟!! چرا یک عده همیشه وقت برای همه برنامه های زندگی شان دارند و ما همیشه وقت کم می آوریم و از بی وقتی و وقت نداشتن می نالیم؟! خلاصه همیشه حس حسادت مان گل می کند و دائم به خودمان سرکوب می زنیم که چرا ما این قدر بی عرضه هستیم و نمی توانیم کارهای مان را درست و به موقع انجام دهیم. همه این تفکرات و همه این مقایسه ها به این خاطر است که شما یک تفاوت اساسی با این آدم ها دارید آن تفاوت به خاطر با هوش بودن یا به خاطر توانمند بودن آن ها نیست بلکه به این خاطر است که آن ها در زندگی شان از یک اصل اساسی به نام برنامه ریزی استفاده می کنند که شما نمی کنید و همین مهارت است که به آن ها کمک می کند تا موفق تر عمل کنند و بهتر زندگی کنند.
● زندگی به علاوه برنامه
شاید این برای خیلی از ما آدم ها تبدیل شده است به شعار! یعنی همه مان خوب یاد داریم از این واژه استفاده کنیم و برای همین، اول از همه اسم برنامه ریزی را می آوریم اما یا خودمان بلد نیستیم چگونه برنامه ریزی کنیم یا خیلی پایبند برنامه ریزی هایی که می کنیم نیستیم!! اما واقعیت این است که برنامه ریزی مهمترین راه برای رسیدن به اهداف است و تازه کمک می کند که شما کمتر در کارها و برنامه های تان اشتباه کنید و یا کمتر وقت تان را از دست بدهید. برنامه ریزی کمک می کند که هر کاری را به موقع و سر زمان خودش انجام دهید کارهای تان منظم تر می شود و هیچ وقت با کمبود وقت مواجه نشوید. وقتی شما در زندگی تان برنامه ریزی داشته باشید با هر اتفاق جدید و غیر منتظره ای به هم نمی ریزید و زود کنترل زندگی تان را از دست نمی دهید. آن وقت می توانید به راحتی تمام اتفاقات ناگهانی را مدیریت کنید و آن ها را در جای خودش حل و فصل کنید. این که می بینید خیلی ها تا یک اتفاق ناگهانی توی زندگی شان می افتد مثلا قرار می شود یک کار جدیدی را شروع کنند سریع به هم می ریزند و دست و پایشان را گم می کنند همین بی برنامه ریز بودن شان است. اما متاسفانه همه ما فکر می کنیم که برنامه ریزی تنها به یک زمان های خاصی از زندگی مان مربوط می شود! مثلا زمان کنکور، زمان امتحانات دانشگاه، زمان ازدواج کردن... و کلمه برنامه ریزی تنها در این مقاطع زندگی مان معنا پیدا می کند و قابل استفاده است .در صورتی که برنامه ریزی کلی برای زندگی علاوه بر این که راه و نقشه زندگی شما را برای مدت زمان طولانی مشخص می کند جلوی اشتباه کردن و زمان از دست دادن را می گیرد و می توانید از تمام ساعات زندگی تان استفاده بهینه کنید. متخصصان معتقدند یک دقیقه برنامه ریزی در ۱۰ دقیقه وقت شما در هنگام انجام کارتان صرفه جویی می کند. به همین دلیل آدم های برنامه ریز وقت بیشتری برای کارهای مختلف دارند و کمتر از نداشتن زمان و عقب افتادن کارهای شان می نالند.
● فقط به خاطر برنامه
وقتی آدم ها می نشینند برای زندگی شان برنامه ریزی می کنند در واقع خودشان را از سردرگمی های زیادی نجات می دهند چون در یک برنامه درست هم کارها مشخص می شود هم مدت زمان انجام شان در نظرگرفته می شود و آن وقت شما دقیقا می دانید قرار است در یک ماه یا یک سال آینده زندگی تان چه کارهایی را انجام دهید و چه کارهایی را انجام ندهید. اگر شما هم می خواهید به زندگی تان نظمی بدهید و بر درصد موفقیت خودتان بیفزاید می توانید از پیشنهادات ما استفاده کنید:
● هدف تان را مشخص کنید
برای این که بتوانید برای زندگی تان یک برنامه خوب و درست بنویسید لازم است که اهداف خود را در زندگی مشخص کنید. هدف های ما دو نوع هستند اهداف کوتاه مدت و اهداف بلند مدت. بنشینید ببینید شما در این جهان چه کاره اید یا دوست دارید چه کاره شوید این کار صرفا به معنی شغل نیست به معنی هدف در زندگی است. یعنی اگر هدف کوتاه مدت شما قبولی در کنکور است شاید اهداف بلند مدت شما تاسیس یک کارخانه، باشد پس همین الان برای خودتان مشخص کنید چشم انداز ۲۰ ساله زندگی شما چیست؟! قرار است تا چه مقطعی درس بخوانید می خواهید کی ازدواج کنید چند تا بچه داشته باشید زندگی تان را صرف تربیت بچه کنید یا صرف اختراع یا پژوهش! و در هر کدام از این ها چه چیزهایی نقش دارند و... خیلی از آدم هایی که برنامه ای در زندگی ندارند به این دلیل است که هدفی در زندگی ندارند برای همین نمی دانند باید برای چه چیزی برنامه ریزی کنند.
● برنامه ها یتان را یادداشت کنید
برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت زندگی خود را یادداشت کنید. نوشتن این اهداف این ویژگی را دارد که به شما نشان می دهد که چند برنامه مهم در زندگی دارید تا بعد بتوانید بر مبنای آن برایش زمانی را در نظر بگیرید. آن وقت می توانید آن ها را اولویت بندی کنید یعنی لیست برنامه ها و کارهای زندگی تان را بر این مبنا بچینید که کدامش از نظر زمانی یا از نظر ضرورت باید در اولویت باشد مثلا موقع کنکور مطمئنا کنکور شما بر مقام آوردن در مسابقات ورزشی اولویت بیشتری دارد یا امتحانات دانشگاه بر انجام یک پروژه کاری اولویت بیشتری دارد.
● زمان را بودجه بندی کنید
برای کارها و برنامه هایی که لیست کرده اید یک بازه زمانی تعریف کنید یعنی دقیقا مشخص کنید این کار را کی شروع خواهید کرد چند روز برای انجامش فرصت دارید و دقیقا چه زمانی تمام می شود این زمان بندی به شما کمک می کند که دقیقا بدانید کارها کی باید شروع شود و کی تمام شود و در این فرصت به کارهای دیگر و برنامه های دیگر نپردازید.
● درست تصمیم بگیرید
یکی از مهمترین نکته های موفقیت در یک برنامه ریزی موفق، درست تصمیم گرفتن است یعنی اگر شما توانایی و مهارت انتخاب داشته باشدید در هنگام برنامه ریزی به راحتی می توانید برنامه ها و کارهای غیر ضروری را با انتخاب های درست کنار بگذارید و برنامه های اصلی زندگی تان را مشخص کنید و به همان ها در برنامه ریزی زندگی تان بپردازید.
● مهارت نه گفتن داشته باشید
اگر می خواهید برنامه تان دست خوش تصمیمات و برنامه های دیگران قرار نگیرد بهتر است که مهارت نه گفتن را بلد باشید تا هر وقت پیشنهادات و خواسته های غیر معقولی به شما داده شد بتوانید به راحتی آن ها را رد کنید چون در غیر این صورت مجبورید در برابر خواسته های دیگران تسلیم شوید و بعد برنامه خودتان را عقب بیندازید. این عقب افتادن برنامه می تواند در برنامه ها و کارهای دیگر شما هم تاثیر بگذارد و کلا برنامه ریزی شما را بفرستد هوا!!!
● برنامه تان را چک کنید
هر ماه برنامه آن ماه را چک کنید و اگر نیاز بود که بعضی از اجزایش را تغییر دهید این کار را بکنید چون شرایط آدم ها در حال تغییر است به روز رسانی کردن برنامه در روند خوب اجرا شدن آن کمک زیادی می کند. سعی کنید برنامه ریزی تان انعطاف تغییرات جزئی را داشته باشد و زود با هر اتفاقی به هم نریزد.
کسانی هستند که میدانند از زندگیشان چه میخواهند اما در جهت رسیدن به آن هیچ کاری انجام نمیدهند. آنها منتظرند روزی به آنچه میخواهند برسند. آن روز همین حالاست، فقط کافی است تصمیم بگیرید. هم اکنون تصمیم بگیرید، جایگاه واقعی خود را پیدا کنید. مهم تربن مانع در راه رسیدن به موفقیت ترس است. تنها راه از بین بردن ترس، روبرو شدن با آن است. اگر ترس زندگی شما را فراگرفته است، تنها راه از بین بردن ترس، روبرو شدن با آن است. اگر ترس زندگی شما را فرا گرفته، مقابل آن بایستید و با آن مبارزه کنید.
برای رسیدن به موفقیت اصول زیر را رعایت کنید.
1- واقعاً بدانید، چه میخواهید.
2- شروع به کار کنید.
3- نتیجه کارتان را در نظر داشته باشید.
بیشتر مردم به خاطر ترس از شکست خوردن، هیچ کاری انجام نمیدهند و این به معنی واقعی یعنی شکست در تمام طول زندگی. اما افراد موفق درباره کارهایی که انجام میدهند، انعطاف پذیرند. اگر یک را در رسیدن به هدف نتیجه بخش نباشد، فوراً راه حل دیگری را انتخاب میکنند.
باید اول تصمیم بگیرید، سپس وارد عمل شوید و در مرحله بعد باید بیاموزید، راهی که انتخاب کردهاید به هدف میرسد یا نه. نتایج کارهایتان را در نظر داشته باشید، در غیر این صورت هر اقدامی که انجام میدهید شما را از هدفتان دورتر میکند. وقتی متوجه شدید، نتیجه کار آن چیزی نیست که فکر میکردید، سریعاً برنامه بعدی را ایجاد کنید. انعطاف پذیری از ویژگیهای افراد موفق است. از اینکه مجبورید دوباره شروع کنید، نترسید. چرا که هر شکست یک تجربه است برای بالا رفتن از پله کان ترقی در رسیدن به هدف آن قدر تغییر روش دهید، تا بالاخره به هدفتان برسید. نیروی درونیتان را پرورش دهید و انعطاف پذیر باشید.
انسانهای موفق تفاوتهای خیلی زیادی از نظر هوشی با دیگران ندارند. فقط بلدند چگونه و در چه راههایی از هوش و استعداد یا فرصتهای زندگی استفاده کنند. از این رو شما هم میتوانید موفق باشید.
اگر اهداف و برنامه ریزی آنها را داشته باشید. ضمن اینکه موفقیت مراتبی دارد. از افراد موفق الگو بگیرید. افراد موفق روشهای ویژه ای دارند که آن روشها را به طور مکرر مورد آزمایش قرار دادهاند. اگر ما بتوانیم به آن روشها عمل کنیم، مثل این است که مسیر خود را از روی نقشهای که قبلاً با دقت تهیه شده، انتخاب کنیم.
ویژگی افراد موفق
1- همواره به دنبال فرصتها و موقعیتهای جدید هستند و آنها را می یابند، در حالی که دیگران این فرصتها را نمیبینند.
2- کاملاً آگاهند و با قاعده برای خود موفقیت خلق میکنند. اما دیگران امیدوارندکه موفقیت آن ها را پیدا کند!
3- بندرت از چیزی شکایت میکنند، زیرا این کار باعث هدر رفتن انرژیشان میشود و حالت منفی به آنها میدهد.
4- کاری را که شروع کردهاند حتماً به پایان میرسانند. بسیاری از مردم زندگی خود را صرف شروع کارهای زیادی میکنند که هیچ وقت هم تمامشان نمیکنند، اما انسانهای موفق حتی زمانی که هیجان، تازگی و لذت کار از بین میرود، آن را تمام میکنند.
5- شکست را توجیه و تفسیر نمیکنند، در حالی که اکثر مردم در مورد سن، نارحتی های گذشته، کمبود وقت، بیماریهای ژنتیکی، بذشانسی ها، رییس بد اخلاق و نبود فرصتهای خوب صحبت میکنند. آنها به دنبال یافتن راهی به سوی موفقیت هستند.
6- انعطاف پذیرند: در زمانی که اکثر مردم از انجام کاری تسلیم میشوند، آنها تازه شروع به انجام آن کار میکنند.
جرأت ورزی، یعنی دفاع از حقوق خود و بیان افکار و احساسات خویش که به شیوه مستقیم، صادقانه و مناسب انجام شود. افراد جرأتورز برای خود و دیگران احترام قائل هستند...
ارتباط یکی از مهمترین زمینههای سلامت زندگی اجتماعی و منشأ فرهنگ و به عنوان زمینه و مبنای حرکت و ارتقای انسانی است که اگر ویروسی شود، بی شک پایه اصلی زندگی میلغزد و رضایت از آن محو میشود. در این میان ارتباط مؤثر با دیگران، مهارتی است که انسان را در موقعیّت ممتاز و بهتری قرار میدهد و دستیابی به موفّقیّت و خوشبختی را سهلتر میسازد. ارتباط مؤثر رابطهای است که در آن شخص به گونهای عمل میکند که در آن علاوه بر اینکه خودش به خواستههایش میرسد، افراد مقابل نیز احساس رضایت دارند. یکی از مهارتهای ارتباط مؤثر، جرأت ورزی است. افرادی که از مهارت جرأت ورزی (حدّ وسط برخورد منفعلانه و پرخاشگری) بی بهرهاند، نمیتوانند از خودشان دفاع نمایند؛ لذاست که غالباً در برخورد با دیگران منفعل، پشیمان و ترسو بوده و به جای اهمّیّت به نیازها و خواستهای خود، از خواستهها و نظر دیگران تبعیّت میکنند.
جرأت ورزی، یعنی دفاع از حقوق خود و بیان افکار و احساسات خویش که به شیوه مستقیم، صادقانه و مناسب انجام شود. افراد جرأتورز برای خود و دیگران احترام قائل هستند. آنان منفعل نیستند و ضمن این که به خواستهها و نیازهای دیگران احترام میگذارند، اجازه نمیدهند دیگران از آنها سوء استفاده کنند و به شیوه قاهرانه با آنان ارتباط برقرار کنند.
جرأت ورزی مهارتی است در راه خود کارآمدی و خود کنترلی در افراد که اعتماد به نفس و عزّت نفس آنها را تقویّت میکند. این مهارت که جزو مهارتهای مقابله با خشم و همچنین بهترین روش ارتباط رضایتبخش با دیگران است، بسان سایر مهارتهای ارتباطی نیازمند دانش، تدبیر، مذاکره و انعطاف پذیری است.
توجه داشته باشید که جرأتورزی و پرخاشگری از یکدیگر متمایزند. پرخاشگر بودن به معنی دفاع از حقوق خود به شیوهای خصمانه است که فرد سعی میکند نیازها و خواستههای خود را از طریق غالب شدن، توهین و تحقیر دیگران برآورده کند که در این میان برای حقوق و خواسته دیگران اهمّیّتی قائل نیست.
برای درک بیشتر تفاوت جرأت ورزی (حدّ وسط برخورد منفعلانه و پرخاشگری) با هر یک از رفتار انفعالی و پرخاشگرانه به مثالهای زیر دقّت نمایید.
1. فردی در صف خرید میخواهد خودش را جلوی شما جا بزند و میگوید: اجازه میدهید زودتر از شما خرید کنم؟ من عجله دارم.
پاسخ انفعالی: خیلی خوب.
پاسخ پرخاشگرانه: آهای، میخواهی چه کار کنی، برو آخر صف بایست.
پاسخ همراه با جرأت ورزی: متأسفم، نمیتوانم، من هم عجله دارم.
جراتمندی در اصل به معنای توانایی ابراز افکار و احساسات به شیوهای است که در آن نیازهای شما به روشنی مشخص میشود و راه ارتباط با دیگران برای همیشه گشوده باقی میماند. با وجود این شما قبل از ابراز آزادانه نیازهای خود باید باور کنید که از حق مشروع داشتن این نیازها برخوردارید
2. یکی از هم کلاسیها جزوه درسی شما را برای شب امتحان طلب میکند.
پاسخ انفعالی: من خودم نیاز دارم، ولی باشد.
پاسخ پرخاشگرانه: خیلی پررو هستی که شب امتحان چنین تقاضایی میکنی، فراموشش کن.
پاسخ همراه با جرأت ورزی: خوشحال میشدم به شما کمک کنم، از قبل برای مطالعه شب امتحانی برنامه ریزی کردهام. ای کاش زودتر میگفتید.
انواع رفتار جرأت مندانه
رفتار جرأتمندانه طبقهبندیهای فراوانی شده است، برخی ابراز وجود در رفتار جرأتمندانه را دارای چهار مؤلفه میدانند و
برخی نیز به طور کلّی رفتارهای جرأتمندانه را به سه گروه کلّی تقسیم مینمایند:
* بیان جرأتمندانه احساسات مثبت و منفی
* رد جرأتمندانه خواستههای نابجای دیگران و مقاومت در برابر آنها
* در خواستهای جرأتمندانه از دیگران نترس، جرأت داشته باش
جراتمندی در اصل به معنای توانایی ابراز افکار و احساسات به شیوهای است که در آن نیازهای شما به روشنی مشخص میشود و راه ارتباط با دیگران برای همیشه گشوده باقی میماند. با وجود این شما قبل از ابراز آزادانه نیازهای خود باید باور کنید که از حق مشروع داشتن این نیازها برخوردارید.
حقوق زیر را همیشه باید مد نظر داشته باشید:
* شما حق دارید در مورد چگونگی هدایت زندگی خود تصمیم بگیرید. این حق، پیگیری اهداف و آرزوهای شخصی و تعیین اولویتهای خاص خود شما را شامل میشود.
* شما از این حق برخوردارید که ارزشها، باورها، عقاید و عواطف خاص خودتان داشته باشید و حق دارید از بابت این ارزشها، باورها، عقاید و عواطف به خودتان احترام بگذارید. مهم نیست دیگران چه عقیدهای دارند.
* شما حق دارید بابت اعمال یا احساسات خود به دیگران توضیح ندهید نیاز نیست اعمال و احساسات خود را توجیه کنید.
* شما حق دارید به دیگران بگویید مایلید بگویید چگونه با شما رفتار شود.
* شما حق دارید خودتان را ابراز کنید و حق دارید بگویید «نه»، «من نمیدانم» «من نمیفهمم» یا حتی «من اهمیت نمیدهم». شما حق دارید وقتی را به شکل دهی افکار خود پیش از ابراز آنها اختصاص دهید.
* شما حق دارید از دیگران درخواست اطلاعات یا کمک کنید بدون اینکه از بابت نیازهای خود دست خوش احساسات منفی شوید.
* شما حق دارید افکارتان را تغییر دهید، اشتباه کنید و گاه غیر منطقی عمل کنید و گاه غیر منطقی عمل کنید و پیامهای آن عمل را کاملاً بپذیرید.
* شما حق دارید خودتان را دوست بدارید هر چند میدانید کامل نیستید و گاهی کارها را پایینتر از حد توانایی کامل خود انجام دهید.
* شما حق دارید روابط مثبت و رضایت بخش برقرار کنید. روابطی که در آن احساس آرامش کنید و آزادید صادقانه خود را بیان کنید، و حق دارید روابط خود را اگر نیازهای شما را برآورده نسازد، تغییر یا خاتمه دهید.
* شما حق دارید زندگی خود را به هر شیوهای که خودتان تعیین میکنید تغییر و تحول دهید.
* وقتی شما باور نداشته باشید که صاحب این حقوق هستید ممکن است در قبال شرایط و رویدادهای زندگی خود منفعلانه واکنش نشان دهید. وقتی به نیازها، عقاید و داوریهای دیگران بیش از نیازها، عقاید و داروهای خود اهمیت دهید احتمالاً احساس آسیب، تشویش و حتی خشم می کنیدو. این نوع رفتار انفعالی و غیر جراتمندانه، اغلب غیر مستقیم و از لحاظ هیجانی غیر صادقانه و خود انکار گرا نه است.
* نزد خیلی از افراد توجه به نیازهای مشروع خود و ابراز آن حقوق، خودخواهانه تعبیر میشود. خود خواهی به معنی تنها به حقوق خویش توجه کردن و عدم توجه به حقوق دیگران است. نکتهای که به نحو تلویحی و تاکید بر حقوق شما حاضر است این حقیقت است که شما از بابت مشروع دیگران نیز نگران هستید.
زندگی افراد جرأتمند، معنادار است. اینان به دیگران اجازه میدهند تا مستقل بیندیشند و عمل کنند و خود نیز افزون بر در دسترس قرار دادن خواستههایشان، از زورگویی، تحکّم، زبونی و ذلّت فاصله میگیرند
مزایای رفتار جرأتمندانه
* از مهمترین مزایای جرأتمندی، احساس مثبتی است که فرد درباره خود دارد. افراد جرأتمند در مقایسه با افراد سازش کار و پرخاشگر درباره خود احساس بهتری دارند. آنها احساس عزّت نفس دارند و خود را شریف و عزیز میبینند.
* مردم افراد جرأتمند را صریح و صادق میدانند و معتقدند چنین افرادی اهل چاپلوسی، تملّق و نفاق نیستند. این افراد آنچه را میتوانند انجام دهند مطرح میکنند. بنابراین مردم به چنین افراد بیشتر اعتماد میکنند؛ گرچه به ظاهر آن را نشان ندهند.
* زندگی افراد جرأتمند، معنادار است. اینان به دیگران اجازه میدهند تا مستقل بیندیشند و عمل کنند و خود نیز افزون بر در دسترس قرار دادن خواستههایشان، از زورگویی، تحکّم، زبونی و ذلّت فاصله میگیرند.
پیامدهای منفی نداشتن جرأت
جرأتمند نبودن میتواند مشکلات زیر را به وجود آورد:
* افسردگی، عصبانیّت از خود، احساس درماندگی، ناامیدی و نداشتن کنترل در زندگی؛
* رنجیدگی و عصبانیت از دیگران؛
* ناکامی در بسیاری از موقعیّتهایی که فرد نمیتواند به خواسته خود برسد؛
* انفجار خشم (وقتی خشم به شیوه مناسبی ابراز نشود، روی هم انباشته شده، در مواردی به شکل نامناسب و پرخاشگرانه ابراز میشود)؛
* اضطراب و در پی آن، اجتناب از افراد و موقعیتهایی که سبب ناراحتی و از میان رفتن فرصتهای زیادی میشود؛
* ضعف در روابط بین فردی و ناتوانی در بیان احساسات مثبت و منفی که باعث میشود فرد مقابل از احساسات و خواستههای فرد اطلاعی نداشته باشد و نتواند اقدامی در جهت حصول آنها انجام دهد؛
* مشکلات جسمانی مانند سردرد، زخم معده، فشار خون بالا و تجربه استرس که عوارض جسمانی زیادی به همراه دارد؛
*رفتار منفعل که باعث میشود فرد نتواند در برابر دیگران قاطعانه عمل کند؛
* تقویت رفتار دیگران که باعث میشود توقّع آنان بیشتر شود و برای به دست آوردن خواستههای خود، اصرار بیشتری داشته باشند.
منبع:سایت پرسمان،سایت آفتاب
کنترل فردی و مدیریت بر خود از جمله عادتهای مثبتی است که میتواند زندگی هر فردی را تحتتأثیر قرار دهد، به نوعی که یک زندگی بیبرنامه و سرشار از افسوس و ندامت را به یک زندگی مفید توأم با برنامهریزی دقیق تبدیل کند و انسان را در مسیر برآورده شدن رزوهای معقول قرار دهد.
سالها قبل، پژوهشهایی در مورد تعدادی از کودکان حدود 4سال انجام گرفت و به نان گفته شد که اگر در ان لحظه شیرینی را که فورا به نان داده میشود نگیرند، بعدا میتوانند 2عدد دریافت کنند. مشاهده شد که تعدادی از این کودکان که توانستند با خواسته و انگیزه دریافت سریع یک شیرینی مبارزه کنند، هنگام بزرگسالی، نسبت به همردیفان خود، زندگی موفقتری پیدا کرده بودند. انضباط فردی تنها سبب موفقیت انسان نمیشود بلکه بهنظر میرسد که اسباب شادکامی انسان را هم فراهم میکند.
اما باید اشاره کرد که انضباط فردی تنها یک خصلت ژنتیک نیست، بلکه بعضی ان را به ارث میبرند و عدهای دیگر ان را با ممارست و کوشش به دست میورند. ما میتوانیم بیاموزیم که خواستهها و امیال خود را کنترل یا حتی بالاتر از کنترل، مدیریت کنیم. خب حالا باید دید چگونه میتوان با عزم و اراده، انضباط فردی را در خود تقویت کرد؟
گام اول:
با تمرین، انضباط فردی را همچون کسی که عضلات بدنش را پرورش میدهد، تقویت کنید
اگر توجه کرده باشید برای انضباط فردی از صفات قوی یا ضعیف استفاده میکنیم مثل اینکه راجع به عضلات بدن صحبت کرده باشیم. پژوهشها نشان داده همانطور که علاقهمندان به پرورش اندام، با تمرینهای بیشتر، بدنی عضلانی و عضلاتی پیچدرپیچ و قوی پیدا میکنند، هر چقدر برای نهادینهکردن انضباط فردی تلاش بیشتری بکنید، این خصلت در شما قویتر میشود. تلاش در محدوده یک کار خاص (مثلا خود را وادار کنید که روی برنامه یا پروژه خاصی هر روز و به مدت معین کار کنید) میتواند انضباط فردی را بهطور کل در وجود شما نهادینه کند، بهطوری شما قادر خواهید شد که به وسوسه فریبنده کار یا حرکتی که برایتان مفید نیست، نه بگویید.
شاید شما هم از ان دسته افرادی باشید که مایلند هر کاری را به بهترین وجه ممکن انجام دهند. این خصلت خوبی است اما مراقب باشید که این خواسته سبب نشود که بیش از حد از خود کار بکشید زیرا با اینکار انرژیتان را از دست میدهید و این حالت سبب کاهش رضایت و البته میزان فعالیتتان میشود
گام دوم:
بیش از اندازه تمرین نکنید
تمرینهای بیش از حد و بدون برنامه هرروزه نه تنها سبب تقویت نمیشود بلکه به نوعی سبب ضعف هم میشود؛ درست مانند کسانی که هر ساله با نزدیک شدن سال نو با خود عهد میکنند که رژیم بگیرند و به حدی در خوردن غذا امساک میکنند که از هر چه رژیم است دلزده میشوند و با شروع سال جدید نه تنها لاغر و خوشاندام نشدهاند بلکه در خوردن افراط هم کردهاند و از قبل هم چاقتر شدهاند. درست مانند تمرینات پرورش اندام، تمرین بیش از اندازه گلیکوژن یا قند موجود در عضلات را میسوزاند. نگاه احساس خستگی مفرط فرد را وادار به استراحت میکند و چه بسا در درازمدت فرد را از ادامه کار منصرف کند. این مسئله در مورد کنترل فردی و مدیریت بر خود نیز صدق میکند. شگفتور این است که زمانی که قوانین انضباط فردی را به مرحله اجرا در میورید گلیکوژن موجود در بدنتان کاهش پیدا میکند.
گام سوم:
از کمالگرایی پرهیز کنید(مراقب باشید دچار کمالگرایی نشوید)
شاید شما هم از ان دسته افرادی باشید که مایلند هر کاری را به بهترین وجه ممکن انجام دهند. این خصلت خوبی است اما مراقب باشید که این خواسته سبب نشود که بیش از حد از خود کار بکشید زیرا با اینکار انرژیتان را از دست میدهید و این حالت سبب کاهش رضایت و البته میزان فعالیتتان میشود. بهخاطر داشته باشید که استفاده از انضباط فردی به تنهایی میزان قند جسم شما را پایین میورد. افراد کمالگرا حس میکنند که باید تمام نیروی خود را بر کنترل همه کارها بهکار ببرند. احساس الزام کنترل همهچیز (مانند نچه دیگران توصیه یا فکر میکنند) و همه ابعاد کارها که حقیقتا نیازی به ان نیست، به نوعی هدر دادن عزم راسخ- تصمیم جدی است؛ نیرویی که شما باید ان را برای کارهای واقعا ضروری صرف کنید. کمالگرایی سبب میشود که فرد خیلی زود دچار خستگی و دلزدگی شود و با کوچکترین اشتباه یا مشکل دست از تلاش و کوشش بردارد. بنابراین به خود یادوری کنید که شما یک انسان هستید و انسان میتواند اشتباه کند.
گام چهارم:
پیامد کارتان را در ذهن مجسم کنید
در پژوهشهای چند سال پیش (که قبلا ذکر شد) ان کودکانی که توانستند از بهدست آوردن فوری شیرینی(به امید داشتن 2عدد دیرتر) چشمپوشی کنند در این مرحله از دیگران موفقتر بودند زیرا نان در کودکی با استفاده سازنده از قوه تخیل خود شنا شده بودند. این مثال بیانگر این مطلب است که چگونه یکی از خصوصیات ویژه انسان یعنی قوه تخیل را میتوان به منظور افزایش انضباط فردی مورد استفاده قرار داد و این در حالی است که این روزها انسان از قوه تخیل خود برای نگرانیهای بیمورد و گاه مخرب استفاده میکند. پس بهتر این است که هنگامی که انگیزه انجام کار یا شروع فعالیت ایدهآل در شما پیدا شد، با استفاده از قوه تخیل خود نتیجه داشتن انضباط فردی و مدیریت بر خود را در ذهن مجسم کنید و نتیجه مثبت آتی آن را ببینید.
هنگامی که احساس ضعف میکنید در دام مسائل زمان حال گرفتار میشوید(بعضی اوقات در زمان حال زندگی کردن چندان هم خوب نیست) و ینده را فراموش میکنید. نگاه تصمیم میگیرید تسلیم وسوسه رها کردن یا نیمهتمام گذاشتن کار شوید
گام پنجم:
بهخود یادوری کنید که چه کسی هستید
هنگامی که احساس ضعف میکنید در دام مسائل زمان حال گرفتار میشوید(بعضی اوقات در زمان حال زندگی کردن چندان هم خوب نیست) و آینده را فراموش میکنید. نگاه تصمیم میگیرید تسلیم وسوسه رها کردن یا نیمهتمام گذاشتن کار شوید. اما تحقیقات نشان میدهد که در چنین شرایطی اگر بهخود یادوری کنید که کی هستید و هدفتان چیست، مانند یک شوک احساس انضباط فردی و مدیریت بر خود را در شما زنده میکند. اینکار انسان را هوشیار میکند و چشمانداز درخشان ینده را که ضعیف و کماهمیت شده، دوباره اهمیت میبخشد. بنابراین دفعه بعد اگر خواستید کاری کنید که سبب ناراحتی فردی یا افراد دیگر میشود، میتوانید به خود بگویید اینکه انسان راسته، نجیب و نوعدوستی باشم برایم خیلی اهمیت دارد یا هنگامی که خواستید ناپرهیزی کنید و غذا یا شیرینیای که برایتان مضر است، بخورید به خود بگویید سلامت و رفاه جسمانی من برایم مهم است. یکی از حکما چنین گفته است :« ذهن و مغز خود را کنترل کن قبل از آنکه او تو را کنترل کند».
تابستان و تعطیلاتش بهانه خوبی است تا ما بیشتر در جمع خانواده مان حضور داشته باشیم.برای همین خانواده و ارتباطات خانوادگی، نقش پررنگ تری در این زمان پیدا می کند. اما همیشه این ارتباطات، ارتباط درست و موثری نیست و گاهی می تواند فضای آرام و شاد یک خانواده را به فضایی ناآرام و پر استرس تبدیل کند. شاید دلیل اصلی اش این است که ما هیچ وقت ارتباطات خانوادگی مان را جدی نمی گیریم! می شود در کنار افراد خانواده از با هم بودن مان لذت ببریم و زندگی شادی داشته باشیم تنها به این شرط که بلد باشیم چگونه ارتباط درستی با اعضای خانواده مان برقرار کنیم.
● نکاتی برای ارتباطات درست!
شاید گاهی به ارتباط بین اعضای یک خانواده، به مهر و محبتی که بین آن ها وجود دارد، به آرامشی که در خانواده آن ها حکم فرماست، حسودی کرده باشیم. در عوض از محیط خانواده خودمان خوش مان نیاید چون افراد خانواده دائم در نقش مرغ و خروس، سر کوچک ترین اتفاق ممکن است به جان هم بپرند و دائم روی اعصاب و روان هم راه بروند. آن وقت است خانه مان چیزی کم از یک جهنم ندارد! تحقیقات نشان داده است برخلاف تصور همگان روابط خانوادگی مهم ترین عامل شادی در بین نوجوانان و جوانان است پس در کنار اهمیت وجود خانواده در زندگی، بهداشت روانی و روابط درست بین افراد یک خانواده می تواند شادی و نشاط ما را تضمین کند. برای این که شما هم بتوانید خانواده آرامی داشته باشید لازم نیست نقش پدر و مادر را داشته باشید. فقط کافی است در ارتباط با اعضای خانواده تان، به یک سری نکات و ظرافت ها دقت بیشتری کنید:
● احترام بگذارید
آدم هایی که ارزش وجودی خودشان را می دانند، هیچ وقت حاضر نمی شوند به خودشان بی احترامی کنند و به هیچ وجه به دیگران هم بی احترامی نخواهند کرد. کسانی که برای خودشان ارزش قائل باشند برای نظر و اعتقاد دیگران هم ارزش قائل اند و به آن ها احترام می گذارند. یکی از مهم ترین کلیدهای آرامش و شادی در خانواده، همین احترام به یکدیگر است که اگر در خانواده وجود نداشته باشد واویلا می شود! و جمع خانوادگی تبدیل می شود به میدان جنگ و مبارزه، هر کسی هم در آن تلاش می کند حق خودش را از دیگران بگیرد و حرف خودش را به کرسی بنشاند.
● به محدودیت ها توجه کنید
وقتی شما به عنوان یک عضو خانواده بدانید خانواده شما چه محدودیت هایی دارد، دیگر پای تان را در یک کفش نمی کنید من فلان چیز را می خواهم یا حتما باید فلان جا بروم. وقتی محدودیت های تان را بشناسید و به آن توجه کنید، دیگر انتظارات غیر منطقی از هم دیگر ندارید و برای رسیدن به خواسته های تان نه به خودتان استرس و فشار روانی وارد می کنید نه به اعضای خانواده تان.
● علت ها را پیدا کنید
اگر بدانید پشت هر رفتاری از اعضای خانواده تان علتی وجود دارد، سریع طرف را متهم به بد بودن نمی کنید. آن وقت از رفتار زشت خواهرتان ناراحت نمی شوید، از رفتار پدرتان دلگیر نمی شوید. سریع جبهه نمی گیرید و به جان هم نمی افتید. وقتی علت یک رفتار را پیدا کنید می توانید رفتار مناسبی در مقابل آن داشته باشید و فضای خانواده را ناآرام نکنید. شاید علت رفتار خواهرتان به دلیل مشکل درسی باشد، شاید پدرتان از مشکلات مالی رنج می برد یا شاید مادرتان... همه این ها می تواند دلیل رفتارهای ناپسند افراد شود. حتی وقتی خودشان نمی خواهند و قصد چنین رفتاری را ندارند.
گاهی وقت ها نیاز های ما محرکی می شوند برای این که، نوع خاصی رفتار کنیم و عمل خاصی انجام دهیم و رفتار تنش زایی را در خانواده مان ایجاد کنیم. بنابراین اگر به نیازهای خود و خانواده مان توجه کنیم، بهتر می توانیم رفتارهایمان را کنترل کنیم یا به خانواده مان در ایجاد آرامش و رفتار درست کمک کنیم.
● قانون های نانوشته در روابط خانوادگی
همیشه بعضی قوانین در روابط بین یک جمع خانوادگی وجود دارد که شاید هیچ جایی نوشته نشده باشد یا به اسم خانواده نباشد. اما اگر این قوانین و اصول در خانواده شما حکمرانی کند، شما هم خیلی راحت تبدیل می شوید به یک خانواده سالم و موفق.
▪ برای ایجاد یک رابطه قوی باید به هم اعتماد کنید. به نظر عقیده و صحبت اعضای خانواده تان اعتماد داشته باشید، فراموش نکنید اعتماد پایه اصلی استحکام یک رابطه است و شک و تردید، ویران گر و متلاشی کننده روابط است.
▪ در موقعیت ها و شرایط مختلف زندگی در کنار خانواده تان باشید. تماشاچی زندگی نباشید و در همه شرایط حضور فعالی داشته باشید. هم دلی هم فکری و همکاری نقش و حضور شما را در خانواده پر رنگ می کند و باعث می شود شما به یکدیگر نزدیک تر شوید.
▪ اگر چیزی هست که در خانواده شما را آزار می دهد یا شما از آن ناراحت هستید، قبل از این که به کینه یا دل خوری بزرگی تبدیل شود حتما آن را بیان کنید. صحبت کردن اعضای خانواده نقش کلیدی در نزدیکی آن ها به هم دارد. مخصوصا که این صحبت ها می تواند خیلی کدورت ها و سوء تفاهم ها را برطرف کند. همیشه زمانی برای حرف زدن با هم در طول روز داشته باشید.
▪ شوخی های خودتان را مدیریت کنید. این که دائم به شوخی یکدیگر را در خانه ضایع کنید و مسخره بازی در بیاورید شاید معنی یک شوخی ساده را داشته باشد، اما به مرور باعث ایجاد ناراحتی بین اعضای خانواده می شود. سعی کنید هیچ گاه به عقاید و نظرات هم در خانواده نخندید و آن ها را مسخره نکنید و در عوض به آن احترام بگذارید.
▪ حریم شخصی هم را حفظ کنید. از خواهر کوچک تر شما تا پدرتان برای خودشان یک حریم خصوصی دارند که دوست ندارند کسی واردش شود. پس شما هم این حریم را نشکنید. این کار هم افراد خانواده تان را ناراحت می کند و هم اعتماد شما را نسبت به هم کم می کند.
▪ بیماری و گرفتاری دو اتفاق مهم است که افراد در زمان آن احساس تنهایی می کنند. اگر یکی از افراد خانواده تان بیمار شد یا مشکلی برایش پیش آمد حتی اگر کاری نمی توانید برایش انجام دهید، بیشتر از گذشته به او توجه و محبت کنید. بگذارید بداند که در خانواده کسی نگرانش است.
▪ قرار نیست سرخوش و خوشحال روزها و شب ها تنها کنار هم زندگی کنید، اگر قرار باشد خانواده پویایی باشید به رشد و پیشرفت یکدیگر توجه کنید. اجازه ندهید چیزی جلوی رشد خانواده شما را بگیرد. در همه موقعیت ها به مسائل مالی، فکر و خواسته های هم توجه کنید.
▪ برای زندگی خانوادگی تان با هم برنامه ریزی کنید. درست است که هر کسی برای خودش یک برنامه ریزی شخصی دارد اما برای تداوم و رشد خانواده تان، یک برنامه ریزی کلی داشته باشید. بنشینید و برای خانواده تان آرمان و هدفی را تعریف و برای رسیدن به آن برنامه ریزی کنید.
▪ افرادی که در خانواده شما هستند هم خون شما هستند نه دشمن جانی تان!!! پس سعی نکنید تا یک نفر از شما اشتباه کرد بلافاصله عکس العمل نشان دهید و تلافی کنید! یادتان باشد آدم ها ممکن است اشتباه کنند و فراموش نکنید گذشت نقش بزرگی در خوشبختی خانواده تان دارد.
▪ وقتی مشکلی برای خانواده تان پیش می آید، چپ و راست به دنبال مقصر نباشید و هی تقصیر آن را به گردن هم نیندازید. زمانی یک خانواده می تواند بر مشکلاتش پیروز شود که به جای جنگ و دعوا و دنبال مقصر گشتن، دنبال راه حل باشد.
▪ زمانی می توانید در خانواده از کنار هم بودن لذت ببرید و احساس آرامش کنید که یکدیگر را دوست داشته باشید و به هم محبت کنید. یکی از مهم ترین دلایل دوری اعضای یک خانواده از هم، ابراز نکردن محبت به یکدیگر است، اگر به اندازه تعداد دفعاتی که به دوستان تان می گویید دوست شان دارید به خانواده تان ابراز کنید، فضای خانه شما گلستان می شود.
▪ هیچ وقت فراموش نکنید خانواده هایی موفق هستند و می توانند سلامت روحی و روانی هم را تامین کنند که بر مدار و مبنای عدل با هم رفتار کنند. اگر همه افراد خانواده عادلانه رفتار کنند، هیچ گاه مسئله و مشکلی در روابط خانوادگی ایجاد نخواهد شد.
منبع:روزنامه خراساناگر عاشق باشی بخشنده میشوی. پس دیگر دلتنگی چه مفهومی دارد؟ کسی که عاشق باشد همه چیز را مانند کیمیاگر به چیزی ناب تبدیل میکند، از کاستیها غنا میسازد.
از خوشیها به عظمت روح خود و خدا پی میبرد، دیگر فنا شدن را نمیبیند. همه چیز را رها شدن و کمال میبیند.
حسی جدید را تجربه میکند، بیدار است و هوشیار. چه فایده دارد که به چیزی بد فکر میکنید؟ آیا واقعا بهای آن را دریافت کردید؟
به جای آن به اعتماد کردن فکر کنید، به صداقت. به هنر و فن حرفه و شغلتان. شما آدم موفقی هستید.
همه انسانها دارای نقاطی هم هستند که چندان حتی خوشایند خودشان هم نیست. ولی به تمام چیزهای خوبی فکر کنید که دارید، سلامتی و آرامش درونی. ذهنتان را از هرگونه دغدغه خالی کنید. شما هر روز دنیای قشنگتری را تجربه خواهید کرد.
منبع:ایسنا
نظر شما راجع به خودتان چیست؟ آیا انسان شادی هستید یا اینکه فکر می کنید شادی به اندازه کافی در زندگی تان وجود ندارد؟ مطالعه ها نشان می دهند که شاد بودن آدم ها ارثی نیست و این محیط زندگی و شرایط آنهاست که می تواند در روحیه شان تاثیرگذار باشد ...
از طرفی، گاهی شادی و خوشی به اندازه کافی در زندگی مان وجود دارد و ما نمی توانیم یا نمی خواهیم آنها را ببینیم. یک ضرب المثل اسپانیولی می گوید که خوشی پنهان، شمع خاموش شده است. یعنی به محض اینکه خود فرد اراده کند، می تواند از گرمای آن بهره ببرد به شرط آنکه بخواهد! ما در اینجا ۹ علامت را که نشان دهنده وجود شادی در زندگی افراد است به شما معرفی می کنیم و اگر این نشانه ها در زندگی شما وجود داشته باشند یعنی اینکه زندگی خوب و شادی دارید.
1. اگر دانش آموز خندانی بوده اید
همین الان بلند شوید و به سراغ آلبوم هایتان بروید و یکی دو تا از عکس های دوران دبیرستان را پیدا کنید. حالت چهره تان چگونه است؟ خوشحال و خندان یا بداخلاق و اخمو؟! تحقیق ها ثابت کرده اند که افرادی که در عکس های دوران دبیرستان یا حتی دانشجویی شان، لبخند به لب دارند، ۵ برابر کمتر از همکلاسی های اخمو یا بی تفاوت شان طلاق می گیرند و زندگی شادتر و پایدارتری نسبت به آنها دارند. ضمن اینکه افراد خنده رو، بیشتر مورد توجه سایرین هستند و انرژی مثبت آنها باعث می شود که همسرانی خوش خنده و مهربان داشته باشند.
2. اگر خواهر دارید
افرادی که حداقل یک خواهر دارند، اجتماعی تر هستند، خوش بین اند و از توانایی هایشان آگاه ترند و بیشتر از آنها استفاده می کنند. این یک نظر فمینیستی نیست، بلکه نتایج سال ها تحقیق محققان انگلیسی است که به تازگی منتشر شده است. اصلا اگر خودتان هم دقت کنید به این نتیجه می رسید که وجود دختر در خانواده، باعث تلطیف محیط زندگی می شود و خانواده هایی که چند پسر دارند، معمولا روابط خشک و سردی بینشان حاکم است و شاید این موضوع به خاطر طبع خشن تر پسرها نسبت به دخترها باشد.
3. اگر به تلویزیون نمی چسبید
محققان دانشگاه مریلند، ۴۵ هزار آمریکایی را طی ۳۵ سال مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که افراد شاد، کمتر از ۳۰ درصد از وقتشان را در روز به تماشای تلویزیون اختصاص می دهند، آنها می گویند که شادترها، بیشتر ورزش می کنند، وقت شان را با خانواده شان می گذرانند، مطالعه می کنند و به فکر سلامت خود هستند و همه این کارها باعث می شود که آنها کمتر تلویزیون تماشا کنند.
4. اگر سوغاتی هایتان را جلوی چشم می گذارید
دکتر سوبخالیو بومیرسکی، استاد روان شناسی دانشگاه کالیفرنیا می گوید: "افراد شاد، سوغاتی ها و عکس های یادگاریشان را بیشتر در معرض دید قرار می دهند تا خاطره روزهای خوش، هر روز برایشان تکرار شود و بتوانند در اولین فرصت، دوباره آن روزهای خوش را با کسانی که دوستشان دارند، تکرار کنند."
5. اگر ورزش می کنید
محققان دانمارکی می گویند که کسانی که زیاد ورزش می کنند، کمتر دچار استرس می شوند و بیشتر از زندگیشان لذت می برند. در عوض، افراد بی حال و حوصله و آنهایی که اهل ورزش کردن نیستند، ۷۰ درصد بیشتر از سایرین استرس می گیرند و از زندگی خودشان هم راضی نیستند. برای اضافه کردن مقدار بیشتری شادی به زندگی تان، کافی است که روزانه ۱۷ تا ۳۴ دقیقه ورزش کنید.
6. اگر عاشق هستید
پژوهشگران انگلیسی معتقدند که اسیر بودن در دام عشق می تواند شادی بیشتری را نصیب افراد کند. آنها می گویند که یک زوج عاشق، ۳۰ درصد شادتر از سایر افراد جامعه هستند و این امر تنها به دلیل این است که آنها هر کاری را برای جلب رضایت و به دست آوردن آرامش طرف مقابل شان انجام می دهند.
7. اگر وقت تان را با آدم های شاد می گذرانید
برقرار کردن یک رابطه با همسایه ای خوش بین، دوستی امیدوار یا همکاری خنده رو می تواند تاثیر بسیار مثبتی روی روحیه شما داشته باشد. حالا هر چقدر صمیمیت و رفت و آمد شما با این گونه افراد بیشتر باشد، اوقات شادتری را هم در زندگی سپری خواهید کرد. مثلا اگر نصف روزتان را با افراد شاد بگذرانید، ۴۲ درصد و اگر یک سوم از وقت تان را با آنها باشید، ۲۲ درصد شادتر از روزهای قبل خواهید بود.
8. اگر اهل قهوه یا چای گرم هستید
محققان آمریکایی می گویند که آرامش روانی، شادی فیزیکی را به دنبال دارد. آنها رفع خستگی با نوشیدن یک لیوان شکلات، قهوه یا چای گرم را راهی برای رسیدن به آرامش و شادی پس از یک روز کاری سخت می دانند.
9. اگر حداقل ۲ دوست صمیمی دارید
کسانی که حداقل ۲ دوست صمیمی دارند، بسیار شادتر از سایر افراد هستند و زندگی زناشویی موفق تری را هم تجربه می کنند. دلیل این ادعا هم نتایج تحقیق هایی است که انگلیسی ها روی بیش از ۶۵۴ زوج انجام داده اند و طی این تحقیق ها به این نتیجه رسیدند که درد دل و مشورت کردن با دوستان صمیمی باعث آرامش روانی افراد می شود و به آنها در تصمیم گیری درست کمک می کند. شاید به همین خاطر باشد که چینی ها می گویند: "دوستان مهربان از برادران نامهربان بهترند!"
آخرین باری که خندیدید کی بود؟ یادتان هست؟ منظور یک خنده خوب و از تهدل است؛ خندهای که صورت شما را سرخ کند و هنگام خندیدن اشک از چشمانتان جاری شود. البته خندیدن آسان است، اما هنگامی که بتوانید اندیشههای خود را تحت تسلط درآورید میتوانید ادعا کنید به کنترل شادمانی خود نیز دست یافتهاید.
وقتی اصول شادمان زیستن را بیاموزید، آن وقت به آسانی میتوانید با کمک آن بهتر زندگی کنید. خندیدن و شاداب بودن کاملا طبیعی است. خنده چیز کوچکی است که میتواند نتایج بزرگ بر جای گذارد. هیچ غذایی مغذیتر از شادمانی نیست. پس اگر قرار است روزی تصمیم بگیرید شاد و خوشحال باشید، چرا آن روز همین امروز نباشد؟ بنابراین با خنده و شادی و نشاط به استقبال روز جدید بروید.
خنده را فراموش نکنید.
شوخطبع باشید.
به زندگی خود شادی ببخشید.
خود را شاداب و خندان نگه دارید.
تبسم کردن را تمرین کنید تا برای شما عادت شود.
هر روز خندیدن از ته دل را بیاموزید.
چنانچه خواهان شادی هستید، باید آن را در خود بوجود آورید.
کلمات خوب و شادی بخش بر زبان آورید.
از دیگران با تبسم و بیان جملهای دلنشین استقبال کنید.
با خنده پیش از اخم کردن، از شر نگرانی خلاص شوید.
روزهای بد خود را از طریق خندیدن، به روزهای خوب و شاد تغییر دهید.
در مورد چیزهایی که باعث خوشی و شادی شما میشوند، فکر کنید،
سپس تا آنجا که ممکن است به سوی این شادیها بروید.
به زندگی با دیدی مثبت و همراه با شوخ طبعی و نشاط نگاه کنید.
کوشش کنید کارهایی انجام دهید که به زندگی شما شادی ببخشد.
برای تندرست زیستن، خنده، بهترین اکسیر است.
ناامیدی را از خود دور کنید.
مثبتاندیش باشید.
به موسیقی آرام گوش دهید.
خانه خود را به یک مکان شاد تبدیل کنید.
بردبار و شکیبا باشید.
اضطراب را کنار بگذارید.
فشارهای روحی را از خود دور کنید.
از پیله خود بیرون بیایید.
با ورزش شاداب و با نشاط شوید.
اعتماد به نفس خود را تقویت کنید. به آنچه میدانید، اعتماد داشته باشید.
کار خود را بخوبی انجام دهید و یقین داشته باشید که
احساس نشاط، موفقیت و افتخار خواهید کرد.
با دست کشیدن از یک عادت بد، عزت نفس خود را بالا ببرید.
خود را با اندیشههای شاد و آرام بخش سرشار کنید.
زود از کوره در نروید.
نگذارید چیزهای کوچک، شما را خشمگین کند.
کوشش کنید در برخوردها آرام باشید.
به خود ایمان داشته باشید.
قدر زندگیتان را بدانید.
زندگی را چنانچه هست، با تمام مشکلاتش قبول کنید.
هرگز یاس و ناامیدی را به حریم ذهن خود راه ندهید.
و بیش از پیش بخندید تا دنیا به رویتان بخندد.
روانشناسان معتقدند نداشتن مهارت حل مساله مىتواند اختلالهاى گوناگون روانشناختى (مثل افسردگى و اضطراب) یا مشکلهایی در ازدواج و تربیت فرزند ایجاد کند...
خیلی ها فکر میکنند رواندرمانی فقط حرفزدن است، در حالی که بهکارگیری تکنیکهای بسیار گسترده و مختلف برای پیشگیری یا درمان مشکلهای عصبی و روانی و پیشرفت سلامت روان و بهزیستی روانی در افراد است که در قالب بیان کلامی درمانگر و آموزش به مراجعان، با توجه به رویکرد خاص رواندرمانی که از آن بهره گرفته شده، انجام میشود...
برای آشنایی بیشتر شما به برخی از این فنون روانشناختى اشاره میکنم:
1 آموزش قاطعیت
این تکنیک که برای افزایش مهارتهاى بین فردی طراحى شده، عبارت است از آموزش چگونگی ابراز عقیده، احساس و افکار به صورت مناسب.
آموزش قاطعیت در پیوستار وسیعى از مشکلهای مربوط به روابط بینشخصى مثل اختلافهاى زناشویى، افسردگى، اختلالات جنسى، رفتارهاى پرخاشگرانه و مورد سوءاستفاده قرار گرفتن، کاربرد دارد.
2 تکنیک حل مساله
حل مساله، یک تکنیک درمانی روانشناختى است که مراجعهکننده از طریق آن یاد مىگیرد از مجموعه آگاهىها، دانش و منابع موجودى که در اختیار دارد، براى حل مساله یا مشکلى که با آن مواجه است، استفادهکند.
روانشناسان معتقدند نداشتن مهارت حل مساله مىتواند اختلالهاى گوناگون روانشناختى (مثل افسردگى و اضطراب) یا مشکلهایی در ازدواج و تربیت فرزند ایجاد کند.
3 آموزش خودآموزى
مراجعان با آموختن این روش میتوانند رفتارهاى نادرست خود را بشناسند و با ترک آنها، رفتارهاى مناسبی را جایگزین کنند. معمولا در این روش، درمانگر الگوى مراجعهکننده مىشود و رفتارهاى سالم را نمایش میدهد.
4 تکنیک مدیریت استرس
این تکنیک از مجموعهاى از شیوههاى درمانى تشکیل شده که ریلکسیشین (تن آرامى) یکى از آنهاست. ابتدا مراجعهکننده در مورد اثر استرس بر رفتار و سلامت، آموزش مىبیند و سپس با کمک درمانگر عوامل استرسزا را شناسایى مىکند تا بتواند با روشهایى مثل ریلکسیشین یا انواع مراقبهها، استرسهای خود را مدیریت کند و به آرامش برسد.
5 آموزش مهارتهاى اجتماعى
مهارتهاى اجتماعى، شامل طیف وسیعى از رفتارها مانند گرمى و صمیمیت در روابط، سهولت در گفتوگو، ابراز همدلى، تماس چشمى و بهطور کلى مهارتهاى کلامى و غیرکلامى برقرارى ارتباط است.
6 بازسازى شناختى
این تکنیک مربوط به شیوههایى است که بهشکل مستقیم بهدنبال تغییر باورهاى مشکلزاى افراد هستند و به مراجعان کمک مىشود تفکرات ناسالم خود را بشناسند، به پیامدهاى منفى آنها توجه و تفکرات سالمتر را جایگزین کنند.
7 مدیریت خشم
از این روش براى مهار خشم و پرخاشگرى استفاده مىشود. زود عصبانى شدن، از کوره دررفتن، دادزدن، پرتاب اشیاء یا شکستن آنها، در را محکم بههمکوبیدن و زدن خود و دیگران، نمونههایى از خشم و پرخاشگرى هستند.
8 تغییر عادتها
به مراجعان آموزش داده مىشود عادتهای ناسالم خود را بشناسند و از عادتهای سالم متضاد با آنها براى ترک عادت مشکلدار استفاده کنند. از این تکنیک در درمان اختلالهایی مثل انگشت مکیدن، پلکزدن شدید و کندن مو (تریکوتیلومانیا) استفاده مىشود.
9 فعالسازى رفتارى
روشهاى افزایش فعالیتها به مراجعان آموزش داده مىشود. گاهی یک برنامه مناسب با سبک زندگى مراجعهکننده که دربرگیرنده مواردى مانند میزان فعالیتهاى تفریحى، ورزشى، مطالعه آزاد و معاشرت با دیگران است در کنار مسوولیتهاى شغلى یا وظایف تحصیلى با کمک درمانگر، براى مراجعهکننده تنظیم میشود و در اختیار وى قرار مىگیرد.
10 مواجهه
مواجهه، روشى است که در آن شخص با هر محرکى که در او ایجاد رفتار یا هیجان نامطلوب مىکند، روبرو مىشود. در مواجهه، درمانگر براساس یک مقیاس درجهبندى شده، آنقدر مراجعهکننده را در معرض محرکهایى که از نظر او نامطلوب هستند، قرار میدهد تا هیجان یا رفتار ناسالم در او از بین برود.
مثلا طبق یک مقیاس درجهبندى شده، کسى را که ترس شدید از ارتفاع دارد آنقدر در بلندى و ارتفاع قرار مىدهند که به اصطلاح ترسش بریزد و بعد از این در مقابل این محرک (ارتفاع)، واکنش نامطلوب (ترس و فرار) نشان ندهد.
11 پذیرش
پذیرش به معناى شناسایى و قبول رویدادهاى ناخوشایندى است که نمىتوان کنترلى بر آنها داشت. در این تکنیک درمانگر با استفاده از روشهایى مثل انواع مراقبهها به مراجعهکننده کمک مىکند تا مسایل تغییرناپذیرى که باعث ایجاد تنش یا احساسهای دردناک مىشوند، بپذیرد و خود را از فشار روانى برهاند.
منبع : salamat.ir
حتما شرکت های زیادی دیده اید که لوگوی خودشان را در مدت زمان تغییر داده اند، شاید گنده ترین آنها گوگل باشد که لوگوی خود را بارها تغییر داده است (منظورمان دودل های Doodle گوگل نیست)، و این چیزی شایع است بالاخره شرکت ها بازخورد های کاربران را دریافت می کنند. آنها از فیدبک مشتریان استفاده می کنند و لوگو های بهتری می سازند، مثلا منچستر یونایتد 120 سال لوگوی باشگاه را 7 مرتبه عوض کرده است.
تحقیقات بیشتر در مورد درک و تنظیمات رنگها نشان میدهد که برای سایهها، ته رنگها و رنگها، مردان معمولا رنگهای جسورانه و بولد را ترجیح میدهند در حالی که زنان رنگهای ملایم را میپسندند. همچنین مردان بیشتر سایه ایی از رنگهای مورد علاقهشان (رنگهایی که رنگ سیاه به آنها اضافه شده است) را انتخاب میکنند ولی زنان بیشتر ته رنگهایی ملایم از رنگها را ترجیح میدهند (رنگهایی که رنگ سفید به آنها اضافه شدهاست). با این صحبت ها حتما میدانید که هنرمدان یا تولید کنندگان آثار هنری کار سختی پیش رو دارند. وقتی طراحی خلاقانه پیش روی تولید کننده باشد وی برای فروش محصولات هنری نیاز به راهکار دارد.
هیجانات ما از سوگ و ناامیدی تا وجد و سرخوشی را در بر می گیرد. شادی خواستنی ترین و شیرین ترین احساس بشر است. شادی به زندگی معنا می بخشد و موجب نشاط روحی و سلامتی و افزایش توانایی می شود. امروزه در نتیجه پژوهش های علوم مختلف شواهد و یافته های بسیاری در مورد شادی وجود دارد. این یافته ها نشان می دهد که احساس شادی علاوه بر آن که شیرین و دل انگیز است، وجودش سلامت و عمر انسان را افزایش می دهد و سبب برقراری پیوند محبت آمیز میان افراد، جلوگیری از آسیب های اجتماعی و رشد و آرامش جامعه بشری می شود. بسیاری از متفکرین بهترین جامعه را جامعه ای می دانند که بیشترین شهروندان شاد را داشته باشد. بنابراین همه مسئولان جامعه و تک تک افراد بر خود لازم می دانند که برای افزایش شادی های همگا نی و فردی تلاش کنند.
به نقل قول از ارسطو اگر از مردم بپرسیم عالی ترین خوبی های قابل دسترس چیست؟ خواهند گفت "شادی " . زن و مرد، پیر و جوان، ثروتمند و فقیر پیوسته در جستجوی شادی اند و کیفیت زندگی خود را بر اساس میزان شادی شان می سنجند. در واقع شادی بزرگترین موهبتی است که داریم. جمله معروفی است که: اغلب مردم تقریباً به همان اندازه شاد هستند که انتظارش را دارند. شادی واژه ای است که شاید ما به سادگی از آن بگذریم و نسبت به آن توجهی نشان ندهیم. در واقع برای شاد بودن به دنبال بهانه های گوناگون می گردیم. اشتباه بزرگ اغلب مردم آن است که برای شاد بودن و شادمان زیستن به دنبال کسی یا چیزی می گردند. حال آنکه منشا شادمانی را باید در قلب و درون خود جست و جو کرد. برای شاد زیستن نباید دنبال بهانه ای باشیم . شادی در یک قدمی ماست و می تواند در هر زمان تجربه شود. اگر به مسرت باطنی دست یابید، حتی اگر شرایط زندگی به میل و خواست شما نباشد، باز هم شادمان خواهید بود.
روان شناسان در صدد هستند تا علل شادی و فرایند هایی را که باعث شادی می شوند، پیدا کنند. تا بتوانند راههایی را برای بهبود شادی بیابند.
آنها دریافته اند افرادی که عزت نفس، احساس کنترل، خوش بینی و هدفمندی بیشتری دارند از افراد دیگر شادترند. لبخند در انسان از علایم داشتن اعتماد به نفس و خودباوری و عامل ارتباطات زیبای انسانی است.انسان هایی که لبخند بر لب دارند و چهره ای گشاده از خود نشان می دهند، کسانی هستند که خود را عالی باور دارند.
دکتر ریچارد لیارد در کتاب معروف و پژوهشی خود به نام " شادی" که در سال 2004 منتشر کرده بر هفت عامل بزرگ زیر تاکید می کند: ارتباطات خانوادگی- وضع اقتصادی- شغل- اجتماع و دوستان- وضع سلامتی- آزادی شخصی و ارزش های شخصی.
او می گوید که این عوامل به ترتیب اهمیت نوشته شده اند و نتیجه می گیرد که کیفیت روابط ما با دیگران بیش از همه چیز بر شادی مان اثر می گذارد. رابطه های اجتماعی اثر بسیار زیادی بر شادی و جنبه های دیگر سلامتی دارد و شاید بزرگترین علت آن باشد. حمایت اجتماعی دوستان نیز بر سلامتی جسمی و روانی اثر می گذارد و منجر به کاهش افسردگی می شود. بودا می گوید" شادی وقتی می آید که شما با کلمات و کارهایتان برای خود و دیگران مفید واقع شوید."
ضرورت شادی و اثرات خنده
خنده پدیده ای است که غالباً برای ابراز شادمانی به کار می رود و در بین موجودات زنده فقط انسان از این توانایی برخوردار است. انسان با توانایی خندیدن به دنیا می آید و بدون هیچ آموزشی از همان آغاز می تواند بخندد. تحقیقات علمی جدید همگی موید آن ضرب المثل قدیمی اند که می گوید خنده بر هر درد بی درمان دواست. خندیدن نوعی آنتی بیوتیک طبیعی است که همه انسان ها با استفاده از آن می توانند بسیاری از دردهای خود را تخفیف دهند. خنده ارزانترین داروی پیشگیری و مبارزه با بسیاری از بیماری هاست و باعث پایین آمدن ضربان قلب و کاسته شدن فشار خون می گردد و از آنجا که شخص را وادار می کند نفس عمیقی بکشد موجب می شود میزان اکسیژن بافتها افزایش یابد. لذت خنده باعث طولانی شدن عمر می شود. پژوهش ها نشان داده است که خندیدن از بروز انواع سکته ها و لخته شدن خون در رگ ها جلوگیری می کند. تحقیقات دانشمندان نشان می دهد که خنده بهترین درمان برای افرادی به شمار می رود که دوران بهبودی پس از سکته قلبی را می گذرانند، زیرا فشار خون آنان را کاهش می دهد. خنده با کاهش کورتیزول و افزایش فعالیت سلول های کاهنده در افزایش سیتو کنین، دستگاه ایمنی را تقویت می کند. خنده یکی از مهم ترین ورزش هاست. هیچ ورزشی نمی تواند مثل خنده بیشتر عضلات بدن را به جنبش در آورد. یک دقیقه خندیدن برابر با چهل مرتبه نفس کشیدن است.
خندیدن به نوعی ورزش برای عضلات صورت است. ماهیچه های دهان، بینی، گونه ها و اطراف چشم موقع خنده حرکت می کند. حتی دیافراگم، ماهیچه های شکم و شش ها هم بهنگام خندیدن فعال می شوند.خنده، استرس را همچون یخی در برابر آتش ذوب می کند. لبخند و خنده رشد سرطان را متوقف می کند. همچنین کسانی که بیشتر می خندند، کمتر در معرض ابتلا به سرطان قرار دارند. و کسانی که در زندگی، خود را از شادی دور نگه می دارند، به مراتب بیشتر از مردم شاد به سرطان دچار می شوند. لبخند باعث می گردد افراد جوان تر به نظر برسند. لبخند زدن بهترین اکسیر جوانی است که داریم. چیزی که برای همه قابل دسترس است.
منبع:تبیان
هر که هستید و هر کجا زندگی می کنید، آرامش را به زندگی خویش دعوت کنید و آن را در ذهن خود جایگزین سازید. اگر کلام و رفتار شما قرین آرامش باشد، بدون شک این ویژگی به دنیای اطراف شما نیز سرایت خواهد کرد.
به خاطر داشته باشید برای رسیدن به این وضعیت، لازم است برخی قابلیت های ویژه را در خود پرورش دهید و شرایط خاصی را در زندگی خویش ایجاد کنید. رعایت نکات زیر مقدماتی است که به شما کمک می کند در این مسیر گام بردارید.
۱) یاد بگیرید که گاه مسائل را رها سازید.
بدین معنا که به هر مسئله ای دائما گره نخورید. وقتی همیشه و همه جا در فکر مسائل خود هستید و به مرور آنها می پردازید، در واقع همیشه بار اضافه ای را با خود حمل می کنید که این خود سبب ایجاد اضطراب و استرس در شما می گردد. بیاموزید که با یک ذهن رها و آزاد زندگی کنید. این امر به شما کمک می کند که با هر محرک کوچک و یا مانع جزئی آشفته نشوید.
۲) به خود و خدای خود ایمان داشته باشید.
اگر چنین ایمانی را خود تقویت کنید به راحتی از عهده مشکلات زندگی برخواهید آمد و ثابت قدم و مطمئن در راه رسیدن به اهداف خود گام خواهید برداشت.
۳) مثبت اندیش باشید.
اگر از دیدگاه مثبت اندیشانه ای بهره مند نباشید، همه چیز می تواند بی فایده و بی ثمر باشد. داشتن نگرش مثبت و امید، بهترین سلاح در مقابل ترس و اضطراب است.
۴) نسبت به انتظارات و برنامه ریزی های خود واقع بین و منطقی باشید.
توانائی های خود را در موقعیتهای خاص بشناسید و نسبت به عدم توانایی ها و ضعفهای خود واقع بین باشید. هر چقدر نگرش شما نسبت به مسائل زندگی منطقی تر باشد، به آرامش بیشتری دست خواهید یافت.
۵) نسبت به انسانها، عشق بی قید و شرط خود را نثار کنید.
شما می توانید از دوستان، هم اتاقی ها و هم کلاسی های خود شروع کنید. یاد بگیرید که آنها را بدون قید و شرط دوست بدارید، در مقابل ضعف های آنها صبور باشید و خطاها و اهمال کاری هایشان را ببخشید. هر چقدر نسبت به دیگران بخشش بیشتری داشته باشید، احساس شادی و خرسندی بیشتری را تجربه خواهید کرد.
۶) معنای فداکاری را لمس کنید.
دست بخشش داشته باشید ولی انتظار بازگشت نداشته باشید. دیگران را به شیوه خودشان خوشحال کنید. به افراد بی پناه، یتیم و فقیر کمک کنید. برای آنهایی که خواهان یاری شما هستند، پشت و پناه باشید و بدون آنکه منتی بر آنها نهید، تکیه گاهشان باشید. هر چقدر بیشتر ببخشائید، از الزامات و قید و بندها بیشتر رها خواهید شد.
۷) افکار خود را بازسازی کنید.
در افکار و عقاید خویش نسبت به شخص خود، بازنگری کنید. بیاموزید در مقابل خویشتن صبور باشید و ارزشها، استعدادها و مهارت های خود را ارج نهید. خود را بدون هیچ قید و شرطی دوست بدارید. هر گونه ترس و تردید غیرمنطقی که در مورد خود دارید، کنار بگذارید. اگر دیدگاه مثبت و سالمی را در مورد خود داشته باشید، یاد خواهید گرفت که خود را بدون قید و شرط قبول داشته باشید.
برخی از افراد می گویند: روشهای متعددی را برای ابراز عاطفه و مهربانی به اطرافیانمان محک زده ایم ؛ گاهی اتخاذ برخی ازاین تدابیر موفق آمیزبوده اما گاهی نیز نتیجه عکس داشته و طرف مقابلمان چندان که مد نظرمان بوده خوشحال و مسرور نشده است. پس چگونه می توان علاقه و محبت قلبی خود را به والدین،همسر، فرزندان و... ابراز نمود بالخص، بدان گونه آنها طالب و خواهان آنند؟
اگر شما نیز یکی از آن افراد هستید و جلب علاقه و محبت اطرافیانتان دغدغه ذهنی تان شده است، مطالعه این یادداشت را بر شما توصیه می کنیم.
روان شناسان معتقدند که هر کسی بنابر خصوصیات شخصیتی و تربیتی منحصر به فرد خویش و با شیوه ای خاص که متعلق به خودش است قادر می باشد محبت و عشق اطرافیانش را دریافت نماید. آنان این درخواست ویژه و انحصاری هر فرد، در مطالبه عشق را با عنوان "زبان عشق" معرفی می نمایند و اظهار می دارند هر کس تنها با شناخت این زبان است که می تواند به بهترین شکل ممکن عشق و محبت واقعی خویش را بدان گونه که فرد مورد علاقه اش می پسند و خواهان آن است ،به عبارتی دیگر با زبان عشق محبوبش، به اوانتقال دهد. دانستن این زبان در زندگی خانوادگی لازم و ضروری است.
برخی روان شناسان معتقد ند که پنج زبان ابراز محبت وجود دارد و هر فردی پیغام محبت را از طریق یکی از پنج زبان دریافت می کند. وی معتقد است شناخت زبان محبت کسانی که دوستشان دارید و ابراز محبت و عشق به زبان خودشان ، بی تردید می تواند از مهمترین و مفیدترین اقدامات مثبت در جهت ابراز علاقه باشد؛ همچنین ، شناخت زبان عشق و ابراز احساسات وعلاقه بدان سان ، کمتر با شکست مواجه می شود و حتی گاهی، گامی بلند در تعالی رابطه ها به حساب می آید.
پنج زبان ابراز محبت و احترام عبارتند از:
واژگان تائید کننده: فرد صاحب این زبان،نیازمند تصدیق است و طالب آن است که دیگران بر گفته های او مهر تائید و صحت بزنند.
زبان کیفی: در این زبان،فرد عشق را در زمانی که دیگران با آنان سپری می کنند،تعریف می کند به عنوان مثال،زمانی که با هم گفتگو می کنند، کار مشترکی را انجام می دهند،راه می روند،به مسافرت و یا تفریح می روند و... .
تماس فیزیکی: کسانی که عشق را بدین طریق دریافت می کنند،شدیدا نیازمند تماس بدنی و فیزیکی می باشند به عنوان مثال، در آغوش گرفتن فرزند ،دست دادن با دوست تان هنگامی که اورا ملاقات می کنید و...
گرفتن هدیه: این افراد به دریافت هدایای شخصی که همراه با تزئینی خاص باشند و یا با اندیشه ای هدفمندانه انتخاب شده باشند، تمایل فراوانی نشان می دهند. هدف آنان دریافت هدیه است توجه به یک هدیه خاص و یا گران قیمت به هیچ وجه مد نظر آنان نمی باشد.
خدمت کردن: این گروه از افراد، عشق و محبت را مترادف با کار یا خدمتی که دیگران برای آنان انجام می دهند، می دانند مانند: تمیز کردن اتاق خوابشان، آماده کردن غذای مورد دلخواه شان، و یا انجام بخشی و یا تمامی کارهای شخصی فرد، که به شدت از آنها فراری است و دوست ندارد آنها را انجام دهد مثل، مرتب کردن رخت خواب.
احتمالا در حین مطالعه مطالب فوق، شما خودتان را محک زده اید و متوجه شده اید جزء کدام دسته هستید، شاید هم زبان عشق همسرتان را هم شناخته باشید و یا این که در صدد آن باشید که چگونه می توانید زبان آنها را بشناسید و از این زبانها برای ایجاد رابطه بهتر با آنان استفاده نمائید.
بهتر است به زبان عشق فرد مورد علاقه تان توجه کنید، بسنجید ببینید او برای ابراز محبت خود به دیگران چه می کند و کدام یک از این پنج زبان در مورد او بیشتر از بقیه صدق می کند؛ مثلا، اگر او دائما به دنبال انجام کارهای دیگران است این نشان دهنده آن است که زبان عشق او " خدمت کردن " است، اگرسعی می کند دیگران را با دادن هدایایی هر چند کوچک خوشحال کند یقینا زبان عشق" گرفتن هدیه " است .
راه حل دیگر در خصوص شناخت زبان عشق واحترام فردی مثل همسرتان آن است که در رابطه های متقابل تان ، او را کاملا تحت نظر بگیرید تا ببینید به کدامین شیوه، بیشترین واکنش مثبت را نشان می دهد.
حال شما می توانید با همان زبان، به خود او محبت کنید و از ندای عشق تان او را سیراب نمائید.
منبع: تبیان
هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید.
پیرمردی تنها در روستایی زندگی می کرد. او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما، این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود؛ پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد.
«پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم؛ من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد؛ من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی» دوستدار تو پدردر جواب پسر این پیرمرد در تلگراف به پدرش نوشت:
«پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن؛ من آنجا اسلحه پنهان کرده ام».
صبح فردا چند نفر از مأموران و افسران پلیس محلی دیده شدند؛ تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند.
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم.
در پایان گفت، مانع، ذهن است . نه اینکه شما یا یک فرد کجا هستید.
منبع:خبرگزاری ایسنا
راز زیبایی جوانی چیست؟ بی شک خواهید گفت برتری های جسمانی که فراهم آورنده ی لذایذ و خوشی های گوناگون است. این هست، اما نه فقط همین. همه دوست دارند از این برتری ها و جذابیت های ظاهری برخوردار شوند، اما جذابیت دیگر جوانی در چیست؟
گمان می رود آنچه که بیش از همه جوانی را جذاب و مطلوب می سازد، نه جذابیت های ظاهری، بلکه احساسِ در آغاز بودن یا باز بودن راه زندگی است. این احساس چنان امید و آرزویی را در آدمی زنده می کند که خود را بر فراز مرتفع ترین قله ها می یابد؛ جایی که افق همه چیز زیر دیدگانش گسترده است.
کافی است به زمانی که دبیرستان را تمام کردیم بیندیشیم. در این هنگام شخص وقتی به آینده فکر می کند به نظرش می رسد که همه چیز امکان پذیر است. برای خودش مجسم می کند که می تواند پزشک شود یا مهندس پل سازی، جاسوس یا نویسنده، کارخانه دار یا روحانی، هنرپیشه ی سینما یا سیاستمدار و ... .
شاید بگویید این ها خیال بافی است. باشد، خیال بافی باشد، اما معنای این خیال بافی آن نیست که در همه ی این کارها واقعا از استعداد یا ذوق و شوقی برخوردار بوده ایم یا فکر کرده ایم که برخورداریم. تمام سخن فقط درباره ی احساس ماست؛ و این که هیچ چیز هنوز قطعی نیست یا به دست تقدیر محتوم نشده. راه ها گشوده است و همه چیز امکان پذیر.
هر قدر بیشتر از عمرمان می گذرد و هرچه افق امکانات گزینشی مان تنگ تر می شود، به همان نسبت بیشتر خود را در شیار مسیرها و ریل هایی می یابیم که به سختی می توان از آن ها بیرون آمد. پدیدار شدن این ریل ها هشداری است برای خروج از جوانی و پای نهادن به قلمرو میانسالی.
لِشِک کولاکوفسکی
سایت:سایت پنج روز
با رعایت توصیههایی بسیار ساده میتوانید همواره زندگی سالم و شادابی داشته باشید....این توصیهها میتواند برای هر سن و سالی مفید باشد. به یاد داشته باشید که هیچ وقت برای اصلاح و بهبود روش زندگی دیر نیست.
زمانی که دچار استرش یا اضطراب و دلشوره میشوید اقدامات زیر را انجام دهید:
- درخواست کمک از دیگران در صورت نیاز
- مشغول شدن به انجام کاری ترجیحا کار مورد علاقه مانند کتاب خواندن، باغبانی و ...
- صحبت کردن با دوستان و اقوام و دیدار با دوستان و آشنایان
- خارج شدن از خانه برای مدت کوتاه و یا قدم زدن در پارک
- ورزش کردن
- انجام تمرینات آرام سازی: در این تمرین، عضلات به ترتیب از سر به طرف پا یا برعکس سفت میشود 10 تا 15 ثانیه در این حالت نگه داشته و بعد به آرامی شل میشود. این سفت و شل شدن عضلات تاثیر خوبی بر آرامش ذهن میگذارد.
روش تمرینات آرامسازی
- ابتدا به یک مکان خلوت بروید، روی صندلی بنشینید و پشت خود را صاف نگه دارید. کف پاها را روی زمین بگذارید و دستها را روی ران قرار دهید.
- ابروها را تا جایی که میتوانید به طرف بالا بکشید و در این حالت نگه دارید و سپس به آهستگی رها کنید.
- چشمها را محکم ببندید و پلکها را روی هم فشار دهید و در این حالت نگه دارید. سپس به آهستگی چشمها را باز کنید.
- زبان خود را به سقف دهان فشار دهید آن را چند ثانیه نگه دارید و سپس به آهستگی رها کنید.
- دندانهای خود را به سقف دهان فشار دهید. آن را چند ثانیه نگه دارید و سپس به آهستگی رها کنید. در صورتی که دندان مصنوعی دارید این حرکت را انجام ندهید.
- لبها را به هم فشار دهید و چروک کنید. چند ثانیه نگه دارید و سپس به آهستگی رها کنید.
- شانهها را بالا بکشید و سفت نگه دارید و سپس به آهستگی رها کنید.
- دست راست را مشت کنید و ساعد را روی بازو خم کنید و محکم فشار دهید. در این حالت نگه دارید و سپس به آهستگی رها کنید. این حرکت را با دست چپ نیز انجام دهید. یک نفس عمیق بکشید و ریه خود را از هوا پر کنید و نفس خود را حبس کنید و در این حالت به شکم خود فشار آورید. سپس به آهستگی نفس خود را بیرون دهید و ریه را کاملا خالی کنید.
- کتفها را تا جایی که میتوانید به عقب ببرید و فشار دهید و در این حالت سفت نگه دارید، سپس به آرامی رها کنید.
- پای راست را صاف نگه دارید و پنجه پا را به طرف بیرون بکشید و در این حالت نگه دارید. بعد پنجه پا را به طرف خود خم کنید و پا را سفت در این حالت نگه دارید. سپس به آهستگی پا را زمین بگذارید. این حرکت را با پای چپ تکرار کنید.
- زانوی راست را خم کنید و ران را تا جایی که میتوانید بالا بیاورید و سفت نگه دارید، سپس به آهستگی پا را زمین بگذارید. این حرکت را با پای چپ تکرار کنید.
بنا براعلام اداره سالمندان وزارت بهداشت، این تمرینات را روزی یک تا دو بار انجام دهید.
منبع : Isna.ir
vتا به حال شده که در پذیرش تعریف و تمجید دیگران از خودتان با مشکل روبه رو شوید؟ در درون خود احساس خلأ و پوچی کنید؟ دچار نوعی هراس اجتماعی شوید و از رفتن در میان جمع بترسید؟ یا خودتان را مورد انتقاد و سرزنش قرار دهید؟ اگر به یکی از این حالت ها دچار شده اید، بدانید که اعتماد به نفس شما بسیار پایین است و اینکه خود را باور ندارید.
اعتماد به نفس یک ضرورت حیاتی و مطلق برای هر فرد است که از اعتقاد و باوری که فرد نسبت به خود دارد نشان می گیرد و به بیان دیگر اعتماد به نفس، قبول داشتن و تکیه بر توانایی و استعدادهاست. برخلاف تصور عامه اعتماد به نفس در درون هر فرد تولید می شود نه از محیط جهان خارج. روان شناسان برای افزایش و تقویت اعتماد به نفس راهکارهایی را پیشنهاد داده اند که در زیر آنها را بیان می کنیم:
۱) عشق ورزی به خود: مهم ترین شرط تحقق اعتماد به نفس خودشیفتگی و عشق ورزی به خود است به عبارتی دیگر بدبینی و داشتن تصویر منفی از خود مهم ترین مانع از عشق ورزی به خود است. البته باید توجه داشت که خودشیفتگی در اینجا به معنی خودپرستی نیست. چون که فرد خودپرست تنها به خود و نیازهایش اهمیت می دهد و ارزشی برای دیگران قایل نیست اما فرد خودشیفته هم به خود و هم به دیگران عشق می ورزد.
۲) تفکر مثبت: هیچ چیز به اندازه تکرار، تلقین و به کار بردن عبارت های مثبت و تاکیدی نمی تواند ضمیر ناخودآگاه فرد را تحت تاثیر قرار دهد. سعی کنید عبارات تاکیدی که دارای انرژی زیادی هستند را به کار ببرید، به عنوان مثال با خود تکرار کنید: «اعتماد به نفس من عالی است».
۳) مراقبت از سلامتی: فکر سالم در بدن سالم است. مراقب بدن خود باشید و از آن به خوبی نگهداری کنید. رژیم غذایی مناسبی داشته باشید و از پرخوری، کم خوری، سریع غذا خوردن، کم خوابی و پرخوابی بپرهیزید.
۴) توجه به ظاهر خود: افرادی که به وضعیت ظاهری خود می رسند و لباس های مرتب و مناسب بر تن می کنند، احساس شایستگی نسبت به خود دارند. فردی که حس شایستگی ندارد، اهمیتی هم به آراستگی ظاهر خود نمی دهد. به خاطر داشته باشید که شما خیلی زود می توانید یک منبع جاذبه باشید اگر ظاهر مثبت و برازنده ای داشته باشند.
۵) تبسم: اولین نماد درونی اعتماد به نفس، رضایت خاطر است. افراد دارای اعتماد به نفس بالا، با لبخند می توانند رضایت خاطر درونی خود را نشان دهند.
۶) تنفس عمیق: هنگامی که شما دم یا بازدم عمیقی دارید، اکسیژن بیشتری به مغز خود می رسانید که این باعث کارایی بیشتر مغز به همراه تدبیر و خلاقیت می شود. تجربه ثابت کرده که افراد افسرده، کم روحیه و فاقد اعتماد به نفس، تنفس سطحی دارند.
۷) ورزش: به دست آوردن اعتماد به نفس نیازمند تسلط بر خود است و یکی از ضروریات تسلط بر جسم از طریق ورزش های جسمانی است. اغلب ورزش های جسمی با کاهش انرژی مقابله می کند و کاهش انرژی منجر به ضعف روحی می شود.
۸) راسخ بودن: فردی که از اعتماد به نفس بالایی برخوردار است، نیازی به تایید نظر دیگران ندارد. کسانی که می خواهند همه از آنها راضی باشند، درواقع از خود رضایت ندارند، بنابراین آن را در بیرون از خود می جویند.
۹) تشویق خود: هر وقت کار خوبی انجام دادید، خود را مورد تشویق و تحسین قرار دهید و به خود آفرین بگویید. حتی اگر این کار، پختن غذا یا شستن ماشین تان باشد.
۱۰) مطالعه کتاب: یکی دیگر از راه های تقویت اعتماد به نفس، مطالعه کتاب های سودمند و الهام بخش است؛ چراکه احساس معاشرت با افراد موفق را القا می کند. وقتی با افراد موفق نشست و برخواست می کنید، در حقیقت اعتماد به نفس در شما به وجود می آید.
۱۱) احترام به خود: افرادی که از اعتماد به نفس کافی برخوردار نیستند، محتاج مورد احترام قرار گرفتن از طرف دیگران هستند، حال آنکه افراد خودباور به خودشان احترام می گذارند. حرمت به خود، موجب جلب احترام دیگران می شود.
۱۲) توکل به خدا: از آنجا که توکل به خدا می تواند بسیاری از ترس ها را نابود کند، بنابراین در جهت افزایش اعتماد به نفس مثمرثمر خواهد بود. هر چقدر ارتباط با خدا محدودتر باشد، ترس و اضطراب بیشتری بر شما چهره می شود. ارتباط با خدا به شما نیرو و توان می دهد.
هر روز حداقل ۱۵ دقیقه را به تجسم شرایطی که در آن دارای حس اعتماد به نفس هستید، اختصاص دهید و به آن فکر کنید؛ چراکه در مورد هر چیزی که فرد به آن بیندیشد، ذهنیتش جذب می شود و پس از مدتی این احساس برای شما به شکل یک عادت در می آید.
به خیالمان میرسد که زندگی، همان زندگی دلخواه، موقعی شروع میشود که موانعی که سر راهمان هستند، کنار بروند و ...
همه ما خودمان را چنین متقاعد میکنیم که زندگی بهتری خواهیم داشت اگر :
شغلمان را تغییر دهیم
مهاجرت کنیم
با افراد تازهای آشنا شویم
ازدواج کنیم
فکر میکنیم، زندگی بهتر خواهد شد اگر :
ترفیع بگیریم
اقامت بگیریم
با افراد بیشتری آشنا شویم
بچهدار شویم
و خسته میشویم وقتی :
میبینیم رییسمان نمیفهمد
زبان مشترک نداریم ،همدیگر را نمیفهمیم
میبینیم کودکانمان به توجه مداوم نیازمندند
بهتر است صبر کنیم ...
با خود میگوییم زندگی وقتی بهتر خواهد شد که :
رییسمان تغییر کند، شغلمان را تغییر دهیم
به جای دیگری سفر کنیم
به دنبال دوستان تازهای بگردیم
همسرمان رفتارش را عوض کند
یک ماشین شیکتر داشته باشیم
بچههایمان ازدواج کنند
به مرخصی برویم
و در نهایت بازنشسته شویم....
حقیقت این است که برای خوشبختی، هیچ زمانی بهتر از همین الان وجود ندارد.
اگر الان نه، پس کی؟
زندگی همواره پر از چالش است.
بهتر این است که این واقعیت را بپذیریم و تصمیم بگیریم که با وجود همه این مسائل، شاد و خوشبخت زندگی کنیم.
به خیالمان میرسد که زندگی، همان زندگی دلخواه، موقعی شروع میشود که موانعی که سر راهمان هستند، کنار بروند :
مشکلی که هم اکنون با آن دست و پنجه نرم میکنیم
کاری که باید تمام کنیم
زمانی که باید برای کاری صرف کنیم
بدهیهایی که باید پرداخت کنیم
و ...
بعد از آن زندگی ما، زیبا و لذت بخش خواهد بود!
بعد از آنکه همه اینها را تجربه کردیم، تازه میفهمیم که زندگی، همین چیزهایی است که ما آنها را موانع میشناسیم. این بصیرت به ما یاری میدهد تا دریابیم که جادهای بسوی خوشبختی وجود ندارد. خوشبختی، خود همین جاده است. بیایید از هر لحظه لذت ببریم. برای آغاز یک زندگی شاد و سعادتمند لازم نیست که در انتظار بنشینیم :
در انتظار فارغ التحصیلی
در محل کار لبخند بزنید و به هر کس که می.بینید بگویید صبح بخیر
بله به تمام کسانی که از کنار شما رد می.شوند لبخند بزنید و سلام و صبح بخیر بگویید
حتی اگر لبخندتان در ابتدا مصنوعی باشد
به زودی طبیعی می.شود
لبخند زدن، مسری است و شما می.توانید با یک لبخند ساده
آن را به تمام دوستان و همکاران خود سرایت دهید
و نشاط و روحیه را به آنها هم هدیه کنید
بیشتر ما کودکی.هایمان را به خاطر داریم
شاد بودیم و پُر انرژی
امّا گویا هر چه جلوتر می.رویم
بیشتر در باتلاق مشکلات گرفتار می.شویم
و فراموش می.کنیم که با فرو رفتن در این باتلاق
نشاط و شادی کودکی.مان از دست می. رود
قدرت حرکت ما و در حقیقت دو بال پرواز و اوج ما
یکی با نشاط و شادابی است
و دیگری امید به اوج و رسیدن به آبی بیکران
تا می.توانید از بعضی افسانه.های پوچ و تخیلات رویایی چشم بپوشانید
و آنها را به حال خودشان بگذارید
اگر شما در هر لحظه برای یک چیز ارزشمند زندگی می.کنید، قطعا در زندگی هدف دارید
بنابراین شما شخص باهوش و روشنفکری هستید
این طبیعی است که در زندگی
هر کس حتما به مسئله.ای برخورد خواهد کرد
امّا حل کردن مسئله یک عامل مؤثر در شادکامی شماست
ولی هرگاه آن مسئله خارج از قدرت و توانایی شما بود
انگیزه شاد زیستن را انتخاب کنید
از غم و انزوا دوری کنید
و با خود تکرار کنید که با یک مسئله روبرو هستید
نه یک مشکل
و مسئله قابل حل است
آرام و شاد باشید
آنگاه خواهید دید که چه معجزه .آسا راه .حل ها برایتان روشن خواهد شد
از کسب آرامش و شادی غافل نشوید
یکی از ویژگی های افراد موفق هدفمند بودن آنهاست. با هدفمندی و یافتن راه های صحیح دست یابی به اهداف ، تغییرات مطلوب بسیاری را می توان در زندگی بوجود آورد.
در اینجا با فرایند هدف گذاری آشنا می شویم.
الف ـ تعیین خواسته ها
ابتدا باید خواسته های خود را به روشنی مشخص کنید.در زندگی روزمره چه چیزهایی وجود دارد که شما را ناراحت می کند و مایل هستید آن را تغییر دهید؟ به چه موضوعاتی اشتیاق دارید؟ چه چیزهایی کیفیت زندگی شما را تغییر میدهد؟ چه موضوعاتی احساس رضایتتان را افزایش می دهد؟ دلتان می خواهد چه مطالبی را بیاموزید؟ چه مهارتی فراگیرید؟ چه خصلتی به وجود آورید؟ چه تصمیمی در زمینه مالی باید بگیرید؟ چه آرزوهایی دارید؟ چه خدماتی از شما ساخته است؟ چه چیزهایی زندگی تان را کمی راحت تر می کند؟و...
اینها سوالاتی هستند که به شما کمک می کنند، به تصویر روشنی از خواسته ها ونیازهای خود برسید.خواسته ها و اهداف خود را در این هشت حیطه مشخص کنید:
١. اخلاقی و معنوی
٢. تحصیلی
٣ . شغلی
٤. مالی
٥. سلامت جسمانی
٦. سلامت روانشناختی
٧. اجتماعی
٨. تفریحی
ب ـ انتخاب اهداف
به فهرستی که از خواسته های خود تهیه کردید مراجعه کنید و از بین آنها:
٤ هدف بلند مدت (اهدافی که دستیابی به آنها ماه ها یا سال ها طول می کشد)
٤هدف میان مدت(اهدافی که دست یابی به آنها هفته ها یا چند ماه طول می کشد)و
٤هدف کوتاه مدت(کاری که می توانید طی چند روز یا کمتر انجام دهید)
انتخاب کنید.
سپس این١٢ هدف انتخاب شده را ارزیابی کنید و مناسب ترین آنها را برگزینید.جهت ارزیابی فاکتورهای زیر را درنظر بگیرید.شدت علاقه واشتیاق شما برای هر هدف چقدر است؟ رسیدن به این هدف چقدر می تواند کیفیت زندگی شما را تغییردهد؟ چقدر زمان،تلاش،استرس یا پول برای رسیدن به این هدف باید صرف کنید؟ چه موانعی در رسیدن به هدف وجود دارد؟
ودر نهایت از هر یک از اهداف بلند مدت،میان مدت وکوتاه مدت،یک هدف را که احتمال دستیابی به آن بیشتر است وبا توجه به فاکتورهای ذکر شده از فیلتر شما گذشته است را انتخاب کنید.به اینصورت شما تا اینجا 3هدف را برای خود مشخص کرده اید.
ج ـ برنامه ریزی برای اهداف
حال وقت آن است که ببینید چگونه،کی،کجا وبه کمک چه کسانی به اهداف خود دست می یابید.مراحلی را که برای رسیدن به هدف لازم است در یک چارچوب زمانی فهرست کنید.
ببینید چه خصلتها یا مهارت هایی را برای رسیدن به هدف باید در خود ایجاد کنید.
چه عواملی ممکن است مانع اجرای برنامه ی شما شود و چه نیروهایی شما را به سمت هدف سوق میدهد.با شناسایی این عوامل وپیش بینی راهکارها با آمادگی بیشتری وارد مرحله عمل می شوید.
می توانید با گفتن مراحل دستیابی به هدف، به یکی از دوستان یا اعضای خانواده، خود را برای اجرای برنامه متعهد کنید.
د ـ عمل
بدین ترتیب شما دارای مجموعه ای از اهداف هستید که تکلیف خود را با آنها می دانید چرا که برای رسیدن به آنها دارای یک برنامه مشخص با چارچوب زمانی روشن هستید.آستینها را بالا بزنید حالا نوبت اجراست ،به برنامه عمل کنید، اما شادی و لذت را فراموش نکنید.ما می خواهیم با شادمانی به هدف برسیم نه اینکه ابتدا به هدف برسیم بعد شادی کنیم.
وقتی در مسیر تغییر و تکامل باشیم و مسئولیت رفتارمان را خود، به عهده بگیریم احساس شادی و رضایت دور از انتظار نیست.
وقتی به هدفها نزدیک می شوید بلافاصله هدفی تازه انتخاب کنید.
هرهفته حداقل یک هدف کوتاه مدت را انجام دهید چرا که موجب تقویت روحیه شده وشما را برای رسیدن به اهداف بزرگتر یاری می کند.
ﻫ ـ بازنگری
نحوه عملکرد خود برای رسیدن به هدف را بازنگری کنید. اگر متوجه شدید که لازم است تغییراتی لحاظ شود انعطاف پذیر باشید و با ترمیم و تصحیح مراحل، احتمال رسیدن به هدف را افزایش دهید. ببینید کجای کار ایراد داشته، شاید اطلاعات شما ناکافی بوده، شاید اهداف شما واقع بینانه نبوده یا اینکه اشکالی در برنامه ریزی وجود داشته، شایدمدیریت زمانی ضعیف بوده وگاهی هم ترس از شکست مانعی است در رسیدن به هدف. در هر صورت فرضیات و شیوه کار خود را آنقدر عوض کنید تا به هدف برسید.
فراموش نکنید که:
«بیشتر مردم همان اندازه خوشبختند که خودشان می خواهند»
«آبراهام لینکلن»
دکتر فرناز عطایی( روانپزشک)
هر شخصی سیستم شناختی (افکار، نگرش ها و باورها) خاص خود را دارد اما این سیستم ممکن است منفی، غیرمنطقی یا نامعقول و به عبارتی ناکار آمد یا به دردنخور باشد...
وقتی شناخت چنین وضعیتی داشته باشد، روی رفتار تاثیر منفی می گذارد و کیفیت زندگی را کاهش می دهد. اگر شما فکر کنید اطرافیانتان باید همیشه مطابق میلتان رفتار کنند، دچار سرخوردگی و رنجش می شوید. اگر ذهنیت تان این باشد که شکست خورده هستید، دچار افسردگی می شوید. چنانچه قصد دارید کیفیت زندگی خود را بهبود بخشید، بهتر است با کمک گرفتن از روان شناس، شناخت های ناسالم و به دردنخور را شناسایی کنید و آنها را کنار بگذارید.
شکل گیری شناخت در انسان ها به ۴ عامل بستگی دارد:
۱) محیط دوران رشد: محیطی که در آن بزرگ شده ایم به ویژه شرایط خانواده ای که از دوران کودکی در آن قرار داشته ایم، تا حد زیادی در عقاید ما نسبت به خودمان، دیگران و دنیا تاثیر می گذارد، مثلا سطح پایین اقتصادی اجتماعی یک خانواده، ممکن است در فرزندان و حتی در نسل های بعدی این تصور را به وجود آورد که تنها شکل زندگی همین است و روش بهتری وجود ندارد.
۲) حوادث دوران رشد: در بسیاری از موارد، شناخت ما از زندگی به رویدادهایی بستگی دارد که در زندگی با آنها مواجه بوده ایم. یکی از مراجعان من خانم ۵۰ ساله ای بود که در اولین جلسه مراجعه و پیش از طرح مشکلاتش، گفت: «دنیا بی رحم است، زندگی همیشه به انسان ظلم می کند و حتی به نزدیکان خود نباید اعتماد کرد!» وقتی تاریخچه زندگی این خانم را بررسی کردم، متوجه شدم بارها مادرش در دوران کودکی او را سرزنش و تحقیر کرده و تنبیه بدنی شده است، در ۷ سالگی مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته و در سال سوم دبستان، انگشت دستش در اثر تنبیه معلم (گذاشتن خط کش بین انگشتان) شکسته است. او می گفت شوهر معتادش طلا و جواهراتش را بدون اجازه او و پنهانی برای تهیه مواد مخدر فروخته است.
۳) آگاهی و دانش: معلومات و دانستنی های ما در ایجاد عقایدمان سهم زیادی دارند، وقتی چیز زیادی درباره دنیای کار و تجارت نمی دانیم، احتمال بیشتری وجود دارد که معتقد باشیم در بازاریابی یا فروش ناتوان هستیم.
۴) مسایل ژنتیکی و توارث: برخی دانشمندان روان شناس مانند آلبرت الیس، معتقدند نگرش های ما ژنتیکی هستند و تا حدود زیادی با ژن ها و از والدینمان به ما به ارث می رسند.
● با افکار منفی چه کنیم؟
هر فکری که در ما باعث احساسات ناخوشایند و ناراحت کننده شود، یک نوع فکر منفی است. به اعتقاد دانشمند بزرگ شناخت درمانی، «پروفسور بک»، این افکار که غیرارادی هستند، به نظر ما توجیه پذیر به نظر می رسند، مثلا ممکن است وقتی غمگین هستیم، فکر کنیم هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم. ما برای توجیه این فکر، دلایلی می آوریم؛ «چون بی انرژی هستم، نمی توانم سرکارم حاضر شوم، بنابراین وظایفم را انجام نمی دهم.» «حوصله سرزدن به مادر سالخورده ام را هم ندارم، حتی قادر به شستن اتومبیلم هم نیستم!» هرچند ممکن است به نظر برسد این دلایل، اینکه کاری انجام نمی دهیم، توجیه می کنند ولی برای ما کافی نیستند. در واقع اگر کمی منصفانه با این قضیه برخورد کنیم، متوجه می شویم حتی در چنین شرایطی هنوز کارهای زیادی وجود دارند که هرچه کوچک باشند، کار و فعالیت محسوب می شوند مانند دوش گرفتن، اصلاح صورت، رانندگی، روزنامه خواندن و... «بک» معتقد است افکار منفی علل اصلی ایجاد مشکلات روان شناختی افسردگی یا اضطراب در بیماران است. از نظر او این افکار هنگام رویارویی با حوادث زندگی فعال می شوند؛ مثلا وقتی در جمع قرار می گیریم، ممکن است فکر کنیم هیچ جذابیتی برای افراد آن جمع نداریم و به این ترتیب روحیه ما افسرده می شود. هرچه تعداد یا شدت افکار منفی بیشتر باشند، احتمال بیشتری وجود دارد که فرد به ناراحتی های شدیدتر روانی مبتلا شود.
● چگونه افکار منفی را تشخیص دهیم؟
افکار منفی پس از یک رویداد، بلافاصله و به سرعت به ذهن می آیند، مثلا بلافاصله پس از اینکه دوستمان لبخند می زند، فکر می کنیم ما را مسخره کرده است. چون فرصتی برای ارزیابی درستی یا نادرستی این افکار اختصاص نمی دهیم. افکار منفی کوتاه هستند، مثلا فقط در یک جمله به ذهن می آیند؛ مثلا «چقدر من بی ارزشم». افکار منفی به شیوه ای واکنشی بروز می کنند؛ یعنی یک فکر منفی، در واقع واکنش منفی ما به رویدادهای زندگی است. شخص نمی تواند این افکار را از ذهن خود جدا کند یا کنار بگذارد. این افکار به نظر خود شخص معقول به نظر می رسند. افراد دارای مشکلات روانی مشابه، افکار غیرارادی یکسانی دارند. به عنوان مثال افکار منفی تمام افراد افسرده شبیه به هم است و بیماران مضطرب نیز افکار منفی به خصوصی دارند. افکار منفی باعث تحریف واقعیت می شوند چون لزوما نشان دهنده واقعیت نیستند.
● انواع خطاهای شناختی
خطاهای شناختی را می توان به ۵ گروه زیر تقسیم کرد:
۱) نتیجه گیری دل بخواهی: در این نوع خطای شناختی، ما بدون شواهد کافی یا به طور کلی بدون هیچ شواهدی، نتیجه گیری و قضاوت می کنیم، مثلا چون دوستمان با ما تماس تلفنی برقرار نمی کند، نتیجه می گیریم به ما علاقه ای ندارد یا شخصی که ما را به میهمانی اش دعوت کرده است، برای ما ارزشی قائل نیست، فقط به این دلیل که در میهمانی اش برای ما تدارک دسر ندیده است.
۲) نتیجه گیری انتخابی: در این خطا نیز یک نتیجه فقط براساس یکی از چند گزینه یک موقعیت به دست می آید؛ مثلا کارگری که در کارگاه تولید لامپ کار می کند، هنگامی که تعدادی از لامپ ها در عمل خراب باشند یا خوب کار نکنند، احساس بی کفایتی می کند، حتی اگر فقط یکی از چند نفری باشد که در تولید آن سهیم بوده است.
۳) تعمیم های افراطی: در خطای شناختی «تعمیم افراطی»، شخص برپایه یک نشانه از رویدادی خاص، نتیجه گیری کلی و فراگیر می کند؛ برای مثال، ممکن است دانشجویی در یک کلاس به خصوص یا در روزی خاص، آمادگی ذهنی برای یادگیری نداشته باشد ولی آن را نشانه ای از کودنی و کم هوشی خود در نظر بگیرد و بر پایه آن نتیجه گیری کند در امتحان پایان ترم شکست می خورد.
۴) بزرگ نمایی و کوچک نمایی: در این خطای شناختی، رویدادهای ناگواری که ممکن است ناچیز و کم اهمیت باشند، بزرگ نمایی و در جهت مقابل آن نیز رویدادهای خوب و بزرگ، کوچک نمایی می شوند؛ مثلا کارمندی ممکن است انتقاد یا سرزنش رییسش را برای دیر آمدن خود یک فاجعه بداند ولی افزایش حقوق و تشویق ها را، جزئی و بی ارزش قلمداد کند.
۵) شخصی سازی: خطای شناختی شخصی سازی، عبارت است از اینکه فرد به اشتباه، خود را مسوول رویدادهای ناگوار در جهان بداند؛ مثلا همسایه ای روی زمین یخ زده ای سرمی خورد و می افتد و همسایه افسرده او مدام خود را سرزنش می کند که چرا او را در مورد زمین یخ زده مطلع نکرده یا چرا او پافشاری نکرده است که جلوی درخانه اش را پارو کند. مثال دیگر، مادری است که فکر می کند علت تمرکز نداشتن فرزندش آن است که در دوران بارداری خود از مواد غذایی فسفردار استفاده نکرده است!
● باورهای نادرست و غیرمنطقی
برخی از پیشگامان رویکرد شناختی در روان درمانی مانند آلبرت الیس، مهم ترین باورهای نامعقول را به شکل زیر فهرست بندی کرده اند:
▪ من باید عشق و احترام و تایید همه آدم های مهم زندگی ام را جلب کنم و جلوی هر گونه تاییدنشدن را بگیرم (این باور غیرمنطقی است چون غیرممکن است شخصی بتواند مورد عشق، احترام یا تایید همه انسان ها قرار گیرد).
▪ برای آنکه ارزشمند باشم، باید به خواسته هایم برسم، در تمام کارها موفق شوم و اصلا اشتباه نکنم (این باور نیز نادرست است چون دنیای ما محدودیت هایی دارد که گاهی ما را در رسیدن به خواسته هایمان ناتوان می کند.)
▪ مردم همیشه باید درست عمل کنند و وقتی رفتار زیانبار، غیرعادلانه یا خودخواهانه ای مرتکب می شوند، باید سرزنش یا تنبیه شوند؛ (درست است که خوب است مردم درست، مفید و عادلانه رفتار کنند ولی هیچ دلیلی وجود ندارد که همیشه چنین رفتارهایی داشته باشند و حتی اگر هم بخواهند چنین کنند، نمی توانند همیشه چنین رفتارهایی داشته باشند).
▪ امور باید طبق میل من پیش بروند، در غیر این صورت زندگی غیرقابل تحمل می شود (برای هیچ شخصی این امکان وجود ندارد).
▪ احساس بدبختی من به چیزهایی برمی گردد که کنترلی بر آنها ندارم و برای رفع آنها کاری از دستم بر نمی آید.
▪ اگر نگران وقایع خطرناک، ناخوشایند یا ترسناک نباشم، این وقایع اتفاق خواهند افتاد.
▪ من باید به آدمی قوی تر از خودم متکی باشم.
▪ ریشه اصلی مشکلات من، اتفاق هایی هستند که در گذشته ام رخ داده اند و همچنان بر افکار، احساسات و رفتارهایم تاثیر می گذارند.
▪ وقتی دیگران مشکل دارند و احساس بدبختی می کنند، من نیز حتما باید ناراحت شوم.
▪ در هیچ شرایطی نباید ناراحت باشم و درد بکشم. من تحمل درد و ناراحتی را ندارم و باید هرطور شده از آنها اجتناب کنم.
▪ هر مساله ای باید یک راه حل نهایی داشته باشد.
▪ نمی توانم هیچ چیز را بپذیرم، چون راه حل نداشتن، غیرقابل تحمل است.
منبع: salamat.irبا شروع دوره جوانی تغییرات بسیاری در زندگی اجتماعی شما ایجاد می شود. کنار آمدن با این تغییرات کار سخت و پیچیده ای نیست فقط کافی است صبور باشید.
تا همین چند وقت پیش هیچ مشکلی با پدر و مادرتان نداشتید و همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رفت، اما این روزها از غذایی که می خورید گرفته تا لباس هایی که می پوشید و حتی رنگ دیوار اتاقتان موضوع اختلاف نظر با آنان است.
اشکال کار اینجاست که نه شما و نه پدر و مادرتان حاضر به کوتاه آمدن نیستید و مسائل کوچکی مانند زمان رفتن به رختخواب یا افرادی که با آنها در مدرسه دوست هستید موجب جنگ و دعوا در خانه می شود.
واقعاً چه اتفاقی افتاده است شما تا یکی دو سال پیش کوچکتر بودید و پدر و مادرتان کنترل زیادی روی اعمال و رفتار شما داشتند و حتی درباره چیزهای کوچکی مانند خوراکی ای که به مدرسه می بردید یا حتی لباس خوابتان برای شما تصمیم می گرفتند. شما هم به عنوان یک کودک مخالفت چندانی نداشتید و مطابق میل و تصمیمات آنها رفتار می کردید. البته این طرز برخورد والدین بسیار خوب است زیرا فرزندانی که از نظر ذهنی آن قدر رشد نکرده اند تا بتوانند از خود مراقبت کنند یا صلاح خود را تشخیص دهند. نیاز به کنترل بیشتر دارند.
ولی بچه ها همیشه بچه نمی مانند، بزرگ می شوند و مانند شما به مرحله نوجوانی و جوانی می رسند. شما در دوره نوجوانی هویت خود را پیدا می کنید، هویتی که از هویت پدر و مادرتان مستقل است.
جولیا رامبرز روانشناس آکادمی وستهام معتقد است که دوره جوانی، زمانی است که فرد در آن افکار و عقاید خاص خود را پیدا می کند و دوست دارد آنها را در زندگی و محیط اطراف خود پیاده کند. دوره نوجوانی زمینه ورود به دنیای بزرگسالان را فراهم می کند.
در دوره ای که شما بزرگ تر می شوید، تغییر می کنید و تبدیل به فردی می شوید که دوست دارد خودش برای خودش تصمیم بگیرد. ممکن است والدینتان نتوانند به همان سرعت خود را با این تغییرات هماهنگ کنند. آنها قبلا عادت داشتند برای شما که یک کودک بوده اید تصمیم بگیرند و شما هم فوراً حرف آنها را گوش کنید، ولی الآن شرایط فرق کرده است و کمی زمان لازم است تا سایر افراد خانواده به شخصیت جدید شما عادت کنند.
رامبرز می گوید: اختلاف نظرها بین والدین و نوجوان ها بسیار عادی است. نوجوانان خیلی زود عصبانی می شوند، زیرا دلشان می خواهد پدر و مادرشان با همه کارهای آنها موافق باشند و هر مخالفتی برایشان به این معناست که به شخصیت آنها احترام گذاشته نمی شود. زیرا یکی از ویژگی های دوره نوجوانی حساسیت بیش از حد است، هر مخالفتی که با نظرات شما می شود که کل شخصیت شما را زیر سؤال می برد!
پدر و مادرها هم عصبانی می شوند چون عادت ندارند فرزندانشان را خارج از محدوده کنترل خود ببینند.
یکی از ویژگی های پدر و مادرها هم این است که خیلی نگران فرزندانشان هستند، آنها می ترسند شما آن قدر بزرگ نشده باشید که بتوانید تصمیم های درستی بگیرید. مخالفت ها و سخت گیری های آنها به خاطر محبت شان است نه دشمنی آنها مشاجرات بین والدین و فرزندان معمولا احساسات هر دو طرف را به شدت جریحه دار می کند. از طرف دیگر بعضی از مسائل مانند انتخاب دوست یا با دوستان برای گردش بیرون رفتن مشاجرات بزرگ تری به وجود می آورد زیرا درست به نقطه حساسی دست می گذارند، یعنی همان احساس استقلال و آزادی طلبی نوجوان و احساس حمایت و مراقبت کردن از فرزند در پدر و مادر اما اوضاع همیشه این طور نمی ماند. با گذشت زمان پدر و مادرها فرزندشان را دیگر کودک نمی دانند و به او آزادی های معقول و مناسب با سن اش می دهند. نوجوانان هم یاد می گیرند که پدر و مادرها صلاح آنها را می خواهند و نیت بدی ندارند و از طرف دیگر علتی وجود ندارد که با تمام خواسته های آنها در خانواده موافقت شود.
رامبرز توضیح می دهد که بهترین راه برای جلوگیری از این مشاجرات یاد گرفتن راه های درست ارتباط برقرار کردن است.
اگر خواسته خود را با آرامش و نه با جیغ و داد مطرح کنید و رفتار منطقی ای داشته باشید، راحت تر می توانید پدر و مادرتان را متقاعد کنید. به هر حال باید به آنها نشان دهید که بزرگ شده اید. نشانه بزرگ شدن فقط به دست آوردن آزادی های بیشتر نیست، یکی از نشانه ها داشتن رفتار منطقی و حل مشکلات از طریق گفت وگو است.
بعضی وقت ها به نظر می رسد که رابطه شما هیچ وقت بهتر نمی شود. نه شما حرف آنها را می فهمید و نه آنها حرف شما را ولی با گفت وگو کردن به جای دعوا کردن و بیان کردن عقایدتان می توانید احترام بیشتری کسب کنید. به یاد داشته باشید که نتیجه بحث همیشه نباید کاملا به نفع شما یا پدر و مادرتان باشد. گاهی اوقات اگر هر دو طرف کمی کوتاه بیایند خیلی از مشکلات به راحتی حل می شود.
منبع:خنده میتواند فعالیت سلولهای قاتل که وظیفهی محافظت از ما در برابر سرطان را بهعهده دارند، بهبود بخشد و ...
در این شماره میخواهیم چند ویژگی مثبت و سودمند خنده را با شما در میان بگذاریم تا با خواندن آنها، انگیزهتان برای هرچه بیشتر خندیدن و پیوستن به باشگاههای خنده، دوچندان شود.
- دشمن شمارهیک استرس :
خنده با کاستن از غلظت هورمونهای استرسزای شناور در خون، آثار استرس را برطرف میکند. پژوهشی که بهتازگی درمورد 50 نفر از متخصصان فنآوری اطلاعات در «بنگلور هند» انجام شد، نشانداد که پس از خنده، میزان هورمون استرس (کورتیزول) در آنان بسیار پایین آمد.
- هورمونهای شادیآفرین :
خنده به رهاسازی «آندورفین» منجر میشود. «آندورفین»، مسکنیست که خود بدن میسازد و افزون بر تسکیندادن دردها، حامل پیامهای مهر و دلبستگی و احساس دلسوزی و گذشت نیز هست.
- تقویت دستگاه ایمنی :
خنده با افزودن بر میزان سلولهای ایمنی ضد ویروس، ضد عفونت و ضد سرطان، به تقویت دستگاه ایمنی بدن میپردازد. همچنین میزان «ایمونوگلوبین A» را افزایش میدهد که نخستین خط دفاعی بدن در برابر ویروسهای عفونی چون «سرماخوردگی» بهشمار میرود.
بر پایهی یافتههای دکتر «لی اس برک»، خنده میتواند فعالیت سلولهای قاتل که وظیفهی محافظت از ما در برابر سرطان را بهعهده دارند، بهبود بخشد. (پژوهشهای بالینی 1989) «لابوت» ضمن تأیید یافتههای دکتر «برک»، نتیجهمیگیرد که خنده به بهبود تقویت دستگاه ایمنی بدن میانجامد. (خبرنامهی پزشکی- رفتاری، 1990) در پژوهشی که در دانشگاه «واترلوی کانادا» انجام گرفت، نشان داده شد که خنده، «ایمونوگلوبینهایA و G» را افزایش میدهد.
- اکسیژنرسانی و ورزش :
خنده، قلب و عروق را کاملاً ورزش میدهد. یکدقیقه خندهی از ته دل، ضربان قلب را افزایش میدهد و اگر خنده، 10دقیقه ادامه یابد، ضربان قلب بهاندازهی استفاده از دستگاههای ورزشی، بالا میرود.
به گزارش دکتر «فرای»، خنده ورزشی عالیست. او یک دقیقه خندهی از ته دل را با 10دقیقه پاروزدن یا دویدن، برابر میداند. «لوید» نشانداده خنده، آمیزهایست از دم عمیق و بازدم کامل که منجر به تهویهای مطبوع و آرامش و رهایی عمیق میشود. (خبرنامهی روانشناسی عمومی، سال 1938)
- افزایش گردش خون :
خنده، اندامهای داخلی را ورزش و ماساژ میدهد و گردش خون به اندامهای گوارشی و لنفها را افزون میکند. خنده با افزایش گردش خون، مواد زاید را از سلولها تخلیه میکند و بدن را در اوج آمادگی قرار میدهد.
افزایش گردش خون در عضلات صورت، چهره را گلگون و درخشان میکند.
- هوش هیجانی :
بازیهای دستهجمعی برای رشد مهارتهای اجتماعی و هوش هیجانی کودکان، بسیار حیاتیست و محرومیت از بازی میتواند به ناراحتیهای روانی، عاطفی، جسمانی و مشکلات جسمانی بینجامد.
خنده به بازیگوشیهای کودکانه میانجامد. پژوهشهای جدید نشان میدهد بزرگسالان بازیگوش و شاد، همچنان به یادگیری مهارتهای اجتماعی ادامه میدهند و هوش هیجانیشان را تقویت میکنند.
- پویایی گروهی :
سلولهای آینهای مغز موجب میشوند که ما احساسات و هیجانات افراد پیرامونمان را بازتابانیم. بودن در کنار انسانهای شاد و خندان، ما را از خندههای ایشان بهرهمند و خندیدن را برای ما کاری راحت میکند.
هرگاه چشم ما به چشمان کسانی که میخندند میافتد، سلولهای آینهای مغز، خندههای آنان را در ما بازمیتاباند؛ این امر موجب میشود میزان هورمونهای شادیآفرین، بیشازپیش بالا برود و آثار استرس، کاهش یابد.
- تقویت روابط اجتماعی :
میزان روابط اجتماعی روزانهی هر فرد با دیگران، معیاری مهم در سلامتی و طول عمر بهشمار میرود. تمرین «یوگای خنده» -بهویژه در باشگاههای خنده- به تقویت روابط اجتماعی همدلانه میانجامد که ثابت شده پس از خوراک و مسکن، مهمترین عامل شادمانی افراد است.
- برونریزی :
خنده با از پیش رو برداشتن موانع، راه را برای رهاشدن احساسات و هیجانات سرکوبشده، بازمیکند. احساسات و هیجانات سرکوبشده ممکن است به ناراحتیهای جسمانی، روانی و عاطفی بینجامد و رهاسازی آنها، میتواند دگرگونساز باشد. خنده، شیوهای عالی و بدون خشونت برای رهاسازی عاطفی و برونریزی بهشمار میرود.
- اکسیر جوانی :
به ادعای بسیاری از اعضای پابهسنگذاشتهی «باشگاه خنده»، خنده با ورزشدادن و سفت و سختکردن عضلات صورت، چین و چروک را از بین میبرد و چهره را جوان و شاداب میکند.ورزش بهعنوان یکی از راههای به تأخیرانداختن پیری، شناخته شده است. «یوگای خنده» ورزشی ساده و لذتبخش برای همهی گروههای سنیست که میزان پیگیری و پایبندی به آن، بالاست.
منبع:بعضی ها اعتقاد به اصالت لذّت دارند و بعضی ها هم اصالت را به نفع مادی می دهند که البته در طول تاریخ ، این گونه اعتقادات ، همواره در ضمیر ِ آگاه و یا ناخودآگاه ِ بسیاری از انسانهای دنیاگرا وجود داشته است و امروزه تنها کاری که کرده اند این است که این گونه مسائل را به صورت تئوریزه شده و با جملات شبه علمی بیان می نمایند و الا چیز تازه ای را کشف نکرده اند مثلا در اشعار بعضی از شعرای قدیمی ما به این گونه نگرشها ، اشاراتی شده است که دلیل روشنی بر این مدعا می باشد :
دوران جهان بی می و ساقی هیچ است بی زمزمه ساز عراقی هیچ است
هر چند در احوال جهان می نگرم حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است
و یا حافظ علیه الرحمه می فرمایند :
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کند گدارا
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند آدم بهشت روضه دارالسلام را
که اگر از معنای باطنی و عرفانی این گونه اشعار صرف نظر نماییم ، از ظاهر آنها چنین برمی آید که به اصالت لذ ّت تاکید دارند .
در هر صورت صاحبان هر کدام از این دیدگاههای که به اصالت لذ ّت و یا به اصالت نفع تاکید می نمایند ، باید توجه داشته باشند که هر کدام از آنها ، در واقع به مرتبه نازله ای از مراتب انسانی توجه دارند که بدون تردید این گونه هدف گذاریها و محدود سازیهای دنیوی ، در شان و منزلت انسانی نیست که عرصه جولانگه او را از خلیفة الهی زمینی ، تا لقاء الهی ِ آسمان ِ ملکوت و معنا گسترش داده اند .
و امّا از این واقعیت ها که بگذریم باید اذعان نمایم که ، اساساً در دنیا هیچ گونه لذتی وجود ندارد یعنی آنچه که وجود دارد ، رنج است و رفع شدن رنج .
در این دنیا برای ما انسانها و سایر موجودات زنده ، فقط رنج وجود دارد و خداوند هم در قرآن کریم می فرمایند « لقد خلقنا الانسان فی کبد » ( که بتحقیق ما انسان را در رنج آفریدیم ) و البته باید توجه داشته باشیم که هر رنجی پایان پذیر است و هر رنجی پس از مدّتی مرتفع خواهد شد « فانّ مع العسره یسراً » ( پس بدرستیکه با سختی ، آسانی است ) که این رفع شدن رنج را ، لذ ّت نام نهاده اند بنابراین اگر رنجی در کار نباشد در آنصورت رفع شدن رنج هم ، غیر ممکن و حتی محال خواهد شد همچنانکه اگر سختی نباشد ، آسانی هم معنایی نخواهد داشت و لذا اگر کسی اصالت را به لذت می دهد باید همواره به دنبال رنج برود تا با رفع کردن آن رنج ، به لذت مورد نظرش برسد که البته در این صورت او با این کار ، همواره خود را در دور باطل گرفتار خواهد ساخت و این یک امر بیهوده ای به نظر می رسد چه ضرورت و نیازی وجود دارد که ما رنجها را تحمل بکنیم و دل خوش بداریم که رفع شدن آن شیرین است .
آزاده ای که بخش از عمر خود را در اسارتگاههای مخوف عراق گذرانده بود ، در خاطرات خود در کتاب « روانشناسی اسارت » مطلب جالب و قابل توجهی با این مضمون آورده بودند که :
« اسراء ، پس از تحمل ساعات شکنجه ، احساس شعف و نشاط عجیبی می کردند » البته این مسئله واقعیت دارد و طبیعی هم هست ولی سوال این است که آیا اکنون آزاده ای می پذیرد که او را دوباره به آن اسارت گاهها ببرند و شکنجه شان کنند تا مجددا ً به همان احساس شعف و لذت ِ پس از شکنجه دست یابند ؟ مسلما ً جواب منفی است بنابراین تحمل رنج های دنیا ، برای رسیدن به لذت های حاصل از آن ، معقول و منطقی به نظر نمی رسد .
در این دنیا هیچ کس نمی تواند بیش از رنجی که برده است ، لذت ببرد و لذت ما همواره کمتر از رنجمان خواهد بود یعنی هیچ کس نمی تواند تمام رنجهایش را شناسایی کند و برای رفع کردن آنها اقدام نماید .
رنج همواره مقدم بر لذت است به عنوان مثال : اگر کسی ، رنج تشنگی را تجربه نکرده باشد ، از لذت نوشیدن آب هم بهره مند نخواهد شد ، اگر کسی رنج ِ فقر را درک نکرده باشد ، از لذت ِ غنی بودن هم بهره ای نخواهد برد اگر کسی از جهل خود رنج نبرده باشد ، در آنصورت ، علم و دانایی هم برای او لذتی نخواهد داشت و بقیّه لذت ها هم همینگونه هستند ، خلاصه مطلب این است که برای ما انسانها در این دنیا ، رنج وجود دارد که وجود آن هم واقعی است و البته پس از تحمل رنج ، رفع شدن رنج هم اگر شرایط مهیّا باشد ، می تواند وجود داشته باشد که این رفع شدن ِ رنج را « لذ ّت » می گویند بنابراین لذت فی نفسه وجود ندارد و در واقع ، رفع شدن رنج می باشد .
و امّا لذت واقعی برای انسانها ، در آخرت و در بهشت میسّر خواهد شد و آن هم رسیدن به آرامش ابدی و دوری از رنج می باشد یعنی لذت واقعی آن است که رنجی نباشد و در عین حال ، انسان خود را در کمال ببیند و تا وقتی که آدمی خود را ناقص می بیند ، برای رفع آن نقص ، خود را به رنج و زحمت می اندازد و برای همین است که وقتی کسی تمام رنجهای دنیوی خود را برطرف شده ببیند ، و در عین حال معتقد به حیات پس از مرگ نباشد و به دنبال کمالات اخروی هم نباشد ، در آنصورت او بسیار مضطرب ، نگران و رنجور خواهد شد چون فطرتا ً و حتی به صورت ناخودآگاه ، در می یابد که با وجود ِ نقص و دوری از کمالات واقعی ، تلاش نمی کند و خود را به رنج و زحمت نمی اندازد ، این مرحله چنان سخت و ناگوار است که ممکن است او برای خروج از این حالت ، دست به خود کشی هم بزند که لازم است در مورد کشف علت خودکشی های که در میان مرفهین جامعه اتفاق می افتد ، از این زاویه هم موضوع را مورد بررسی قرار داد و الا ممکن است دچار اشتباه در نتیجه گیری بشویم .
تحمل کردن، تسلط یافتن و زنده نگه داشتن آنچه زندگی به سوی شما پرتاب می کند و تبدیل استرس به یک نیروی مثبت، یک چالش همیشگی حیات انسانهاست. تمام افراد به مقدار خاصی از استرس نیاز دارند این همان چیزی است که صبح ها شما را از رختخواب بیرون می کشد. اما یادتان باشد برای مقابله با استرس های افراطی باید به خودتان فرصت داده...
همه ما در اوقاتی از زندگی احساس استرس می کنیم. این یک واکنش طبیعی به چالش های محیطی است و می تواند به وسیله حوادث تلخ و شیرین در همه ما انسانها به وجود آید.
در هر سنی مقداری از استرس برای ما لازم و ضروری است چون گاهی سبب حفاظت ما در برابر خطر می شود. مطرح شدن بحث ازدواج برای یک دختر و پسر جوان، رفتن به یک تعطیلات، مرگ یکی از عزیزان و یا بیکار شدن و از دست دادن منبع درآمد خودتان یا سرپرست خانواده می تواند جرقه ای برای استرس در افراد گردد. اما مرحله پیشرفته استرس، اضطراب است که بر روی وضعیت جسمی و روانی فرد تاثیر منفی می گذارد.
علایم استرس به چهار دسته تقسیم می شوند:
* علایم جسمی مانند تغییر الگوی خواب و ناراحتی در دستگاه گوارش
* علایم روانی مانند عدم تمرکز و فراموشی
* علایم رفتاری مانند مصرف سیگار، بی قراری و کم خوابی و پر خوابی
* علایم هیجانی مانند خشم و گریه تقسیم میشود.
استرس ممکن است به دیگران هم سرایت کند و در صورت پیشرفت زیاد باعث فرسودگی فرد مبتلا می شود.
مسلما مقدار کمی از استرس چیز بدی نیست زیرا در فرآیند کنار آمدن و تطبیق یافتن بدن، ما را آماده می کند و به ما انرژی می دهد. اما بیش از حد مضطرب شدن می تواند به یک مشکل برای سلامتی بدن تبدیل شود. مواردی نظیر سردرد، به هم ریختن اوضاع گوارش، فشار خون بالا، زد و خورد یا بیماری قلبی و .. همه و همه واکنش های غیر طبیعی است که افراد در هنگام استرس از خود نشان می دهند.
کنار آمدن با استرس
یکی از اولین مراحل مدیریت استرس یادگیری تشخیص علایم و نشانه های آن در درون خودتان است. ممکن است روش انجام کارهای روزمره فرد تغییر کند و یا متوجه تفاوت هایی در جسم تان، افکارتان و یا احساس کلی سلامتی تان شوید. آیا عامل استرس فرد یک تهدید واقعی است؟ ایا چیزی هست که باعث شود در زندگی نیاز به نگران شدن نداشته باشد؟
استرس بخشی از زندگی است و نیازی نیست که فرد با نشستن و فکر کردن به این تصور غلط" هیچ کس مانند من دچار استرس نمی شود" مشکلاتش را بیشتر و سنگین تر کند.
ما مضطرب می شویم نه به این دلیلی که ضعیف یا روان رنجور هستیم بلکه به این دلیل که انسان هستیم. سرزنش کردن خود و یا دنبال افکار منفی مانند تحمیل تنبیه به خود، در حقیقت نتیجه ای جز اتلاف انرژی نخواهد داشت.
نزدیک شدن به استرس به طور سازنده
مخفی شدن از افراد، مکانها یا کارهایی که زندگی را سخت و دشوار می کنند یک موضوع وسوسه انگیز برای افراد پراسترس است. با کنار گذاشتن برخی موقعیتها ممکن است به طور مقطعی احساس آرامش کنید ولی فراموش نکنید تا زمانی که با منبع استرس مواجه نشوید از بین نخواهد رفت.
اگر پرهیز از محرکها و جرقه زننده های استرس روش خوبی نیست پس چه باید کرد؟
تجارب زندگی به ما آموخته است که هر گاه نیاز داریم یک مهارت جدید را کسب کنیم(مانند یادگیری شنا، یادگیری و حضور در جمع، ریسک کردن در برابر دیگران و حتی یادگیری رانندگی و ...) ارزش آن را دارد که فرد یک نفس عمیق بکشد یا شاید کمی دندانهایش را به هم فشرده کند و سپس به طرف آن موضوع استرس آور پیش برود و بر آن سوار شود. در اکثر مواقع این روش به خوبی کار می کند.
وقتی که با استرس مواجه می شوید مواجهه مثبت یک روش خوب برای مدیریت و کنار آمدن با آن مساله است؛ به جای فرار از موقعیتهای پر استرس سعی کنید از هر فرصتی برای مواجهه با آن موقعیت استفاده کنید.
یک روش برای بی حس کردن خودمان در مواجهه با افراد، مکانها و کارهایی که ما را مضطرب می کند، غرق کردن خودمان در درون آن کار تا زمانی است که بر آن کاملا چیره و مسلط شویم. همچنین ارایه این نوع عکس العمل ها، برای سلامتی عمومی ما نیز بسیار توصیه می شود.
یک روش دیگر برای مهار استرسی که با آن شاخ به شاخ شده اید آن است که ضمن انجام کارهایمان، آن را به دقت مورد بررسی قرار داده و زیر نظر بگیریم. ثبت وقایع روزانه، موقعیتها، شدت احساس اضطراب، چگونگی مواجهه با آن موقعیت و اینکه پس از آن چقدر احساس استرس کردید برای برخی از افراد ابزاری مناسب است.
این روش می تواند ایده دقیقی، از اینکه کی و کجا عصبانی شدیم و اینکه کدام مهارت مقابله در موقعیتهای خاص برای ما بهتر کاربرد دارد، به ما بدهد.
روش دیگر برای واکنش در برابر استرس کنترل جسم و روان است. خودآرامش ورزی به لحظات پر اضطراب ما خاتمه می دهد و خود صحبت کردن مثبت(مانند : من مهارت لازم برای انجام این کار را دارم)(و یا قبلا دهها بار این کار را انجام داده ام) مهارت بسیار عالی برای مقابله با استرس هستند.
گاهی اوقات نیز درک ما از یک موقعیت دقیق نیست. تفسیر یک حادثه یا موقعیت ممکن است زمانی که ما ناراضی یا ناراحت هستیم بیشتر منفی و بدبینانه باشد.
تمام افراد به مقدار خاصی از استرس نیاز دارند این همان چیزی است که صبح ها شما را از رختخواب بیرون می کشد. اما یادتان باشد برای مقابله با استرس های افراطی باید به خودتان فرصت داده و با خودتان مهربان باشید
می توانید ادراکتان را آزمایش کنید. همانطور که در بالا عنوان شد ثبت کردن می تواند یک روش برای کسب دیدگاهی تازه از یک موقعیت باشد.همچنین می توانید هیجانات پر استرس و قوی را که احساس می کنید با علامت مثبت یا منفی برچسب بزنید. بنابراین قبل از کشمکش بعدی سعی کنید آن را " تحریک" بنامید و در ادامه ببینید چه اتفاقی می افتد.
تحمل کردن، تسلط یافتن و زنده نگه داشتن آنچه زندگی به سوی شما پرتاب می کند و تبدیل استرس به یک نیروی مثبت، یک چالش همیشگی حیات انسانهاست. تمام افراد به مقدار خاصی از استرس نیاز دارند این همان چیزی است که صبح ها شما را از رختخواب بیرون می کشد. اما یادتان باشد برای مقابله با استرس های افراطی باید به خودتان فرصت داده و با خودتان مهربان باشید.
راه های بسیاری در نشریات کسب و کارهای مختلف ارائه میشود، ولی در هر صورت، ارائه سطوح مختلف خدمات به مشتری، جزو نیازهای هر کسب و کاری است. مشتریان شما باید راضی باشند. شما نباید آنها را ناراضی کنید و همیشه در پی کسب رضایت آنها باشید. یکی از راه های دستیابی به فرهنگ مشتری مداری اینست که مشتریان خود را خوب پشتیبانی کنید.
اگر پایگاه های بررسی کسب و کاری نظیر Forbes / BusinessWeek و Harvard Business را نگاه کنید، میبینید که روی این عقیده پافشاری میکنند که “شرکتهای قدیمی مردهاند” و خدمات مشتری، یک بازاریابی جدید است. واقعیت دارد که مشتریان در حال حاضر آگاهتر از همیشه هستند. به طور میانگین، بیش از آنچه تصویر میکنید، مشتریان راجع به محصولات و خدماتتان اطلاع دارند و با اشخاصی از شرکت در تماس هستند.
«امپراطور آسوکا در پایان جنگ کالینگا به اهمیت عشق و صلح برای یک جامعه سالم پی برد. آنگاه او بر آن شد تا نفرت، خشم و انتقام جویی را کنار بگذارد.» اگر امپراطور زودتر به این آگاهی دست یافته بود، به احتمال زیاد آتش جنگ را بر نمی افروخت و در نتیجه، خون هزاران هزار بیگناه بر زمین ریخته نمی شد.
همگی ما در زندگی روزمره خود، چه در محیط خانواده، مدرسه یا محل کار، با خشم، اضطراب و افسردگی روبرو می شویم، گرچه میزان آن بسته به عوامل متعددی از یک فرد تا فرد دیگر متفاوت است. خشم معمولاً از تعاملات بین فردی نشأت می گیرد و به مشکلات سلامتی جسمی ارتباط دارد. خشم باعث از بین بردن روابط بین فردی، صلح، عشق و شادی خود فرد و نیز دیگران می گردد. پژوهش های من به روشنی نشان می دهد که درجه بالای اضطراب با مشکلات سلامت جسمی نظیر احساس سرگیجه، درد عضلانی، خارش پوست، تغییر رنگ ادرار، تغییر رنگ چشم و نیز کمبود اتکاء به نفس ارتباط دارد. شایان ذکر است که وجود سطح بهینه ای از اضطراب، قابل قبول است زیرا حذف کامل آن از زندگی فرد امکان پذیر نیست. در مورد افسردگی نیز وضعیت به همین گونه است. بسامد و مدّت زیاد افسردگی نیز زندگی ما را تباه می سازد. از اینجاست که باید به فکر مدیریت هیجانات خود برآئیم.
به پرسش های زیر، کدامیک از سه پاسخ «همیشه»، «گاهی» و «هرگز» را می دهید؟
▪ من درباره اشتباهات گذشته ام نگرانم
▪ من حس می کنم که دست از تلاش در زندگی برداشته ام
▪ اتفاقات جزئی مرا به شدّت ناراحت می کند
بسیاری از پژوهشگران دریافته اند که کسانی که به پرسش هایی از این قبیل، پاسخ «همیشه» را داده اند دارای مشکلات سلامت جسمی از قبیل مشکل خواب (به خواب رفتن یا در خواب ماندن)، سردرد، ناراحتی های معده و سوء هاضمه، احساس خستگی، کاهش اشتها، تب، فراموشی، پشت درد و تپش قلب تندتر از حد معمول هستند.
اکنون پرسش هایی زیر را در نظر بگیرید و بگوئید کدامیک از سه پاسخ «تقریباً همیشه»، «بیشتر مواقع» و «گاهی» را به آن ها می دهید؟
▪ من خشم را درون خودم نگاه می دارم
▪ من با دیگران به بحث و جدل می پردازم
▪ من در درونم می جوشم ولی آن را نشان نمی دهم
پژوهش ها نشان داده اند که کسانی که به پرسش هایی از این قبیل، پاسخ «تقریباً همیشه» را داده اند در بلند مدت دچار بیماری قلبی، سرطان و فشار خون بالا می شوند. پژوهش ها نشان داده اند که هر چند ممکن است فرو خوردن خشم از لحاظ رفتاری، نشانه مثبتی تلقی شود امّا به همان اندازه بیرون ریختن خشم، باعث افزایش فشار خون فرد می گردد.
این هیجانات باعث افزایش احتمال ابتلا به سرطان و بیماری های عروق کرونر و یا گسترش آن ها می شود. بنابراین، همان گونه که ملاحظه می شود، خشم مانند یک شمشیر دو لبه عمل می کند. دشمنی و خصومت نیز همانند خشم با مشکلات جسمی نظیر بیماری قلبی ارتباط دارد. یکی از دلایل ساده ارتباط بین هیجانات منفی نظیر خشم و اضطراب با مشکلات سلامت جسمی این است که هنگامی که ما در سطح بالایی از هیجانات منفی قرار داریم، الگوهای فکریمان تا حدّ زیادی مختل می شود و در نتیجه، ظرفیت محافظت از سلامت جسمی کاهش می یابد. خبر خوب این است که ما می توانیم یاد بگیریم که خشم و سایر هیجانات منفی را به مقدار مناسب بروز دهیم. به طور کلّی، خشم در ما به دلیل سیستم اعتقادی معیوبمان پدید می آید. آلبرت الیس، روان درمانگر آمریکایی، عبارت «باورهای نامعقول» را برای آن به کار برده است. همه ما می توانیم با کمک یک روان شناس مجرّب یاد بگیریم که چگونه این باورهای نامعقول را به حداقل رسانیم و آن ها را به باورهای معقول، یعنی باورهایی که در زندگی روزمره ما عملی تر هستند و برپایه ارزیابی زمینه های زندگی واقعی قرار دارند، تبدیل کنیم. به همین ترتیب، مدیریت موثر سایر جنبه های هیجانی نیز همواره قابل فراگیری است.
در زندگی روزانه، در خانه، مدرسه یا محل کار، با شنیدن جملات ساده ای مانند آنچه در زیر آمده است، خشم در وجود ما برانگیخته می شود:
▪ به محض این که دیدمت فهمیدم که از پس این کار برنمی آیی.
▪ پدر و مادرت باید خیلی از بابت این بچه ای که تربیت کرده اند ناراحت باشند.
▪ کم هوشی تو در همه کارهایی که می کنی نمایان است.
▪ امروز چقدر کثیف به نظر می آیی، بهتر است نکات بهداشتی را بیشتر رعایت کنی.
▪ به نظر نمی رسد که توانایی انجام هیچ ورزشی را داشته باشی.
▪ راستش را بخواهی، از همان اول که دیدمت فهمیدم موفق نمی شوی.
همه ما اتفاق نظر داریم که این جملات تحریک آمیز می تواند باعث برانگیخته شدن خشم در بسیاری از ما گردد (البته نه همیشه). من هم قبول دارم که شنیدن چنین عبارت تحریک آمیزی بسیار نامطلوب است و ما را تحت فشار می گذارد امّا آنچه اهمیت دارد این است که شدّت، مدّت و بسامد خشممان را کاهش دهیم و از سلامت جسمی خود محافظت کنیم. آنچه من سعی دارم بگویم این است که ما باید با تغییر در باورهای نامعقولمان، خود را مجهز کنیم و اجازه ندهیم که خشم در وجود ما مزمن، شدید و با دوام گردد. خبر خوب این است که تغییر و اصلاح سیستم اعتقادی بر پایه زمینه های زندگی واقعی، می تواند تمام این مشکلات را به حداقل برساند و زندگی را برای ما با معنی تر سازد. ما می توانیم جنبه های انسانی را در خود تقویت کنیم و خلاصه آن که مدیریت موثر هیجانات می تواند به ما کمک کند که زندگی روزانه سالم تر و عاقلانه تری داشته باشیم.
وقتی کارمی کنیم احساس آرامش و رضایت می کنیم وکمتر فرصت داریم که غصه بخوریم ،یکی از مهمترین قوانینی که علم روانشناسی کشف کرده این است که کار (مشغولیت) موثرترین داروی آرام بخش شناخته شده برای اعصاب وروان است.
ما زمان هائی را که غرق در کار هستیم ازنظر روحی شاداب تریم، اما اوقات بعد از کار که باید از زندگی و از باهم بودن لذت ببریم و خوش بخت تر از اوقات دیگر باشیم شیاطین و حشتناک ترس بر ما هجوم می آورند، اگرسرگرمی داشته باشیم دیگر ترس، اضطراب، نفرت، حسادت، کینه و بخل به ماروی نمی آورند.
بهترین راه مبارزه بانگرانی ها و ترس، انجام یک کار مثبت می باشد، دانشمندی می گوید باید خود را با سرگرمی های مختلف آرام سازیم تا همیشه امیدوار باشیم، راستی وقتی نگران هستیم بهتر است به خاطر بیاوریم که می توانیم از کار به عنوان یک عامل موثر و شفابخش استفاده کنیم، وقتی به کاری مشغول هستیم خون سریعتر در رگها جریان می یابد و ذهنمان بازتر می شود و احساس مثبتی نسبت به زندگی پیدا می کنیم و آن وقت است که تمام نگرانیها از ما دور خواهند شد.
به خاطر داشته باشیم که وفتی نگران هستیم ارزانترین داروئی که در دنیا وجوددارد وجزء بهترین داروها است کار است. وقتی کارمی کنیم غول نا امیدی را درهم می شکنیم، پیامبراعظم (ص) می فرماید: هرکس که بیکار بگردد و سنگینی بارش را بر دوش دیگران بیندازد از رحمت خدابه دوراست. حضرت علی علیه السلام نیزمی فرماید: کار صیقل آدمی است و در اسلام کار یا شغل وسیله ای است برای کسب روزی حلال ،خدمت به خلق ،جلب رضایت پروردگار و نزدیک شدن به خدا.
اضطراب عبارت است از احساس ناراحتکننده و مبهم ترس، وحشت یا خطر با علتی ناشناخته که بر فرد مستولی میشود.
برای برخی افراد این حالت ممکن است ناگهانی باشد و برطرف شود، اما برای برخی دیگر این حالت به صورت مزمن در میآید.
زمانی که دچار استرس، اضطراب و دلشوره میشوید، کارهای زیر را انجام دهید:
درخواست کمک از دیگران، مشغول شدن به انجام کاری، صحبت با دوستان، خارج شدن از خانه برای مدت کوتاه، ورزش و بالاخره انجام تمرینات آرامسازی که در این تمرین عضلات،10 تا 15 ثانیه سفت و به آرامی شل میشود، این سفت و شل شدن عضلات تاثیر خوبی برآرامش ذهن میگذارد.
برای این کار، ابتدا به یک مکان خلوت بروید، روی صندلی بنشینید و پشت خود را صاف نگه دارید. کف پاها را روی زمین بگذارید و دستها را روی ران قرار دهید. ابروها را تا جایی که میتوانید به طرف بالا بکشید و در این حالت نگه دارید، سپس به آهستگی رها کنید.
چشمها را محکم ببندید و پلکها را روی هم فشار دهید و در این حالت نگه دارید، سپس به آهستگی چشمها را باز کنید. زبان خود را به سقف دهان فشار دهید و آن را چند ثانیه نگه دارید سپس به آهستگی رها کنید.
دندانهای خود را روی هم چند ثانیه فشار دهید، سپس به آهستگی رها کنید. شانهها را بالا بکشید و سفت نگه دارید، سپس به آهستگی رها کنید.
دست راست را مشت کنید و ساعد را روی بازو خم کنید و محکم فشار دهید و در این حالت نگه دارید سپس به آهستگی رها کنید، این حرکت را با دست چپ نیز انجام دهید. یک نفس عمیق بکشید و ریه خود را پر از هوا کنید و نفس خود را حبس کنید و در این حالت به شکم خود فشار آورید، سپس به آهستگی نفس خود را بیرون دهید.
کتفها را تا جایی که میتوانید به عقب ببرید و فشار دهید و در این حالت سفت نگه دارید، سپس به آرامی رها کنید. پای راست و چپ را به ترتیب صاف نگه دارید و پنجه پا را به طرف بیرون بکشید و در این حالت نگه دارید بعد پنجه پا را به طرف خود خم کنید و پا را سفت در این حالت نگه دارید، سپس به آهستگی پا را زمین بگذارید.
این حرکت را با پای چپ تکرار کنید. زانوها را خم کنید و ران را تا جایی که میتوانید بالا بیاورید و سفت نگه دارید، سپس به آهستگی پا را زمین بگذارید .
بدن انسان روشهای جالب و جذابی را برای فرستادن علائم هشدار دهنده دارد که این علائم در واقع اسراری را از درون بدن فاش میسازند...
به عنوان مثال آیا میدانید که خندیدن پس از خوردن هر وعده غذایی چه تاثیری روی بدن دارد؟ یا اینکه آیا میدانید سفید شدن زود هنگام موها نشانه چه فرآیندی در بدنتان است.
بدن انسان در تمام طول عمر به شیوهای هوشمندانه و منحصر به فرد علائم و نشانههای زیرکانه و هشدار دهنده را بروز میدهد اما اکثر افراد به دلیل ناآگاهی از این روابط و علائم، پیغامهای حیاتی بدن را نادیده میگیرند که حاصل آن به خطر افتادن سلامتی است.
روزنامه «دیلی میرور»، در گزارشی به چند راهکار جالب و شگفتانگیز به عنوان اسرار زندگی اشاره کرد که بیتردید در زندگی روزمره، قابل استفاده و مفید خواهند بود:
1- دردناک شدن مچ پا میتواند نشان دهنده مشکلات کلسترولی باشد.
به گفته متخصصان دردناک شدن مچ پا میتواند نشانه ابتدایی از افزایش ارثی سطح کلسترول بد خون باشد. در واقع تشکیل کلسترول در اطراف زردپی آشیل، موجب بروز این درد میشود.
- راه حل چیست؟
اگر احساس کردید که مچ پایتان مدت سه روز یا بیشتر به طور مداوم درد میکند، حتما برای چکاپ کلسترول به پزشک مراجعه کنید، بویژه اگر سابقه خانوادگی ابتلا به بیماری قلبی را دارید.
2- قوی بودن ریهها نشان دهنده کاهش خطر ابتلا به آلزایمر است.
مطالعات نشان میدهد که فعالیت ضعیف و نامطلوب ریهها موجب میشود که اکسیژن کمتری به مغز برسد و در نتیجه خطر ابتلا به زوال عقل و آلزایمر افزایش پیدا میکند.
برای جبران این مشکل سعی کنید تنفس عمیق انجام دهید به این ترتیب که پنج ثانیه عمل دم و پنج ثانیه عمل بازدم هوا را انجام دهید. این کار موجب تقویت ریهها میشود چون اکسیژن را به مقدار کافی و مناسب به مغزتان میرساند. اگر این کار را شش نوبت در روز تکرار کنید، ریههای شما 20 درصد قویتر میشوند.
3- سفید شدن موها قبل از رسیدن به سن 30 سالگی نشانه مهمی از ابتلا به مشکلات تیروئیدی است. متخصصان تیروئید تاکید دارند که عدم تعادل در فعالیت غده تیروئید موجب اختلال در تولید رنگدانهها در پیاز مو میشود.
- راه حل چیست؟
اگر موهایتان در سن پایین، سفید شده و هم چنین علائم دیگری چون کاهش وزن، افسردگی و یا مشکلات عادت ماهانه دارید، حتما برای چکاپ کامل و درمان به موقع به یک متخصص غدد مراجعه کنید.
4- بیماری لثه خطر و احتمال زایمان زودرس را افزایش میدهد.
باکتریهای موجود در لثههای بیمار و عفونی، موجب بروز واکنشی میشود که حاصل آن باز شدن بیموقع و زودهنگام دهانه رحم در دوران بارداری است.
- راه حل چیست؟
هر روز نخ دندان بکشید. هم چنین زنان باردار برای اطمینان از سلامت دندانهای و لثه خود باید مرتب به دندان پزشک مراجعه کنند. مطالعات نشان میدهد که مشکل و بیماری لثه احتمال زایمان پیش از موعد را 70 درصد افزایش میدهد.
5- گرم نگه داشتن پاها احتمال سرماخوردگی را کاهش میدهد.
وقتی پاها سرد میشوند، عروق خونی در بینی بسته و منقبض میشوند که در نتیجه گلبولهای سفید خون در این منطقه از مبارزه با عفونتها دست میکشند و محل ورود میکروبها به بدن باز میشود.
بنابراین توصیه میشود جوراب بپوشید و مطمئن شوید که با گرم نگه داشتن پاها، سیستم دفاعی بدنتان به طور کامل کار میکند.
6 - خندیدن پس از صرف هر وعده غذایی، میزان قند خون شما را پایین میآورد.
متخصصان معتقدند عضلاتی که ما از آنها برای خندیدن استفاده میکنیم برای دریافت انرژی، قندخون را مصرف میکنند و این فرآیند خطر ابتلا به دیابت، چاقی و حتی برخی از سرطانها را کاهش میدهد.
بنابراین بعد از شام در آرامش کامل روی مبل بنشینید و مدتی به تماشای فیلم کمدی مورد علاقهتان بپردازید.
7 - راه رفتن و حرف زدن همزمان، موجب کمردرد میشود.
وقتی در حین راه رفتن، صحبت هم میکنیم این کار مانع از همزمانی تنفس ما با گامهایمان در هنگام برخورد پاها به زمین میشود. این عدم هماهنگی، موجب میشود که بخشی از ضربههای ناشی از برخورد گامها به زمین به کمر وارد شود و موجب بروز کمردرد میشود.
توصیه میشود دفعه بعد اگر به هنگام خرید کردن موبایلتان زنگ زد، یک گوشه بنشینید و با تلفن صحبت کنید.
8 - فشار دادن پاها روی هم مانع از ضعف کردن و بی حالی میشود.
اگر بعد از سریع برخاستن از جای خود احساس سرگیجه پیدا کردید یا حس کردید که منگ شدهاید و چشمانتان سیاهی میرود با این حرکت ساده میتوانید جریان خون را به سرعت به مغز بفرستید و ضعف و سرگیجه خود را متوقف کنید.
ابتدا هر دو پای خود را روی زمین قرار دهید. بعد یکی از پاها را روی پای دیگر بیاندازید و تا جایی که میتوانید در این وضعیت پاها را روی هم فشار دهید. 30 ثانیه در این وضعیت بمانید تا خون به مغزتان برسد و حالتان بهتر شود.
9- غفلت از کمردرد، تهدید جدی برای مغز است.
پزشکان دریافتهاند افرادی که بیش از یک سال مبتلا به کمردرد هستند، 11 درصد از حجم سلولهای مغزی آنها در ناحیهای که مربوط به کنترل یادگیری است، کاسته میشود. ظاهرا فشار مقابله با کمردرد این تاثیر نامطلوب را روی سلولهای مغزی برجای میگذارد.
در صورت بروز کمردرد، فورا از پزشک کمک بگیرید. اکثر کمردردها در صورتی که زودتر مورد توجه قرار بگیرند، قابل درمان هستند.
10- چاقی، احتمال بروز سردردها را تا دو برابر افزایش میدهد.
وزن زیاد موجب التهاب در عروق خونی ناحیه سر میشود که مهمترین عامل بروز سردرد است.
برای کاهش دردها، اقدام به کاهش وزن کنید و برای درمان سردردها از راهکارهای طبیعی استفاده کنید. مصرف روزانه داروهای مسکن در واقع موجب بروز سردرد میشود.
11- مشکل در اندام تناسلی مردانه میتواند علامت عارضه قلبی باشد.
آخرین مطالعات نشان داده است که ناتوانی جنسی در مردان میتواند ناشی از تنگ شدن عروق خونی باشد.
به درمانهای اینترنتی و ماهوارهای اعتماد نکنید در عوض برای چکاپ کامل به متخصص مراجعه کرده و قبل از هر چیز به پزشک خود اطمینان کنید.
12- قوز کردن، ولع شما را به خوردن شیرینی تشدید میکند.
پزشکان معتقدند که قوز کردن جریان خون را به مغز کاهش میدهد و در نتیجه ولع خوردن مواد قندی را تشدید میکند چون در صورت کاهش جریان خون در مرکز اشتها در مغز، گلوکز کمتری به این عضو اصلی میرسد در حالی که گلوکز مهمترین غذای مغز است.
- راه حل چیست؟
همیشه صاف بنشینید و پاهای خود را روی زمین بگذارید. ستون فقرات خود را بکشید و شکم خود را به داخل بکشید طوری که کمر شما به سمت صندلی کشیده شود.
13- داروهای سرماخوردگی، تاثیر نامطلوب روی توان باروری دارند.
داروهای سرماخوردگی که برای خشک کردن ترشحات بینی استفاده میشوند در عین حال میتوانند موجب کاهش مخاط دهانه رحم شود و در نتیجه باروری را مشکل می سازد.
بنابراین توصیه میشود: به جای داروهای ضد احتقان از درمانهای معمولی مثل ویکس استفاده کنید.
برخی افراد از درون غم دارند؛ اما وقتی در جمعی قرار میگیرد، خود را بسیار خندان و شاداب جلوه میدهد. برای اینکه غم خود را به دیگران منتقل نکنیم و در اوج غم و اندوه، چهره ای خندان داشته باشیم، باید چه کار کنیم؟ «غلامرضا قاسمی کبریا» دکترای روانشناسی و مشاوره در اینباره به برنا میگوید: برخی از افراد توانایی آن را دارند، زمانیکه در محیطهای متفاوت قرار دارند، رفتار خود را طبق همان محیط تغییر داده و برمحیط مسلط باشند؛ اما برخی دیگر اینطور نیستند و محیط بر آنها مسلط است.
انسانها معمولا دارای قدرتی به نام اراده هستند که میتوانند تحت هر شرایطی، محیط بر آنها تاثیر نمی گذارد و هرچقدر اگر این اراده در افراد تقویت شود، بر محیط مسلطتر هستند.
فرض کنید در جمعی، در به شدت به چارچوب برخورد کرده و صدای مهیبی را تولید میکند و تحت تاثیر این صدا، افرادی که در آن جمع قرار گرفتهاند، واکنشهای متفاوتی از خود نشان میدهند. مثلا یک نفر میترسد، یک نفر داد میکشد و جمع طبق واکنشهای افراد، تصورهای مختلفی نسبت به افراد دارند که مثلا فلانی خونسرد و یا بیخیال است و یا فلانی بی احساس و زودرنج است.
تمام این عکس العملها و واکنش ها به شرایط رشد، پرورش و تربیت افراد برمیگردد. اگر فردی رفتار او طبق عادت تکرار شود و چنین تلقینی در درون خود داشته باشد که نمیتواند آن را ترک کند، این رفتار در او نهادینه می شود؛ اما اگر اراده کند، میتواند بر رفتار خود کنترل داشته باشد که این روش نیاز به تمرین دارند.
شاید بار اول آن کار را تکرار کند، اما به تدریج، زمان آن را کمتر میکند و بعدها از بین میرود. مثلا فرض کنید فردی از ناحیه پا حساس است و احساس قلقلک میکند و اگر فردی از دوستان او برای قلقلک دادن به سمتش بیاید، التماس میکند که او را قلقلک ندهد؛ ولی وقتی فرد پایش شروع به خارش میکند و دیگر جنبه قلقلک را ندارد و هیچ تلقینی نسبت به این موضوع ندارد، و دیگر قلقلکش نمیآید. پس تمام این خصوصیات بسته به اراده فرد است.
برخی افراد برای اینکه مشکلات و دغدغههای خود را به بیرون بریزند و خود را تخلیه کنند، سعی میکنند که با اطرافیان خود درد و دل کرده و یا اگر در جمعی قرار میگیرند، این ناراحتی را به آنها انتقال دهند، این روش، درست نیست؛ زیرا با این روش افراد بیماریهای روانی را در جامعه تشدید میکنند.
افراد از طریق روشهای دیگر باید چنین مهارتی را داشته باشند که فشارهای روحی و روانی را از ذهن خود تخلیه کرد تا این حس ناخودآگاه به این افراد فشار وارد نکند و به دیگران منتقل نکند.
روانشناسان همیشه توصیه می کنند افراد برای برخورد با فردی دیگر و یا حضور در جمع، حتما نگاهی مهربان و چهرهای همراه با تبسم از خود نشان دهند. اگر افراد چنین رفتاری داشته باشند، ناخودآگاه از فضای ذهنی و درونیات خود دور میشوند و تحت تاثیر لبخند خود قرار میگیرند و این تعاملی بین عین و ذهن است؛ یعنی افراد تحت تاثیر لبخند خود، ذهن و روح خود را شاد میکنند.
روایتی از امام علی وجود دارد که میفرمایند:« مومن غم را در دل دارد و شادی را در چهره» افراد زمانیکه غم را در درون خود پنهان کنند و شروع به تبسم کنند، تحت تاثیر آن ناخودآگاه غم درونی خود را فراموش کرده و آن را از بین میبرند.
در نتیجه افراد با اراده قوی خود میتوانند چهرهای مثبت و متبسم داشته باشند؛ زیرا تبسم کارکرد ذهن افراد یعنی نیم کره سمت چت افراد را فعالتر کرده و تحت سلطه ذهن خود تصمیم منطقی میگیرند.
گاهی وقت ها ما با دیگران مشکلی نداریم، با کسی دعوایی نداریم، از کسی ناراحت نیستیم و تنها مشکل مان با خودمان است. بهتر است بگوییم با گذشته خودمان.
ما با خودمان قهر هستیم، از خودمان خسته هستیم و نمی دانیم چه باید بکنیم. اگر شما هم این مشکل را دارید باید بدانید مشکل شما تا حدود زیادی قابل حل است مخصوصا مشکلاتی که خود را در آنها مقصر نمی دانید و به نوعی خود را یک قربانی به حساب می آورید مثلا قربانی مشکلات خانوادگی، بیماری های موروثی، اتفاق های غیرقابل پیش بینی و...
نمی خواهیم بگوییم این راه هایی که در ادامه می آید به طور کامل می تواند مشکل شما را حل کند اما این موارد می توانند روابط زندگی شما را تا حد زیادی تغییر دهند و مرهمی باشد بر دردهای کهنه شما.
۱) راه جدیدی پیش بگیرید؛ اولویت خودتان را پیدا کنید: شاید تکراری باشد اما اهمیت دارد. شما باید به رویاهایتان جامه عمل بپوشانید وگرنه این رویاها در روح شما سرگردان می مانند. آنها به دنیا نیامده می میرند و مرگ رویاهای ما مرگ خود ماست. پس رویاهایتان را که در اولویت قرار دارند بیابید و به آنها جان بدهید. حتی اگر این جان دادن در تصور شما باشد!
۲) به خودتان اعتماد کنید؛ به خرد درونی تان گوش دهید: همه ما از درونمان ندایی را می شنویم؛ ندایی که با ما حرف می زند و ما نمی شنویم، یعنی می شنویم اما گوشمان را به روی آنها می بندیم. این بار این کار را بکنید و به صدای درون تان و آنچه می خواهد با مهربانی گوش دهید. شاید جواب در درون شماست و شما بیهوده در دنیای بیرون و دیگران جست وجوگر آن هستید.
۳) یک قدم عقب بروید؛ خودتان را از ناراحتی ها دور کنید: گاهی وقت ها ما در یک دایره از اشتباهاتمان قرار می گیریم و به جای اینکه پا را بیرون از دایره بگذاریم با این توجیه که دیگر کار از کار گذشته خودمان را درگیر مشکلات بیشتری می کنیم در حالی که به جای جلو رفتن بهتر است به عقب بازگردیم.
۴) دنبال امتیاز بالاتر نباشید؛ به استانداردهای خودتان برسید: برخلاف باور بسیاری از ما زندگی برد و باخت نیست؛ بلکه شما در همان سطحی که هستید می توانید آدم موفقی باشید. گاهی موفق بودن نفر اول در میدان بودن است، گاهی راه رفتن است و گاهی توان ایستادن و حتی گاهی تحمل همیشه روی صندلی چرخ دار نشستن و ادامه زندگی.
منبع:روزنامه سلامت
انسانها میتوانند با آموزش صحیح شاد زیستن به مغزشان، همواره خلق و خوی خود را بهبود ببخشند و در عین حال، طول عمر خود را نیز افزایش دهند...
دکتر کریستین وبر در مطالعات اخیر خود متذکر شد: اشخاصی که یاد میگیرند از زندگی خود احساس رضایت کنند، معمولا عمر طولانیتری دارند و در طول زندگی خود نیز با دیگران روابط سالم و بهتری را ایجاد میکنند. این افراد به علاوه کمتر به رفتارهای خلاف روی میآورند.
آزمایشات دکتر وبر و دستیاران وی در زمینه علوم اعصاب تایید میکند که مغز در طول زندگی، ارتباطات عصبی جدیدی ایجاد میکند و وقتی فردی شاد و راضی باشد، قسمتی از ساختار مغزش که مربوط به شاد بودن است، فعال و در عین حال تقویت میشود. بنابراین مغز با این شیوه تعلیم میبینند و صفت شاد بودن تا پایان عمر با فرد باقی میماند.
به نوشته روزنامه دیلی میل، برای دستیابی به نتیجه بهتر دکتر گیووانی فاوا روانشناس ایتالیایی در این باره پیشنهاد میکند: یک دفتر یادداشت به همراه داشته باشید و روزانه تمام لحظات شاد خود را در آن ثبت کنید. با نوشتن لحظههای مثبت، احساس شادی در ذهن شما ریشه میدهد و دیگر آسیب پذیر نخواهد بود.
وقتی زندگی شما وابسته به احساسات و عواطف تان باشد وقتی مبنای همه تصمیم گیری ها و انتخاب های تان توی زندگی احساس و عاطفه شماست. وقتی عاطفه حرف اول و آخر را توی زندگی شما می زند یعنی یک تکه از وجود شما می لنگد!!! یعنی اگر قرار بوده همه وجودتان به اندازه هم رشد کند و بزرگ بشود تا بتوانید با این انسان بزرگ شده توی تمام زندگی تان موفق باشید خیلی نمی توانید رویش حساب کنید! یعنی شما که فکر می کنید آدم عاقل و بالغی هستید هنوز به بلوغ عاطفی نرسیده اید، برای همین نمی توانید روی خوشبخت بودن تان حساب کنید. لابد با خودتان فکر می کنید حالا که آدم عاقل و بالغی هستید می توانید زندگی خوب و درست و حسابی برای خودتان درست کنید، تازه اگر خدا بخواهد همین روزها می توانید آستین بالا بزنید و ازدواج هم بکنید!
یعنی اگر به بزرگ شدن و بالغ شدن باشد شما چشم تان نکنیم به بلوغ روانی، جسمی و جنسی رسیده اید و دیگر می شود روی شما حساب کرد اما راستش را بخواهید هنوز یکی از مهم ترین ابعاد رشدی وجود دارد که خیلی از آدم ها آن را یا نادیده می گیرند و یا خیلی به آن توجه نمی کنند. بلوغ عاطفی مساله مهمی است که تاثیر بسیار زیادی در زندگی شخصی ما و استحکام، تداوم و بهبود زندگی اجتماعی ما دارد. یعنی می تواند در بهبود روابط اجتماعی، روابط خانوادگی و رابطه با همسرمان بسیار تاثیرگذار باشد و به تداوم و موثر بودن آن کمک کند. روانشناسان می گویند بلوغ عاطفی مهارت و توانایی کنترل و مدیریت عواطف و احساسات است که باعث درک درست و استفاده مناسب از احساسات در موقعیت های مختلف زندگی می شود. فردی که به بلوغ عاطفی رسیده باشد شیوه درست محبت کردن و ابراز احساسات را بلد است و می تواند به خوبی عواطف خود را بدون سرکوب یا پنهان کردن تحت کنترل داشته باشد و در موقعیت مناسب ابراز کند. افکار و درک شما از استدلال و عاطفه شما تاثیر می پذیرد اگر توانایی استدلال داشته باشید و بتوانید عاطفه تان را مدیریت کنید در برخوردها و واکنش های خود بهترین عکس العمل را نشان می دهید و هیچ وقت احساس شکست نمی کنید.
● بلوغ عاطفی به چه درد می خورد؟!
حالا اگر یکی به بلوغ عاطفی نرسید چه می شود؟ مگر آسمان به زمین می آید که این قدر مهم باشد؟ حتما شما هم با خودتان همین فکر را کرده اید! راستش به بلوغ عاطفی رسیدن آن قدر در تمام موقعیت ها و شرایط شما تاثیرگذار است که بیا و ببین! این موارد پایین تنها بعضی از تاثیرات مهم بلوغ عاطفی است این ها را که بخوانید می فهمید که نمی شود بی خیال آن بشوید.
● کنترل احساسات
کسانی که به بلوغ عاطفی نرسیده اند در محبت کردن و ابراز عاطفه شان افراط و تفریط می کنند یعنی زیادی احساساتی هستند و به راحتی تحت تاثیر عواطف خود و دیگران قرار می گیرند. دائم به دنبال جذب محبت و عاطفه اطرافیان شان هستند و اگر اطرافیان شان به آن ها بی توجهی کنند به هم می ریزند و آن وقت رفتارهایی را از خودشان نشان می دهند که به زندگی شان ضربه می زند مثلا خیلی زود عصبانی می شوند، حسادت شدیدی دارند، خلق و خوی ثابتی ندارند و دائم در استرس و اضطراب به سر می برند. گاهی زیادی احساسات به خرج می دهند و گاهی از ترس شان عواطف خودشان را پنهان می کنند. نسبت به مسائل عاطفی شان نگران هستند و می ترسند یک روز مورد توجه نباشند و... اما بلوغ عاطفی کمک می کند شما عواطف خود را کنترل کنید به جای زندگی تان تحت تاثیر یک موقعیت ساده قرار بگیرد آن را به راحتی حل کنید.
● استقلال شخصیتی
افرادی که به بلوغ عاطفی رسیده اند وابسته به دیگران نیستند. یعنی انتخاب ها و تصمیم های شان تحت تاثیر نظر و عقیده دیگران و محرک های اجتماعی نیست. آن ها بر مبنای اهداف خود تصمیم می گیرند و انتخاب می کنند و در زندگی شان از استقلال بیشتری برخوردار هستند. به راحتی می توانند علائق و خواسته های شان را بیان کنند و خیلی راحت به هدف های شان برسند. بلوغ عاطفی به آدم ها، استقلال شخصیتی می دهد تا نظر، عقیده و حتی احساس خود را بدون ترس بیان کنند
● مسئولیت پذیری
کسانی که به بلوغ عاطفی رسیده اند آدم های مسئولیت پذیری هستند، یعنی به راحتی می شود به آن ها اعتماد کرد و روی حرف شان حساب نمود، چون تحت تاثیر نظر و عواطف دیگران نیستند و احساسات خود را در کارها دخالت نمی دهند. برای همین وقتی کاری به آن ها سپرده می شود به خوبی آن را انجام می دهند و اگر دچار مشکلی بشوند دیگران را مقصر نمی دانند و مسئولیت اعمال شان را به عهده می گیرند.
● قدرت تصمیم گیری
افرادی که به بلوغ عاطفی نرسیده اند قدرت تصمیم گیری و انتخاب درست ندارند چون زندگی شان بر مبنای احساس می چرخد گاهی واکنش های شدید مثبت و منفی دارند وتصمیم هایی که در زندگی می گیرند بیشتر بر مبنای آزمون و خطاست و هیچ مبنای منطقی و اصولی ندارند معمولا خیلی زود تصمیم می گیرند و خیلی سریع هم پشیمان می شوند و حتی خیلی از تصمیم گیری های مهم را به دیگران واگذار می کنند!
● عاطفه تان را بالغ کنید!
فرقی نمی کند قرار است بروید دانشگاه یا ازدواج کنید، درس بخوانید یا بروید سرکار به هرحال بلوغ عاطفی در همه این موقعیت ها به دردتان می خورد و اگر از کنارش ساده بگذرید مطمئن باشید اتفاقات بدی برای زند گی تان می افتد. تمرینات زیر را انجام دهید تا به خودتان کمکی کرده باشید:
● استدلال کنید
می گویند اول باید یاد بگیرید احساسات خود را کنترل کنید به معنی این نیست که باید آن ها را کنار بگذارید و یا روی شان خط بکشید، بلکه باید مهارت این را داشته باشید که در هر موقعیت چگونه و به چه مقدار ابراز احساسات کنید و به عاطفه تان اجازه ورود بدهید. در اولین تمرین بهتر است روی بلوغ شناختی خود کار کنید یعنی به مبنای تصمیم گیری های تان دقت کنید و ببینید بر مبنای اصول شناختی یعنی استدلال و منطق است یا نه مثلا بیشتر روی احساس تان است که با همسرتان قهر کرده اید! سعی کنید برای هر کاری استدلال درستی بیاورید و هدف مهمی داشته باشید
● واکنش های تان را تغییر دهید
گاهی وقت ها بعضی موقعیت ها برای شما سخت است مثلا نمی توانید داد زدن رئیس تان را تحمل کنید یا بی توجهی همسرتان برای تان سخت است اما این موقعیت ها توی زندگی شما وجود دارد بهترین راه تحمل و صبر کردن و ابراز درست ناراحتی است بنابراین به واکنش های خود دقت کنید سعی کنید این واکنش ها را عوض کنید اگر تا دیروز بعد از داد رئیس تان اشک می ریختید و در اتاق را محکم به هم می زدید، از امروز تصمیم بگیرید واکنش منطقی تری را انجام دهید فکر کنید که رئیس تان عصبانی است مسئولیت دارد و کمی به او حق بدهید این تفکر باعث می شود منطق تان را به جای احساس جلو بکشید.
● هیجانات خود را کنترل کنید
اگر عصبانی هستید یا از کسی ناراحت هستید به جای ساکت باشید و خودتان را بخورید و هی با افکار منفی روزتان را خراب کنید یا به جای بروید و یقه طرف را بگیرید و بزنید توی گوشش! تمرین کنید احساس خود را حتما و حتما خیلی آرام و درست و به موقع بیان کنید. برای این کار باید هیجانات خود را کنترل کنید وقتی بتوانید هیجان اولیه یک محرک را کم کنید می توانید واکنش منطقی و خوبی داشته باشید یعنی هم احساس تان را بیان کرده اید و هم رابطه خودتان با دیگران را خراب نکرده اید. هیجانات چه مثبت و چه منفی اگر کنترل نشوند به راحتی زندگی شما را تحت نظر خود قرار می دهند و به آن آسیب می رسانند. هیجانات پررنگ و شدید خود را بنویسید و موقعیت هایش را توی زندگی مشخص کنید بعد برایش یک واکنش آرام در نظر بگیرید و جایگزین آن بکنید.
● شجاع باشید
بلوغ عاطفی یعنی بتوانید با منطق کامل واقعیت های زندگی را قبول کنید اگر شکست می خورید یا اگر اشتباهی کرده اید به جای آن که از آن فرار کنید می توانید آن را جبران کنید. احساس ناراحتی احساس شجاعت شما را بگیرد و باعث می شود به خودتان ظلم کنید و زندگی تان را خراب کنید. وقتی با مسائل و مشکلات با شجاعت رو به رو شوید اجازه اشتباه به خودتان می دهید از شکست تجربه می گیرید و با واقعیت رو به رو می شوید تا درستش کنید. شجاع بودن کمک می کند حس قدرت شما تقویت شود و زود احساس ناامیدی نکنید و تحت تاثیر احساسات منفی قرار نگیرید.
برای رسیدن به موفقیت یکسری نکات ریز و مهمی در زندگی وجود دارد که باید همیشه به آنها توجه کنیم و آنها را ملکه ذهن خود قرار دهیم.
به یاد داشته باش که ...
۱) آنان که تجربه های گذشته را به خاطر نمی آورند محکوم به تکرار اشتباهند.
۲) از میان کسانی که برای دعای باران به میعادگاه می روند تنها کسانی که با خود چتر می برند به کارشان ایمان دارند.
۳) پیچهای جاده آخر جاده نیستند مگر این که خودت نپیچی.
۴) وقتی به چیزی می رسی بنگر که در ازای آن از چه گذشته ای.
۵) آدمهای بزرگ شرایط را خلق می کنند و آدم های کوچک از آن تبعیت می کنند.
۶) آدمهای موفق به اندیشه هایشان عمل می کنند اما سایرین تنها به سختی انجام آن می اندیشند.
۷) گاهی خوردن لگدی از پشت برداشتن گامی به جلو است.
۸) هرگز به کسی که برای احساس تو ارزش قائل نیست دل نبند.
۹) همیشه توان این را داشته باش تا از کسی یا چیزی که آزارت می دهد به راحتی دل بکنی.
۱۰) با هر کسی مانند خودش رفتار کن تا نتیجه و عکس العمل کارش را قلبا احساس کند.
۱۱) هرگز برای کسی که حاضر نیست برای تو کاری انجام بدهد، کاری انجام نده.
۱۲) به کسانی که خوبی دیگران را بی ارزش یا از روی توقع می دانند خوبی نکن اما اگر خوبی کردی انتظار قدردانی نداشته باش.
۱۳) قضاوت خوب محصول تجربه است و از دست دادن ارزش و اعتبار محصول ۱۴قضاوت بد.
۱۵) وقتی خوشبخت هستی که وجودت آرامش بخش دیگران باشد.
۱۶) به خودت بیاموز هر کسی ارزش ماندن در قلب تو را ندارد.
۱۷) هرگز برای عاشق شدن دنبال باران و بابونه نباش، گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که زندگیت را روشن می کند.
۱۸) همیشه حرفی رو بزن که بتونی بنویسی، چیزی رو بنویس که بتونی امضاش کنی و چیزی رو امضاء کن که بتونی پاش بایستی.
۱۹) هرگاه نتونستی اشتباهی رو ببخشی اون از کوچکی قلب توست، نه بزرگی اشتباه.
۲۰) همیشه توان این را داشته باش تا از کسی یا چیزی که آزارت می دهد به راحتی دل بکنی.
۲۱) عادت کن همیشه حتی وقتی عصبانی هستی عاقبت کار را در نظر بگیری.
۲۲) آنقدر به در بسته چشم ندوز تا درهایی را که باز می شوند نبینی.
۲۳) کسی که برای آبادانی می کوشد جهان از او به نیکی یاد می کند.
۲۴) آنکه برای رسیدن به تو از همه کس می گذرد عاقبت روزی تو را تنها خواهد گذاشت.
۲۵) نتیجه گیری سریع در رخدادهای مهم زندگی از بی خردی است.
۲۶) هیچ گاه ابزار رسیدن به خواسته دیگران نشو.
۲۷) اگر می خواهی اعمالت مورد پسند خدا باشد، در سختیها از خودت بگذر، دیگران را قربانی نکن.
۲۸) از قضاوت دست بکش تا آرامش را تجربه کنی.
۲۹) دوست برادری است که طبق میل خود انتخابش می کنی.
۳۰) لیاقت محبت و مهربانی دیگران را داشته باش.
برای بسیاری از مدیران و صاحبان سازمان های بزرگ، شرکت در جلسات و سمینارهای« استفان کاوی» یک فرصت استثنایی و بی نظیر به حساب می آید. استفان کاوی که نویسنده کتاب پرفروش «هفت عادت مردان موثر» است، مورد علاقه بسیاری از مدیران بزرگ و قدرتمند در سرتاسر جهان است. در این مقاله این نویسنده و سخنران بزرگ، رازهای داشتن یک خانواده قدرتمند و متعادل را با آنچه در زندگی خانوادگی اش شخصا تجربه کرده، بیان می کند.
اگر از من و همسرم ساندار بپرسید دگرگون کننده ترین اتفاق زندگی تان چیست، ما بدون تردید خواهیم گفت «تعیین بیانیه ماموریت خانواده. » بیانیه ماموریت ما برای نخستین بار در مراسم ازدواج مان در ۵۰ سال پیش تعیین و بیانیه دوم طی ۱۵سال بعد از آن و با داشتن چند فرزند مشخص شد. این بیانیه ها مقاصد و نحوه طی مسیر را که در آن اراده جمعی و فرهنگ خانواده نهفته است مشخص می کند و به طور مستقیم یا غیرمستقیم، آگاهانه یا ناآگاهانه همه چیز در کانون این خانواده رشد یافت. کلید داشتن خانواده ای قدرتمند در اصول نهفته است نه در کار خاصی که من با این اصول انجام دادم.
● بیانیه ماموریت خانواده تان را ایجاد کنید
من پیشنهاد می کنم با خانواده تان در ایجاد بیانیه ماموریت خانواده خود متحد شوید. من ۳ مرحله را پیشنهاد می دهم که هر یک از آن ها باید بر شرایط شما و ترجیحات تان منطبق باشد. ۱. کشف موجودیت خانواده ۲. نوشتن بیانیه ماموریت خانواده و ۳. به کار بردن آن برای ماندن در مسیر. در ادامه هرکدام از مراحل را به تفصیل توضیح می دهم:
● هنر پیمان بستن
ما بلافاصله بعد از مراسم ازدواج به پارکی رفتیم و در آنجا درباره مفهوم این مراسم و این که چطور باید تلاش کرد تا زندگی را تمام و کمال زندگی کرد، مشخص کردیم. ما درباره ۲ خانواده ای که از اعضای آن بودیم و این که چه چیز را می خواهیم ادامه دهیم و خواهان تغییر چه چیزی هستیم، صحبت کردیم. ما ازدواج را بیشتر از یک قرارداد به عنوان عهد و پیمان پذیرفتیم و تعهدمان به یکدیگر را کامل و همیشگی دانستیم که ما همچنین تصدیق کردیم، عهد و پیمان مان نه تنها با یکدیگر بلکه با خداوند است و تعیین کردیم که اگر عشق به خدا را در اولویت قرار دهیم عشق به یکدیگر هم در ما افزایش می یابد. ما به این نتیجه رسیدیم که هرچه بیشتر زندگی مان در مرکز این اصول قرار گیرد دسترسی بیشتری به قدرت عقل و درایت خواهیم داشت به خصوص در وضعیت هایی که می تواند به وسیله عواملی مثل کار، پول، اموال و حتی خانواده تحت تاثیر قرار گیرد.
● محترمانه گوش دهید
می توانید پرسش هایی که من و همسرم از یکدیگر پرسیدیم را شما هم بپرسید. به این ترتیب انواع پاسخ ها را خواهید شنید. به خاطر داشته باشید نظر هر کدام از اعضای خانواده اهمیت دارد و در نتیجه عقیده اعضا نیز مهم است. احتمالا مجبورید با انواع عبارات مثبت و منفی مواجه شوید اما به جای قضاوت به هر کدام از نظرات احترام بگذارید و اجازه دهید آزادانه بیان شوند. سعی نکنید همه چیز را حل کنید. هر کاری که در این مرحله انجام دهید تاثیر خواهد داشت. به عبارت دیگر، شما در حال آماده کردن زمین برای پاشیدن بذر هستید، پس سعی نکنید زود برداشت کنید. باید بدانید اگر ۳ قانون را اجرا کنید این بحث ها بهتر پیش می رود. اول این که محترمانه گوش کرده و اطمینان حاصل کنید که هرکس شانسی برای نظر دادن دارد. بنابراین به دیگران اطمینان دهید نظر و عقیده شان شنیده خواهد شد و مهم است. دوم این که سطح درک تان را نشان دهید. یکی از بهترین راه ها هم این است که برای رضایت آن ها عقایدشان را دوباره بیان کنید، به ویژه وقتی مخالفتی وجود دارد. وقتی اعضای خانواده این کار را برای یکدیگر انجام دهند درک متقابل، انرژی خلاق را آزاد می کند. سومین قانون نوشتن ایده هاست. ایده ها را ارزیابی و قضاوت و ارزش آن ها را مقایسه نکنید. باید دریابید بزرگ ترین چالش در بیانیه ماموریت اولویت دادن به مقاصد و ارزش هاست. به عبارت دیگر، تصمیم گیری در مورد این که بالاترین هدف و ارزش چیست و بعد از آن کدام ارزش مهم است.
● با قلب تان بنویسید
با جمع آوری تمام ایده های اعضای خانواده حالا باید یک نفر داوطلب شود که آن ها را پالایش کرده و همه آن ها را طوری بیان کند که منعکس کننده احساس جمعی از قلب و ذهن کسانی است که در آن شرکت کرده اند. بسیار مهم است که آن ها روی کاغذ نوشته شوند. فرآیند نوشتن باعث تبلور اندیشه شده و چکیده ای از یادگیری را در قالب کلمات نمایش می دهد. به این ترتیب رسالت خانواده در مغز حک می شود و از سوی دیگر نوشتن بیانیه ماموریت روی کاغذ به اندازه نوشتن آن روی قلب و ذهن اعضای خانواده قدرتمند نیست اما این دومتقابلا منحصر به فرد نیستند و می توانید یکی را انتخاب کنید. اجازه دهید تاکید کنم هر آنچه ابتدا با آن مواجه می شوید چرک نویس است و اعضای خانواده باید آن را ببینند، به آن فکر کنند، با آن زندگی کنند، بحث کنند و آن را تغییر دهند.
آنقدر باید روی این بیانیه کار کنید تا به این جمله برسید که « این همان چیزی است که متعلق به خانواده است و این رسالت ماست، ما آن را باور داریم و آماده ایم با تعهد به آن زندگی کنیم. » به خاطر داشته باشید قرار نیست این بیانیه یک سند رسمی باشد. این بیانیه می تواند حتی یک کلمه یا عبارت باشد یا چیزی خلاق و کاملا متفاوت مانند یک تصویر یا نماد یا حتی یک شعر یا ترانه. قانونی که ماندگار می شود؛ بیانیه ماموریت شما نباید برخی کارهایی که باید انجام دهید باشد بلکه باید به نوعی قانون اساسی تحت اللفظی خانواده باشد و همان طور که معمولا قانون اساسی برای سال ها می ماند، قانون اساسی خانواده شما هم باید برای نسل های بعد باقی بماند اما آیا ما بیانیه ماموریت مان را زندگی می کنیم؟ واقعیت این است که خیلی تلاش می کنیم اما اغلب اوقات خراب می کنیم. ما دائما در حال مکث، ارتباط دوباره و عذرخواهی هستیم اما وقتی ما آنچه را در قلب و ذهن یکدیگر است، می دانیم در واقع موجودیت خانواده را درک کرده ایم.
انسان موجودی عجیب و پیچیده است. بخشی از این پیچیدگی به خلقت انسان مربوط می شود. خلقت جسمانی که به طور مستقیم بر روح و روان انسان موثر است. در بدن انسان یک نقطه کانونی و مهم وجود دارد که نسبت به سایر اعضای بدن، نقشی موثر و حساس دارد. این نقطه مرکزی همان قلب انسان است که به عبارتی فرمانروای بدن است. به گفته پشوای بزرگوارمان امیرالمومنین(علیه السلام): قلب امیر بدن است.
عشق و محبت
جامعه ای را تصور کنید که حاکمی دارد تا بر آن حکومت کند، اگر این حاکم سالم باشد، مملکت تحت سلطه او نیز سالم خواهد بود و چنانچه حاکم فاسد باشد، این فساد به سرتا سر ملک حکومتی او منتقل می شود. بنابراین سلامت قلب و روح انسان مسئله ای بسیار مهم است. برای مراقبت از قلب و روح، باید مراقب اعمال خویش باشید. به طور مثال گفته می شود که مراقب شنیده های خود باشید که گوش انسان مجرایی است که به قلب انسان راه می یابد. پس شنیده های شما در طول زندگی روزمره بر قلب و روح شما تاثیرگذار است. به نظر می رسد بهترین چیزی که می توان در قلب ریخت، محبت است.
این روزها افراد به گونه ای رفتار می کنند که گویا قلب و روح خویش را در گذران زندگی شان، نادیده می گیرند. هر چیزی را می شنوند و هر عملی را انجام می دهند. بسیاری از اوقات دروغ می گویند و تصور می کنند که برای پیش برد اهداف و خواسته ای خویش،لازم است گاهی دروغ بگویند و مشکلی پیش نمی آید. همه این اعمال و رفتار را زرنگی می دانند و به ذکاوت خویش می بالند. این رفتارها ممکن است با اهداف مختلفی صورت گیرد.اهدافی همچون کسب سود مالی بیشتر، به دست آوردن جایگاه رفیعتر شغلی و... .
گه گاهی به نظر می رسد برخی از افراد در انجام این نوع رفتارها از یکدیگر سبقت می گیرند، و تصور می کنند افراد موفقی هستند. غافل از اینکه این شیوه عمل، در درجه اول باعث بی جان شدن قلب و تیرگی روح انسان می شود. قلبی که تیره و تار شود، چطور می تواند فرمانروای خوب و کارآمدی برای بدن و وجود یک انسان باشد؟
در روایتی که از پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله)نقل شده،حضرت چنین می فرمایند:
خداوند متعال به چهره ها و دارایی شما نمی نگرد، بلکه به دلهای شما می نگرد. همانا خداوند در روی زمین ظرف هایی دارد. بدانید که آن ظرفها، قلوب شماست. پس دوست داشتنی ترین دلها نزد خداوند، نازکترین آنها و صاف ترین آنهاست.
اگر با دقت و تاملی کوتاه به این روایت نگاه کنید متوجه خواهید شد که آنچه نزد خداوند و فرستاده او، ارزشمند است چه چیز است. این در حالی است که انگار اغلب ما در زندگی مان این اصول اخلاقی را فراموش کرده ایم و به ارزش های تغییر شکل یافته، اهمیت بیشتری می دهیم.
تاکنون به این موضوع دقت کرده اید که چرا همه ما بچه ها را به شدت دوست داریم؟ ما بچه ها را دوست داریم چون موجوداتی صمیمی،صادق و انتقاد پذیرند. وقتی آغوش می گشایند و به چشم های ما نگاه می کنند،با نگاه خود به ما می گویند:"دوستم داشته باش،به تو نیازمندم و محبت تو را می خواهم."
آنچه مسلم است اینکه دیگران معنای صداقت و درستی را متوجه می شوند و به همین خاطر دوستمان دارند. اما زمانیکه صداقت نداریم یا دائما به خوب بودن تظاهر کنیم، تنها خود را به زحمت انداخته ایم
عشق و محبت تنها احساساتی سطحی و گذرا نیستند بلکه همچون نیرویی قدرت دهنده و جلابخش، نسبت به قلب هستند و قدرت روح را بالا می برند. روحی که قدرتمند است، ظرفیت پذیرش دارد و می تواند دیگران را دوست داشته باشد.
دلهای صاف و پاکی که سرشار از عشق و محبت باشند، ظرفهایی هستند که نزد خدای متعال از ارزش بالایی برخوردارند. پس سعی کنیم محبت،عشق ورزیدن،نیکی کردن و صداقت را سرلوحه زندگی خویش قرار دهیم. مطمئن باشید که هیچ انسانی از اینگونه بودن متحمل ضرر و زیان نشده است. بلکه به موهبت های ارزنده ای دست یافته و حلاوت داشتن زندگانی توام با آرامش و محبت را چشیده است.
فردی که قلب خویش را با یاد خدا، پر از محبت و خوبی نسبت به خدا و خلق خدا کند، همه وجودش مملو از زیبایی است. این فرد در درجه اول، به دلیل داشتن قلبی آرام و پر از عشق، از داشتن زندگی زیبا و لذت بخشی ،بهره مند خواهد شد. و از طرف دیگر همانگونه زندگی می کند که خداوند از او خواسته و تمامی کنشهای خویش را بر مبنای صداقت و لطافت قلب و روح بنا می سازد که این همان اکسیری است که قلب همه ما محتاج به آن است! مراقب باشیم تا از نعمتهای عظیمی که خداوند در اختیار ما قرار داده، بیشترین بهره را ببریم تا هرگز حسرت نخوریم! توجه کنیم که بهترین اکسیر و ارزشمندترین عنصر را به درون قلب مان سرازیر کنیم تا به این وسیله سرتاسر وجودمان در والاترین نعمتها غرق شود.
غمگین نباش! تو کار درستی کردی... درستش همینه که هرچی تو دلت هست بهش بگی. چه خوب چه بد! تا وقتی که دلخوری هایت رو ازش پنهان کنی. اون این امکان رو پیدا نمی کنه که دلایل خودش رو برایت توضیح بده و اگه این فرصت رو پیدا نکنه. همیشه این امکان وجود داره که تو توی دلت حکمی درباره اش صادر کنی و بدون اینکه فرصت دفاع بهش داده باشی محکومش بکنی و این خلاف قاعده دوست داشتنه.
زندگی زوجین مانند یک بازی است که مهره های آن دائم در حال جابه جایی هستند. در بهترین حالت آن دو نفر مانند چراغ مه شکن هستند و راه یکدیگر را روشن می کنند. همچنین نقاط ضعف هم را آشکار می نمایند که موجب رشد دو طرف و پایداری علاقه می شود.
اینکه دیگران دوستمان داشته باشند یا نه کاملاً به خود ما بستگی دارد به اینکه چگونه رفتار می کنیم و چگونه با دیگران کنار می آییم.
اکثر ما دوست داریم دیگران دوستمان داشته باشند. انگار زندگی بهتر می شود. اینکه دیگران دوستمان داشته باشند یا نه کاملاً به خود ما بستگی دارد به اینکه چگونه رفتار می کنیم و چگونه با دیگران کنار می آییم. خیلی وقت ها آن طور که باید با مردم برخورد صحیح نداریم. ما می گوییم می خواهیم دیگران ما را همین طور که هستیم دوستمان داشته باشند.
این بدان معناست که ما کارهایی را که باید انجام بدهیم نمی دهیم و قصد تغییر دادن راه و روش خود را نیز نداریم. خیلی راحت می گوییم چرا نمی توانند من را همین طور که هستم بپذیرند و دوست داشته باشند؟
واقعیت این است برای اینکه دوستمان بدارند. باید دوست داشتنی باشیم.
دشمنی
دوست داشتنی شدن کار زیاد سختی نیست. برای شروع بهتر است وقتی با دیگران روبه رو می شوید. لبخند بزنید و با روی باز با آنها صحبت کنید. رفتاری دوستانه و صمیمی داشته باشید. از مشکلات آنها با خبر شوید و سعی کنید درکشان نمایید و به احساساتشان توجه کنید. وقتی با دیگران روبه رو می شوید بلافاصله سلام کنید. منتظر نمانید آنها سلام کنند. آنها را به اسم کوچک صدا بزنید. نشان دهید که از دیدنشان خوشحال هستید. طوری رفتار کنید که انگار از زندگی حسابی لذت می برید. همیشه به خوبی ها فکر کنید. حتی اگر زیاد هم مایل نیستید خود را مثبت نشان دهید هرگز شکایت نکنید.
مهم ترین قواعد دوست داشتن
هنگام صحبت با همسر خود توجه داشته باشید که زمان و مکان صحیحی را انتخاب کرده اید. نباید با طعنه یا خشونت صحبت کرد. احساسات خود را هنگام گفتگوهای منطقی زیاد به بازی نگیرید. از گله کردن بپرهیزید. به یک توافق برسید. تشویق و تحسین در زندگی های موفق نقش بسیار مهمی برعهده دارند.
حضرت امام حسن عسکری (ع) : دوستی نیکان به نیکان ثواب است برای نیکان ، و دوستی بدان به نیکان بزرگواری است برای نیکان ، و دشمنی بدان با نیکان زینتی است برای نیکان ، و دشمنی خوبان با بدان رسوایی است برای بدان .
"تحف العقول ، ص 517"
اثرات مثبت اندیشی در بهداشت روان
در دنیای لجام گسیخته کنونی که مادیات همه چیز را تحت الشعاع قرار داده است، عواطف، احساسات، بشردوستی و نوع پرستی می رود که به فراموشی سپرده شود. در دنیایی که فقر و تندگستی، جنگ و خونریزی، فساد و تباهی هر روز رو به افزایش است؛ چیزی جز پشتوانه معنوی، مثبت اندیشی، و جز تغییر و تحول درونی نمی تواند بشر را از این همه نابسامانی و از هم گسیختگی های روحی و از هم پاشیدگی های روانی نجات دهد. بنابراین:
دیگران را دوست داشته باشیم تا دوست داشتنی شویم.
روابط یکی از مهمترین قسمتهای زندگی ماست و تقویت مهارتهای اجتماعی یکی از مهمترین چیزهایی است که هر فردی باید یاد بگیرد. بهتر کردن نتایجی که در این زمینه میگیرید و به دست آوردن اطمینان بیشتر به مهارتهای اجتماعیتان اعتمادبهنفستان را به طور کلی بالا خواهد برد.
خیلی از این راهکارها فقط به طور موقتی اعتمادبهنفس شما را بالا میبرند اما باز هم باعث میشوند کارهایی انجام دهید که قبلاً حتی فکرش را هم نمیکردید و با انجام آنها اعتمادی عمیقتر نسبت به خودتان در وجودتان ایجاد میکنید.
چه چیزی درمورد خودتان هست که دوست دارید بهتر شود؟
بااینکه ممکن است علاقه نداشته باشیم در ملاء عام این مسئله را بپذیریم اما خیلی از ما دوست داریم اعتماد به نفسمان پیشرفت کند.
خوشبختانه نکات و راهکارهای عملی زیادی برای آن وجود دارد که اینجا به 24 مورد آن اشاره میکنیم.
سعی نکنید همه این 24 نکته را به طور همزمان به کار ببندید. هر بار چند مورد را انجام دهید تا ببینید کدامیک برای شما موثرتر است.
بعضی از آنها نیاز به تمرین بیشتر دارند. و به خاطر داشته باشید که همیشه انتخاب با خودتان است. این خودتان هستید که تصمیم میگیرید اعتمادبهنفستان رشد کند یا پایین بیاید.
خیلی از این راهکارها فقط به طور موقتی اعتمادبهنفس شما را بالا میبرند اما باز هم باعث میشوند کارهایی انجام دهید که قبلاً حتی فکرش را هم نمیکردید و با انجام آنها اعتمادی عمیقتر نسبت به خودتان در وجودتان ایجاد میکنید.
1. از خودتان بپرسید: بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست؟
ترسیدن از اتفاقاتی که ممکن است بیفتد خیلی راحت است. وقتی واقعاً از خودتان بپرسید بدترین چیزی که ممکن است رخ دهد چیست، تصویری روشن از موقعیت پیدا میکنید، کمی از ترستان از بین میرود و میفهمید که نتایج احتمالی آن به آن اندازه که اول تصور میکردید ترسناک نیستند. با اینکار عواقب احتمالی را برای خودتان تعریف میکنید و همچنین متوجه میشوید که هر اتفاقی که بیفتد میتوانید آن را مدیریت کرده و از آن سربلند بیرون بیایید.
2. موسیقی نشاط بخش گوش دهید.
قبل از اینکه شب در مهمانی شرکت کنید، یا قبل از یک امتحان یا جلسه مهم، قبل از هر چیزی که ممکن است اعتمادبهنفستان را کمی سست کند، میتوانید از موسیقی بعنوان انگیزه برای تقویت روحیه استفاده کنید.
3. یک چیز جدید امتحان کنید.
وقتی پا را از منطقه آرامشتان بیرون میگذارید و چیزی را امتحان میکنید که قبلاً نکرده بودید، نه تنها خودتان را وارد یک چالش میکنید بلکه محدودههای خود و اعتمادتان به تواناییهای خود را گسترش میدهید. با امتحان کردن یک چیز تازه میتوانید از ترسهایتان کم کنید و زندگی با موانع و محدودیتهای کمتر داشته باشید.
4. برای انجام یک کار جدید نقشه بکشید و بعد آن را دنبال کنید.
این یکی از مهمترین و موثرترین راههای ایجاد اعتمادبهنفس دائم است. وقتی تصمیم میگیرید کاری انجام دهید و از آن عقب نمیکشید و آن را پیش میبرید، خودتان به خودتان ثابت میکنید و اینجاست که اعتمادبهنفستان بالا میرود.
5. از مدیتیشن استفاده کنید.
مدیتیشن راهی عالی برای از بین بردن افکار منفی و دست یافتن به افکار مثبت است.
6. ورزش کنید.
این مورد اثری عمیق بر اعتمادبهنفس دارد. ورزش منظم و همیشگی سطح انرژی شما را بالا میبرد و موادشیمیایی مختلفی تولید میکند-مثل تستوسترون و اندورفین-که حالت مثبتتری به شما میدهد. به نظر میرسد ورزش به طور اتوماتیکوار اعتمادبهنفس افراد را بالا میبرد و رویکرد شما را نسبت به زندگی تغییر میدهد. علاوه بر آن فرم و شکل بهتری به اندام شما میدهد که راهی عالی برای بالا بردن اعتمادبهنفس است.
7. با یک ترس روبهرو شوید.
این مورد اصلاً آسان نیست. اما پاداش خیلی خوبی به همراه دارد. اگر با یک ترس روبهرو شوید، اعتمادبهنفستان 10 قدم بالاتر میرود. و هربار که با یک ترس روبهرو میشوید آرام آرام متوجه میشوید که ضرب المثل قدیمی "از هیچ چیز به اندازه ترس نباید ترسید" فقط یک کلیشه توخالی است.
8. چیزی نو خلق کنید.
همه انسانها خلاق هستند. اما پس کودکی و نوجوانی این مسئله گاهی فراموش میشود. کشف دوباره خلاقیتهایتان راهی عالی برای بالا بردن اعتمادبهنفستان است. خلق یک چیز جدید راهی عالی است اما همیشه هم آسان نیست. اما وقتی کارتان تمام شد نه تنها احساسی عالی نسبت به خودتان پیدا میکنید، بلکه بعضی اوقات قسمتهای جدیدی از خودتان که قبلاً میشناختید را دوباره کشف میکنید. خلاق بودن راهی عالی برای شناختن خودتان و تواناییهای پنهانتان است.
9. تا زمانیکه اعتمادبهنفس پیدا نکردهاید وانمود کنید که دارید.
یک راه برای بیرون آمدن از محدودیتهایی که برای خودتان درست کردید این است که یک قدم بیرون از منطقه آرامشتان بگذارید. ممکن است غیرعملی به نظر برسد. انگار فقط به خودتان دروغ میگویید اما موضوع همین است. این راهکار کاملاً عملی است. اگر احساس اعتماد نمیکنید، حداقل تظاهر کنید و طوری رفتار کنید که انگار به خودتان و تواناییهایتان کاملاً مطمئنید و بنابر آن رفتار کنید. خیلی زود میبینید که احساس اعتمادبهنفس میکنید، اعتمادبهنفس واقعی.
10. از محیطتان استفاده کنید.
یک راه موثر برای تغییر خودتان این است که محیطتان را برحسب آن کسی که دوست دارید باشید تغییر دهید. اگر میخواهید اعتمادبهنفس بیشتری داشته باشید، زندگینامههای افراد بااعتمادبهنفس را مطالعه کنید، موسیقی که گوش میدهید را از موسیقیهای افسردهکننده به انرژیبخش تغییر دهید و سعی کنید با کسانی رفتوآمد کنید که اعتمادبهنفس بالایی دارند.
11. از قوه تخیلتان استفاده کنید.
ذهن شما ابزاری بسیار قدرتمند است. وقتی یاد بگیرید چطور از تخیلتان به طریقی مثبت استفاده کنید، میتوانید با کمک آن اعتمادبهنفستان را بالا ببرید. یک راه برای آن تجسمسازی است.
تصور کنید که جلسهای مهم پیش رو دارید. پیش خود تجسم کنید که چقدر همه چیز خوب پیش میرود-همه چیز را بشنوید و ببینید-و چقدر حس خوبی در آن جلسه دارید. خودتان را در حال لبخند زدن تجسم کنید که اوقات خوشی را میگذرانید. نتیجه مثبت و عالی جلسه را در ذهنتان مجسم کنید. بعد تجسم کنید که جلسه با نتیجه دلخواه شما به پایان رسیده است. این روش واقعاً موثر است و قبل از پا نهادن به جلسه روحیهای عالی به شما میدهد.
اگر برای اینکه خودتان را بااعتمادبهنفس تجسم کنید مشکل دارید، میتوانید کس دیگری را تقلید کنید. یک فرد بااعتمادبهنفس کنار خودتان پیدا کنید-مثلاً یک ورزشکار، هنرپیشه یا حتی یک از آشنایان-و از او تقلید کنید. ببینید چطور راه میرود، حرف میزند و حرکت میکند. بعد رفتارهای او را در تجسمسازیتان تقلید کنید.
12. از بدنتان استفاده کنید.
اگر پایتان را مدام عصبی تکان دهید، کمکم احساس اضطراب و نگرانی خواهید کرد. اگر ارامتر راه بروید، کمکم ریلکستر خواهید شد. برای اینکه اعتمادبهنفس بیشتری احساس کنید، از بدنتان استفاده کنید. به طریقی مطمئنتر راه بروید، بنشینید و بلند شوید. اگر نمیدانید چه باید بکنید از نکته بالا کمک بگیرید. از افراد دوروبرتان که اعتمادبهنفس خوبی دارند تقلید کنید.
13. ذهنتان را از خاطرات مثبت پُر کنید.
این یک عادت شایع است که قبل از اینکه بخواهید کار مهمی انجام دهید، شکستهای قبلی و تجربیات بد سابق همه ذهنتان را پر میکنند. این عادت را از بین ببرید و سعی کنید برای یک تا دو دقیقه هم که شده همیشه ذهنتان را از خاطرات مثبت، دستاوردهای مهم و تجربیات خوبتان پر کنید. ما معمولاً این کارهای مثبت را فراموش میکنیم و روی خاطرات بد و منفی تمرکز میکنیم. اما همه چیز به خودتان بستگی دارد. و محصول انتخابتان عاملی است که سطح اعتمادبهنفستان را تعیین میکند.
14. به آینده فکر کنید.
یک راه عالی برای پیش رو قرار دادن همه چیز و تعیین اینکه اتفاقات روز چطور بر اعتمادبهنفس شما تاثیر بگذارد این است که نگاهی به آینده بیندازید. از خودتان بپرسید: آیا این مسئله در 5 سال آینده مسئله مهمی خواهد بود و یاد من خواهد ماند؟ این باعث میشود فقط درگیر اتفاقی که افتاده است نشوید. و معمولاً هم پاسخ به این سوال منفی است. با استفاده از این سوال، کنار آمدن با مشکلات روزمره آسانتر خواهد شد و میفهمید که بیشتر اتفاقات اتفاقاتی آنقدر کوچک هستند که نجای نگرانی ندارند.
15. درک کنید که گذشته مساوی حال نیست.
هر اتفاقی که سال پیش، ماه پیش یا حتی دیروز افتاده به معنی فردا، ماه آینده یا سال آینده نیست. شما آیندهتان را در زمان حال میسازید و میتوانید با خودتان تصمیم بگیرید که چقدر اجازه دهید اتفاقات گذشته بر آینده شما تاثیر بگذارند.
حتی اگر طی 10 سال گذشته اعتمادبهنفس خیلی پایینی داشتهاید، به این معنی نیست که قرار است همانطور بمانید. میتوانید تصمیم بگیرید که زندگی و آیندهتن را تغییر دهید. میتوانید افکار و خاطرات مربوط به گذشته را دور بریزید و به چیزهای جدیدی فکر کنید.
16. با خودتان مهربان باشید.
ممکن است با خودتان بدرفتاری کنید. درک کنید که هیچ نیازی به این کار نیست. حتی اگر تا امروز هم اینطور رفتار میکردهاید دیگر وقتش رسیده است که دست از آن بردارید. درعوض با خودتان مهربان باشید. هیچ اشکالی ندارد. بدرفتاری با خودتان هیچ دلیلی ندارد مگراینکه بخواهید خودتان را ناراحت کنید و دشمنانتان را شاد.
یک بخش مهم است مهربان بودن با خودتان این است که نقاط قوتتان را میفهمید و آنها را رشد میدهید. این کار نه تنها به بهتر شدن مهارتهایتان کمک میکند بلکه اعتمادبهنفستان را هم بالا میبرد. یک بخش کوچکتر اما مهم دیگر این است که تحسینهای دیگران را بپذیرید. تشکر کردن برای تحسین و تمجید دیگران هیچ اشکالی ندارد. و بعد از هر تحسین حس خوبی به خودتان پیدا کنید.
17. یاد بگیرید که ذهنتان چطور کار میکند.
آدمها با هم فرق دارند اما مسئله مهمتر این است که نحوه کارکرد ذهن آنها شباهتهای زیادی با هم دارد. چیزی که برای بقیه خوب عمل کرده ممکن است برای شما هم موثر باشد. وقتی با عملکرد ذهنتان بیشتر آشنا شوید میفهمید که در موقعیتهای مختلف چه واکنشی خواهد داشت. وقتی خودتان را بهتر بشناسید اعتمادبهنفستان بالاتر خواهد رفت.
18. مهارتهای اجتماعیتان را تقویت کنید.
روابط یکی از مهمترین قسمتهای زندگی ماست و تقویت مهارتهای اجتماعی یکی از مهمترین چیزهایی است که هر فردی باید یاد بگیرد. بهتر کردن نتایجی که در این زمینه میگیرید و به دست آوردن اطمینان بیشتر به مهارتهای اجتماعیتان اعتمادبهنفستان را به طور کلی بالا خواهد برد.
19. به جای اینکه به درون توجه کنید، به بیرون توجه کنید.
وقتی با دیگران رابطه برقرار میکنید و گاهیاوقات وقتی تنها هستید، بد نیست که توجه ذهنتان را به بیرون دهید تا به درون. مشکل توجه به درون این است که در بسیاری از موقعیتها باعث میشود به ظاهرتان، اینکه چه گفتهاید و دیگران چه گفتهاند فکر کنید. تمرکز به بیرون درکنار اینکه به بالا بردن اعتمادبهنفستان کمک میکند، راهی عالی برای تقویت مهارتهای مردمی و اجتماعیتان هم هست.
20. اطرافیانتان را از افراد مثبتاندیش انتخاب کنید.
افرادیکه با آنها نشست و برخاست میکنید میتوانند موجب شادی یا ناراحتی شما شوند. ازآنجا که ما زمان زیادی را با مردم سپری میکنیم، خیلی مهم است که کنار افراد مثبت-یا حداقل به طرزی منطقی خنثی-- باشیم. بودن یک یا دو نفر منفیباف میتواند تاثیر شگرفی بر شما بگذارد و روز به روز روحیهتان را خرابتر کند.
21. اطلاعات، تاثیرات و احساسات مثبت جذب کنید.
بیشتر اخبار و حوادث جامعه تصویری منفی از دنیا و خودتان به شما میدهد. اطلاعاتی که دوروبرتان است هم درست مثل افراد دوروبرتان میتوانند تاثیر شگرفی بر شما داشته باشند. خودتان انتخاب کنید که دوست داری چه ببینید، بشنوید و بخوانید. فقط چیزهایی را انتخاب کنید که برایتان فایدهبخش باشند.
22. مثبت بیندیشید.
اینکه سعی کنید دنیا و زندگیتان را از دریچهای مثبت نگاه کنید کمی سخت است و زمان میبرد. مخصوصاً اگر سالهای زیادی را با تفکر منفی زندگی کرده باشید.
23. خودتان را با خودتان مقایسه کنید، نه با دیگران.
این درد نالازم زیادی را از زندگیتان بیرون میکند. مسئله اینحاست که اگر از یک نفر بگذرید، کس دیگری را میبینید که از شما موفقتر باشد. و حس برنده بودن موقتیتان دوباره به احساس ترس و اضطراب تبدیل خواهد شد. پس سعی کنید فقط روی خودتان تمرکز کنید، نه آدمهای دور و برتان و مهم نباشد که دیگران تا چه اندازه موفق هستند. خودتان را با خودتان مقایسه کنید. پیشرفت کنید و رشد خودتان را بررسی کنید و خواهید دید که شادتر، موفقتر و بااعتمادبهنفستر زندگی خواهید کرد.
24. شکست را دوباره تعریف کنید.
اینکه چطور به شکست نگاه کنید تعیین میکند که قبل یا بعد از هر شکست چه اندازه اعتمادبهنفستان پایین بیاید. تعریفی از شکست که با آن بزرگ شدهایم ممکن است بهترین معنای آن نباشد. اگر به موفقترین آدمها نگاهی بیندازید خیلی زود متوجه میشوید که واکنش متفاوتی به شکست دارند که با واکنش آدمهای عادی فرق میکند.
آنها شکست یا طردشدگی را آنقدرها جدی نمیگیرند. آنها میدانند که اگر شکست بخورند آخر زندگی نیست. برعکس سعی میکنند وقتی به هر شکست نگاه میکنند قسمتهای خوب آن را ببینند: اینکه طور میتوانند از آن درس بگیرند تا برای دفعه بعدی بهتر شوند.
آنها میدانند که اگر اولین تلاش کاریشان با شکست مواجه شود برای مدتی احساس خیلی بدی دارد اما در طولانیمدت هیچ اشکالی متوجه آنها نیست. آنها از آن درس میگیرند و دوباره امتحان میکنند. اگر کسی آنها را طرد کند آیا دست برمیدارند؟ مطمئناً نه. آنها میدانند که هفته بعد یا هفته بعد از آن ممکن است کس دیگری را پیدا کنند که باز برای آنها جذاب باشد.
آنها میدانند که آدمهای خوب زیادی هستند. فرصتهای شغلی خوب زیادی وجود دارد. اما این را هم یاد گرفتهاند که برای موفق شدن در هر چیزی باید حداقل 5، 10 یا 20 مرتبه شکست بخورید.
شما روی مهارتهایتان کار کردهاید تا آنها را تقویت کنید. به شکست یا طردشدن بعنوان چیزی منفی که اگر اتفاق بیفتد زندگیتان تمام خواهد شد نگاه نکنید. شکست را دوباره در ذهنتان تعریف کنید و تاثیر احساسی منفی آن را کمتر کنید. به شکست بعنوان بازخورد روی نقطهای از شما که نیاز به تقویت شدن دارد نگاه کنید. به توصیهای که شکست برایتان دارد گوش دهید و مطمئن باشید که پیشرفت میکنید. و با تعریف کرن دوباره شکست برای خودتان دیگر سطح اعتمادبهنفستان هربار که شکست میخورید افت نمیکند.
ذهن انسان بر زندگی او تاثیر می گذارد، دیدگاه ما نسبت به تعریفی که از دنیا و روابط آن در ذهن داریم و طرز فکر و نگرش ما بر زندگی ما اثر می گذارند. این تاثیرات را می توان به سه گروه عمده دسته بندی کرد:
تاثیر ذهن بر شخصیت
علم روانشناسی سال هاست پیرامون این موضوع تحقیق و بررسی می کند. بطور مثال، انسان با اعتماد به نفس ضعیف، تصویر مطلوب و خوبی از خویش در ذهن ندارد و این ذهنیت مدام اعتماد به نفسش را ضعیف تر می کند.
تاثیر ذهن بر رفتار و روابط
وقتی شما از رییس تان متنفر باشید. خود به خود طرز برخورد شما و حرف هایی که درباره ی او می زنید تحت تاثیر این نفرت قرار می گیرد و این در رابطه ی شما و رییس تان تاثیر خواهد گذاشت. حتی او می تواند ناخودآگاه متوجه احساس شما نسبت به خودش شود و این در آینده ی شغلی شما مؤثر خواهد بود. در واقع نوع نگرش ما بر دیگران بر رفتار و روابط مان با آنها تاثیرگذار است.
تاثیر ذهن بر بدن
البته علم روانشناسی هنوز به تمام ابعاد این تاثیر پی نبرده است. اما همه می دانیم که بعضی بیماری های جسمی ریشه در ذهن و روان ما دارند. مثلاً شخصیت عصبی یا افسرده ی ما می تواند جسم ما نیز اثر منفی بگذارد و باعث بروز انواع بیماری ها شود. اکنون توصیه ی پزشکان به اکثر بیمارها این است که حرص نخورند، نگران نباشند و ...
اما برعکس این قضیه هم صادق است. یعنی یک ذهنیت مثبت می تواند اثر مثبتی بر جسم داشته باشد. اگر افکار منفی می توانند جسم را بیمار کنند، چرا افکار مثبت نتوانند جسم را درمان کنند؟! بارها شنیده و دیده ایم که شخصی فقط با نیروی ذهنی خویش بیماری لاعلاج خود را درمان کرده است.
در فیلم مستند راز، مردی که قطع نخاع کامل شده و فقط قادر به تکان دادن پلک چشمش بود و حتی تنفس او با دستگاه صورت می گرفت، تصمیم گرفت تا قبل از کریسمس با پای خود از بیمارستان خارج شود و این کار را هم کرد. او با تلقین و ساختن تصاویر ذهنی مثبت، ضایعه ی قطع نخاع خویش را درمان کرد. بیماران سرطانی زیادی هم هستند که فقط با نیروی ذهن خویش این کار را کرده اند. خانم مسنی پس از بهبود رماتیسم خود، مرکزی دایر کرده است که خانم های مسن با صندلی چرخ دار وارد این مرکز می شوند و پس از تمرینات ذهنی و شفای بیماری شان با پای خود از آنجا خارج می شوند. از این نمونه ها فراوان است و قدرت ذهن بی پایان.
چند بار پیش آمده که با نگاه کردن به چهره ی یک نفر، شخصیت او را قضاوت کرده اید؟ مثلاً با نگاه به چهره ی کسی به نظرتان آدم خوبی آمده یا قیافه اش برای شما تداعی کننده ی آدم بدجنسی بوده است؟
این چه چیزی را ثابت می کند؟ تاثیر ذهن و طرز فکر شخص بر شخصیتش و تاثیر شخصیت او بر چهره و جسمش.
آنها که با خود می گویند: «ما دیگر داریم پیرمی شویم»، «دیگر باید بیشتر مواظب خودمان باشیم»، «الان سنی است که آدم زود مریض می شود»، «من دیگر به آخر رسیده ام»، «دیگر از ما گذشته» و ... بیماری و پیری را به سمت خود می کشانند.
اما اگر سرزنده باشید و خود را جوان و سالم بدانید و به جای اینکه منتظر پیری و بیماری باشید، به سالم تر و جوان تر شدن خود فکر کنید، احتمالاً روند پیر شدن خود را کندتر خواهید کرد یا حتی چیزی بیش از آن.
چه باید کرد؟
انسان مثبت یا متعادل هم مثل همه ی آدم ها ممکن است ناراحت یا رنجیده یا عصبانی شود، اما موضوع و نکته ی مهم در میزان و شدت ناراحتی و عصبانی شدن است. یعنی آن قدر عصبانی نشویم که به خود و دیگران آسیب برسانیم و غصه و ناراحتی، چندین روز بر زندگی مان سایه بیندازد.
اگر چیزی ناراحت مان کرد، سعی کنیم در اولین فرصت ممکن از آن حالت دربیاییم. لبخند بزنیم و تا آنجا که می توانیم مشکلات را ساده تر بگیریم و فراموش نکنیم که دنیا بر مردمان سختگیر بیشتر سخت می گیرد. البته ممکن است در ابتدا این کار آسان نباشد، بخصوص برای کسانی که روحیه ی حساسی دارند و زودرنج هستند، اما اگر بخواهند و تلاش کنند، حتماً موفق می شوند.
محیط و آدم های اطراف ما همیشه چیزهایی برای رنجاندن و عصبانی کردن ما دارند و این امری است اجتناب ناپذیر، اما ما می توانیم خودمان را عوض کنیم و میزان حساسیت های مان را کم کنیم، این درست مثل خانه یی است که از محیط اطراف و از هوا گرد و غبار می گیرد. هیچ گاه نمی توان از ورود گرد و غبار جلوگیری کرد. چون حتی از پنجره ی بسته هم وارد می شود. اما این ما هستیم که نباید بگذاریم گرد و غبار همه جا را بگیرد و همه چیز را تیره و مات کند. مساله ی مهم وجود گرد و غبار نیست. بلکه میزان آن است. اگر خانه کمی گرد و غبار داشته باشد مهم نیست، اما اگر پر از گرد و غبار بشود، آن وقت زندگی ما رنگ و زیبایی خود را از دست می دهد.
عواطف منفی هم درست همین طور هستند، اگر از حد بگذرند همه چیز را به هم می ریزند.
پس باید عواطف مثبت و منفی مان را در حد متعادل نگه داریم. نه خوشحالی خیلی زیاد و افراطی خوب است و نه ناراحتی بیش از حد. گاه تکرار کردن یا نوشتن چند جمله ی مثبت تاثیر شگرفی بر روحیه ی ما و در پی آن بر زندگی مان خواهد گذاشت. می توانیم یک جمله را آن قدر تکرار کنیم تا به یک باور تبدیل شود و آن گاه آن باور را در زندگی ما متجلی خواهد شد.
رفتار و طرز برخورد، شالوده و پایه ی موفقیت است. یک انسان سخاوتمند با رفتار و منشی مثبت مطمئناً کامیاب خواهد شد. اگر رفتارتان را تغییر دهید، ادراکتان، اعمالتان، و زندگی تان را تغییر داده اید؛ و با تغییر تک تک زندگی ها، دنیا تغییر خواهد کرد.
در این مقاله ۳۰ نوع کار را عنوان می کنیم که هر کدام فقط ۳۰ ثانیه زمان می برد. تصور کنید اگر میلیون ها یا بیلیون ها انسان روی زمین اگر فقط یکی از این کارها را انجام بدهند، دنیا چطور تغییر می کرد؟ به همین خاطر سعی کردیم راه های جدیدی برای رشد و پیشرفت شخصی به رایتان عنوان کنیم که می توانید در کمتر از ۳۰ ثانیه آن ها را انجام دهید.
۱ تُن صدایتان را تغییر دهید. برای ۳۰ ثانیه سعی کنید نرم تر، آرام تر، و کمی خوشایندتر صحبت کنید. با نتایج شگفت انگیزی روبه رو خواهید شد. آیا می دانستید وقتی با صدای نرم تر و آرام تر به بچه ها دستور بدهید، نسبت به اینکه سرشان داد بزنید، تأثیر بیشتری خواهد داشت؟ اگر در کار خسته شده اید، حتی فقط برای ۳۰ ثانیه سعی کنید لحن صدایتان را آرام تر کنید، شاید زودتر به نتیجه رسیدید!
۲ ایده های قدیمیتان را به یاد آورده و دوباره آن ها را از سر گیرید. برای ۳۰ ثانیه، ایده قدیمیتان را دوباره امتحان کنید. آیا این ایده ی یک اختراع، یک پروژه کاری، یا کاری بوده که به نظرتان خسته کننده می آمده؟ یکی از آن کارها را انتخاب کرده و یک بار دیگر امتحانش کنید. تصور کنید اگر همه ی آدم ها اینقدر جرات داشتند که از نبوغ خدادادی در جهت استعدادهایشان بهره گیرند چه می شد؟ می دانید چه چیزهای جدیدی در دنیا ابداع می شد؟
۳ برای ۳۰ ثانیه به یک نفر یک فرصت دوباره بدهید. یک بار دیگر به حرف هایش گوش دهید یا یک بار دیگر به او فرصت دهید شاید که تغییر کرده باشد.
۴ به فرزندانتان بگویید «دوستتان دارم» و «به شما افتخار می کنم.» به چشم هایشان نگاه کنید، و به آن ها نشان دهید که چقدر به رایشان ارزش قائلید. تصور کنید اگر همه ی والدین ۳۰ ثانیه در روز هم که شده به فرزندانشان اطمینان خاطر می دادند، دنیا چه تغییری می کرد...
۵ دفعه ی بعدی که منتظر خشنودی آنی یا چیزی بودید که نمی توانید در همان لحظه داشته باشید، برای آنچه که در حال حاضر دارید، ۳۰ ثانیه از خدا تشکر و قدردانی کنید. این کار باعث تغییر رفتارتان خواهد شد.
۶ ۳۰ ثانیه محکم تر و صاف تر بایستید، و سرتان را بالاتر بگیرید. در چشم های دیگران نگاه کنید و با اطمینان بیشتر راه بروید. ببینید چه احساس خوبی دارد.
۷ کاری را که قبلاً از انجام آن دست کشیده اید و نیمه رها کرده اید را انتخاب کنید که امروز انجامش دهید. ۳۰ ثانیه بیشتر طول نمی کشد که برای انجام کاری تصمیم بگیرید. قولتان را پیش خودتان نگه دارید و مطمئن باشید که حتماً انجامش خواهید داد.
۸ به هم ریختگی هایی که کس دیگری ایجاد کرده را تمیز و مرتب کنید.
۹ از کسی تعریف و تمجید کنید.
۱۰ برای چیزی یا کسی که باورش دهید، بایستید. یک جمله ی حمایت کننده، حوزه ی نفوذ شما را گسترده تر خواهد کرد.
۱۱ کسی را در کارش تشویق کنید و به او اطمینان خاطر بدهید. به او بگویید که «تو می توانی!» او را باور داشته باشید و این باور را نشان دهید.
۱۲ کسی را که دوست دارید بیشتر با او آشنا شوید را به خانه تان دعوت کنید. می توانید شام را کنار هم صرف کنید. از این دعوت برای یک دوستی تازه استفاده کنید.
۱۳ به مدت ۳۰ ثانیه در جمع همسرتان را ناز و نوازش کنید. دستتان را پشتش بکشید، انگشتانتان را در موهایش فرو ببرید، نرم و آرام بغلش کنید، دستش را به نرمی فشار دهید، یا حتی یک بوسه تند و چابک. خیلی خوب است اگر بچه هایتان بفهمند که پدر و مادرشان همدیگر را دوست دارند و برای ابراز علاقه به هم راحت هستند. مطمئناً اگر همه ی زوج ها فقط ۳۰ ثانیه در روز برای چنین کاری وقت می گذاشتند، این قدر زندگی های زناشویی درهم و برهم نبود.
۱۴ یک کلمه ی جدید (کلمه ای از زبانی خارجی که به خوبی به آن تسلط ندارید) یا یک چیز تازه در مورد یک فرهنگ دیگر یاد بگیرید.
۱۵ چکی به مبلغ %۱۰ از حقوق ماهانه تان بنویسید و به مؤسسات خیریه هدیه کنید.
۱۶ هر روز ۳۰ ثانیه برای غالب آمدن بر ترس ها و شجاعانه روبه رو شدن با همه ی موقعیت های زندگی تان دعا کنید. رفتاری مثبت و هدفی مثبت در ذهن داشته باشید. برای کارهای آن روزتان طبق اولویت ها برنامه ریزی کنید. بعد از ۳۰ ثانیه برای تغییر آماده خواهید بود.
۱۷ از کسی بپرسید، «حالت چطور است» و واقعاً به جوابی که به شما می دهد خوب گوش کنید.
۱۸ ۲۰ هزار تومان در یک پاکت گذاشته و با عنوان «ناشناس» برای کسی بگذارید که می دانید به آن احتیاج دارد. نیکوکاری بدون اینکه شناخته شوید احساسی فوق العاده در شما ایجاد خواهد کرد. امتحان کنید!
۱۹ یک اقدام سریع برای محیط زیست بکنید. به پرنده ها غذا بدهید، زباله ها و آشغال ها را جمع و جور کنید و...
۲۰ یک صبحانه ی عالی برای خود انتخاب کنید (انرژی روزانه ی خود را با یک تصمیم ۳۰ ثانیه ای شروع کنید). کمتر مواد قندی بخورید و بیشتر پروتئین و میوه بخورید و صبحانه ای سالم و مقوی برای خود انتخاب کنید.
۲۱ اگر خیلی وقت است که درون خانه یا شرکت هستید، بیرون بروید و اجازه بدهید که نور آفتاب روی صورتتان بنشیند. این کار حالتان را خیلی سریع بهبود خواهد داد.
۲۲ وقتی کسی از شما تقاضای کم خواست (کمک مالی)، پاسخ مثبت بدهید.
۲۳ برای انتخابات ثبت نام کنید. ۳۰ ثانیه برای ثبت نام وقت بگذارید و فرم را پر کنید. با این کار هر وقت موقع انتخابات شهر یا شورا رسید می توانید در این فعالیت مردمی شرکت کنید.
۲۴ یک دانه بکارید (یا اگر وارد هستید، یک نهال بکارید). تصور کنید اگر میلیون ها آدم روی زمین این کار را بکنند دنیا چه تغییری خواهد کرد.
۲۵ چراغ اتاق هایی که خالی است را خاموش کنید (لامپ اضافی خاموش). هر ۳۰ ثانیه هم ارزش دارد.
۲۶ در سطل زباله ی خانه چند کیسه ی زباله بگذارید تا انواع مختلف زباله ها را جداگانه دور بریزید. شما بازیافت زباله را از همین امروز شروع کرده اید.
۲۷ یک عادت بدتان را در ۳۰ ثانیه ترک کنید؛ و ۳۰ ثانیه به ۳۰ ثانیه آن را تکرار کنید.
۲۸ ۳۰ ثانیه بخندید. استرستان فروکش خواهد کرد.
۲۹ آب بنوشید.
۳۰ ۳۰ ثانیه از هر آنچه که دارید احساس رضایت کنید؛ و همیشه قدردان نعمت های خداوند باشی.