محتوای آسمان خراش امیل در آوریل 2016 متولد شد، امیل خیلی تمایل داشت که این پستِش خیلی سریع او را به رتبه اول گوگل برساند. او علاوه بر این تکنیک، از تکنیک توسعه ایمیلی هم برای ارتقا پست اش هم استفاده کرد. استفاده از ایمیل مارکتینگ توانست به سایت امیل 41992 بازدید صفحه ببخشد.
دوست خوبم، اگر دوست دارید در کسب و کاری که دارید، ایمیل مارکتینگ را خوب شروع کنید، مقاله زیر را دنبال کنید:
19 نکته برای دست یابی به ایمیل مارکتینگ موفق که باید بدانید
برای رسیدن به
زندگی ایدهآل آنچه بیشتر از همه انسانها به آن نیاز دارند داشتن سلامت
جسمانی و روحی است و در کنارش انگیزه کافی جهت دستیابی به اهداف بزرگ
زندگی. داشتن یک زندگی سالم آرزوی هر فردی است زمانی میتوان وارد تعاملات
موثر شد و بر دیگران تاثیر مثبت گذاشت که خود فرد از سلامت روانی کافی
برخوردار باشد. باتوجه به دغدغههای قرن حاضر و تمامی عوامل تنشزای که
دورتا دور آدمی را احاطه کرده است رعایت برخی نکاتی میتواند راهگشای
مناسبی برای داشتن زندگی ایدهآل باشد.روانشناسان و پزشکان نکاتی همانند
موارد ذیل را جهت تجربه زندگی مناسبتر ذکر میکنند:
هنگام خوابیدن پردهها و یا کرکرههای اتاق خواب خود را به طور نیمه باز نگه دارید:
با
نیمه باز نگه داشتن پردههای اتاق خوابتان به هنگام طلوع خورشید نور
طبیعی آفتاب سیگنالی را برای کاهش میزان ترشح ملاتونین به مغز شما
میفرستد و بدین ترتیب ترشح آدرنالین نیز افزایش مییابد و این همان
سیگنالی است که نشان میدهد زمان بیدار شدن شما فرا رسیده است.
هنگامی که زنگ ساعت شماطه داربه صدا
در میآید شما پیش از این نیمه بیدار خواهید بود. بهتر است شبها زود به
بستر بروید تا هنگامی که نور خورشید از پنجره به درون اتاقتان میتابد و
شما بیدار میشوید به اندازه کافی خوابیده باشید. حفظ این عادت سبب
میشود ساعت بیولوژیکی مغزتان جایگزین ساعت شماطه دارد و یا زنگ ساعت
موبایلتان باشد.
دستها و پاهای خود را پانزده دقیقه کشش دهید:
عمل
کشش را صبح حتی قبل از این که چشمان خود را کاملا باز کنید انجام دهید.
بازوهایتان را بلند کرده و ورزش خود را با کشش انگشت و دستها سپس مچ
دستتان و در نهایت بازوها انجام دهید.
این عمل را با زانونیز انجام
دهید. به ترتیب انگشتان پا، قوزک و ساق پایتان را نیز درگیر نمایید.
ورزشهای کششی سبب گرم شدن عضلات و مفاصل شده در نتیجه میزان گردش خون
افزایش یافته و میزان اکسیژن بیشتری به بافتها خواهد رسید.
۱۵دقیقه زوتر بیدار شوید :
با
عجله بیدار شدن سبب برهم ریختگی ذهن و افکارتان میشود و باعث میشود
شما فقط به فکر زودتر رسیدن به محل کار و کارهای روزمرهتان باشید ونگرانی
تاخیر و دیر رسیدن را لمس کنید. چنانچه ۱۵ دقیقه زودتر بیدار شوید
میتوانید از این فرصت استفاده کرده به کارهایی که باید در طول روز انجام
دهید ، لباسی که باید بپوشید و حتی صبحانهای که میخواهید بخورید
بیندیشید در واقع با این کار شما ذهن خود را برای کارهای روزمرهتان آماده
میکنید. ذهن و افکار شما همان اندازه به آمادگی ذهنی نیاز دارند که
بدنتان نیاز به آمادگی دارد.
صبح خود را با عبارات شادی بخش که به شما انگیزه میدهد شروع کنید:
شعرهای
خواننده مورد علاقهتان را با صدای بلند بخوانید. حتی زمزمه کردن جملات و
عبارات تاکیدی که حاوی اهداف کوتاه مدت و بلند مدتتان هم باشد به شما
انرژی فراوانی میبخشد. برای خود کارهای که باید انجام دهید را بازگو کنید
و احساس خود را نسبت به کارهای انجام شده بیان دارید به عنوان مثال: خوب
امروز باید برم بانک کارهای بانکی رو انجام بدم بعد لباسها را از اتوشویی
بگیرم این عالیه خیالم راحت خواهد شد از بابت این کارها.
از قرصهای تقویت کننده استفاده کنید:
گاهی
قرصهای تقویتی میتواند به شما انرژی بسیاری بخشد و شمارا برای کارهای
روزمرهتان آماده سازد بهتر است این کار را با تجویز پزشک انجام دهید.
برنامه ریزی کنید:
چنانچه
میخواهید در طول روز به تمامی کارهایتان رسیدگی کنید بهتر است قبل از
خواب تمامی کارهای روز بعد را در برگهای برحسب اولویت نوشته و زمانبندی
کنید. این کار سبب میشود استرس کمتری را در طول روز تجربه کرده و مطمن
شوید در صورتی که طبق برنامه رفتار کنید به تمامی کارهایتان خواهید رسید
این روند آرامش شما را تضمین خواهد کرد.
موسیقی گوش دهید:
موسیقی
روح و روان شما را جان تازهای میبخشد چنانچه به موسیقی علاقمند هستید
زمانی که صرف صبحانه خوردن و لباس پوشیدن میکنید با موسیقی همراه کنید.
صبحانه خود را با قهوه آغاز کنید:
پژوهشها ثابت کرده مصرف متعادل کافئین در صبح سبب افزایش احساس شادی شده و خاصیت آرام بخشی دارد .
زبان خود را مسواک بزنید:
پژوهشهای علمی بیان میدارند که هر شب بیش از ۳۰۰ باکتری در دهان رشد میکند.
مسلما
مسواک زدن سریع نمیتواند تمامی این باکتریها را از بین ببرد.
دندانپزشکان توصیه میکنند جهت جلوگیری از پوسیدگی دندان باید صبحها قبل
از خوردن صبحانه دندانها به مدت ۵ دقیقه مسواک زده شوند فراموش نشود روی
زبان را نیز باید با مسواک به خوبی تمیز کرد.
قبل از ترک منزل تمام افرادی را که دوست دارید ببوسید :
در ارتباط بودن با افرادی که دوستشان دارید باعث کاهش تنش و استرس میشود و شما را برای شروع یک روز مثبت آماده میسازد.
عوامل استرسزا را از بین ببرید :
عوامل
استرسزا تمامی زندگی شما را تحت تاثیر قرار داده و توان انجام کارهای
مفید را از شما خواهد گرفت. استرس نه تنها شما را از نظر روحی درمانده
میکند بلکه سبب خستگیهای مزمن جسمانی نیز میشود. در واقع سیستم ایمنی
بدن را کاهش و خطر ابتلا به بیماریهای قلبی را افزایش میدهد هر آنچه که
سبب شود شما احساس ناخوشایندی داشته باشید باید از زندگیتان حذف شود.
پژوهشهای یکی از استادان روانپزشکی دانشگاه کالیفرنیا حاکی از این است که
استرس بیش از اندازه بر روی تک تک سلولها تاثیر منفی میگذارد و سبب
تسریع رشد سلولها و سریعتر پیر شدن میشود.
راه حل: کارشناسان
معتقدند بیش از هر چیز باید ریشه عوامل استرسزا را در زندگیتان بیابید و
در صدد از بین بردن آنها باشید. در مواقعی امکان دوری جستن از عوامل
استرسزا وجود ندارد در این شرایط بهترین راه حل یافتن تکنیکهای سازگارانه
است.
روانشناسان در این زمینه راهنمایی خوبی خواهند بود متاسفانه برخی
به جای یافتن علت واقعی و اصلی مشکلشان سعی میکنند با تجویزهای
عامهپسند همانند تنفس عمیق – ریلکسیشن و غیره به آرامش برسند فارغ از
اینکه تمامی این تکنیکها موقتی بوده و مسئله اصلی را حل نمیکند.
به دنبال علایق خود بروید :
آنچه
سبب شادی و سرزندگی شما میشود احساس رضایت خاطر از زندگی روزمرهتان
است با خود بیندیشید تا چه حد از زندگی خود رضایت خاطر دارید چند درصد
اعمال روزانهتان سبب احساس شادی و سرزندگی در شما میشود و چه تعداد از
کارها را بر حسب اجبار انجام میدهید. چنانچه اکثر کارهایی که در روز
انجام میدهید از روی اجبار است و شما را راضی نمیکند بهتر است تدبیری
بیندیشید فراموش نکنید شما یک بار بیشتر زندگی نمی کنید زمان و جوانی آن
چیزی است که شما قادر به کنترلاش نیستید بهتر است هر روزتان را به معنای
واقعی زندگی کنید. از لحظه به لحظه خود لذت ببرید برای خود لیستی تهیه کنید
تمامی علایق خود را در آن درج کرده و برای انجام دادن آنها برنامه ریزی
کنید.
ورزش کنید :
کم
تحرکی یکی از مشکلاتی است که بیشتر انسانها به آن مبتلا هستند.
فعالیتهای ورزشی استرس شما را کاهش داده و مانع از اضافه وزن میشود
تحقیقات نشان داده ورزش مانع ابتلا به آلزایمر میشود. حتی اگر زمان رفتن
به باشگاه و پرداختن به فعالیتهای ورزشی را ندارید میتوانید با
پیادهروی فعالیت بدنی خود را افزایش دهید.
به عنوان مثال اتومبیل خود
را کمی دورتر از محل کارتان پارک کنید و به جای استفاده از آسانسور از پله
بالا بروید. زمانی که به انجام این کارها عادت کردید آنگاه میتوانید نرمش
و ورزش را شروع کنید. ۳۰ دقیقه یا بیشتر در روز پیادهروی کنید.
بر تغذیه خود نظارت کنید :
چربیهای
اشباع شده که در گوشت قرمز یا گوشت مرغ ، شیر و کره به وفور یافت میشود
میزان کلسترول خون را افزایش داده و شما را مستقیما به سمت بیماریهای قلبی
هدایت کند. از رژیم غذایی تک اشباعی نظیر روغن زیتون و بادام زمینی و
همچنین انواع غیر اشباع شده آن مانند روغنهای گیاهی و ذرت استفاده کنید.
هر چند با استفاده از رژیم و شیوه غذای مدیترانهای ممکن است وزن شما کاهش
نیابد اما حداقل سلامت بدن تضمین خواهد شد. افراد باید میزان مصرف چربیهای
اشباع شده خود را در طول یک روز به رقمی حدود ۱۰ درصد و یا پایینتر
برسانند.
تنفس هوای آلوده:
در
شرایطی که بیماریهای ناشی از آلودگی هوا افزایش یافته است بهتر است سعی
کنید تا جایی که امکان دارد در روزهای که آلودگی هوا بالای حد هشدار است
از خانه خارج نشوید.
خوب بخوابید :
متاسفانه
برخی بر این باورند که تحمل کم خوابی یک توانایی است فارغ از اینکه
تحقیقات نشان داده کمبود خواب سبب بروز چاقی، دیابت، فشار خون و مشکلات
حافظه میشود.
این علایم حتی در جوانان و نوجوانان نیز به وضوح قابل
رویت است. برای یک خواب خوب ابتدا اتاق خواب خود را ازهر گونه عوامل مزاحم
پاکسازی کنید تا تبدیل به بهترین مکان برای خوابیدن شود.
تلویزیون و
سایر وسایلی که سبب حواس پرتی میشوند را از اتاق خارج کنید از پردههایی
استفاده کنید که اندکی تیرهتر هستند تا نور اتاق کم شده و تاریکتر شود.
به وزن ایدهآلتان برسید :
چاقی
بیش از اندازه خطر بیماری قلبی و دیابت و حتی سرطان را افزایش میدهد.
این امر در حالی است که نیمی از مردم جهان چاق هستند. محققان معتقدند که
توانایی در حفظ رژیم غذایی خیلی مهمتر از نوع رژیم غذایی است.
دانشمندان
چندین رژیم غذایی مختلف را مورد بررسی قرار دادهاند و پژوهشها حاکی از
این است، آنهایی که در رژیم غذاییشان مداومت داشته و به توصیههای دکتر
تغذیه عمل کرده بودند در کاهش وزن موفقتر بودهاند و احساس رضایتمندی
بیشتری از اندام خود داشته که همین امر سبب افزایش اعتماد به نفس شان شده
است.
تحقیات نشان داده این افراد بعد از کاهش وزن فعالیتهای اجتماعی
شان افزایش یافته است یک رژیم ایدهآل آن چیزی نیست که آشنایان – دوستان و
اطرافیانتان تجویز میکنند شما باید از رژیمی تبعیت کنید که مطابق با
شیوه زندگیتان بوده و بتوانید آن را حفظ کنید.
دوستان خود را ملاقات کنید:
تمامی
کسانی که به شما آرامش و احساس خوب میدهند را شناسایی و سعی کنید زمانی
را با آنها بگذرانید انسانها فطرتاً اجتماعی هستند و دوست دارند در
گروههای قرار گیرند که با آنها علایق مشترک دارند.
مسافرتهای طولانی مدت را در برنامههای خود بگنجانید :
هیچ
چیز بهتر از این نیست که برای مدتی از دغدغههای زندگی روزمره رهایی یابید
سفرهای طولانی افکار شما را آرام ساخته و مانع خستگی ذهنی میشود. مسلما
بعد از سفر با انرژی بیشتری به کارهایتان رسیدگی خواهید کرد .
روابط زناشویی خود را ارتقا دهید:
داشتن
یک رابطه عاطفی موثر زوجین را برای رویارویی با هر تنش و مشکلی اماده
میسازد. در این مسیر بهتر است زوجین توجه بیشتری به رابطه زناشویی خود
داشته و در صورت هر گونه نارضایتی از رابطهشان جهت رفع آن بکوشند و از
مشاورین و متخصصان برای بهبود روابط خود کمک گیرند.
منبع:زیبــاشــو دات کام
بدون برنامهریزی قبلی تصمیم بگیرید به
مسافرت برویدگاهی اوقات زندگی بسیار عادی و تکراری میشود. برای فرار از
این وضعیت لازم است هر چند وقت یکبار بدون برنامهریزی قبلی به یک مسافرت
زمینی بروید.
نیازی نیست از قبل دربارهاش فکر کنید؛ به فکر آن باشید که در لحظه تفریح کنید و از زندگی لذت ببرید.
دل و جرات خود را بیشتر کنید
بعضی اوقات از کمبود آدرنالین در زندگی
خود رنج میبریم! باید سعی کنیم کار جدید و جسورانهای انجام دهیم. مثلا
اسکی رفتن را تجربه کنید یا اینکه به باغ وحش رفته و مارها را از نزدیک
ببینید.
این کارها هیجان را دوباره به زندگی شما برمیگردانند و شما
مجددا همان حسی را تجربه میکنید که در نخستین روزهای زندگی مشترک خود
داشتید.
برخی تعطیلات را جشن بگیرید
چرا منتظر یک عید، تولد و یا سالگرد
ازدواج بمانید تا جشن بگیرید؟ به هزار و یک دلیل مختلف میتوان در روزهای
بسیار زیاد سال جشن گرفت.
این کار را با پختن یک غذای خاص، خریدن یک هدیه کوچک و روشن کردن دوباره شعله عشق در وجودتان انجام دهید.
کمی اجتماعیتر شوید
گاه مشکل زوجها این است که وقت کافی برای هم ندارند و گاهی هم مشکل اصلی آنها تنها بودن، انزواطلبی و دوری گزیدن از اجتماع است.
برای
رفع این وضعیت کسالتبار در یک کلاس ثبت نام کنید، برخی کارها را با
دیگران انجام دهید، به آنها کمک کنید و حرف بزنید و روابط اجتماعی خود را
بهبود ببخشید.
گفتوگوهای جالب و شنیدنی داشته باشید
زندگی گاهی اوقات دچار رکود میشود؛ به
خصوص برای زوجها این اتفاق بیشتر میافتد. دلیل آن هم این است که آنها
همیشه راجع به چیزهای ثابت با هم حرف میزنند.
اگر حرفها و
بحثهای شما تکراری شدهاند، موضوعات جالبی برای بحث کردن و حرف زدن پیدا
کنید. با خواندن یک کتاب و یا تماشای یک فیلم ایده بگیرید و راجع به چیزهای
جالب با همسرتان حرف بزنید. داشتن روابط خوب نیاز به ترکیب سالمی از زمان
با کیفیت، تجربیات جدید و محرکهای درونی و عاطفی دارد.
اگر احساس
میکنید چیزی در رابطهتان از بین رفته یا کمرنگ شده است، شاید دلیل آن این
باشد که شما دیگر تلاشی برای ساختن رابطهتان نمیکنید. اما با روشهای
جدید میتوانید تازگی رابطهتان را بازیابید.
گاه برخی دلایل باعث
از هم پاشیدن یک خانواده و برهم خوردن یک رابطه میشوند و این دلایل گاهی
بسیار پوچ و واهی هستند و اصلا ارزش آن را ندارند که رابطهای به خاطر آنها
تیره و تار شود، اما چگونه میتوان از اشتباهها چشمپوشی کرد و رابطهها
را حفظ نمود؟
بعضی خطاها و اشتباهها میتوانند اعتماد بین زوجها
را از بین ببرند؛ مثل خیانت، دروغهای بزرگ و برخی مسائل دیگر که در نهایت
یک سوال باقی میماند و آن اینکه آیا میتوان همهچیز را به حالت قبل
بازگرداند و این رابطه را بدون توجه به آن خطا ادامه داد؟
بعد از پردهبرداری از تمام رازها و پنهان کاریها، دوباره از نو شروع کنید:
همهچیز را کاملا روشن و شفاف کنید و به
حقایق متوسل شوید. مسوولیت کارهای خود را به عهده بگیرید. در مورد همهچیز
صادق و رو راست باشید و هیچچیز را پنهان و پوشیده نگاه ندارید؛ چرا که
بعدها به خاطر آن درگیر مشکلات دیگری میشوید. شاید گفتن و یا شنیدن حقایق
در این مرحله بسیار دردناک باشد، ولی باید آنها را پذیرفت.
از اعماق قلب خود از همسرتان معذرت خواهی کنید:
تقریبا اکثر زنهایی که من میشناسم به دلیل ترسها و استرسهای غیرمنطقی خود در شرایط روحی نامساعدی زندگی میکنند.
به
عنوان مثال، دخترخاله من سارا در حال تحصیل در رشته روابط بین الملل است و
در عین حال گاهی هم در موسسه خیریهای که در زمینه ساخت زمین بازی برای
مدارس دولتی کمبضاعت است، فعالیت دارد.
کیت خانهدار است و دو کودک
جذاب و دوستداشتنی دارد که با بزرگ کردن آنها مشغول است، اما گاهی هم در
تالیف کتاب آشپزی دستی دارد. دونا هم تهیهکنندهای موفق در زمینه
فیلمهای خوب و آموزنده هالیوود است؛ استیسی مدیر یک بانک در لندن و پالی
فقط به پخت کلوچههای خانگی و خوشمزه سرگرم است.
با وجود تمام این موفقیتها، در چهره
هر کدام ازاین زنان باهوش و خلاق باید حس رضایت را دید. اما به جای حس
رضایت، شک و تردید دائمی بخشی از وجودشان شده، و حتی همیشه نگرانند که
مبادا در زندگی شکست بخورند.
سارا از اینکه به جای سفر به دور دنیا
خود را درگیر مدرک دانشگاهی کرده، احساس ناراحتی میکند. کیت غصه مدرک
دانشگاهی که سالها پیش گرفته را میخورد و تصور میکند که با بزرگ کردن
بچه، فقط وقتش را تلف میکند.
دنا نگران است که مبادا با کار کردن
زیاد روابط زناشوییاش به مخاطره بیافتد. خودخوری استیسی از بابت سیستم
سرمایهداری است که به نابودی خلاقیت او خواهد انجامید. پالی فکر میکند که
پختن کلوچههای خانگی، به اندازه کافی درآمدزا نخواهد بود. بهعلاوه همه
آنها نگران اضافه وزن خود هستند.
مشاهده این پیشداوریهای بیپایان
واقعا برای من عذابآور است. اما مشکل اینجاست که من خودم هم اینطور
بودم. با اینکه پنج کتاب نوشتم، دائم نگران بودم که مبادا کتابهایم
موضوعات مناسبی نداشته باشند یا تمام زندگی خود را وقف نوشتن کردهام تا
جایی که دیگر جنبههای وجودم را نادیده گرفتهام. (به عنوان مثال اضافه
وزنم را نادیده گرفتم.)
در زیر به مواردی که باید بدانیم اشاره میکنم: آیا ممکن است در زندگی اینقدر سخت نگیریم؟
به
نظر شما در حالی که وارد دهه جدیدی از زندگی میشویم، آیا این امکان وجود
دارد که دست از این انتظارات و افکار عجیب و بیاساس برداریم؟ ما می خواهیم
دوستی فداکار، مادری دلسوز و کارمندی وظیفهشناس و همسری وفادار باشیم،
انسانی فوقالعاده که خود را وقف کارهای عامالمنفعه و خیریه میکند و
خودمان به پرورش سبزیجات و میوه بپردازیم و در عین حال که مدیریت یک شرکت
برعهده ماست، روی سرمان بایستیم و با پاها گیتار بزنیم؟
هنگامی که
به زندگی خود و زنان اطراف خودم با این همه فرصت و استعدادهای درخشان نگاه
میکنم، گاهی تصور میکنم که ما موشهایی هستیم که در مسیر پرپیچ و خم
بسیار بزرگی در حال آزمایش هستیم، به سرعت و با صرف انرژی زیاد به این طرف و
آن طرف میدویم و تلاش میکنیم که مسیر درست را بیابیم.
اما شاید
یک دلیل تاریخی قانعکننده برای تمام این سردرگمیها و آشفتگیهای بیپایان
وجود داشته باشد. قرنهاست آموزشی ندیدهایم و هیچ الگویی از یک زن مستقل
نداریم که از او تقلید کنیم (تا این اواخر هیچ زنی با خصوصیات ما وجود
نداشت)، پس نقشه راه را به دست ما ندادهاند.
در نتیجه، کورکورانه در مسیر جدید و
پرپیچ وخم بیانتهای مسابقه رها شدهایم و سراشیبیهای خطرناکی در مسیرمان
وجود دارد. دچار اشتباه میشویم. به سرعت پیش میرویم، تنها به امید اینکه
تصادفا مسیر برایمان باز شود، اما تنها چیزی که انتظار ما را میکشد بنبست
است و مجبوریم بازگشته و از ابتدای راه آغاز کنیم.
اهرمهای مرموز را به امید پاداش فشار
میدهیم، اما عاقبت هیچ! فقط دکمه عذاب بود! اوضاع نگرانکنندهتر میشود
هنگامی که دائما اوضاع خودمان را با پیشرفتهایی که دیگران به دست میآورند
مقایسه میکنیم، که عادتی است صد در صد محکوم به شکست!
خواهرم،
کاترین اخیرا گفتگویی که با یکی از همسایگان نازنینش داشت را برایم نقل
کرد: وی در حالی که کاترین را که بعدازظهر خود را به جمعآوری اعانه برای
کمک به کودکان بیخانمان اختصاص داده بود، مشاهده کرد، به او نزدیک شده و
با ناراحتی به کاترین گفته: "تو مادر خیلی بهتری نسبت به من هستی." به این
دلیل که خواهر من و دوستانش به یکدیگر قول دادهاند که نباید در اینکار
شکست بخورند و رهایش کنند.
نه، جدا- لطفا. دست از تلاش برندارید!
اینکه
خیلی از زنان با استعدادهای شگرف مجبورند تا ساعت ۳ صبح مشغول کار باشند و
فرصت تحصیل در رشتههای هنری یا یادگیری زبان فرانسه و یا حتی انجام
کارهای خیریه را از خود دریغ میکنند، واقعا برایم اندوهآور است.
نگرانی من از این است که، اگر برای
اینکه کامل باشیم دست به هر کاری بزنیم، در نهایت زندگی ما سرشار از استرس و
دلهره و شبیه به زندگی گربههایی که روی شیروانی رستورانهای چینی زندگی
میکنند، برای همیشه بیخانمان و در جستجوی تکهای غذا برای بقا، در حالی
که از استرس زیاد همیشه بیدار بوده و حتی موهای خود را میکشند، خواهد بود.
پس بیایید از این اوضاع خلاص شویم؟
مسلما
همه ما در دهههای پیش رو باید انتظار اتفاقات ناامید کننده را داشته
باشیم. اما مهم نیست، به مسیر خود ادامه بدهید و اجازه دهید که هر اتفاقی
که باید، رخ دهد. اجازه بدهید دیگران مادر بهتری باشند، حتی اگر شده فقط یک
بار.
اجازه دهید دیگران به مدرسه هنرهای زیبا بروند. اجازه دهید
دیگران ازدواج موفقی داشته باشند، حتی اگرشما در کمال بیخردی مردی که
شایسته شما نیست را انتخاب کرده باشید. زمانی که در این حال و هوا هستید،
شغلی نامناسب را انتخاب کنید. به شهری بد نقل مکان کنید.
در مقابل
رئیس خود عصبانی شوید. حالا کاملا برای ماراتون زندگی خود آمادهاید، درست
فردای روزی که رژیم خود را شروع کردید، یک تکه خیلی بزرگ کیک را سریعا
بخورید. در واقع همه چیز را نابود کنید و دوباره با روحیهای شاد به
پاخیزید و همه چیز را از نو بسازید.
این همان کاری است که همه ما
زنان باید یاد بگیریم و انجام دهیم، حالا نقشه آماده شده. فقط با امتحان
کردن راههای اشتباه است که در کمال تعجب راه نجات را مییابید و در کمال
شگفتی درهای دنیای جدیدی که ابدا انتظارش را ندارید به روی شما باز
میشوند. فقط کافیست در آن قدم بزنید. نسل آینده سپاسگزار شما خواهد بود.
به
من اعتماد کنید. زیرا شما راه را برای آنها روشن کردید، زیرا شما شجاعانه
راههای پر پیچ و خم اشتباه زیادی را امتحان کردید تا به موفقیت دست
یافتید.
حتی اگر با وجود تلاش بسیار، عذاب کشیدید اما به نتیجه دلخواه
خود نرسیدید به خاطر همه زنان، از تلاش دست برندارید.برای زندگی خود برنامه
ریزی کنید.
نویسنده: الیزابت گیلبرت، نویسنده کتاب eat, pray, love
منبع:آی بانو
در ازدواج، آنچه شراکت یک زوج را قابل
اطمینان می کند آگاهی از مسائل مالی است. سرانجام، اگر یکی از طرفین بمیرد و
دیگری نداند که پول کجا پس انداز شده است چه اتفاقی می افتد؟
در هر
ازدواج، نیمی از شراکت رو کردن مهارت های متفاوت است. وقتی یکی از زوجین
مهارت در پذیرایی از مهمان دارد، دیگری روش بهتری برای پشت سرگذاشتن
گرفتاری های مالی داشته باشد.
دربعضی از ازدواج ها هر یک از زوجین
نیمی از مخارج زندگی را به عهده دارد، این نکته بسیار مهم است که دقیقاً
بدانند که در چه زمینه سرمایه گذاری، پس انداز یا بیمه سرمایه گذاری خریده
اند. چرا؟ برای اینکه پس از مرگ هریک از زوجین هیچ مسئله ای دردناک تر از
این نیست که همسر متوفی نداند با مشکلات مالی اش چه کند. این مسئله را در
نظر داشته باشید، در اینجا پنج مرحله معرفی می شود تا هر زن و شوهری از
امور مالی خانواده اش آگاهی کامل داشته باشد.
1 -وصیت نامه بنویسید
این
شاید مهم ترین مسئله ای است که یک زوج باید طی دوران ازدواج شان انجام
دهد، خصوصاً زمانی که صاحب فرزند هستند. بسیار مهم است که دارایی تان را آن
طور که از طریق قانون میسر است بین وراث تقسیم کنید.
2 -بیمه عمر و سرمایه خریداری کنید
برای
زوج هایی که هر دو شاغل هستند، عاقلانه است که بیمه عمر خریداری کنند تا
پس از مرگ یکی از طرفین بتوانند از پس بدهی های همسرشان بربیایند. این
سرمایه گذاری مناسبی است که بتوانید در آینده از پس هزینه تحصیل بچه ها و
یا هر هزینه پیش بینی نشده دیگر در آینده بربیایید.
3- فهرستی از دارایی تان تهیه کنید
لیست
از دارایی تان تهیه کنید و آن را در جایی نگهداری کنید. بهتر است این لیست
را درجایی نگه داری کنید که همسرتان نیز از آن مطلع باشد. این لیست باید
شامل رمز حساب های بانکی شما نیز باشد. تا پس از مرگ شما همسرتان بتواند به
حساب تان دسترسی پیدا کند.
4 -پولی برای روز مبادا نگه دارید
نگه
داری مقداری پول نقد برای مواقع اضطراری بسیار مهم است. البته این شامل
مرگ یکی از زوجین نیز می شود. وقتی یکی از زوجین میمیرد دسترسی به حساب
بانکی او بسیار مشکل است. و باید مراحل قانونی انحصار وراثت طی شود و قبل
از آن دسترسی به حساب بانکی متوفی امکان پذیر نیست. در نظر داشته باشید
مقداری پول نقد در جایی نگهداری کنید تا پس از مرگ تان همسر شما به راحتی به آن دسترسی داشته باشد.
5- هر ماه با یکدیگر جلسه مالی بگذارید
در
حالی که ممکن است که یکی از زوجین به مسائلی مالی علاقه نداشته باشد،
برگذاری جلسه مالی یک روش حیاتی است که از امور مالی خانواده مطلع شوید.
این بسیار مهم است که هر دو طرف بدانند که در چه زمینه هایی سرمایه گذاری
کرده اند. سرانجام اینکه این مسئله خوشایند نیست که همسرتان پس از مرگ شما
از دارایی های شما مطلع شود.پس بهتر است که همسرتان را به طور کامل در
جریان امور مالی خود قرار دهید.
منبع:برترین ها
خواه پاسخ به سوالی جزئی، خواه حدس درباره
ادامه لطیفهای باشد، همه ما مرموزترین حدسها را میزنیم. با توجه به
ماهیت جذاب کنجکاوی، چه فعل و انفعالاتی در مغز رخ میدهد که ماهیت آن را
رمزآلودتر میکند؟
نتایج مطالعات در زمینه تاثیر کنجکاوی بر
تواناییهای افراد در یادگیری و ذخیره اطلاعات در مغز و همچنین اطلاعاتی
جدید درباره منشا حس کنجکاوی را در این مطلب می خوانید:
محققان به
شرکت کنندگان لیستی از سوالات جزئی ارائه نمودند و از شرکت کنندگان پرسیده
شد که تا چه میزان کنجکاو به دانستن پاسخ این سوالات هستند. سوالات در صفحه
نمایش به آنها نمایش داده میشد و در عین حال از شرکتکنندهها MRI نیز
گرفته میشد.
پیش از آنکه شرکتکنندگان پاسخ دهند،
محققان تصویری نامربوط به موضوعِ سوال نیز در صفحه نمایش به آنها نشان
میدادند. یک روز بعد از MRI، از تک تک شرکت کنندگان پرسیده شد که تا چه
میزانی پاسخ سوالات و همچنین تصویری که متعاقبا ارائه شده بود را به یاد
میآوردند.
محققان دریافتند که هرچه میزان
کنجکاوی در افراد بیشتر میشد به همان میزان ذخیره اطلاعات در مغز افزایش
یافته بود. هرچه میزان کنجکاوی شرکت کنندگان در پاسخ به سوالات بیشتر بود،
پاسخ سوالات بهتر در ذهنشان مانده بود و به همان نسبت، میزان به یادآوری
عکسی که متعاقبا ارائه میشد، بیشتر بود.
دومین یافته بسیارمهم
بود، زیرا نشان داد، مادامی که فرایند ذهنی درگیر کنکاش و کنجکاوی برای
یادگیری است، به همان میزان هم درگیر دستیابی به پاسخهاست . به عبارت
دیگر، هر چه بیشتر انتظار یادگیری چیزی را داشته باشید، نه تنها آن را بهتر
به یاد میآورید بلکه اطلاعات مرتبط و غیر مرتبط را هم بهتر به ذهن
میسپاریم.
در حین اسکن جواب MRI، محققان
دریافتند که کنکاش و کنجکاوی بیشترِ قدرت سیال ذهن، منجر به ترشح دوپامین
برای فعال شدن هیپوکومپوس یعنی مرکز یادگیری در مغز میشود.
هیپوکومپوس
بخش کوچک و اسب مانندی در مغز است که متضمن شکل گیری اطلاعات جدید و به
خاطرآوری مکانهاست. همچنین متوجه شدند که فعالیت این بخش از مغز عموما به
ترشح دوپامین مرتبط است.
دوپامین مادهای شیمیایی در مغز است
که وظایف پیچیدهای برعهده دارد. یکی از وظایف آن وادار کردن مغز به
قدردانی از دیگران میباشد. هنگامی که رویدادی جدید حسی خوشایند در ما
پدیدآورد، دوپامین در مغز ترشح میشود.
در این صورت، دوپامین طی سینگالهای به مغز خبر میدهد که اطلاعات مهمی در راه است. که این اطلاعات مهم باید در مغز ذخیره گردد.
محققان
توجه خاصی به عصبهایی که دوپامین در آنها ترشح میشود، نشان میدهند زیرا
بیماریهای از قبیل پارکینگسون، افسردگی و شیزوفرنی وابسته به عملکرد و
ترشح این ماده شیمیایی هستند. اما افزایش سن و زوال حافظه یا بروز مشکلات
مغزی در اختلالات روانی خاص از آن دست موضوعاتی است که همچنان برای محققان
ناشناخته مانده است.
این تحقیقات دال بر آن است که هرگونه اختلال در
ترشح دوپامین منجر به کاهش کنکاش و کنجکاوی ذهنی خواهد شد و در نتیجه
بسیاری از اطلاعات مهمی که باید در ذهن ذخیره شود به دست فراموشی سپرده
میشوند.
اخلاق خوش و انرژی، مسری هستند.
با دوستانتان بیرون بروید و اجازه
دهید خلق و خوی خوب آنها در شما تاثیر
بگذارد و به شما انرژی بدهد.
**سپری کردن ساعتی در طبیعت
هر
زمان که امکانش برای شما مهیا شد – حتی برای ساعتی – به تنهایی
به طبیعت بروید. برای آرامش گرفتن از طبیعت، حتی یک پارک عمومی
هم جای بدی نیست. اگر این امکان برای شما وجود
ندارد، یک پیاده روی ساده
در محله خودتان هم میتواند مفید
باشد. البته سعی کنید به مکانهایی بروید که
کمی جدیدتر هستند.
آنچه شما به آن نیاز دارید:
هوای تازه، طراوت و نگاهی تازه به محیط پیرامونتان است؛ در
مکانهایی که عادت ندارید بروید،
توقف کنید و به آنچه در اطرافتان میگذرد
نگاه کنید. بیهیچ عجلهای، نفس عمیق بکشید، بوها را
استشمام کنید و زندگی را که در همهجا به
فور جریان دارد حس کنید. آیا متوجه
هستید که تا چه حد دنیای پیرامونتان
شگفتانگیز و فوقالعاده است؟
**عبور ابرها را در آسمان نگاه کنید!
یکی
از کارهایی که در این هنگام میتواند بسیار شما را
آرام کند تماشای ابرهای درحال حرکت است. این ابرها
سالها قبل از ما بودهاند و سالها بعد از
ما هم خواهند بود؛
اندیشدیدن به این مساله باعث کاسته
شدن از اهمیت مسائلی میشود که آرامش ما را مختل
کردهاند.
**استراحت کردن
بدن
انسان ماشین است و وقتی بیش از حد تحت فشار قرار
میگیرد، خسته میشود؛ هنگامیکه که بدن
خسته میشود، خستگی خود را در سطح انرژی
جسمی و روحی ما منعکس میکند.اگر احساس خستگی میکنید،
زمانی را به استراحت کردن در خانه یا هرجایی که احساس
خوبی در آن دارید، اختصاص
دهید. تلویزیون را خاموش کنید، لپتاپ یا
گوشی تلفن خود را کنار بگذارید و دراز
بکشید. یک فنجان چای گرم یا دمنوش آرامشبخش
بنوشید و کتاب مورد علاقهتان را بخوانید.
لحظاتی که در آن هیچ کار استرسزایی انجام نمیدهیم
بهترین زمان برای تجدید قواست.
**خوردن میوههای تازه
به
بازار میوه و تره بار بروید و میوههای تازه فصل را
بخرید. هر طور که دوست دارید
آنها را میل کنید حتی اگر دوست
دارید، آب میوهها را بگیرید و
بنوشید. نهایت بهره را از مرکبات (پرتقال، گریپفروت، نارنگی
و...) که سرشار از ویتامینC هستند و انواع مغزها ببرید
چرا که این مواد مغذی دشمن استرس و خستگی
هستند. اگر نوع تازه مغزها در دسترس
باشد، بهتر است (به خاطر منیزیم بالای آنها). از نظر علمی ثابت
شده که مصرف میوهها و سبزیجات تازه، خطر ابتلا به
افسردگی را کاهش میدهد. خوردن
شکلات تیره هم شادی آور است.
همچنین یک فنجان چای سبز گرم
میتواند برای کسب آرامش و از بین رفتن خستگی و استرس شما بسیار
موثر باشد. نوشیدن چای سبز را همانند روشی
پالاینده، در برنامه زندگی خود
بگنجانید.
**خواب خوب شبانگاهی
امشب
کمی زودتر به رختخواب بروید
(حدود دو ساعت زودتر از همیشه).
حمام آب گرم قبل از خواب میتواند به شما برای آرام
کردن جسم و زودودن آن از تنشها و سموم کمک
کند. امشب تلویزیون نگاه نکنید. تلویزیون شما را عصبی
کرده و از آرام شدنتان جلوگیری میکند. اگر
برایتان ممکن است، فردا صبح کمی دیرتر از خواب
برخیزید (حتی اگر مجبور باشید برای رسیدن به
کارهایتان زمان کمتری را به حمام صبحگاهی خود اختصاص
دهید).
**رها شدن از انرژیهای منفی
به
کمک ورزش برای تخیله استرسی که بر روی دوش شما سنگینی
میکند، ورزش کنید، بدوید و اگر
نمیتوانید پیاده روی کنید. داشتن
فعالیتی جسمی که کمی به بدنتان فشار وارد
کند، باعث میشود بدن ترکیبی از هورمونها
را تولید کند که نقش مهمی در سلامت روحی و
جسمی ایفا میکند. اگر کمی احساس افسردگی
میکنید شاید به این دلیل است که به
اندازه کافی تحرک ندارید.
**تماشای فیلم
گاهی
تماشای فیلم کمدی میتواند در تغییر روحیه
شما موثر باشد. مطمئناً فیلمهایی وجود
دارد که مدتهاست منتظر فرصتی مناسب برای
تماشای آنها هستید: بهترین فرصت همین امشب است. وقتی احساس
میکنید که کمحوصله شدهاید، تماشای فیلمی
خوب میتواند به شما بسیار کمک کند چرا که
هدف، تنها آرام کردن ذهن شماست.
**گردش و بیرون رفتن با دوستان
اخلاق
خوش و انرژی، مسری هستند. با دوستانتان بیرون
بروید و اجازه دهید خلق و خوی خوب آنها
در شما تاثیر بگذارد و به شما انرژی
بدهد. به عنوان مثال رفتن به رستوران، کافی شاپ و ...
همراه دوستان، به شما اجازه میدهد
افرادی را که دوست دارید ملاقات
کنید. ارتباط با دوستان برای داشتن احساسی
خوب، ضروری است. این 7 راهکار بسیار ساده
میتوانند در رهایی از حسهای منفی، بسیار موثر
باشند. اما با این وجود اگر حس افسردگی و
بیحالی در شما همچنان باقی است.
حتما با یک مشاور مشورت کنید:
شاید این حالات، دلیل پزشکی داشته
باشد. یادتان نرود که صحبت کردن
با اطرافیان میتواند در حل مشکلات به شما بسیار کمک
کند.
منبع : سلامت نیوز
تصمیم گیری یک فرایند ذهنی یکپارچه است که ما معمولاً تا هنگامی که عواقب
غیرمنتظرۀ انتخابمان آشکار نگردد از آن بی اطلاع هستیم. آنگاه با تعجب از
خود می پرسیم: "چرا این گزینه را انتخاب کردم؟
تصمیم عقلانی، از
طریق به کار گیری یک فرایند مشخص گرفته می شود. چنین تصمیمی بر اساس ارزش
ها و فهم تصمیم گیرنده بوده و شامل در نظر گرفتن گزینه های گوناگون و
ارزیابی اثر هرکدامشان است. تصمیم عقلانی ممکن است از عرف های اجتماعی و
انتظارات دیگران تبعیت کند یا نکند.
5 مانع در اتخاذ تصمیم درست
یک- قالب های ذهنی
قالب
های ذهنی، یعنی تمایل به درک مسایل به گونه ای خاص. این قالب ها باعث می
شود که برای حل مسایل تنها برخی از اطلاعات را از حافظه مان بازیابی کنیم.
در صورتیکه باید از همه آنچه یادگرفته ایم یا تجربه کرده ایم در حل
مسایلمان استفاده کنیم. خوب است که به یاد داشته باشیم که قالب ذهنی ما
قادر به حل همه مسایل نیست.
دو- صلبیت در عمل
صلبیت
در عمل، ناتوانی در استفاده از ابزارها و مفاهیم در دیگر کاربردهاست. این
صلبیت در به کارگیری ابزارها و مفاهیم باعث می شود نتوان از آنها به صورت
خلاقانه در حل مسایل استفاده کرد. هرچقدر بیشتر که از ابزار و مفاهیم در یک
مسیر خاصی استفاده کنیم کمتر میتوانیم کاربرد دیگری از آن پیدا کنیم
سه- تعصب در تایید
تعصب
در تایید یعنی تنها شواهد و مدارکی را مورد تایید قرار دهیم که باعث تقویت
فرضیات و عقاید ما شود و از نشانه ها و شواهدی که مغایر با فرضیات و عقاید
ما باشد، صرف نظر می کنیم. بنابراین در حل مسئله، تنها شواهدی را مدنظر
قرار می دهیم که در راستای راه حل مطلوب ما باشد. این خطرناک است زیرا
تصمیم اتخاذ شده بر اساس شواهد و نشانه ها نیست بلکه بر اساس تعصبات و پیش
داوری های ماست.
چهار- استفاده از اطلاعات موجود
ما
تمایل داریم که بر اساس اطلاعاتی که در لحظه در اختیارمان است، تصمیم
بگیریم. البته گاهی باید سریع یا اینکه بر اساس اطلاعات موجود تصمیم گرفت.
اما بیشتر اوقات می توانیم با گذاشتن زمان بیشتر، اطلاعات بیشتری گرد
آوردیم.
پنج- ارزیابی نکردن پیامدها
برخی
از تصمیم ها و راه حل ها به قدری خوب به نظر می رسند که ما سریعاً نسبت به
آن اقدام می کنیم بدون اینکه تاثیر آن تصمیم یا راه حل را در دیگر جنبه
های زندگی مان ببینیم.
ده گام در تصمیم گیری عقلانی
در
هر موقعیت مهمی که نیاز به یک تصمیم مهم دارید، این گام ها می تواند به
کار گرفته شود. اگر از این گام ها استفاده کنید، در زندگی شخصی یا شغلی، می
توانید تصمیم های بهتری بگیرید
یک - هر چه بیشتر مشخص کنید که ضرورت و چرایی گرفتن این تصمیم چیست.
آیا
شما باید در این باره تصمیم بگیرید یا کس دیگر؟ آیا لازم است که تصمیم
بگیرید؟ (اگر حداقل دو گزینه نداشته باشید، تصمیم گیری بی معنی است) تا چه
زمان لازم است که این تصمیم گرفته شود؟ چرا این تصمیم برای شما مهم است؟ چه
کسانی در این تصمیم ذینفع هستند؟ چه ارزش هایی در این تصمیم در برگیرنده
شماست؟
دو- هر گزینه ای که به ذهنتان می رسد را یادداشت کنید.
ذهن
خود را نسبت به هرآنچه که به تصور می رسد باز بگذارید. ذهنتان را آزاد
بگذارید و آن را سانسور نکنید. اینجا زمان داوری نیست. فقط مطمئن باشید که
هرآنچه ممکن است را نوشته اید
سه- ببینید که کجا می توانید اطلاعات بیشتری در مورد گزینه های ممکن به دست آورید.
اگر
تعداد گزینه های شما کم است، یک دلیلش کمبود اطلاعات است. منابعی که می
تواند اطلاعات بیشتری به شما دهد عبارتند از : دوستان، خانواده، همکاران،
سازمان های دولتی، موسسات تخصصی، اینترنت، روزنامه ها، مجلات، کتب و مواردی
از این دست
چهار- گزینه های تان را بررسی کنید.
از همان محلی که اطلاعات خود را کسب کرده اید در مورد ویژگی های هر گزینه نیز تحقیقی داشته باشید
پنج - فهرست بندی و اولیت بندی گزینه ها
تمام
گزینه هایتان را فهرست کرده و آنها را اولویت بندی کنید که کدامشان برای
شما مناسب تر است. ابتدا ارزشی که هر گزینه برای شما خواهد داشت را مشخص
کنید . گزینه ایکه در چارچوب ارزشی شما جای ندارد را حذف کنید
شش- بررسی نتیجه
نتیجه هر گزینه را تصور کنید و چه خوب است که اثری که بر شما می گذارد را یادداشت کنید
هفت- کنترل کنید.
کدام یک از گزینه های باقی مانده ، اجرایی تر است؟ آنهایی که احتمال اجرایی شدنشان کم است را کنار بگذارید
هشت- کدام گزینه با شما هماهنگی دارد؟
از
میان گزینه های باقی مانده، کدامش برای شما مناسب تر است. این ها تصمیم
عقلانی شماست. اگر گزینه ای را دوست داشته باشید اما نتیجه آن برای شما
مناسب نباشد، این تصمیمی عقلانی نیست. اگر گزینه ای را دوست نداشته باشید
اما نتیجه آن برای شما مناسب باشد، نیز گزینه ای عقلانی نیست. تصمیم عقلانی
آن است که هم آن را دوست داشته باشید و هم برای شما نتایج عقلانی در بر
داشته باشد
نه- شروع کنید.
وقتی
تصمیمتان را گرفتید، به سمت آن بروید. در اینجا تردید یا نگرانی، تنها
باعث ملالت می شود. شما بهترین کاری که در آن مقطع می توانسته اید را انجام
دادید. اگر بخواهید می توانید در آینده تصمیم تان را عوض کنید. در نظر
داشته باشید که هیچ تصمیمی ، وحی منزل نیست
ده- اجرای تصمیم چطور پیش می رود؟
در
هر نقطه خاصی در مسیر هدف، تصمیم خود را بازنگری کنید. آیا نتایج بر اساس
انتظار شماست؟ آیا نتایج شما را خوشحال می کند؟ آیا می خواهید تصمیم تان به
همین صورت باشد یا اینکه می خواهید آن را تغییر دهید؟ اگر تصمیم شما، آنچه
در نظر داشتید را برآورده نمی سازد، فرایند تصمیم گیری را بازنگری کنید.
در این بازنگری، این پرسش ها را بپرسید: «آیا اطلاعات کافی را نداشتم؟ چه
ارزش هایی به میان آمده اند؟ آیا اینها ارزش های من است یا ارزش های
دیگران؟» در نظر داشته باشید که شما همواره می توانید، نظرتان را تغییر
دهید.
منبع:روان/سلامت نیوز
انسانها در شرایط مختلف با موقعیتهایی
روبرو میشوند که ممکن است درخواستشان اجابت نشود. مثلا طالب شغلی هستیم
اما در پذیرش رد میشویم، با کسی تماس میگیریم اما جواب تماس تلفنی ما را
نمیدهد، وارد خانه کسی میشویم اما با روی باز از ما استقبال نمیکند، از
کسی درخواستی میکنیم و او با جواب «نه» درخواست ما را رد میکند بخشی از
این موارد جزو انکار شدنهای کلامی است
با طرد شدن کلامی و غیرکلامی آشنا شوید
انسانها
در شرایط مختلف با موقعیتهایی روبرو میشوند که ممکن است درخواستشان
اجابت نشود. مثلا طالب شغلی هستیم اما در پذیرش رد میشویم، با کسی تماس
میگیریم اما جواب تماس تلفنی ما را نمیدهد، وارد خانه کسی میشویم اما با
روی باز از ما استقبال نمیکند، از کسی درخواستی میکنیم و او با جواب
«نه» درخواست ما را رد میکند بخشی از این موارد جزو انکار شدنهای کلامی
است اما انکار شدنهای غیرکلامی برای زمانی است که با روی باز پذیرفته
نمیشویم. گاهی در جمعی کلامی به زبان میآوریم که مورد پسند دیگران نیست و
این مورد هم در گروه طرد شدنهای غیرکلامی قرار میگیرد. انکار شدن
غیرکلامی ممکن است در شیوه لباس پوشیدن ما هم اتفاق بیفتد. مثلا لباسی
میپوشیم که در یک جمع مورد تایید دیگران نیست و صدها مورد از این نوع
میتوان مثال زد که جزو انکار شدن کلامی یا غیرکلامی باشند.
اهمیت بیشتر، دلخوری بیشتر
در
مواقعی که کسی با طرد شدن کلامی یا غیرکلامی روبرو میشود، احساس میکند
بهصورت ذاتی پذیرفته نشده است. یعنی شخص با خود تصور میکند کسی که به او
جواب «نه» داده است بهصورت کلی وجود حقیقی او را نپذیرفته و با یک نه
شنیدن ساده کل شخصیت خود را زیر سوال میبرد. در این مواقع «نه» شنیدن به
موضوعی آزاردهنده تبدیل میشود. البته ناراحت شدن فرد به چند عامل بستگی
دارد اینکه شخصی که به او «نه» گفته است تا چه اندازه برایش اهمیت داشته
باشد. هر چقدر درجه این اهمیت بیشتر باشد، ناراحتی و دلخوری از طرد شدن
بیشتر میشود و دیگر اینکه آن خواسته تا چه اندازه برای شخص درخواستکننده
اهمیت داشته که اجابت نشدن آن باعث دلخوری شود، اما گروهی دیگر از افراد در
مقابل شنیدن «نه» یا جواب رد شنیدن به کلی ناامید میشوند چون به دنبال
تایید دیگران هستند و وقتی از سوی آنها طرد شوند، دچار آزردگی خواهندشد و
به همین دلیل تحمل طرد شدن را ندارند . این آدمها با پذیرفته شدن احساس
وجود میکنند و به نوعی اعتماد بهنفس میگیرند.
تنها گزینه بهترین گزینه نیست
دلیل
اصلی که بیشتر افراد بعد از تکذیب شدن یا «نه» شنیدن و مواردی از این دست،
دچار ناراحتی می شوند، این است که شخص برای خودش گزینههای محدودی در نظر
میگیرد. برای مثال سالها درس میخواند و همه برنامهریزی زندگی و
آیندهاش را بر مبنای قبولی در کنکور قرار میدهد یا شخصی همه امیدش این
است که در مصاحبه شغلی پذیرفته شود اما این اتفاق نمیافتد. نتیجه این
میشود که با رد شدن درخواست فرد به یکباره همه امید خود را از دست میدهد و
واکنش بسیار شدید در مقابل این اتفاق از خود نشان میدهد چون فقط یک گزینه
برای خودش در نظر گرفته است اما اگر افراد برای خود گزینه های بیشتری در
نظر بگیرند، کمتر دچار ناامیدی و یأس بعد از «نه» شنیدن می شوند.
این اشتباه را مرتکب نشوید
متاسفانه
وقتی افراد با جواب «نه» روبرو میشوند به گزینههای آسان پناه میبرند.
برای مثال وقتی فرد در شغل مورد نظرش موفق نشد، به کارهای غیراخلاقی و جرم
دست میزند یا اگر دوستان فرهیختهاش او را تایید نکردند، سراغ افرادی
میرود که از او در سطح پایینتری قرار دارند چون مطمئن است که در جمع آنها
تایید میشود. در واقع این یک آسیب است و شخص بعد از مدتی احساس پشیمانی
میکند. بهتر است در این شرایط مراقب واکنشهایمان باشیم که بعدها پشیمان
نشویم.
منبع:زندگی مثبت
اگر شما در رویکرد مدیریتی خود به دنبال تخریب روحیه کارمندان یا کسانی که
در بخش شما فعالیت میکنند هستید، استفاده از 3قانون زیر موفقیت شما را
تضمین خواهد کرد.
جیک یک جوان بسیار تیزهوش و پرانرژی است که شغل خود را
در بخش بازاریابی یک شرکت نوآور تازه تاسیس در حوزه آکادمیک بسیار ایدهآل
میداند (این یک شرکت واقعی است، اما تمامی اسامی تغییر داده شده است.)
برای
چند ماه اول جیک خود را در بهشتی میدید، زیرا فعالیت در شرایطی از قبیل
همکارانی باهوش، اختیارات فراوان، وجود تعداد زیادی مشتری که با آگاهی به
دنبال راهکارهایی برای کسبوکار در بخشی پر رونق هستند، رقبایی ضعیف و
محصولاتی عالی که میتوانست با عشق آنها را عرضه کند، رویایی مینمود.
تنها
مشکل لارنس، مدیرعامل شرکت بود. لارنس بدونشک فردی بینظیر بود که به
شیوهای خارقالعاده سهامداران و سرمایهگذاران را مسحور خود میکرد. او با
آنها وارد جلسه میشد، به آنها نوید چشماندازی را که خود از آینده درخشان
شرکت داشت، میداد و تصویری هیجانانگیز از آینده را برای آنها ترسیم
میکرد و در آخر با جیبهایی پر از پول از جلسه خارج میشد.
اما
میان تمام کارکنان پر استعدادی که تحت تاثیر خدماتی که شرکت ارائه میداد
قرار گرفته و جذب آنجا شده بودند، لارنس بهعنوان انگیزهکش شناخته میشد.
برای
جیک مدت زیادی طول نکشید تا به این ویژگی عجیب لارنس پی ببرد، یعنی قابلیت
او در عیبجویی از عملکرد کارکنان، استعدادی بود که میتوانست افراد
پرتلاش و با انگیزه را دلسرد کند. تنها اندکی در کنار او بودن کافی بود تا
در دل فردی که قبلا اهدافی شفاف و انرژی فراوان داشت، بذر شک و تردید،
کرختی، بیاعتمادی و خستگی تدریجی کاشته شود. آنگونه که جیک متوجه شده بود،
لارنس در دلسرد کردن افراد ذوقی هنرمندانه داشت!
با شنیدن داستان
جیک، تصمیم گرفتم با تعداد دیگری از کارکنان این شرکت مصاحبه کنم تا ببینم
از یک انگیزه کش کلاس جهانی چه درسهایی میتوان گرفت. بنابراین با کیسی،
یک ستاره آینده دار که در بخش مدیریت ارتباط با مشتریان فعالیت میکرد و
لیی، یک متخصص IT که لارنس توانسته بود او را از یکی از بهترین شرکتهای
نوآور جهانی برباید مصاحبه کردم.
شنیدن تجربیات این دو که بهطور
طبیعی افرادی با انگیزه و متعهد بودند من را قادر ساخت تا به قوانینی برای
کشتن سرزندگی و انرژی در سازمان دست یابم. بنابراین اگر شما هم در رویکرد
مدیریتی خود به دنبال تخریب روحیه کارمندان یا کسانی که در بخش شما فعالیت
میکنند هستید، استفاده از 3قانون زیر موفقیت شما را تضمین خواهد کرد.
3 عادت افراد انگیزهکُش
1-
انگیزهکشهای درجه یک مدام به افراد میگویند کاری را که در حال انجام آن
هستند چطور انجام دهند، مخصوصا اگر به خوبی از پس آن کار برآیند.
با
این کار انگیزهکشها با یک تیر دو نشان میزنند. از یک طرف به کارمندان
خود میفهمانند که هیچ شناختی از کار خود و اهداف سازمان ندارند؛ در نتیجه
آنها احساس میکنند تمام تلاشی که تا به حال میکردند بیهوده بوده و
انگیزهکش نیز به آن هدفی که داشته دست مییابد.
درعین حال این مدیر
با این مانور میتواند هرگونه موفقیتی را در آینده کارمندان بهدست خواهند
آورد بهنام خود مصادره و ادعا کند که این نتیجه مداخلههای بجای او بوده
است.
2-انگیزه
کشهای حرفهای مطمئن میشوند هرگونه تحقیری که به کارمند تحمیل میکنند
در جمع اتفاق میافتد، مخصوصا در مقابل افرادی که برای کارمند مهم هستند.
کیسی،
تبحر لارنس در این زمینه را اینگونه توصیف میکند: «هروقت من مشتری جدیدی
را برای ملاقات دعوت میکنم (این کار بخش بزرگی از شغل من است) همیشه
نگران آبروریزی هستم. چون منتظرم لارنس با یک شگرد جدید برای ضایع کردن من
از راه برسد و من را احمق جلوه دهد. هفته قبل افرادی را از اسکاندیناوی
برای پیش نمایش یکی از ابزارهای جدیدمان دعوت کردم، آنها عاشقش شدند تا
اینکه لارنس وارد شد و گفت «الان است که کیسی شما را متقاعد کند چیزی از
این تکنولوژی نمیفهمید!»
3- انگیزهکشهای عالی خبرگی خاصی در سورپرایز کردن دارند.
لی،
مغز متفکر برنامههای IT لارنس به استعداد او در ایجاد سردرگمی درباره
آنچه اتفاق میافتد اشاره میکند. برای مثال، لی چندین بار یک مشتری را
برای بحث در مورد استراتژی دعوت کرد فقط برای آنکه پی ببرد لارنس بدون
اطلاع او قبلا با آنها صحبت کرده است.
اما مثل تمام انگیزهکشها،
لارنس نیز یک جواب آماده برای توجیه عملکردش داشت: «شرکت به سرعت در حال
حرکت است و ما نمیتوانیم نگران این باشیم که چه کسی اعتبار بهدست میآورد
یا اینکه کی با چه کسی صحبت میکند» و چون شرکت به سرعت در حال رشد است،
این توجیه برای تازهواردهایی که هنوز زیر بار فشار رفتارهای مایوسکننده
رئیس خود خرد نشدهاند منطقی به نظر میآید. اما بعد از چند ماه کار در
شرکت، افراد متوجه میشوند تا چه اندازه جا انداختن یک محصول حتی اگر هم
عالی باشد بدون پشتیبانی دشوار است.
پرونده لارنس من را به یاد
روزگاری انداخت که بهعنوان نویسنده متن سخنرانیها فعالیت میکردم. یکی از
سرپرستان من استعداد فوقالعادهای در این زمینه داشت. یک روز او بعد از
کلی لفاظی کردن درباره خدمات عالی شرکت در گذشته، ناگهان رو به من کرد و با
جدیت گفت «ما یک شرکت خیلی خوب میشدیم اگر این کارمندان را نداشتیم».در زندگی شما فعالیتهایی وجود دارند که با انجام ندادن آنها میتوانید
زندگی شادتری را تجربه کنید. همین حالا این کارها را از زندگیتان حذف کنید
تا بیشتر بخندید.
بیتفاوت نباشید
عدهای
اعتقاد دارند شادی همانند یک پروانه است. مادامی که برای به دست آوردنش
خودتان را به تقلا و تکاپو میاندازید از دستان شما فرار میکند اما همین
که نسبت به آن بیتوجه شدید خواهید دید همانند پروانه روی شانههای شما
خواهد نشست، اما با احترام به همه کسانی که چنین عقیدهای دارند باید
بگوییم این باور دقیقا اشتباه است. شادی چیزی است که شما باید انتخابش کنید
و نسبت به آن بیتفاوت نباشید تا به سمتتان بیاید. با بیتفاوتی هیچ
پروانه شادیبخشی روی شانههای شما نخواهد نشست.
منزوی بودن ممنوع!
شادی
یک هدیه الهی نیست که خداوند آن را به کسی داده و دیگری را از آن محروم
کرده باشد بلکه این شما هستید که باید شادی را وارد زندگیتان کنید. یکی از
راههایی که میتواند در شادی شما تاثیر زیادی داشته باشد بالابردن
مهارتهای اجتماعیتان است. با افرادی در ارتباط باشید که احتمال
شادبودنتان را افزایش دهند. مصاحبت با این افراد امید و انگیزه را در شما
تقویت میکند و اجازه منفیبافی و ناامیدی به شما نخواهد داد چون دوستان
شاد همیشه نکات مثبت خوبی برای یادگرفتن خواهند داشت. در محیط کارتان نیز
مهارتهای اجتماعیتان را بالا ببرید و سعی کنید به دایره دوستانتان
بیفزایید. هر چقدر منزوی و گوشهگیر باشید به همان میزان شادی بیشتری را از
زندگیتان دور کردهاید.
کینه را حذف کنید
هر
چقدر راحتتر دیگران را ببخشید به همان اندازه خود را از بروز اتفاقاتی که
به واسطه خشم به وجود میآید در امان نگه داشتهاید. وقتی کمتر دچار خشم
شوید بدن سالمتر و روان پرنشاطتری خواهید داشت. اگر میخواهید کمتر از
دیگران عصبانی شوید و کینه به دل بگیرید، از دیدگاه آنها به رفتارهایشان
نگاه کنید. وقتی خودتان را جای کسی میگذارید بهتر شرایط او را درک میکنید
و برای بعضی رفتارهای ناخوشایندی که از او سر میزند دلیل قانع
اوکنندهای برای خودتان خواهید داشت که باعث میشود راحتتر او را ببخشید.
با بخشش دیگران شادمانی واقعی و بدون وابستگی به چیزی را تجربه خواهید کرد.
کمتر تلویزیون تماشا کنید
تحقیقات
دانشمندان نشان میدهد وقتی خود را درگیر فعالیتهایی میکنید که معنادار
هستند و از نظر خودتان مفید به حساب میآیند، شادی بیشتری را وارد زندگی و
روحیهتان میکنید اما وقتی درگیر فعالیتهایی میشوید که در آنها کمتر در
جریان هستید و حالت منفعل به خود میگیرید، برای مثال تماشای تلویزیون،
روحیهتان بیشتر دچار کسالت میشود. وقتی در تعطیلات هستید قبل از اینکه
فعالیتی را بهعنوان گذران وقت انتخاب کنید ابتدا آن را مورد ارزیابی قرار
دهید که آیا به نظرتان مفید است یا خیر. البته منظور این نیست که شما هرگز
نباید تلویزیون تماشا کنید بلکه زمان آن را محدود کنید و در عوض کارهایی
انجام دهید که حس مفید بودن به شما میدهد. درگیر شدن در کارهای مفید و
معنادار شادی بسیاری را به زندگیتان انتقال خواهد داد.
منبع:هفته نامه زندگی مثبتکمتر کسی است که دلش نخواهد در زندگی موفقیت چشمگیری به دست آورد، اما تا
به حال به این موضوع فکر کردهاید که چرا بعضی از افراد هر چقدر تلاش
میکنند به نقطه ایدهآلی که در ذهنشان تجسم کردهاند نمیرسند، اما در
مقابل عدهای دیگر هستند که در هر زمینهای که فعالیت میکنند به موفقیت
میرسند.
تعداد این آدمها خیلی کمتر از تعداد آدمهای ناموفق است
اما چرا؟ ما راز موفقیت این دسته از افراد را برایتان خواهیم گفت و مطمئن
باشید اگر به آن عمل کنید موفق خواهید شد.
برنامه بریزید و به آن بچسبید
برای
زندگیتان یک نقشه راه داشته باشید. جزئیات اهدافتان را بنویسید، اما
اهدافتان را واقعی و در حد توانتان در نظر بگیرید. وقتی برنامهای را تنظیم
کردید به آن وفادار باشید و اجرایش کنید. اکثر کسانی که ناموفق هستند
برنامههای زندگی و اهدافشان را نیمه رها میکنند و نداشتن ثبات و پشتکار
باعث میشود موفق نباشید.
قدمهای کوچک بردارید
برای
هدفتان خواه بزرگ باشد یا کوچک قدم بردارید، حتی اگر بسیار جزئی باشد. با
این کار در خودتان این باور را به وجود آوردهاید که امر مهمی را آغاز
کردهاید و ملزم میشوید که ادامه مسیر را طی کنید. برای مثال اگر هدفتان
این است که در عرض یک سال پسانداز بیشتری داشته باشید همین لحظه در داخل
یک قلک مبلغی پول به عنوان پسانداز بگذارید.
خیلی سریع تغییر نکنید
یکی
از رموز موفقیت ایجاد تغییرات مناسب و کارآمد در سبک زندگیتان است، اما
ایجاد این تغییرات نیز نیاز به رعایت تکنیکهای مخصوص به خود دارد. برای
مثال برای تغییر یا حذف کردن یکسری رفتارها و عادات نامناسب باید زمانی
مشخص را برایش در نظر بگیرید و یک شبه انتظار منقلب شدن خودتان را نداشته
باشید. اگر انتظارات غیرواقعی از خودتان داشته باشید بهتدریج از انجام
تغییرات دلزده میشوید و باید با موفقیت خداحافظی کنید.
کمک بخواهید
فرض
را بر این میگیریم که شما نقشه راه مشخص و دقیقی را آماده کردهاید و
قدمهای کوچکتان را هم برداشتهاید. عزمتان را جزم کردهاید که با پشتکار و
تلاش به هدف مشخصتان برسید، اما خیالتان را راحت کنیم، اینکه تنهایی
نمیتوانید نتیجه مطلبوبی دریافت کنید و برای این کار به کمک دیگران نیاز
دارید، اما کمک گرفتن هم راه و روش مخصوص به خودش را دارد. از کسانی کمک
بگیرید که در عین واقعبین بودن به شما دلگرمی داده و نکات آموزندهای
برایتان بیان کنند. از افرادی که نسبت به هر چیزی بدبین هستند و جسارت لازم
را برای پیگیری یک هدف ندارند پرهیز کنید. شنیدن تجربیات دیگران و تکرار
نکردن اشتباهات دیگران میتواند در درازمدت شما را به موفقیتی چشمگیر
برساند.
ناله نکنید
هیچ
انسان موفقی اهل غر و شکایت نیست. چون این دسته از افراد اعتقاد دارند به
جای غر زدن و انتقاد کردن از شرایطی که در آن قرار دارید باید تلاش کرد و
قدمهای موثر برداشت. اگر از وضعیتی که در حال حاضر در آن قرار دارید راضی
نبوده و حتی برایتان آزاردهنده است چاره این موضوع شکایت و غر زدن نیست. با
همه وجود برای یک بار هم که شده دست به تغییر بزنید و با جایگزین کردن
عادات خوب زندگیتان را دلنشینتر کنید. به یاد داشته باشید که هر انسانی
تنها یک بار فرصت زندگی کردن دارد و زندگی همان شانسی است که شما به دنبال
آن هستید. از این اولین و آخرین شانستان به درستی استفاده کنید.
منبع:هفته نامه زندگی مثبت
هدیه دادن و گرفتن از دیرباز مورد توجه
بشریت بوده و به اندازه قدمت انسان، سابقه دارد. در حقیقت هزاران سال است
که مردم با به راه انداختن مراسم و جشن های مختلف به یکدیگر هدیه می دهند.
بنا
بر تحقیقات انجام شده هدیه، بخش مهمی از روابط و تعاملات جوامع انسانی را
در بر می گیرد و تعریف مشخصی از این روابط ایجاد می کند. هدیه، پیوند بین
اعضای خانواده و دوستان حتی طرف های کاری و تجاری را محکم می کند. مردم
وقتی به یکدیگر هدیه می دهند، اول از همه نشان می دهند که برای یکدیگر ارزش
قائل هستند و به یکدیگر اهمیت می دهند. همچنین موجب می شود که به یکدیگر
بیشتر فکر کنند و توجه نشان دهند. اگرچه مفهوم هدیه در فرهنگ های مختلف
گاهی متفاوت است، اما در اصل نشان دهنده توجهی است که افراد به یکدیگر
ابراز می کنند.
هدیه دادن و گرفتن، واضح ترین روشی است که فرد می
تواند علاقه خود را به طرف مقابل نشان دهد و حتی برعکس، ممکن است فردی
بخواهد با کمترین صدمه به طرف مقابل رابطه شان را پایان دهد. او می تواند
این کار را با هدیه دادن انجام دهد. افرادی که به مقوله هدیه توجهی ندارند،
معمولا این علائم و اشارات اجتماعی را بسادگی از دست می دهند.
بنا
بر گفته روان شناسان هدیه دادن و گرفتن می تواند برای افراد بسیار مهم باشد
و موجب سلامت روح و در نهایت جسم دو طرف شود. در حقیقت این عمل افراد را
در شرایط برد ـ برد قرار می دهد و احساسات خوب و بسیار خوشایندی در هر دو
طرف ایجاد می کند و موجب صمیمیت و در نتیجه احساس امنیت بیشتر می شود. در
حقیقت هدیه دادن و گرفتن باعث ترشح هورمون «سروتونین» می شود که در مغز
افراد تنظیم کننده حالات روحی شان است.
از طرفی تحقیقات نشان داده
است که هدیه دادن به مراتب بیش از هدیه گرفتن شادی می آورد و وقتی این عمل
به عادتی در زندگی تبدیل شود، مسلما می تواند جلوی افسردگی را بگیرد. زیرا
فرد هدیه دهنده از این که توانسته دیگری را شاد کند، احساس باارزش بودن می
کند. در واقع هدیه دادن را می توان در زمره کارهای نوعدوستانه قرار داد.
بویژه زمانی که این کار بدون چشمداشت و توقع تلافی انجام شود، بسیار فرحبخش
است.
هدیه خوب
هدیه
دادن به نظر ساده و بی دغدغه می آید، اما باید گفت کاری بسیار سخت و
پیچیده است و اول از همه باید آداب آن را بخوبی بدانید. هدیه خریدن از این
نظر سخت است که معمولا نمی دانیم طرف هدیه گیرنده به چه چیزی علاقه مند
است. درواقع نمی توانیم براحتی وارد مغز او شده و از دریچه چشم های او دنیا
را ببینیم و بفهمیم که او واقعا چه می خواهد. حتی گاهی اوقات این ناتوانی
به تهیه هدایایی منجر می شود که از نظر گیرنده ارزشی ندارند.
از
طرفی رسم و رسوم های مختلف در فرهنگ های گوناگون هدیه دادن را بسیار سخت تر
می کند. معمولا در جوامعی که از تنوع فرهنگی برخوردارند، هنگام تهیه هدیه
باید بسیار مراقب بود تا هدیه ایمناسب تهیه شود. درواقع باید از سنت های
یکدیگر که گاه از شهری با شهر دیگر متفاوت است باخبر بود. در هر حال دادن
هدیه خوب و عالی چیزی است که فرد هدیه دهنده به آن بسیار توجه دارد. در زیر
به برخی از ویژگی های یک هدیه خوب اشاره شده است:
هدیه بی منظور
پیش
از هر چیز باید گفت یک هدیه خوب و باارزش هدیه ای است که بدون منظور و
بدون توقع جبران داده شود. زیرا اگر توقع جبران به میان آید، اولا فرد
گیرنده هدیه را در شرایط خاصی قرار می دهید و او احساس می کند که مجبور است
برایتان هدیه بخرد و در ثانی به او می فهمانید که هدیه تان صمیمانه و از
ته قلب نبوده است.
هدیه گرانقیمت
اگر
هدیه تان باعث شود که دریافت کننده احساس فقیر بودن کند، هدیه ای واقعی
نیست، بلکه با این کار به او می فهمانید که شما قدرت خرید بسیار بالایی
دارید و می خواهید این موضوع را به رخ او بکشید. از آنجا که مردم به محض
دریافت هدیه خواه ناخواه به فکر جبران آن می افتند، خریدن هدایای گرانقیمت
دریافت کننده هدیه را به دردسر می اندازد و آن هدیه را به تلخ ترین خاطره
زندگی اش تبدیل می کند. بنابراین مراقب باشید هدیه ای تهیه کنید که طرف
مقابل را به زحمت نیندازید.
هدیه خاص
گاهی
اوقات برخی افراد صرفا برای رفع تکلیف هدیه می خرند و در این گونه مواقع
جوراب، کمربند و از این قبیل کالاها را مناسب می دانند. اگرچه این اجناس
نیز بسیار ضروری است، اما با دادن این نوع هدایا نمی توانید به دریافت
کننده این احساس را بدهید که برایتان مهم هستند و آنها احساس خاص بودن نمی
کنند. اگر می خواهید چنین حسی به او بدهید بهتر است برایش چیزی بخرید که
بسیار شادترش کند. گاهی خریدن یک کتاب که به آن علاقه داشته است می تواند
یک هدیه خاص برای او محسوب شود.
پول به عنوان هدیه
برخی
به جای خریدن هدیه، پول می دهند. دادن پول این مفهوم را می رساند که فرد
گیرنده هدیه آنقدر ارزش و اهمیت نداشته است که به خودمان زحمت فکر کردن
درباره هدیه یا بازار رفتن بدهیم و این موضوع را به سادگی با دادن پول به
او می فهمانیم. بنابراین اگر می خواهید به گیرنده هدیه بگویید برایتان مهم
است هرگز پول هدیه ندهید.
هرگز نمی توان ارزش هدایا را با پول
سنجید. دادن هدیه یعنی نشان دادن علاقه فرد به طرف مقابل. بنابراین می
توانید کاری غیر از خریدن جنس و کالا انجام دهید. مثلا می توانید غذای مورد
علاقه او را آماده کرده و او را به صرف غذا در زمانی مناسب دعوت کنید. در
حقیقت با این کار به او نشان می دهید که چقدر برایتان مهم است.
تفکر پشت هدیه
خود
هدیه چندان مهم نیست، بلکه تفکر پشت آن از اهمیت برخوردار است. بنابراین
در مورد هدیه ای که می خرید به دقت فکر کنید. به طور کلی به کسی که می
شناسید هدیه ای بدهید که دوست دارد. معمولا در صحبت هایتان می توانید متوجه
شوید که او چه چیزی دوست دارد. اگر هم کاملا نمی دانید طرف مقابل چه چیزی
دوست دارد، هدیه ای بگیرید که احتمال می دهید برایش کاربردی باشد.
همیشه
خریدن اجناس و کالا نمی تواند خاطره انگیز باشد، ولی می توانید مثلا برای
او بلیت یک کنسرت یا یک کلاس تفریحی و ورزشی که دوست دارد، تهیه کنید. به
این وسیله می توانید خاطره ای شیرین در ذهن او به جا بگذارید.
اگر
فردی که برایش هدیه می خرید وقت بسیار کمی دارد، بنابراین برایش هدیه
پردردسر نخرید. مثلا خریدن یک پازل ۵ هزار قطعه ای می تواند بدترین هدیه
عمرش باشد، اما خریدن کتاب های صوتی که هنگام انجام دادن کارهایش بتواند به
آن گوش کند، گزینه مناسبی است.
هیچ چیز جالب تر از این نیست که
هدیه تان را کادو پیچ دریافت کنید. حتی اگر بلیت رفتن به یک مکان تفریحی
است آن را در یک برگه کادو بپیچید یا در پاکت مخصوص هدیه قرار دهید تا هدیه
گیرنده از باز کردن کادو لذت ببرد. در ضمن مهم است برای چه کسی چه کاغذ
کادویی انتخاب می کنید، مثلا کاغذ کادو با طرح پروانه برای کسی که به طبیعت
علاقه دارد، بسیار مناسب است.
نوشته های زیبا
همیشه
روی کاغذ کادوی هدیه تان سخنی زیبا بنویسید. البته تا آنجا که می توانید
از نوشتن جملات کلیشه ای اجتناب کنید. گاهی می توانید خاطرات زیبایتان را
که با هم داشتید در جمله ای زیبا بیان کنید و به پاس آن روزها هدیه تان را
پیشکش نمایید، اما اگر هم نمی دانید چه بنویسید یک جستجوی ساده در اینترنت
می تواند جملات بی شمار زیبایی در این خصوص در اختیارتان قرار دهد.
گاهی
اوقات دادن هدیه ای که نشان دهد دوست دارید با فرد گیرنده هدیه ارتباط
محکم تری برقرار کنید، می تواند بهترین هدیه باشد. مثلا خرید بلیت دونفره
سینما و هر مکان تفریحی دیگر.
زمان و توجه
البته
هدیه نباید حتما پولی باشد. شما اگر کسی را دوست دارید و می خواهید به او
نشان دهید که برایتان مهم است می توانید با اختصاص دادن بخشی از وقت تان و
گوش کردن به صحبت های او و همدردی نشان دادن به او بگویید که چقدر برایتان
ارزش دارد. به این وسیله او می تواند باارزش ترین هدیه را که توجه خالصانه
شماست، دریافت کند.
منبع:باشگاه خبرنگاران
تا بحال دقت کرده اید که چقدر آسان متن
شعر و آهنگ ها را از 20 سال پیش به یاد می آورید، اما نام یک فرد خاص از
هفته پیش تا حالا از ذهنتان به کلی پاک شده است؟اهنگ ها و ترانه های دوران
جوانی و یا کودکی با احساسات به حافظه ما چسبیده اند و جدایی ناپذیرند.
خاطرات گذشته به صورت عمقی وارد مغزمان شده اند و مغز هر روز خاطرات جدیدی
به آن ها اضافه می کند. مادامی که سن بالاتر می رود مطالب جدیدتر را بیشتر
فراموش می کنیم و مطالب قدیمی را همچنان به خوبی به یاد می اوریم.
اسم
ها برچسب هایی اختیاری در مغز هستند. یعنی اگر معنای خاصی از آن اسم در
ذهنمان نباشد به یاد آوردن آن بسیار دشوار است در حالیکه موسیقی و متن آهنگ
ها رابطه ای عمیق با احساسات دارد، بنابراین به یاد اوردن آن ها به راحتی
امکانپذیر است.
دلایل فراموشی
رابطه جنسی ممکن است به طور موقت سبب فراموشی شود.
فراموشی که از این طریق حاصل می شود نوعی فراموشی موقت و زودگذر است که به
فراموشی زودگذر جهانی معروف است.شاید گاهی اوقات برایتان اتفاق افتاده
باشد که برای چند لحظه به یاد نمی آورید که کجا هستید، ساعت چند است و ...
اما خودتان و اعضا خانوادتان را می شناسید.رابطه جنسی ممکن است یکی از آن
مواقعی باشد که پس از آن دچار این مشکل می شوید.
در طول بارداری و پس از آن ممکن است فعالیت مغز کمی دچار تغییرات شود.
بعضی از خانم های باردار می گویند که حافظه شان کمی درحین بارداری ضعیف
عمل می کند اما تحقیقات هنوز صحت این مسئله را تایید نکرده اند چرا که در
آزمایشاتی که بر روی حافظه خانم های باردار انجام شد مشخص شد که در طول
بارداری و پس از ان حافظه خانم ها کمی ضعیفتر از قبل عمل می کند که احتمال
می رود فشار و استرسی که در این دوران به خانم ها وارد می شود سبب ضعیف شدن
حافظه شان می شود.
از سن 20 سالگی به بعد، سلول های مغز از بین می روند و همین باعث تغییر در چگونگی به حافظه سپردن می شود.البته
این مسئله کاملا طبیعیست. اما می توان با داشتن فعالیت، روند از بین رفتن
سلول ها را کاهش داد. ورزش کردن، رقصیدن، مطالعه کردن، جدول حل کردن و در
اجتماع فعالیت داشتن می تواند به گونه ای روند تحلیل سلول های مغز را کاهش
دهد.
صبحانه نخوردن باعث فراموشی می شود.صبحانه
را از دست ندهید. صبحانه هوش را افزایش نمی دهد اما باعث می شود که بهتر
به خاطر بیاورید.مثلا به یک سخنرانی رفته اید یا در جلسه ای حاضر شده اید
اگر صبحانه نخورده باشید محال است که سر خط را گم نکنید و حتم به یقین
فراموش می کنید که چه می خواستید بگویید. این فراموشی به دلیل کاهش قند خون
می باشد.
استرس ناگهانی ممکن است حافظه تان را قوی تر کند.
با دیدن صحنه ای ناراحت کننده و یا وحشتناک ،هورمون استرس منفجر می شود و
حافظه قوی تر عمل می کند و طرف هوشیارتر می شود. اما اگر این استرس به طور
مداوم ادامه پیدا کند بدن نمی تواند با آن سازگاری حاصل کند.استرس طولانی
مدت و مزمن می تواند بخشی از مغز را تحلیل ببرد و به یادآوردن و تمرکز
گرفتن را دچار مشکل کند.که همین مسئله منجر به بیماریهایی چون افسردگی،
دلواپسی، مشکلات قلبی و دیابت می شود.
انتی هیستامین ها و قرص های خواب به حافظه صدمه وارد می کنند.
میلیون ها نفر در آمریکا از قرص های آنتی هیستامین برای درمان آلرژی و یا
قرص های خواب آور استفاده می کنند که مشکلات موقت حافظه را در بر دارند.
همچنین برخی انواع قرص های کاهش کلسترول خون تا حدودی حالت گیجی و کم کاری
حافظه را در بر خواهند داشت.خوشبختانه زمانیکه مصرف دارو را متوقف کنید
مشکلات حافظه هم از بین خواهد رفت.
ذهن آدمی همانند توپ پلاستیکی است که با
زنبور پر شده است. صدها زنبور در سر داریم که در مسیرهای متضاد حرکت و هر
بار ما را به مسیری جدید هدایت می کنند.
مردم عموما دوست ندارند فقط
یک کار انجام دهند. می خواهند همه کارها را با هم انجام دهند. به اصطلاح
می خواهند با یک دست، ده تا هندوانه بردارند و انتظار هم دارند همه آنها به
درستی پیش بروند. به طور مثال، برای بعدازظهرهای خود در باشگاه ثبت نام می
کنند، همزمان کلاس زبان فرانسه می روند و از آن طرف می خواهند با دوستان
رستوران یا بیرون بروند و حسابی خوش هم بگذرانند. تمایلات انسان انتها
ندارد. امیال انسان دایم او را به همه طرف می کشانند.
زندگی انسان
ها به این ترتیب می گذرد. بیشتر ما دایم دچار تناقض و تضادهای فکری هستیم و
دایم از این شاخه به آن شاخه می پریم و می خواهیم همه کار هم انجام دهیم.
اما وقت نداریم و دست آخر، هیچ کار مفیدی هم انجام نمی دهیم. برای برطرف
کردن چنین مشکلی باید تکنیک داشته باشید و کارهای زیر را انجام دهید. با ما
همراه باشید.
ایده های بزرگ
تصور
کنید اگر ۲۰ سال پیش، شما آن نابغه ای بودید که ایده راه اندازی گوگل،
آمازون یا فیس بوک را در سر دارد. در این حالت، شما سه تا از بهترین ایده
های بیزینسی قرن اخیر را کشف کرده بودید. اگر فقط یکی از آنها را به واقعیت
بدل می کردید، به میلیاردی مشهور تبدیل می شدید. اما اگر می خواستید هر سه
را به طور هم زمان پیش ببرید، مطمئن باشید به هیچ جا نمی رسیدید. ایده ها
به ذاته خوب بودند. اما داشتن ایده به تنهایی کارساز نیست. بسیاری از مردم
ایده های بزرگی در سر دارند. اما مشکل اینجاست که ایده های زیاد یکدیگر را
خنثی می کنند.
هر چه ذهن در فازهای مختلف ایده پردازی کند، کمتر
امکان اجرا و موفقیت در آن زمینه را خواهد داشت. به همین دلیل است که بخشی
از انسان های باهوش را «بی خرد» خطاب می کنند.
مردم چگونه به ناممکن ها دست پیدا می کنند
تصورات غیرممکن خود را تجسم کنید. مثلا اینکه می خواهید یک کتاب بنویسید یا اینکه به کره مریخ سفر کنید.
اگر
به هر دلیلی مجبور به انجام آن هستید و زندگی یا کار دیگران به آن بستگی
دارد، چطور باید آن را انجام دهید؟ چطور می توانید آن را به انجام برسانید.
باید
برای این منظور همه افکار دیگر را دور بریزید. باید یک زنبور بزرگ در توپ
پلاستیکی زندگی خود باشید که به تنهایی هدایت توپ را به عهده دارد و آن را
فقط به یک مسیر واحد می برد. البته خیلی هم سریع حرکت نکنید. یکی از
ترفندهای بسیار کاربردی برای موفقیت، داشتن یک هدف واحد است.
این
سیستم را می توانید در انسان های موفقی همانند ادیسون یا انیشتین به خوبی
متوجه شوید. وقتی روی یک هدف واحد تمرکز می کنید، ذهنتان می تواند عمیق تر و
گسترده تر روی آن موضوع کار کند و همین محدودیت به موفقیت بیشتر فرد کمک
می کند.
بیشتر مردم به دلیل داشتن یا نداشتن استعداد در کار خود با
شکست مواجه نمی شوند، بلکه به دلیل اینکه توانایی های بالقوه شان در جهات
مختلف پراکنده است، نمی توانند نتیجه درست به دست بیاورند.
چگونه دسته زنبورها را کنترل کنید
شاید
همیشه بیش از آنچه به دست می آورید تلاش می کنید. متاسفانه، چند شاخه کردن
اهداف ساده ترین راهی است که شما را به شکست محکوم می کند. برعکس، با مشخص
کردن یک مسیر واحد برای تلاش های خود، می توانید این اطمینان را داشته
باشید که حتما موفق خواهید شد.
موارد زیر را امتحان کنید:
اهداف بزرگ تعریف کنید:
اگر اهداف و خواسته های شما کوچک هستند، حتما آنها را پرورش دهید. آدم
اصولا اهداف کوچک را خیلی راحت می تواند فراموش کند. حتی وقتی هدف بزرگ
باشد، مسایل جزئی را به خاطر تحقق هدف بزرگ، نادیده می گیرد. پس از همان
ابتدا هدف بزرگی برای خود تعریف کنید.
زندگی را سه بخش کنید:
کلیات زندگی خود را به سه بخش «خانه»، «کار» و «تعطیلات» تقسیم بندی کنید.
برای هر کدام به طور جداگانه لیست تهیه کنید. اگر مجبور هستید موارد دیگر
را نیز به این سه بخش اضافه کنید، بدانید که با این کار، یک چهارم بخش
موفقیت خود را به آن می دهید.
به تاخیر انداختن:
مسایل و کارهایی که انجام آنها ضرورتی ندارد را به فرصت ها و روزهای دیگر
موکول کنید. مارک زاکربرگ اول فیس بوک را راه اندازی کرد و سپس به یادگیری
زبان چینی روی آورد. اهداف خود را در آن زمان دنبال کنید که واقعا به توجه
نیاز دارند. برخی از اهداف به همدیگر مرتبط هستند. آنها را یکی کنید.
مراقب ناخودآگاه خود باشید: در
کنار خواسته های خود، باید مراقب خواسته های درونی باشید که ممکن است شما
را به بیراهه ببرد. این ناخودآگاه ها بسیار خطرناک هستند و باید تا حد
امکان مراقب آنها باشید و ازشان دوری کنید.
از خود زنبور بزرگ و توامند بسازید:
شما نمی توانید به طور همزمان «گوگل» تازه ای خلق کنید، درمان سرطان را
بیابید و به ماه هم سفر کنید. اما مثلا می توانید همزمان مدیرعامل یک شرکت
بزرگ و یک ورزشکار حرفه ای باشید. اهدافی که با هم در یک خط قرار می گیرند
را صف کنید و از انجام آنها نیز ترسی به دل راه ندهید.
افرادی که می
خواهند موفقیت همه جانبه را از آن خود کنند، به خوبی می دانند که از این
شاخه به آن شاخه پریدن فقط فرصت های آنها را می گیرد و انرژی کافی برای هر
مورد نمی توانند داشته باشند. آنها خود را به یک زنبور بزرگ در توپ
پلاستیکی تبدیل می کنند که علاوه بر یک مسیر واحد، راه های موازی را نیز می
یابد و بدون کج کردن راه، به همه آنها می رسد و نتیجه عالی نیز کسب می
کند.
اگر می خواهید به موفقیت های ذهنی خود دست پیدا کنید، همه
گزینه های اضافی و جایگزین را حذف کنید. ثابت قدم در یک مسیر واحد قدم
بگذارید و د همان مسیر به جلو پیش بروید.
منبع:آفتاب
تحقیقات نشان داده که محتوای بزرگتر به کسب رتبه بهتر در گوگل منجر خواهد شد، همچنین محتوای بلند یکی از فاکتورهای رتبه بندی است و تاثیر زیادی روی گرفتن رتبه دارد. حقیقت این است که گوگل می خواهد بفهمد در سایت شما چه خبر است و هرچه محتوایی که شما برای آن فراهم کرده اید بزرگتر و بیشتر باشد، گوگل بهتر می تواند کارش را انجام دهد. بنابراین، وقتی شما محتوای طولانی منتشر می کنید، مشتریان بهتر می فهمند قرار هست چه چیزی بخرند.
دوستان، البته که مبحث بهینه سازی انکر تکست خود به آموزش کاملی نیاز دارد. انکر تکست Anchor Text میتواند تاثیر زیادی روی سئوی سایت داشته باشد، بنابراین باید یاد بگیرید چطور از آن استفاده کنید تا بتوانید سایت خود را با کیفیت نگه دارید.
آیا دوست دارید شادتر باشید؟ این به آسانی 2، 5، 11، 15،
20و 43 است!وقتی زندگی برایتان سخت میشود، فقط به اعداد شانستان تکیه کنید!
آیا
برایتان سخت شده است که همه اهداف مربوط به سلامتی، کار و علایق شخصیتان
را در یک روز جا دهید؟ وقتی زندگی برایتان سخت میشود، فقط به اعداد
شانستان تکیه کنید! من قصد ندارم شما را به یک بازی با اعداد
دعوت کنم. این اعداد "اعداد شانس" هستند زیرا به شما کمک میکنند که در چند
دقیقه به هدف با ارزشی برسید. این اعداد نتیجه تحقیقات و بر طبق پیشنهاد
متخصصین هستند نه فقط شانس و یا خرافات. آنها عبارتند از:
عدد شانس: 2
دیوید
آلِن، نویسنده کتاب "به انجام رساندن کارها" پیشنهاد میکند که اگر کاری
را که میخواهید انجام دهید دو دقیقه یا کمتر زمان میبرد، همان لحظه
انجامش دهید! این "قانون دو دقیقه" باعث میشود که
کارهای کوچک ولی انبار شده دیگر در لیست کارهای انجام نشدهتان نماند.
عدد شانس: 5
وقتی
از
یک پروژه سخت در سر کار یا خانه خسته شدهاید، از "قانون پنج دقیقه"
استفاده کنید. برای اینکه دست از به تعویق انداختن بردارید و بتوانید به
کارتان ادامه دهید، به خود بگویید: "من فقط پنج دقیقه روی این پروژه کار
میکنم. بعدش، اگر بخواهم میتوانم دیگر ادامه ندهم." برای اینکه پشتکار
خودتان را افزایش دهید، به خودتان بگویید "من فقط
پنج دقیقه دیگر روی این پروژه کار میکنم. بعد، اگر بخواهم میتوانم ادامه
ندهم." ممکن است تصمیم بگیرید که ادامه دهید اما اگر حتی نخواهید ادامه
دهید، پنج دقیقه به تمام کردن کارتان نزدیکتر شدهاید. این ایده
فوقالعاده اِم جِی ریان است که نویسنده کتاب "امسال میتوانم" می باشد.
عدد شانس: 11
اگر
ورزش کردن را دوست ندارید اما میخواهید که زندگی طولانیتری داشته باشید،
دوست دارید بدانید که کمترین میزان پیادهروی
سریع یا ورزش سبک در طول روز که بتواند تاثیری در افزایش طول عمرتان داشته
باشد چه قدر است؟! جواب شما براساس تحقیقات بسیار زیاد آیمین لی از
دانشگاه هاروارد، 11 دقیقه در روز است که باعث میشود در مقایسه با افراد
غیر ورزشکار 8.1 سال به عمرتان اضافه شود. خوب است که بدانیم فقط با اندکی
تلاش میتوانیم
از فواید ورزش کردن بهره ببریم.
عدد شانس: 15
آیا
وسوسه شدید که با اینکه زیادهروی است،
نوشیدنی بیشتری بخورید؟ آیا هوس کردید یک بار دیگر از دسر وسوسه کننده
شکلاتی بخورید؟ آیا تمایلتان به کشیدن سیگار از حد تحملتان خارج شده است؟
هر زمان که شدیدا دلتان هوس چیزی را کرده بود، فقط عدد 15 را به خاطر
بیاورید. براساس تحقیقاتی که روی هوسهای این چنینی شده است، هر هوس و
وسوسهای به طور
تعجبآوری مدت زمان کوتاهی (تقریبا 15 دقیقه) طول میکشد. متخصص مسائل
بازگشتی (در روانشناسی) هوسها را به امواج تشبیه میکند؛ که در ابتدا
افزایش مییابند و بعد فروکش میکنند. اما شما میتوانید بدون اینکه
تسلیمشان شوید روی آنها موجسواری کنید. دانستن اینکه آن هوس و احساس ما
بعد از 15 دقیقه فروکش خواهد کرد
بسیار اطمینان بخش است و خیلی از ما میتوانیم در حرکت برای دستیابی به
اهداف با ارزشمان 15 دقیقه ناراحتی را تحمل کنیم.
عدد شانس:
20
به سختی به دنبال حل مشکلی هستید، اما راه حل از شما
میگریزد؟ پس صبر کنید. آرام باشید! ریلکس کنید. تا بیست دقیقه استراحتی
به خود بدهید و کاری کاملا متفاوت انجام دهید (راه بروید، چرت بزنید،
بافتنی ببافید یا با دوستتان صحبت کنید). وقتی سراغ کارتان برگردید انگار
که
معجزهای رخ داده باشد: تمام مدت جواب دم دستتان بود. اگر اهل جدول باشید
با آن لحظات "آهاااااا" آشنایی دارید که حتی گاهی بعد از یک استراحت کوتاه
تجربه میکنید. چرا این استراحتهای خیلی کوتاه کمک کننده هستند؟ وقتی شما
به آرامی از الگوی کاری خود فاصله بگیرید، ذهنتان موادی ترشح خواهد کرد که
روند استرس را کاهش
میدهند. این تغییر در ذهن به شما کمک میکند که ریلکس کنید و به حالتی از
تفکر خلاقانهتر تغییر حالت دهید و سپس به طور اعجابانگیزی جواب پدیدار
میشود. این اتفاق توسط محققان هربرت بنسون و ویلیام پراکتور"the breakout
principle" نامگذاری شده است.
همه ما تا به حال
درباره افراد موفق و رمز و رازهایی درباره چگونگی رسیدنشان به موفقیت
مطالبی خواندهایم یا حرفهایی شنیدهایم؛ آنچه پیش رویتان است شاید اندکی
متفاوت از آنهایی باشد که خوانده یا شنیدهاید.
در ادامه، ۶ عادت افراد بزرگ و موفق قبل از خواب آمده است.
1 - یک ساعت مطالعه قبل از خواب
بیل گیتس رئیس شرکت مایکروسافت هر شب قبل از خواب حدود یک ساعت راجع به تمامی مسائل نظیر سیاست مطالعه میکند.
دانشگاه
اسکس در سال ۲۰۰۹ مطالعاتی انجام داد که بر اساس آن ۶ دقیقه مطالعه روزانه
میتواند استرس را تا ۶۸ درصد کاهش دهد. از دیگر خواص مطالعه در بلند مدت،
ممانعت و به تاخیر انداختن ابتلا به آلزایمر گزارش شده است که تقریباً
اکثر انسانها به هنگام پیری تا حدودی به آن مبتلا میشوند. همچنین علاوه
بر خواص ذکر شده برای مطالعه، مطالعه روزانه میتواند استرس را کاهش دهد و
حافظه را قدرت بخشد.
نتایج مطالعهای در دانشگاه انگلیس نشان میدهد که مطالعه روزانه تا ۳۲ درصد احتمال ابتلا به بیماری زوالشناختی را کاهش میدهد.
2 - خاموش کردن تلفن همراه و وسایل الکترونیکی
دکتر
چارلز چیسلر استاد دانشگاه هاروارد آمریکا بر این باور است که نور آزاد
شده از صفحه تلفنهای همراه باعث فرستادن پیامهایی به ذهن ما میشود که
ذهن ما را فعال نگاه میدارد و باعث میشود تا دستور آزادسازی مواد شیمیایی
به هنگام خواب در بدن به تعویق بیفتد و برای خواب ما مشکل آفرین میشود.
اگر میخواهید شبها راحت و آسوده بخوابید تلفن همراه خود را در اتاق دیگری
و دور از دسترس خود قرار دهید.
3 - قدم زدن قبل از خواب
مدیر
عامل شرکت بافر، شبها قبل از خواب مدتی را به قدم زدن اختصاص میدهد و
این کار به او کمک میکند تا بر استرسهای روزانه خود غلبه کند و از آنها
خلاص شود و بتواند بدن خود را آماده استراحت کند.
مطالعات اخیر نشان
میدهند که پیاده روی میتواند خلاقیت افراد را افزایش دهد، بنابراین
بسیاری از مشکلاتی که شما ممکن است برای آنها راه حلی پیدا نکردهاید را
یک پیاده روی شبانه حل و فصل کند.
4 - مدیتیشن
از
روشهای آزادسازی استرس روزانه به هنگام خواب در شب مدیتیشن است. مطالعه
اخیر در سال ۲۰۱۴ نشان میدهد که در بین ۱۹ هزار مورد مطالعاتی همگی بعد از
مدیتیشن به آرامش روانی رسیده بودند و در این مطالعه مدیتیشن به عنوان یک
روش آرامش بخش معرفی شده است.
5 - انجام فعالیتهای خلاقانه
ورا
وانگ، همواره قبل از خواب به طراحی میپردازد. شاید بهترین زمان برای
انجام فعالیتهای خلاقانه در سکوت و آرامش شب باشد. مطالعات نشان میدهند
که افرادی که سحر خیز هستند به هنگام شب در انجام فعالیتهای خلاقانه
موفقتر عمل میکنند. این گونه افراد به هنگام شب بهتر میتوانند مسائل
منطقی را تحلیل کنند و همچنین راحتتر به ارتباطات بین دو موضوع پی میبرند
و در نتیجه در فعالیتها و عملیاتهای خلاقانه موفقتر ظاهر میشوند.
6 - برنامه ریزی روز بعد
مدیر
شرکت اکسپرس آمریکا همواره قبل از خواب به بررسی برنامه روز بعد خود
میپردازد و بنابراین قادر است صبحها بعد از بیدار شدن بلافاصله به سراغ
فعالیت روز و آنچه باید انجام دهد میرود. مطالعات صورت گرفته نشان میدهند
که آن دسته از کسانی که شبها قبل از خواب برنامه روز بعدی خود را آماده
میکنند میتوانند به مراتب انسانهای موفقتری باشند و بعد از مدتی
میتوانند پیشرفتها و قدمهای بزرگی در زندگی بردارند.
منبع : tasnimnews
بیشتر مردم فکر
میکنند شنوندگان خوبی هستند در حالی که واقعیت چیز دیگری است. تحقیقات
نشان داده که افراد فقط 17 ثانیه به حرف دیگران گوش می کنند...
همه
نیاز دارند یک شنونده خوب به درد دل هایشان گوش دهد. شنونده خوب بودن هنر
است. در حقیقت گوش کردن نسبت به حرف زدن دو برابر وقت و کوشش می خواهد. اما
به هر حال امتیاز آن بسیار زیاد است. این گونه است که فرد حس می کند مورد
احترام و درک قرار گرفته و دوستش دارند. تلاش برای پیشرفت در گوشدادن
همدلانه میتواند از ما انسانی بسازد که در روابط خانوادگی و اجتماعی خود
موفقتر عمل کنیم و از احترام و مقبولیت بالاتری برخوردار شویم.
ایده های تمرینی ارائه شده به شما کمک خواهد کرد یک شنونده دلسوز شوید:
1. وقتی دارید به حرف کسی گوش می کنید، ارتباط چشمی خود را با او حفظ کنید.
این به فرد مقابل این پیام را می رساند که شما به سخنان او اهمیت داده و
کاملا به او توجه می کنید. وقتی که ناراحت هستید روی از او بر نگردانید .
چشمتان را در هنگامی که لحظات کوتاهی به شما نگاه می کند نبندید. وقتی که
دارید با هم صحبت می کنید بالای سر او را نگاه نکنید یا به کفش های او خیره
نشوید.
2. هنگامی که به حرف کسی گوش می کنید، هیچ کار دیگری انجام ندهید.
کاملاً توجه تان به فرد مقابل باشد. اگر تلویزیون تماشا می کنید، چیزی می
خوانید یا کار دیگری دارید، وقتی که با دقت درگیر آن فعالیت ها هستید و نمی
توانید بلافاصله به طرف او برگردید، حقیقت را بگویید که فعلاً مشغول کار
دیگری هستید. روش مثبت می تواند این طور باشد که :" می دانم که می خواهی با
من حرف بزنی و من خیلی علاقمند هستم ولی می خواهم کاملاً حواسم پیش تو
باشد. حالا نمی توانم این کار را بکنم ، اما اگر کمی فرصت بدهی ، ده دقیقه
دیگر کارم را تمام می کنم ، آن وقت می نشینم و کاملاً به حرف های تو گوش می
دهم " . بیشتر مردم برای چنین تقاضایی احترام قائل می شوند.
3. به احساسات گوش بدهید؛
از خودتان بپرسید در حال حاضر عواطف این فرد چیست؟ وقتی که فکر می کنید
جواب را می دانید از آن مطمئن شوید. مثلا این طوری فهمیدم " از این که من
فراموش کردم احساس ناامیدی می کنی" این طوری به طرف مقابل این امکان را می
دهید که احساساتش را واضح تر بگوید. همین طور این به گوینده می رساند که
شما کاملاً و با دقت به حرف های او گوش می دهید.
4. زبان بدن گوینده را مشاهده کنید؛
جمع شدن چانه، لرزش دست ها، اشک ها، چین های پیشانی و حرکت چشم ها به شما
سرنخ هایی می دهد که گوینده چه احساسی دارد. بعضی وقت ها زبان بدنی یک چیز
می گوید اما حرف های شما چیز دیگری را می رساند. برای این که مطمئن شوید
طرف واقعاً چطور فکر می کند و چه احساسی دارد از او سوال کنید. برای مثال
ممکن است بگویید : متوجه شدم ، وقتی که گفتی امیدوارم هرگز برنگردد گریه
کردی. این نشانه عدم تعادل در احساسات توست. یک بخش از تو می خواهد او را
ببینی و بخش دیگر از وجودت می خواهد که هرگز دوباره او را نبینی؟
5. صحبت دیگران را قطع نکنید. تحقیقات
نشان داده که افراد فقط 17 ثانیه به حرف دیگران گوش می کنند و بعد صحبت
دیگران را قطع کرده ، شروع به بیان نظرات خود می کنند. چنین انقطاعی اغلب
سبب توقف گفتگو می شود قبل از آن که آغاز شود. هدف از گوش دادن ، شناخت
افکار، احساسات، و امیال فرد دیگر است.وقتی که خیلی زود حرف او را قطع می
کنید ، هرگز نخواهید فهمید که واقعا منظور آن فرد از بیان مطالبی که می
خواست بگوید چه بود.
6. سوالات انعکاسی بپرسید.
وقتی که فکر می کنید فهمیده اید که مخاطب چه می گوید، با سوالات انعکاسی
آن را بررسی کنید. مثلا برای درک بهتر صحبت فرد بپرسید: "چه می شنوم، یعنی
می گویی که ....، این که شنیدم درسته؟ یا شما داری می گی که ..." گوش کردن
انعکاسی کج فهمی ها را روشن می کند و به شما اجازه می دهد مطمئن شوید یا
درک خود را از آن چه فرد می گوید تصحیح کنید.
7. بازگویی؛
توضیح دهید آن چه را فهمیده اید. افراد نیازمند آنند که حرف هایشان شنیده
شده و درک شوند. آنچه فهمیدید و آنچه از احساس طرف مقابلتان متوجه شدید
بیان کنید.
8. در مورد هر کاری که ممکن است کمک کننده باشد سوال کنید.
متوجه باشید شما سوال می کنید نه این که به افراد بگویید که چه کار باید
بکنند. مثلاً بپرسید : آیا می توانم برای کمک به تو کاری بکنم؟ ممکن است او
فقط تقاضای حمایت و همدردی داشته باشد. اما اگر گفت: فکر می کنی چکار باید
بکنم؟ آن وقت است که اجازه دارید فکرتان را بگویید. هرگز تا مطمئن نشدید
که کسی تقاضای نصیحت دارد او را نصیحت نکنید. نصیحت کردن تا زمانی که کسی
آن را تقاضا نکرده، نوعی اعمال کنترل بر دیگران است.
منبع: پنج زبان عشق/ تبیان
توانایی مدیریت احساسات و خونسرد ماندن در
هنگام فشار با عملکرد شما ارتباط مستقیم دارد. در تحقیقی که روی بیش از یک
میلیون نفر انجام شده، مشخص شده است که 90 درصد از افراد موفق در این
زمینه در مدیریت عواطف خود در زمان استرس مهارت دارند و میتوانند آرامش
خود را حفظ کنند اما افراد موفق چگونه میتوانندآرامش خود را حفظ کنند؟ راز
این آرامش به عوامل ذیل مربوط میشود:
آنها قدر آنچه دارند، میدانند:
قدردانی
از آنچه دارید نه تنها خلقوخوی شما را بهبود میبخشد، بلکه ترشح هورمون
استرس( کورتیزول ) را هم تا 23 درصد کاهش میدهد. براساس تحقیقی که در
دانشگاه کالیفرنیا انجام شده است، اشخاصی که کار روزانه میکنند و قدرشناس
هستند، انرژی، خلقوخو و سلامت جسمی بهتری را تجربه میکنند که به نظر
میرسد میزان کم هورمون کورتیزول نقش اساسی در این مسئله دارد.
آنها از این پرسش اجتناب میکنند که بگویند «چی میشد اگر؟»
این
پرسش باعث بروز استرس و نگرانی میشود. کارها میتوانند به هزار طریق
مختلف انجام شوند و هر چقدر شما وقت خود را صرف نگرانی در مورد احتمالات
کنید، کمتر میتوانید روی عملی که به شما آرامش میبخشد، تمرکز و استرس خود
را کنترل کنید. افراد موفق میدانند این پرسش تنها آنها را به جایی میبرد
که واقعا نمیخواهند و لازم ندارند که باشند.
آنها مثبت باقی میمانند
افکار
مثبت استرس شما را کم میکنند. شما میتوانید با انتخاب افکار مثبت،
فکرخود را آزاد کنید. سعی کنید توجه خود را روی افکار مثبت متمرکز کنید.
وقتی همه چیز خوب پیش میرود و خلقوخوی شما خوب بوده، این کار نسبتا آسان
است اما وقتی کارها خوب پیش نمیرود، افکار منفی هجوم میآورد. در
اینگونه موارد به امروز خود فکر کنید و کار مثبتی را که انجام دادهاید به
خاطر بیاورید، هرقدر هم که آن کار کوچک باشد. اگر نمیتوانید از امروز خود
چیزی به خاطر آورید، به روزهای قبل خود فکر کنید.
آنها مصرف کافئین خود را کم میکنند
آنها
کمتر کافئین مصرف میکنند. نوشیدن کافئین باعث تحریک ترشح آدرنالین
میشود. ترشح آدرنالین ساز و کاری است که شما را مجبور میکند هنگامی که با
تهدیدی مواجه شدید، بایستید و بجنگید. کافئین در واقع باعث بروز استرس
میشود.
آنها خواب کافی دارند
وقتی خواب هستید، مغز شما هم استراحت میکند. کمخوابی باعث افزایش ترشح هورمون استرس میشود.
آنها با خود گفتگوی منفی نمیکنند
هرقدر
شما بیشتر منفی با خود حرف بزنید و به افکار منفی خود فکر کنید، بیشتر به
این افکار قدرت میدهید. یادتان باشد، بیشتر افکار و صحبتهای منفی ما تنها
فکر هستند و حقیقت ندارند.
منبع:سلامت ایرانبه گفته بزرگان، انسان از دو قسمت تشکیل شده است، روح و جسم، این که کدامیک
مهمتر است و باید بیشتر روی سلامت آن تمرکز کنیم، پرواضح و مشخص است، چه
بسیار انسان هایی که به دلیل سلامت روان و روح، با بیماری هایشان مثل سرطان
و تومور و ام اس به راحتی زندگی می کنند و به گفته خودشان با آن دوست
هستند و چه بسیار انسان هایی که جسم شان سالم است اما روح بیمارشان، آنها
را مجبور به استفاده از قرص های آرام بخش و ... می کند و زندگی را به کام
خود و اطرافیانشان تلخ تر از زهر می کند.
روح و وجود آدمی ابعاد
مختلفی دارد. واقعیت به کمال رسیدن هر انسان در قسمت ها و ابعاد متفاوتی که
او را به سوی آگاهی رهنمون می شود خلاصه می گردد. اساس و شالوده وجودی
انسان از احساس، جسم، روان و معنا تشکیل شده است و تلفیقی از این چهار
مورد، وجود واقعی انسان را تشکیل می دهد.
زندگی ما از چهار گوشه مختلف تشکیل شده است: معنویت، روان، احساس و جسم.
گوشه معنویت:
بخشی از موجودیت ماست که فراتر از زمان و مکان زندگی می کند. این بخش ما
را به منبع جهانی و یکی شدن با زندگی و محیط اطراف متصل می کند و به ما کمک
می کند تا احساس تعلق به کره زمین و موجودات آن را تجربه کنیم. به این
ترتیب معنا و هدف عمیق تری پیدا می کنیم و زندگی را فراتر از این دنیای
فانی و کوچک می بینیم. گوشه معنویت، در حقیقت ستون اصلی، سترگ و زیرین
ساختمان وجودی ماست.
گوشه روان:
شامل افکار، باورها، ارزش های اخلاقی، هوش و ذکاوت ماست. به کمک مغز است
که ما می توانیم اطلاعات گوناگون را کسب کنیم و حتی عقل و پختگی حاصل از
تجربه های زندگی و محیط اطراف را در بایگانی های فراوان آن ذخیره سازیم.
گوشه احساس:
به ما کمک می کند تا از لحاظ احساسی با دیگران و دنیای اطراف مان ارتباط
برقرار کنیم و تمام زیر و بم احساساتی که به تجربه های ما مربوط است را
بیاموزیم و بتوانیم از طریق این تجربیات به رضایت خاطر برسیم.
گوشه جسم:
رسیدگی به این گوشه از وجود ما شامل سالم نگه داشتن جسم و لذت بردن از
سلامتی بدن است. این گوشه به ما حکم می کند تا آن جا که توان داریم، مهارت
هایی که به سلامت جسم مان کمک می کند را کسب کنیم و برای جسم خود، زندگی
راحت و بی دغدغه ای را فراهم سازیم تا به این ترتیب برای محیط اطراف مان که
در آن زندگی می کنیم نیز مفید باشیم.
تکلیف
نام
خود را در مربعی قرمز، در وسط کاغذی از دفترتان، یادداشت نمایید و نام هر
یک از چهار مورد را در یک گوشه بنویسید و زیر هر کدام کمبودهایی که دارید
را نام ببرید و بنویسید چه حسی به آن گوشه دارید و چقدر توانسته اید در
زندگی تان از آن استفاده کنید؟ چقدر در این راه موفق بوده و چقدر شکست
خورده اید تا بتوانید دلیل آن را مشخص نموده و در پی درمان آن برآیید. اگر
هر یک از بُعدها را بررسی کنیم تا به حد نصاب برسند، بهتر می توانیم به
پیشرفت و بهبودی گوشه آسیب دیده بعدی رسیدگی کنیم؛ چون هر یک از گوشه ها
مکمل و یا زیرمجموعه دیگری است.
آزمون گوشه جسم:
- آیا از بعد جسمی سالم و فعال هستید؟
- آیا بدن خود را دوست دارید و از داشتن آن احساس خوشایندی دارید؟
- از خوراک خود و انجام فعالیت های جنسی لذت می برید؟
- آیا با جلوه های زندگی عادی خود مشکل دارید؟
آزمون گوشه احساس:
- آیا احساسات عمیق خود را به راحتی بیان می کنید؟
- آیا می توانید با احساسات خود رابطه برقرار کنید؟
-
آیا به خودتان اجازه می دهید که از رنگین کمان احساسات انسانی (مانند:
ترس، غم، عصبانیت و ...) به اندازه عشق، خوشحالی و لذت، تجربه کسب کنید؟
- با کدام یک از احساسات تان غریبه هستید؟
- چه احساسی شما را ناراحت و آزرده خاطر می سازد؟
- آیا می توانید بین خود و اطرافیان تان مرزی عاقلانه و متناسب ایجاد کنید؟
- آیا با مردم روابط صمیمی و نزدیک دارید؟
آزمون گوشه روان:
- آیا از قدرت خرد و هوش خود راضی هستید؟
- آیا می توانید راحت فکر کنید و افکارتان را به زبان آورید؟
- آیا باورهایتان راهنمای شما در کارهایتان بوده اند و تا به حال این باورها موثر و کاربرد بوده اند؟
- آیا مغز شما به روی ایده ها، عقاید و مطالب جدید باز است؟
-
آیا در عین روشنفکری، قدرت قضاوت خود را پرورش داده اید که کدام عقیده
«خوب» یا «بد» است و کدام یک برای شما مفید و سودمند می باشد؟
آزمون گوشه معنویت:
- آیا رابطه ای با خدای خود دارید؟
- آیا برای خلوت و تنهایی خود، ارزشی قائل هستید و به خودتان آرامش می دهید؟
- آیا زمانی را برای عبادت دارید؟
- آیا از آنچه که فکر می کنید درست است الهام می گیرید و راهنمایی می خواهید؟
- آیا در زمان خاصی با دنیای طبیعی، احساس وابستگی و یکی بودن دارید؟
- آیا خودتان را جزیی از یک مجموعه بزرگ می دانید؟
هر 4 گوشه وجود شما باید بازسازی و ترمیم شود، پس باید بدانید که کدام گوشه از موجودیت شما نیاز بیشتری به توجه دارد.
منبع: تبیان
سر کلاس نشسته اید .صدای مبهم مدرس انگار که از دور دست به گوش می رسد .کلافه شده اید سعی می کنید بر بی حوصلگی خود غلبه کنید .خودکار را بر می دارید.شروع می کنید خط خطی کردن کاغذ جلوی دستتان ،نیم ساعت دیگر ،نه یک قرن دیگر مانده تا کلاس تمام شود…
بی حوصلگی هر از چند گاهی سراغ همه ما
می آید ؛سرکلاس،سر کار،در خانه و حتی در تفریح.ما بیشتر اوقات آن را به
عوامل خارجی نسبت می دهیم و اکثر افراد می گویند چون کاری برای انجام
ندارند حوصله شان سر رفته است .اما تحقیقات نشان می دهد که علت بی حوصلگی
لزوما کار یکنواخت نیست.بعضی ها حتی با داشتن متنوع ترین نوع کارها،از
یکنواختی زندگی شکایت دارند.
گاهی بی حوصلگی به خاطر نداشتن انگیزه
و گاهی هم ناشی از سرکوب و عقب راندن تمایلات و علایق است که منجر به بی
هدفی می شود.عده ای صرفا از انجام کارهای تکراری و یکنواخت خسته می
شوند،عده ای هم حتی در اوقات فراغتشان احساس کسالت می کنند چون نمی توانند
خودشان را سرگرم کنند .وقتی از دانش آموزان می پرسیم پنجشنبه جمعه چطور
بود بیش از نود درصد مواقع جواب این است:معمولی مثل همیشه کسل کننده !عده
ای حتی ترجیح میدهند تعطیلی آخر هفته نداشته باشند چون هیچ اتفاق هیجان
انگیزی نمی افتد هر هفته تکراری تر از هفته قبل می گذرد .گاهی بی حوصلگی آن
قدر زیاد می شود که همه زندگی را در بر می گیرد ؛فرد یک جور احساس پوچی می
کند که بخاطر نداشتن هدف یا بی معنا شدن زندگی است.
ریشه کسالت و بی حوصلگی!
بطور
کلی ریشه ی حس کسالت و یکنواختی به دو چیز بر میگردد اول محرک های بیرونی
یا نیاز به تنوع ،هیجان و چبزهای تازه این نیاز نشان می دهد که چرا برخی
افراد برون گرا بیشنر دچار کسالت می شوند،چون اغلب برای بالا نگه داشتن سطح
انگیزه شان ، بی وقفه به محرک های بیرونی نیاز دارند البته استثنا هم وجود
دارد و دوک عوامل درونی.
در نقطه مقابل برون گراها ،افراد درون
گرا هستند که میتواندد خودشان را در هر شرایطی سرگرم کنند و از اوقاتشان
لذت ببرند ،معمولا بی حوصله نمی شوند .بقول یکی از روانشناسان میتوانند
مانند یک مجسمه صامت و ساکت یکجا بنشینند ولی حوصله شان سر نرود چون منشا
شور و حرارت و زندگی در درون آدم است که اگر افراد فاقد آن باشند هیچ محرک
بیرونی خوشحالی و هیجان ایجاد نخواهد کرد.و این همان عامل دوم یعنی عامل
درونی است.درک این نکته خیلی مهم است چون اشتیاق بیش از حد برای داشتن
تغییر و هیجان در زندگی و پرهیز از یکنواختی ،بعضی از افراد را به سمت
فعالیت هایی افراطی می کشاند مثل فرار از تنها بودن و گرایش افراطی به حضور
در جمع و زیاد مهمانی رفتن.و به طور کلی تمایل بیش از حد گذراندن همه
اوقات با دیگران و خارج از خانه.افراط در سرگرمی ها مثل بازی های
کامپیوتری و تماشای تلویزیون و حتی گرایش به فعالیت های مخرب مثل کشیدن
سیگار ،مصرف مواد مخدر ،نوشیدن مشروبات الکلی،قمار و تخریب اموال عمومی.
سیالیت
بی
حوصلگی،نقطه مقابل سیالیت است.سیالیت یعنی توجه بی تلاش و غرق شدن در یک
کار.از یک طرف سیالیت وقتی رخ می دهد که توانایی های فرد هم سطح با فعالیت
مربوطه باشد و نیز وقتی که کاری اهداف مشخص و باز خورد سریع داشته
باشد.کارها خیلی ساده ،کسل کننده اند.کارهایی که خیلی مشکل به نظر میرسند
نیز اضطراب آورند.عوامل عاطفی (هیجانی) نیز می توانند بر میزان توجه و
سیالیت اثر بگذارند.افرادی که مدام درگیر هیجانات خود هستند از توجه کمتری
برخوردارند و بنابریان سیالیت کمتری دارند در نتیجه برای حفظ تمرکز باید
تلاش زیادی بکنند که در نتیجه بیحوصلگی بیشتری به وجود می آید.
برعکس
افرادی که حالات هیجانی خود را تشخیص می دهند و ارزیابی و طبقه بندی می
کنند می توانند به راحتی آنها را کنار بگذارند و توجه شان را به کارشان
معطوف کنند.
۱- حس بیهودگی
از
طرفی دیگر وقتی فرد بخاطر بعضی از واقع نگری ها و فشارهای محیط ،دست از
اهداف مهم و رویاهایش از زندگیش دست میکشد دچار یک حس بیهودگی و پوچی می
شود و اصطلاحا حوصله اش از زندگی کردن سر می رود .ما در اطراف خود زیاد به
این موارد برمیخوریم ؛مثلا کسی که دلش میخواهد زیست شناس و محقق شود اما
بعد از سالها چشم باز می کند و میبیند زندگیش به کلی فاقد رشد و حرکت است
یا یک زندگی خیلی معمولی را در کنار همسری که دوستش ندارد سپری می کند.یا
کسی که آرزویش این بوده که نجوم بخواند ولی حالا مدیر یک شرکت تجاری شده.
۲-به درونت رجوع کن!
مبارزه
با این حس کشنده ،راه های مختلفی دارد .اما در درجه ی اول باید علت بی
حوصلگی را کشف کرد. اگر دلیل مسئله یک عامل درونی باشد نمی توانیم با
تغییرات بیرونی آن را بر طرف کنیم.در این حالت ،راهکار بیرونی حکم یک مسکن
را دارد که شخص را مدتی از درد کشیدن نجات می دهد.سرکوب و سعی در پنهان نگه
داشتن اصل موضوع،در مراحل دیگر زندگی به شکل تشدید یافته ای خودش را بروز
خواهد داد.
برای کشف ریشه حس بی حوصلگی در درجه اول باید به درون خود
رجوع کنیم.اگر با احساس نارضایتی ،خشم یا سرخوردگی مواجه شدیم،پس وقت آن
رسیده که در نگاه خود و در انتخاب های خود تغییر اساسی به وجود بیاوریم.
۳-بیرون چه خبر است!؟
گاهی
به این تشخیص می رسیم که مسئله ما علت بیرونی دارد مثلا یکنواختی کار
است.در این صورت ،تغییر شغل یا تغییر محیط کار و غنی کردن محتوای آن یا
تغییر میزان چالش و پیچیدگی اش می تواند مفید باشد.مثلا یک فروشنده می
تواند با گفتگو با مشتریان به کارش تنوع دهد یا به دنبال راههایی خلاق برای
عرضه کالا باشد.
۴-جهان را چطور میبینی؟
راه
دیگر،تغییر نگاه به محیط اطراف است .عده ای به درخت که نگاه می کنند چیزی
بیشتر از کلمه ی درخت نمیبینند در حالیکه می توان زیبایی تک تک برگ ها،شکل و
رنگ های مختلف آنها را هم دید میتوانیم ببینیم که چطور هر شاخه به سویی
کشیده شده و چطور با وزش باد به آرامی حرکت می کند .به عبارتی باید کیفیت
ارتباط خود را با جهان تغییر دهیم.
۵-آرام مشاهده کن!
مشاهده
آرام،راه دیگر است .گاهی کارهایمان را با سرعتی انجام می دهیم که عملا
جایی برای لذت بردن از آن ها باقی نمی گذاریم،میل غیر طبیعی به سریع انجام
دادن کارها و رکورد زدن و زود تمام کردن هر چیزی باعث می شود نتوانیم با
آنچه در حال انجام دادنش هستیم ارتباط برقرار کنیم بطوریکه آن کار ،برای ما
تبدیل به وظیفه یا موجود بیگانه ای میشودکه باید هرچه زودتر از شرش خلاص
شد.امروز در بعضی از سازمان ها به افراد مشاهده آرام را آموزش می دهند
،یغنی افراد تمرین می کنند که سرعت شان را پایین بیاورند؛روی تنفس و جسم
شان تمرکز کنند و افکارشان را بدون اینکه قضاوت کنند از نظر بگذرانند .این
تمرین به افراد کمک می کند از آنچه در جریان است ،آگته باشند و به آن توجه
کنند.
۶-فعال یا منفعل
روش
دیگر،پرهیز از سرگرمی ها ی منفعلانه یعنی فعالیت هایی است که جسم و ذهن در
آن فعال نمیشوند.مثلا می توانیم بچه ها را تشویق کنیم خود را با بازی های
فکری و تجسمی سرگرم کنند .امروزه سرگرمی های بچه ها اکثر تماشا کردن
تلویزیون و بازی های کامپیوتری است که باعث می شود نتوانند از پتانسیل های
درونی خود برای مقابله با یکنواختی استفاده کنند.
بی حوصلگی میتواند علامت این باشد که
انجام یک کار، هدر دادن وقت است و ارزش ادامه ندراد بنابراین به جای آنکه
با آن بجنگیم بهتر است آن را حداقل برای مدتی متوقف کنیم .بعضی ها هم ارزش
خاصی برای این حس قائل شده اند .یک برنده نوبل می گوید :”وقتی بی حوصلگی سر
می رسد،خود را در آن غرق کنید چون هرچه زودتر به کف برسید ،زودتر بالا می
آیید”!
منبع:زیبــاشو
جنی، بیماریست که درباره فرایند درمان
استرس خود در برنامه دکتر آز با استفاده از روش دکتر اشتاین باوم صحبت کرده
، این متن را با کمی تغییر برای شما آماده کرده ایم .
این چند وقت
خیلی سرم شلوغ بوده و استرس داشتم اما این مسائل این فرصت را به من داد که
از چیزهایی که از دکتر اشتاین باوم یاد میگیرم استفاده کنم. من بلافاصله
از تمرینات تنفسی که دکتر در برنامه به من یاد داد استفاده کردم و از این
که چه قدر آسان و تاثیرگذار بود شگفتزده شدم. به شما هم پیشنهاد میکنم که
اگر نیاز دارید انجام دهید. من خیلی در کنار گذاشتن چیزهای که نمیتوانم
تغییر دهم خوب نیستم اما مصمم هستم که این کار را انجام دهم. من و دکتر
دوباره با هم راجع به بررسی مسائل و روی کاغذ آوردن چیزهایی که نمیتوانم
عوض کنم صحبت کردیم. این یک عادت بد است و من باید یاد بگیرم که آن را
تغییر دهم.
من همچنین در حال نوشتن اتفاقات روزانهام هستم که خیلی
خوب است. همه چیز را در آن مینویسم: خوب، بد و زشت. به جای یادداشتهایی
روی آینه دستشویی از کارهایی که باید انجام بدهم، جملاتی الهامبخش و
کلماتی قصار چسباندهام. من خیلی حرفهای انگیزاننده را دوست دارم؛ دیدنشان
خیلی خوب است. شاید به نظر کمی احمقانه بیاید؛ اما اگر این کار را انجام
دهید متوجه میشوید که منظورم چیست! باعث لبخند زدن شما خواهند شد و به
یادتان میآورند که چه چیزهایی اهمیت دارند.
تغییرات در روش زندگی حس استرس من و مشکلات جسمی مانند سردردها، خواب، دردهای شکمی و همچنین مشکلات وحشتناک دستشویی رفتنم را تغییر خواهد داد. من از صحبت کردن در این زمینه احساس خجالت میکردم، ولی از زمانی که با دکترم صحبت کردم، متوجه شدم که افراد بیشتری از آن چیزی که فکر میکردم این مشکلات را دارند. امیدوار هستم که حتی با صحبت کردن و به اشتراک گذاشتن مسائل دشوارتر، افراد دیگر هم با وضعیت من ارتباط برقرار کنند و چیزهای عالیای را از تجربیات من یاد بگیرند و آن ها را در زندگیشان به کار بگیرند.
از افزونه های امتیاز کاربر در وردپرس و ووکامرس استفاده کنید. البته سئوی وردپرس آن چنان ساده است که میتوانید همین امروز سایت خود را به سادگی بهینه سازی کنید. وردپرس قابلیت های زیادی در طراحی سایت و بهینه سازی دارد و بیشتر از یک چهارم کل اینترنت را مدیریت می کند. اگر هنوز سایت راه اندازی نکرده اید، بهتر است از وردپرس استفاده کنید و سایت خود را با وردپرس بسازید.
سئوی تکنیکال یکی از نکاتی است که برای تمام سایت ها مفید است، اما میزان این اهمیت برای سایت های فروشگاهی دوبرابر می شود. چون سایت های فروشگاهی بسیار بسیار صفحه برای مدیریت دارند. حتی یک سایت تجاری کوچک می تواند بیش از ۵ هزار صفحه داشته باشد و تمام این صفحات شانس مسائل سئو را بیشتر می کند و فقط این نیست، بیشتر صفحات محصولات تجاری تعداد زیادی بک لینک که باید به آنها اشاره کنند را ندارند.
هرکس در درون خود فرشته ای دارد، اگر خواسته ای از شخصی دارید و او هم آن
را برآورده نمی سازد، به فرشته درون آن شخص نامه بنویسید و از او بخواهید.
معنویت
گمشده جهان امروز است، آمار بالای بیماری های روحی نشانه توکل نداشتن ما
انسان ها به وجود خدای بزرگ و نقش حمایت گر اوست، زیاد بودن جرم و جنایت،
نشانِ نداشتن اعتقاد راسخ به روز قیات و حساب و کتاب بندگان است و حسادت،
عصبیت، بداخلاقی ، غیبت و دروغ و تمام رذائل اخلاقی ناشی از کبود معنویت و
اعتقادات در زندگی است.
با وجود فرهنگ غنی اسلامی و ایرانی در کشورمان، اما بازهم شاهد کبود رابطه انسان با خدا و فقر معنوی انسان ها هستیم.
چند
سال پیش کتابی در زمینه معنویت می خواندم که در آن کتاب قطور نوشته بود که
هرکس در درون خود فرشته ای دارد، اگر خواسته ای از شخصی دارید و او هم آن
را برآورده نمی سازد، به فرشته درون آن شخص نامه بنویسید و از او بخواهید،
در دوران خام نوجوانی خود، چند شبی برای فرشتگان درون انسان هایی که از
آنها خواسته ای ادشتم، نامه ی نوشتم و از آن فرشته برآوردن حوائجم را
خواستار شدم.
یک شب در حین نوشتن، به یاد آوردم من مسلمانم و شیعه،
من اعتقاد به وجود خدای بزرگ و امام مهربان زمانم دارم که زنده است و ناظر،
پس چرا نوشتن نامه به فرشته درون و ...
همان شب رو به سوی خدا کردم
و خواسته هایم را از او خواستم، همان شب به امام زمانم قول دادم که دیگر
فراموشش نکنم و او را به کناری نگذارم.
مهمترین بخش
معنویت
شاید مهمترین بخش از موجودیت ماست که فراتر از زمان و مکان زندگی می کند.
این بخش ما را به منبع جهانی و یکی شدن با زندگی و محیط اطراف متصل می کند و
به ما کمک می کند تا احساس تعلق به کره زمین و موجودات آن را تجربه کنیم.
به این ترتیب معنا و هدف عمیق تری پیدا می کنیم و زندگی را فراتر از این
دنیای فانی و کوچک می بینیم. گوشه معنویت، در حقیقت ستون اصلی، سترگ و
زیرین ساختمان وجودی ماست.
ترمیم بعد معنوی
اگر
احساس می کنید که معنویتتان کم شده، باید آن بعد وجودتان را ترمیم کنید،
هر زمان که بتوانیم تمرکز، آگاهی و انرژی خود را بر روی زمان حال معطوف
کنیم، در حقیقت گام اول را برای ورود به معنویت و احساس یگانگی با خدا و
طبیعت و دیگر جانداران کره زمین برداشته ایم.
گروهی با رفتن به مکان
های مقدس (مانند مسجد، کلیسا، دیر، زیارتگاه و ...) و گروه دیگر با
استفاده از طبیعت (مانند: پیاده روی در جنگل، کوه پیمایی، نشستن در کنار
رودخانه، شنا در اقیانوس و نگاه کردن به امواج و غروب آفتاب) احساس شعف،
آرامش و آزادی بسیار می کنند. اما گاه به اشتباه در این مسیر، با دوستان
خود صحبت می کنند و به این ترتیب از حالات عمیق این مسائل دور می شوند.
همچنین
گروهی در فعالیت های جسمی، مانند دوچرخه سواری، حرکات موزون، دویدن و... و
گروهی از راه خلاقیت و نوآوری (مانند: نقاشی، موسیقی، مجسمه سازی، سرامیک
سازی، نویسندگی، آواز خوانی، شعرسرایی و...) در این راه گام می گذارند.
تمرین
1-
هر روز صبح بعد از بیدار شدن از خواب، از خدا برای آن روز کمک و راهنمایی
بخواهید.دعاهای روز و زیارات روز که در ابتدای کتاب مفاتیح الجنان نوشته
شده، به شما کمک بیشتری خواهد کرد.
2- قبل از خوردن غذا، لحظاتی مکث
کنید و با خود فکر کنید که آیا از داشتن این ماده خوراکی سپاسگزار هستید؟ و
آیا از مصرف آن لذت می برید؟
3- چند دقیقه حمام آب سرد در روز، گردش خون شما را تسریع می کند.
4- برای خود سجاده و کتاب دعای جداگانه داشته باشید و حتما در شبانه روز، ساعتی برای مناجات با خدا و عبادت وقت بگذارید.
5- گل ها و گیاهان منزل را آبیاری کنید تا باعث شور و شعف خاصی در زندگی شما شود.
6-
سعی کنید به مکان های مقدس بروید و در آنجا دعا کنید، به طبیعت نگاه کنید و
تسبیح آنها را بشنوید، به ستارگان، حیوانات، دریا و ... نظر کنید و قدرت
خدا را با تمام وجود حس کنید و برخود ببالید که به خدای به این بزرگی تکیه
زدید.
با انجام این تمرینات، شما دارای قدرت معنوی خاصی می شوید که
می توانید هر روز از این انرژی برای موفقیت هایتان کمک بگیرید و مطمئن
باشید که معجزه می کند.
منبع: تبیانکارهای خوب را بدون چشمداشت انجام دهید:ما باید در دنیا کارهای خوب انجام
دهیم، اما نه به این دلیل که نتیجه خوبی عایدمان شود. چنین دیدگاهی خیلی
بچگانه است. فقط بچهها و آنهایی که تازه شروع به کار کردهاند اینطور فکر
میکنند. آنها هستند که در ازای کارشان به پاداش یا تنبیه نیاز دارند.
وقتی ابعاد زندگیمان را گستردهتر میکنیم، آگاهیمان بالاتر میرود، همه
اینها فراموش میشود. آنوقت دیگر هر کاری که فکر میکنیم به نفع دیگران است
یا مطابق با آگاهیمان است انجام میدهیم. و در مقابل هیچ چشم داشتی
نداریم.
اگر به تاریخ جهان نگاه کنیم، همه آنهایی که کار نیک انجام
میدادهاند با همان سطح نیکی پاسخ نمیگرفتند. بعنوان مثال، مسیح را در
نظر بگیرید. او در همه طول زندگی خود تلاش کرده بود نمونه کاملی از نیکی
باشد اما هیچ پاداش قابلتوجهی در نتیجه آن عایدش نشد. حداقل تا زمانیکه
زنده بود. و بودا که برای دنیا و مردمانش چه خوبیها که انجام نداده بود
اما تحت آزار و اذیت بسیار قرار گرفت. یا حتی گاندی؛ او برای نیکی کردن به
کشور و مردمش و ایجاد صلح و دوستی بین معتقدین مذهبی در هند تا پای جان پیش
رفت اما در عوض چه عایدش شد؟ یک گلوله! آدمهای بسیار زیاد دیگری مثل کندی
و ابراهان لینکلن برای امریکا. همه این آدمهای خوب. با تمام وجود برای
ایجاد عدالت در جهان و صلح در میان مردمان جهان تلاش کردند اما باوجود همه
آن خوبیها عاقبتی بسیار ناراحتکننده عایدشان شد.
پس همه کارهای
خوبی که انجام میدهیم ممکن است - حداقل در این دنیا - عاقبت خوبی برایمان
نداشته باشد. بنابراین توقع نداشته باشید که اگر سالم غذا خوردید، همه
زندگیتان آرام و بیدغدغه پیش رود، هیچ مشکلی برای سلامتیتان اتفاق نیفتد،
همه دوستتان داشته باشند، هیچ دشمن یا بیماری نداشته باشید، تصادف نکنید، و
امثال این. متوجه منظورمان شدید؟ کارهای خوب را به این دلیل که تنها راه
انسان بودن است انجام دهید؛ تنها راه یک انسان خوب بودن.
بر تحسینها یا تنبیهها چیره شوید
و
از این گذشته، اگر بخواهیم از زندگی انسانی پا را فراتر گذاشته و به وجودی
مقدس تبدیل شویم، برای کل جهان مفید باشیم، این یعنی انسانی نیک بودن. این
تنها دلیل و هدف زندگی است. تاوقتیکه سعی کنید نیکی و مهربانی کنید، همیشه
نیرویی با شما مقابله خواهد کرد، نیروی که سعی خواهد کرد شما را از
مسیرتان منحرف کرده و به مسیری دیگر بیندازد. به همین دلیل برای اینکه بدون
شکایت و پشیمانی از نگرفتن پاسخ خوب، به راهتان ادامه دهید، به قاطعیت
بسیار زیادی برای کنترل خودتان، چک کردن مسیرتان، که ببینید در راه درست
هستید یا نه، نیاز دارید. ممکن است به ازای هر تحسین و قدردانی، هزاران
تهمت و افترا نصیبتان شود. اینکه خبری از آنها ندارید به این معنی نیست که
وجود ندارند. اینکه اهمیتی به تحسین یا مخالفت دیگران نمیدهید به این معنی
نیست که وجود ندارند. فقط چون آنها را جدی نمیگیرید، تحتتاثیر آنها قرار
نمیگیرید. چنین روش زندگی به فداکاری و رنج درونی بسیار نیاز دارد. بیشتر
آدمها نمیدانند. ولی بااینحال باوجود قدرنشناسیهای انسان، آدمهای بسیار
زیادی به این طریق به زندگیشان ادامه میدهند. آدمهای زیادی برای انجام
کار دست و نیک سعی میکنند خودشان را رشد دهند. این چالش زندگی انسانهاست
که همیشه در راه خدا قدم بردارند و از دستورات او پیروی کنند. به این طریق
است که میتوانند به موجودی خاص و مقدس تبدیل شوند.
تنها راه این است که انسانی آزاده باشید
بااینکه
آزاده بودن و رسیدن به این مقام بسیار سخت است اما این تنها راه شماست.
مگر اینکه بخواهید همیشه وجودی پست و دنیایی باقی بمانید. تنها راهی که
دارید این است که جلو روید، هرچقدر هم که مانع بر سر راهتان باشد. تا جایی
که میشود باید جلو روید. باید پرواز کنید. هرچه بلندتر بهتر. آنقدر باید
تلاش کنید تا هیچ چیز دیگری جز خوبی درونتان باقی نماند. تااینکه هیچ چیز
دیگری جز امپراطوری خداوند را درونتان احساس نکنید.
میپرسید
امپراطوری خداوند چیست؟ امپراطوری خداوند مثل بقیه امپراطورها با تاج زرین
پر از سنگهای قیمتی نیست. تخت سلطنت هم ندارد. امپراطوری خداوند پاکی است،
محبت و مهربانی است، آرامش خاطر است. اگر این امپراطوری را درونمان داشته
باشیم، هر کجا که برویم احساس میکنیم در بهشتیم. آنوقت دیگر لازم نیست
برای رسیدن به بهشت اخروی نگران باشیم. چون چه زنده باشیم و چه بمیریم در
بهشتیم. دیگر هیچکس نمیتواند بهشت را از ما بگیرد. اما اگر این را به دست
نیاوریم، حتی اگر به بهشت هم برویم، محیط بیرونی بهشت به درون روح سیاهمان
نفوذ نخواهد کرد چون هنوز هم با خودمان نفرت، کینه و حسادت حمل میکنیم.
اگر در درونتان آرامش داشته باشید، همه جا برایتان بهشت خواهد شد
پس
اگر خودتان تغییر کنید، موقعیت تغییر خواهد کرد. اگر بهشت در درونتان
باشد، آرامش درونی داشته باشید، همه جا برایتان به بهشت تبدیل خواهد شد و
همه جا آرامش خواهد بود. این هدف خوب بودن است. این تنها انتخابی است که
دارید، مگراینکه بخواهید تا آخر در جهنم بمانید.
ماندن در جهنم کار
سختی نیست و نیاز به هیچ سعی و تلاشی ندارد. جهنم شلوغترین جا است. پس
رفتن به بهشت باید بهتر باشد. بهشت بسیار خلوتتر و آرامتر است و فضای
بیشتری در آن هست. پس چرا به جای جهنم به بهشت نرویم؟ پس اگر به دنبال
آرامش هستید، کمی باید به خاطر آن به خودتان سختی بدهید. اما اگر بگذارید
برای بعد یا حتی زندگیهای بعدی، این تلاش و سختی بیشتر خواهد شد. چون
عادتها و خصایص بدتان بیشتر و بیشتر میشود. آنوقت دیگر اصلاح کردن آن
بسیار سخت خواهد شد. پس هر چقدر هم که سخت باشد، از همین امروز همین جا
شروع کنید.
عادتهای قدیمی را از ریشه بکنید
ممکن
است خودتان فکر کنید که همین الان هم پاک و منزه هستید. اما دقت کنید.
تصور نکنید چون گیاهخوارید، چون اصول اخلاقی را رعایت میکنید پاک هستید.
هنوز نه. پاک و منزه بودن کار آسانی نیست. از این به بعد مراقب خودتان و
رفتارهایتان باشید. فقط یک روز به همه رفتارها و لحظاتتان دقت کنید. ببینید
در موقعیتهای مختلف چطور واکنش میدهید. وقتی خوب به رفتارهایتان دقت
کنید متوجه منظورمان خواهید شد.
خیلی وقتها وقتی خودمان هم متوجه
آن نیستیم، رفتارهای خیلی جزئی، عادتهایی که ریشهای عمیق درون ما دارند و
اصلاً خودمان از آنها بی خبریم، کار را خراب میکنند. و گاهی نسبت به خیلی
چیزهای دیگر مثل عشق، محبت و حساسیت به رنج دیگران، بی توجه و بیتفاوت
میشویم. گاهی با دیدن فیلمهایی که مثلاً درمورد جنگ، مسائل معنوی یا رنج و
درد انسانهاست، به جای گریه، خندهمان میگیرد. به جای اینکه به مفهوم
پشت آن فیلم که دردهایی کاملاً حقیقی از این دنیا و آدمهای آن را نشان
میدهد، توجه کنیم، بخاطر موضوعی دیگر در آن فیلم میخندیم.
میبینید، گاهی رفتارها و واکنشهایی بسیار کوچک، عادتهایی ریشهدار در ما هستند که باید آنها را از ریشه بکَنیم.
با خودتان صادق باشید
همه
عادتهای ناخوشایند قدیمیتان را شناسایی کنید. اگر مشکلی با آنها ندارید،
اشکالی ندارد. مشکل خود شماست. منظور ما این است که اگر واقعاً با خودتان
صادق باشید و بخواهید حساسیتتان به شادی و رنج دیگران و همچنین پاکی و
سلامت خودتان را رشد دهید، پس همیشه باید مراقب و هوشیار باشید. . همیشه
باید گوش بزنگ باشید، درغیراینصورت خیلی راحت یک روز، دو روز، سه روز، یا
کل زندگیتان را در ناآگاهی، با عادتهای بد و دور از خودآگاهی خواهید
گذراند و قادر نخواهید بود که معنای عمیقتر زندگی را دریابید. بعد آن زمان
است که دیگران را متهم میکنید، خدا را متهم میکنید، روش و دین و پیامبر
را متهم میکنید. این کمکی به شما نخواهد کرد.
میتوانید هر کسی که
خواستید را متهم کنید اما کمکی برای بهتر شدن اوضاع شما نخواهد کرد.
بهترین کار این است که با خودتان صادق باشید و همیشه مراقب عادتهای عمقی و
ریشهدار خودتان که تاثیرات ناخوشایندی بر شما دارند باشید.
فقط
چند نمونه برایتان بیان کردیم. نمونههای بسیار زیادی وجود دارد. نیازی به
عنوان کردن همه این نمونهها نیست. خودتان اینقدر باهوش هستید که بتوانید
از این مثالها الگو گرفته و عادتهای عمیق خودتان را شناسایی کنید.
از
امشب دیگر می توانید مثل همیشه نماز بخوانید، مدیتیشن کنید. بخوابید. صبح
بیدار شوید و سر کار بروید. سعی کنید موقع کار همیشه روی کارتان متمرکز
باشید. غیبت نکنید و حرف های بیهوده نزنید. البته ممکن است هیچکس بخاطر این
کارها ایرادی به شما نگیرد اما این خودتان هستید که باید بتوانید از زمان
بیکاری، محیط و انسانها در جهت رشد معنوی خودتان بهره بگیرید.
موقع
راه رفتن، خوابیدن، حرف زدن، نشستن، دراز کشیدن و هر کار دیگری سعی کنید
همیشه بر مرکز عقل و خردتان تمرکز داشته باشید. فقط به این ترتیب است که
میتوانید پیشرفت کنید. و هرچه بیشتر پیشرفت کنید، انگیزه بیشتری پیدا کرده
و بیشتر تمرین خواهید کرد.
منبع:مردمان
تعیین سیستم مناسبی برای ترفیع و پاداش کارمندان از رخوت و رکود محیطهای کاری پیشگیری میکند.
یکی
از مشکلاتی که گاهی برای کارفرمایان پیش میآید، کاهش انگیزه کارمندان و
سیر نزولی عملکرد آنهاست. دستهای از مدیران اعتقاد دارند که برای ایجاد
انگیزه و داشتن کارمندانی شاد و پرانرژی وجود سیستمهای ترفیع و پاداش
ضروری است. با این وجود در مورد تعیین این سیستم باید به نکاتی توجه کنید
تا به اهداف شرکت و موفقیت کسب و کار لطمهای وارد نشود. محمدرضا محسنی،
عضو هیات مدیره مجله زندگی ایدهآل و مدیر ارشد بازاریابی به شما میگوید
که درمورد تشویق کارکنان باید به چه نکاتی توجه کنید و چطور انگیزهها را
افزایش دهید.
هدفگذاری مهمتر از انگیزه
فرض
کنیم در یک شرکت مدیری هست که هر روز به کارمندانش انگیزه میدهد و
میگوید انگیزه امروز این است و فردا چنین است و... بهنظر من این کلمه
برای افراد مختلف خیلی کار نمیکند. به جای این موضوع بهتر است همکار و
کارمند را به سمت اهداف مشخصی سوق دهیم. در واقع بهتر است اهداف کوتاهمدت،
میانمدت و بلندمدتی تعریف کنیم که به انگیزههای مدون و مشخصی تبدیل
شوند، در غیر این صورت انگیزه مقطعی فایدهای ندارد و با این شیوه نمیتوان
توقعات همکاران را مدیریت کرد. ممکن است ایجاد انگیزه، انتظارات همکاران
را بالا ببرد.
بهعنوان مثال انگیزهدهی به این صورت باشد که به
همکاری بگوییم «اگر این کارها را انجام دهی مدیر میشوی» اما بعد از رسیدن
به پست مدیریت چطور باز هم انگیزه او را افزایش دهیم؟ بدین ترتیب احتمال
دارد نیروهای خوب مجموعه را ازدست بدهیم بنابراین بهتر است در میان همکاران
تعهد را جا بیندازیم و از آنها بپرسیم در کار و زندگی شخصی نسبت به چه
موضوعاتی تعهد دارند.
یکی از کارهایی که من بهعنوان پاداش درنظر
میگیرم و میپسندم این است که در واحدهای مختلف قدم میزنم و البته کمی
قبل از مسئول واحد میپرسم که چه افرادی بهتازگی عملکرد بهتری داشتهاند
سپس متناسب با عملکردشان آنها را بهطور لفظی تشویق میکنم.
پول کافی نیست
اگر
بخواهیم برای همکاران فقط انگیزههای مادی ایجاد کنیم بعد از مدتی از این
بابت اشباع میشوند. من در کارم همکارانی را بهدلیل انگیزههای مالی از
دست دادهام. جریان از این قرار بود که نیرو و همکاری که در یک ماه یک
میلیون تومان حقوق میگرفت درخواست حقوق بیشتری را برای بالارفتن انگیزهاش
داشت و معتقد بود که با دریافت حقوق سه میلیون تومانی دیگر دغدغهای
ندارد، در صورتیکه وقتی حقوق و درآمد بالا میرود دغدغههای او هم افزایش
مییابد چون ذات انسانها اینگونه است.
پس باید برای افزایش انگیزه
پکیجی داشته باشیم که شامل مسائل مادی، جایگاه اجتماعی، محیط شاد و پر از
انرژی، مشارکت در تصمیمگیری، توجه به مسائل معنوی و ایجاد امنیت اخلاقی
باشد.
البته روی کلمات تاکید زیادی ندارم. نمیتوان گفت انگیزه کلمه
خوبی نیست و تعهد خوب است. باید دید چه واژهای روی فرد کار میکند و در
رشد و موفقیت او تاثیر دارد. کلمات قدرت زیادی دارند و گفتوگوهای ذهنی در
پیشرفت ما تاثیرگذار هستند. هر کسی باید ببیند چه واژهای برای او کار
میکند و به او انرژی و نیرو میدهد.
نکته منفی اعطای پاداشها
درمورد
پاداش باید به یک نکته هم توجه کنیم. نکته منفی پاداش این است که احتمال
دارد فرد را دچار توهم و خودبزرگبینی کند. علاوه بر این یکی از مزایای
بزرگ پاداش این است که عملکرد افراد ارزیابی میشود و بین افراد و کارکنانی
که بیشتر کار میکنند و رشد قابلتوجهی دارند نسبت به دیگران تمایز قائل
میشویم. اگر سیستم پاداش نداشته باشیم افرادی که شایستگی تقدیر دارند،
دیده نمیشوند، در این صورت همسویی سازمان از بین میرود و احساس رخوت
بهوجود میآید. شاید هم تصور کنند که عملکرد آنها به هر شکلی که باشد برای
کارفرما و مدیران فرقی نمیکند.
مدیریت انتظارات اهمیت دارد
گاهی
پیش میآید که مدیران بدون اینکه به افراد حرفی بزنند جایگاهی برایشان
درنظر میگیرند. مثلا ممکن است تشخیص دهند که یک فرد میتواند مدیر خوبی
شود و زمینههای لازم در او وجود دارد. سؤال اینجاست که میشود بدون اینکه
به آن فرد حرفی بزنیم انگیزه و جریانی را برای رسیدن به آن هدف ایجاد کنیم؟
باید بگویم که با این طرز فکر موافقم. اگر برای فردی برنامهای داشته
باشیم لزومی ندارد که از قبل ذهن او را مشوش کنیم.
باید اجازه دهیم
روند رسیدن به آن مرحله را طی کند؛ مثلا ممکن است برای یک فرد برنامهای
داشته باشیم اما در این مدت تغییراتی در شرایط و موقعیت فرد یا مجموعه به
وجود بیاید. پس نمیتوان این موضوع را از قبل عنوان کرد چون توقعاتی ایجاد
میکند. مدیریت انتظارات کارکنان باید بهطور منطقی انجام شود. مدیر یا
مسئول مربوطه موظف است توقعات را بهطور منطقی در سطح قابلقبولی بالا ببرد
و پایین نگه داشتن توقعات هم توصیه نمیشود. تعادل اهمیت دارد. فردی که
هیچ توقعی ندارد هم برای سازمان نیروی کارآمدی نیست. از سوی دیگر فردی که
توقعش بالا رفته هم مشکلزاست.
باید برای افزایش انگیزه پکیجی داشته
باشیم که شامل مسائل مادی، جایگاه اجتماعی، محیط شاد و پر از انرژی،
مشارکت در تصمیمگیری، توجه به مسائل معنوی و ایجاد امنیت اخلاقی باشد.
بر چه اساسی باید به کارمندان ترفیع دهیم؟
سیستم
ارتقا و ترفیع شغلی باید براساس توانایی، مهارت و تعهد تعیین شود. با این
جمله مخالفم که بعضیها برای ترفیع شغلی سابقه کاریشان را مطرح میکنند.
اگر فردی در گذشته خیلی خوب کار کرده و رشد قابلتوجهی داشته دلیل نمیشود
که امروز هم با کار کمتر رشد بیشتری داشته باشد و علت درخواست ترفیع را به
سابقه قبلی کاریاش ربط دهد. فردی که برای شرایط فعلی برنامهای ندارد و
فقط برای آینده ایدهپردازی میکند هم برای سازمان سودمند نیست چون بهتر
است در حال حاضر تواناییهایش را نشان دهد و بعد ادعا کند که در آینده
پیشرفتهای قابلتوجهی خواهد داشت.
متاسفانه یکی از مشکلات ما
ایرانیها این است که از همین جا برای رئیسجمهور ایران و ایالاتمتحده
تعیینتکلیف میکنیم اما از اداره زندگی خودمان عاجز هستیم. نمیتوانیم با
نزدیکترین فرد خانواده و همکار ارتباط برقرار کنیم اما ادعایمان بالاست.
اگر به شرکتهای ایرانی نگاهی بیندازید، میبینید که فردی برای مدیر شرکت
یا ردههای بالاتر هم تعیینتکلیف میکند. این موضوع اشکال ذاتی ماست.
چه پاداشهایی مناسب هستند؟
درمورد
پاداشدهی به کارکنان بعضی جاها عملکرد خوبی داشتهایم و گاهی اوقات مرتکب
اشتباههایی هم شدهایم. البته در مواردی هم خلاقیت خوبی به خرج دادهایم.
فلسفه اعطای پاداش این است که فرد را نسبت به حرکت در مسیر درست و بهتر
هدایت کند. گاهی اوقات به افراد پاداشهایی دادهایم که بهجای حرکت در
مسیر رشد و ترقی، دچار حس خود بزرگبینی شدهاند. پاداش میتواند در قالب
وجه مالی، ترفیع شغلی یا تشویق در حضور جمع و... باشد.
منبع:مجله زندگی ایده آل
«چرا باید خودتان را با دیگران مقایسه کنید؟ هیچکس در این دنیا نمیتواند به خوبی شما، خود شما باشد!»
وقتی
بعد از مدتی زندگی کردن در شهری دیگر دوباره به خانه برگشتم، ازاینکه
بخواهم دوباره در جایی که زمان کودکیام را آنجا گذراندم زندگی کنم و با
دوستان قدیمیام ارتباط برقرار کنم، اضطراب داشتم.
به تازگی رابطه
احساسیام برهم خورده بود و کار نویسندگیام را هم رها کرده بودم، اما
دوستانم را میدیدم که به نظر موفق و شاد میرسیدند و همه چیز زندگیشان سر
جایش بود.
اتفاقاتی که برایم افتاده بود همه اعتمادبهنفسم را
گرفته بود ولی دوستانم سعی میکردند دورم را بگیرند تا بخاطر غم و غصههای
این چند وقت اخیرم دچار افسردگی نشوم.
بااینکه عشق و حمایت آنها
خیلی کمک حالم بود اما وقتی میدیدم که چطور هرکدام زندگی موفقی دارند، یک
حس منفی دیگر به حسهای منفی که داشتم اضافه میشد: حسادت.
حسادت
احساسی بسیار موزی است، حسی که نواقصی که سعی میکنید پنهان کنید را به
شما خاطرنشان میکند. حسادت یادآوری موفقیتهایی است که نداشتهاید،
تجربیاتی که نداشتهاید، ارتباطاتی که دوست داشتید داشته باشید، هر چیزی که
به شما احساس «کمتر» بودن میدهد.
ماههای بعد را به اینگونه
مقایسهها گذراندم - به زوجهایی که دست در دست هم در خیابان راه میرفتند،
به کسانیکه به شغلهای پردرآمدشان چسبیده بودند نگاه میکردم و خودم را در
خانههای زیبایی تصور میکردم که بقیه توانایی خریدش را داشتند.
متاسفانه
بااینکه از ته قلب میدانستم که دوست داشتم جایی جز اینجایی که الان هستم
باشم، حسادت من را همان جایی که بودم خشکانده بود و من را فقط غرق در افکار
«اگرها» کرده بود.
وقتی فهمیدم که شرایط زندگیام تا وقتیکه خودم
تغییر نکنم تغییر نخواهند کرد، متوجه شدم که میدان دادن به این حس مسموم نه
تنها من را به جایی نمیرساند، بلکه بیشتر در چاه عمیق افسوسها
میانداخت. آنجا بود که راه من و حسادت از هم جدا شد و من به نکاتی بسیار
عمیق و مفید رسیدم.
نکته ۱: داشتن حسی جز شادی برای موفقیت دیگران، شانس موفقیت و شادی خودم را مسدود میکرد.
طبق
قانون جذب، با غوطه خوردن در فکر چیزهایی که دیگران دارند و شما ندارید،
از آن حس نداشتن بیشتر به سمت خودتان جذب خواهید کرد. این یعنی چیزهایی که
میخواهید داشته باشید را از خودتان دورتر میکنید.
اگر بتوانید برای شادی و موفقیت دیگران جشن بگیرید به جهان این پیام را میدهید که «من هم از این موفقیت به دست میآورم.»
همه
چیز به انرژی احساسات شما بستگی دارد. ناراحت شدن بخاطر شادی دیگران اصلاً
حس خوبی نیست بنابراین نمیتواند چیزهای خوبی را جذب خود کند. شاد شدن
بخاطر موفقیت دیگران حس بسیار خوبی ، بنابراین به ایجاد خوبیهای بیشتر هم
برای شما و هم برای آن فرد کمک خواهد کرد.
نکته ۲: دیدن تجربیات مثبت دیگران من را در آستانه آن تجربیات قرار میداد.
با
دیدن اینکه یکی از دوستانتان شغلی عالی با درآمدی فوقالعاده دارد، ممکن
است خیلی راحت دچار حسادت شوید. اما درمقابل اگر از این جهت به آن نگاه
کنید که چنین شغلهایی وجود دارد، به شما هدف میدهد که به سمت آن بروید و
امکانات بسیار زیادی که در جهان وجود دارد را به شما نشان میدهد.
همچنین
به ما کمک میکند با این عقیده منفی جامعه مقابله کنیم: فرصت زیادی برای
ما وجود ندارد. بنابراین اگر کسی به چیزی که ما میخواهیم دست پیدا کرده
است، شانس اینکه ما هم به آن دست پیدا کنیم بسیار کم میشود.
واقعیت این است که اگر باور داشته باشید، همیشه برای همه افراد فرصت کافی وجود دارد. فقط باید به دنبال آن باشید.
نکته ۳: همه چیز در این دنیا موقتی است، همه چیز به طور مداوم در حال تغییر است.
اینکه بفهمید همه چیز موقتی است در همه قسمتهای زندگیتان معجزه میکند مخصوصاً در مقابله با حسادت.
ثروتی
که میبینید دوستتان تجربه میکند ممکن است طی یک سال از بین برود. رابطه
احساسی فوقالعادهای که دوستتان دارد ممکن است طی یک ماه بر هم بخورد.
شرایط ناهمواری که خودتان با آن دست و پنجه نرم میکنید، ممکن است طی یک
روز از این رو به آن رو شود.
منظور من این نیست که با دانستن اینکه
شادی و موفقیت دیگران همیشگی نیست احساس راحتی پیدا کنید. این فقط کمکتان
میکند که بفهمید همه چیز دنیا برای همه آدمهاست. سختیها فقط برای ما پیش
نمیآید.
موقعیت و شرایط زندگی مدام در حال تغییر است. بنابراین
اینکه وقت و انرژی زیادی از خودتان را صرف افسوس خوردن برای آن یا آرزو
کردن برای چیزی بهتر کنید، فقط وقتتان را تلف میکند.
نکته ۴: قدردانی از چیزهایی که دارم فکر چیزهایی که میتوانم داشته باشم را شیرینتر میکند.
اگر
بتوانید قدر تجربیاتی که الان دارید را بدانید - حتی اگر در ظاهر تجربیاتی
منفی باشند - ظرفیت بزرگتری در شما ایجاد میکند که تجربیات مثبت را بهتر
تشخیص دهید.
شاید وضعیت کاری یا ارتباط احساسیتان نسبت به
اطرافیانتان بهتر نباشد، اما با تلاش برای چیزهایی که در زندگیتان ایدآل
نیستند، به چیزی بسیار بزرگ دست پیدا میکنید: رشد. و رشد برای تغییری که
به دنبال آن هستید، در زندگیتان جا باز میکند.
حسادت تصوری نادرست
در ذهن من ایجاد کرده بود: اینکه من «خوب» نیستم. از آن زمان متوجه شدم که
سختیهایی که تجربه میکردم بخاطر این نبود که اشکالات من را نشان دهد،
برای این بود که تجربیاتی کاملاً جدید از زندگی را در اختیار من قرار دهد
که موجب پیشرفتم شود.
منبع:مردمان
در مورد کلمه کلیدی خودتون یک مقاله تولید کنید، پس از آن، از روشی فوق العاده در سئو بنام تکنیک آسمان خراش استفاده کنید و با این سه مرحله، کاری کنید که ترافیک سایت شما افزایش پیدا کند، بک لینک بیشتری دریافت کنید، و در نهایت به سیل مشتریان جدید خوش آمد بگویید.
اگر به دنبال دامنه های مرتبط هستید، میتوانید از ابزارهای انتخاب و پیشنهاد نام دامنه استفاده کنید تا نتیجه بهتری بگیرید.
در این روش، شما دنبال دامنه هایی هستید که پارک شده اند، از مالک آنها بخواهید یک لینک به شما بدهد و در ازای آن میتواند پولی هم دریافت کند یا اینکه سایتش را در وبلاگ خود معرفی کنید
دوستی و زندگی با این آدمها فوت و فن خودش را دارد. ما این قلقها را با شما در میان میگذاریم.
نه
خجالتی است و نه منزوی. فردی که به اندازه شما در رفتارهایش احساسات را به
نمایش نمیگذارد و هیجانهایش را خرج نمیکند، در گروه درونگراها جای
دارد. نه برای عوض کردنش تلاش کنید و نه او را بهخاطر خنثی به نظر رسیدنش
از چرخه روابط حذف کنید. برای برونگراهای پرسروصدا و اجتماعی، شکستن یخ
رابطه با یک درونگرا آسان نیست. اما اگر فرد مقابلتان واقعا برایتان
ارزشمند باشد، میتوانید چنین زحمتی را به خود بدهید و با کمک این بایدها و
نبایدها رابطهای ایدهآل و ماندگار را بسازید.
باید
آداب را رعایت کنید
یک
درونگرا به سختی و با صدای آهسته به شما سلام میکند اما قرار نیست شما
مقابله به مثل کنید و از احوالپرسی با او پرهیز کنید. در این مورد باید با
دوستان درونگرایتان هم مثل دیگران برخورد کنید و در زمان وارد شدنشان به
جمع، گرم و صمیمی با آنها احوالپرسی کنید. البته در این مراوده تماس جسمی،
بغل کردن و زیاد از حد خوش و بش کردن را فاکتور بگیرید.
باید
با او هم حرف بزنید
درونگراها
را به زور به جریان بحث وارد نکنید اما وقتی صحبت میکنید، مثل مخاطبان
دیگرتان به آنها نگاه کنید و از زبان بدن کمک بگیرید تا یخشان آب شود.
آنها برای وارد شدن به بحث شما به احساس امنیت نیاز دارند و زمانی که از
حرکات شما این احساس را بگیرند، مشتاقانه به بازیتان وارد میشوند. در
رابطه با یک درونگرا، اصرار برای ورود به بحث سم است؛ آنها به محض اینکه
توجه زیادی ببینند، دست و پایشان را گم کرده و احساس خطر میکنند.
باید
فاصله را حفظ کنید
با
یک درونگرا بیش از اندازه صمیمی نشوید و به زندگی خصوصیاش سرک نکشید.
شاید دوست برونگرای شما بهراحتی در مورد تصمیمهایش برای سفر رفتن، ازدواج
کردن یا انتخاب شغل با شما حرف بزند اما اگر سؤالهایی در این موارد را از
درونگراها بپرسید، احساس خطر میکنند و از شما فاصله میگیرند. اگر
میبینید دوست درونگرایتان گرفته و کجخلق است، او را سؤالپیچ نکنید.
کافی است بگویید «هر زمان خواستی با کسی حرف بزنی، من در کنارت هستم!»
باید
در جای درست استخدامشان کنید
اگر
فرزند درونگرای شما به دنبال کار میگردد، آگهیهای استخدام در پستهایی
مثل روابط عمومی، مسئول دفتری یا بازاریابی و ... را به او معرفی نکنید.
چنین افرادی بیشتر میتوانند یک حسابدار خوب باشند و با کارهایی که نیاز به
تمرکز دارند اما استفاده از کلمات و ارتباط گرفتن با دیگران در موردشان
ضروری نیست، کنار میآیند.
باید
به او فرصت دهید
اگر
اوایل ازدواجتان با یک فرد درونگراست، انتظار شنیدن هر روزه دوستت دارم
را از او نداشته باشید. شما باید به او برای کنار آمدن با این موقعیت و
ارتباط تازه فرصت دهید. مطمئن باشید دوستتان دارد که تا اینجای راه با شما
آمده اما یک درونگرا نمیتواند چنین راز مهمی را در همان ماههای اول فاش
کند، یادتان نرود او بهراحتی حرف دلش را به شما نمیزند.
باید
خودتان به سمتش بروید
اگر
میان شما و یک درونگرا کدورتی ایجاد شده، منتظر معذرتخواهی و جلو آمدن او
ننشینید. باز هم لازم است قانون درونگراها که احساساتشان را آسان بروز
نمیدهند را با شما در میان بگذاریم و یادآوری کنیم که دوست درونگرای شما،
حتی اگر بیاندازه دلتنگتان باشد و واقعا بهخاطر این فاصله متاسف باشد،
نمیتواند احساساتش را کف دستش بگیرد و آنها را با شما به اشتراک بگذارد.
پس اگر خواهان ترمیم این رابطه هستید، قدم اول را بردارید و به او برای
برداشتن قدمهای بعدی کمک کنید.
نباید
زیاد حرف بزنید
به
جای اینکه احساساتتان را از طریق کلمات با درونگراها در میان بگذارید،
آنها را به زبان بیزبانی ترجمه کنید. یک درونگرا از لبخند سرشار از محبت
شما بیشتر انرژی میگیرد تا از شنیدن پیدرپی جمله دوستت دارم. آنها دوست
ندارند با کلمات درگیر شوند و بهتر از هر کسی، معنای رفتار شما را بدون
نیاز به شنیدن صدایتان میفهمند.
نباید
انتظار تغییر داشته باشید
تصور
نکنید یک درونگرا با روبهرو شدن با برونگراها و قرار گرفتن در مکانهای
شلوغ تغییر شخصیت میدهد. به خاطر داشته باشید این یک ویژگی شخصیتی است و
تا پایان عمر با او میماند. شاید سازگاری او با شرایطی که پیش از این
برایش استرسزا بوده کمی بیشتر شود اما هرگز به صرف مواجهه با موقعیتهایی
که برایش هراسآور هستند، به آدم دیگری تبدیل نمیشود.
نباید
سرزده مهمانش شوید
درونگراها
از اتفاقات غیرمنتظره خوششان نمیآید. اگر نمیخواهید فردی که این ویژگی
را دارد برای همیشه دورتان خط بکشد، فاصلهتان را حفظ کنید و قبل از رفتن
به خانهاش از اینکه کاری ندارد و دوست دارد شما را ببیند مطمئن شوید. برای
یک درونگرا اینکه حتی با کیکی که شمعها رویش را پوشاندهاند سرزده وارد
خانه شوید و تولدش را تبریک بگویید یک کابوس است.
نباید
به دستش خیره شوید
وقتی
دوست درونگرایتان که در تعمیر لوازم خانگی ماهر است، مشغول تعمیر رادیوی
شماست، کنارش ننشینید و حتی تشویقش هم نکنید. درونگراها وقتی توجه به
سمتشان است و دیگران در حال مشاهده رفتارشان هستند، دست و پایشان را گم
میکنند و توان انجام کار را از دست میدهند. مهم نیست چقدر در انجام آن
توانا هستند، برای آنها مشاهده شدن توسط دیگران یعنی فراموش کردن همه
دانستههایشان.
نباید
مدام درخواستتان را پیگیری کنید
اگر
به یکی از همکاران درونگرایتان در یکی از شبکههای اجتماعی درخواست دوستی
دادهاید، او را برای قبول این درخواست در تنگنا قرار ندهید. درونگراها
وقتی درخواستهای دوستی متعدد را میبینند، گیج و سرشار از استرس میشوند.
آنها به چند روز یا حتی چند هفته زمان برای فکر کردن به این موضوع نیاز
دارند و نمیتوانند بهراحتی برونگراها دکمه را بزنند و دوست مجازی تازهای
را پیدا کنند. پس او را به بیتفاوتی و بیمحبتی متهم نکنید و مدام نگویید
چرا درخواستم را قبول نکردهای! او برای راه دادن شما به حریم خصوصیترش و
نزدیکتر شدن به شما به زمان نیاز دارد.
نباید
او را مجبور به صمیمی شدن کنید
منابع
انرژی درونگراها و برونگراها در روابط اجتماعی متفاوت است. درحالی که یک
برونگرا بهراحتی شبکه تعاملات اجتماعیاش را گستردهتر میکند، درونگرا با
وسواس زیادی افرادی که قرار است به حلقه روابطش وارد شوند را انتخاب
میکند.
به همین دلیل اگر با یک درونگرا ازدواج کردهاید، نباید
انتظار داشته باشید به درخواست معاشرت با تکتک دوستان قدیمیتان بله
بگوید. باید بپذیرید او مجبور نیست همانطور که شما با آدمها رفتار
میکنید، با آنها برخورد کند و برای انتخاب نزدیکانش حق انتخاب دارد.
نباید
او را تنها بگذارید
درست
است که درونگراها با هر کسی و در هر زمانی کنار نمیآیند اما نمیتوانید
به این بهانه آنها را تنها بگذارید و از روابط اجتماعی محرومشان کنید.
درونگراها منزوی نیستند. بلکه تنها به ارتباطاتشان به عنوان یک دارایی
ارزشمند نگاه میکنند و حاضر نیستند هر کسی را در هر زمانی شریک این دارایی
کنند.
نباید
وسط حرفش بپرید
عادت
بسیاری از ماست که هنگام وارد شدن به یک بحث هیجانانگیز کلام هم را قطع
کنیم و جمله یا خاطره جالبی را بگوییم اما هنگام همکلام شدن با یک درونگرا،
چنین عادتی را کنار بگذارید.
افرادی که این ویژگی شخصیتی را دارند،
اگر کسی کلامشان را قطع کند، رشته صحبت را گم میکنند یا بهخاطر شخصیت
خاصشان، از ادامه آن آگاهانه صرفنظر میکنند. میدانیم مدیریت
هیجانهایتان برایتان دشوار است اما اگر میخواهید ارتباطی که بهسختی
ایجادش کردهاید به سکوت کشیده نشود چارهای جز این ندارید.
منبع:مجله سیب سبز
این مهارت ابتدا باید در خانواده شکوفا شود تا اگر خدای ناکرده، تصمیم خوب و عاقلانه ای نبود، ضرر و زیان چندانی متوجه فرزندان نشود.
بدون
تردید، تصمیم گیری یکی از مهم ترین مهارت های زندگی است، خدای بزرگ انسان
را مختار آفرید تا بتواند با انتخاب خوبی بر بدی و قرار گیری آگاهانه در
راه خودش، به سوی کمال حرکت کند، زیرا افراد همواره باید یک راه را از میان
راه های گوناگون انتخاب کنند ،ولی اگر شخص مهارت کافی را برای اخذ تصمیم
نداشته باشد، قادر به تصمیم گیری یا به عبارتی تصمیم سازی (decision
making) نخواهند بود و در نتیجه یا باید تعارض و تنش های ناشی از آن را
تحمل کند، یا با تصمیم گیری غیرمنطقی و نادرست، بر مشکلات خود بیفزاید.مثلا
بعضی خانم ها نمی توانند تصمیم بگیرند که حتی برای شام چه چیزی درست کنند!
و یا برخی آقایان حتی نمی توانند با انتخاب یک رستوران مناسب، شب زیبایی
برای همسر خود رقم بزنند!
تصور خیلی ها این است که اهم موارد تصمیم
گیری در جامعه، محدود به انتخاب شغل، رشته تحصیلی، انتخاب همسر و... می
باشد در حالی که کاربرد و قلمرو این مهارت بسیار وسیع بوده و جزیی ترین
رفتارها را نیز شامل می شود.
تصمیم گیری و گزینش ها در شکل دهی به
زندگی ما چنان نقش مهم و زیربنایی دارند که گفته اند زندگی انسان هر چه هست
حاصل مجموعه گزینش های اوست.
این مهارت برای نوجوانان و جوانان
و... اهمیت مضاعفی دارد، زیرا آن ها با راه ها و انتخاب های بی شماری مواجه
اند و هر چه ارتباطات اجتماعی آنان گسترش یابد، تعداد گزینه ها نیز افزایش
پیدا می کند و تصمیم گیری اهمیت بیشتری می یابد.
لازمه تصمیم گیری،
داشتن اراده قوی است. اراده قوی در هر کاری از مراتب پایین آغاز می شود و
به مراتب بالاتر ادامه پیدا می کند. معمولاً کسانی که به خود تلقین می کنند
که اراده آن ها روز به روز قوی تر می شود، نتیجه خوبی در عمل می گیرند و
از توانایی بهتری در انجام مسئولیت های شخصی و اجتماعی برخوردارند.
اولین
و مهمترین محیطی که شخصیت و شکلگیری رفتارهای فرزندان را پایهریزی
مینماید خانواده است، پس این مهارت ابتدا باید در خانواده شکوفا شود تا
اگر خدای ناکرده، تصمیم خوب و عاقلانه ای نبود، ضرر و زیان چندانی متوجه
فرزندان نشود.
روش های معمول تصمیم گیری
- تصمیم گیری ناگهانی و بدون تفکر
- تصمیم گیری اجتنایی یا تعویقی
- تصمیم نگرفتن
- تصمیم گیری خود را به دیگران دادن
- تصمیم گیری منطقی و صحیح
بهترین روش تصمیم گیری، ارزیابی تمام انتخاب ها و سپس انتخاب تصمیم می باشد.
چگونه گام های مهم تصمیم گیری را به فرزندانمان آموزش دهیم؟
بهتر
است ابتدا به او یاد دهید که برای هر مساله یا موقعیتی، راه حل های متفاوت
و متعدد وجود دارد، اتخاذ هر گونه تصمیم یا حتی تصمیم نگرفتن، پی آمدهایی
دارد.
الف: اطلاعات لازم را در مورد تصمیم خود جمع آوری کنید.
ب: انتخاب ها یا راه حل های متفاوت مربوط به تصمیم خود را ثبت کنید.
در جمع آوری اطلاعات، ارزش ها، هدف ها، مسائل فرهنگی و مجموعه چیزهایی که ضروری است، باید مد نظر قرار گیرند.
ج: نقاط قوت و ضعف هر انتخاب را نوشته و آن ها را ارزیابی کنید.
د: تصمیم لازم را براساس ارزیابی راه حل ها، بگیرید و دلایل خود را برای اتخاذ آن تصمیم مکتوب کنید.
نمونه هایی از تصمیم گیری های غیرمنطقی و ضعیف
- اجتناب کردن: فردی که خود را در دوست یابی یا حفظ دوستی ناتوان می بیند از حضور در فعالیت های گروهی خودداری می کند.
- به تعویق انداختن: در این مورد شخص، تصمیم گیری های خود را به آینده موکول می کند، مثل عدم انجام وظایف، عدم مواجهه با مشکلات موجود و...
- انتخاب بدون مطالعه: در
این حالت فرد راه حلی را انتخاب می کند که به نظر او درست است در حالی که
ممکن است تنها یکی از پیامدهای احتمالی آن را در نظر داشته باشد. مثلاً
صرفاً به خاطر پذیرفته شدن در گروه، با فعالیت آن ها، هم نوایی کند.
پس
آن چه که مهم است، این است که ما به عنوان پدر و مادر، به هنگام مواجهه با
مشکل، بتوانیم به درستی با آن روبه رو شده و در صدد حل آن برآییم. بعضی
افراد در مقابل کوچک ترین مساله و مشکل دچار پریشانی، آشفتگی و ناراحتی می
شوند و در مقابل ناملایمات زندگی آسیب پذیرند. این افراد وجود مشکل را دلیل
بر ضعف، بی کفایتی و نادانی خود می دانند و از مشکلات فرار می کنند و بدون
تفکر، رفتار می کنند و از عزت نفس پایینی برخوردارند، لذا قادر به پیش
بینی رفتارها و پیامدهای رفتار خود نیستند، دچار سردرگمی شده و برای مشکلات
خود فقط یک راه حل دارند و اگر به نتیجه نرسند به دلیل عدم پیگیری سایر
راه حل ها، آشفته می شوند و همیشه با ناکامی مواجه هستند. در مقابل افرادی
وجود دارند که سخت ترین مشکلات را پشت سر می گذارند، این افراد نه تنها
دچار آسیب و مشکل نمی شوند، بلکه به نظر می رسد که پس از تحمل مشکل و حل
آن، به بالاترین سطح ناتوانی و قدرت می رسند.پس سعی کنیم که الگوی خوبی
برای فرزندانمان باشیم.
منبع: تبیان
ما در اینجا 5 مورد از اسرار زنان موفق را برایتان آورده ایم که برای رسیدن به موفقیت می توانید اینها را به اشتراک بگذارید.
1 - همیشه سعی کن خودت باشی!
ایندرا
نویی ، هندی تبار و مدیر اجرایی و مدیر عامل شرکت پپسی به عنوان یکی از
زنان موفق اعتقاد دارد هر انسان موفقی در ابتدا باید خودش باشد چه در زندگی
و چه در کار. مهم آن است که از شکست ها نا امید نشود و دست از تلاش بر
ندارد .او می گوید من برای این که امروز شرکتم را به اینجا برسانم سختی های
بسیاری را تحمل کرده ام.
2 - نام شما همان نام تجاری شما است، بنابراین در زندگی به خوبی از آن محافظت کنید!
راشل ری سرآشپز سرشناس می گوید همانطور که
از گلدان های خانه تان به خوبی مراقبت می کنید باید از نام خود هم به خوبی
محافظت کنید و تصورتان این باشد که نام شما یک نام تجاری معروف می باشد که
باید از آن مراقبت کنید تا در نهایت از شخصیت خود محافظت کرده باشید.
3 - برای آنچه که دوست ندارید انرژی زیادی هدر ندهید!
بیونسی
نولس بانوی نوازنده معروف می گوید هر کس به اندازه علاقه ای که به هر چیزی
دارد باید زمان و انرژی بگذارد و الکی برای آنچه که به آن علاقه ای ندارد
انرژی هدر ندهد.
4 - مطمئن باشید که مرد زندگی تان کاملا به شما معتقد است !
سالی کراوچک رییس امور مالی سیتی گروپ در
وال استریت آمریکا می گوید در زندگی آنقدر شوهرم به من اعتماد دارد که اگر
زمانی دیر از سر کار به منزل بیایم با یک معذرت خواهی کوچک ، او خواهد
فهمید که حتما برای من مشکلی پیش آمده که من دیر رسیده ام و از این جور
مشکلات پیش پا افتاده در زندگی ام نخواهم داشت.
5 - برای آنچه می خواهید بدست آورید بجنگید !
وزرشکاری
به نام ماریا شاراپووا می گوید من وقتی برای بازی به زمین تنیس می روم و
به من شماره 2 را می دهند تمام سعی خود را می کنم که شماره یک را بدست آورم
و به راحتی کوتاه نخواهم آمد.
منبع: سیمرغ
بازاریابی محتوا به یک بخش بزرگ از بازاریابی اینترنتی تبدیل شده است که اگر استانداردهای آن رعایت شود میتواند توجه کاربران را به خود جلب کند، فروش یک شرکت را افزایش دهد و بازدهی بلند مدت آن میتواند سودآوری زیادی برای کسب و کار داشته باشد.
این به این معنی است که بیشتر کسب و کارها امروزه از این روش برای تبلیغات و بازاریابی استفاده می کنند. بنابر این چطور میتوان در بین این حجم وسیع از تبلیغات بهترین نتیجه را از آن خود کرد؟ همه تجارت ها سعی می کنند تا به اندازه کافی در تبلیغات خود محتوا تولید کنند اما علاوه بر میزان آن کیفیت محتوا نیز مهم است.
براساس گفته
"management today"ویکتوریا بکهام (victoria beckham) امسال برترین
کارآفرین بریتانیا بوده است که در ابتدا ستاره موسیقی پاپ بود، سپس تبدیل
به همسر ستاره فوتبال شد و حالا به عنوان طراح لباسی مهم با هوش تجاری بالا
قابل تحسین است.
چه او را دوست داشته باشید یا چه از او متنفر باشید،
نمیتوانید اعداد را (که در مورد بکهام قابل ملاحظه هستند) نادیده بگیرید.
از اولین باری که مغازهاش در خیابان mayfair لندن بازگشایی شد، تجارت مد
ویکتوریا بکهام از گردش معاملاتی یک میلیون پوند به سی میلیون پوند در طی
پنج سال اخیر رسیده است.
در همین بازه زمانی، همچنین تعداد کارکنان
او از سه به صد رسیده است؛ برند او 2900% رشد فروش و 3233% رشد استخدام
داشته است که ثروت شخص او را تقریبا به 210 میلیون پوند رسانده است.
موفقیت ویکتوریا بکهام در دنیای مد،
برای زنان بسیار مهم است، شاید به این دلیل که در طول زندگیمان به ما گفته
میشود اگر میخواهید موفق باشید باید دوستتان داشته باشند. این قضیه باعث
تشدید تفکراتی در زنان میشود که به آنها میگوید همیشه باید همه را راضی
نگه دارند حتی به بهای از دست دادن آرامش ذهنی خودشان.
در حالی که
این پیغام به طور مداوم در طول زندگی برای زنان تکرار و تصریح میشود،
مردان هیچ وقت برای جلب موافقت و تایید دیگران به اندازه زنان این قدر تلاش
نمیکنند و زحمت نمیکشند. حتی در مورد مردان هر چقدر کمتر مورد علاقه
دیگران باشید احتمال آنکه به عنوان رهبر به شما احترام گذاشته شود، به خصوص
در دنیای تجارت، بیشتر است. بیشترین جایی که این قضیه نمود پیدا میکند،
نوع صحبت کردن ما راجع به کسانی است که مشهور نیستند: به زنان میگوییم
زنیکه مزخرف بداخلاق، در حالی که به مردان با حالت تحسین میگوییم رهبر قوی
و قاطع!
شاید ویکتوریا بکهام یک بار و برای همیشه این استاندارد را تغییر داده باشد.
حتی با همه موفقیت و شهرتش در دنیای
موسیقی گرفته تا صنعت ورزشی، ویکتوریا بکهام هیچ وقت آنطور که باید توسط
عموم مردم مورد علاقه نبود، و این مسئله بیشتر برای عموم مسئله بوده!
همانطور که هالی بَکستِر از guardian میگوید: "یکی از بزرگترین جرمهایی
که یک زن در معرض عموم میتواند مرتکب شود این است که نتوان با او خیلی
ارتباط برقرار کرد."
با وجود استراتژیها و مصاحبههای سازمانهای
روابط عمومی که به نظر میرسید قصد ملایم و شیرین کردن چهره ویکتوریا را
داشتهاند، ویکتوریا بکهام همچنان آن چهره سرد خود را حفظ کرده است. سراغ
یک سری از مقالات مهم در مورد او بروید و خواهید دید که نسبت زیادی از
آنها هنوز به "نگاه خیره سرد" او یا اینکه او "به اندازه کافی نمیخندد"
اشاره میکنند. پس از همه اینها و سالها نخندیدن به دوربینها و دست تکان
ندادن مثل یک دختر خوب، او این جسارت و توانایی را داشت که یک طراح لباس
شود.
نه تنها او که از گروه "spice girls" آمده بود، یک طراح لباس
شد، بلکه به تنهایی طراحی موفق و قابل احترام شد. این اصلا چیز سادهای
نیست که بکهام توانست بدون اینکه حتی یک بار دختری باشد که همه او را
میستایند، برندی به این عظمت و موفقیت راه بیاندازد. از همه مهمتر به نظر
نمیآید که هیچوقت این قضیه برای او اولویت داشته است!
شاید او
خیلی درگیر به دنیا آوردن و بزرگ کردن چهار فرزندش، یکی از معروفترین
زوجهای پرقدرت دنیا بودن و یا به آرامی به راه انداختن و گسترش دادن سلطنت
خودش بوده است.
ویکتوریا بکهام سخت تلاش کرد و اجازه داد تا کار و
موفقیتش به جای او صحبت کند. و نتیجه کارش هم به وضوح و پرقدرت خود را نشان
داد. داستان او نشان میدهد که یک زن تاجر موفق، جدای از اینکه چقدر مورد
تایید بقیه است، یک زن تاجر موفق است. حرف آخر: برای اینکه موفق شوید نیاز
نیست که حتما همه شما را دوست داشته باشند.
این پیغام مهم و توانبخشی است که همه زنان باید آن را واضح بشنوند و بپذیرند.
منبع: آی بانو
اغلب افراد پس از بیدار شدن از خواب
ناخواسته اشتباهاتی را مرتکب میشوند که تمام روز آنها را خراب میکنند.
این اشتباهات موجب میشوند که حال فرد در طول روز تحت تاثیر قرار گرفته و
معمولا این افراد روز خوبی را سپری نمیکنند. با آگاهی از این اشتباهات و
در نتیجه جبران آنها میتوانید روز خوبی را برای خودتان رقم بزنید:
1 - خودداری از قرار گرفتن در معرض نور خورشید
وقتی
از خواب بیدار میشوید و در معرض نور آفتاب قرار نمیگیرید یک روز
کسلکننده را پیش رو خواهید داشت. یک بررسی انجام شده در دانشگاه فینبورگ
آمریکا نشان داد که در واقع از دست دادن نور خورشید در هنگام صبح شاخص
توده بدنی را بالا میبرد. در واقع افرادی که بعد از ظهر در مقابل تابش نور
خورشید قرار میگیرند شاخص توده بدنی آنها نسبت به کسانی که صبح در معرض
این نور قرار میگیرند افزایش مییابد و در نتیجه بیشتر با چاقی و عوارض
ناشی از آن دست به گریبان هستند. در واقع قرار گرفتن 20 تا 30 دقیقه در
معرض نور خورشید در هنگام صبح به افزایش سطح انرژی و تنظیم فعالیت بدن،
افزایش اشتها و نیز تنظیم سوخت و ساز بدن کمک میکند.
2 - ننوشیدن آب
اگر
در هنگام صبح آب ننوشید در باقی روز با کمبود اکسیژن در بدن روبرو خواهید
بود و کمبود اکسیژن شما را در حالت بدی قرار داده و شما احساس خستگی مفرط
میکنید. در واقع نوشیدن مایعات در هنگام صبح نه تنها شما را شادتر و
پرانرژی تر میکند بلکه سرعت و توانایی شما را در کار افزایش میدهد.
3 - شروع کردن صبح با معده خالی
بر
اساس تحقیقات اخیر در انگلیس، در صورتی که فرد بدون خوردن صبحانه روز خود
را آغاز کند در تمام آن روز تندخو و عصبی خواهد بود. در واقع یافتههای این
تحقیق نشان داد کسانی که صبحانه میخورند کارهای روزانه خود را با انگیزه و
حس و حال بهتری انجام میدادند. همچنین خوردن وعدههای سالم غذایی در
هنگام صبح انرژی لازم را برای عملکرد بهتر در تمام روز به مغز شما میدهد.
بنابراین توصیه میشود که برای صبحانه از ترکیبی از مواد حاوی پروتئین و
کربوهیدرات استفاده کنید. بر اساس تحقیقات انجام شده در دانشگاه تگزاس،
کسانی که در هر سه وعده غذایی 30 گرم پروتئین را به بدنشان میرسانند، جذب
پروتئین در عضلات آنها 25 درصد بیشتر از کسانی است که تنها در وعده شام
پروتئین میخورند در حالی که این ماده غذایی برای حفظ سلامت بدن ضروری است.
4 - رفت و آمدهای روزانه
مسیر
خانه تا محل کار عامل مهمی در پر انرژی بودن یک روز کاری است. قرار گرفتن
در ترافیکهای طولانی نه تنها موجب عصبی شدن فرد در آن روز میشود بلکه
تاثیرات سوء بلندمدتی نیز دارد. برای این ترددهای ضروری روزانه روش مناسبی
را انتخاب کنید. برای مثال سعی کنید تا حد امکان با ماشین شخصی از خانه
خارج نشوید تا به ناچار در ترافیک های طولانی نمانید و بتوانید برخی از
مسیرهای بین راه تا رسیدن به محل کار خود را پیاده روی کنید.
منبع : ایسنا
شاید با توجه به
این تعاریف، شما تصور کنید که داشتن خانواده موفق خواب و خیالی بیش نیست،
اما برای داشتن خانواده ای موفق ۵عامل وجود دارد.
درباره عبارت
«خانواده موفق» چه تعریفی به ذهنتان می رسد؟ مثلا خانواده ای که تمام اعضای
آن مودب باشند و خوب تربیت شده باشند؟ خانواده ای که فرزندان آن به موفقیت
های بزرگ رسیده باشند؟ خانواده ای که ارتباط متقابل و پیوستگی میان اعضای
آن، کل خانواده را به یکدیگر متصل کند به نحوی که سلامت یکی برای همه مهم
باشد و مشکل یکی مشکل بقیه باشد؟ خانواده ای که ارتباط صمیمی و نزدیک با هم
داشته باشند، یکدیگر را تقویت و تأیید کنند و به پیشرفت هم کمک کنند؟
خانواده ای که محبت، تشویق، پذیرش و احترام متقابل در آن مشاهده شود؟
خانواده ای که شادی، رضایتمندی، عشق و علاقه در آن وجود داشته باشد؟
بله، تمام این موارد تعریفی از یک
خانواده موفق است. شاید با توجه به این تعاریف، شما تصور کنید که داشتن
خانواده موفق خواب و خیالی بیش نیست، اما برای داشتن خانواده ای موفق ۵عامل
وجود دارد که اگر بتوانید آن ها را اجرا کنید، می توانید امیدوار باشید که
خانواده خود را به سمت شادی، رضایتمندی، عشق و علاقه بیشتر هدایت کرده
اید.
عامل اول : ایجاد یک نظام خانوادگی مبتنی بر محبت و پذیرش
اولین
نیاز روحی هر فرد نیاز به تأیید شدن و پذیرش است، به این معنا که فرد نیاز
دارد به کسی یا چیزی احساس تعلق داشته باشد. آیا تا به حال به این مسئله
فکر کرده اید که چرا بعضی بچه ها به یک گروه خاص متعهد و پایبند هستند؟ علت
آن تأمین نیاز عاطفی، ابراز وجود و تعلق خاطر افراد در این گروه هاست. شما
مطمئن باشید که اگر نیاز فرزندان تان به تأیید و پذیرش در خانواده تأمین
نشود، آن ها برای برآورده شدن این نیاز به هر جایی پناه خواهند برد، ولی
اگر شما نمی خواهید که فرزند تان به جایی غیر از خانواده دلبسته شود، تلاش
کنید تا این موارد را رعایت کنید:
_ در برنامه خود تجدیدنظر کنید یا
از برخی کارهای خود صرف نظر کنید تا بتوانید وقت بیشتری را در کنار
فرزندتان باشید. مثلا آخر شب برای فرزندتان قصه بخوانید یا یک هفته در شب
را با هم فیلم تماشا کنید یا آخر شب با هم بازی کنید.
_ به فرزندتان
کمک کنید تا برای خود هدف داشته باشد و به این اهداف برسد. داشتن برنامه
باعث می شود تا کودک و نوجوان شما بسیاری از کارهای باطل را انجام ندهد.
اما در این مسیر مراقب باشید که کودکتان را به راهی هدایت کنید که در مسیر
استعدادها و علایق او باشد.
_ همواره باید تلاش کنید تا به کارهای
درست فرزندان تان هم توجه داشته باشید چرا که توجه دائمی والدین به کارهای
نادرست فرزندان، باعث کاهش عزت نفس و اعتماد به نفس فرزندان می شود؛
بنابراین گاهی هم فرزندان تان را به خاطر کارهای درستی که انجام می دهند،
تشویق کنید.
_ گاهی هم فکر کنید که علت بدرفتاری کودکتان، از روی
قصد و نیت بدخواهی نیست؛ برای مثال اگر کودک شما روی دیوار نقاشی می کشد
شاید واقعا نمی دانسته که نباید این کار را انجام دهد بنابراین شما نباید
فکر کنید که او بچه بدی است و او را سرزنش کنید.
_ جلوی چشم
فرزندان، با یکدیگر جر و بحث نکنید چرا که آن ها نباید نگران وضعیت خانواده
باشند. نباید نگران از هم پاشیدن خانواده باشند و شاید آن ها خودشان را
مقصر این وضع بدانند و برای همین تلاش کنند تا وضعیت را درست کنند؛
بنابراین شما می توانید به جای جر و بحث کردن با داشتن رفتارهای موقر و
محترمانه درباره مسائل مورد اختلافتان صحبت کنید تا کودکان بفهمند والدین
مشکلاتشان را از راه درست حل می کنند و از این طریق می آموزند که در آینده
با مشکلاتشان چطور برخورد کنند.
عامل دوم : ریتم مشخص زندگی
_
یکی از راه های برخورداری زندگی از یک ریتم مشخص، این است که هر برنامه در
خانواده دارای نظم است. برای مثال ساعت خواب مشخص است مثل ساعت غذا خوردن،
ساعت تماشای تلویزیون و ...
_ فرصتی را برای با هم بودن در نظر
بگیرید. برای مثال انجام مسابقات خانوادگی یا حل جدول یا انجام فوتبال دستی
و البته فراموش نکنید که تماشا کردن تلویزیون جزو این فعالیت ها در نظر
گرفته نمی شود چرا که مستلزم برقراری ارتباط با یکدیگر نیست.
_ کمک کردن به افراد درمانده به عنوان یک کار داوطلبانه می تواند به زیبا شدن آهنگ زندگی شما کمک کند.
ضمن آن که احســــــاس همدلی را در کودک شــما افزایش می دهد.
_
درباره ارزش های خانوادگی خودتان صحبت کنید و آن ارزش ها را با خودتان
مرور کنید؛ برای مثال خانواده ما هیچ وقت دروغ نمی گویند، هیچ وقت دزدی نمی
کنند، دیگران را مسخره نمی کنند و ...
عامل سوم : رسم و رسوم خانوادگی
_
وقتی کودک بودم هر سال والدینم برای من و خواهر و برادرانم جشن تولد می
گرفتند و این مراسم نه تجملاتی بود و نه خرج زیادی داشت بلکه یک رسم و سنت
خانوادگی بود که احساس تعلق و پیوند ما را نسبت به خانواده زیاد می کرد.
شما هم می توانید با انجام چنین کارهایی خانواده خود را در مسیر لذت و شادی
قرار دهید. یکی از کارهای دیگری که می توانید انجام دهید این است که
داستان های خانوادگی تعریف کنید.
_ با هم عبادت کردن یا شرکت در
مراسم عزاداری ها و سوگواری ها هم می تواند به عنوان یکی از رسوم خانوادگی
در نظر گرفته شود. این کار باعث ارتباط، پیوستگی و تعلق خاطر اعضای خانواده
می شود.
عامل چهارم : در روابط خود نقشی فعال داشته باشید
_
نتایج پژوهش ها نشان داده است که میزان مشکلاتی که فرزندان یک خانواده
دچار آن می شوند با میزان ارتباط کلامی اعضای خانواده، در ارتباط است و به
عبارت دیگر هر چه گفت وگوها در خانواده کمتر باشد میزان مشکلات هم بیشتر
خواهد شد. بنابراین تلاش کنید تا در محیط خانه فقط درباره مشکلات صحبت
نکنید و فقط زمانی که از دست یکدیگر دلگیر هستید، با یکدیگر حرف نزنید بلکه
تلاش کنید تا درباره هر موضوعی حتی موضوعات کم اهمیت و خوب هم صحبت کنید.
_
به علایق فرزندانتان احترام بگذارید و سعی کنید تا آن جا که با عقاید و
ارزش های خانوادگی شما در تضاد نیست، آن علایق را بپذیرید و به آن ها
احترام بگذارید.
_ درباره موضوعات حساسی مانند مذهب یا سیاست صحبت
کنید و به فرزندتان اجازه دهید تا عقایدش را ابراز کند و یاد بگیرد چطور
ارتباط برقرار کند. فراهم کردن این فرصت به کودکان اجازه می دهد تا اعتماد
به نفسشان تقویت شود و مهارت های ارتباطی آن ها افزایش یابد.
عامل پنجم : مقابله با بحران ها را یاد بگیرید
_ آرامش خود را حفظ کنید، چرا که با حفظ کردن آرامش خودتان به دیگر اعضای خانواده هم آرامش و امنیت خاطر می دهید.
_
سعی کنید به جای سرزنش کردن دیگران، مشکل را حل کنید برای مثال هنگام بروز
بحران و مشکلات، اعضای خانواده را سرزنش نکنید و فقط تلاش کنید مشکل را حل
کنید. با این کار هم مشکل حل می شود و هم با سرزنش و تنبیه یک نفر موجب
گوشه گیری و انزوای او نمی شوید و دفعه بعد هم اگر دچار مشکل شد آن را از
شما پنهان نمی کند.
_ سعی کنید وضعیت خانواده را تا حد ممکن، عادی
نگه دارید و مراسم خانوادگی خود را حفظ کنید و با این کار سبب القای آرامش و
ثبات اعضای خانواده خود شوید.
_ تلاش کنید تا آن جا که ممکن است،
نگران آینده نباشید و به خودتان اطمینان دهید که همان طور که مشکلات گذشته
را حل کرده اید پس می توانید این مشکل را هم حل کنید.
منبع :khorasannews
برای موفقیت در بازاریابی محتوا باید برای نوشتن محتوای خود استراتژی داشته باشید. در واقع در نوشتن محتوا از موضوع و هدف اصلی خود دور نشوید. در نوشتن محتوای تبلیغاتی خود به نکات زیر توجه کنید:
1# طوری محتوای تبلیغاتتان را تهیه کنید که به طور غیر مستقیم مخاطبین شما را وارد چرخه خرید و استفاده از محصولات و خدمات شما کند.
از
شبکه های اجتماعی برای رونق کسب و کار خود و بهبود بازخورد تبلیغاتتان
استفاده کنید. تبلیغات را در شبکه های اجتماعی مثلاً در کانال تلگرام خود
منتشر کنید.
3# برای وب سایت خود از دامنه com استفاده کنید. ۸۵% از تجارت های موفق از این دامنه برای وبسایت خود استفاده می کنند. همچنین باید در انتخاب نام مناسب برای دامنه سعی و تلاش کافی داشته باشید.
احتمال زیاد شما هم جزو افرادی هستید که
احساس میکنید کارهای زیادی برای انجام دادن دارید ولی وقت شما این اجازه
را به شما نمیدهد، صرفنظر از توانایی ما در مدیریت زمان همه با هر
توانایی روزی به این نتیجه میرسند که زمانی که در اختیار دارند کفاف
برنامههای موجود در ذهنشان را نمیدهد و در این نقطه بایستی شما نه گفتن
را آغاز کنید.
در اینجا برای اینکه موضوع را بیشتر باز کنم به ایمیلی که چند وقت پیش برایم توسط یکی از شاگردانم فرستاده شده اشاره میکنم.
…
هر چه ترم به جلو پیش میرود امیدم را برای رسیدن به مطالب گفتهشده بیشتر
از دست میدهم. نکته اینجاست که من میدانم که توانایی خواندن و فهمیدن
درسها را دارم ولی برنامههای اضافه بسیاری دارم که کار را برایم مشکل
میکند، من یک شغل پارهوقت دارم که وظیفه آموزش به یک گروه جوان را
عهدهدار هستم، من تنها راهحل مشکل را در کمتر خوابیدن و بیشتر مطالعه
کردن میدانم ولی بعد از مدتی ازنظر فیزیکی بهشدت خسته شدهام و این خستگی
تأثیری مستقیم بر روی میزان یادگیری من گذاشته است.
من بهشخصه
احساس این شاگردم را درک میکنم زیرا قبل از اینکه شروع به سادهسازی
زندگیام کنم در مسیرهای مختلفی حرکت میکردم و همیشه دوست داشتم که به
امور زیادی بپردازم و بهاصطلاح خودم چندبعدی باشم ولی نتیجهای که نهایتاً
حاصل میشد خراب کردن آن کار بود زیرا بهشدت در امور مختلفی درگیر بودم.
حال
برای آن شاگردم و افرادی که وضعیت مشابه را دارند تنها یک توصیه را
میتوانم بکنم و آن این است که ظرفیت انسانها محدود است پس تا دیر نشده نه
گفتن را یاد بگیرید.
چرا باید نه بگوییم؟!
در
ابتدا بایستی بگویم که یکی از پیششرطهای اضافه کردن وقت به برنامه
روزانه خود این است که برخی از برنامههای غیر اصلی و بهاصطلاح فرعی را
حذف کنید، مثلاً برای شاگردم که برای شما از او مثال آوردم این است که او
بایستی شغل پارهوقت خود را کنار بگذارد و یا اینکه از تفریحات آخر هفته
خود کم کند و به آنها نه بگوید تا از طرف دیگر بتواند به دانشگاه خود آری
بگوید و به درسومشق خود برسد.
در این میان ممکن است که نه گفتن
برای بسیاری از افراد سنگین و غیرقابلقبول باشد و بگویند که نه گفتن به
این کار یعنی کاهش لذتهای زندگی و عدم خوشی و تفریح و غیره و یا اینکه
بگویند این امور همه جزو امور مهم و حیاتی برای من هستند و من نمیتوانم
هیچکدام از آنها را رها کنم.
در اینجا بایستی به این دوستان گفته
شود که بدون شک هر شخصی توانایی و استعداد زیاد در چند زمینه دارد ولی ما
همه انسان هستیم و انسانها نیز دارای محدودیت هستند و برای اینکه این
محدودیتها باعث از پا افتادن ما نشوند بایستی آنها را جدی بگیریم. برای
مثال کمخوابی میتواند بسیار سطح تمرکز ما را پایین بیاورد و از طرف دیگر
نیز ما را عصبی و زودرنج سازد؛ پس برای اینکه شما کیفیت زندگی خود را از
دست ندهید و اینکه حداقل یک کار را بهدرستی انجام دهید بایستی خیلی از
امور را چه دلخواه و چه غیرازآن حذف کنید. پس تصمیم با شماست یا بایستی یک
کار را بهدرستی انجام دهید یا چند کار را بهصورت ناقص انجام دهید که
نتیجه تصمیم مورد دوم چیزی جز ناراحتی و اضطراب و ناامیدی و سرخوردگی نیست.
چند کار را بهدرستی انجام دهید
در
حالت ایدهآل شما بایستی یکی از امور روزمره خود را بهعنوان مهمترین کار
انتخاب کرده و تمام تمرکز خود را به آن کار معطوف کنید حال ممکن است آن
کار مرتبط با خانواده باشد یا شغل شما یا دانشگاه و مدرسه شما مهم این است
که تمام تمرکز خود را بر روی یک مورد معطوف کنید.
حال پسازاینکه
توانستید تمام تمرکز خود را بر روی یک موضوع خاص متمرکز کنید و از آن
مهمتر آن را بهدرستی انجام دهید میتوانید یک کار دیگر را نیز در کنار
کار اصلی خود انتخاب کرده و به آن نیز رسیدگی کنید. البته شکی وجود ندارد
که تمرکز شما برای کار اول کاهش پیدا میکند ولی در عوض میتوانید همزمان
به دو امر برسید ولی هرگز به سراغ کار سوم نروید تا زمانی که تمام دو کار
قبلی را بهدرستی انجام ندادهاید. اگر شما همین استراتژی را در پیش بگیرید
میتوانید کارهای خود را باکیفیت دلخواه انجام دهید و هرگز دچار استرس و
نگرانی نشوید و هر جا نیز دیدید که نمیتوانید بهدرستی بر روی امور خود
تمرکز کنید کافیست که برخی را مجدداً حذف کنید.
پس برای اینکه بتوانید به امور زندگی خود برسید بایستی نه گفتن را از همین حالا شروع کنید.
منبع:برترین ها
هزار سال هم که
بگذرد و هزار صفحه هم که درباره این رابطه بنویسیم، مشکل حل نمیشود. جنگ
عروس و مادرشوهری در بسیاری از حکایتها و افسانهها روایت شده و حتی برخی
از روانشناسان هم میگویند رقابت دو زن بر سر تصاحب محبت یک مرد، حاصلی جز
در گرفتن چنین جنگی ندارد اما با وجود همه اینها، به شما توصیه میکنیم قبل
از روبهرو شدن با مادر همسرتان ذهنتان راحسابی شستوشو دهید و همه
باورهای قدیمی را دور بریزید.
نگذارید کلیشهها در مورد رابطه شما
تصمیم بگیرد و شانستان را امتحان کنید. شاید مادر همسرتان در کمترین زمان
به یکی از ارزشمندترین آدمهای زندگیتان تبدیل شود.
باید
با او آشنا شوید
در
همان روزهای اول زندگی مشترکتان با کمک همسرتان از خصوصیات اخلاقی مادرش،
حساسیتهای او، نیازهایش و هر آنچه فکر میکنید در ارتباط میان شما
میتواند کمک کننده باشد، باخبر شوید. حتی اگر پیشفرضهای تاریخ گذشته در
مورد رابطه عروس و مادرشوهری را باور کنیم، نمیتوانیم این واقعیت را
نادیده بگیریم که درست شناختن حریف، میتواند به شما در پیروز شدن کمک کند.
نباید
مقایسه کنید
هیچوقت
مادر خودتان را با مادرشوهرتان مقایسه نکنید. هزار سال هم که بگذرد و حتی
اگر رابطه میان شما و او ایدهآل و صمیمانه باشد، باز هم او مادر شما نیست.
از طرف دیگر، هر خانواده عادات و اقتضائات خود را دارد. اگر خانواده شما
اهل حمایت مالی یا همدلی کردن هستند اما این رفتارها از مادرشوهرتان سر
نمیزند به او خردهای نگیرید. نگاهی به سبک زندگی خانواده همسرتان
بیندازید. شاید آنها محبتشان را به شیوهای متفاوت از خانواده شما ابراز
میکنند.
باید
بپذیرید تازهوارد هستید
هیچوقت
خود را با عروسهای دیگر خانواده مقایسه نکنید. احتمالا عروسهای قبلی
خانواده رابطه صمیمانهتری با مادرشوهرتان دارند و به او نزدیکترند. طبیعی
است! آنها سالهای بیشتری را در کنار هم زندگی کردهاند. گذشته از این،
هیچ وقت خدماتی که مادرشوهرتان به عروسهای دیگر ارائه کرده را با کمکهایی
که به شما کرده قیاس نکنید. تفاوت وضعیت اقتصادی خانواده در سالهای
مختلف، تفاوت نگاه آدمها به موضوعات و بسیاری عوامل دیگر، میتواند در این
مورد تاثیرگذار باشد. پس نگذارید حسادت و مقایسه کردن از همان روزهای اول
رابطه شما را خراب کند.
باید
خط قرمزها را روشن کنید
حتی
اگر اوایل ازدواجتان است، اجازه نزدیک شدن هیچکس به خط قرمزهایتان را
ندهید. مهم نیست پای مادر خودتان در میان باشد یا مادرشوهرتان، شما باید
محدودههایی که وارد شدن به آنها آزارتان میدهد را روشن کنید و به دیگران
یاد دهید به آنها نزدیک نشوند. اگر سرزده مهمانی رفتن آزارتان میدهد یا
اگر مراقبت بیش از حد مادرشوهرتان از مردی که همسر شماست کلافهتان میکند
در یک گفتوگوی آرام و صمیمانه موضوع را با او در میان بگذارید. جبهه
نگیرید اما اگر مادر همسرتان تحمل یک گفتوگوی منطقی را نداشت و از
صراحتتان ناراحت شد، کوتاه نیایید. کافی است شما جوانب مهربانی و احترام
را رعایت کنید؛ همین!
نباید
رو در رو بجنگید
مهم
نیست که رفتار مادرشوهرتان با شما بد بوده یا با همسرتان. واقعیت این است
که در این رابطه، شما باید در حاشیه حضور داشته باشید و همسرتان نقش جاده
صاف کن را برعهده بگیرد. مسئول هر گونه سوءتفاهمی که میان شما و
مادرشوهرتان ایجاد شود و رابطهتان را تهدید کند، همسر شماست که نتوانسته
نقش میانجی را در این رابطه به خوبی بازی کند. اما گذشته از این واقعیت،
شما هم باید مراقب رفتارهایتان باشید.
اگر اختلاف نظری دارید، خود
را به طور مستقیم وارد جنگ با او نکنید و اجازه دهید همسرتان که مادرش را
بهتر میشناسد با برعهده گرفتن نقش میانجی مشکل را حل کند. جنگیدن شما با
مادرشوهر، هیچ فایدهای جز به لرزه درآوردن پایههای زندگی مشترکتان
نخواهد داشت پس خود را کنار بکشید و کار را به اهلش بسپارید.
نباید
زیاده از حد صمیمی شوید
داستان
مادر دوم را فراموش کنید. مادر همسر شما، مادر همسرتان است؛ همین! پس در
درجه اول برای احترام گذاشتن به او تلاش کنید. علاقه قلبی و صمیمیت مسائلی
نیستند که از همان ابتدای شکل گرفتن رابطه به وجودشان نیاز داشته باشید. پس
اول بنای احترام را بسازید و بعد اگر دوست داشتید و در توان خود دیدید به
فکر ساختن رابطه ای صمیمی و دوستانه باشید. اگر از همان روزهای اول بخواهید
نقش دختر آنها را بر عهده بگیرید و با هم خانه یکی شوید، احتمال جرقه زدن
رابطهتان زیاد خواهد بود. پس فاصله را حفظ کنید و اجازه دهید زمان در مورد
رابطه شما تصمیم بگیرد.
باید
خودتان باشید
از
همان روز اولی که به خانه آنها وارد میشوید، خودتان باشید. سبک پوششتان،
جنس رفتارهایتان و عاداتتان را سانسور نکنید تا بعدها با نشان دادن خود
واقعیتان آنها را شگفتزده نکنید. اگر از فرهنگ متفاوتی هستید، خود را
مسئول شبیه شدن به خانواده همسرتان ندانید. درست است که برخی ریزهکاریهای
معاشرتی و رفتاری را بهخاطر حفظ حریمها رعایت میکنید اما قرار نیست بعد
از ازدواج همه گذشتهتان را کنار بگذارید و به فرد دیگری تبدیل شوید.
نباید
کلیشهای رفتار کنید
قصه
جنگ عروس و مادرشوهر، یک قصه قدیمی است که مردم بسیاری از کشورها با آن
درگیر هستند. اما نه قدمت و نه گستردگی این ماجرا، نباید باعث پیشداوری
شما در مورد مادر همسرتان شود. در برخورد با این زن تازه زندگیتان
کلیشهای رفتار نکنید و هنگام قضاوت در مورد رفتارهایش، لقب«مادرشوهر» را
مدام در ذهنتان مرور نکنید. وقت دلخوری به خود بگویید اگر رفتار او را یکی
از نزدیکان خود شما انجام میداد، چه احساسی پیدا میکردید و چه واکنشی
نشان میدادید.
باید
اجازه دهید مادری کند
مادرشوهرتان
پیشنهاد خریدن سبزیهایتان را میدهد یا اینکه دوست دارد گاهی برایتان
غذا درست کند و بیاورد؟ اشکالی ندارد! هیچ کدام از این رفتارهای او به
استقلال شما صدمهای نمیزند. نگذارید مادر همسرتان زندگی شما را اداره کند
و باری که وظیفه شماست را به دوش بکشد اما اجازه دهید گاهی برایتان مادری
کند و شما هم وانمود کنید که به او محتاجید و بخشهایی از زندگیتان بدون
حضورش لنگ میماند.
نباید
با هم رقابت کنید
اگر
میخواهید در مورد مالکیت همسرتان با این زن رقابت کنید، باید بگوییم
آینده زندگی مشترکتان را به خطری جدی میاندازید. یادتان نرود شما و
مادرشوهرتان هر دو، زنهای مهم زندگی همسرتان هستید و اگر قرار باشد با
رقابت و جنگهای آزاردهنده به دنبال دزدیدن او باشید، به طور کامل از دستش
میدهید. حتی اگر میانه خوبی با مادرشوهرتان ندارید، برای تخریب چهره او در
نظر همسرتان تلاش نکنید. وارد کردن دعواهای عروس و مادرشوهری تنها انرژی
زندگیتان را پایین میآورد و از شما در نگاه همسرتان زنی غرغرو میسازد که
جز رقابتهای بیثمر زنانه به چیزی فکر نمیکند.
باید
آدابدان باشید
به
نام صمیمیت و بیحواسی، مادرشوهرتان را در مناسبتهای مهم نادیده نگیرید.
روز مادر، روز تولد یا مناسبتهای دیگری که برایش مهم است را با یک کادوی
کوچک و چند شاخه گل جشن بگیرید. در مناسبتهای مهمی مثل شب یلدا یا لحظه
سال تحویل اجازه ندهید تنها بماند و اگر قصد دارید مهمانی خانوادگی ترتیب
دهید، او را هم به جمعتان دعوت کنید. قبلا هم گفتیم آنقدر با مادرشوهرتان
رفت و آمد نکنید و در خانهاش ماندگار نشوید که مرزهای میانتان از بین
برود اما در چنین روزها و لحظههای مهمی، هرگز نگذارید احساس کند فراموش
شده است.
نباید
دنبال سوژه بگردید
با
ذرهبین به جان همه حرفها و رفتارهای مادرشوهرتان نیفتید. اگر شما
بخواهید ایرادی در رفتارهایش پیدا کنید یا اینکه از میان حرفهایش عبارتی
آزاردهنده را کشف کنید، حتما موفق میشوید؛ نه به دلیل اینکه او
مادرشوهرتان است و قصد جنگیدن با شما را دارد بلکه به این دلیل که آدمها
آنقدر متفاوت هستند که از جملههای مشابه، معنای متفاوتی را استنباط کنند.
اگر شما تا این اندازه ریزبین و حساس باشید، بدون شک از میان حرفهای مادر
خودتان و حتی همسرتان هم به اندازه کافی موضوع ناراحت کننده پیدا خواهید
کرد.
منبع:مجله سیب سبز
هیچ کس زنگ خانه ما را نمی زند و هر کس زنگ خانه ما را بزند، از دو حال خارج نیست؛ یا اشتباه کرده است و یا اینکه یک گداست!
آیا
تا به حال برایتان پیش آمده که در خانه خودتان دچار بی حوصلگی شوید و
تمایل به انجام هیچ کاری هم نداشته باشید و در اوج بی حوصلگی و بی برنامگی،
زنگ خانه به صدا در آید و مهمانانی از راه برسند؟
خانه را شور و
نشاطی فرا می گیرد و اوقات فراغت میزبان و مهمانان پر از طراوت می شود. یاد
قدیمها به خیر، روزهایی که به قول پدرم ، همیشه یکی سر سفرشون ، مهمان
بود، می گفت ما اعتقاد داشتیم اگه روز، بیاد و بره و مهمون تو خونه آدم
نیاد، اون روزمون بی برکته، اما حالا چی؟
آقایی در مرکز مشاوره می
گفت: هیچ کس زنگ خانه ما را نمی زند و هر کس زنگ خانه ما را بزند، از دو
حال خارج نیست؛ یا اشتباه کرده است و یا اینکه یک گداست! زندگی در خانواده
ما سرد و یک نواخت است و حال آنکه قبلاً که مهمانانی می آمدند، سخن گفتن
هایشان که همراه با شوخی ها و بذله گویی بود، همه اعضای خانواده را دچار
سرخوشی و تنوع می کرد و شادی و انبساط خاطر را برای ما فراهم می آورد.
اولین اثر مهمانی دادن و مهمانی رفتن وجود تنوع در زندگی است
دید
و بازدیدهای خانوادگی سبب تنوع در زندگی می شود و خانواده را از حالت
خمودگی و یک نواختی به در می آورد؛ بنابراین در خانواده هایی که رفت و آمد
خویشاوندی از جایگاه خوبی برخوردار است، پویایی و تحرک وجود دارد و برعکس.
ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم
موج خروشنده ای سخت خرامید و گفت هستم اگر می روم، گر نروم نیستم
خانواده
ای که برای مهمان ارزش قابل است و میزبانی می کند و یا خانواده ای که به
مهمانی می رود و هر دو دید و بازدید متقابل دارند، خانواده هایی پویا هستند
و از رکود و سستی به در می آیند. پس بیاییم با انجام دید و بازدید
خانوادگی، زمینه زندگانی شاد و متنوعی را برای خود و خانواده مان فراهم
نماییم.
دوم رشد و بالندگی اجتماعی
اگر
خانواده ها به دید و بازدید یکدیگر نروند، خود و فرزندان آنان هرگز به رشد
اجتماعی مطلوب نمی رسند. کمی در رفتار کودکان دقت کنید، کودکانی که
خانواده آنها، بیشتر مهمانی رفته اند و میزبانی کرده اند، رفتارهای اجتماعی
آنها بهتر، صحبت کردن آنها کاملتر، باهوشتر و شادتر هستند. تصور می کنید
رفت و آمدهای خانوادگی در کودکان منزوی و گوشه گیر، چگونه است؟ پس اگر
بخواهیم در تربیت اجتماعی فرزندان خویش تلاش نماییم، برای رفتن به مهمانی
ها اهمیت قایل شویم. همسران جوان و فرزندان آنان با مهارت های اجتماعی آشنا
می شوند و می آموزند که از حالت احساس خود بینی به درآیند و آن را تبدیل
به احساس دیگر بینی کنند
و به انسجام خانوادگی دست یابند و در سختی
ها یکدیگر را یاری رسانند. در این باره امام علی (علیه السلام) می
فرمایند: « خویشاوندان به منزله بال و پر تو هستند که می توانی با آن ها
پرواز کنی. »
آن هایی که ارتباط خود را با بستگان قطع می کنند، در
واقع بال و پر خود را می شکنند و قدرت پرواز خویش را از دست می دهند. پس
اگر خانواده بخواهد هم خودش اوج بگیرد و هم فرزندانش اعتلا یابند، باید
برای مهمانی رفتن ارزش و اهمیتی ویژه قایل باشد.
کدام بهتر است؟ مهمانی برویم و یا میزبان باشیم؟
بعضی
ها فقط دوست دارند که مهمانی بروند و خود کمتر میزبانی می کنند، برخی ها
هم می گویند ما سختمان است که این همه راه برویم، برای ما راحتتر است که
فقط مهمان به منزل ما بیاید.
از قدیم گفته اند که هر رفتی ، یک آمدی
دارد، آن ها که به مهمانی می روند، نقش های یک مهمان و آداب پسندیده مربوط
به او را فرا می گیرند و چون میزبان می شوند، نقش های یک میزبان و چگونگی
برخوردهای لازم با مهمانان را می آموزند، در هر کدام خیر و برکت فراوان و
آموزش و رشد و بالندگی است.
منبع:تبیان
دوران 20 سالگی معمولا با ویژگی هایی
مانند سرخوشی و بی توجهی به آینده همراه است اما در همین دوران نیز افراد
معمولا با محدودیت شدید بودجه مواجهند مگر اینکه یکی از همان جوانانی باشند
که عکس های آنها در صفحات مربوط به «بچه پولدارهای» شهرهای مختلف منتشر می
شود.
اگر در دوران 20 سالگی به سر می برید و می خواهید بدانید
بهترین راه برای هزینه کردن پول اندکی که دارید چیست، ادامه این مطلب را
بخوانید و به آن عمل کنید تا سال ها بعد مثلا در 30 سالگی کمتر حسرت روزها و
البته پول های از دست رفته را بخورید.
مواردی که باید برای آنها پول خرج کنید
1- آموزش
جدا
از اینکه در دانشگاه مشغول به تحصیل هستید یا خیر تلاش کنید دانش و
توانایی های خود را از طریق آموزش گسترش داده یا بهبود ببخشید. این آموزش
می تواند به ورت یادگیری یک زبان خارجی، یادگیری یک نرم افزار گرافیکی،
یادگیری برنامه نویسی کامپیوتر یا حتی یادگیری فنون مکانیک باشد.
در
این سن شما به سختی می توانید پیش بینی کنید که طی سال های پیش رو جریان
زندگی شما را به کدام سو خواهد برد پس بهتر است تا آنجا که می توانید به
اندوخته دانش خود بیفزایید.
2- سفر
وضعیت
شغلی، ازدواج و بچه دار شدن باعث خواهند شد که سفر کردن به اندازه دوران
20 سالگی راحت نباشد. به خصوص که در این دوران شما انعطاف پذیری بیشتری
خواهید داشت و می توانید به سفرهای ماجراجویانه تر و البته کم هزینه تری
بروید. تجربه سفرهای مختلف به طور حتم به رشد شخصیت و جهان بینی شما کمک می
کند پس این فرصت را از دست ندهید.
3- ورزش و سلامتی
زمانی
فراخواهد رسید که وقت سر خاراندن هم نداشته باشید و البته شاید مجبور
باشید که تمام روز را پشت میز محل کار خود سپری کنید، پس فرصت ورزش کردن
دردوران 20 سالگی را از دست ندهید، حتی اگر مجبور باشید برای آن هزینه
بپردازید.
برخورداری از جسمی سالم در دوران 20 سالگی مانند یک
سرمایه گذاری است که در میانسالی به کمک شما می آید. اگر از 20 سالگی با
مواردی مانند اضافه وزن خو بگیرید شرایط در دهه های بعدی زندگی به مراتب
سخت تر خواهد شد.
مواردی که نباید برای آنها پول خرج کنید
1- رستوران
بیرون
غذا خوردن که در واقع تابعی از با دوستان وقت گذراندن است، یکی از ویژگی
های جبران ناپذیر دوران 20 سالگی محسوب می شود. با اینحال مجبور نیستید که
برای صرف غذا به رستوران های نسبتا گرانقیمت بروید. بخصوص اگر به رستوران
رفتن عادت کنید آنگاه بدون اینکه متوجه باشید هر ماه پول هنگفتی را صرف
رستوران خواهید کرد. تا زمانی که درآمد شما به اندازه کافی زیاد نشده،
رستوران رفتن را به مناسبت های خاص محدود کنید.
2- پوشاک گران قیمت
خوش
پوش بودن مترادف با لباس های گرانقیمت خریدن نیست. اگر همه بودجه ماهیانه
خود را در آغاز ماه خرج خرید یک دست شلوار می کنید شاید بهتر باشد که در
سبک زندگی خود تغییر ایجاد کنید.
3- آیفون 6
داشتن
یک تلفن همراه هوشمند که اپلیکیشن های ارتباطی مانند وایبر روی آن قابل
نصب باشد این روزها تقریبا برای همه واجب است بخصوص که می تواند هزینه های
خط تلفن شما را نیز به میزان قابل توجهی کاهش دهد اما این دلیل نمی شود که
اگر اکنون گوشی شما آیفون 5 است، در فکر ارتقای آن به آیفون 6 باشید.
تکنولوژی های جدید به طور حتم جذاب هستند اما وقتی برای خرید آنها اقدام
کنید که واقعا به آنها نیاز دارید. به طور مشابه، بهتر است فعلا با پلی
استیشن 3 خود بسازید تا اینکه همه پس اندازتان را به خرید پلی استیشن 4
اختصاص دهید.
منبع:روزنامه هفت صبح
شما جزو کدام دسته از افراد هستید، آیا
همیشه از زندگی خود راضی هستید و از تکتک لحظات زندگیتان لذت میبرید یا
از زندگی لذت نمیبرید و آرزو میکنید جای فرد دیگری باشید و مدام زندگی
خودتان را با دیگران مقایسه میکنید؟ اگر جزو دسته دوم هستید، این مطلب را
از دست ندهید.
زندگینامه افراد موفق را بخوانید
وقتی
یاد بگیرید که چگونه رفتارهای خود را کنترل کنید، در مواقع و لحظات مختلف
چه باید بگویید و چه کار کنید، در این صورت ارتباطهای موفقتر و
تاثیرگذارتری خواهید داشت و در نتیجه اطرافیان شما را شخصیت مثبتاندیشی
میدانند. سعی کنید زندگینامه افراد موفق را بخوانید و ببینید چقدر افرادی
معمولی مثل من و شما توانستهاند با امیدواری و مثبتنگری به ناممکنها دست
پیدا کنند.
مقایسه کردن ممنوع
نخستین
نکته برای اینکه بتوانید یک فرد مثبتاندیش باشید این است که هیچوقت خود
را با فرد دیگری مقایسه نکنید. وقتی شما خود را با کسی مقایسه نکنید نسبت
به کارها و اعمال خود احساس بهتری خواهید داشت و بیشتر از داشتههایتان
راضی خواهید بود. وقتی عادت کنید مدام دیگران را بهتر از خودتان بدانید و
به این فکر نکنید که شاید خودتان شایستگی بیشتری داشته باشید، بهطور حتم
روزبهروز عیبجوتر و تلختر خواهید شد.
تنها نکات مثبت دیگران را ببینید
شاید
این جمله به نظرتان خیلی ساده و ابتدایی باشد، اما واقعا به شما توصیه
میکنیم که سعی کنید در هر فردی حداقل یک نکته مثبت پیدا کنید، این امر به
شما کمک میکند با دیگران رفتار بهتر و مثبتتری داشته باشید.
قرار نیست همه مثل هم باشند
با
کمی دقت در افراد منفینگر اطرافتان متوجه میشوید که این افراد مدام فکر
میکنند وضعیتشان در دنیا عادلانه نیست و همیشه سرنوشت علیه آنها بوده
است. باید این را بدانید که در دنیا هیچگاه همهچیز عادلانه نبوده و هرگز
هم نخواهد بود.
مهم نیست که تقصیرکار کیست
بهتر
است سعی کنید دنیا را سفید و سیاه نبینید، وقتی همیشه برای مشکلاتتان
دنبال مقصر باشید، نمیتوانید مثبت فکر کنید؛ فقط مسئولیت کارهای خود را
قبول کنید نه بیشتر از آن و نه کمتر. هیچوقت دیگران را سرزنش نکنید اما
دلیلی هم ندارد که بار مشکلات آنها را به دوش بکشید.
به جای مشکلات روی آنچه میخواهید تمرکز کنید
اگر
جزو افرادی هستید که نمیتوانید برای مشکلاتتان درست تصمیم بگیرید و
احساس میکنید در حل مشکلاتتان گیج شدهاید اول از همه باید با خود روراست
باشید و از خود بپرسید «برای بیرون آمدن از این وضعیت برای خود چه
کردهاید؟» بسیاری از افراد در این وضعیت نمیتوانند خواستههای خود را
روشن کنند و بهدنبال کسی هستند که برای آنها تصمیمگیری کند.
مهمترین
نکته این است که از خود بپرسید: «دقیقا چه میخواهید؟» وقتی شما بدانید که
در زندگی بهدنبال چه هستید خیلی راحتتر میتوانید بر مشکلاتتان پیروز
شوید.
سعی کنید روابط اجتماعی بهتری داشته باشید.
میتوان
گفت بعضی افراد به این دلیل همیشه عصبی، تلخ و منفینگرند که فکر میکنند
ارتباطشان با دنیا قطع است و نمیتوانند بهخوبی با اطرافیان ارتباط
برقرار کنند. این افراد معمولا بهراحتی به دیگران اعتماد نمیکنند و در
عین حال نمیتوانند بفهمند که چرا دیگران آنها را دوست ندارند.
منبع:مجله زندگی ایده آل
گزینه های مختلفی برای تقویت روحیه وجود
دارد که از آن جمله می توان به پشتکار، یادگیری شیوه برخورد با مشکل و نحوه
تفکر منطقی اشاره کرد.
برای مقابله با نگرانی و اضطراب نباید مشکل
را حذف کرد و در واقع راه های مقابله با اضطراب، فرد را مقاوم تر می کند.
چند راهکار زیر در این زمینه می تواند راهگشا باشد:
مسئولیت کارهایتان را خودتان به عهده بگیرید
افرادی
که به لحاظ روانی قدرتمند هستند، مسئولیت های خود را به خوبی می شناسند و
مسئولیت تمام رفتارها، تفکرات و احساسات شان را به عهده می گیرند. آنها با
آگاهی از اینکه برخی شرایط و موقعیت ها از کنترل شان خارج است معتقدند که
تنها خودشان مسئول رفتارهایشان نسبت به این شرایط هستند.
این افراد
هیچ گاه به دلیل مشکلات، آشفتگی ها و عصبانیت ها و حال بد خود، انگشت اتهام
شان را به سوی دیگران نمی گیرند و فقط خودشان مسئولیت پیامد کارهایشان را
به عهده می گیرند چون معتقدند آنچه رخ می دهد پیامد تصمیم گیری خودشان است،
نه فرد دیگری.
پیش بینی نکنید
افراد
قدرتمند به لحاظ روحی یک مطلب را به خوبی می دانند و آن اینکه نمی توان
آینده را پیش بینی کرد. آنها هیچ گاه زمان خود را صرف فکر کردن به آینده،
پیش بینی و پیشگویی آن نمی کنند چرا که معتقدند باید به فکر حال باشند و
آینده هنوز از راه نرسیده است و فکر کردن و درگیر شدن در افکار آینده، آنها
را از تمرکز بر فعالیت های کنونی شان باز می دارد و آنها را به اشتباه می
اندازد.
به توهمات و تخیلات راه ندهید
در
حالی که همه افراد به رویا و تخیل علاقه دارند ولی افراد قدرتمند معتقدند
که رویاها واقعیت نداردند و با فکر کردن به موضوعات غیرواقعی، واقعیت را
زیر سوال نمی برند.
در گذشته نمانید
برای
بسیاری از افراد، رها کردن رویدادهای گذشته دشوار است در حالی که افراد
قدرتمند می دانند فکر کردن به گذشته و آرزوی رخ دادن یا ندادن رویدادها،
تنها یک آرزو است و واقعیت نیست.
آنها به گذشته به همان اندازه ای
که ارزش دارد فکر می کنند و معتقدند راهی برای بازگشت به گذشته وجود ندارد؛
بنابراین این دست افراد آنچه را از دست داده اند می پذیرند و به جای فکر
کردن به آنچه می توانستند در گذشته انجام دهند، به آنچه می توانند در حال
حاضر انجام دهند فکر می کنند چرا که اشتباهات گذشته فرصت خوبی را برای
جبران در آینده پیش روی هر کس قرار می دهد.
سایسنترال نوشت: کسب
قدرت روحی و روانی، جدال دشواری است که یک شبه به دست نمی آید و همانگونه
که ما نیاز داریم تا نحوه برخورد با مشکلات را یاد بگیریم گاهی هم نیاز
داریم تا از موضع و طرز تفکر خود نسبت به محیط اطرافمان فاصله بگیریم.
منبع:ایسنا
15# در نوشتن مقالات و تبلیغات خود دقت کنید که بیش از اندازه وقت مخاطبین خود را نگیرید. سعی کنید محتوا را به مفید ترین شکل ممکن بنویسید و از توضیحات اضافه اجتناب کنید.
گاهی اوقات بازاریابی محتوا در ارسال یک پیام تشکر
خلاصه می شود. برای مثال اگر شما به مشتریان جدید خود یک پیام تشکر ارسال
کنید این پیام می تواند مثلاً در قالب ایمیل باشد و یا ارسال یک عکس، آنها
بعد از دریافت احساس رضایت از خرید می کنند و در اکثر مواقع اقدام به
انتشار آن پیام یا عکس می کنند.
زندگی شما دقیقا
به همان صورتی پیش خواهد رفت که انتظارش را دارید. اگر در شروع یک کار
اضطراب شکست سراغتان میآید قطعا جز ناکامی چیزی عایدتان نخواهد شد.
اگر
انتظار موفقیت در کارهایتان را دارید به دلیل داشتن این اعتماد بهنفس
شانس موفقیت بیشتری خواهید داشت. حتی نوع دیدگاهی که در مورد خودتان دارید
روی دیدگاهها و نظرات اطرافیانتان تاثیر خواهد گذاشت. بنابراین بهتر است
برای داشتن زندگی موفقتر ابتدا طرز فکرتان را مثبتتر کنید تا نتایج
شگفتانگیزی به دست بیاورید.
1- پشتکارتان را بیشتر کنید
از
نظر هوشی و جنبههای دیگر بین شما و یک فرد موفق هیچ تفاوتی وجود ندارد.
تنها وجه تمایز این گروه از افراد تلاش و تمرین بیشتر است. هر چقدر بیشتر
تمرین کنید و راههای جدیدی را برای موفقیت طی کنید نتیجه درخشانتر و بهتر
خواهد بود. پشتکارتان را قدری بیشتر کنید تا شما هم به یک فرد استثنایی
تبدیل شوید.
2- برای موفقیت هزینه کنید
گاهی
اوقات لازم است برای رسیدن به موفقیت هزینه مالی نیز بپردازید. در هر
زمینهای که قصد فعالیت دارید تحقیق و جستجو کنید و با اساتیدی که قبل از
شما این مسیر را طی کردهاند ملاقات داشته باشید. تمام این مراحل نیازمند
هزینه است. با جان و دل این هزینهها را بپردازید چون نتیجهای که در پایان
به دست خواهید آورد آنقدر دلچسب و شیرین است که هزینههایتان دیگر به چشم
نخواهد آمد.
3- بدانید دنبال چه هستید
شما
هر آن چیزی را به دست خواهید آورد که دنبالش هستید اما اگر برای آیندهتان
هیچ برنامهای نداشته باشید و ندانید چه چیزی میخواهید قطعا به نتیجه
مطلوبی نیز نخواهید رسید. زندگی بدون برنامهریزی سرانجام خوشی نخواهد
داشت. افراد موفق برنامهریزی بسیار دقیقی دارند و به علت داشتن چنین
برنامهریزیای دقیقا به چیزی میرسند که انتظارش را دارند. هدفی هر چند
کوچک انتخاب و خود را ملزم به نتیجه رساندن آن کنید.
4- به دیگران کمک کنید
چه
این موضوع را بپذیرید چه نپذیرید، کمک به انسانهای دیگر منبع بسیار غنی
از شادی را به سمت شما خواهد کشاند. وقتی به دیگران کمک میکنید یعنی آنقدر
توانایی دارید که توانستهاید دیگران را نیز در شادیها و داشتههایتان
سهیم کنید. این کار اعتماد بهنفس شما را تقویت میکند و باعث میشود
قاطعانهتر در زندگیتان قدم بردارید. کمک به دیگران حتما نباید جنبه مالی
داشته باشد. گاهی وقتی تنها شنونده خوبی هستید کمک بزرگی به مخاطب خود
کردهاید.
5- بدون برنامه قول ندهید
یکی
از موضوعات بسیار مهم که تاثیر زیادی روی کیفیت زندگی شغلی و شخصی شما
خواهد گذاشت پرهیز از دادن قولهایی است که توانایی انجام آن را ندارید.
نادیده انگاشتن همین اصل ساده باعث میشود در صورت عمل نکردن به تعهدات و
قولهایتان تاثیر بدی روی اعضای خانواده یا کارفرما و همکارانتان بگذارید.
قبل از هر قول و تعهدی از شرایط و اوضاع روانی خودتان مطمئن شوید.
تواناییها و اتفاقهای احتمالی را بسنجید و تنها زمانی قول دهید که با
محاسبات خودتان بیش از 60 درصد احتمال برآورده و عملی شدن تعهدتان وجود
داشته باشد. انسانها از معاشرت با افراد خوشقول و تداوم ارتباط با آنها
لذت میبرند. تردید نداشته باشید بسیاری از موقعیتهای خوب به واسطه
خوشقولی شما برایتان ایجاد خواهد شد. این موضوع را جدی بگیرید چون تاثیر
زیادی روی نحوه ارتباطاتتان خواهد گذاشت.
منبع:success.com
تا حالا شده که خودتان برای تشویق خودتان شیرینی بخرید ، شده که نظر دیگران را درباره موقعیت تان در نظر نگیرید و شده که برای موفقیت های کوچک و بزرگ خودتان، جایزه بخرید؟
داشتن احساس خوب نسبت به خود، از جمله
مواردی است که بسیاری افراد در زندگی خود در آرزوی رسیدن به آن هستند.خود
کم بینی یعنی اینکه یک نفر حس کند در برابر دیگران کوچک است و خودش را دست
کم بگیرد . این «خودکم بینی» چندان ربطی به واقعیت ندارد و بیشتر باور و حس
یک آدم است نسبت به خودش.
بچه ها پدر و مادرشان را قوی می بینند و
در مقایسه با آن ها خود را ضعیف می یابند. در نتیجه سعی می کنند خود را قوی
نشان دهند تا ضعیف به نظر نیایند. همه آدم ها دنبال این هستند که بهترین
باشند .
همه می خواهند جای بهتری در دنیا پیدا کنند، در حالی که
غلبه بر خود کم بینی هم یکی از غرایز اصلی محسوب می شود. بعضی پدر و مادرها
با سختگیری های نابجا بچه های خود کم بین تحویل جامعه می دهند. این بچه ها
باید از نظر رفتاری نوسازی شوند و بهتر است به یک متخصص مراجعه کنند.
خود کم بینی شش علامت دارد:
1. در مقابل سختگیری واکنش های شدید نشان می دهند.
2. دلشان می خواهند مظلوم به نظر بیایند
3. کناره گیری از دیگران
4. پاسخ شدیداً مثبت به تملق
5. گذشت ندارند
6. دوست دارند دیگران را بد نشان بدهند.
برخی از دلائل خود کم بینی عبارتند از:
1- ممکن
است به نوع تربیت و رشد فرد برگردد. بسیاری از پدر و مادر ها یا کسانی که
به نوعی وظیفه ی تربیت کودک را به عهده دارند پیام هایی منفی به او القا می
کنند و این پیام ها در ذهن او کاشته می شود. مثلا به او می گویند “کودن” .
2-
ممکن است دلیل این مشکل تملق، ضعف و خود کم بینی والدینش باشد که به فرزند
به ارث رسیده است؛ چرا که ثابت شده کودک این نوع رفتار ها را از والدینش
به ارث می برد، پس شخصیتش ضعیف و با خود درگیر می شود و از ظاهر شدن در
اجتماع بدش می آید، در نتیجه خود را تحقیر می نماید.
3-
اضافه بر این ممکن است دلیل خود کم بینی به نبود هدف مشخص در زندگی
برگردد. و این سبب می شود طوری به رتبه و مقام دیگران نگاه کند، انگار
ستاره هایی دست نیافتنی هستند. تمام این دلایل و شاید دلایلی دیگر سبب می
شود انسان، ارزش خودش، ارزش انسان بودنش و ارزش وجودش را پایین بیاورد.
درجه این پایین آوردن در هر شخصی می تواند متفاوت باشد.
در مقابل خود کم بینی چه می شود کرد؟
-
یکی از راه هایی که می تواند به شما کمک کند تا از پس احساس حقارت تان بر
بیایید ، این است که راه هایی برای تشویق خود پیدا کنید . خیلی لذت بخش است
که آدم بعد از موفقیت در یک آزمون زندگی، اولین شیرینی موفقیتش را خودش
بخورد و بعد آن را به دیگران تعارف کند.
- علل و تقویت کننده های
این رفتار را پیدا کنید. تمرکز دارید؟ کسی کمکتان می کند؟ از کارهای سخت
گریزان هستید؟ کسی از دست شما ناراحت است؟ رفتارهای مثبت انجام دهید.
-احساس
خود کم بینی در موقعیت های خاص بروز می کند و می شود با حساسیت زدایی این
رابطه را قطع کرد. با این کار می شود با ضعف ها کنار آمد ، مثل وقتی مشکلی
قابل اصلاح نیست (لکنت زبان) این تنها راه حل است. برخی ضعف ها قابل جبران
هستند . این کار مهارت خاصی لازم ندارد، فقط تمرین می خواهد.
-
بهترین راه غلبه بر ضعف، قوی شدن است. یعنی باید کارهای جدید یاد بگیریم.
مثلا اگر خوب بلد نیستید حرف بزنید می توانید با بیشتر کتاب خواندن ، تمرین
ذهنی و ... مشکل را کم کنید. گاهی بهتر است در جهت دیگری خود را تقویت
کنید و کاری به این مشکل نداشته باشید. شاید کسی که خوب نمی تواند صحبت
کند، بتواند نویسنده چیره دستی شود.
-بپذیرید که بنا بوده با همین قیافه و همین قد و جثه خوشبخت شوید و حالتان خوب باشد. به بدن خود احترام بگذارید.
- در بسیاری از موارد یک فکر غلط( مثل بی کسی) منشأ اصلی است.
- باید علت خود کم بینی تان را پیدا کنید ، شاید نشود چشمه را خشکاند اما می شود آن را ناداشته فرض کرد.
منبع: تبیان
شما منبع تمام
احساسات خود هستید .در هر لحظه می توانید آنها را به وجود بیاورید یا تغییر
دهید. پس چرا این کار را نمیکنید؟ برای اکثر ما داشتن احساس بد طبیعی است،
در حالی که باید حتما دلیلی برای احساس خوب خود داشته باشیم.
اما
برای اینکه احساس خوبی داشته باشیم هیج دلیلی لازم نیست. کافی است تصمیم
بگیرید که همین حالا احساس خوبی داشته باشید.لازم نیست منتظر کسی یا چیزی
باشید!
بهترین شیوه ی برخورد با احساسات چیست؟
پاسخ های رایج و بیهوده ای وجود دارد.
- می توانید احساسات خود را نادیده بگیرید البته آنها همچنان به قوت خود باقی می مانند.
- می توانید در آنها زیاده روی کنید و برای خود متاسف باشید ولی هیچ بهبودی نمی یابید.
- می توانید آنها را سرکوب کنید اما از جای دیگر سر در می آورند.
- می توانید با گفتن این که فکر میکنی تو بد آوردی؟ من بدتر آوردم! با خود رقابت کنید.
بدیهی
است که کار عاقلانه این است که از طریق برخورد موثر با موقعیت کنونی به
دنبال راه حل بودن، آموختن از احساسات و استفاده از انها برای ارتقای سطح
زندگی خود و آنها که می توانید در زندگی شان تاثیر بگذارید، این احساسات
منفی را دگرگون کنید. این را بدانید تمام احساسات همیشه به کارتان نمی
آیند. آن احساساتی را که زمانی منفی فرض می کنید، صرفا فراخوان شما به عمل
محسوب می شود. مثلا احساس ناامیدی بدین معناست که فکر می کنید که همه چیز
می تواند بهتر از این باشد، در حالی که نیست. این یک فراخوانی به عمل است
که به شما می گوید می توانید برای بهبود اوضاع کاری انجام دهید. این احساس
منفی در صورتی که به طور موثر استفاده شود، یک موهبت محسوب می شود
هنگامی که انسان با احساسات نامطلوب و
ناراحت کننده خود قطع ارتباط کند، به طور خودکار آنها را در آینده «بد» می
انگارد و این باعث عدم توانایی آموختن از آنها و در نتیجه عدم رشد و سلامت
وی می گردد. به جای سرکوب موقت احساسات منفی، می توان برای توجه ای که
شایسته آن هستند، تلاش کرد و البته نه آنگونه که باعث درگیری بیش از اندازه
با آن شود.
در اینجا چند راهنمایی در مقابله با احساسات منفی برای نوآوری بیشتر در خود آمده است.
احساسات خود را بپذیرید
اجازه دهید؛ هر احساسی که درونتان وجود دارد، باشد. در هر صورت، مقاومت بی فایده است!
این
حس که ما نباید با روش های خاص احساس و یا در مقابله با آن مبارزه کنیم،
نه تنها خسته کننده بلکه بطورکلی یک نوع هرز انرژی است. متوجه باشید، در
پایان، آنچه ما احساس می کنیم؛ نتیجه انتخاب خود ماست. هیچکس نمی تواند ما
را مجبور به رفتار کردن به یک روش خاص نماید. اگر می خواهید نیم ساعت
خشمگین باشید، این حق شماست. احساسات خود را کنترل کنید و اجازه ندهید که
آنها کنترل شما را بدست بگیرند.
احساسات خود را بیان کنید
انسان،
اغلب پس از عصبانیت؛ احساس گناه، فشار و کمی هم شرم می کند. شما می توانید
آرام و یا تندخو باشید. عذرخواهی در قبال احساسات شما مانند عذرخواهی برای
وجود خود شماست. اگر شما آگاهانه به کسی صدمه نمی زنید، بهتر است که
توانایی بیان گویای آنچه در ذهن شما می گذرد را داشته باشید. نادیده
انگاشتن احساسات چرکین دنیای درونی شما باعث پایان بروز آنها در دنیای
بیرونی شما می گردد.
احساسات منفی را به مثبت تبدیل کنید
شما
می توانید با تغییر افکارتان احساساتتان را نیز تغییر دهید. افکار شما
تاثیر مستقیم بر احساستان دارد و احساستان موجب رفتار شما می شود. بنابراین
اگر می خواهید احساسات منفی تبدیل به احساسات مثبت شود باید بتوانید
فکرتان را در مورد رویداد آزار دهنده تغییر دهید. برای اینکار از روش زیر
استفاده نمایید.
مرحله اول : خودتان را آرام کنید
مرحله دوم : موقعیت را شناسایی کنید
مرحله سوم : حالت خود را تجزیه و تحلیل کنید
مرحله چهارم : افکار خود را شناسایی کنید
مرحله پنجم : شواهد عینی که از افکارتان پشتیبانی می کند را شناسایی کنید
مرحاه ششم : شواهد عینی که با افکار شما در تضاد هستند را شناسایی کنید
مرحله هفتم : افکار منصفانه و عادلانه را شناسایی کنید
مرحله هشتم : حالت خود در حال حاضر را کنترل کنید
احساسات خود را بنویسید
احساسات
منفی خود را به عنوان عوامل آزارگر مشاهده نکنید. آنها را به عنوان یک
مشکل که به منظور حرکت رو به جلو و ایجاد نرمی و انعطاف پذیری نیاز به
رسیدگی دارند، ببنید. نوشتن اتفاقات و احساسات در واقع می تواند به توجیه و
ایجاد یک طرح، و در صورت نیاز، برای اقدام آن کمک کند. شما اغلب، هنگامی
که همه چیز برایتان سیاه و سفید به نظر می رسد، می توانید اتفاقات را با
نگاهی کاملا متفاوت بنگرید.
احساسات خود را مشاهده کنید
هنگامی
که احساس می کنیم هنوز هم پسمانده های احساسات منفی در ما وجود دارد، می
توانیم چگونگی واکنش فیزیکی بدن خود را مشاهده کنیم. برای نمونه؛ در هنگام
احساس خشم، تجربۀ پیچیدگی شور و هیجان در معده خود را نیز داریم. ما می
توانیم خشم را به صورت یک رنگ موجود در درون خود تجسم کنیم. هنگامی که شروع
به تنفس آرام می کنیم و تصمیم می گیریم که خشم را از این طریق از خود خارج
و آن را به آرامی کنترل خود درآوریم، می توانیم مشاهده کنیم که خشم با
تغییر رنگ، شروع به ناپدید شدن می کند.
بهتر است که همواره زمانی برای
مراقبه و تمرینات سبک بدنی و روحی و همچنین لبخند، به اندازۀ توان خود، در
طول شبانه روز داشته باشید. تا اندازه ممکن در زندگی خود مثبت گرا باشید،
همان چیزی که کمک و تضمین می کند تا شما در زمان حال تمرکز کنید و هرگونه
احساس منفی در ذهن شما مربوط به رویدادهای گذشته را کمرنگ می کند.
منبع:روان
کمبود ویتامین D که در زمستان شایع است باعث بروز افسردگی فصلی می شود.
افسردگی فصلی ناشی از تغییرات فصلی است و معمولا حدود 10 درصد افراد را درگیر می کند.
این افسردگی با شروع فصل پاییز، آغاز و در زمستان نیز ادامه می یابد. این مشکل به مکانیسم های مختلف بیولوژیکی و روانی مربوط می شود.
این
نوع افسردگی با علائمی مانند خستگی، کاهش انرژی، عدم تمرکز، بی علاقگی
نسبت به انجام کارها، تحریک پذیری، نیاز افراطی به خواب و اشتهای زیاد به
مصرف قند خود را نشان میدهد.
نتایج پژوهش جدیدی که در Medical
Hypotheses به چاپ رسیده است نشان می دهد که بین افسردگی فصلی و کمبود
نور(کمبود ویتامین D بدن) ارتباط وجود دارد.
تیمی از محققان بین
المللی(آمریکایی و استرالیایی) روی صدها مقاله ی چاپ شده بررسی هایی انجام
دادند تا ارتباط ویتامین D و بروز افسردگی فصلی بررسی کنند. محققان به این
نتیجه رسیدند که ارتباط زیادی بین کمبود ویتامین D و افسردگی فصلی وجود
دارد.
باید بدانید که ویتامین D موجود در سیستم عصبی مرکزی می تواند
روی ترشح سروتونین و دوپامین تاثیر بگذارد. به همین دلیل است که این
ویتامین در ابتلا به افسردگی تاثیر دارد. محققان به این نتیجه رسیده اند
افرادی که از این نوع
افسردگی رنج می برند دچار کمبود ویتامین D نیز هستند
ویتامین D در اثر تماس پوست با اشعه های ماورای بنفش در خود پوست تولید می شود؛ البته صرفا زمانیکه طول موج زیر 313 نانومتر باشد.
باید
بدانید که ویتامین D موجود در سیستم عصبی مرکزی می تواند روی ترشح
سروتونین و دوپامین تاثیر بگذارد. به همین دلیل است که این ویتامین در
ابتلا به افسردگی تاثیر دارد. محققان به این نتیجه رسیده اند افرادی که از
این نوع افسردگی رنج می برند دچار کمبود ویتامین D نیز هستند.
همچنین
باید بدانید که ویتامین D دارای گیرنده هایی در هیپوتالاموس است که باعث
کنترل ریتم خواب و بیداری می شود. در نتیجه محققان توصیه می کنند برای
برخورداری از سلامت روحی لازم است که میزان ویتامین D بدن تان را به خصوص
در فصل زمستان بالا ببرید. اگر به اندازه ی کافی از نور خورشید برخوردار
نیستید حتما مصرف مواد غذایی حاوی این ویتامین را افزایش دهید و با مشورت
پزشک مکمل ویتامین D مصرف کنید.
منبع: lanutrition/تبیان
بسیاری معتقدند که شاد بودن قواعد مشخصی
ندارد. اما با کمال احترام باید بگوییم که اینطور نیست و اگر هر روز این
شعارها را ملکه ذهن خود کنید، لذت یک زندگی شاد را خواهید چشید.
1. سعی می کنم تحت هر شرایطی با دیگران مهربان باشم.
2. شکرگزاری را هیچ گاه فراموش نمی کنم.
3. زندگی را بی هیچ افسوسی زندگی خواهم کرد.
4. اجازه نمی دهم چیزی به من تحمیل شود.
5. همیشه سعی می کنم ماجرا را از زاویه دیگری نیز بنگرم.
6. سعی می کنم خنده رو باشم.
7. به طور مداوم به اطرافیانم یادآوری می کنم که چقدر و چرا دوستشان دارم.
8. هر روز به ظاهر خود توجه می کنم، ظاهر خوب داشتن به من حس خوبی می دهد.
9. ظاهرم را همانطور که هست می پسندم.
10. تفاوت هایی که با دیگران دارم را می پذیرم.
11. بخشش را فراموش نمی کنم زیرا من شایسته صلح و دوستی هستم.
12. خودم را با دیگران مقایسه نمی کنم.
13. صرفنظر از سختی مسیر، از هدفم دست نمی کشم.
14. در میان افرادی می مانم که بخوبی با من رفتار می کنند. کسی که مرا دوست داشته باشد، به من آسیب نمی رساند.
15. باور می کنم که هر چیزی شدنی است و هیچ چیز غیر ممکن نیست.
16. زندگیم را صرف راضی نگه داشتن افراد نمی کنم.
17. احساسات و عقایدم را ابراز می کنم.
18. همیشه کاری که درست است را انجام می دهم حتی اگر برایم دشوار باشد.
19. هر شکست را یک تجربه آموزنده می دانم.
20. با اطرافیانم طوری رفتار می کنم که انتظار دارم با من رفتار شود.
21. همیشه خودم خواهم بود.
منبع:برترین ها
کسب و کارها هر روزه در حال پیشرفت هستند. بدون داشتن رتبه مناسب در موتور های جستجو شانسی برای دیده شدن ندارید. سئو روی رتبه وب سایت و خود رتبه و ترافیک نقش اصلی در رونق کسب و کار و میزان فروش دارد. در میان موتورهای جستجو، کاربران بیشترین استفاده را از موتور جستجوی گوگل دارند. فناوری رتبه وب سایت شما در گوگل بسیار مهم است. اما چطور باید رتبه وب سایت خود را بهبود دهیم؟ میتوان گفت تمام اقداماتی که برای بهبود رنگ و ترافیک وب سایت باید انجام دهیم در سئو خلاصه می شود.
احساسات و عواطف ما مهم تر از آنچه هستند
که میپنداریم . احساسات مثل نقشه راهنمایی برای کشف جهان درون ما هستند.
خنده، انعکاس فیزیکی خوشحالی و گریه واکنش به غم و اندوه است. احساسات دیگر
هم در بدن ما واکنش ایجاد میکنند، بعضی از این واکنشها مثل خنده و گریه
به راحتی قابل تشخیص و بین همه افراد مشترکند، اما بعضی دیگر پنهان بوده و
از فرد به فرد متفاوتند. آگاهی از واکنشهای جسم به احساسات برای بهبود
کیفیت زندگی حیاتی است. هر چه بیشتر بتوانید فعل و انفعالات درونی خود را
تشخیص دهید و به کلام درآورید، بیشتر میفهمید که چه موقع باید در رفتار و
رویه یا نوع روابط خود تجدید نظر کنید. در نگاه افراطی نسبت به احساسات
عدهای به شدت تابع احساساتاند و زندگی خود را بر اساس آن تنظیم میکنند و
در نقطه مقابل، عدهای آن را به کلی نفی میکنند و فاقد ارزش کاربردی
میدانند. اما آیا واقعاً همینطور است؟
می دانم چه می گویی!
همانطور
که مشاهده دقیق احساسات خودمان در معاشرتها اهمیت دارد، آگاه شدن نسبت به
احساسات دیگران نیز برای رسیدن به یک رابطه سالم و متعادل مهم است.
مثلاً
تغییراتی که در چهره یا تن صدای افراد به وجود میآید، انواع مختلفی از
احساسات را منعکس میکند. اگر کسی به نظر غمگین برسد، در واقع دارد به
دیگران علامت میدهد که اوضاع عادی نیست و احتمالاً به کمک احتیاج دارد.
از
طرفی وقتی به واسطه همین علائم، از وجود یک مشکل عاطفی خبردار میشویم و
عکسالعمل نشان میدهیم، در واقع طرف مقابل را متوجه این مسئله کردهایم که
برایش اهمیت و ارزش قائلیم و حرفش را میفهمیم و همین نوع ارتباط، پیوند
افراد را با هم محکمتر میکند.
نقشه راهنما
احساسات
مثل یک راهنما هستند. وقتی یک نیاز برآورده نمیشود این احساس ماست که به
ما اخطار میدهد و ما باید اخطار را بشنویم، درک کنیم و جدی بگیریم . مثلاً
وقتی احساس تنهایی میکنیم یعنی اینکه نیاز ما به ارتباط با دیگران
برآورده نشده است.
وقتی احساس طرد شدن میکنیم نیاز ما به مقبول بودن
برآورده نشده است. در واقع احساسات حکم یک رادار را برای ما دارند و پرواز
کردن هواپیمای وجود ما بدون آن رادار یا بیتوجهی به علائمی که رادار
میفرستد، میتواند ما را سرگردان کند یا حتی به سقوط بکشاند.
اخطار
وقتی
ما نسبت به رفتار دیگران احساس بدی پیدا میکنیم، در واقع اخطاری دریافت
کردهایم. با تشخیص درست احساس خود، میتوانیم واکنش مناسبی نسبت به وقایع و
رفتارها از خود نشان دهیم. تحلیل صحیح احساسات و ریشه یابی آنها در
معاشرتها به ما کمک میکند حریمهای شخصی خود را به روشنی و به درستی
معلوم کنیم و مانع از پیشروی نابهنگام یا نابجای افراد به حوزه روانی خود
شویم. اکثر افرادی که افسرده هستند از احساسات درونی خود بی خبرند و تنها
تبعات آن احساسات ناخوشایند را تجربه میکنند .
شناخت احساسات
قدم
اول در رفع هر مانعی، شناخت وضعیت است. شناختن و تشخیص احساساتی که غالباً
با آنها درگیر هستیم یعنی احساسات پایه و متداولی مثل غم، شادی، ترس، عشق
و نفرت، یک گام اساسی برای رفع بعضی از مشکلات جسمی به شمار میرود.
بنابراین سؤالی که همیشه میتوانید از خود بپرسید این است که «الان چه
احساسی دارم»؟ و به آن جواب بدهید. اگر نتوانستید جواب روشنی پیدا کنید،
احتمالاً یک جای کار ایراد دارد و باید بیشتر در درون خود عمیق شوید.
متأسفانه اکثر مردم همین مشکل را دارند. نمیتوانند احساسات خود را به
درستی تشخیص دهند.
در بیشتر موارد دچار یک نوع کرختی عاطفی هستند؛
ارتباطشان با خودشان قطع شده، درهای ارتباطی را بستهاند. بیاحساس شدهاند
یا اینکه فقط عواطفی مثل خشم و اندوه را تجربه میکنند. در حالیکه یک
انسان سالم، به تمام احساسات خود از خوشحالی گرفته تا ناراحتی، دسترسی
دارد، جلویشان را نمیگیرد و به آنها توجه میکند.اما احساسات پیچیدهاند.
این طور نیست که سر و کلهشان پیدا شود و هر وقت خواستیم بروند چون تا عامل
ایجاد شدن آنها باشد آنها نیز با ما هستند. و این عامل لزوماً و همیشه
بیرونی نیست. بنابراین لازم است ابتدا، و به جای نفی کردنشان، قبول کنیم که
وجود دارند، علت وجودشان را بفهمیم و پیامشان را درک کنیم. اگر احساسات
خود را پس بزنیم، آنها هم ما را پس میزنند و گاهی بدون اینکه خودمان
بدانیم زندگی ما، ذهن و جسم ما را تحت کنترل خود میگیرند. توجه به نکات
زیر میتواند راهگشا باشد.
۱- هر
روز چند بار از خود بپرسید چه احساسی دارید. به خود و جسمتان توجه کنید.
اگر بلافاصله جوابی نیافتید، صبور باشید و به سؤال ادامه دهید.
۲- بدن خود را بررسی کنید. آیا جایی هست که در آن احساس تنش یا ناراحتی کنید؟ سعی کنید علت آن و پیامش را درک کنید.
۳- زندگی
خود، وضعیتی که اکنون در آن هستید، روابطی که دارید، همه را بررسی کنید.
آیا احساس رضایت میکنید؟ اگر اینطور نیست، سعی کنید دلیلش را پیدا کنید.
۴- روند
مشاهده خود را یادداشت کنید. این کار کمک میکند نقاط گره و انسداد عاطفی
خود را تشخیص دهید و برای رفع آن اقدام کنید.مواجه شدن با خود، با نیازها،
نگرانیها، عواطف و دغدغههای آشکار و پنهان خود، به صبر و حوصله نیاز دارد
و راهی است که بسته به عزم و تلاش ما میتواند طولانی یا کوتاه باشد.
اما
به هر صورت برای بهبود «بودن» خود و تغییر وضعیتی که در آن هستیم به ناچار
باید این راه را طی کرد. و البته هر چه زودتر اقدام کنیم، بهره بیشتری از
زندگی خواهیم برد. هر قدر خود و احساساتمان را بیشتر و بهتر شناسایی کنیم،
از نظر روانی سالمتر خواهیم بود و روابط سالمتری با محیط، با اطرافیان و
با خود خواهیم داشت.
منبع:زیبــاشــو دات کام
مدیریت زمان، یکی از دغدغه های مهم
بسیاری از ماست. دوست روانشناسی میگفت: وقتی به حرفهای مراجعین خودم فکر
میکنم، احساس میکنم عمدهی مردم، صرفاً دو مشکل جدی را در حوزههای ذهنی و
رفتاری به رسمیت میشناسند: «افسردگی» و «بیش فعالی».
هر کسی در
توصیف خودش یا دیگران، به سادگی اعلام میکند که: «من هیچ مشکل خاصی ندارم.
فقط این افسردگی زندگی من را خراب کرده». یا اینکه «دوست من، یا همسر یا
همکار من، بیش فعال است و …». ماجرای مدیریت زمان هم چیزی شبیه همین ماجرا
شده. بسیاری از ما راهکار انواع مشکلاتمان را در در مدیریت زمان میجوییم.
چرا دچار کمبود زمان میشویم؟
همه
ما به یک دلیل واحد دچار کمبود زمان نمیشویم. قبل از اینکه به فکر مدیریت
زمان و حل کردن مشکل کمبود زمان خود باشیم، باید ببینیم که چرا دچار کمبود
زمان شدهایم. برخی از رایجترین دلایل کمبود زمان را در اینجا با هم مرور
میکنیم:
برخی از ما به دلیل رویاهای بزرگی که در سر داریم، احساس میکنیم به کمبود زمان گرفتار شدهایم.
وقتی
که تصمیم میگیریم به یک انسان بزرگ تبدیل شویم. وقتی به غولهای صنعت و
اقتصاد ایران و جهان فکر می کنیم. وقتی میخواهیم تاثیری ماندگار از خودمان
در حوزه علم و دانش و فرهنگ و هنر به جا بگذاریم.
یکی از اولین چیزهایی که به خاطر میآوریم
محدودیت زمان است. خصوصاً اگر به سن خودمان فکر کنیم و احساس کنیم، تا این
نقطه که هم اکنون آمدهایم، به اندازهی کافی از عمر و وقت خودمان استفاده
نکرده ایم.
مدیریت زمان و مسئله اولویت بندی در کارها کمبود زمان ممکن است به دلیل مشکل در اولویت بندی کارها و فعالیتها باشد.
گاهی
اوقات، ممکن است احساس کنیم که حجم فعالیتها زیاد است و نمیدانیم که
بهتر است کدام را به نفع کدام کنار بگذاریم. یا کدام را در اولویت قرار
دهیم. من میخواهم درس بخوانم و بهترین معدل را در پایان دوره کارشناسی
بگیرم. دغدغهی کنکور ارشد را هم دارم و میبینم فرصت کافی برای آن ندارم.
شنیدهام
که پس از دوران دانشجویی فرصت مطالعه خیلی کمتر است و دلم میخواهد از
همین دوران برای یادگیری و توسعه دانش خودم هم استفاده کنم. از طرفی برای
تامین هزینهی تحصیل و همینطور کسب تجربه، کار هم میکنم یا میخواهم بکنم.
احساس میکنم همه اینها هم در یک اولویت هستند و مهم هستند یا اگر
اولویتهای آنها با هم فرق دارد، دانش یا شجاعت این اولویت بندی را ندارم.
امیدوارم از طریق مدیریت زمان، فضایی ایجاد کنم که به همهی خواستههای
خودم برسم.
شبیه همین ماجرا هم برای مدیری پیش میآید که هم
میخواهد جلسات برونسازمانی را با دقت و کیفیت خوب برگزار کند. هم اصرار
دارد که بازدیدهای منظم و دورهای در داخل شرکت داشته باشد. هم علاقمند است
برای همسر و فرزندانش وقت بگذارد و از سوی دیگر، از دانش و تکنولوژی روز
هم عقب نماند.
اولویتبندی، مهارتی ضروری اما بسیار دشوار و چالش
برانگیز است که در بسیاری از مواقع، ما را ترغیب میکند که با استفاده از
مدیریت زمان و مهارتهای مشابه، ظرفیت و توانمندی خود را افزایش داده و
صورت مسئله را پاک کنیم. درست مانند کسی که میخواهد با صد هزار تومان
بودجه، یکی از دو اسباب بازی شصت هزار تومانی و پنجاه هزار تومانی را
انتخاب کند و چنان در انتخاب دچار تردید میشود که تصمیم میگیرد ده هزار
تومان قرض بگیرد و هر دو گزینه را انتخاب کند!
مدیریت زمان و مشکل ما در واگذاری کارها و تفویض اختیار کمبود زمان ممکن است ناشی از واگذار نکردن کارها به دیگران باشد
ما
خیلی وقتها در واگذار کردن کارها به دیگران، ضعیف عمل میکنیم. یا کارها
را به شکل نامطلوبی به دیگران واگذار میکنیم که در نهایت زحمت خودمان
دوچندان میشود. آیا تا به حال شده از کسی بخواهید که برای صرفه جویی در
وقت، به جای شما یک پیراهن را برایتان بخرد و جدای از زحمت و منتی که برای
شما ایجاد شده، وادار شوید بعداً برای تعویض مراجعه کنید و وقت زیادی را
صرف چانه زنی و متقاعد کردن فروشنده به تعویض لباس کنید؟
یا آیا شده
است که نامهای را برای تایپ به همکار خود بدهید و ببینید که مدت زمانی که
صرف ویرایش و غلط گیری نامه میشود بیشتر از زمانی است که خودتان برای
تایپ نامه صرف میکنید؟
واگذاری نادرست و غیرحرفهای کارها به
دیگران، باعث میشود که در نهایت بسیاری از ما به این نتیجه برسیم که
بهترین روش صرفه جویی در زمان، این است که کارها را خودمان انجام دهیم و از
آنجا که به هر حال ، ظرفیت ما در انجام کارها محدود است، نهایتاً احساس
میکنیم مدیریت زمان، آن کلید طلایی است که میتواند چنین مشکلی را برای ما
حل کند.
کمال طلب بودن میتواند یکی دیگر از دلایلی باشد که ما را نهایتاً به سمت مدیریت زمان سوق داده است
کمال
طلبها یا Perfectionist ها، کسانی هستند که برای هیچ کاری، استاندارد ۹۰
یا ۹۵ از صد را نمیپذیرند. آنها استاندارد ۱۰۰ از ۱۰۰ را میخواهند. به
همین دلیل هر کاری توسط آنها، بیش از زمان معمول طول میکشد. نامهای که
میتواند در پنج دقیقه نوشته شود، پنج بار مرور و ویرایش میشود و پس از سی
دقیقه، با نارضایتی ارسال میشود.
اگر ماشین خود را به کارواش ببرند، دو
برابر کارگری که ماشین را شسته، وقت میگذارند و دور ماشین میگردند تا از
نبودن لکه در اطراف ماشین مطمئن شوند.
یک مهمانی کوچک یا سمینار
مختصر داخل سازمان، به اندازهی یک عروسی از آنها وقت میگیرد و باید تمام
جزییات بررسی شود و به دقت مورد توجه قرار گیرد.
طبیعی است که در
این شرایط، ممکن است من و شما احساس کنیم که مشکل اصلی ما در مدیریت زمان
است و اگر در مهارت مدیریت زمان توانمند شویم میتوانیم بدون کمبود وقت،
کارها را با همان سطحی از استاندارد که مد نظرمان است انجام دهیم.
مشکل در مدیریت زمان به دلیل حل موردی مسائل حل موردی مشکلات و نداشتن نگاه فرایندی، میتواند دلیل دیگر کمبود زمان باشد.
گاهی
اوقات، مسیر کار در تیم ما یا در سازمان ما نادرست است. به جای اینکه مسیر
کار را درست کنیم، به صورت موردی مشکلات را حل میکنیم.
بستری که در سازمان ایجاد کردهایم،
بستری برای فساد اقتصادی است. یا اینکه فرایندها و نظام پاداش و پرداخت، به
شکلی است که کارمندان تشویق میشوند از زیر کار فرار کنند.
به جای اینکه یک بار ببینیم ریشه مسئله چیست، هر روز وقت ما صرف جستجوی کارمند خاطی و مجازات کردن او میشود.
دوستان
و همراهانی انتخاب کردهایم که هر لحظه بودن کنار آنها، ما را به اتلاف
وقت و فراموش کردن اولویتها سوق میدهد. اما به جای اینکه این مسئله را حل
کنیم، سعی میکنیم با ابزارها و تکنیک های مختلف، از وقت جزیی باقیمانده
استفاده بهتری بکنیم.
شاید هم مشکل اصلی ما انگیزه نداشتن است
وقتی
برای کاری که انجام میدهیم انگیزه نداریم، آن را کندتر از همیشه انجام
میدهیم. خیلی وقتها هم، ترجیح میدهیم آن کار را در آخرین مهلت مقرر
انجام دهیم. در چنین شرایطی، گاهی اوقات مسئلهی ریشهای کمبود انگیزه،
دیده نمیشود و عارضهی سطحی آن، یعنی کمبود وقت، مورد توجه و نظر ما قرار
میگیرد.
احساس میکنیم با بهبود مهارت مدیریت زمان، میتوانیم
انواع مشکلاتی را که در کار و زندگی روزمره خود با آن مواجه هستیم، مدیریت
کرده و کاهش دهیم.
دلیل دیگری که بسیاری از ما دچار کمبود زمان میشویم، ضعف ما در هنر نه گفتن است.
شاید
شما هم از جمله کسانی باشید که نمیتوانند به سادگی به دیگران «نه»
بگویند. به همین دلیل، قسمت عمدهای از وقت خود را صرف انجام کارهایی
میکنند که به دلیل خجالت یا رودربایستی یا دلایل مشابه، پذیرفتهاند. در
چنین شرایطی، تلاش برای بهبود مهارت مدیریت زمان، به معنای بهبود
تواناییهای ما نیست. بلکه گویی میخواهیم ظرفیت بارکشی خودمان را افزایش
دهیم تا دیگران بتوانند با دردسر کمتری بار بیشتری را بر شانههای ما تحمیل
کنند.
منبع:متمم
«شاد بودن به این معنی نیست که همه چیز در
ایده آلترین حالت ممکن باشد. به این معنی است که تصمیم گرفتهاید فراتر
از نقصهای زندگی را ببینید.»
بااینکه بارانی تن نکرده بودم و چتر هم نداشتم، در یک صبح بارانی هفته گذشته حدود ۱۵ دقیقه به حرفهایش گوش دادم.
این
پسر با پیراهن جلو دکمهدار رنگی که تن کرده بود و کلاه خندهداری هم که
روی سرش گذاشته بود، روز فوقالعادهای برای من ساخت. او در کافهای کار
میکرد که من قهوهام را از آنجا میگیرم. او همیشه به نظر شاد میرسد.
اوایل
فکر میکردم که یک لبخند نمایشی روی صورتش است و سعی میکند از شرایط سختش
بهترین را بسازد. مطمئناً نمیتوانست «واقعاً» از کار کردن در چنین جایی
اینقدر لذت ببرد.
بعد فهمیدم که مهمترین چیز را درمورد او نفهمیده بودم: او «واقعاً» از کارش لذت میبرد، به همین خاطر شاد به نظر میرسید.
شاید هر کسی دوست داشته باشد که مثل او باشد.
زندگی من همیشه آنطور که دوست دارم
پیش نمیرود. خیلی روزها را به تنهایی در اتاق نشیمنم به نوشتن میگذرانم
درحالیکه میتوانستم در یک دفترکار ساحلی کنار دوستانم کار کنم. ماشینم یک
تویوتا قدیمی است و واقعاً ترجیح میدهم ماشینی داشته باشم که حداقل
شیشههایش دستی بالا و پایین نشود و ضبطش به جای نوار کاست، CD پخش کند.
اما
اگر پول بیشتری داشتم، محلکارم جای دیگری بود یا ماشینی با مدل بالاتر
سوار میشدم، زندگیام آنقدرها فرق نمیکرد. فقط بستهبندی آنهاست که فرق
میکند، هدیه داخلش یکی است.
احساسی که نسبت به خودم دارم، اینکه
چقدر علاقهمند به آشنایی با آدمها و تجربیات جدید هستم، چند وقت یکبار
پیش میآید که بیدلیل لبخند بزنم، هیچکدام به موقعیت زندگیام بستگی
ندارند. آن پسر پیراهنرنگی این را خیلی خوب میداند. حدسم این است که این ۷
دلیل که برایتان مینویسم را هم خیلی خوب میداند:
۱. لذت بردن از زمان حال عادتی است که نیاز به تمرین دارد.
اگر
برای شاد بودن همیشه نگاهتان به سمت فردا باشد، این احتمال وجود دارد که
وقتی به چیزی که میخواستید رسیدید، باز همین دیدگاه را داشته باشید.
همانطور که عجیب به نظر میرسد، توانایی تشخیص و قدردانی از چیزی که جلو
رویتان است هیچ ارتباطی با چیزهایی که اکنون صاحب آنها هستید، ندارد. بیشتر
به ارزیابی شما از چیزهای خوبی که در هر لحظه در زندگیتان است بستگی
دارد.
خواستن چیزهایی که دارید را تمرین کنید و وقتی چیزی که
میخواهید را به دست آورید، شیرینی بیشتری احساس خواهید کرد. به اطرافتان
نگاه کنید - چه چیزهایی میبینید که میتوانید از آنها لذت ببرید؟
۲. پیدا کردن دلیل برای شاد بودن در لحظه، به نفع آیندهتان است.
دکتر
داچر کلتنر، استاد دانشگاه کالیفرنیا، ادعا میکند که میتواند آینده هر
فرد را با قضاوت درمورد قدرت لبخند آنها پیشبینی کند. این محقق بر روی
عکسهای سالانه ۱۱۱ دانشجوی زن که بین سالهای ۱۹۵۸ و ۱۹۶۰ گرفته شده بود
تحقیق کرد.
نتایج این تحقیق نشان داد که زنانی که احساسات مثبتتری
را در این عکسها نشان داده بودند، از نظر ذهنی متمرکزتر بوده، ازدواجهای
موفقتری داشته و از سلامت بهتری برخوردار شدهاند.
در این مقاله تحقیقی میخوانیم:
«باتوجه
به اینکه احساسات مثبت فکر را باز میکند، احساسات منفی آن را باریک کرده و
جلو پیشرفت را میگیرد… یافتههای دکتر کلتنر و همکارانش ازجمله اولین
تحقیقاتی است که نشان میدهد تفاوت در میزان ابراز احساسات افراد میتواند
در طول زندگیشان ثابت بوده و گویای موفقیت فردی و اجتماعی آنها باشد.»
۳. شاد بودن میتواند سلامتتان را ارتقا دهد و سلامتی چیزی است که فرصتهای بسیاری را در زندگی سر راهتان قرار میدهد.
سلامتی همان چیزی است که خیلیها نادیده میگیرند تا زمانی که به خطر میافتد.
دکتر
کریستوفر پیترسون، استاد دانشگاه میشیگان، که بیش از بیست سال درمورد
ارتباط خوشبینی و سلامتی تحقیق کرده است، نشان میدهد که افراد خوشبین و
مثبتاندیش سیستم ایمنی قویتری نسبت به افراد منفیگرا دارند. این
میتواند بخاطر میل به مراقبت کردن بیشتر از خودشان باشد.
همین الان تصمیم بگیرید که شاد باشید و مطمئن باشید با این تصمیم روزهای بیشتری برای شاد بودن و لذت بردن از سلامتیتان خواهید داشت.
۴.
شادی مداوم و طولانیمدت به توانایی شما برای توجه به جزئیات بستگی دارد؛
از همین الان میتوانید این تواناییتان را به کار بگیرید.
حتی
وقتی همه چیزهایی که میخواهید را به دست بیاورید، باز دستخوش بالا و
پایینهای زندگی خواهید شد. اگر یاد نگیرید از خوشیهای کوچک لذت ببرید،
سلامت شما وابسته به وضعیت زندگیتان خواهد شد. آنوقت هر زمان که اتفاق
ناخوشایندی برایتان بیفتد، شدیداً احساس ناخوشنودی خواهید کرد.
به
چیزهایی فکر کنید که شما را سرشار از لذت میکنند - وقت گذراندن با حیوان
خانگیتان، گوش دادن به صدای باران، دویدن در ساحل و … همین الان روی این
کارها متمرکز شوید و بگذارید همین خوشیهای کوچک روزتان را روشن و درخشان
کنند. به این روش، با وجود تغییراتی که در زندگیتان پیش میآیند، انواع و
اقسام لذتهای کوچک و سادهای خواهید داشت که کمکتان میکنند شادتر باشید.
۵. هر روز فرصتی تازه است که بهتر از دیروز باشد؛ این کار اعتمادبهنفس شما و در نتیجه شادیتان را بالا میبرد.
من
همه زندگیام درگیر این بودم که کامل و ایدآل باشم. اگر در چیزی
نمیتوانستم بهترین باشم، شب خوابم نمیبرد. اما عالی بودن هیچوقت به
اندازه خیال آن برایم احساس لذت نداشت چون همیشه جایی برای بهتر شدن وجود
داشت. همیشه ناراضی بودم و از خودم دلسرد و ناامید میشدم.
الان به
مسائل بعنوان فرصتهایی برای بهتر شدن از یک روز به روز بعد نگاه میکنم.
همیشه راضی شدن از هدفهای کوچک و قابلدسترستر خیلی راحتتر است.
با تمرکز بر پیشرفتها یا هدفهای کوچک، خودتان را به تدریج به سمت هدفهای بزرگترتان میکشانید.
۶. همین الان میتوانید همان کسی باشید که میخواهید، هیچ ارتباطی هم با موقعیتتان ندارد.
ممکن
است تصور کنید برای اینکه کسی باشید که همیشه میخواستهاید، زندگیتان
باید تغییر بزرگی کند. مثلاً اینکه تا وقتی پول زیادی نداشته باشید
نمیتوانید آدم بخشندهای شوید. یا اینکه تا وقتی خانهتان را نفروشید
نمیتوانید به فردی ماجراجو تبدیل شوید. واقعیت این است که در هر مقطعی از
زمان دقیقاً میتوانید همه اینها باشید.
پولی برای بخشش ندارید؟ با
محبتتان بخشندگی کنید. همین که به حرفها و مشکلات دوستان گوش کنید تا
برایتان دردودل کنند، بخشندگی کردهاید. خانهتان به فروش نمیرود و این
باعث شده در یکجا بمانید؟ با امتحان کردن چیزهای جدید و آشنا شدن با
آدمهای جدید در زندگی روزمرهتان ماجرا ایجاد کنید.
نمیدانید کی لحظههایتان تمام میشود، پس از خودتان بپرسید، «چطور میتوانم آدمی باشم که در همین لحظه میخواهم باشم؟»
۷. پیدا کردن لذت و خوشی در زمان حال، حتی اگر بسیار سخت به نظر برسد، در زندگی دیگران هم تاثیر مثبت خواهد داشت.
بااینکه
همه ما اهداف و رویاهای متفاوتی داریم، این یکی از مهمترین آنها برای
بیشتر ما است: اینکه زندگی پرمفهوم و خوبی داشته باشیم که در زندگی دیگران
نیز تغییری مثبت ایجاد کند.
شادی و خوشبختی یک تصمیم لحظه به لحظه
است، تصمیمی که گرفتن آن برای خیلیها سخت است. اگر این تصمیم را بگیرید،
بقیه متوجه آن خواهند شد. با اینکار آنها را هم تشویق به گرفتن این تصمیم
میکنید. همانطور که تحقیقی که در بالا به آن اشاره کردیم نشان میدهد، این
انگیزه تاثیر بسیار مهمی بر سلامت و خوشبختی آنها در آینده خواهد داشت.
شاید
این مقاله دلایل عادی که معمولاً برای شاد بودن میشنوید را عنوان نکرده
باشد. برعکس بقیه مطالب با تشخیص و شمردن نعمتهایی که خداوند به شما داده
نه شروع شده و نه تمام میشود. وارد روابط یا شانس خوبتان هم نشده است. که
البته همه اینها هم دلایلی داشته است.
تصور من این نیست که خوشبختی
به چیزهایی که دارید بستگی ندارد. داشتههای ما آدمها به مرور زمان تغییر
میکند؛ نعمتهای زندگیتان هم همینطور! شادی و خوشبختی به تفسیر شما از
چیزی که در لحظه روبرویتان است بستگی دارد. اینکه چقدر به سبک زندگیتان
افتخار میکنید. اینکه چقدر به لذت بردن از لذتها و خوشیهای ساده زندگی
تمایل داشته باشید، حتی اگر وضعیت زندگیتان، شرایط مطلوب و مساعدی نداشته
باشد.
حتی اگر هیچوقت اینکار را نکردهاید، همین امروز تصمیم بگیرید
که روی خوبیها متمرکز شوید -- هم خوبیهای دنیا و هم خوبیهای خودتان -
تا بتوانید همین الان و در همین لحظه شاد باشید.
منبع:مردمان
زندگی سرشار از
احتمالات و اتفاقات غیرمنتظرهای است که گاهی همه ما را غافلگیر میکند.
اغلب وقتی در حال مبارزه و تقلا برای به دست آوردن هدفی هستید، مسیر موفقیت
برایتان چندان روشن نیست اما در این شرایط بحرانی و سخت باید اجازه بدهید
که دیدگاه و جهانبینی خاص خودتان بر شرایط حکمفرما باشد نه اینکه کنترل
زندگیتان را به دست اتفاقات و شرایطی بگذارید که در آن احاطه شدهاید.
اعتماد بهنفس، دارویی که باید بنوشید
ناامنی
و ضعف شما را از پا در خواهد آورد اما داشتن اعتماد بهنفس شما را به سطح
بالایی از زندگی خواهد کشاند. وقتی توانستید جزئیات آنچه که در زندگی
دنبالش هستید را فهرستبندی کنید اعتماد بهنفس به خودی خود به دنبال شما
خواهد آمد اما اگر اعتماد بهنفس نداشته باشید در هر کاری که دست به انجام
آن میزنید راهی برای شکست و عدم موفقیتتان پیدا میشود. هر کاری که شما
قادر به انجام آن هستید در واقع از نیروی اعتماد بهنفستان ریشه میگیرد.
یادتان باشد هر چقدر هدف بزرگتری انتخاب کنید به همان اندازه خود را با
چالش بزرگتری روبرو خواهید کرد. به محض اینکه هدفی را انتخاب کنید موانع
آشکار خواهد شد. در واقع موانع برای این هستند که قاطعیت و تصمیم شما را
برای انجام هدف بسنجند. موانع میخواهند به شما نشان دهند که با وجود
مشکلات تا چه اندازه برای رسیدن به هدفتان مصمم هستید. در این بازی، فردی
که اعتماد بهنفس بیشتری دارد برنده است و هرگز تسلیم نخواهد شد.
چگونه ششم شوید؟
وقتی
به درستی برای خودتان مشخص کردهاید که دنبال چه هستید و میخواهید به چه
کسی تبدیل شوید، حال زمان آن است که دایره روابط خود را با افراد تاثیرگذار
و بانفوذ پر کنید. داشتن «الگو» در زندگی یکی از ابزارهای بسیار مهم برای
رسیدن به موفقیت دلخواهتان است. داشتن چنین الگویی به شما کمک میکند تا به
سطحی که آرزویتان است بهصورت اصولی و درست دست یابید. اگر شما در دایره
روابطتان به 5 آدم با اعتماد بهنفس بچسبید، در اثر معاشرت و ارتباط با این
5 نفر بدون تردید نفر ششمی خواهید شد که اعتماد بهنفس خوبی خواهد داشت.
اگر به 5 نابغه و باهوش بچسبید شما نفر ششم خواهید بود، اگر به 5 میلیونر
بچسبید مطمئنا میلیونر ششم شما خواهید بود، اگر با 5 احمق ارتباط داشته
باشید احمق ششم شما خواهید بود و اگر با 5 ورشکسته ارتباطات عمیق دوستی شکل
دهید و از آنها الگو بگیرید با یقین میتوان گفت ورشکست ششم کسی نیست جز
شخص شما و به همین ترتیب با انتخابهایتان در زندگی است که از خود یک فرد
موفق یا یک ورشکسته و احمق میسازید. مراقب دایره روابطتان باشید.
برنامه داشته باشید
شخصی
تعریف میکرد که در طول هفته 60 تا 70 ساعت به کار مشغول بود اما پیشرفتی
که همیشه انتظارش را داشت به دست نمیآورد. یکی از مشکلات بیشتر افراد
نداشتن برنامهریزی و عادتهای درست در زندگی است. این مهم نیست که تا چه
اندازه زمان صرف فعالیتهایتان میکنید بلکه مهم کیفیت اعمال شماست.
اولویتهای
زندگیتان را مشخص کنید و براساس آن به موقعیتهایی که برایتان به وجود
میآید جواب «بله» یا «خیر» دهید. براساس این اولویتها باید بیشتر دنبال
جواب «نه» باشید. از اینکه ساعتها با گوشی همراهتان وقت تلف کنید یا پای
تلویزیون بنشینید دوری کنید و در عوض به خوبی از زمانی که در طول روز در
اختیار دارید استفاده کنید. زندگیتان را براساس اولویتهای زندگی خودتان
برنامهریزی و مدیریت کنید و تنها برای رضایت افراد و متقاعد کردن آنها قدم
برندارید. ابتدا اولویتها را شناسایی کنید و سپس دنبال خشنود کردن
اطرافیانتان باشید چون تا زمانی که به موفقیت و آرامش نرسید، نمیتوانید
خیری به دیگران نیز برسانید.
زندگی دلخواهتان را بسازید
برنامه
زندگیتان را بدون توجه به اتفاقاتی که در اطرافتان میافتد، مشخص کنید.
دست از شکایت و غر زدن بردارید و همه توانتان را برای ساختن یک زندگی
دلخواه به کار بگیرید و از موانع موجود نترسید. اگر در میانه راه هستید و
مشکلات زیادی شما را درگیر خود کرده است تسلیم نشوید و ادامه دهید. اگر
اولویتهای زندگیتان را به درستی مشخص کرده باشید و طبق برنامه دقیقی که
طراحی کردهاید، قدم بردارید بهتدریج متوجه خواهید شد که چقدر با دیروز
خود تفاوت خواهید داشت. به مسیر ادامه دهید چون تا رسیدن به نفر ششم جدول
زندگیتان راهی نمانده است. مهم این است که همین لحظه تصمیم بگیرید و عمل
کنید. اینکه در گذشته شما چه اتفاقی افتاده و در حال حاضر چه شرایط سختی
دارید به هیچ وجه اهمیت ندارد بلکه همانطور که برایتان توضیح دادهایم این
دیدگاه و تفکر شماست که از شما برنده یا بازنده میسازد. نگذارید شرایط
شما را مغلوب خود کند.
کشور شما مقصر بدبختیتان نیست
هیچ
فردی روی کره زمین وجود ندارد که از شکست و ناکامی نترسد و نسبت به آن
علاقه نشان دهد اما این حقیقت را بپذیرید که برای رسیدن به موفقیت باید این
مرحله را نیز پشت سر بگذارید چون اتفاقات ناخوشایند بخشی از مسیر موفقیت
است بنابراین شرایط سخت را با آغوش باز بپذیرید چون تنها در آن شرایط است
که برای زندگیتان قدمهای بهتری برمیدارید. یکی از دلایلی که مانع موفقیت
اغلب افراد میشود قبول نکردن مسئولیت است. بیشتر افراد به جای اینکه
مسئولیت اشتباهات و رفتارهای خود را در زندگی بپذیرند عادت کردهاند شرایط
اطرافشان را متهم کنند. دست از سرزنش کردن و انتقاد بردارید. اینکه شما
شرایط سخت و ناخوشایندی دارید تنها به گردن کشور، قدرت اقتصادی پایین،
خانواده فقیر یا همسر ناسازگار نیست. یک بار برای همیشه به این فکر کنید که
تنها خود شما دلیل شرایط فعلیتان هستید. در زندگی واقعا دنبال چه چیزی
هستید؟ آیا تا به حال به وضوح و دقیق برای خودتان مشخص کردهاید که از
زندگی چه میخواهید و دوست دارید به چه هدفی برسید؟
هر چقدر در
انتخاب هدف و جهانبینیتان نسبت به زندگی دقیقتر و واضحتر باشید به همان
سرعت راحتتر به اهدافی که در ذهنتان دارید خواهید رسید. از خودتان بپرسید
برای رسیدن به جایگاهی که در ذهنتان دارید باید دست به چه کاری بزنید یا
چه چیزی را رها کنید. یادتان باشد جزئیات در تعیین اهدافتان رمز برتری و
موفقیت شما نسبت به افراد دیگر است. جزئی باشید.
منبع :zendegimosbat.ir
هر انسانی در زندگی فردی و اجتماعی خویش،
خواه ناخواه اسرار مگو دارد که بایستی در نگه داری آن کوشا باشد. برخی از
این اسرار مربوط به خودش و برخی مربوط به خانواده یا جامعه اوست.
رازداری بر دو گونه است:
یکی، راز دیگران را نگاه داشتن و دیگری، اسرار خود را پوشیدن و آشکار
نکردن. کسی که نتواند رازدار اسرار خود باشد، نمی تواند اسرار دیگران را
نیز حفظ کند.
دکتر پورفرخ روان شناس گفت: رازداری یکی
از ویژگیهای مثبت انسانهاست که نه تنها در زندگی فردی و شخصی میتواند به
آنها کمک کند که حتی برای داشتن یک زندگی اجتماعی موفق هم موثر خواهد بود.
کسی که میداند و میتواند راز دیگران را پیش خودش نگه دارد و با شخص
دیگری در آن باره صحبت نمیکند، مسلما به عنوان فردی قابل اعتماد شناخته
میشود و دیگران بیش از پیش به او روی میآورند.
وی ادامه داد:
البته باید بدانیم چه حرفی راز به حساب میآید و باید مخفی نگه داشته شود و
چه حرفی راز نیست و مخفی نگه داشتنش مهم نیست. همین طور باید بدانیم چه
زمانی رازی میتواند فاش شود و چه رازی را تا ابد باید مخفی نگه داریم؟!
خیلی
وقتها فکر میکنیم اگر کسی رازی را به ما میگوید، باید آن را تا ابد حفظ
کنیم و درباره آن با کسی حرفی نزنیم، ولی گاهی همین رازداریها میتواند
مشکلاتی را به وجود آورد که به نفع هیچکس نیست؛ مانند دوستانی که رازدار
یکدیگر هستند و هیچوقت حاضر نمیشوند با خانواده دوستشان درباره مشکلاتی
که برای فرد پیش آمده، صحبت کنند یا آنهایی که زندگی مخفیانه دوستشان را از
خانواده همسرش مخفی نگه میدارند یا خیلیهای دیگر که مخفیکاری و دروغگویی
را با رازداری و صداقت اشتباه گرفتهاند.
این روان شناس در ادامه افزود: پس یادمان
باشد، رازداری از ویژگیهای مثبت شخصیتی است، ولی باید بموقع و براساس عقل و
منطق از آن استفاده شود؛ نه رازداریهایی که بیشتر به معنای پنهانکاری و
فریب دیگران است.
چرا بعضی در هیچ شرایطی و به هیچ قیمتی، راز
دیگران را فاش نمیکنند؟ چه چیزی باعث میشود حرف دیگران را پیش خودشان نگه
دارند و به بقیه مردم چیزی درباره آن نگویند؟ شاید این پرسش برای بسیاری
مطرح شود و نتوانند جواب قانع کنندهای برایش پیدا کنند، اما متخصصان دلایل
متفاوتی را در این باره بیان میکنند؛ مواردی که افراد را ترغیب میکند،
رازدار باشند و راز مردم را افشا نکنند.
وی بیان کرد: یکی از مهمترین دلایل
حفظ راز، پایبندی به مسائل و موضوعات اخلاقی است و اینکه آنها افشای راز
را کاری خلاف اخلاق میدانند. همچنین بسیاری ممکن است از ترس عواقب افشای
راز، آن را فاش نکنند و هیچوقت درباره آنچه شنیدهاند، صحبتی به میان
نیاورند.
آنها نگران نظر مردم و همچنین نظر خود فرد گوینده راز،
نسبت به خودشان میشوند و دوست ندارند قضاوت نادرستی درباره آنها وجود
داشته باشد. به همین دلیل سعی میکنند، راز را پیش خودشان نگه دارند و
درباره آن صحبتی نکنند.
از طرفی، رازداری باعث رشد شخصیت و احساس
استقلال فرد نیز خواهد شد و به او انگیزه بیشتری برای حفظ رازها میدهد.
دیگران هم اعتماد بیشتری نسبت به او خواهند داشت و در نتیجه دوستان بیشتری
پیدا خواهد کرد.
بنابراین طبیعی است برای داشتن رضایت و همینطور
لذتبردن بیشتر از زندگی و روابط دوستانه، افراد بخواهند رازداری را در
وجودشان پرورش دهند و آن را تقویت کنند.
چرا رازها افشا میشود؟
پورفرخ
در ادامه گفت: اگر رازداری خوب است، اگر صفتی پسندیده به حساب میآید و
اگر همه انسانها دوست دارند با انسانهای رازدار معاشرت کنند، پس چرا
خیلیها نمیتوانند راز دیگران را پیش خودشان حفظ کنند و خیلی راحت آن را
فاش میکنند؟
بعضی شاید علت این کار را ندانند، ولی خواسته یا
ناخواسته، راز افراد را به دیگران میگویند و نمیتوانند در حفظ رازها
موفق باشند. برخی هم اینقدر این کار را تکرار کردهاند که دیگر برایشان به
یک عادت تبدیل شده و اصلا به فکر برطرف کردنش هم نیستند.
این روان
شناس ادامه داد: گاهی افراد اینقدر به یکدیگر اعتماد دارند و به
دوستیهایشان مطمئن هستند که فکر میکنند هیچ رازی میان آنها وجود ندارد.
برای همین ممکن است راز دیگران را هم خیلی راحت مطرح کنند و درباره آن با
یکدیگر حرف بزنند. در صورتی که حتی میان دوستان صمیمی و اعضای خانواده هم
باید حریم رازها را مشخص و حفظ کرد.
نکته مهم این است که رازهای
مردم به هیچ بهانهای نباید موضوع صحبتهای دستهجمعی دوستان و آشنایان
باشد و به همین دلیل، توصیه میشود هر حرفی را قبل از اینکه مطرح کنیم،
بسنجیم و دربارهاش بیندیشیم؛ چراکه گفتن همین رازهای به ظاهر ساده،
میتواند خانوادهها را از هم بپاشد و مشکلاتی را برای آنها فراهم کند.
وی
بیان کرد: رازداری نه تنها از ویژگیهای مثبت اخلاقی به حساب میآید که
حتی میتواند زندگی فردی و اجتماعی انسان را نیز تغییر دهد؛ تغییرات مثبتی
که فقط به دلیل حفظ راز دیگران، برای فرد ایجاد میشود.
به عنوان
مثال، کسی که به عنوان فردی رازدار در جمع شناخته میشود، دوستان بیشتری
خواهد داشت و افراد زیادی به او اعتماد خواهند کرد. به همین دلیل هم دیگران
با احترام خاصی با او برخورد میکنند.
پورفرخ در پایان اظهارکرد: از طرف
دیگر، انسانهای رازدار میتوانند این خصوصیت را به دیگران بیاموزند و با
رفتارهایشان آنها را هم تشویق به رازداری کنند. برای همین اعضای خانواده و
به ویژه فرزندان این افراد هم اهمیت رازداری را بخوبی درک خواهند کرد و
انسانهای رازداری خواهند بود.
پس آنها هم میتوانند در
گفتوگوهایشان به دیگران اعتماد کنند و از آنها بخواهند رازها را پیش خود
نگه دارند. همچنین، خوب است به این نکته هم توجه کنیم که یکی از بدترین
اتفاقاتی که پس از افشای راز برای فرد افشاکننده پیش میآید، اضطراب و
نگرانی است و درست از لحظهای که حرف از دهانش خارج میشود باید نگران این
باشد که چه کسی این موضوع را میفهمد و چه زمانی خبر به گوش خود فرد گوینده
میرسد؟! به همین دلیل، آنهایی که رازدار مردم هستند، آرامش خاصی را احساس
میکنند و هیچوقت با چنین مشکلاتی روبهرو نخواهند شد.
منبع:سلامت نیوز
چرا مردم موفق می شوند؟ آیا باهوش بودن یا
خوش شانس بودن دلیل موفقیت این افراد است؟ «ریچارد سنت جان» هیچ یک از این
دو عامل را دلیل موفقیت نمی داند. در حقیقت این سخنران، موفقیت را در زمان
انجام کاری که به آن عشق می ورزید، به دست آورده است.
او بیش از یک
دهه از عمرش را به مطالعه، بررسی و تحلیل داستان های موفقیت افراد مختلف
گذرانده است. حاصل فعالیت های گسترده او در هشت کلمه جادویی، سه دقیقه شگفت
انگیز و یک کتاب موفق خلاصه می شود.
جرقه این پروژه در هواپیما و
بو سوالی که یکی از مسافران درباره دلایل واقعی موفقیت از او پرسید، زده شد
و همین پرسش باعث شد ریچارد 10 سال از عمرش را به بررسی فرآیند موفقیت و
مصاحبه با بیش از 500 فرد بسیار موفق در حوزه های مختلف اختصاص دهد.
او
ابتدا دلایل موفقیت این افراد را از آنها جویا شد و سپس با بررسی و تحلیل
پاسخ های دریافتی، داده های به دست آمده را در پایگاه داده های منظم
گردآوری کرد و در نهایت توانست هشت ویژگی مشترک افراد موفق را شناسایی کند.
او
بر همین اساس کتاب پرفروش و موفق «هشت نکته برای عالی بودن» را منتشر کرد
که در واقع این کتاب گنجینه ای ارزشمند از راه های موفقیت افراد بسیار موفق
است.
ریچارد با نگارش و انتشار این کتاب، این رازهای طلایی را با
خوانندگان به اشتراک می گذارد. این رازها به مخاطبان کمک می کند تا در
مسیری که در پیش گرفته اند، موفق شوند و به هدف خود که ممکن است راه اندازی
کسب و کار، تغییر جهان، رهایی از فقر، تشکیل خانواده، آموزش فرزندان و ...
باشد دست یابند.
این کتاب حس اعتماد به نفس افراد را تقویت کرده و
توانمندی های بالقوه و بالفعل آنها را شناسایی می کند. در ادامه، متن
سخنرانی شگفت انگیز سه دقیقه ای ریچارد سنت جان را می خوانید.
سخنرانی مختصر سه دقیقه ای امروز نسخه
فشرده سخنرانی دو ساعته ای است که برای دانش آموزان دبیرستانی ارائه می
دهم. همه چیز از روزی شروع شد که سوار هواپیما شده و در راه آمدن به
کنفرانس «تد» بودم. تقریبا هفت سال پیش بود. در صندلی کنار من دختر نوجوانی
نشسته بود که به نظر می رسید دبیرستانی باشد.
این دختر خانواده
بسیار فقیری داشت و می خواست در زندگی اش موفق شود. او سوال بسیار ساده ای
را از من پرسی و گفت: «چه عاملی باعث دستیابی به موفقیت می شود؟»
از
اینکه نمی توانستم پاسخ مناسبی به این نوجوان بدهم، احساس بدی داشتم.
زمانی که از هواپیما پیاده شدم و به کنفرانس تد آمدم، در همان ابتدای ورود
به سالن به طور ناگهانی و گویی که به من الهام شده باشد، به خودم گفتم:
«خدایا! من داخل اتاقی هستم که پر از افراد موفق است. بهتر نیست از همین
افراد دلایل و عوامل موفقیت شان را جویا شوم و پاسخ هایشان را با کودکان و
نوجوانان به اشتراک بگذارم؟»
و امروز هفت سال از آن روز سرنوشت ساز
گذشته است و من در این مدت با 500 فرد موفق مصاحبه و گفتگو کرده ام و قصد
دارم در این سخنرانی شما را با آنچه که به موفقیت می انجامد، آشنا کنم.
انتقام هم برای خودش قانون دارد. وقتی به
حدی می رسید که کینه ذره ذره وجودتان را فراگرفته و دارد خفه تان می کند،
دیگر جایی برای بخشش نیست. نه تنها آن طرف صورتتان را برای سیلی دوم بر نمی
گردانید؛ بلکه دیگر دست و صورتی برای طرف مقابل باقی نمی گذارید! اوضاع
وقتی درام تر می شود که قهرمانان داستان هایمان، جانشان را هم برای انتقام
می دهند. حالا چه انتقام بی معنای ادگار آلن پو باشد و چه آزادی خواهانه
آلن مور، خواننده خون می خواهد، حتی به قیمت جان انتقام گیرنده. پس به نظر
می رسد به منطقه خطر تلفیق فانتزی و واقعیت نزدیک می شوید، مراقب باشد.
انتقام سرد
این
جمله تالی رند، دیپلمات فرانسوی اواخر قرن هجدهم، بعدها به ضرب المثل مهمی
در ادبیات انتقام تبدیل شد: «انتقام غذایی است که باید سرد میل شود.»
کاترین نویل، که آثارش را با امبرتو اکو مقایسه می کنند، در کتابش، «هشت»،
شخصیت تالی رند را به خوبی به تصویر می کشد. تالی رند در زندگی واقعی اش
نشان دادچطور می توان از ناپلئون انتقامی شیرین و سرد گرفت که در قبرش هم
نفهمد چه اتفاقی افتاده.
حتما صحنه موردنظر را دیده اید، آن جا که
قهرمان داستان در آخر، همان لحظه گرفتن انتقامی که مدت ها برایش برنامه
چیده و صبر کرده، با صورتی مواجه می شود که شوکه شده و به زحمت به یاد می
آورد که برای چه دارد کشته می شود؛ انتقام با خون سردی تمام! در همان حالت
بهت زدگی، خونش ریخته می شود و قهرمان داستان به راحتی و آرامش در افق گم
می شود. اگر الکساندر دوماباز باشید، احتمالا ادموند در «کنت دو مونت
کریستو» الان آمده دقیقا جلوی چشمانتان!
انتقام خونین
ژاپنی
ها ید طولایی در انتقام دارند. توهین به خانواده، شأن و منزلت، اعتقادات
سیاسی و هرگونه ابروانداختن بالای دوست یا دشمن، خون و خون ریزی به راه امی
اندازد. جوشینگورا از نمایشنامه های کلاسیک ژاپنی داستان 47 رونین
(سامورایی های بدون رهبر) را نقل می کند که به خون خواهی رهبرشان و برای
حفظ آبرو و شرف سامورایی دست به کشتن می زنند و در آخر به خاطر گناه قتل،
با اجرا سپوکو (خودکشی سامورایی) برای سال های طولانی به نماد شرافت و
انتقام جویی بدل می شوند. حالا این که 46 نفر آدم بعد از یک سال نقشه
کشیدن، به خاطر کشتن یک نفر بمیرند، دیگر به منطق و استدلال خواننده و تمام
ستایش گران این نمایشنامه قدیمی بر می گردد.
انتقام جویی بدون خون ریزی
انتقام
جویی در آسیا وابسته به فرهنگ آن کشور فرق می کند. هندی ها از آن جایی که
همیشه مردمانی آرام و صبور هستند، حتی در ادبیات هم شخصیت های انتقام جوی
پررنگی نداشته اند. اما تاریخ هند در واقعیت پر است از انتقام های جالب و
کوچک که با تحقیر همراه بوده. شاه جای سینگ در اواخر قرن نوزدهم سفری به
لندن می کند و در حالی که مجذوب رولز رویس های پشت ویترین می شود، از
فروشنده قیمت را می پرسد. از آن جایی که سر و وضع جناب شاه عادی و با لباس
هندی بوده، فروشنده از خجالت ایشان به تمام و کمال در می آید.
شاه
هم که به غرورش برخورده به هندوستان بر می گردد و دستور می دهد هر شش ماشین
موجود در آن نمایشگاه خریداری شوند. در فاصله کوتاهی همه دنیا از وجود این
شش ماشین در خیابان های هند آگاه می شوند، در حالی که جارو به آن ها متصل
است و برای شست و شوی معابر هند از آن ها استفاده می شود!
انتقام دلیل می خواهد؟!
یک
پای قطع شده می تواند بهانه خوبی باشد، اما نه منطقی. «موبی دیک»، شاهکاری
تکرار نشدنی همراه با توصیفات، صحنه سازی ها و فضاسازی های عالی نمونه یک
تنفر و انتقامی نفس گیر است. هرمان ملویل، خواننده را همانند کاپیتان به
جنون دچار می کند؛ انتقام از نهنگی سفید در دریای بیکران، انتقام از یک
حیوان خیلی عجیب است و عجیب تر آن که هرمان ملویل، این جنون را به خواننده
هم انتقال می دهد؛ توصیفات به گونه ای قوی است که یادمان می رود طرف مقابل
یک نهنگ است! در آخر هم مرگی حماسی و بزرگ، پایان انتقامی سنگین می شود.
از
ادبیات رمانتیک که به سمت گوتیک می رویم، دیگر نویسنده به خودش زحمت تشریح
دلیل را هم نمی دهد. انتقام، این حس قوی تنفر و لذت توأمان، برای یک اثر
ادبی بزرگ کافی است. ادگار آلن پئ در «بشکه آمونتیلادو» مونترسر را به جان
دوستش فورچوناتو می اندازد. نه حرفی از دلیل این کار زده می شود و نه مشخص
می شود که مونترسر بیماری روانی است یا خیر؛ فقط می دانیم به او توهین شده.
خواننده آن قدر در لذت توصیفات انتقام غرق می شود که یادش می رود جویای
دلیلش باشد.
انتقام یا بخشش؟!
همیشه
به انتقام دو جور نگاه می کنیم، فرقی هم نمی کند که از فرهنگ چه کشوری
صحبت می کنیم. انتقامی که قهرمانان داستان هایمان می گیرند و دلمان خنک می
شود و انتقامی که بخشش را در مقابلش قرار می دهیم. در یک طرف هملت را داریم
و در طرف دیگر مونترسر. در جلوی جشمانمان هوگو ویوینگ آزادی خواه می آید و
از طرفی دیگر خون ریزی های بدون ترحم ادموند دانتس.
یادمان می رود
این شعار تکراری انتقام مثل شمشیر دولبه است؛ حتی اگر قهرمانمان بمیرد،
بلند می شویم و با تمام وجود برایش دست می زنیم. حالا وقتی زندگی واقعی
شروع می شود، انتقام می شود چرخه تکراری و هزارتویی که بعد از گذشت سال ها
حتی ملت ها یادشان می رود چگونه شروع شده؛ این کلاف را بگیرید و ادامه
دهید، می رسید به جنگ های خونین تاریخ (مثل انتقام جویی صربستان و لهستان
در جنگ های جهانی). انگار این بار قصر فانتزی انتقام در سرزمین ادبیات،
زمین تا آسمان با واقعیت ما فرق دارد.
اما چیزی که قطعا در آن شک
نداریم، این است که حداقل انتقام در سرزمین ادبیات پایانی دل خوش کنک دارد!
حالا چرا معادلات در دنیای واقعی به هم می خورد؟ چون بخشش، ریسک کمتری
دارد؛ تازه شما به آدمی با قلبی بزرگ لقب داده می شوید. احتمال این که
بعدها فرزندان شما با این هیاهوی دنیای مدرن بیایند و انتقام هم بگیرند،
تقریبا صفر است. پس قبل از جوگیری مشابه الکترا یا مدآ، ابتدا احتمالات را
روی کاغذ بررسی کنید و در صورت بالابودن احتمال شکست، گزینه های بخشش را
روی میز بگذارید؛ به همین سادگی!
منبع:هفته نامه چلچراغ
یکی از راه های ساده برای بهبود ترافیک وبسایت
استفاده از اینفوگرافیک است. اما شاید برایتان سوال باشد که اینفوگرافیک
چیست؟ همانطور که از اسم آن پیداست ترکیبی از اطلاعات و گرافیک است. در
واقع تصویری که اطلاعاتی را به بیننده انتقال می دهد را اینفوگرافیک
میگویند. میدانید که تأثیر تصویر از متن بیشتر است، کاربران بیشتر ترجیح
میدهند یک تصویر را مشاهده کنند تا یک متن طولانی را بخوانند. به عبارت
دیگر باید بتوانید اطلاعات خود را به زبان تصویر به مخاطبین منتقل کنید.
طی تحقیقات و نظر خواهی همگانی از افراد
در محیط های کاری متفاوت ، آمار نشان دادن است که بیشتر آنها خواهان بر
خوردی مودبانه ، محترمانه ومتقابل هستند. مسلما هر کسی احترام را دوست
دارد، تنها شاید درجه ی آن متفاوت باشد، اما مطمئنا هیچ کس نمی تواند منکر
این نیاز حتی در حد کم باشد. تنها خود شما مسبب چگونگی بر خورد دیگران
هستید، در واقع می دانید کجا ؟ چه وقت ؟ چه میزان ، می توانید در درجه ی
بالایی قرار گیرید. اما این احترام متقابل و تعریف آن ؟ در محیط کاری
متفاوت است.
در اینجا به راهکارهایی ساده ولی موثر اشاره شده است که با رعایت آنها می توانید به این هدف برسید
1. با دیگران مهربان ، صمیمی و مودبانه برخورد کنید.
2. از همکاران خود نظر خواهی کنید.
3. قبل از بیان هر کلامی، ابتدا به نظرات آنها کاملا گوش دهید و هرگز کلام آنها را قطع نکنید و بر قبول عقیده خود پا فشاری نکنید.
4. برای
ثبات یا پیشرفت کار خود، از نظرات و راه حل های دیگران استفاده کنید و
بگذارید آنها بفهمند که شما این عقاید را اجرا کردید تا انگیزه ای شود که
درآینده نیز با شما همکاری کنند.
5. از هرگونه توهین، اسم های مستعار، تحقیر همکاران یا عقاید آنها خودداری کنید.
6.
همه ی افراد انتقاد پذیر نیستند، بنابراین هیچ گاه در مورد دیگران، قضاوت،
انتقاد تند و سرزنش نکنید. از فخر فروشی و کوچک شمردن همکاران خود پرهیز
کنید. حتی کمترین تحقیر و رفتار ناشایست ، تبدیل به کینه هایی عمیق دردل
افراد می شود که شاید هیچ وقت بر طرف نشود.
7.
در بر خورد با آنها، از هر گونه تبعیض نژادی، چهره، سن ، اصلیت و...
خودداری کنید .چرا که باعث ایجاد دلخوری و عدم تحمل محیط کاری برای بعضی از
آنها می شود، با اعمال سیاست و رفتاری یکسان با همه ی کارمندان، صلح و
صمیمیت را بر قرارخواهید کرد.
8. سعی
کنید حتی المقدور، بیشتر نیروها را در جلسات اعم از آموزشی،...شرکت دهید،
در همان جلسات از بیرون کردن کسی از جلسات به صرف اینکه بحث مربوط به وی
نمی شود خودداری کنید. اگر مجبور به این کار شدید بدون حذف وی، در حاشیه
صحبت کنید وبعد هاطی یک جلسه اختصاصی مسئله را تنها برای افراد مربوط به آن
زمینه بیان کنید. به آنها فرصت دهید تا تعهدات ، وظایف و توانایی های خود
را ثابت کنند.برای تقویت کارهای گروهی، اقدام به اخذ داوطلب از بین همکاران
کنید تا انگیزه ی آنها بیشتر شود
9. تمجید
و تحسین را فراموش نکنید ، در این راه تفاوت قائل نشوید ، از پایین ترین
درجه تا بالا ترین مقام به نسبت فعالیت های شان ، پاداش دهید.
10.
همواره در محیط کاری این قانون طلائی را رعایت کنید :" با دیگران طوری
رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار شود " با رعایت نکات فوق ، می
توانید در محیطی سالم ، آرام وزیر سایه ی احترام ، کار کنید و باز دهی
بیشتری داشته باشید.
منبع:سلامت نیوز
اپرا وینفری: بزرگترین کشف در تمام طول تاریخ این است که یک فرد میتواند تنها با تغییر نگرش خود تغییر کند. وی در ۲۹ ژانویه ۱۹۵۴ در میسیسیپی، از مادری نوجوان به دنیا آمد. مادرش ورنیتا لی ۱۸ ساله خدمتکار بود. پدرش ورنن وینفری ۲۰ ساله در ارتش خدمت میکرد. تا ۶ سالگی نزد مادربزرگش در روستایی در میسیسیپی زندگی کرد.
با کمک مادربزرگ توانست در کودکی
خواندن و نوشتن را بیاموزد او در ۳ سالگی انجیل و سرودهای مذهبی در کلیسا
را از حفظ میخواند. با وجود زندگی فلاکت باری که داشت توانست دو دوره
مدرسه را جهشی طی کند و زمانی که ۱۳ سال داشت کمک هزینه ای گرفت تا در
کلاسهای مدارس معتبر سفیدپوستان در حومه شهر شرکت کند. اپرا وینفری امروز
تهیه کننده، بازیگر، مجری، خیرخواه و از مشهورترین و مطرحترین مجریهای
تلویزیونی آمریکا و جهان است.او به عنوان ثروتمندترین آمریکایی
آفریقاییتبار قرن بیستم رتبه بندی شدهاست.
اپرا فعالیتهای زیادی در زمینههای مختلف
انسان دوستانه انجام داده و بزرگترین خیر و نیکوکار سیاه پوست در تاریخ
آمریکا بهشمار میرود. او برای مدتی، تنها میلیاردر سیاهپوست جهان
بودهاست و بر اساس برخی ارزیابیها، با نفوذترین زن در جهان محسوب
میشود. وی در میان قدرتمندترین افراد جهان در رتبه ۴۵ قرار دارد و از چنان
نفوذ چند جانبهای در میان افکار عمومی آمریکا برخوردار است که با حمایت و
جهتگیری خود میتواند یک کتاب یا رییس جمهور را در این کشور به موفقیت
برساند.او تا کنون در کارهای فراوانی فعالیت داشتهاست اما مهمترین کار وی
برنامه تلویزیونی «اپرا» است. این برنامه بالاترین در نوع خود در تاریخ
شناخته شده است که از سال ۱۹۸۶ تا ۲۰۱۱ پخش میشد.
پس از 4560 شوی
تلویزیونی، ملکه شوهای روزانه تلویزیونی، چندی پیش از انبوهی از طرافداران
پروپا قرص خود خداحافظی کرد. آخرین حضور وی در تلویزیون به همراه میهمانان
غافلگیر کنندهای برگزار شده بود، جمعیت کثیری از افراد مشهور، از جمله تام
هنکس، جیمی فاکس، ماریا شرایور، و دهها نفر دیگر. درصد بازدیدکنندگان
برای آخرین اجرای وی عملاً رکورد شکست، که بیش از 18 میلیون بیننده داشت.
شخصیتهای معدودی تا کنون چنین هیاهویی برای خداحافظیاشان داشتهاند که ما
را به فکر وا میداشتند. چگونه برندی مانند اپرا بسازیم؟
در اینجا چند راهنمایی کلیدی وجود دارد که شما میتوانید از موفقیتهای بینالمللی اپرا فراگیرید.
1- به سوی طرفدارانتان گام بردارید.
همانند هر برند برتر دیگری، اپرا احساس با ارزش بودن را به طرفدارانش
انتقال میداد.. یک درس خوب در کسبوکار این است که یک سورپرایز غیرمنتظره
برای مشتریانتان میتواند بیشتر مسیر را برای جذب وفاداری آنها هموار سازد.
2- ریسک پذیر باشید و برای جلب توجه تلاش کنید.
وینفری در سال 1988 گروهی از نئو نازیها را از کالیفرنیا برای حضور در
برنامهاش دعوت کرد. اگرچه بعدها وینفری از چنین تصمیم بحث برانگیزی ابراز
تأسف کرد، حرکتی که وی را به سمت کانون توجه همگان سوق داد و به ببینندگانش
نشان داد که وی از ریسک کردن واهمهای ندارد.
3- داستان شخصی خود را بیان کنید.
برخی از شرکتها، خود را در پس پرده ابهام می پوشانند. اما وینفری برندی
شفاف با مخاطبان خود بود و از به اشتراکگذاشتن بخشهای لخ زندگی خود با
هوادارانش ابایی نداشت. اگرچه همهی کارفرماها نیازی ندارند که داستان
زندگی شخصیشان را به اشتراک قرار دهند، اما پیام این امر واضح بود: شفافیت
بین شما و کسبوکارتان نوعی حس اعتماد را به مشتریانتان عرضه میکند.
4- افراد مشهور را در کنار خود داشته باشید.
در کنار جایزهی اسکار، چند اتفاق، حضور تعدادی از افراد مشهور را در
خداحافظی غافلگیر کنندهی اپرا رقم زد. بخشی از آن، توانایی اپرا در جذب
حمایت افراد مشهور با استفاده از مدل مصاحبههای وی در شوهای تلویزیونیاش
بود. ماریا شرایور در بخش آخر خداحافظی غافلگیر کنندهی اپرا گفت: "شما به
من عشق، پشتیبانی و حمایت، دانایی و از همه مهمتر صداقت (راستی و درستی)
بخشیدید." این جمله شانگر عمق ارادت و علاقه چهرههای مشهور به اپرا وینفری
است.
5- تأثیرگذار باشید (به شخص تأثیرگذاری تبدیل شوید.)
مجله تایم با کریگ کارسویت، استاد دانشکده مدیریت دانشگاه نورت وسترن، در
زمینهی موفقیت اپرا وینفری در بازاریابی مصاحبهای داشت. تأثیرگذاری اپرا
تا چه حد بوده است؟ کارسویت پاسخ میدهد: "برای مثال، رمان آنا کارنینا 12
هفته قبل از وارد شدن به باشگاه کتابخوانان اپرا به تعداد 11648 عدد به
فروش رسیده بود. اما تنها 12 هفته بعد از گنجانده شدن این کتاب در باشگاه
اپرا، رمان آنا کارنینا به میزان 643122 عدد به فروش رسید- با افزایش تکان
دهنده 5421 درصدی." همین یک آمار نشاندهنده میزان اقبال عمومی به برند
اپرا وینفری است. اقبالی که ناشی از قدرت تاثیرگذاری اپرا در میان مخاطبانش
است.
7-بدانید که چه زمانی باید کناره گیری کنید.
پس از 25 سال اپرا در نهایت چنین نتیجه گرفت که زمان خداحافظی و تمرکز بر
روی شبکهی تلویزیونیاش OWN فرارسیده است. پیام برای کارفرمایان
(کارآفرینان) به اندازه کافی واضح است: از کنارهگیری در اوج نترسید.
منبع:درگی
فرگوسن یک بچه روستایی بود. او در یکی از
روستاهای اسکاتلند به دنیا آمد و پس از اتمام مدرسه، کارگر ساده کارخانه
آچارسازی شد. اما نه روستایی بودن و نه کار سخت کارگری، او را برای رسیدن
به هدفش دلسرد نکرد.
«به ظاهرش نگاه نکن، توپ فوتبال می تواند سنگ
را هم خرد کند!» جوان باشیم یا مسن، زن باشیم یا مرد، فرقی نمی کند، امروزه
فوتبال آن قدر گسترش پیدا کرده که از ورزشی که فقط پسربچه ها دنبالش
بودند، به یکی از بزرگ ترین تجارت های جهان تبدیل شده است. صدها تیم،
هزاران بازیکن و میلیون ها تماشاگر، این ها عواملی است که فعالیت در سطح یک
فوتبال جهان را به آرزوی خیلی ها تبدیل می کند. اما این فقط یک روی سکه
است.
مربیگری در سطح یک فوتبال جهان و به طور خاص در پرطرفدارترین
تیم جهان، یعنی اینکه هرهفته که پایتان را به استادیوم می گذارید، ده ها
میلیون نفر از سراسر جهان شما را تماشا می کنند. بعضی از ما هنگامی که می
خواهیم برای ده نفر هم مطلبی را توضیح بدهیم و در معرض قضاوت آنها قرار
بگیریم، تمام وجودمان را استرس پر می کند، حال فرض کنید کسی که در این
جایگاه قرار می گیرد، باید چه میزان تسلط و خونسردی داشته باشد؟ نه بحران
ها مالی، نه نتیجه گیری های اسف بار در سال هایا ول کار و نه حتی ناز و
ادای دیوید بکام!
هیچ یک از این بحران هاکه هرکدام می تواند
یک تیم را از پای درآورد، نتوانست مانع کار الکس فرگوسن شود؛ مردی که 30
سال در پرطرفدارترین تیم جهان مربی گری کرد و نام آن را بر فراز قله فوتبال
جهان، طنین انداز نگه داشت. فرگوسن مثل یک کوه سنگی بود که حتی ترسناک
ترین توپ ها هم نتوانستند لبخندش را نابود کنند. شاید بعضی مواقع کمی به او
آسیب می زدند، اما در نهایت این سرالکس بود که لبخند می زد!
1- پشتکار داشته باشید
فرگوسن
یک بچه روستایی بود. او در یکی از روستاهای اسکاتلند به دنیا آمد و پس از
اتمام مدرسه، کارگر ساده کارخانه آچارسازی شد. اما نه روستایی بودن و نه
کار سخت کارگری، او را برای رسیدن به هدفش دلسرد نکرد. او بی وقفه و با
پشتکار تلاش می کرد؛ به طوری که چند سال پس از استخدام، یکی از مسئولیت های
مهم کارخانه آچارسازی را برعهده گرفت. همین پشتکار عاملی بود که باعث شد
منچستر بحران زده به پرطرفدارترین باشگاه جهان تبدیل شود. خستگی، تنبلی و
ناامیدی واژگانی بودند که هرگز برای فرگوسن معنا نداشتند. او یک بحران
23نفری را در سال 1986 تحویل گرفت.
تیمی شکست خورده که خیلی از
بازیکنان ستاره اش برای این مربی تازه خود احترام قائل نبودند. بحران
مشروعیت همان اول کار می توانست برای همیشه او را سرنگون کند. اما پشتکار
عجیب و غریب او باعث شد او در این تیم به عنوان یک مربی مقتدر تثبیت شود.
یکی از بازیکنان بزرگ «منچستر یونایتد» درباره او می گوید: «حتی اگر ساعت 4
صبح از زمین مسابقه بیرون آمده باشید، مهم نیست. اگر کسی ساعت 8 صبح سر
زمین برود، می بیند که او از قبل آنجا حاضر است.»
2- هدف داشته باشید
هیچ
گاه اهمیت هدف دار زندگی کردن را فراموش نکنید. بی هدفی به خصوص در موارد
بحران به شدت خطرناک است. وقتی او در سال های اول کار در آستانه اخراج بود،
هیچ گاه هدف اصلی اش را فراموش نکرد؛ یعنی شکست دادن تیم رقیب، لیورپول،
فرگوسن به یک داروی خاص معتاد بود؛ دارویی به نام پیروزی! خودش می گوید:
«هنگامی که تیم من در حال پیروزشدن است و داور سوت آخر را می زند، همه چیز
از ذهنم پاک می شود و تا نیم ساعت، دیگر چیزی به آن وارد نمی شود.» این حس
به قدری برای او مهم است که می گوید: «برخی اوقات در دقایق آخر که تیم در
حال پیروز شدن است، به داور می گویم: لعنتی، سوت پایان را بزن دیگر!» مهم
ترین نکته اما هنوز باقی مانده است: «بعد از نیم ساعت همه چیز از نو شروع
می شود و من به هدفی که پیش رو دارم ، فکر می کنم.»
او هر بار هدف
جدید و بزرگی را برای خود تعریف می کند؛ حتی یک بار بعد از اینکه تیمش
قهرمان لیگ انگلستان شد، به بازیکنان اجازه شادی نداد؛ زیرا هنوز جام اروپا
برای فتح شدن مانده بود. او فردی است که همیشه می خواهد هدفی چالش برانگیز
داشته باشد و هنگامی که به هدفش رسید، هدف بزرگ تری می سازد.
3- نظم داشته باشید
نظم
و دیسیپلین؛ قطعا نمی توان فرگوسن را بدون این دو واژه تعریف کرد. مهم
نیست که فرد موردنظر «دیوید بکهام» باشد یا «کریستین رونالدو». هر کسی که
در تیم او باشد، می داند در تیم یک نفر است که حرف آخر را می زند؛ آقای
فرگوسن! مدیریت او تنها معطوف به درون زمین نمی شود. او کسی است که از زیر و
بم زندگی بازیکنانش آگاه است. از سابقه اخلاقی گرفته تا وضعیت خانوادگی
شان و این عاملی است که نمی گذارد حتی فردی مثل دیوید بکهام هم برای تیم
بحران درست کند. هنگامی که او احساس کرد این عروسک منچستری ها با ناز و
ادایش دارد نظم تیم را به هم می زند، با یک لنگه کفش حسابش را با او صاف
کرد. بکهام به رئال رفت و با رفتنش بحران را نیز از منچستر دور کرد.
4- اصول اخلاقی را فراموش نکنید
او
به شدت به اصول اخلاقی و مذهبی پایبند است و در بحرانی ترین شرایط هم این
اصول را زیر پا نمی گذارد. این را همه کسانی که اطراف او هستند، به خوبی می
دانند و همین عامل است که او را از بسیاری از مشکلات نجات داد. خودش بارها
به نقش حیاتی ایمان در موفقیت هایش اشاره کرده و گفته است که اگر خداوند
نبود، او در خیلی از موارد نمی توانست بر مشکلات غلبه کند. پول، شهرتَ،
قدرت، فرگوسن همه این ها را داشت؛ اما هیچ گاه اصول اخلاقی را زیر پا
نگذاشت. او به بازیکنانش هم اجازه نمی داد روی اصول اخلاقی پا بگذارند؛
بنابراین شب بیداری ها و خوش گذرانی ها را به شدت محدود کرد. واقعا چه چیزی
بیش از این پشت کردن به اخلاق می تواند یک بحران را به وجود آورد؟ بله،
درست است؛ فراموش کردن اخلاق در اوج بحران.
5- ترس زائد نداشته باشید
داشتن
استرس در حد تعادل برای یک زندگی متعادل لازم است.اما بسیاری از اوقات با
به وجودآمدن یک بحران این تعادل به هم می ریزد و اینجاست که مشکل اصلی شروع
می شود. سر الکس بارها درگیر بحران های ریز و درشت شد؛ چه هنگامی که در
سال های اول کارش تا یک قدمی اخراج از «منچستر» قرار گرفت، چه هنگامی که
«اریک کانتونا»، یکی از بازیکنان معروف تیمش با یکی از تماشاگران درگیر شد و
چه وقتی که با کفش ابروی بکهام را شکافت. اما او تمام این بحران ها را با
موفقیت پشت سر گذاشت. نکته مشترکی که در گذر از تمام این بحران ها در شخصیت
او موج می زد، فقط آرامش منطقی او بود!
منبع:مجله موفقیت
برای اینکه دیگران تواناییهایتان را باور کنند قبل از هر چیز باید خودتان به مهارتهای وجودیتان ایمان داشته باشید
برای
اینکه همه اطرافیان و آدمهای اطرافتان روی حرف شما حساب کنند و به عبارت
سادهتر جدی فرضتان کنند باید مجهز به اعتماد بهنفس باشید، اما رسیدن به
اعتماد بهنفس هم یکشبه ممکن نیست. دکتر رسولیان برایتان از تکنیکهای
باورپذیری و افزایش اعتماد بهنفس میگوید که میخوانید.
اول خودتان را جدی بگیرید
برای
اینکه دیگران شما را جدی بگیرند ابتدا باید خودتان شخصیت وجودیتان را جدی
بگیرید و خودتان را باور داشته باشید. برای رسیدن به این هدف از 2 وجه
بیرونی و درونی میتوان این موضوع را تحت بررسی قرارداد که در این مورد وجه
درونی آن از اهمیت بیشتری برخوردار است. اگر بخواهیم از بعد درونی به این
موضوع نگاه کنیم باید روند افکار و احساساتمان را تغییر دهیم. فردی موفق
است که واقعبین باشد و مسئولیت رفتارهای خود را بپذیرد. برای مثال اگر در
جایی مرتکب اشتباه شد آن را قبول کند و در جهت اصلاح آن برآید. چنین شخصی
خود را باور دارد و این دلیل موفقیت او است.
فرار از رنج روانی
فردی
که تواناییهای خود را باور نداشته باشد به دستاوردهایی که آرزویش را دارد
نمیرسد. چنین شخصی واقعبین نیست و به همین دلیل مسئولیت خطاهای خود را
نمیپذیرد چون فکر می کند اگر اشتباهات را گردن بگیرد باعث بروز نوعی درد و
رنج ذهنی و روانی در خود میشود. به همین دلیل این گروه از افراد ترجیح
میدهند برای فرار از واقعیت، دیگران و شرایط بیرونی را تنها دلیل
اشتباهاتشان معرفی و با این کار خود را از فشار روانی خلاص کنند.
در این شرایط اینطور برای خودشان توجیه
میکنند که چون دیگران آنها را باور نکردهاند آنها هم به موفقیت دست پیدا
نکردهاند. اما بهتر است این سوال را بپرسیم: «آیا خود شما توانستهاید
خودتان و تواناییهایتان را باور کنید که انتظار آن را از دیگران دارید؟»
تکنیکهای باورپذیری
تکنیکهایی
وجود دارد که از طریق آن میتوان اعتماد بهنفس را در افراد تقویت کرد و
خودباوری را در آنها افزایش داد. یکی از این تکنیکها این است که افراد کار
خود را جدی بگیرند. برای مثال به کوچکترین کاری که انجام میدهند اهمیت
دهند و آن را جدی در نظر بگیرند. وقتی درون ذهنمان اینگونه فکر میکنیم که
کارهایی که انجام میدهیم چندان مهم نیست و جزو کارهای ارزشمند به حساب
نمیآید، تاثیر زیادی در عدم باورپذیریمان دارد و در واقع باعث ایجاد حلقه
معیوبی میشود؛ یعنی در فرد این حس به وجود میآید که نه خود ارزشمند است و
نه کاری که انجام میدهد اهمیت دارد.
در نتیجه این افکار حس
باورپذیریمان کم میشود و سطح خود و تواناییهایمان را پایین میآوریم. در
حالی که اگر هر شخصی وظیفه و مسئولیتی که برعهده میگیرد را جدی و مهم
تلقی کند، جایگاه اجتماعیاش افزایش پیدا میکند.
وانمود کنید اعتماد بهنفس دارید
نحوه
صحبت کردن و حرکات بدن یکی دیگر از راههایی است که میتوان از طریق آن در
دیگران تاثیر گذاشت و به اصطلاح کاری کرد که اطرافیان شما را جدی در نظر
آورند. تحقیقاتی که در این زمنیه انجام شده نشان داده افرادی که اعتماد
بهنفس بالایی دارند معمولا سرشان را بلند میکنند، نگاه چشمی متداومتری
با دیگران برقرار و با صدای بلند صحبت میکنند. دقیقا حالات این گروه از
افراد شبیه ورزشکاری است که گلی را به ثمر رساند.
حتی نتایج نشان داد با انجام تقلیدی این
حرکات هورمونهای تستوسترون (ترشح این هورمون هنگام قدرت افزایش مییابد) و
کورتیزول (هنگام استرس افزایش پیدا میکند) در بدن انسان با تغییراتی
همراه خواهد شد. یعنی تغییرات هورمونی این گروه از افراد که به تقلید یا
تظاهر اعتماد بهنفس میپردازند، شبیه کسی بوده که در واقعیت اعتماد بهنفس
بالایی داشته است. بنابراین با بهکارگیری این تکنیکها یعنی بلند صحبت
کردن و با اعتماد بهنفس رفتار کردن، میتوانیم حس باورپذیری را در خودمان
ایجاد و تقویت کنیم و با این راهحل اطرافیان نیز ما را جدی خواهند گرفت.
منبع:زندگی مثبت
در این روزگار پر
فراز و نشیب شادزیستن کار سختی است اما بر اساس تحقیقات اخیر روانشناسان
روشهایی برای شاد بودن در زندگی پیشنهاد شده است:
همه ما دوست
داریم شادی را به چنگ آوریم اما به دست آوردن آن یک چیز است و حفظ آن چیزی
دیگر. در این روزگار پر فراز و نشیب شادزیستن کار سختی است اما بر اساس
تحقیقات اخیر روانشناسان روشهایی برای شاد بودن در زندگی پیشنهاد شده
است:
قدردانی را تمرین کنید
مهم
نیست چه کسی یا چه زمانی چه کاری برای شما انجام داده است. آدمهای شاد
کسانی هستند که همیشه چیزی برای سپاسگزاری دارند. چنین افرادی استرس و
افسردگی کمتری را تجربه میکنند. حتی شده از یک غذای خوشمزه، یک کتاب خوب
یا یک لبخند قدردانی کنید.
جایی برای حرکت بیابید
«جریان
داشتن» مثل زمانی که میدوید یا آهنگی را زمزمه میکنید یا کتاب خوبی
میخوانید، باعث افزایش خودآگاهی میشود. بعد از فعالیتهای پر تنش روزانه،
چنین کارهایی باعث ایجاد تمرکز میشود.
بیشتر لبخند بزنید
اگر
ناراحت هستید یا روز سختی داشتهاید، با فکر کردن به کسی یا جایی یا
موقعیتی که دوست داشتهاید لبخند بر لب خود بیاورید. حتی اگر شده ادای
لبخند زدن را دربیاورید.
اشتباهاتتان را بپذیرید
هیچ
کدام از ما ایدهآل و بینقص نیستیم. اگر بخواهید مدام خودتان را سرزنش
کنید، هرگز به جایی نخواهید رسید. به جای این کار از اشتباهاتتان درس
بگیرید و برای ارتقای خودتان بکوشید.
مثبتاندیش باشید
آدمهای
شاد به وقایع منفی با دید مثبت مینگرند و بر این اساس واکنش نشان
میدهند. به همین دلیل اعتماد بهنفس بیشتر و توانایی فردی بالاتری دارند.
در نتیجه بهتر با مسائل روبرو میشوند نتیجه بهتری میگیرند و شادتر هستند.
مثبتاندیشی هم با شادبودن و هم با سلامت در ارتباط است.
با آدمهای حمایتگر نشست و برخاست کنید
اگر
چه زندگی مثل یک سفر فردی به نظر میرسد، اما همه ما به همراهی دیگران
نیاز داریم تا شاد باشیم. روابط اجتماعی قوی تاثیر مستقیمی بر میزان شادی
دارد. داشتن خانواده مهربان، دوستان دلسوز و بستگان پشتیبان نهتنها بر
شادی شما تاثیر دارد بلکه حتی بر طول عمر نیز میافزاید.
بیاموزید چه زمانی باید «نه» بگویید
آدمهای
شاد میدانند باید به آدمها، فکرها و چیزهای بدی که باعث نگرانیشان
میشود، نه بگویند. بله گفتن به هر چیز و هر موقعیتی استرسزاست و فرصت به
خود پرداختن را از شما میگیرد. ضمن اینکه ممکن است شما را در شرایط ناگوار
و ناخواستهای قرار دهد. پس قبل از اینکه تعهدی به کسی بدهید یا چیزی را
به عهده بگیرید، فکر کنید آیا انجام آن کار از فشارها، نگرانیها و
سختیهایتان میکاهد و باعث شادیتان میشود؟ اگر پاسخ منفی بود، به آن
درخواست نه بگویید.
منبع :zendegimosbat
فکر میکنید زندگی سختی دارید، روزگار برایتان ناعادلانه رقم خورده است، و شما فقط میخواهید زندگی سادهای داشته باشید، درست مثل وقتی بچه بودید…
ما در خاطرات
لذتبخشمان و آنچه که مشتاقانه در انتظار هستیم دنبال شادی میگردیم غافل
از اینکه هدیههای کوچک روزمره و ساده زندگی هستند که رضایت و خرسندی ما را
تقویت میکنند اما آنچه که انتظار داریم برای ما خوشی بلندمدتی به ارمغان
آورد، بهندرت چنین میکند؛ خواه کم کردن 15کیلوگرم وزن باشد یا ارتقای
شغلی. با دستیابی به چنین اهدافی البته خوشحال خواهیم شد اما بعد از مدتی
دوباره به همان میزانی که قبلا در زندگی شاد بودهایم، برمیگردیم.
روانشناسان
به این باور رسیدهاند که حال خوب ما و شادیمان با تغییر نگرش ما درباره
انتظارات، خاطرات و لحظه حال تغییر میکند. تمرکز روی زمان حال کمک میکند
دریابیم چگونه شاد باشیم. از طرف دیگر، هر چه سنمان بالاتر میرود، نگرشمان
به شاد بودن رشد میکند. بالا رفتن سن کمک میکند جنبههای منفی را نادیده
بگیریم و به وجه مثبت قضایا گرایش داشته باشیم. جوانان طبیعتا منفیگرا
هستند. تحقیقی در دانشگاه استنفورد تاثیر سن را روی اهداف و انتظارات بررسی
کرد و نشان داد جوانان سریعتر جذب جنبههای منفی میشوند، اما افراد
مسنتر روی وجه مثبت تمرکز میکنند.
شاید این تغییر نگرش بخشی از
فرایند رشد باشد. از سوی دیگر، با گذر زمان فرد روابط بهتر و بیشتری با
اعضای خانواده و دوستان نزدیکش برقرار میکند و به همین ترتیب نسبت به
دوران جوانیاش که تمایل داشت به تنهایی خطر عواقب فعالیتهایش را بپذیرد،
شادتر خواهد بود. تحقیقی روی 184 فرد 18 تا 94 ساله نشان داد افراد مسنتر
شادی بیشتر و طولانیمدتتری را تجربه میکنند. خاطرات خوش همیشه در یاد
آنهاست و غم و عصبانیت یادشان نمیآید. همچنین افراد مسنتر کمتر نگرانند
که دیگران دربارهشان چه فکر میکنند.
محققان فکر میکنند این تغییر
نگرش به این علت است که با بالا رفتن سن فرد آگاهتر میشود و بهتر درک
میکند که زمان با شتاب در حال گذر است. از این رو بیشتر به لذت بردن از
لحظههای زندگی و شاد بودن حتی با کوچکترین چیزها اهمیت میدهد و کمتر
نگرانی به خود راه میدهد.
در حالی که جوانان درگیر مسائلی مانند
کار پیدا کردن، تشکیل خانواده، خرید خانه و... هستند و همیشه درباره آینده
نگرانند. فاصله بین آرزوها و دستاوردها اغلب اجازه نمیدهد جوانان از موارد
کوچک و زیبای زندگی لذت ببرند و شاد شوند. آنها در پی شادیهای خیلی
بزرگاند که اغلب به سادگی محقق نمیشود. همچنین جوانان کمتر به سلامت خود
اهمیت میدهند، اغلب خواب کافی و تغذیه سالمی ندارند. در حالیکه افراد
مسنتر بیشتر از خود مراقبت میکنند و طبیعتا سلامت خود شادیآور است.
اگر بخواهیم در یک کلام نسخهای برای شاد بودن بپیچیم باید روی زمان تمرکز کنیم. اگر میخواهید شادی همراه همیشگی زندگیتان باشد، از لحظهها لذت ببرید. در زمان حال زندگی کنید و قدردان همه اتفاقات کوچک و بزرگ زندگیتان باشید. حتی اگر این شادی کوچک به موقع رسیدن به اتوبوس، خواندن یک لطیفه بامزه در روزنامه یا پیدا کردن کمی پول در جیب شلوار قدیمیتان باشد!
منبع:زندگی مثبت
این یک عنوان مناسب برای شروع یک یادداشت تشکر دست نویس است. یادداشت دست نویسی که چنین باشد می تواند برای دریافت کننده مثل خورشید دم صبح گرما و نورش را بتاباند – و اگر دریافت کننده دوست داشته باشد به مشتری شما تبدیل شود، تاثیر آن را در بازگشتی که دارد به وضوح خواهید دید. پس شروع کنید و روز خوبی برای مشتریان خود بسازید.
یکی از بزرگترین دغدغه ها در زندگی نحوه
پول خرج کردن است، این که درآمد خود را چطور درست مصرف کنیم که بیشترین
رضایت، پس انداز و لذت را داشته باشیم؟
بنابراین باید برای خرج کردن
برنامه داشته باشید. برای اغلب ما هفته پایانی ماه روزهای سخت بی پولی است
خصوصا اگر متاهل بوده و فرزند یا فرزندانی هم داشته باشیم. بدون شک در
دوران حاضر زندگی در شهرهای بزرگ از هزینه بالایی برخوردار است، ولی با کمی
دقت درخواهیم یافت که در اغلب اوقات پول خود را برای مخارج غیر ضروری صرف
می کنیم
باید توجه داشت که میان خواستن و احتیاج داشتن (Wants &
Needs) تفاوت بسیار می باشد. احتیاجات زندگی آن دسته از مواردی است که
بدون آن ادامه حیاط تقریبا" غیر ممکن و دشوار می شود مانند محلی برای
زندگی، غذا، لباس و ... اما موارد دیگری مانند داشتن یک ماشین، پوشیدن
لباسهای مد روز، داشتن بهترین وسیله صوتی یا کامپیوتر و ... از مواردی است
که لزوما" زندگی شما بدون آن مختل نمی شود، به اینگونه موارد خواسته یا
همان wants میگوییم. آرزوها و خواسته های انسان تمامی ندارد اما باید توجه
داشت که این آرزو ها باید مطابق با اندازه های ما باشد. بنابراین همواره
میان خواسته و نیاز خود تفاوت بگذارید و بیشتر بفکر نیاز باشید تا خواسته.
بر
طبق یک الگوی انگلیسی به نام Life's Journey و ایجاد تغییرات کمی در آن می
توانید یک مدل شخصی برای کنترل هزینه های ماهیانه خود طراحی کنید.
این الگو چیست؟
هرماه حقوق خود را به ۴ بخش تقسیم کنید و در ۴ حساب مجازی مختلف نگه داری کنید:
حساب ضروریات
حساب پس انداز
تفریح
بخشش
مثلا می توانید از الگوی بالا به شیوه زیر استفاده کنید:
از نظر محققان راهکارهای زیر میتواند شما را از چنگال افسردگی نجات دهد.
راه بروید
اگر
افسردگیتان شدید نشده، میتوانید با راه رفتن حال خوبتان را برگردانید.
محققان میگویند راه رفتن بهویژه برای افرادی که دچار مصیبت شدهاند مانند
ازدست دادن یک عزیز، بیکار شدن یا جدا شدن از همسر مفید است و اگر افسردگی
شما ناشی از چنین اتفاقهای بیرونی باشد، میتواند به کمکتان بیاید.
البته
پژوهشگران معتقدند حتی افسردههای شدید هم میتوانند در کنار درمان دارویی
با راه رفتن به بهبود خود کمک کنند، اما کسانی که بهدلیل اتفاقهایی که
برایشان پیش آمده احساس غم شدید یا افسردگی را تجربه میکنند، با راه رفتن
در یک محیط طبیعی پر درخت، بالا رفتن از کوه یا راه رفتن اطراف یک دریاچه
میتوانند بدون نیاز به دارودرمانی سلامت روانی خود را دوباره پیدا کنند.
ویتامین D بگیرید
کمبود
ویتامین D تنها استخوانهای شما را تضعیف نمیکند. محققان میگویند کمبود
این ویتامین در بدن میتواند به افسرده شدنتان هم منجر شود. پژوهشگران در
بررسیهایی که درمورد افسردگی زنان انجام دادند، دریافتند که کمبود این
ویتامین در بدن خانمها به پایین آمدن انرژیشان و افسرده شدن آنها
میانجامد. این درحالی است که زنان افسرده پس از گذراندن یک دوره درمان
همراه با دریافت ویتامین D کمتر نشانههای افسردگی را بروز دادند و حال
روانی بهتری تجربه کردند.
رئیس نشوید
شاید
تصور کنید یک ارتقای شغلی میتواند حال روانیتان را بهتر کند و با رساندن
شما به آرزوهایتان اجازه افسرده شدن را به شما ندهد. اما محققان خلاف
چنین تصوری را ثابت کردهاند. آنها میگویند زنان رییس بیشتر گرفتار بیماری
افسردگی میشوند.
باتوجه به بررسیهای پژوهشگران، شیوع افسردگی در
زنانی که در موقعیت شغلی قرار دارند که میتوانند استخدام کنند، اخراج کنند
یا میزان حقوق دیگران را تحتکنترل داشته باشند، بیش از زنان دیگر است.
این درحالی است که رئیس شدن روی مردان تاثیر عکس دارد و مردهایی که به چنین
موقعیت شغلی میرسند، کمتر به افسردگی مبتلا میشوند.
آسپرین بخورید
آسپرین
و ایبوبروفن داروهای ضدافسردگی نیستند اما از نظر محققان میتوانند درمان
بیماری افسردگی را تسهیل کنند. به عقیده پژوهشگران، التهاب ممکن است
بیماریهای روانی را تحتتاثیر قرار دهد و به همین دلیل داروهای ضدالتهاب
میتوانند روند درمان افسردگی را تسهیل کنند. باتوجه به بررسیهای محققان،
داروهایی که روزانه مصرف میشوند مانند آسپرین و ایبوپروفن با کاهش التهاب
بدن میتوانند چنین تاثیری را بر روان بیماران بگذارند و حال روانیشان را
بهتر کنند.
ایمان داشته باشید
حتما
شنیدهاید که آدمهای باایمان کمتر ناامید میشوند و در برابر مشکلات
زندگی قد خم نمیکنند. محققان بیمارستان مک لین ایالاتمتحده این ادعا را
تایید میکنند. آنها در یک پژوهش، تاثیر ایمان به خدا بر درمان بیماران
مبتلا به افسردگی را بررسی کردند و دریافتند که آدمهای باایمان کمتر دچار
افسردگی میشوند یا پس از بیماری زودتر بهبود مییابند.
در این تحقیق که نتایج آن منتشر شده است
مشخص شد که اعتقاد به خدا میتواند بهبود نتایج درمانهای روانپزشکی را
بههمراه داشته باشد. به گفته پژوهشگرانی که بیماران این بیمارستان را
موردبررسی قرار دادند، افرادی که سطح اعتقاد آنها به خداوند از متوسط تا
بالا ارزیابی شده است، نتیجه بسیار بهتری را در دورههای درمانی کوتاهمدت
گرفتهاند و حالشان زودتر بهبود یافته است.
وزنتان را کم کنید
کاهش
وزن تنها شمارا سالمتر نمیکند و اعتمادبهنفستان را بالاتر نمیبرد؛
محققان میگویند کم کردن وزن افسردگی را هم از شما دور میکند و در کنار کم
کردن خطر ابتلا به بیماریهای قلبی و سکته مغزی، سلامت روانیتان را هم
بیشتر میکند. در بررسی آنها پس از گذشت 6ماه از برنامه کاهش وزن و با کم
کردن 8درصد وزن شرکتکنندگان، افسردگی آنها به شکل قابلتوجهی کمتر شد. پس
اگر شما هم افسردگی و اضافهوزن را با هم دارید، با حذف چربیهای
اضافهتان، برای بالاتر بردن خلقتان تلاش کنید.
منبع:مجله سیب سبز
تصورات غلط و آشکاری بسیاری در مورد
موفقیت در جامعه وجوددارند که بسیاری از مردم، آنها را از روی سادگی به
عنوان حرفی درست می پذیریند. این در حالی است که انسان های واقعا خوشبخت می
دانند باید از این تصورات غلط و دروغ ها در زندگی خود دوری کنند. برای
اینکه همچون این
افراد پیش بروید، این 15 نکته را با دقت بخوانید. درک این نکات باعث می شود که از نظر ذهنی قوی شده و زودباور نباشید.
1- افراد موفق اعتقادی به اشتباه بسیار بزرگ ندارند:
انسان هایی با ذهن قوی، باور ندارند اشتباه های بزرگ روی تلاش آنها خط
بطلان می کشد. هر تجربه ای، خصوصا تجارب بد، درسی است که می توانید از آن
عبرت بگیرید. اگر کارهایی را که در زندگی تان انجام داده اید همچون خطایی
ساده در نظر بگیرید، بعد از آن نیاز
خواهید داشت که عمیق تر به
مسائل فکر کنید. انسان هایی با ذهن قوی، این نکته را فهمیده و به کار
گرفته اند. شما هم باید همین کار را انجام دهید.
2- افراد موفق باور ندارند که شکست اجتناب ناپذیر است:
حتی بدترین شرایط می تواند تغییر کند.در صورتی که شما روش مناسبی را در
پیش بگیرید. افراد با ذهن قوی، باور ندارند که در جایی شما باید تسلیم
شرایط شوید. بنابریان شما نیز باید این گونه باشید. تا جایی که اراده شما
وجود دارد، امید هم هست. پس حتی زمانی که مشکلات جلوی شما صف کشیده اند از
حرکت به سمت هدف تان باز نایستید.
3- افراد موفق به بی معنابودن زندگی باور ندارند:
اگر افراد با ذهن قدرتمند، نمی توانستند به معنادار و هدفمند بودن جهان
اعتقاد داشته باشند، هرگز دارای ذهنی قوی و اوضاعی بر وفق مراد نبودند.
4- افراد موفق اعتقاد ندارند کارها همیشه جوری پیش می رود که انتظارش را دارید:
اگر شما فردی بدبین هستید، باید انتظار کشیدن برای اتفاقات بد را از
فکرتان خارج کنید و اگر انسان خوش بینی هستید، باید این فکر را که هرگز
اتفاق بدی رخ نمی دهد پایان دهید.
همواره خود را برای این امر اجتناب ناپذیر آماده نگه دارید که روزهای ما می توانند بسیار غیرقابل انتظار باشند.
5- افراد موفق باور ندارند که هیچ امیدی باقی نمانده است:
انسان هایی با ذهن قوی، باور ندارند که مکانی تاریک و حالی از امید برای
آنها وجود دارد که بازگشتی از آن نیست. امید برای آینده شما تا حد بسیار
زیادی در دستان خود شماست. بنابراین، با تسلط بر ترس های تان از آنها عبور
کنید.
6- افراد موفق باور ندارند به اینکه معجزه ای وجود ندارد: برخلاف انسان های منفی نگر، افراد با ذهن قوی، به این اعتقاد ندارند که معجزه امری غیرممکن است.
این
بدان معنا نیست که آنها برای معجزه، به خودی خود نقشی بسیار اساسی قائل
هستند، اما معتقدند اتفاقاتی بسیار عالی می تواند برای شما رخ دهد، البته
در صورتی که به افکار منفی اجازه ورود به ذهن تان را ندهید.
7- افراد موفق به این امر باور ندارند که مجبور به انجام هر کاری به بهترین شیوه هستند: کمال یک هدف اسطوره ای است. در امور زندگی تان سعی کنید وسواس به خرج ندهید و از کنار برخی موارد جزئی بگذرید.
8- افراد موفق اعتقادی به انتظار طولانی برای لحظات مناسب ندارند:
لحظه مناسب زمانی است که شما دست به کاری بزنید، پس چرا باید در انتظار
مهیا شدن زمان مناسب برای انجام کاری شوید؟ زمانی که فرصت وجوددارد، آن را
غنیمت شمرده و منتظر نمایند.
9- افراد موفق باور ندارند گذشته، مانعی برای آینده است:
انسان هایی با ذهن قوی، اعتقادی به محدودیت هایی که مانع موفقیت های آینده
می شوند، ندارند. بر هر چیزی می توان با صرف زمان و انرژی غلبه کرد.
10- افراد موفق باورندارند که تنها خواهند مرد: بسیاری
از مردم بر این باورند که هر تعداد دوست در زندگی شان داشته باشند، در
نهایت هرکسی به تنهایی خواهدمرد. انسان هایی با ذهن قوی، این باور را
ندارند و معتقدند روابطی که در زندگی شان ایجاد کرده اند- حتی اگر کسی در
زمان مرگ بر بالین شان حاضر نباشد- همواره با آنها خواهندماند.
11- افراد موفق باور ندارند که زور و اجبار امری ضروری است:
انسانی هایی با ذهن قوی، باور ندارند که همواره برای نتیجه گرفتن باید از
زور استفاده کرد. افسران می توانند تحت نظر خود را به شدت تنبیه کنند، ولی
تشویق با حس مثبت، همان چیزی است که سربازان آنها را به افرادی شایسته تر
تبدیل خواهد کرد.
12- افراد موفق باور ندارند هر آنچه را که وجود دارد، باید یاد بگیرند:
بعضی ها ممکن است بگویند هر آنچه را نیاز دارند، می دانند. افراد با ذهن
قوی، این را باور ندارند که موقعیت و حدی برای پایان یادگیری وجوددارد.
جهان همواره در اطراف ما در حال تغییر است، بنابراین آموزش ما هرگز نباید
متوقف شود اما دانستن همه چیز، غیرممکن است.
13- افراد باور ندارند برای حس بهتر نیاز به مصرف ماده ای خاص دارند:
بعضی افراد برای اینکه احساس بهتری داشته باشند، خود را معتاد به مصرف
چیزهایی مانند الکل، موادمخدر، غذا یا هر چیز دیگری می کنند. افراد با ذهن
قوی، باور دارند انسان می تواند خود را از قید وابستگی ها رها کند.
14- افراد موفق معتقد به ضعف نیستند:
انسان هایی با ذهن قوی معمولا در کارها از بقیه بهتر هستند و از نظر رفاهی
هم در سطح بالاتری قرار دارند. آنها به خاطر ضعف دیگران، از شادی خودشان
نمی کاهند. هرکسی شرایط خاص خود و متفاوت از دیگران دارد و شرایط برای
برخی، سخت تر از بقیه است. افراد با ذهن قوی، این واقعیت را درک می کنند.
15- افراد موفق باور ندارند تغییر امری غیرممکن است:
بسیاری از مردم قبول ندارند که انسان می تواند تغییر کند اما انسان هایی
با ذهن قوی، معتقدند هرکسی می تواند برای بهتر بودن تلاش کند. اگر آنها این
عقیده را باور نداشتند، هرگز به جایگاه فعلی شان دست نمی یافتند.
منبع:مجله همشهری تندرستی
تقدیرنامه ها می توانند خطی باز از ارتباط شما با مشتریان نگه دارند، و این کار می تواند نام شما را در ذهن آنها نگه دارد. بنابراین بهتر است روش های زیادی که برای تشکر از مشتری وجود دارد را امتحان کنید. ما سعی کرده ایم فهرستی تهیه کنیم که در آن نمونه متن تشکر از مشتری را گردآوری شده باشند، این فهرست نه تنها ایده هایی برای تشکر از مشتری ارائه می کند، بلکه نقل قول هایی از بزرگان در مورد مشتری دارد و البته جملاتی را بیان کرده است که مشتری همیشه دوست دارد آنها را بشنود.
پیش از شروع بهتر است توجه داشته باشید که هیچ یک از این روشها جهت سواستفاده و یا آسیب رساندن به مخاطب نیست.
یک پزشک: پیش از شروع بهتر است توجه داشته باشید که هیچ یک از این روشها جهت سواستفاده و یا آسیب رساندن به مخاطب نیست.
در حقیقت این مقاله به شما کمک میکند تا
به روشهای روانشناسی بر روی اطرافیان خود تاثیرگذار باشید بدون این که به
آنها تهاجم کنید تا مجبور به کاری شوند و یا احساس بدی در آنها ایجاد
شود.
۱۰- از او منتفع شوید
داستانی
حکایت از این دارد که یکبار بنجامین فرانکلین میخواست بر مردی تاثیرگذار
باشد که از قضا آن مرد فرانکلین را دوست نداشت. او از آن مرد درخواست کرد
که کتاب ارزشمند و نادری را به او قرض دهد و پس از گرفتن کتاب با مهربانی
از او سپاسگذاری کرد. در نتیجه آن مرد که هرگز دوست نداشت با فرانکلین
صحبت کند تبدیل به دوست خوب او شد. به گفته خود فرانکلین: «هنگامی که کسی
به شما مهربانی کرده یا لطفی در حقتان میکند، انجام یک محبت دیگر نسبت به
شما برایش سادهتر از کسی است که شما به او محبت کرده باشید»
دانشمندان این نظریه را بر روی دو گروه از
افراد امتحان کردند و به نتیجه مشابهی رسیدند. هر چند که در نگاه اول به
نظر میرسد که زمانی که شما به شخصی نفعی میرسانید و کاری برای کسی انجام
میدهید انتظار دارید آن فرد ارزش کار شما را بداند و بیشتر شما را دوست
داشته باشد، اما تحقیقات چیزی متفاوت را اثبات کردهاند. زمانی که شما برای
شخصی کاری انجام میدهید در نتیجه تمایل شما به آن شخص بیشتر میشود و این
بدان دلیل است که ما کارهای خود را تجزیه و تحلیل میکنیم و هنگامی که به
شخصی نفعی میرسانیم برای خود دلایل و توجیهی پیدا میکنیم و در نتیجه
دلایل فرض شده قاعدتا به آن شخص علاقهمند خواهیم شد.
۹- هدفی بالاتر را نشانه بگیرید
گاهی
از این ترفند به عنوان در ورود به مذاکره در برخوردهای رو در رو یاد
میشود. شما کار را با مطرح کردن یک درخواست بزرگ و حتی غیرمنطقی از فرد
آغاز کنید. پیش از مطرح کردن میدانید که پاسخ مخاطب به احتمال زیاد منفی
است و پس از شنیدن پاسخ منفی درخواست خود را تعدیل کرده و خواسته اصلی خود
را مطالبه کنید.
فرد از انجام ندادن درخواست اول شما احساس
بدی خواهد داشت حتی اگر درخواست شما بیدلیل و غیرمنطقی باشد. بنابراین
زمانی که پس از مدتی شما خواسته کوچکتر و عقلانیتری دارید احساس میکند
که باید به شما کمک کند. دانشمندان این نظریه را مورد بررسی قرار داده و
متوجه شدند که بسیار کارآمد است.
۸- در مکالمه از اسم شخص یا عنوان او استفاده کنید
دیل
کارنگی، نویسنده کتاب «چگونه بر دوستان خود پیروز شویم و بر مردم
تاثیرگذار باشیم» بر این باور است که استفاده از نام فرد در مکالمه بسیار
با اهمیت است. نام هر فرد در هر زبانی زیباترین صدایی است که دوست دارد
بشنود. نام فرد بخشی از هویت اوست و شنیدن آن از زبان مخاطب به معنای
پذیرفته شدن حضور فرد و اعتبار اوست در نتیجه احساس مثبتی را در فرد ایجاد
میکند.
استفاده از یک عنوان میتواند بسیار
تاثیرگذار باشد. ایده مطرح شده این است که زمانی که شما مانند نوع خاصی از
افراد رفتار میکنید کم کم به آن شخص تبدیل خواهید شد، شاید این نظریه یک
پیشگویی ساده به نظر برسد. برای تاثیرگذاری بر روی افراد می توانید آنها
را به آنچه که در حقیقت میخواهید باشند ارجاع دهید در نتیجه ذهن او درگیر
روشها و مزایای تبدیل شدن به فرد مورد نظر شما خواهد شد. برای مثال
میتوانید فرد را دوست من خطاب کنید و یا در محیط کاری فرد را به عنوان
ارشد و مدیر خود بنامید. البته این شاخ در جیب فرد گذاشتن عواقبی هم دارد
که بهتر است مراقب باشید.
۷- چاپلوسی کنید
شاید
این ترفند در دید اول بسیار ساده و پیش پا افتاده به نظر برسد اما محققان
طی بررسیهای خود بر روی عکس العمل افراد در برابر چاپلوسی دریافتند که
نکات و هشدارهای مهمی در این زمینه وجود دارد. چاپلوسی بیش از حد معقول،
بسیار آسیب رسان است.
به بیان ساده افراد همواره در تلاش هستند
در زمینه افکار و احساست خود در یک حالت متعادل باشند. بنابراین زمانی که
شما تملق فردی را میگویید که اعتماد به نفس بالایی دارد او این تعریف را
صادقانه دیده و احساس راحتی بیشتری با شما میکند اما در موردی که فرد
اعتماد به نفس پایینی داشته باشد این چاپلوسی میتواند تاثیر معکوس داشته
باشد و حتی در برابر تمجید شما از خود حالت تدافعی بگیرد. آن چه که از این
نظریه برداشت میشود پررنگ کردن و تمجید کردن از نقاط قوت افراد است به
خصوص نقاط قوتی که خود فرد از آن آگاه است و به آن میبالد.
۶- معکوس رفتار کنید
رفتار
معکوس که اغلب به عنوان تقلید شناخته شده است کاری که برخی از مردم به طور
طبیعی انجام میدهند. نمونه ساده آن زمانی است که کسی با ما با صدای بسیار
آرام صحبت میکند. اغلب به صورت ناخودآگاه صدای ما هم از حالت معمول
پایینتر میآید. استفاده از این مهارت در واقع بروز رفتاری شبیه
آفتابپرست است. کپی کردن رفتار و الگوهای بیان افراد اگر آگاهانه و ظریف
انجام شود، میتواند روشی عالی برای یک رابطه دوستانه و موثر است.
محققان
با مطالعهای که در این زمینه انجام دادند دریافتند که افراد به مقلدین
خود احساس بهتری دارند و از آن جالبتر در عموم مردم این دیدگاه وجود دارد
که افرادی که رفتارهای آنها مورد تقلید قرار میگیرد رفتارهای بهتر و
مقبولتری دارند و الگو برداری از شیوه آنها موجب میشود احساس خوشایندی
داشته باشند. این اعتبار به آنها اعتماد به نفس بیشتری میدهد و در نتیجه
شادتر هستند و ارتباطات بهتری را مدیریت میکنند و کمتر کسی را از خود
میرانند.
۵- درخواست خود را در زمان خستگی فرد بیان کنید
زمانی
که فرد خسته است احتمال بیشتری وجود دارد که درخواست یا بیانیه شما را
بپذیرد. در زمان خستگی، فقط بدن از لحاظ فیزیکی خسته نیست بلکه ذهن هم از
لحاظ سطح انرژی و تحلیلگری در پایینترین نقطه قراردارد. بنابراین زمانی
که شما از فرد خسته درخواستی دارید معمولا پاسخ قطعی نمیشنوید بلکه انجام
کار را به فردا و یا زمانی دیگر موکول خواهد کرد. درواقع برای این که زودتر
از چالش شما نجات پیدا کند قول میدهد که بعدا خواسته شما را برآورده
سازد.
نظیر چنین تجربهای را اغلب ما در کودکی
داشتهایم! پیش از خواب بهانهگیری میکردیم و درخواستهایی از والدین
داشتیم که با وعده زمان بیداری مهار میشد. نکته اینجاست که افراد معمولا
نسبت به حرفی که زدهاند و قولی که دادهاند احساس تعهد دارند و در زمانی
که شرایط خستگی برطرف شد خواسته شما را دنبال خواهند کرد.
۴- پیشنهادی را مطرح کنید که فرد نمیتواند رد کند
کار
را با پیشنهادهای کوچک و کم زحمت آغاز کنید. حتی میتوانید در مورد چند
تصمیمگیری که انجام دهید نظر موافق فرد را جویا شوید وقتی فردی شروع به
کمک کردن به شما میکند احتمال زیادی دارد که این کار را ادامه دهد و شما
میتوانید به تدریج درخواستهای بزرگتری را مطرح کنید. دانشمندان این نظریه
در خصوص بازاریابی تست کردهاند و به نتایج مثبتی رسیدهاند. آنها در
آغاز از مردم خواستند که برای حمایت از جنگلها و محیط زیست موافقت خود را
اعلام کنند که یک درخواست به نسبت ساده و بدون دردسر است. حال متقاعد کردن
این گروه موافق برای خرید محصولاتی که حامی محیط زیست هستند بسیار آسانتر و
پر بازدهتر است. روانشناسان معتقدند که فاصله درخواستها هم بسیار با
اهمیت است در واقع فرد نباید یکی پس از دیگری مورد هجوم قرار بگیرد اگر
درخواست اول را مطرح کردید چند روز صبر کنید و سپس به سراغ درخواست بعدی
بروید.
۳- ساکت باشید
زمانی
که مخاطب حرف اشتباهی میزند و تفکر اشتباهی دارد سعی نکنید او را اصلاح
کنید. کارنگی در کتاب مشهور خود بیان کرده است که گوشزد کردن اشتباهات
افراد در مکالمه معمولا غیرضروری است و اغلب موجب خاتمه یافتن یک مکالمه
خوشایند میشود. در حقیقت زمانی که میدانید مخاطب شما در اشتباه است یک
راه موثر وجود دارد تا مکالمه مودبانه را مدیریت کنید.
ایده بسیار سادهای است به جای استدلال به
دقت گوش کنید و نقطه مشترک و نقطه شروعی برای بحث خود پیدا کنید با تاکید
بر توافق نظری که با هم دارید موضع و شرایط خود را توضیح دهید و مسائل را
شفاف سازی کنید در این حالت فرد تمایل بیشتری به شنیدن حرفهای شما دارد و
حتی به طور ناخودآگاه شما اجازه خواهد داد که بر تفکراتش نفوذ کنید و برخی
موارد را اصلاح کنید.
۲- آنچه را که میگویند تایید و تکرار کنید
یکی
از کارآمدترین روشهایی که میتوانید بر افراد تاثیر بگذارید نشان دادن
این است که حرف آنها را میفهمید و منظور و احساس آنها را درک میکنید که
موجب ایجاد حس همدلی میشود. یک روش برای نمایش این حس همدلی صحه گذاری و
تکرار حرفها و نقطه نظرهای مخاطب است. مطالعات نشان داده است وقتی
روانشناسان به طور موثر به حرف بیماران خود گوش میدهند، بیماران ارتباط
بهتری برقرار کرده و تفسیر صادقانه و شفافتری از شرایط خود ارائه
میدهند.
به طور کلی زمانی که افراد یک گوش شنوا
برای حرفهای خود پیدا میکنند احساس امنیتی بیشتری دارند در نتیجه ارتباط
بهتری شکل میگیرد و احتمال پذیرفته شدن نظرات و خواستههای شما بیشتر
خواهد بود.
۱- با حرکات سر مخاطب خود را تایید کنید
دانشمندان
دریافتهاند که تکان دادن سر در هنگام گوش دادن به معنای موافقت با نظر و
بحث مطرح شده، میتواند در برقراری ارتباط بهتر موثر باشد. همچنین زمانی
که شما با حرکت سر مخاطب خود را مدام مورد تایید قرار میدهید، احتمال
زیادی وجود دارد که به صورت ناخودآگاه در هنگام صحبت شما او نیز با انجام
حرکت مشابه، عقاید و نظرات شما را تایید کند.
منبع:برترینها
یک روانشناس تاکید کرد: مرور ذهنی اتفاقات بدی که در طول روز برایمان رخ میدهد، آرامشمان را مختل میکند.
با
تاکید بر اینکه باید مسایلی که باب میلمان نبوده و قدرتی برای تغییر دادن
آنها نداریم را به حال خود رها کنیم، گفت: یکی از مواردی که آرامش ما را
مختل میکند فکر و ذهن ما است و در واقع ما باید بتوانیم با کنترل ذهن خود
در راه آرامش گام برداریم.
این روانشناس ادامه داد: در واقع وقتی
اتفاق ناخوشایندی برایمان رخ میدهد و ما در ذهنمان چندین و چند بار آن
را مرور میکنیم، با هر بار مرور تلخی آن پیشامد را یادآوری کرده و تیشه به
ریشه آرامشمان میزنیم که همین امر موجب میشود یک پیشامد کوچک یک آشفتگی
بزرگ به بار بیاورد.
وی در ادامه افزود: همچنین برای دستیابی به
آرامش لازم است که در مورد خودمان و تواناییهایی که داریم واقعبین بوده و
انتظاراتی که از خود داریم و برنامهریزیهایی که بر آن اساس انجام
میدهیم نیز با منطق سازگار باشد.
سهیلی تصریح کرد: شناخت منطقی
تواناییها و نقاط ضعفی که داریم موجب میشود از خود توقع نامعقول نداشته و
زمینه را برای دستیابی به آرامش فراهم کنیم.
این روانشناس همچنین
در خصوص دستیابی به آرامش، تاکید کرد: بهتر است عشق و علاقه خود را بیقید و
شرط نثار دیگران کنیم. یعنی از هیچکس توقع نداشته باشیم آنطور که باب
میل ما است رفتار کنند و به همان میزان که از ما محبت دریافت میکنند جبران
کنند، چرا که ما تنها مسوول رفتار خودمان هستیم.
وی یادآور شد: در
واقع ما میتوانیم با بازسازی افکار به باورهای غلط خود جامه جدید
بپوشانیم. تصور اینکه میتوانیم همه اطرافیانمان را تغییر دهیم تصور غلطی
است، چرا که ما تنها میتوانیم روی دیگران تاثیرگذار باشیم. پس بهتر است
تنها در مورد افکار و نوع رفتار خود تجدید نظر کنیم، چرا که این امر موجب
میشود اطرافیانمان هم خودشان را با رفتار جدید ما سازگار کنند.
منبع:ایسنا/سلامت نیوزمثبت اندیشی را برخی همان خوشبینی معنا کردهاند و بعضی نیز آن را با
فرستادن یا گرفتن انرژی مثبت هم معنا دانستهاند. فارغ از اینکه واژه
انرژی مثبت، بهرغم رواجش، ناظر به معنای دقیقی نیست.
مثبتاندیشی
یکی از اصطلاحات نو پدید در گستره اصطلاحات امروزیهاست. برخی آن را همان
خوشبینی معنا کردهاند و بعضی نیز آن را با فرستادن یا گرفتن انرژی مثبت
هممعنا دانستهاند. (فارغ از اینکه واژه انرژی مثبت، بهرغم رواجش، ناظر
به معنای دقیقی نیست.) گروهی نیز جنبهای فعالانه به آن داده و
مثبتاندیشی را خلاقیت دانستهاند. بهنظر میرسد مثبتاندیشی قبل از اینکه
تعریف شود باید از آنچه که نیست تمییز داده شود. به تعبیری باید مشخص شود
مثبتاندیشی با چه چیزهایی اشتباه گرفته میشود. 7 نکته در اینباره گفتنی
است.
یکم :
مثبتاندیشی،
اعتماد نامشروط نیست. آن روی سکه اعتماد نامشروط ، بدبینی است. هنر آن
است که به دزدان، اعتماد نکنی و از آن سو یاران موافق را با بیاعتمادی
نرنجانی و چراغهای رابطه را تاریک نکنی. یادمان باشد این روزها
گاوصندوقها را هم میدزدند و از آن طرف بهترین دوستان هم سر هیچ و پوچ از
دست میروند.
دوم :
مثبتاندیشی، زبانبازی و قربان صدقههای مفت و بیوجه نیست.
سوم :
مثبتاندیشی،
گریز از تعارض و پرهیز از انتقاد و اعتراض نیست. قرار نیست به قیمتگذار
از باورهایمان، در صلح با جهان باشیم و واقعیتها را نبینیم. دوستی داشتم
که از گورستان میگریخت و در ترحیم نزدیکانش شرکت نمیکرد. علت را که از او
پرسیدیم گفت این کارها با مثبتاندیشی جور نمیآید.
چهارم :
مثبتاندیشی،
عشق ورزیدن بیحساب و کتاب نیست. آدمی توان این را ندارد که تاوان
عاشقیهای بیحسابش را پس دهد. ظرفیت آدمی برای جاگذاشته شدن پیش این و آن
محدود است.
پنجم :
مثبتاندیشی، پناه بردن به داروها و مواد شادیآور نیست. شادیهای مصنوعی، احساسات و باورهای انسان را غیرواقعی میکنند.
ششم :
مثبتاندیشی،
هیچانگاری جهان نیست. کسی که مال دنیا را چرک دست میداند و سرخوش از
بیتوجهی به جهان و هر چه در اوست میشود، گاهی به دست روزگار بازی
میخورد. این روزها دنیا را مدیریت بیشتری لازم است.
هفتم :
مثبتاندیشی، در حال زیستن و بیتوجهی به فردا نیست. دم غنیمت شمری البته هنر بزرگی است به شرط آنکه فردا، تاوانش نباشد!
منبع :زندگی مثبت
احساسات، قوی ترین نیرو در وجود ما هستند.
تحت قدرت احساسات، انسان می تواند قهرمانانه ترین کارها را انجام دهد (و
حتی وحشیانه ترین کارها).
تا حد زیادی می توان تمدن را هم انتقال
هوشمند احساسات انسانی تعریف کرد. احساسات همچون سوخت و ذهن یک خلبان است
که با هم کشتی تمدن را پیش می رانند. چه احساساتی باعث اقدام در افراد می
شوند؟ چهار احساس زیربنایی وجود دارند؛ هر یک یا ترکیبی از چند احساس می
تواند آغازگر فعالیت های باورنکردنی باشد. روزی که به احساسات خود اجازه می
دهید تا به آرزوهای تان سوخت برساند، روزی است که زندگی خود را تغییر می
دهید.
این همان چیزی است که در سن بیست و پنج سالگی و پس از
تحقیرهای فراوان گفتم. «دیگر نمی خواهم اینگونه زندگی کنم. من این را
گذرانده ام و شکستم. ناامید شدم و آن را با دروغ تجربه کردم.
آری، احساسات سازنده تنفر وقتی می آیند که فرد می گوید: «دیگر کافی ست.»
فردی
این احساس را با میانه روی داشت. او آن احساسات بد و بیمارگونه ترس، درد و
تحقیر را داشت. سپس تصمیم می گیرد که دیگر نمی خواهد آن گونه زندگی کند.
«به بیرون نگاه کن! امروز می تواند روز تغییر زندگی ات باشد. نامش را هر چه
دوست داری بگذار، روز «این را تجربه کرده ام»، روز «دوباره هرگز»، روز
«دیگر کافی ست.»
نامش هر چه که باشد، قدرتمند است! چیزی به قدرت تنفر تغییردهنده جرأت نمی تواند زندگی را تغییر دهد.
1- تنفر
معمولا
افراد «تنفر» را با عملکرد مثبت برابر نمی دانند اما با این وجود اگر
ارتباط درستی برقرار شود، تنفر می تواند زندگی فرد را تغییر دهد. فردی که
احساس تنفر دارد، به نقطه ای رسیده که بازگشتی وجود ندارد. او آماده است تا
زره آهنی خود را فرو اندازد و بگوید که: «قبلا آن را امتحان کرده ام.»
2- تصمیم
بسیاری
از ما را باید تا لب دیوار برد تا تصمیم بگیریم. و وقتی به این نقطه می
رسیم، باید با احساسات متناقضی دست به گریبان شویم که با این تصمیم گیری به
سراغ ما می آیند.
در جاده به چندراهی رسیده ایم. این چند راهی ممکن
است دو راهی، سه راهی یا چهارراه باشد. تعجبی ندارد که این تصمیم گیری
ممکن است باعث غده ای در معده شود که نیمه شب ها ما را بیدار می کند یا
باعث نشستن عرق سرد بر تن مان می شود.
اتخاذ تصمیم تغییردهنده زندگی
را می توان به جنگ جهانی تشبیه کرد. نیروهای متضاد احساسات، هر یک با دلیل
مهم خود، برای برتری یافتن در ذهن ما با یکدیگر می جنگند و تصمیمات ناشی
از آنها، از روی شجاعت یا ترس، با فکر یا بدون فکر، می تواند باعث پیشرفت
عملکرد و مسدود شدن آن شود. توصیه ای برای تصمیم گیری ندارم به جز این
نکته:
هر کاری می خواهید بکنید اما سر چندراهی منزل نکنید. تصمیم
بگیرید. بهتر است تصمیم غلط بگیرید تا اینکه اصلا تصمیم نگیرید. هر یک از
ما باید با آشفتگی احساسی خود روبرو شود و احساسات خود را منظم کند.
3- آرزو و خواسته
چگونه
کسی به آرزوهایش می رسد؟ فکر نمی کنم بتوانم پاسخ مستقیمی به این پرش بدهم
زیرا راه های بسیاری وجود دارند اما دو نکته را در مورد آرزو و خواسته می
دانم:
الف- آرزو و خواسته از درون می آید نه از بیرون
ب - ممکن است با نیروهای بیرونی آغاز شود
تقریبا
هر چیزی می تواندآرزو را تحریک کند. موضوع مهم زمان بندی به اندازه آمادگی
است. ممکن است آوازی باشد که در دل سربرمی آورد. ممکن است گفتاری به
یادماندنی باشد. شاید یک فیلم، مکالمه ای با یک دوست یا مواجهه با دشمن یا
تجربه ای تلخ باشد. حتی یک کتاب یا مقاله ای همچون این مقاله می تواند آن
مکانیسم داخلی را فعال کند که باعث می شود برخی افراد بگویند «هم اکنون این
را می خواهم.»
بنابراین وقتی که به دنبال «دکمه داغ» آرزوی خالص و
خام خود هستید، هر تجربه مثبت را به زندگی خود پذیرا باشید. دیوار نسازید
که محافظ شما در برابر تجارب زندگی باشد.
همان دیواری که شما را از
ناامیدی دور نگه می دارد، باعث می شود تا زیر نور توانگری بخش تجربه قرار
نگیرید. پس بگذارید زندگی شما را لمس کند. تماس بعدی می تواند تماسی باشد
که زندگی تان را تغییر می دهد.
4- حل کردن
حل
کردن می گوید «من انجام می دهم.» این دوکلمه در زبان انگلیسی بیشترین
پتانسیل را دارند. من انجامش خواهم داد. بنجامین دیزرائیلی، زمین دار بزرگ
انگلیسی گفته: «هیچ چیز نمی تواند در مقابل خواستن انسان مقاومت کند.» به
بیان دیگر وقتی کسی به این راه حل می رسد که: کاری را انجام دهد وگرنه
بمیرد هیچ چیز نمی تواند او را متوقف کند.
منبع :مجله پنحره خلاقیت
وقتی که در جاده سفر می کنید، خوب است که
موانع راه را بشناسید! نمی خواهید تصادف کنید و بسوزید، مگر نه؟ همین امر
در مورد سفر ما به سوی موفقیت هم صدق می کند. باید از چیزهایی که ما را از
هدف مان دور می کند آگاه باشیم.
وقتی که در جاده سفر می کنید، خوب است
که موانع راه را بشناسید! نمی خواهید تصادف کنید و بسوزید، مگر نه؟ همین
امر در مورد سفر ما به سوی موفقیت هم صدق می کند. باید از چیزهایی که ما را
از هدف مان دور می کند آگاه باشیم. رایج ترین موارد کدامند؟ در اینجا ذکر
می کنیم:
1- ترس
ترس
یکی از بدترین دشمنان موفقیت است. وقتی که ترس ریشه های حساس خود را اطراف
شما می پیچد و شما را به اسارت خود درمی آورد، هرگز قادر نخواهید بود که
به رویاهای خود تحقق ببخشید. ما باید با ترس خود روبرو شویم. ببینیم که به
چه دلیلی وجوددارند، آنهار ا به گوشه ای پرتاب کنیم و رویاهای خود را با
اشتیاقی شکست ناپذیر دنبال کنیم.
غلبه بر ترس و قدم پیش نهادن به منظور
رسیدن به سرزمین های تازه و نظرات جدید همان چیزی است که موفقیت را ممکن می
سازد. امروز از چه چیزی می ترسید؟ بر کدام ترس باید غلبه کنید تا بتوانید
رویای تان را تحقق ببخشید؟ وقتی آن را شناختید، دست به کاری بزنید که به
شدت با ترس تان تضاد دارد. این کار با برداشتن اولین قدم در مسیر درست،
مواجهه و غلبه بر ترس را به همراه دارد.
2- رخوت و بی علاقگی
بی
پرده بگویم، آنچه که بسیاری از افراد را از موفقیت بازمی دارد، عدم داشتن
انرژی و انجام کاری است که باعث حرکت به سطح بعدی می شود. آنها به نقطه ای
می رسند که احساس راحتی می کنند و سپس خود را برای چرتی به درازای تمام عمر
آماده می کنند! بی حال و بی علاقه نباشید؛ ادامه دهید! خود را مجبور کنید
که از چرت درآیید و حرکت کنید.
3- نداشتن پشتکار
اغلب
اوقات مسابقه با شکست روبرو می شود زیرا مسابقه تمام نشده است. موفقیت در
تیزترین کنج یا شیبدارترین تپه است. پشتکار داشته باشید. ادامه دهید. یک
تپه دیگر. یک کنج دیگر!
در صنف املاک می گویند سه نکته مهم وجود
دارد: «موقعیت، موقعیت، موقعیت». در موفقیت، آن سه نکته مهم عبارتند از:
«پشتکار، پشتکار، پشتکار».
4- بدبینی
نکته
اینجاست که می توانید به هر چه که باور دارید برسید. از خود بپرسید که چه
نوع افکاری را با خود حمل می کنید. آیا خوشبین هستید یا بدبین؟ اگر باور
ندارید که می توانید برسید، پس نخواهید توانست.
بدبینی تان هر لحظه شما
را پیش می برد. درخواهید یافت که ناخودآگاه خود را تخریب می کنید. خوشبینی
را در خود پرورش دهید. به دنبال راه هایی باشید تا باور کنید که می توانید
به موفقیت برسید.
5- قبول نکردن مسئولیت
من
یاور پلیس ناحیه هستم و چند روز قبل با یک افسر پلیس همراهی کردم تا دو
زندانی را به دادگاه ببرد. هر چه می گذشت، زندانیان بهانه هایی می آوردند
که آنچه را که قاضی برایش حکم صادر کرده، انجام نداده اند.
پس از
برگرداندن زندانیان به زندان، به افسر پلیس گفتم که افراد ناموفق و
زندانیان، هر دو عادت های بد یکسانی دارند. آنها مسئولیت زندگی خود را نمی
پذیرند. خط آخر این است که: شما مسئول هستید، چه انتخاب کنید که به آن
اعتراف کنید یا آن را بپذیرید یا نه اما وقتی آن را می پذیرید (و این زمانی
است که قدرتمند می شوید)، در جاده موفقیت گام برمی دارید.
6- انتخاب افراد نامناسب برای وقت گذرانی
ما
را به راحتی تبدیل به محصولی از محیط می کند. به همین دلیل است که گذراندن
وقت با کسانی که به شما فشار می آورند تا به عقب بازنگردید، اهمیت فراوانی
دارد. در مورد افرادی که اطراف تان هستند چطور؟ آیا افرادی با صلاحیت
هستند که مشوق تان هستند و در راه موفقیت به شما قدرت می بخشند؟ اگر نه،
حرکتی به خود بدهید.
7- نداشتن بینش
افراد
موفق همیشه ماه ها و سال های موفقیت خود را پیش از اینکه آنها را زندگی
کنند، می بینند. آنها توانایی نگاه کردن به جلو را دارند و آینده را می
بینند و خوب هایی را که به زندگی شان، خانواده شان و کارشان خواهند آمد
تصور می کنند.
نداشتن بینش یک مانع بزرگ است. بنشینید و دیدن آینده را تمرین کنید - و آن را به خوبی بسازید!
منبع:مجله پنجره خلاقیت
بسیاری از ما از اینکه برای خودمان وقت صرف کنیم، احساس گناه میکنیم. در حالی که اگر بدانید چطور از خودتان مراقبت کنید درست به اندازه اینکه بدانید چطور از دیگر اعضای خانوادهتان مراقبت کنید، مهم است.
مطالعات نشان دادهاند کسانی که خود
را وقف رسیدگی به اعضای خانوادهشان میکنند و از خود غافل میشوند، بیشتر
در معرض خطر ابتلا به افسردگی هستند. در ادامه راهکارهایی را برای حفظ شادی
و پیشگیری از به دام افسردگی افتادن مطرح میکنیم:
1 - نشانههای اندوه را در افکار و رفتار خودتان بشناسید
هر
کدام از ما در زمان ناراحتی، دلگیری و بیحوصلگی نشانههایی از خودمان
بروز میدهیم. بهتر است این نشانهها را در خودتان شناسایی کنید و قبل از
اینکه به رفتارهای دائمی تبدیل شوند، چارهای بیندیشید. هیچچیز مهمتر از
حفظ شادی نیست.
2 - بین نیازهای شخصی، شغلی و خانوادگیتان تعادل برقرار کنید
اینکه
بدانید افسرده هستید یک چیز است و اینکه کاری برای آن انجام دهید یک چیز
دیگر. وقتی به خودتان فرصتی برای زنگ تفریح روانی میدهید، با روحیه
مثبتتری میتوانید به کار یا خانوادهتان بپردازید. حتی پیش از اینکه
احساس افسردگی سراغتان بیاید، برنامه شاد زیستن داشته باشید. خوب استراحت
کنید، قدم بزنید یا فقط بنشینید و دقایقی را در آرامش بدون هیچ فکر و خیال
مزاحمی سپری کنید.
3 - در مورد وقایع شوخطبع باشید
بیشتر
ما اهمیت شوخی را در زندگی فراموش میکنیم. اینکه قادر باشید حتی در
موقعیتهای دشوار بخندید، کمک میکند شادیتان را حفظ کنید. مجبور نیستید
بیدلیل بخندید. تماشای یک کمدی بامزه یا خواندن یک مجله فکاهی کمک میکند
حال خوبی پیدا کنید و دلیلی برای خنده و شادی داشته باشید.
4 - با خانواده و دوستان وقت بگذرانید
بودن
کنار اعضای خانواده و دوستان به بازسازی روانی کمک میکند و باعث میشود
تعادل روانیتان را حفظ کنید. کسانی که نیازهای روانی شما را میشناسند،
درکتان میکنند و برایتان نگران میشوند، در زندگیتان نقش مهمی دارند.
حضور آنها از تنشها و فشارهای روانیتان میکاهد و دیدارشان راه موثری
برای تخلیه هیجانهای منفی است که به حفظ شادکامی در زندگی کمک میکند.
5 - فعالیتهای سالم را توسعه دهید
جای
تعجب نیست که سیاستمداران بزرگی که دنیا را روی انگشتانشان میچرخانند، در
ورزش هم دستی بر آتش دارند. افرادی که در موقعیتهای سخت و پرمسئولیت کار
میکنند، نیاز دارند زمانی را به فعالیتی اختصاص دهند که تنشها را از
آنها دور کند. وقتی سرگرمیای داشته باشید که مورد علاقهتان باشد و برای
انجام آن زمان مشخصی را طبق برنامه اختصاص دهید، حال خوشی را تجربه خواهید
کرد و شادی درونیتان افزایش مییابد. این کار هم به حفظ سلامتتان کمک
میکند و هم شادی را برایتان به همراه دارد
منبع : zendegimosbat.ir
برای برخورد صحیح و مناسب با افراد قبل از هر چیز باید انواع شخصیت های انسان ها را بشناسیم و بعداز آن چگونگی تعامل با آن شخصیت را.
انواع شخصیتهای افراد از نظر کیفیتهای حسی:
افراد لمسی: به کیفیتهای لمسی توجه می کنند و از آنچه لمس کرده اند بیشتر حرف می زنند.
افراد بصری: به کیفیت دیداری توجه می کنند و تصاویر برایشان جلب نظر می کند و از آنچه دیده اند بیشتر صحبت می کنند.
افراد سمعی: به کیفیتهای شنیداری بیشتر توجه می کنند و بیشتر صحبت می کنند.
اگر
حالت اصلی همسرتان را بدانید، برای ورود به دنیای خاص او قدم بزرگی
برداشته اید و پس از آن کافی است خود را با دنیای او سازگار کنید.
ما در
عمل از کسانی که مثل ما هستند تأثیر بیشتری می پذیریم، حالا اگر شما کیفیت
حسی همسرتان را شناسایی کنید، در ارتباط برقرار کردن موفق تر هستید.
در نتیجه:
این
احساس را در او ایجاد می کند که چقدر هم فکر و احساس و هم روحیه هستید.
بنابراین حرف شما در او و نفوذ می کند، تأثیر می پذیرد و روز به روز صمیمی
تر می شوید.
*ویژگی های افراد لمسی
1- لمسی ها بیشتر به کیفیتهای لمسی توجه می کنند.
2- عضلاتشان شل و راحت است، روی مبل که می نشینند در آن فرو می روند.
3- هیجان آنها خیلی کم است.
4- خیلی آرام هستند، حتی یک نوع رخوت و سستی را می توان در آنها دید.
5- احساس آنها از دیگران عمیق تر است.
6- آرام و سنگین صحبت می کنند.
7- اغلب بین کلمات زیاد مکث می کنند.
8- لحن صدایشان عمیق است.
9- حرکات دستشان حالت گرفتن یا دست زدن به اشیاء را نشان می دهد.
10-
کلمات مورد استفاده آنها: احساس می شود، تماس می گیرم، چنگ زدن، گرفتن،
لغزیدن، تلنگر زدن، تماس گرفتن، دور ریختن، سخت، بی احساس، جامد، ترسیدن،
بی حرکت، دست یافتن، رنج بردن، گرداندن.
**توصیه به همسران لمسی
1- با آنچه با دست و تن حس می کنند، میانه خوبی دارند مثلاً یک دوش آب گرم بیشتر از هر چیز دیگر یک لمسی را در خلوت خود شاد می کند.
2- لمسی ها را باید در آغوش کشید.
3- دستشان را باید به گرمی فشرد.
4- دست تحسین و صمیمیت به پشتشان زد.
5- با در آغوش کشیدن و نوازش کردن و بوسیدن بیشتر از هدیه دادن و گفتن دوستت دارم می توان به آنها کمک کرد.
6- هُل دادن و تنه زدن موجب آزار و ناراحتی در آنها می شود.
اگر همسر شما لمسی است برای ابراز محبت با او مثل لمسی ها رفتار کنید، تا کلام شما در او نفوذ کند و صمیمیت بیشتر شود.
*ویژگی های افراد سمعی
1- سمعی ها بیشتر به کیفیت شنیداری توجه دارند.
2- از آنچه شنیده اند بیشترصحبت می کنند، بنابراین به گفتار ما توجه دارند.
3- کلام و طنین آهنگ را به خاطر می سپارند.
4- هیجان آرام تری دارند. از لمسی ها پر هیجان تر و از بصری ها کم هیجان تر هستند.
5- آهسته صحبت می کنند.
6- سعی می کنند بیانشان شیوا و رسا باشد، به گفتار خود توجه خاصی نشان می دهند.
7- طرز سخن گفتنشان متعادل و آهنگین و صدایشان پرطنین و لحن آهنگ آن معتدل است و به صورت واضح صحبت می کنند.
8- سمعی خوش سخن است.
9- کلمات مورد استفاده آنها: شنیدن، گوش دادن، صدا، آهنگ، هماهنگ کردن، سراپاگوش، سکوت، شنیده شدن، طنین، ناساز، همهمه
**توصیه به همسران سمعی
1- به گفتار ما توجه دارند، یعنی به تحسین هاو تقدیرها و تشکرها و آنچه پشت سرشان گفته می شود توجه دارند.
2-
توجه به آنها به گفتار و واژه هاست. اعم از این که کنایه ها، طعنه ها،
گفتار مؤدبانه و محترمانه، اظهار علاقه گفتاری، جمله دوستت دارم، گفتار
نغز، کلام شیرین، خوش آهنگی صدا.
3- با سمعی ها کمی آرام تر از بصری ها
صحبت کنید اما مواظب باشید که خیلی هم آرام نشوید، خلاصه نکنید، اما شرح و
تفسیر فراوان هم ندهید.
4- مؤدبانه سخن بگویید. فصاحت و بلاغت را از یاد نبرید.
5- شمرده و متین باشید.
6- تشویق تان بیشتر کلامی باشد، یک تحسین و تمجید و یک جمله دوستت دارم از یک شاخه گل صدها بار بیشتر می ارزد.
7- اگر همسرتان سمعی است به گفتارش بیشتر گوش دهید.
8- در بین گونه های رفتاری اغلب سمعی ها محترمند.
9- برای سمعی ها احترام کلامی مهمتر از احترام رفتاری است.
10- تند صحبت کردن با آنها بی ادبی تلقی می شود، علاوه بر آن که آن را نشانه های اضطراب و نبود آرامش می دانند.
11- سمعی ها ترجیح می دهند موسیقی ملایم گوش دهند تا این که خیلی مهیج ببینند.
اگر همسر شما سمعی است:
برای ابراز محبت مثل سمعی ها با او رفتار کنید تا کلام شما در او نفوذ کند و صمیمیت بیشتر شود.
حضرت رسول(صلی الله علیه و آله): «این سخن مرد که به همسرش می گوید: «واقعاً تو را دوست دارم» هرگز از قلب زن خارج نمی شود»
*ویژگی های افراد بصری
1- بیشتر به کیفیتهای دیداری توجه می کنند.
2- تصاویر برایشان بیشتر جلب نظر می کند.
3- از آنچه دیده اند بیشتر صحبت می کنند.
4- هیجانی ترند.
5- سریعتر صحبت می کنند.
6- از حرکات دست بیشتر استفاده می کنند. می کوشند سخنان خود را با حرکات دست به تصویر بکشند.
7-
چون سرعت کلامشان با سرعت تصاویر متحرک ذهنی شان برابر نیست اغلب برای
بیان اندیشه های خود شتابزده هستند، برخی کلمات را حذف می کنند.
8- لحن صدایشان اغلب تو دماغی ، تیز و کِش دار است.
9-
کلمات مورد استفاده آنها: به نظر می رسد، متصور می شود، دیدن، نگاه کردن،
بروز کردن، چشم انداز، روشن، مه آلود، واضح، محو، درخشان، برق زدن، تصور
کردن.
**توصیه به همسران بصری
1- افراد بصری به رفتار ما، به ظاهر ما و هر آنچه از ما به چشم می آید بیشتر توجه می کنند.
2- آیا به احترامشان بلند می شویم؟ آیا لباسهایمان تمیز است؟ آیا آراسته هستیم؟
3- بصری ها عاشق گل هستند. دوستدار هدیه هستند. به کاغذ کادو و هدیه علاقمند هستند.
4- به این که از دید دیگران چگونه اند خیلی اهمیت می دهند.
5- بصری ها تصویری اند.
6- با بصری ها باید پرشورتر و پر هیجان تر بود.
7- باید به طور مختصر و خلاصه صحبت کرد.
8- برای صحبت کردن با این افراد حرکات مهمتر از کلام یا تغییر لحن و طنین است.
9- بهتر است از حرکات دست و چهره بهره ببرند.
**بنابراین با افراد بصری:
سریعتر صحبت کنید، وقت بصری ها را نگیرید مگر بخواهید تصویر جالب و مورد علاقه آنها را به تصویر بکشید.
برای ابراز محبت مثل بصری ها با او رفتار کنید تا کلام شما در او نفوذ کند و صمیمیت بیشتر شود.
امام
صادق(علیه السلام): مهرورزی به همسر را از اخلاق و صفات پیامبران می دانند
و می فرمایند: «یکی از اخلاق پیامبران این است که نسبت به همسر خود محبت
دارند».
منبع:کلاس درس مهارت های زندگی
همه ما آرزو داریم کارهای بزرگ انجام دهیم
و صاحب عالی ترین وضعیت ها باشیم. با این وجود بسیاری از ما به نتایج
مطلوب خود دست نمی یابیم. شکایت می کنیم که موفقیت کافی در زندگی مان
نداریم.
انگشت اشاره خود را به سوی مشکلات بیرونی که برای مان اتفاق
می افتند می گیریم و زندگی را مشکل تر می کنیم. اما آن چه که باید درک
کنیم و به ذهن بسپاریم این است که بزرگی در درون تمامی ما وجوددارد. این ما
هستیم که باید آن را از درون خود بیرون بکشیم. صرف نظر از شرایط شخصی، جو
اقتصادی و دسترسی به منابع، این درک به ما کمک می کند تا به این نکته
پایبند باشیم که هر یک از ما بیش از آن چه که فکر می کنیم قدرتمند هستیم.
همه
ما این توانایی را داریم که در زندگی مطلوب خود را بسازیم. تنها باید
بدانیم که چگونه آن را انجام دهیم. آیا فرمول دقیقی وجود دارد؟ خیر. اما
جنبه های خاصی وجود دارند که افراد موفق به نمایش می گذارند و هرکسی می
تواند آن را انجام دهد. آن ها نمی توانند جهش آغازین زندگی تان باشند و آن
چه را که برای زندگی تان می خواهید، جذب کنند. به سختی می توانید فرد موفقی
را بیابید که از این 7 نکته پیروی نکرده باشد:
1- مسوولیت زندگی خود را کمتر از 100 درصد قبول نکنید
یکی
از افسانه های فراگیر این است که شما مستحق یک زندگی عالی هستید و این که
به هر حال جایی، کسی مسوول پرکردن زندگی ما با شادی مداوم، انتخاب شغلی
هیجان انگیز، پرورش خانواده و ارتباطات سعادتمند شخصی خواهدبود. اما واقعیت
این است که تنها یک فرد وجود دارد که مسوول کیفیت زندگی شماست. آن فرد شما
هستید.
هر نتیجه ای در زندگی شما محصول اعمال شماست. درآمد، قرض،
ارتباطات، سلامتی، تناسب اندام و رفتارها. آن شخصی که در آینه بر شما تاثیر
می گذارد، راهنمای اصلی زندگی تان است. به او سلام کنید.
فکر می
کنم هرکسی در اعماق وجود خود این نکته را می داند اما فکر می کند می تواند
یاری کند. بسیاری از افراد با فکر کردن به عوامل بیرونی که منبع خطا،
ناامیدی و عدم شادی هستند، زندگی خود را تباه می کنند. اما حقیقت این است
که عوامل بیرونی تعیین کننده زندگی شما نیستند. شما کنترل کامل روی کیفیت
زندگی خود دارید.
افراد موفق برای افکاری که دارند، تصاویری که در
ذهن می بینند و اعمالی که انجاممی دهند، کاملا مسوول هستند. آن ها وقت و
انرژی خود را برای سرزنش کردن و شکایت تلف نمی کنند. آن ها تجربیات خود را
ارزیابی می کنند و تصمیم می گیرند که آیا نیازی به تغییر آن ها هست یا نه.
آن ها با شرایط سخت رو به رو می شوند و به منظور خلق زندگی مطلوب خود خطر
می کنند.
2- برای این که چرا در این وضعیت هستید دلیل روشنی داشته باشید
باور
من این است که هریک از ما با هدفی به دنیا آمده ایم. شاید شناسایی، تصدیق و
احترام به این هدف از مهم ترین کارهای افراد موفق است. آن ها برای درک این
که برای انجام چه کاری این جا هستند وقتی می گذارند و سپس با اشتیاق و
انرژی آن را دنبال می کنند. اگر نمی دانید که قرار است چه کاری انجام دهید،
به نشانه های اطراف خود دقت کنید. کمک و راهنمایی خواستن از دیگران مفید
است؛ اما فراموش نکنید که روی خود متمرکز شوید. رفتارهای تان، گرایش ها،
علایق و بی علاقگی ها و تجربیات زندگی تان.
آن چه را که کارآیی دارد
یا کارآیی ندارد، بشناسید. اگر لازم است تمامی آن ها را بنویسید. با آن چه
که کشف خواهید کرد، شگفت زده خواهیدشد.
3- تصمیم بگیرید که چه می خواهید
به
نظر ساده می رسد، اما مشکل اینجاست: بسیاری از افراد را می بینیم که بسیار
پرمشغله هستند، اما راضی نیستند و احساس نمی کنند که کار مطلوبی انجام می
دهند. آن ها از نظر جسمی خسته اند، از نظر روحی خشک هستند. بسیار از آن چه
که دوست دارند باشند دورند. گویی روی تردمیل می دوند و به سرعت به ناکجا می
روند. چرا؟ زیرا آن چه را که می خواهند طراحی نکرده اند و بعد برای رسیدن
به آن گام برنداشته اند.
به جای شناسایی اهداف خاص، مراحل مهم و
رویاها (منظورم رویاها و اهداف بزرگ است) خود را با کارهای روزمره و
پرداختن به امور بی اهمیت سرگرم می کنند. در پایان هم... می توانید حدس
بزنید... انرژی زیادی را هدر می دهند. در ضمن، دیگر الهاماتی ندارند و با
وجودشان در ارتباط نیستند و یک زندگی نامتعادل را تجربه می کنند.
یکی
از مهم ترین دلایل این که چرا بسیاری از افراد به آن چه می خواهند نمی
رسند این است که تصمیم نگرفته اند که چه می خواهند. آن ها آرزوهای خود را
به روشنی و با جزییات دقیق تعریف نکرده اند. موفقیت از نظر شما چگونه است؟
تعریف همه از موفقیت یکسان نیست و نباید هم باشد.
اجازه ندهید که
احساسات متمایل به زشتی و سیاهی، مانعی در برابر بزرگ آرزوکردن تان باشد.
به محض این که در رویایی بزرگ غرق می شوید و واقعا آن را دنبال می کنید،
ذهن ناخودآگاه خلاق تان با ایده هایی بی نظیر برای تحقق آن ظاهر می شود.
جذب افراد، منابع و موقعیت های موردنیاز برای تحقق رویای تان را آغاز
خواهید کرد. رویاهای بزرگ نه تنها الهام بخش هستند، بلکه دیگران را وا می
دارند که نقشی بزرگ ایفا کنند.
4- باور داشته باشید که امکان پذیر است
در
گذشته دانشمندان بر این باور بودند که انسان به به اطلاعاتی که از دنیای
بیرون ذهن جریان می یابند، پاسخ می دهند. اما امروز دریافته اند که برعکس،
ما به آن چه که ذهن، براساس تجربیات گذشته انتظار رخ دادنش را دارد، پاسخ
می دهیم. درواقع ذهن دستگاهی بسیار قدرتمند است؛ می تواند هرچیزی را که می
خواهید در اختیارتان قرار دهد. اما شما باید باور کنید آن چه که می خواهید
امکان پذیر است.
همچنان که در باور کردن خود گام بر می دارید، صدای
بخش شکایت کردن را به حداقل برسانید. به آن چه که درباره اش شکایت می کنید
دقت کنید. چاق هستم. خسته ام. از قرض خلاص نمی شوم. شغل بهتری نمی یابم.
ارتباطم با پدرم را نمی توانم تحمل کنم. هرگز نیمه گمشده ام را نمی یابم.
شکوه ها و شکایت های خود را بررسی کنید. احتمال بسیار زیادی وجود دارد که
بتوانید کاری برای آن ها انجام دهید. آن ها در مورد افراد دیگر، چیزهای
دیگر یا وقایع دیگر نیستند. آن ها درباره شما هستند.
5- خود را باور داشته باشید
اگر
می خواهید در خلق زندگی رویایی تان موفق باشید، باید باور داشته باشید که
توانایی تحقق بخشیدن به آن را دارید. نام آن را احترام به خود، اعتماد به
نفس یا تایید خود یا هرچیز دیگری که بگذارید، باوری عمیق است که نسبت به آن
دارید. توانایی ها، منابع داخلی، استعدادها و مهارت ها برای خلق نتیجه ی
رویایی تان.
تصمیم بگیرید که باور دارید که تمام تجربیات خود را خلق
می کنید. خودتان، موفقیت را تجربه خواهید کرد و همین شما درد، تلاش و ستیز
را نیز تجربه خواهیدکرد. کمی عجیب به نظر می رسد، اما قبول این سطح از
مسوولیت، قدرت بخش است. بدین معنی ست که شما می توانید کاری انجام دهید.
تغییر ایجاد کنید و هرچیزی باشید برخورد با موانع تنها بدین معنی ست: تپه
ای کوچک برای جهش از روی آن.
6- تبدیل به منفی نگر معکوس شوید
این
نکته رک و بی پرده است: تصور کنید که چقدر موفقیت آسان تر می شد اگر همیشه
از جهان انتظار داشتید که از شما پشتیبانی کند و موقعیت هایی را برای تان
فراهم سازد. افراد موفق فقط همین کار را می کنند.
7- قدرت هدف گذاری را آزاد و رها بگذارید
متخصصان
علم موفقیت می دانند که مغز ارگانیسمی هدف جوست. هر هدفی که به ذهن
ناخودآگاه خود می دهید، شب و روز کار می کند تا به آن برسد. به منظور
درگیرکردن ناخودآگاه تان، هدف باید قابل ارزیابی باشد. وقتی هیچ معیاری
برای ارزیابی وجود ندارد، تنها چیزی که می خواهید یک آرزو، یک ترجیح یا یک
ایده خوب است.
گاهی فقط نیاز داریم که یک هدف اولیه تعیین کنیم تا
راه را آغاز کنیم و این خوب است. حداقل کمی فعالیت به همراه دارد تا به آن
برسیم. قدم اول می تواند تغییری فوری در حوزه خاصی از زندگی تان باشد. آیا
از چیزی که هم اکنون در حال رخ دادن است خشنود هستید؟ برای مطلوب تر کردن
آن درخواستی نکنید و با خودتان قدمی بردارید تا تغییری ایجاد کنید.
ممکن
است ایجاد تغییر برایتان ناراحت کننده و دشوار باشد. شاید مجبور باشید که
وقت، پول و یا تلاش بیشتری صرف کنید. شاید کسی بخاطر آن ناراحت شود و یا
باعث شود که از تصمیم خود احساس بدی داشته باشید، شاید تغییر دادن دشوار
باشد و یا موقعیتی را از دست بدهید، اما ادامه دادن انتخاب شماست، پس چرا
به شکایت ادامه می دهید؟ یا می توانید برای آن کاری بکنید یا نه. انتخاب
شماست و برای انتخاب خود مسئول هستید.
اکنون زمان برنامه ریزی گامهای بعدی برای ادامه حرکت و پیشروی سریعتر رسیده است.
آیا
این فکر که می توانید زندگی خود را تبدیل به آن چیزی کنید که می خواهید
باشد، احساس آسودگی به همراه ندارد؟ آیا شگفت انگیز نیست که موفقیت هایتان
به شخص دیگری بستگی ندارد؟
بنابراین اگر لازم است که تنها یک کار
انجام دهید تا امروزتان با دیروز فرق داشته باشد، چنین عمل کنید: مسئولت
100% تمامی جوانب زندگی تان را برعهده بگیرید. برای ایجاد تغییر تصمیم
بگیرید، هر بار یک قدم. وقتی فرایند را آغاز کردید، کشف خواهید کرد که با
کنترل افکار، تصویرسازی ذهنی و اعمال خود می توانید به آن چه که می خواهید
دست یابید.
منبع:مجله خلاقیت
کمکم به هفتههای آخر سال نزدیک میشویم و
این روزها با تمام زیبایی که به خاطر آمدن بهار با خود به همراه دارد، با
حس و حال عجیبی آمیخته است که نمیتوان منکر رگههای پنهان اضطراب در آن
شد.
شاید تعطیلات طولانی در کشور ما که حتی رفتن به یک پزشک متخصص
را باید برای چند هفته فراموش کنیم یکی از دلایل آن باشد، زیرا در هفتههای
آخر سال تمام کارهای عقبماندهمان صف میکشند تا قبل از تعطیلات انجام
شوند. اما استقبال از بهار این زیباترین فصل سال که زیباییاش نهتنها در
رنگهای درختان و گلها، بلکه در معانی زیبایی است که برای ما انسانها به
همراه دارد و در هفتههای بعد در مورد آن بیشتر صحبت میکنیم، باید خیلی
آسانتر از این چیزی باشد که تعریف کردهایم.
با تمام احترام و علاقهای که به فرهنگ
اصیل و دوستداشتنیمان داریم، نمیتوانیم منکر این واقعیت شویم که گاهی
زیبایی لحظاتی خاص را به خاطر عرف و باید و نبایدهای فرهنگیمان از دست
میدهیم. نگاهی به مراسم ازدواج در کشورمان بیندازید. زیباترین اتفاق زندگی
هر کس، یافتن همراه زندگی است، اما آداب و رسوم دست و پاگیر که به بهانه
فرهنگ ایرانی وارد این اتفاق زیبا میشود، گاهی بقدری سخت و طاقتفرساست که
جوان قید یافتن شریک زندگی را میزند و عطایش را به لقایش میبخشد.
در
حالی که میتوان خیلی زیباتر و سادهتر، ازدواج کرد و از مراحل آشنایی تا
زیر یک سقف رفتن، به جای تحمل استرس، لذت برد. ازدواج که بیشتر مواقع
یکبار در زندگی فرد اتفاق میافتد، اما آمدن بهار و استقبال از آن یک
اتفاق هر ساله است پس لزوم بازنگری در باید و نبایدهای فرهنگی برای
تشریففرمایی بهار، لازم و ضروری است در غیر این صورت خانوادهها هر سال به
جای لذت مضاعف در این روزها، استرس و در نتیجه اختلافات مضاعف را تجربه
میکنند.
چاردیواریها شباهت عجیبی به هم دارند، بعضیها چهل متر و
بعضیها چهارصد متر هستند اما در نهایت، همهشان یک آشپزخانه، یک آیفون، یک
گاز و... دارند. همانطور که خانههایمان شبیه هم است با کمی اختلاف سایز و
قیمت اجناس چیده شده در آن، دغدغههای زندگیمان هم شبیه هم است. این
روزها همه خانهها گرفتار حرفهای مشابهی هستند که باید به کمک هم کاری
کنیم تا این حرفها کمرنگ شود تا بتوانیم رنگارنگی بهار را ببینیم. با هم
نگاهی به حال و هوای این روزهای چاردیواریمان بیندازیم.
عید کجا بریم سفر؟
درست
است که طبیعت زیباترین جلوهاش در فصل بهار است، اما سفرهای نوروزی باتوجه
به هزینههای بالای این روزها و مشکلات اقتصادی برخی خانوادهها، یک دردسر
جدی در اولین ماه سال است. سفر، روح را آرام میکند، درس زندگی به فرزندان
میآموزد و فرصت یک نفسگیری برای روزهای آینده را میدهد، اما اگر قرار
باشد به یک کار اجباری آن هم به دلیل حرف مردم یا اینکه چون همه میروند
سفر ما هم باید برویم، تبدیل بشود، دیگر هیچکدام از خاصیتهایش را نخواهد
داشت. چند سالی است که موج سفرهای خارجی هم به راه افتاده است و دیگر حتی
خانوادههایی که سطح اقتصادی متوسط رو به بالایی دارند هم از نگرانی کجا
برویم در امان نیستند، زیرا هزینه این سفرها حتی برای آنها هم مشکل است.
میشود
به جای یک سفر پر هزینه و چند روزه چند سفر یکروزه و کمهزینه داشت. به
طبیعت زیبای اطراف محل سکونت سرک کشید و زیباییهایی را دید که برای دیدنش
به دلار و سفر خارجی نیازی نیست. باید از شرایط لذت برد و بهار بهترین زمان
برای تمرین دیدن زیباییهاست.
خریدهای پر حاشیه به بهانه عید
یکی
از قوانین فرهنگی ما برای استقبال از بهار، نونوار شدن و خرید لباس عید
است، اما زندگی پدران ما به گونهای بود که در تمام طول سال خرید خاصی
انجام نمیدادند و عید بهانهای میشد تا خودشان و خانواده را نونوار کنند،
اما این روزها وضع فرق کرده است. تقریبا در تمام طول سال هر خانوادهای
باتوجه به بودجه خود خریدهای لازم و حتی غیر لازمی دارد که واقعا نیازی به
خرید در روزهای پایانی سال و در ازدحام مغازهها و خیابانها نیست.
البته
نه اینکه خرید عید را به کل تعطیل کنیم، اما میتوانیم خیلی مختصرتر و
در حد نیاز و قبل از رسیدن به روزهای آخر این کار را انجام دهیم. بخصوص
برای بچهها که خرید عید حال و هوای دیگری دارد، اما آن را به یک تکلیف
برای خودمان و خانوادهمان تبدیل نکنیم زیرا متضرر میشویم.
تکاندن خانه و خستگیهای به جا مانده
خانهتکانی
یکی از قوانین زیبا و پر مفهوم شبهای عید در فرهنگ ماست. تمیزی باعث
آرامش است و خانه جایی است که باید تمیز و مرتب باشد تا افراد بتوانند در
آن به آرامش روحی برسند، اما اگر بخواهیم در دو روز تمام خانه را بتکانیم و
مثل یک مشق اجباری که در آخر شب مینویسیم و کسل و خستهمان میکند،
روزهای آخر سال را به شستوشوی در و دیوار مشغول باشیم، دیگر لذت این خانه
بهاری را نخواهیم برد. زمستانهای سخت قدیم و خانههایی که با انواع وسایل
دودزا گرم میشد، چارهای جز این نداشت که وقتی کرسیها را جمع میکردند و
به بهار نزدیک میشدند، خانه را که چندان بزرگ و پر وسیله نبود، خیلی خوب
تمیز کنند. آن زمان از پردههای چند لایه تشریفاتی در پشت پنجرههای خانه
خبری نبود. این همه تیر و تخته و وسایل اضافی دردست و پا موج نمیزد و
خانهتکانی هر چندسختی خودش را داشت، اما کاری بود که با قاعده و بخوبی
انجام میشد.
حال که بیشتر خانهها با شوفاژ و بخاریهای بدون دوده
گرم میشوند و زمستانمان هم از زمستانی افتاده، خانهتکانی کمی متفاوت شده
است. لزومی ندارد در چند روز و به صورت فشرده تمام در و دیوارها را بشوییم
و خانه را بتکانیم. میشود در طول چند هفته و هر بار یک قسمت از خانه را
تمیز کرد. بهتر و راحتتر این است که نظافت خانه در تمام طول سال انجام
شود. برای مثال دیوارهای اطراف کلید و پریزها که جای دست در آن میماند، هر
ماه تمیز شود. لوسترها سه ماه یکبار برق بیفتد، فرشها و مبلها چند وقت
یکبار لکهگیری شود و خلاصه تمیزکردن شیشهها و شستن پردهها بماند برای
ماه اسفند تا بهجای آنکه با ورود به این ماه، فریاد بزنیم: بازهم
خانهتکانی! خیلی راحت و بیدردسر در چند روز بتوانیم خانهمان را تمیز و
بهاری کنیم.
منبع: جام جم سرا
در چند دهه اخیر میزان شادی در افراد
جوامع، به ویژه در زنان به میزان قابل توجهی، کاهش یافته است. در سال 2009
مطالعاتی تحت عنوان «تناقض کاهش شادی در زنان» انجام شد. اگر بپذیریم که
این معضل وجود دارد، پس آموزش زنان و دختران جوان برای شاد بودن چه معنایی
دارد؟ چه کسانی الگوی شادی آنها هستند؟ اگر بخواهید به زنان و دختران جوان
در مورد شاد زیستن توصیه کنید چه می گویید؟
بسیاری از زنان دوست
دارند در یک دانشگاه خوب تحصیل کنند، شغل مناسب و همسری ایده آل داشته
باشند و مادری نمونه باشند. اگر از زنان جوان پرسیده شود که چه تعریفی از
موفقیت دارند، به جای تمرکز بر «داشته هایشان» به خواسته های شان توجه می
کنند. در اینجا فهرستی از تجربیات و تحقیقات دانشگاهی وجود دارند که آنها
را در اختیارتان قرار می دهیم:
بیشتر تجربه کسب کنید
وقتی
نوجوان بودم، دوست داشتم مانند دوستم لباس بپوشم؛ زیرا تمام لباس هایش
مارک دار بود و چقدر این طرز لباس پوشیدن برایم جالب بود. زمانی که از
مدرسه حقوق فارغ التحصیل شدم و شروع به کارآموزی کردم، خیلی خوشحال بودم که
می توانم هزینه یک کیف مارک دار را تامین کنم. تملک چیز بدی نیست اما مادی
گرایی، نه تنها خوشبختی نمی آورد بلکه نشانه وابستگی نیز است.
مطالعاتی
بر روی 12000 دانشجوی سال اول که جده ساله بودند انجام شد و سپس رضایتمندی
شان از زندگی در سی و هفت سالگی بررسی شد و مشخص شد افرادی که آرمان های
مادی داشتند، کمتر از زندگی شان راضی بودند.
بر «خودکارآمدی» تمرکز کنید نه عزت نفس
عزت
نفس ارزیابی شما از ارزش خودتان است؛ در حالی که «خودکارآمدی» توانایی
دوست داشتن خود است؛ احساسی که می گوید شما می تواندی زندگی تان را خودتان
رقم بزنید. برای اولین بار که دکتر «کارن ریویچ» در مورد تفاوت های این دو
صحبت کرد، متقاعد شدم که خودکارآمدی بسیار مهم است. از این توانایی می
آموزیم که چگونه خود را با شکست ها و ناکامی هات تطبیق دهیم و چگونه با
آنها روبرو شویم. متاسفانه همه تلاش می کنیم تا از فرزندانمان در برابر این
شکست ها محافظت کنیم، که این کار در واقع ایجاد عدم انعطاف پذیری در
فرزندانمان است.
ریسک کنید
هنگامی
که از شما خواسته می شود گروهی کاری را انجام دهید یا کار جدیدی را شروع
کنید، چه کار می کنید؟ آیا خجالت می کشید یا فورا اقدام می کنید؟
متعجب
خواهید شد اگر بدانید برای ارزیابی و سنجش استعداد، مردان توانایی خود را
بسیار دست بالا گرفته ولی زنان توانایی خود را دست کم می گیرند. به این فکر
می کنم که چگونه خود را می ستایید. دکتر «کارول داوک» توضیح می دهد که
اغلب دختران جوان به خاطر باهوش یا خوب بودنشان ستوده می شوند؛ در حالی که
اغلب پسران جوان برای سختکوش بودنشان. بسیاری از دختران اینطور فکر می کنند
که توانایی آنها محدوداست؛ در نتیجه از چالش ها می گریزند و تلاش می کنند
تا باهوش به نظر برسند، به راحتی از خواسته هایشان دست برمی دارند و تلاش
بیشتر را بی فایده می دانند؛ در حالی که گرایش پسران جوان، به افزایش رشد
ذهنی است؛ آنها با اطمیان به اینکه می توان توانایی ها را گسترش داد، چالش
ها را می پذیرند، در برابر موانع و مشکلات مقاومت می کنندو ایمان دارند که
با تلاش بیشتر می توانند مشکلات را از پیش روی بردارند.
به تفکرات اشتباه خودنچسبید
وقتی
با دانشجویان و افراد حرفه ای درباره مشکلات شغلی صحبت می کنم، خود را
فردی «کمال گرا» معرفی می کنم و برایشان شرح می دهم که چگونه این طرز فکر،
الگوهای تضعیف شادی، عدم انعطاف پذیری و استرس، را به وجود می آورد.
اگر
به موارد زیر توجه کنید متوجه می شوید که این موارد چقدر باور انسان را
تحت تاثیر قرار میدهند. باید بدانید که بیشتر زنان و دختران جوان به چگونگی
مدیریت این باورها می اندیشند.
- مردم درباره من چه فکری می کنند؟
- باید فردی کامل باشم.
- باید بیشتر و بیشتر یاد بگیرم.
- باید امور را به روش خودم اداره کنم.
- وقت کافی برای خودم ندارم.
«کمال»
واقعا وجود ندارد. سال ها بعد متوجه شدم که چقدر «کمال گرایی» مخرب است.
اینکه فکر کنی باید همه کارها کامل باشد همانند این است که وزنه سنگینی بر
پشتت حمل کنی که این امر خلاقیتت را از بین می برد.
بر طبق تحقیقات
دکتر «برن براون» کمال با افسردگی، اضطراب، اعتیاد و فلج شدن زندگی یا از
دست دادن فرصت های زندگی در ارتباط است. ترس از شکست ها، اشتباهات، برآورده
نکردن توقعات دیگران و مورد انتقاد قرار گرفتن، ما را از میدان مبارزه دور
نگه می دارد که البته در آن رقابتی سالم و تلاشی آشکارا نهفته است.
آسیب پذیر باشید
هر چه کمتر بر کمال گرایی تمرکز کنیم و بیشتر به آسیب پذیری توجه داشته باشیم، فرصت های بیشتری برایمان به وجود می آید.
مواظب وسوسه های شادی باشیم
بسیاری از زنان به اسطوره های شادی امیدوارند که من خوشحال می شوم اگر...
ازدواج کنم...
پول بیشتری داشته باشم...
لاغر شوم...
شغلم را عوض کنم یا کار جدیدی پیدا کنم.
فرهنگ
ما به جوانان این باور را القا کرده است که لیاقت و شایستگی لازم را
ندارند و نمی توانند شاد باشند تا زمانی که این شاخصه ها را به دست آورند.
«پائولو داویس» یک نویسنده بین المللی است که به عنوان متخصص استرس و
انعطاف پذیری به سراسر جهان سفر کرده است. او هزاران متخصص را در زمینه
چگونگی نحوه مدیریت استرس و شادی آفرینی آموزش داده است تا مهارت های خاصی
برای افزایش انعطاف پذیری و جلوگیری از فرسودگی های شغلی طراحی کنند.
1- شکرگزار باشید
با
شمارش نعمت هایی که در دسترس داریم شروع می کنیم. اگر شکرگزار نباشید هرگز
راضی و خشنود نخواهید بود. به اطرافتان نگاه کنید و از تمام چیزهایی که
دارید فهرستی تهیه کنید. به چیزهای کوچک هم بی توجه نباشید. حتی به خاطر
سختی ها و موانع و شکست ها قدردانی کنید؛ چرا؟ از آنجا که اینها درس های
زندگی هستند و به شما قدرت می دهند و می آموزند که چگونه استقامت کنیدو
انعطاف پذیر باشید. برای هر امی که برای مرتفع کردن مشکلات برمی دارید
شکرگزار باشید. همواره خوشبین و امیدوار باشید چه در خوشی ها، چه در
ناملایمات و بدانید که اینگونه زندگی کردن، راهگشای آینده ای روشن است.
2- تجربیاتتان را به اشتراک بگذارید
همه
ما می توانیم خوشبینانه زندگی کنیم. بیایید تجربیاتمان را در اختیار
دیگران قرار دهیم، موفقیت ها و حتی شکست هایمان را. کافی است بدانیم که
دیگران هم در همان قایقی بودند که ما هستیم و آرامشمان را حفظ کنیم. امیوار
بودن مهمترین اصل خوش بینی است. وقتی دیگران را در تجربیاتمان شریک می
کنیم ابزار لازم برای خودسازی، تکامل واستقامت به آنها می دهیم که جزیی از
ذات انسان است.
3- بخشش. گفتنش آسان است، اما شما باید ببخشید
باید
کسانی را که این توانایی را در شما قوت بخشیدند، عفو کنید. باورکنید که
«گذشته، گذشته است». به این فکر کنید که احتمالا آن شخص هم می خواهد گذشته
اش را پاک کند. با گذشته آشتی کنید تا زمان حالتان را خراب نکنید. هنگامی
که می بخشید، آن فصل تاریک را از زندگی تان حذف می کنید و در نتیجه زندگی
مثبت تر و شادتری خواهید داشت.
4- شنونده خوبی باشید
هنگامی
که شنونده خوبی هستید توانایی خود را برای درک بیشتر افزایش می دهید و
بالعکس، اگر شنونده خوبی نباشید جهان را با کلمات یا افکار گمراه خود مسدود
خواهید کرد. شنونده بودن، نشان دهنده اعتماد به نفس بالا و احترام گذاشتن
به دیگران است. دانش و اعتماد به نفس نشانه امین بودن و مثبت بودتن فرد
است. شنونده خوبی باشید و به دیگران انرژی مثبت بدهید.
5- حسادت را به انرژی تبدیل کنید
هنگامی
که حسادت می ورزیم، تنها به خودمان صدمه می زنیم. جهان به شما بدهکار نیست
چون فرد دیگری بهتر از شما وجود دارد. از این انرژی برای ساختن شخصیت و
بِرند حرفه ای تان کمک بگیرید. موفقیت دیگران کاتالیزوری است که به شما کمک
می کند تا موفقیت را در آغوش بکشید.
6- بیشتر لبخند بزنید، اخم نکنید
وقتی
لبخند می زنیم، در حال خلق شادی هستیم و به اطرافیانمان انرژی می دهیم. با
اخم کردن دیگران را از خود می رانیم. شادی، حتی به میزان خیلی کم،
«سروتونین» یا همان هورمون شادی، تولید می کند و باعث می شود تا شما بر سخت
ترین شرایط غلبه کنید.
7- ورزش، رژیم غذایی سالم و ویتامین D
ممکن
است این مبحث تکراری باشد اما همه ما روزانه نیاز داریم حداقل 15 دقیقه
ورزش کرده و نور کافی دریافت کنیم. اگر از نور کافی بهره مند نمی شوید با
پزشک خود درباره نکمل های ویتامین D و پرتودرمانی مشورت کنید. اگر مشغله
کاری تان زیاد است و برای ورزش وقت ندارید، بهتر است به جای آسانسور از پله
استفاده کنید یا ماشینتان را در دورترین نقطه پارکینگ پارک کنید.
هر
چه بیشتر تحرک کنیدسالم تر می مانید. در خوردن میانه روی کنید، میوه
وسبزیجات بیشتری مصرف کنید. اگر در طول روز احساس گرسنگی می کنید و آلرژی
ندارید، از خکشبار، گردو و بادام استفاده کنید. اگر آلرژی دارید به جای سه
وعده غذایی، وعده های غذایی کمتر و کوچکتر داشته باشید. انرژی که از ورزش،
رژیم غذایی سالم و نور خوشید کسب می کنید باعث تمرکز بیشتر و طبیعتا منجر
به بروز رفتار مناسب تر می شود.
8- نسبت به آینده مثبت اندیش باشید
مثبت
نگری توانایی کشف بارقه های امید در آسمان زندگی است. تصور کنید که عمل
جراحی دارید، بدترین افکار به سراغتان می آیند. آنقدر این افکار قوی هستند
که نمی توانید ادامه دهید. شروع به تجسم کنید، کدام مرحله از عمل جراحی
هستید؟ نتیجه این جراحی چه خواهد بود؟ مهم هدف است که خوب است. فقط امروز
است که سخت به نظر می رسد یا تصور کنید دانش آموزی که خود را برای یک
امتحان سخت آماده می کند، شاید آماده سازی و حفظ کردن مطالب و اطلاعات سخت
به نظر برسد. گویی پایان جهان است اما انرژی بگیرید و تصویرسازی کنید. رتبه
ای را که کسب می کنید چه آینده ای برایتان رقم خواهد زد. همیشه سختکوشی
نیتجه می دهد. زندگی شانسی نیست، چیزی است که خودتان آن را می سازید.
9- سرزنش کردن را کنار بگذارید
بسیار
آسان است که دیگران را به خاطر موقعیت مان سرزنش کنیم. مردم سیاستمداران،
کارفرمایان و هر شخص ثالثی را برای مشکلات خود سرزنش می کنند. هر وقت
توانستید خود را کنترل کنید، خوشبینی را پیدا کرده اید و موفقیت خود به
سراغ شما آمده است. به یاد داشته باشید فرصت در دره هاست؛ نه قله.
10- بدانید که گذشته طرحی برای آینده نیست
تنها
به خاطر اینکه زندگی سختی را پشت سر گذاشته اید، به این معنی نیست که بد
هم به پایان می رسد. تجربه های تلخ را نشانه آینده بد ندانید؛ برعکس، توجه
داشته باشید که آن تجربیات را پشت سر گذاشته اید و آینده ای روشن پیش رو
دارید.
منبع:مجله موفقیت
خیلی وقتها لازم است تغییراتی اساسی در زندگیمان ایجاد کرده و برنامههای عادی و همیشگی زندگی را عوض کنیم تا شادی بیشتری هم به زندگیمان راه یابد. البته دلیل این کار هر چه که باشد، چندان مهم نیست چون بالاخره چنین وضعی باید اتفاق بیفتد، ولی گاهی ایجاد این تغییرات زندگی اینقدر سخت و دشوار به نظر میرسد که بعضیها را پشیمان میکند.
در صورتی که روانشناسان میگویند
نباید در زندگی گرفتار روزمرگیها بشویم و براساس نظر آنها خوب است با
تغییراتی هر چند کوچک و جزئی، حال و هوای زندگی را دگرگون کنیم.
پس اگر شما هم نگران ایجاد چنین تغییراتی هستید یا میترسید نتوانید با آنها کنار بیایید، خوب است این مراحل را امتحان کنید:
_ عواقب ناشی از ایجاد تغییرات در زندگی را بررسی کنید و آنها را به طور دقیق و کامل در نظر داشته باشید
گاهی
ممکن است این تغییرات بشدت زندگیتان را عوض کند و مسیر جدیدی را پیشروی
شما قرار دهد. به همین دلیل هم حتماً باید درباره تصمیمهایی که گرفتهاید،
فکر کنید و با اطمینان آنها را اجرا نمایید. یعنی اول باید مطمئن شوید و
پس از آن اقدام کنید.
_ پس از این که از درست بودن تصمیمها مطمئن شدید، زندگیتان را بعد از اجرای آنها تصور کنید؛ البته با در نظر گرفتن تمام جزئیات
مثلا
باید بدانید پس از ایجاد تغییرات دلخواهتان، کجا زندگی خواهید کرد؟
روابطی که با دیگران برقرار میکنید، چطور خواهد بود؟ در آن موقعیت چه شغلی
خواهید داشت؟ و... به عبارت دیگر باید آنچه را که میخواهید در عمل به آن
برسید، در ذهنتان به طور دقیق مشخص کنید و نسبت به آن آگاهی کافی داشته
باشید.
_ نباید به اشتباه فکر کنید زندگیتان فقط در صورتی تغییر خواهد کرد که همه جزئیات آن را تغییر دهید
گاهی
با یک یا دو تغییر کوچک و کماهمیت هم میتوانید به هدفتان برسید. مثلا
خوب است تزئینات خانه یا حتی ظاهر خودتان را کمی عوض کنید. البته منظور این
نیست که کلاً مانند فرد دیگری خانهتان را بچینید یا همانند شخصی غریبه
لباس بپوشید، بلکه فقط خوب است کمی از عادتهای همیشگیتان فاصله بگیرید و
نوع دیگری از زندگی را امتحان کنید. این تغییرات ساده میتواند اثراتی
فوقالعاده بر روحیه شما هم داشته باشد.
_ در تغییر زندگی نگرشتان را اصلاح کنید
افکار
نادرستی را که تا کنون داشتهاید و شما را از طی کردن ادامه مسیر بازداشته
است، دور بریزید و نگذارید راه موفقیت شما را ببندد. یادتان باشد قرار است
زندگی جدیدی برای خودتان بسازید و محدودیتها و اشتباهات زندگی گذشته را
از بین ببرید. پس با اعتماد به نفس در این راه قدم بردارید و مطمئن باشید
اگر بخواهید به موفقیت هم دست خواهید یافت. پس اطلاعاتتان را افزایش دهید و
نکات مثبت و درست زندگی را بیاموزید تا به کمک آنها بتوانید نوع دیگری از
زندگی را تجربه کنید.
_ اتفاقات ناخوشایند گذشته را فراموش کنید و نگذارید تجربههای تلخ گذشته، شما را از ادامه زندگی بازدارد
البته
درس گرفتن از شکستهایی که در طول زندگی داشتهاید، تجربه خوبی است اما
این نبود موفقیتها نباید باعث شود نسبت به آینده هم بدبین باشید. پس
همانطور که از گذشتهتان درسهایی را آموختهاید و به کار میگیرید،
ناراحتیها و دشواریهای گذشته را از ذهنتان پاک کنید و منتظر آیندهای
بهتر باشید.
_ برنامهها و
تصمیمهایی را که برای زندگی آیندهتان دارید، باید به طور دقیق و مشخص
برای خودتان تعیین شده باشد تا حرفها و نظرات متفاوت اطرافیان نیز شما را
مردد نسازد
پس قبل از این که کارتان را شروع کنید،
تمام برنامهها را به طور دقیق برای خودتان مشخص کرده و براساس آنها پیش
بروید. یادتان باشد برای تغییردادن زندگی نمیتوانید بدون برنامه را فقط
منتظر رخ دادن اتفاقات بنشینید.
منبع : چهاردیواری جام جم