یکی از بهترین راه ها برای حصول اطمینان از کیفیت پشتیبانی و ساختن یک سیستم پشتیبانی مشتری محور اینست که یک فرهنگ در بدنه کسب و کار خود ایجاد کنید که به مهم شمردن مشتری توجه می کند. پس ابتدا یاد بگیرید مشتری محور بودن چیست.
کارمندان و مستخدمین خوشحال که ارزش هدف شرکت را درک می کنند به عنوان مدافع هایی برای کسب و کار دیده می شوند. این 5 نکته که در ادامه آمده است کمک می کند یک سیستم و فرهنگ مشتری محوری در شرکت خود ایجاد کنید که هم کارمندان و هم مشتریان از آن سود خواهند برد.
آیا می دانید کلید شاد بودن در طول روز خوابیدن زود هنگام است؟ روانشناسان
اظهار کردند کلید اصلی سرحال بودن در طول روز زود خوابیدن است.
محققان 100 دانش آموز را که در طول روز افکار منفی رو تجربه میکنند و شب دیر یا زود به خواب میروند را مورد بررسی قرار دادند.
محققان
به این نتیجه دست یافتند که افرادی که کمتر در طول شب میخوابند و دیرتر
به رختخواب میروند بیشتر از سایر افراد با افکار منفی و آزاردهنده
دستوپنجه نرم میکنند.
محققان اظهار کردند اگر از افکار منفی رنج میبرید میتوانید با زود خوابیدن به خود کمک کنید.
به
گفته این محققان خواب کافی و بهموقع یک درمان کمهزینه و ساده برای
افرادی است که از افکار منفی رنج میبرند و این افکار زندگی آنها را نیز
مختل کرده است.
با رعایت و بهره گیری از این روش ها سبک زندگی تان تغییر خواهد کرد و شیوه زندگی روزمره تان دگرگونی اساسی خواهد یافت.
اگر
بعضی از عادت ها را کنار بگذاریم زندگی رنگ بهتری به خود خواهد گرفت.
البته در اینجا قصد نداریم کارهای خارق العاده ای را انجام دهیم و تنها پنج
دقیقه برای این کارها کافی است.
شاید این عادت ها را در طول سال ها
انجام داده باشید، ولی حالا زمان آن رسیده که این عادت ها را ترک کنید. هفت
عادت بسیار کوچکی که به شما آرامش می بخشد.
زمانی که از خواب بیدار می شوید، تختخوابتان را مرتب کنید
باید
این کار را درست و مرتب انجام دهید. این کار دو مزیت اصلی برای شما دارد.
اول اینکه بلافاصله پس از بیدار شدن یک کار را درست انجام داده اید و در
طول روز نیز تاثیر آن کار را خواهید دید. دومین مزیت آن این است که پس از
سپری کردن یک روز پرتلاطم و بازگشت به منزل، تختخواب تمیز و مرتب به شما حس
خوبی می دهد. ظاهر مرتب آن شما را یاد موفقیت صبح خواهد انداخت.
هر چیز را سر جای خودش بگذارید
مهم
نیست در طول روز از چه چیزهایی استفاده می کنید، مهم این است که همه چیز
را سر جای خودش بگذارید. آیا واکس زدن کفش هایتان تمام شده است؟ پس همین
حالا واکس و فرچه را سر جای خود بگذارید. ظرف های آشپزخانه را در کابینت
مخصوص خود قرار دهید. کتاب ها را نیز سر جای خودشان در قفسه یا کتابخانه
قرار دهید. شک نکنید به محض اینکه به این کار عادت کنید، تاثیرات آن را در
زندگی عادی خود خواهید دید.
امورات زندگی تان می توانید به راحتی سامان دهی کنید و از طرف دیگر، هر وقت به چیزی احتیاج داشتید دم دست است.
آشغال ها را قبل از خواب جمع کنید
آیا
می دانستید که کیسه پلاستیک زباله در سال ۱۹۵۷ ساخته شد؟ آیا می دانستید
باید از آن برای جمع کردن زباله ها استفاده کنید؟! این کار ۵ دقیقه هم طول
نمی کشد. اغلب ما شب ها خسته ایم و توان انجام کاری را نداریم. ظرف ها در
ظرف شویی ریخته شده و لباس ها نیز در کف زمین افتاده است. احتمالا مجله و
روزنامه ای که خوانده اید نیز بر روی میز افتاده است. یکی از اتفاقات رایج
زندگی اکثر ما همین صحنه است که اغلب آن را به روز بعد موکول می کنیم.
روز
بعد هم می آید. صبح زود به جای اینکه برنامه آتی را مرور کنیم، باید ذهن
خود را معطوف به انجام کارهای روز قبل کنیم. شاید به همین دلیل همیشه زمان
کم می آوریم!
وجود دوستان در زندگی، مسیر هموارتر خواهد شد
برنامه روزانه خود را یادداشت کنید
همه ما از فواید وجود اینترنت در زنگی روزمره آگاه هستیم، اما از طرفی شاهد تغییرات و تاثیرات منفی آن در زندگی شخصی، خانوادگی، فرهنگ و روابط و رفتار های اجتماعی نیز هستیم.
ارتباط:
اینترنت
نحوه ی تعامل و ارتباط را با دوستان و حتی در محیط کاری، با همکاران تغییر
داده است. به عنوان مثال برای ابراز احساساتمان کافی است به جای خنده ی
بلند از سه حرف (lol) استفاده کنیم و احساس خوشحالی یا خنده مان را
دیجیتالی به اشتراک بگذاریم.
سرعت:
دسترسی
سریع و آسان به اطلاعات و ارتباطات، سطح توقع و استاندارد ها را بالا برده
است. بدین صورت که با عادت کردن به سرعت بالا، رفته رفته فرهنگ عجول بودن
در شخصیتمان شکل می گیرد، به طوری که آمار نشان داده است اگر ویدیویی
آنلاین در 2 ثانیه اول نمایش داده نشود، بیشتر مردم شروع به ترک آن صفحه می
کنند.
همچنین این دسترسی آسان، سطح تحمل زمان پاسخگویی را کم کرده، به طوری که بیشتر افراد با عدم دریافت پاسخ سریع، دلخور و ناراحت می شوند یا حتی در بعضی مواقع باعث نگرانی و دلشوره ی آنها می شود.
دوستی:
اینترنت،
دوستی ها را تغییر داده است. گذشته را به زمان حال آورده است و رخداد های
گذشته را طوری ثبت کرده است که در زمان حال نیز بسیاری از مردم همچنان می
بایستی پاسخگو باشند. دوست های حقیقی و مجازی طوری تثبیت شده اند که حذف و
دوری از وقایع و زندگی خصوصیشان تقریبا غیر ممکن شده است.
رقابت:
دسترسی
آسان به عکس های اطرافیان باعث مقایسه و رقابت بیشتر شده است. با وجود
آگاهی نسبت به اینکه عکس ها فقط لحظات خوش زندگی را ثبت می کنند و نمای
واقعی زندگی و مشکلات آن را به تصویر نمی کشند، اما نا خودآگاه خود را با
دیگران مقایسه می کنیم و با تمرکز بر زندگی دیگران با واقعیت زندگی خود
فاصله می گیریم و با گذشت زمان دلسردی و سر افکندگی را جایگزین آرامش و
آسایش خود و عزیزانمان می کنیم.
قدرت:
اینترنت
به مردم، افکار و صدایشان قدرت بخشیده است. با به اشتراک گذاشتن عکس ها و
فیلم هایشان توانسته اند چهره ای از خود بسازند که با واقعیتشان تفاوت
دارد. همچنین به وجود آمدن شغل های کاذبی مانند فروشنده، مشاور، مانکن، بدن
ساز و ... را شاهد هستیم که معمولا بدون اعتبار و مدرک، مجوز و تجربه کافی
هستند اما دوستان و طرفداران بسیاری در سر تاسر دنیا دارند.
تعریفی دیگر:
پس
بیایید تعریفمان را از دوستی عوض کنیم که دنیای دوستی هم اکنون به شکل
دیگریست، از همسایه ی خود بی خبریم در حالی که از افراد غریبه ی آن سر دنیا
با خبریم. معاشرت و تفریحمان در دنیای مجازی، بدون حضور فیزیکی دوستان
حقیقی محدود شده است.
دریافت اخبار دنیا نیز به صورت دیگریست. امروز فقط دنبال اخبار زندگی آدم های معروف نیستیم، بلکه زندگی شخصی کسانی که به هر دلیلی معروف شده اند یا کاراکتر های مجازی جالبی در ذهن مردم ایجاد کرده اند، برایمان جذاب تر است و آنقدر در این رخداد ها و اتفاقات بیهوده غرق شده ایم که مسائل و مشکلات زندگی خودمان را فراموش کرده ایم و ارزش خود و زندیگیمان را در یک لایک یا کامنت خوب از طرف دیگران می بینیم.
سفر:
سفر،
معنا و مفهوم خود را از دست داده است. سفر های داخلی دیگر سفر محسوب نمی
شوند چرا که در برابر عکس های به اشتراک گذاشته شده دوستان و کاربران
اینستاگرام در سر تا سر دنیا، رفتن به شمال یا دیگر شهرستان ها خیلی به
چشم نمی آیند.
مردم بیشتر از آنکه از سفرشان لذت ببرند، بر روی ثبت و به اشتراک گذاشتن آن در دنیای مجازی متمرکز شده اند. بخشی از لذت های با دوستان و نزدیکان خود بودن و گردشگری، منتقل شده به اشتراک گذاری وجه و نمای لذت بردن با دوستان در فضای مجازی، هر چند واقعیت نداشته باشد.
ازدواج:
اینترنت
با آنکه دسترسی به مردم را آسان کرده و شرایط آشنایی بین افراد را فراهم
آورده است اما، انتخاب را دشوار تر کرده و به دلیل وجود گزینه های بیشتر و
بهتر تصمیمگیری را مشکل کرده است.
به وجود آمدن روابط احساسی تند و سریع، عشق های کاذب، موقت و سطحی روند ازدواج و ارزش ها را تغییر داده است و باعث متزلزل شدن روابط زنا شویی شده است. در دنیای جدیدمان انسان بودن، عشق، اعتماد، احترام، مهربانی، صبر و گذشت که پایه های اصلی زندگی و روابط زناشویی هستند کمرنگ شده است.
حتی با مدرنیزه شدن که اینترنت نقش بسزایی در آن دارد، ازدواج های نا همگون از لحاظ اجتماعی، فرهنگی، مالی، مذهبی و تحصیلی بیشتر شده است که می توانند دلایلی برای نا موفق بودن و حتی جدایی زندگی زنا شویی باشند.
عمل زیبایی:
بنا
به گزارش NewMediaTrendWatchتقریبا بیش از یک میلیارد نفرسرتاسر جهان
ازشبکه های اجتمایی استفاده می کنند که بیش از نیمی از آنان بطور روزانه
بیش از یک بار از آن استفاده می نمایند. متخصصین می گویند که محبوبیت این
شبکه های اجتماعی نه تنها در نحوه تربیت بچه ها تاثیر گذاشته بلکه حتی باعث
ازدیاد عمل های زیبایی شده و حتی شاخص های جدید عمل های زیبایی نیز بوجود
آورده.
خوب است بدانیم که چرا تعداد جراحی های زیبایی به شدت افزایش یافته است؟
افراد
با در اختیار قرار دادن عکس و چهره ی خود در فضای مجازی و به دنبال آن با
توجه به نظرات مثبت و منفی دیگران راجع به چهره یا بدن خود تصمیم می گیرند
و به عمل های زیبایی سینه، شکم، بینی، چانه، تزریق ژل در نقاط مختلف بدن
روی می آورند تا مطابق میل و استاندارد شبکه های اجتماعی شوند غافل از
اینکه این عمل ها و تغییرات غیر قابل برگشت هستند و در برخی موارد عوارض
جدی به همراه دارند که سلامت فرد را به خطر می اندازد.
تمرکز:
جریان اطلاعات سریع و زیاد روزمرگی باعث شده در مقابل تاخیربیشتر حساس باشیم و همچنین روی توان تمرکزو حافظه بلند مدت تاثیرگذاشته و ذهن را به تصمیمات کوتاه مدت و آنی سوق داده. میزان اثر بخشی و کارایی افراد در هر زمینه ای نیز بخاطر همین عدم تمرکز کم شده.
حریم خصوصی:
زندگی شخصی، کاری و حریم خصوصی افراد تحت تاثیر این مدرنیزه شدن قرار گرفته است به طوریکه اگر شخصی نخواهد وارد این عرصه و دنیای مجازی شود، دوستان با به اشتراک گذاشتن عکس یا اطلاعات دیگر به حریم خصوصی فرد بی احترامی کرده اند. همچنین باعث شده که مردم جور دیگری رفتار کنند و بر رفتار، گفتار و نوشتار خود محتاط شوند که این عاملی است بر تغییر فرهنگمان...
نتیجه گیری:
در
جواب به 2 مطلب می بایست اشاره کرد: آگاهی و مدیریت، که البته شکل آن برای
هر کس منحصر به فرد و متفاوت است و فرمول خاص و مشترکی ندارد.
بطور کلی می بایستی مدیریت زندگی شخصی را
با توجه به تغییرات سریع پیرامونمان، تقویت و تمرین کنیم. از آنجایی که
جلوی این تغییرات را نمی توانیم و یا نمی خواهیم بگیریم باید خود را با
دنیای جدید وفق دهیم و سعی کنیم بر روی اهداف اصلیمان متمرکز باشیم تا از
مسیر منحرف نشویم و به بیراهه نرویم. این عوامل فقط انحراف ایجاد کرده که
با توجه به سرعت زندگی بالا می تواند روز به روز فاصله مان را از اهداف
اصلی بیشتر کند لذا در وهله اول به شناخت خود و آگاهی از ضعف های خود
میبایستی پی ببریم و در وهله دوم از تغییرات، عامل های بجود آورنده و
ریشه تغییرات آگاه باشیم و سپس راه های مقابله با آن را در حد ممکن
بشناسیم.
در نهایت نیز توصیه میشود که خود را در نکات مثبت متمرکز کنید تا از این تغییرات بهره بجویید.
هم چنین منطبق شدن سریع به محیط دنیای جدید و تمرین عدم مقایسه پی در پی و متمرکز شدن روی خوبی های هر دوره از زندگی (در هر جا و هر شرایطی) و تغییر تاثیر منفی بر خود چیزی است که همگی باید تمرین کنیم.
دنیای دیگر:
عادت و
نیاز روزمره به اینترنت اعتیاد آور شده بطوری که عدم دسترسی به آن باعث سلب
آرامش و آسایش شده و عدم ارتباط با دوستان در فضای مجازی از مدت زمانی
بیشتر باعث افسردگی هم میتواند بشود.
• بیش از 230 میلیون توئیت روزانه ارسال می شود.
• بیش از 800 میلیون آپدیت در فیسبوک رخ می دهد.
• چهار میلیارد نفر هر روز در یوتوب ویدیو می بینند.
• بیش از یک میلیارد جستجو بتنهایی در سایت گوگل بطور روزانه انجام می گیرد.
• روزانه 4 میلیارد بازدید از سایت به اشتراک گذاری ویدیو یوتوب صورت می گیرد.
• در هر دقیقه در یوتوب بیش از60 ساعت ویدیو آپلود می شود.
میانگین ساعت های سپری شده توسط کاربران اینترنتی در جهان در هر ماه 16 ساعت بوده که:
• 22% در شبکه های اجتماعی،
• 21% در جست و جو،
• 20% در خواندن مطالب،
• 19% در ایمیل و ارتباطات،
• 13% در سایت های رسانه ای
• و 5% در خرید آنلاین بسر می برند.
حال
می پرسیم آیا دنیای ما عوض نشده؟ آیا می توان مانند گذشته زندگی و حتی فکر
کرد؟ یا باید خودمان را با دنیای جدید تغییر و وفق بدهیم ؟
بطور خلاصه می توان به بعضی معایب دیگر نیز اشاره کرد:
معایب:
1- وجود اطلاعات غلط و گمراه کننده.
2- دسترسی راحت به سایت ها و مطالب اغوا کننده که می تواند برای گروه هایی خطرناک باشد.
3- اعتیاد آوری استفاده از اینترنت که سبب می شود بعضی ها ساعت های متمادی در سایت های متنوع و جذاب گردش کنند.
4-
عوارض جسمانی ناشی از اعتیاد به اینترنت و عدم تحرک در کودکان و جوانان،
هیجانات زیاد و استرس ناشی از آن، بیحوصلگی و اشکالات اجتماعی ناشی از ضعف
تعامل با افراد در جامعه...
5- طعمه قرار گرفتن افراد در مقابل تبلیغات وسیع تمام رسانه های دیجیتال و اینترنتی
6- تسهیل راهای تقلب و ایده ها و افکار دیگران را بنام خود عرضه کردن و یا کلاه برداریهای اینترنتی و عرضه محصولات تقلبی.
7- سرعت بالای دنیای دیجیتال بطور کلی سبب گردیده است تا تمرکز و اندیشه ژرف در افراد دچار نقصان شود.
8- امکان بسرقت رفتن اطلاعات شخصی و عوارض سوء ناشی از آن.
9- امکان خسارت های سنگین اقتصادی در اثر از کار افتادن اینترنت در اثر قطع برق و یا ویروس ها.
10-
لطمه شدیدی که به ادبیات وارد می شود بدیل آنکه از کد ها و علایم بجای
جمله های زیبا و موزون و قافیه دار استفاده می شود. حتی در محاوره های
اینترنتی.
11- کاهش ارزش دوستی بدلیل دسترسی راحت و زیاد از حد
12- اعتیاد به "لایک" ها و ترشح دوپامین
13- خلا زندیگی های امروزه
14- فرو رفتن در دنیای مجازی و فاصله گرفتن با دنیای واقعی
15- از دست دادن ارتباط با طبیعت
یک پارک خلوت ، یک
صندلی خالی و یک بطری آب معدنی! اینهاتنها چیزهایی است که می خواهم . هر
چه به ساعت جواب آزمایشم نزدیک تر می شوم ، نگرانی ام شدت می گیرد.از روزی
که آن غده در بدنم دیده شد ، تا امروز که منتظر جواب نمونه برداری هستم ،
یک هفته می گذرد و من هر روز را با نگرانی طی کرده ام. اگر یک بیماری صعب
العلاج باشد ، باید چکار کنم؟اگر لازم باشد ماه های زیادی درمان کنم و اخر
نتیجه نگیرم ، چه می شود؟ درسی که اینقدر برای آن تلاش کرده بودم ، به چه
دردم خواهد خورد؟ خانواده ام ، همسرم ، فرزندم ، والدینم بعد از من چه می
کنند؟
شاید لازم باشد درد زیادی را تحمل کنم. شاید مجبور شوم یک
مبارزه ی سخت را تجربه کنم .آیا قدرت آن را دارم که برای زندگی ام با زندگی
بجنگم؟ افراد زیادی را در دوران شیمی درمانی دیده بودم ، حالا نوبت من شده
بود که این روزها را طی کنم؟
تمام این سی و اندی سال مثل یک فیلم
روی دور تند ، از مقابل چشمانم گذشت. سال های مدرسه و انتخاب رشته و دلهره ی
کنکور. چقدر تا صبح بیدار مانده بودم و چقدر برای اینکه در دانشگاه خاصی
قبول شوم ، روزهای زیادی را با نگرانی گذرانده بودم.سال های دانشگاه ،
آشنایی با همسر ، ازدواجم و تولد فرزندم. وقتی برای خرید خانه ، وام می
گرفتم و فکر می کردم وقتی قسط هایم تمام شود ، می توانم دوباره وام بگیرم و
متراژش را بزرگ تر کنم اما هنوز قسط هایم به نیمه نرسیده اند.....
گرمای هوا و صدای بازی بچه ها آزارم
می داد. منتظر به ساعتم خیره شده بودم که تلفن همراهم زنگ زد ، به صفحه ی
آن نگاه کردم . همان کسی بود که باید درست همین ساعت به من خبر می داد که
جواب آزمایشم چیست. آن لحظه که جواب تلفن را می دادم به همه چیز فکر کردم ،
همه چیز حتی تمام شدن! من تا انتهای هر احتمال تلخی را رفتم و برگشتم و
بعد به تلفن همراهم جواب دادم.
صدایی که از آنطرف می گفت ، همه چیز
خوب است و جای نگرانی نیست مرا از تمام احتمال های تلخ دنیا پس گرفت و به
ساحل آرامش تحویل داد. آنوقت احساس کردم هوا آنقدر ها هم گرم نیست و چقدر
صدای بازی بچه ها دلنشین است. دلم یک فنجان چای می خواست که با خیلی ها
بنوشم.مثلا با معلم ادبیات پیش دانشگاهی ام ، با دوستان دوران دبیرستانم ،
با خیلی از اقوام و آشنایان دور و نزدیک! دلم می خواست با آنها حرف بزنم و
کل بعد از ظهرم را با تک تکشان بگذرانم.راستی آخرین بار که فرصت کردم رو به
روی مادرم بنشینم و حرف هایش را گوش کنم ، چند وقت قبل بود. شاید اولین
کسی که باید با او یک استکان چای بنوشم ، مادرم باشد.
قدم زنان به سمت محل بازی بچه ها رفتم
، تاب و سرسره و الاکلنگ و بچه هایی که صدای خنده های شان گوش فلک را کر
می کرد. محو بازی شان شدم . کودک نوپایی که اصرار داشت خودش راه برود و هر
چند قدم یکبار می افتاد و دوباره بلند می شد و باخنده لذت راه رفتن را
ادامه می داد ، مرا یاد همین چند لحظه ی قبل انداخت . من حال همین کودک
نوپا را دارم . که افتاد و بلندشد و حال با اشتیاق بیشتری می خواهم ادامه
دهم.با خودم فکر می کنم چقدر بهانه دارم برای شادی و شکر. من فردا قرار
نیست عمل شوم ، قرار نیست بستری شوم ، قرار نیست ....هر چند گاهی در زندگی
مان چنین فرداهایی خواهیم داشت و در چنین شرایطی هم باید قوی بود و ادامه
داد و بازی های تقدیر را بازی کرد اما بسیاری از امروزهای ما می گذرد بی
آنکه قدر بدانیم و یادمان باشد سلامتی بزرگترین علت برای شاد بودن است.
به سمت خانه حرکت می کنم ، در راه فکر
های زیادی به سراغم می آید، می خواهم خوش طعم ترین شام این چند سال را
برای همسرم آماده کنم، می خواهم وقتی به خانه رسیدم با فرزندم فوتبال دستی
بازی کنم و هر بار که گل زدم ، از اشتیاق فریاد بکشم و دست بزنم. می خواهم
لباس هایی که برای مهمانی های نیامده کنار گذاشته ام را بپوشم و از هرچه
دارم لذت ببرم. مدت هاست که باهمسرم به یک پیاده روی دو نفره نرفته ایم ،
زمان زیادی است که با هم فال حافظ نگرفته ایم و برای زندگی مان نقشه های
رویایی نکشیده ایم. چقدر هر دو گرفتار روزمرگی هایی شده ایم که نمی گذارد
به یاد بیاوریم روزی همین باهم زندگی کردن در زیر یک سقف بزرگ ترین
رویایمان بود.
به گل فروشی می روم و یک دسته گل سفید
می خرم ، سفید چون پرچم صلح.صلح با خودم برای نجنگیدن و با آرامش از شرایط
موجود لذت بردن. در راه به خانه ای فکر می کنم که منتظر من است ، ظرف هایی
که باید بشویم ، شامی که باید بپزم ، کارهایی که هر روز فکر می کردم چه
دست و پا گیر است و امروز با چه اشتیاقی برای انجامشان راهی می شوم.
منبع: جام جم
ممکن است شنیده باشید که می گویند هر فردی
در وجودش خلاقیت دارد و کودکان اغلب خلاق به نظر می رسند. ولی خیلی از ما
زمانی که به بزرگ سالی می رسیم اعتماد به نفس خلاقیت را از دست می دهیم و
به فردی تبدیل می شویم که از ایده های خلاقانه هراس دارد. بسیاری از روان
شناسان و متخصصان حوزه پرورش خلاقیت معتقدند بزرگ ترین مانع برای خلاقیت،
ترس است. خیلی از ما زمانی که کار موفقیت آمیزی انجام می دهیم، به جای
ادامه آن و خلق چیزی جدید، برای اجتناب از پیامدهای ترس مان متوقف می شویم.
«الیزابت
گیلبرت» نویسنده کتاب «تغذیه، عبادت، عشق» می گوید که ترس و خلاقیت
دوقلوهای به هم چسبیده هستند. آنچه مردم را از خلاق بودن دور نگه می دارد،
این است که برای از بین بردن ترس، خلاقیت را هم با آن از بین می برند. پیام
هایی که تشویق به هم نوایی و مهارکردن تک روی می کنند. مدارس و محل های
کار ما را فرا گرفته اند و ما همچنان آرزو می کنیم خلاق باشیم. نوآوری
تحسین شده است و ما را به عنوان الگویی برای پیروی از خودمان قرار می دهد.
فقط این مانده که ما باید ترس از پیشرفت نکردن را کنار بگذاریم. در این
مقاله به چند مورد از رایج ترین ترس های ضدخلاقیت و راه مقابله با آنها
اشاره می کنیم.
1- ترس خلاق نبودن!
افرادی
که این ترس را دارند در وهله اول باور نمی کنند که می توانند خلاق باشند.
آنها تعریفی از خود ارائه می کنند که حتی احتمال خلاق بودن را رد می کند.
گاهی اوقات آنها خودشان را کودن تر یا منطقی تر از آن می دانند که بتوانند
خلاق باشند. حتی ممکن است بگویند: «من قطره ای از خون خلاقیت در بدنم
نیست.» اغلب این افراد فراموش می کنند که هر روزه به نوعی خلاقیت نشان داده
اند و آن را جدی نگرفته اند.
راهکار:
دانشگاه ها و مراکز مشاوره ای هستند که به افرادی که می خواهند خلاق تر
باشند، کمک می کنند. آنها یاد گرفته اند کارشان این نیست که بگویند چطور،
بلکه کمک می کنند که این افراد اعتماد به نفس خلاقیت ذاتی شان را که در
کودکی داشتند، دوباره زنده کنند. این گونه شروع کنید؛ ابتدا تعریف خود را
از اخلاقیت گسترده کنید.
لزومی ندارد که «ون گوگ» باشید. به زمان
هایی در گذشته که بر مشکلات فائق آمدید، رجوع کنید و آنگاه می بینید که
چقدر خلاق هستید. آیا شما می توانید یک مشکل کامپیوتری را حل کنید؟ زمانی
که غذا درست می کنید اگر چیزی را نداشته باشید، می دانید چه چیز دیگری را
جایگزینش کنید؟ آیا می توانید از چرک نویس ها دوباره استفاده کنید؟ تمامی
این فعالیت ها به نوعی خلاقانه است. ممکن است شما یک هنرمند در معرض دید
نباید، اما معنی اش این نیست که به اندازه او خلاق نیستید.
2- ترس از شکست
همه
بارها و بارها شنیده ایم ه تنها راه کسب کردن تجربه در مورد کاری، انجام
آن کار است؛ اما هنوز هم زمانی که در طول زندگی مان کاری را غلط انجام می
دهیم مورد انتقاد قرار می گیریم. ترس از شکست اصلا عجیب نیست.
اینکه
کمال گرایی تا مرز ناتوانی و عجز هم رایج شده اصلا عجیب نیست. عواقب شکست
خیلی عظیم به نظر می رسد. به ما گفته شده که اگر در امتحان موفق نشویم، نمی
توانیم کار کنیم. اگر در کارمان موفق نباشیم، امکان امرار معاش را از دست
می دهیم. شکست همه چیز را پرمخاطره می سازد، اما اغلب کارآفرینان و خلاقان
شکست می خورند. آنها خود را منعطف می سازند که با شکست دست و پنجه نرم
کنند، زیرا تنها راه برا اینکه کاری جدید انجام دهیم این است که بدانیم
چطور با شکست مواجه شویم.
راهکار:
«ساموئل بکت» می گوید: «شکست بخور، باز هم شکست بخور و این بار بهتر شکست
بخور.» راه هایی پیدا کنید که چیزهای جدید را امتحان کنید، بدون فکر کردن
به عواقب شکست که خیلی برای مواجهه بزرگ هستند. ابتدا کارهایی را که انجام
می دهید آزمایش بنامید نه شکست. شما دارید چیزی را امتحان می کنید و از آن
می آموزید. با گفتن اینکه موفقیت، فرآیند کشف کردن و یاد گرفتن است نه
نتیجه، می توانید حس کنجکاوی خود را پرورش دهید.
زمانی که تنها
هستید سعی کنید یک غذای جدید درست کنید که اگر بد هم شد، کسی متوجه نشود.
با رنگ و سفال بازی کنید و نتیجه را برای خودتان نگه دارید و به خاطر داشته
باشید که اشتباهات می توانند به بهترین نتایج منجر شوند. همین برچسب های
یادداشت رنگی زمانی اختراع شد که یک دانشمند چسبی ارائه کرده بود که
چسبندگی کافی نداشت. چه کسی می داند که اشتباهات شما منجر به چه اختراعی می
شود؟
3- ترس از ناشناخته ها
لازمه
خلاقیت این است که افراد از شکل احتمالی اثرشان آگاه نباشند. فرقی نمی کند
می خواهند یک عکس خلق کنند یا یک برنامه کامپیوتری یا اینکه می خواهند
شغلی جدید راه بیندازند. هیچ طرح جدید توسط طراح آن پیش بینی نمی شود. آثار
اعجاب انگیز اغلب در پیشرفته ترین نقطه از نقطه آغاز قرار دارند. اگر می
خواهید فردی خلاق باشید، باید ایده های قدیمی خود را رها کنید و به مکان
هایی بروید که تا به حال نرفته اید.
راهکار:
خودتان را به انجام کارهای بدون برنامه عادت دهید. با انگشت تان نقاشی
بکشید، برای پیاده روی بدون نقشه به یک مکان ناشناخته بروید، به موزه ها،
به مراکز خرید و گالری هایی که به طور معمول نمی روید، سربزنید. سعی کنید
با افراد با دیدگاه های متفاوت در ارتباط باشید. آنها چشم تان را به افق
های جدید باز می کنند. سعی کنید از این فعالیت های جدید لذت ببرید و سپس
شروع کنید کمی بخش هایی از زندگی تان را که خیلی تحت کنترل هستند، رها
کنید.
از بی برنامه بودن نترسید
4- ترس از بی برنامه بودن
منطق
در فرهنگ ما خیلی باارزش است؛ اما در حالی که نیمکره چپ مغز ارتباطات
منطقی را برقرار می کند، این نیمکره راست است که اجازه می دهد خلاقیت به
درستی جریان داشته باشد.
آلبرت انیشتین این موضوع را این گونه مطرح
می کند که: «ذهن احساسی یک هدیه مقدس است و ذهن منطقی یک خدمتکار باوفاست.
ما جامعه ای ایجاد کرده ایم که به خدمتکار افتخار می کند و هدیه را فراموش
کرده است.»
راهکار: به
خاطر داشته باشید هر یک از دو نیم کره مغز جایگاهی در زندگی شما دارد. از
نیمه آزاد و بی برنامه مغز خود برای ایجاد ایده ها استفاده کنید هرچقدر هم
که غیرمنطقی به نظر برسند. اجازه بدهید که هر کدام از آنها به نقطه عطفی
برای خلاقیت های بعدی بدل شود. زمانی که نیمکره راست تان را آزاد و رها می
کنید، به نیمکره چپ اجازه می دهید که از بین آن ایده ها، آنهایی را که
شایستگی دارند، انتخاب کند.
5- ترس از قضاوت شدن
قضاوت
شدن گاهی خیلی انسان را ناراحت می کند. همه ما زمان هایی را تجربهکرده ایم
که قضاوت دیگران ما را ناراحت کرده است. گاهی اوقات حتی قضاوت هایی که
فکرش را هم نمی کنید، ناراحت کننده می شود.
بعضی وقت ها احساس می
کنیم از ما قدردانی نشده یا مورد بی توجهی قرار گرفته ایم. البته زمانی که
کسی از کارمان تقدیر می کند و ما گمان می کنیم کار بارازشی انجام نداده
ایم، ممکن است دچار سوءتفاهم شویم.
اغلب ما تصور می کنیم تنها راه
دوری از قضاوت شدن این است که کاری را که ممکن است قضاوت شود، انجام ندهیم؛
اما با این کار از پیشرفت مان جلوگیریم کنیم و پتانسیل عظیمی را که در
درون هر فردی وجود دارد از بین می بریم. درواقع بزرگ ترین منتقد شما ذهن
شماست. همه ما یک منتقد درونی داریم که مدام به ما غر می زند و ترس مان را
تغذیه می کند. منتقد درونی شما سعی می کند که شما را از قضاوت دیگران مصون
نگه دارد، اما به مرور زمان شما را حتی از ریسک های منطقی و هرچیز بدی دور
می کند.
راهکار:
قضاوت بازدهی خلاقیت تان را به تعویق بیندازید. همان طور که چیزی جدید خلق
می کنید به خودتان فرصت بدهید که چیزهای دیگر را امتحان کنید و اجازه
بدهید که خلاقیت در جریان باشد. در طول این فرایند، کار شما این است که
اجازه بدهید هر چیز روال خودش را طی کند. بعد از اینکه کارتان تمام شد،
آنگاه آن را ویرایش کنید. به این شکل به جای اینکه جریان خلاقانه را فرو
بنشانید، چیزی دارید که روی آن کار کرده و پیشرفت کنید. زمانی که دارید کار
خود را ارزیابی می کنید، مراقبت زبانی که استفاده می کنید باشید. با
اجتناب از انتقادهای بی فایده، با خودتان به مهربانی رفتار کنید. به جای آن
دقیقا مشخص کنید کجای کا نیاز به بهترشدن دارد.
6- ترس از برملا شدن
ممکن
است تصور کنیم خلاقیت یک مسئله شخصی است و اگر دیگران آن را بفهمند ما را
در معرض خطر قرار می دهد. هرچه بیشتر شما روی چیزی کار کرده اید و آن چیز
برای تان اهمیت دارد، بیشتر در معرض خطر قرار می گیرد.
راهکار: هرچه
بیشتر کاری اهمیت داشته باشد، بیشتر باعث می شود احساس آسیب پذیری کنید.
به جای اینکه در مقابل ترس تان تسلیم شوید، دوباره بررسی کنید که چرا اهمیت
دارد و چه چیزی را ممکن می سازد. از آن به عنوان نیرویی برای غلبه بر ترس
استفاده کنید.
7- ترس از پذیرفته نشدن
انسان
اجتماعی است. تنهایی نه تنها سلامت روانی بلکه سلامت جسمانی و حتی عمر
متوسط را هم تحت تاثیر قرار می دهد؛ بنابراین هیچ تعجبی ندارد که آن قدر از
پذیرفته نشدن بترسیم.
مدارس به ما می آموزند که خود را با هنجارهای
اجتماعی تطبیق دهیم. اغلب افراد خلاق به خاطر عجیب و غریب و دمدمی مزاج
بودن طرد می شوند. این چیز جدیدی نیست. همیشه در طول تاریخ پیشگامان از
قرادادها سرپیچی می کردند و نظم محل کار را به هم می زدند و به همین دلیل
طرد می شدند. گالیله را مجبور کردند که حرفش را مبنی بر اینکه زمین به دور
خورشید می چرخد، تکذیب کند. «ون گوگ» هنرمند برجسته در طول زندگی اش فقط
یکی از نقاشی های خود را فروخت.
راهکار:
در دنیای مدرن ما یک مزیت بزرگ داریم که ون گوگ و گالیله نداشتند. اینترنت
و سایر وسایل ارتباط جمعی مدرن جهان را کوچک تر کرده اند. اکنون این مسئله
ممکن شده است که ما یک گروه از افراد هم فکر را پیدا کنیم و احساسات خود
را هرچقدر هم که عجیب باشند با آنها در میان بگذاریم. برای اینکه از حصار
خلاقیت تان بیرون بیایید، خیلی آرام قدم بردارید. ابتدا با خلق کردن در
خلوت آغاز کنید، سپس یک گروه حامی پیدا کنید که کارتان را با آنها به
اشتراک بگذارید. هنگامی که اعتماد به نفس طردنشدن را به دست آوردید، دایره
افرادی که دستاوردتان را می بینند، گسترش دهید تا جایی که دیگر به تمامی آن
را پنهان نکنید.
8- ترس از باارزش نبودن
خیلی
از ما خود را با دیگران مقایسه می کنیم و خود را ناقص می یابیم. درواقع
حتی پیشروهای موفق کسب و کار ممکن است گمان کنند که برحسب تصادف موفق شده
اند و اینکه دیگران را فریب داده اند و واقعا سزاوار این جایگاه نبوده اند.
آنها این طور تصور می کنند، در صورتی که شواهد که شامل قابلیت و ستایش و
نتایج مثبت است، خلاف این موضوع را نشان می دهند. این احساس قلابی بودن
بسیار شایع است. بیشتر هم در میان بانوان و گروه های اقلیت رایج است.
افرادی که این طور هستند از هر نشانه ای استفاده می کنند تا این اعتقاد خود
را که باندازه کافی خوب نیستند، اثبات کنند و این می تواند آنها را حتی از
تلاش کردن هم باز دارد.
راهکار:
به خاطر داشته باشید یک ایده خلاقانه در ذهن ما زمانی که متوجه آن می شویم
هیچ گاه به آن خوبی که باید، نیست. در هر تلاش خلاقانه، نقص و عیب طبیعی و
ذاتی است. این مسئله به جای اینکه نشانه ای از بی ارزش بودن شما باشد،
امری طبیعی است. تحقق کامل افکار حتی برای خلاق ترین فرد هم غیرممکن است.
این لازمه ذات بشر است. اینکه بیشتر بخواهید به این معنی نیست که تلاش های
شما بی ارزش بوده است.
9- ترس از تقدیرنشدن
تصویر
معمول از هنرمند فقیری که در اتاق زیرشیروانی زندگی می کرد بر فرهنگ ما
تسلط دارد. این باعث می شود حس کنیم پرداختن به خلاقیت باعث فقر و گمنامی
می شود. خود ما فکر می کنیم برای گذران زندگی و تامین مخارج خانواده، ضروری
است که یا به سراغ حرفه هایی چون پزشکی و وکالت برویم و نیز به دنبال شغل
آزاد وگرنه هر مسیر دیگری منجر به سختی و فشار اقتصادی می شود.
راهکار:
کارهای خلاقانه موفقیت آمیزی را که می توان با آن امرار معاش کرد، مرور
کنید. کارگردان ها ،متخصصان تبلیغات، طراحان گرافیک و دیگرانی از این دست،
از طریق مشاغل خلاقانه زندگی خود را می گذرانند. بعضی از این مشاغل معیار
خوشبختی محسوب می شوند. همه هنرپیشه ها، نقاشان و مجسمه سازها ناگهان مشهور
و ثروتمند نشده اند اما ترکیب کردن شغل های خلاقیت آمیز با شغلی که بتوان
قبض ها و مخارج زندگی را با آن پرداخت کرد، راهکاری است که خیلی ها در پیش
گرفته اند و راه را برای کارایی گزینه های خلاقیت باز می گذارند.
این
شغل های جایگزین نیازی به انتظار پشت میزها ندارند. یک هنرپیشه می تواند
در بخش صدا کار کند، به بچه ها تعلیم دهد و به کارآفرینان، مهارت های
اجرایی را یاد دهد. کارگردان هایی که در یک بازه ای کار نمی کنند، می
توانند گروه هایی برای خیریه و تبلیغات برای مشاغل ایجاد کنند. فراموش
نکنید که خلاقیت بخش جدایی ناپذیر همه مشاغل است. اگر شما راه بهتری برای
انجام چیزی پیدا کنید حتی اگر در کارخانه کار می کنید، شما فردی خلاق
هستید. اگر بخش خلاقیت ذاتی انسان را از بین ببریم به راحتی می توان انسان
را با یک روبات جایگزین کرد.
10- ترس از شروع کردن
آغاز
کردن معمولا سخت ترین بخش از هرچیز باارزشی است. قبل از اینکه آغاز کنید،
حس انتظار شما باعث می شود بدون اینکه هنوز چیزی در واقعیت رخ دهد، ترس تان
آغاز شود. در این زمان است که شما به جای فعالیت، پر از استرس می شوید یا
بدتر از آن، ذهن شما خالی می شود و شما منجمد شده و قادر به حرکت نخواهید
بود. قفل شدن ذهن در مورد نویسنده ها امری شناخته شده است، اما در مورد
مشاغل خلاقانه دیگر هم کاربرد دارد. این باعث می شود که افراد کارشان را به
تعویق بیندازند و شهرت شان را خراب کنند.
قفل شدن ذهن حتی افراد خلاق مشهو را هم
تحت تاثیر قرار می دهد.«داگلاس آدام» نویسنده مشهور باعث شد که ویراستارهای
کتابش او را به مدت سه هفته به سوئیتی در یک هتل بفرستند تا جلد آخر کتابش
را به پایان برساند، زیرا نوشتن و تمام کردن آن را خیلی به تاخیر انداخته
بود.
راهکار:
خیلی از نویسندگان به توقف ذهنی اعتقاد ندارند. آنها می گویند چیزی که
نیاز دارید این است که برای شروع نظم و ترتیب داشته باشید. هرچیزی که به
ذهن تان می رسد هرچند بی اهمیت را بنویسید. صحنه بیرون از پنجره تان را
توصیف کنید. خودتان را به جای آغاز داستان در وسط داستان تصور کنید. در
مورد کیفیت نگران نباشید فقط شروع کنید.
برای سایر تلاش های خلاقانه
هم به همین صورت است. قلم موی نقاشی را بردارید و چیزی روی تخته نقاشی
بکشید. نتی را با ابزار موسیقی خود بنوازید، راه حلی را برای مشکل تان
امتحان کنید هرچند بدانید که کارایی ندارد. به جای به تعویق انداختن مشکلات
با آنها دست و پنجه نرم کنید.
زمانی را برای انجام کارتان تعیین
کنید هرچند بدانید که نتیجه خوب نمی شود، سپس در پایان می توانید آن را
اصلاح کنید. اغلب نویسندگان کل پاراگراف اول یا حتی فصل اول اثر خود را خط
می زنند. چطور عقب نشینی را به پیشرفت تبدیل می کنید؟ از ترسی که شما را به
عقب می کشد رها شوید و از خلاقیتی که در درون تان دارید، استقبال کنید.
منبع:مجله همشهری تندرستی
اگر عادت به خواندن مطالب روانشناسی داشته
باشید، احتمالاً درمورد طرح سبکزندگی چیزهایی خواندهاید. شاید ندانید
معنای این اصطلاح چیست و چطور میتوانید اینکار را بکنید. به طور خلاصه،
طرح سبکزندگی یعنی تلاش شما برای ساختن زندگی که خودتان انتخاب میکنید،
هر شکلی که باشد. این زندگی شماست، برنامه شماست، خودتان تعیینکننده و
سازنده آن هستید.
فقط به این دلیل که والدینتان در شهری کوچک زندگی
میکردهاند، در ۱۷ سالگی ازدواج کرده و ۳۰ سال از ۹ صبح تا ۵ بعدازظهر کار
کاردهاند، به این معنا نیست که شما هم باید همان کار را انجام دهید.
شما
انتخابهای بسیار زیادی پیش رو دارید و با گسترش تکنولوژی بهویژه
اینترنت، این انتخابها به طور قابلملاحظهای بیشتر و بیشتر شده است. شما
زندگی خودتان و همه اتفاقهایی که در آن میافتد را کنترل میکنید و
زمانیکه به خوبی متوجه شوید، فضای رشد و تجربه برای خودتان ایجاد کرده و
شروع به ساختن زندگی رویاییتان خواهید کرد.
میتوانید این را یک
نوع «جنبش» تلقی کنید، آدمها سوار عرابه زندگیشان شده، به سمت مقصدی که
در ذهن دارند جهت گرفته و به سمت آرزوهایشان حرکت میکنند.
اگر با عبارت «ساخت سبک زندگی» مشکل دارید میتوانید آن «پیدا کردن هدف» بنامید.
چرا اینجایید؟
میخواهید در این دنیا به چه برسید؟
چه چیزی شما را به هیجان میآورد؟
دوست دارید بیشتر چه کاری انجام دهید؟
دوست دارید کارهای موردعلاقهتان را با چه کسی انجام دهید؟
با کارهایتان دوست دارید چه تاثیری بر دیگران بگذارید؟
اینها
همه سوالاتی است که اگر بخواهید سبک زندگیتان را بسازید، قبل از اینکه
وارد مسیر کشف و ماجراجوییتان شوید، باید از خودتان بپرسید.
همه
انسانها به دنبال معنای زندگی و همیشه به دنبال پیدا کردن پاسخی برای این
سوالاند: «من چرا اینجا هستم؟» همه ما دوست داریم بدانیم که واقعاً بودن
ما در این دنیا چه هدف و مقصدی داشته است و چطور میتوانیم زندگیمان را
طبق آن هدف پیش ببریم.
کسانیکه میخواهند سبک زندگیشان را بسازند،
پیدا کردن جواب این سوال را ماموریت خودشان دانسته و سعی میکنند زندگیشان
را طبق هدف پیش ببرند.
داستان شخصی من و لحظه «آهان!»
در
سال ۲۰۰۵ من مادری مجرد و ۲۸ ساله و صاحب یک دختر ۸ ساله و دختری نوزاد
بودم. نزدیک به ده سال - ده سال طولانی و خستهکننده - بود که به کار
بازاریابی و مالی میپرداختم. خیلی وقت بود که علایق و سرگرمیهای شخصیام
را کنار گذاشته بودم، چون در هر حال مجبور بودم که ۶۰-۴۰ ساعت در هفته کاری
را انجام دهم که به هیچ وجه دوست نداشتم. تصور من این بود که سخت و طولانی
کار کردن تنها راهی بود که میتوانستم زندگی که میخواستم را برای
دخترهایم فراهم کنم.
خیلی زود بعد از به دنیا آمدن دختر دومم، قدم
بسیار بزرگ و خطرناک برداشتم و خواستم که برای خودم کار کنم شاید با این
روش بتوانم زمان بیشتری را با دخترهایم بگذرانم.
چند سال بعد، باز
هم احساس میکردم که بیش از اندازه از خودم کار کشیدهام و سردرگم و ناراضی
بودم. بااینکه میتوانستم هر ساعتی که خودم دوست دارم کار کنم و با این
روش وقت بیشتری را با دخترهایم بودم اما واقعیت این بود که ساعتهای بسیار
بیشتری نسبت به قبل کار میکردم.
انگار لپتاپم به انگشتهایم چسبیده بود و حتی سر میز شام کنار دخترهایم هم لپتاپم کنارم بود.
یک چیزی باید تغییر میکرد!
کتاب
«قدرت هدف» اثر دکتر واینه دایر (Dr. Wayne Dyer) را شروع به خواندن کردم و
دیدم واقعاً این کتاب انگار با روحم حرف میزند. وقتی درسهای این کتاب را
وارد عمل کردم، متوجه تغییری فوری و قابلتوجه در میزان شادی، سلامت و
رضایتم شدم.
این کتاب باعث شدن چندین و چند کتاب دیگر در این رابطه
مطالعه کنم و کمکم چیزهای زیادی درمورد ایده رشد و پیشرفت فردی، ساختن
سبکزندگی، زندگی باهدف، مدیتیشن، هدفسازی و آزادی مالی یاد گرفتم.
من بزرگترین لحظه «آهان!» را در زندگیام تجربه کردم و تصمیم گرفتم که وقتم را فقط صرف دخترهایم، کشف خودم و ساختن سبکزندگیام کنم.
قسم
خوردم که دیگر هیچوقت کار را فقط به خاطر کار انجام ندهم و سعی کنم هر
روزم را به دنبال کردن علایقم، لذت بردن از زندگیام و انجام کارهایی که از
آن لذت میبرم صرف کنم. این مسیر باعث شد که من به طور رسمی نویسنده و
مربی زندگی شوم.
تصمیم بگیرید که زندگی فوق العاده داشته باشید
راههایی که میتوانید از طریق آن سبکزندگی خودتان را بسازید
۱. یادتان باشد که تصمیم با شماست.
اول
از همه اینکه خیلی مهم است بفهمید انتخابهای زیادی دارید. شما تصمیم
میگیرید و شما اجرا میکنید. پس تصمیم بگیرید که زندگی فوق العاده داشته
باشید و این واقعیت را قبول کنید که ممکن است این زندگی کمی متفاوت به نظر
برسد. هیچ اشکالی ندارد.
زندگی شما مال شماست. شما ۱۰۰٪ خاص و به نوع
خودتان بااستعداد هستید. حق دارید زندگیتان را با کارهایی بگذرانید که
دوست دارید و چیزهایی را تجربه کنید که به شما لذت میدهد.
شما نعمتها و
استعدادهایی دارید که شاید دیگران از آن بیبهره باشند. خیلی از کارها را
شاید کسی نتواند مثل شما انجام دهد. شما تنها کسی روی کرهزمین هستید که
میتوانید از تواناییهایتان استفاده کنید! این را همیشه به یاد داشته
باشید. این باعث میشود همیشه به خاطر داشته باشید که انتخابهای زیادی در
زندگی دارید.
۲. کمی خودخواه شوید!
وقتی
متوجه شدید که انتخابهای زیادی پیش رو دارید، قدم بعدی این است که کمی
وقت با خودتان بگذرانید تا ببینید دوست دارید این انتخابها چه شکلی باشند.
طرحی درست کنید که نشان دهد دوست دارید زندگیتان چه شکلی باشد.
شاید به موسیقی یا سفر علاقهمند باشید و بخواهید سبکزندگی بسازید که اینها را در بر داشته باشد.
شاید
عاشق ماهیگیری باشید و بخواهید سبکزندگیتان را طوری بسازید که ماهیگیری
در آن گنجانده شده باشد. بنشینید، با خودتان خلوت کنید و روحتان را بشکافید
تا ببینید دوست دارید واقعاً زندگیتان چه شکلی باشد. حتی به این فکر کنید
که دوست دارید وقتی از دنیا رفتید، دیگران درموردتان چه بگویند.
دوست
دارید مردم همه دستاوردهایتان را تقدیر کرده یا دوست دارید مرگتان به یاد
کسانی بماند که درمورد اکتشافات و تجربیات خاص شما، محبتتان و مهربانیتان
به دیگران حرف میزنند؟
۳. به استقبال تغییر بروید و تغییر کنید.
وقتی
فهمیدید که دوست دارید زندگیتان چه شکلی باشد، وقتش است که آن را عملی
کنید. وارد عمل شوید و سعی کنید آرزوهایتان را به واقعیت تبدیل کنید. تغییر
ترسناک است اما این ترس باید مثبت و هیجانانگیز باشد.
«از همه چیز
مهمتر این است که زمانبندی واقعاً اعصابخردکن است. کی وقت آن میرسد که
از کارتان بیرون بیایید؟ مطمئن باشید که چراغسبزهای زندگیتان هیچوقت همه
با هم روشن نمیشوند. جهان هیچوقت علیه شما توطئه نمیکند اما هیچوقت هم به
میل شما پیش نمیرود. شرایط زندگی هیچوقت ایدآل نیست. «یک روز» بیماری است
که همه آرزوهایتان را با شما خاک خواهد کرد. اگر برایتان مهم است و
میخواهید «بالاخره» اینکار را بکنید، شروع کنید چون راه درازی در پیش
دارید.» -- تیم فریس، از کتاب ۴ ساعت کار در هفته اگر لازم است کمکم شروع
کنید و با ایجاد تغییرات جزئی در زندگیتان خودتان را در مسیر تغییر
بیندازید. نکته مهم این است که فقط کاری کنید که این تغییرات ایجاد شوند.
کمکم تغییرات بزرگ و بزرگتری را در زندگیتان شروع میکنید و درنتیجه این
تغییرات شادی و خوشبختیتان روزبهروز بیشتر خواهد شد.
به استقبال
چیزهایی بروید که از ته قلب دوست دارید و این مسیر هیجانانگیز ساختن
سبکزندگیتان را آغاز کنید. یادتان باشد شما خودتان به تنهایی کاپیتان این
کشتی خاص هستید!
«هیچوقت برای اینکه به کسی تبدیل شوید که میخواهید دیر نیست.» -- جرج الیوت
منبع:سلامت نیوز
هیچکس از درآمد زیاد و به دست آوردن پول
بدش نمیآید. هر کسی با توجه به میزان دانش و شنیدههایش دست به کارهایی
میزند تا در بازار کار به موفقیت مالی برسد و سری میان سرها درآورد، اما
رسیدن به ثروت یکشبه اتفاق نمیافتد مگر آنکه دانش مختص به خودش را داشته
باشید.
در این نوشتار یک کارشناس مالی درباره راههای رسیدن به موفقیت مالی و نکتههای مفیدی در همین زمینه سخن گفته است:
هر کشوری یک سرمایه گذاری متفاوت
هر
کشوری سرمایهگذاری مختص به خودش را دارد. در زمینه کسب ثروت و مدیریت
مالی مقالههای متعدد زیادی وجود دارد که برخی راهکارهای عمومی و رایج را
به سرمایهگذاران و کسانی که میخواهند در زندگیشان مدیریت مالی داشته
باشند، ارائه میدهد، اما راههای کسب ثروت در هر کشوری با توجه به موقعیت
جغرافیایی و وضعیت اقتصادی خاص آن با دیگر کشورها متفاوت است و ممکن است
شیوهای که در یک کشور برای کسب ثروت بهکار گرفته میشود در کشور ما
اجرایی نباشد.
بورس، بازاری برای خطرپذیرها
یکی
از راههای رایج و در عین حال سودآور در ایران که اغلب مردم در آن
سرمایهگذاری میکنند بازار بورس است. در بازار بورس فرد با سپرده بخشی از
سرمایه خود و خرید سهام درگیر یک تعامل مالی با کارگزاران بورس میشود، اما
سرمایهگذاری در بورس هم تا حدودی به روحیه خطرپذیری شما بستگی دارد چون
بازار بورس در نوسان است.
اصولا کسانی که قدرت خطرپذیری ندارند
ترجیح میدهند سرمایه خود را در بانک قرار دهند و سود آن را دریافت کنند.
اغلب آدمهایی که قدیمیتر هستند و سن و سالی دارند یا کارمندان جزو این
گروه هستند که به شیوه سنتی ترجیح میدهند بانک را بهعنوان منبع سودآوری
خود در نظر بگیرند تا پولشان ایمن باشد و ضرر مالی متحمل نشوند. طبق
بخشنامه جدید بانک موظف است ۲۰ درصد سود به سپردههای افراد ارائه دهد.
بازار داغ مسکن
یکی
دیگر از روشهای کسب ثروت در ایران فعالیت در بازار مسکن است. عدهای در
این زمینه با کسی شریک میشوند و در این بازار سود قابلتوجهی به دست
میآورند. البته این کار به تجربه نیاز دارد و بدون اطلاعات کافی و شناخت
بازار مسکن و نوسانات آن نمیتوان وارد این حوزه شد. علاوه بر مسکن، خرید و
فروش ارز و طلا نیز از شیوههای کسب ثروت در ایران است که باز هم باید با
دانش و آگاهی وارد فعالیت شد.
بعضی از افراد از درآمدی که دارند
راضی نیستند و کنار شغل ثابتی که دارند در چند شاخه متفاوت مثل مسکن یا
خرید ارز فعالیت میکنند و به این ترتیب سرمایهشان را اضافه میکنند.
هر
کدام از این موارد میتواند یکی از راههای رسیدن به ثروت در کشورمان
باشد، اما باز هم تاکید میکنم که با توجه به شرایط و اوضاع اقتصادی غالب
کشور هر کدام از این شیوههای کسب ثروت ممکن است گاهی اوقات کاربرد داشته و
در موقعیتی دیگر غیرقابل اجرا باشد. باید بررسی کرد که در شرایط مختلف از
کدام شیوه کسب سرمایه میتوان سود برد.
در حال حاضر بازار بورس یکی از مطمئنترین شاخههای سرمایهگذاری است که افراد میتوانند در این زمینه سرمایهگذاری کنند.
کسب ثروت، پدر پولدار نمیخواهد
کل پولتان را سرمایهگذاری نکنید
یکی
از تکنیکهای بسیار مهم برای موفقیت مالی این است که همیشه باید بخشی از
سرمایهتان را درگیر یک کار کنید نه همه آن را. برای مثال بین ۵۰ تا ۶۰
درصد سرمایهتان را در بخش مورد علاقهتان سرمایهگذاری و بقیه را پسانداز
کنید تا اگر خدای ناکرده دچار شکست مالی شدید همه سرمایهتان را از دست
ندهید.
کسب ثروت، پدر پولدار نمیخواهد
در
هر زمینهای وارد میشوید لازم است که قبلا در مورد آن مطالعه داشته باشید
و تنها به شنیدهها اکتفا نکنید. کسی که تا به حال در زمینه ارز یا بازار
بورس فعالیتی انجام نداده باید قبل از سرمایهگذاری با چند کارشناس یا
افراد باتجربه مشورت کند و خود نیز مطالعه داشته باشد.
افراد زیادی بودهاند که ثروت زیادی از طریق پدرشان به آنها رسیده اما بهدلیل نداشتن دانش مالی تمام ثروتشان را به باد دادهاند.
بدون برنامهریزی به جایی نمیرسید
حتی
اگر کسی سواد مالی هم نداشتهباشد بهصورت تجربی میداند اگر مدیریت مالی
روی درآمدش نداشته باشد نمیتواند تعادل را در زندگیاش ایجاد کند. کسی که
روی دخل و خرج خود کنترل نداشته باشد قطعا دچار مشکل خواهد شد.
یکی از
راههایی که میتوانید در زمینه مدیریت مالی سرمایهتان انجام دهید نادیده
گرفتن حداقل ۲۰ درصد از درآمدتان است. در هر کاری که هستید و هر نوع درآمدی
که دارید همیشه این قانون را در ذهنتان ایجاد کنید که ۲۰ درصد از سرمایه
را نادیده بگیرید گویی آن پول را اصلا نداشتهاید. با این کار همیشه خود را
مجبور به پسانداز کردهاید و بهتدریج میتوانید ثبات مالی خوبی در
زندگیتان ایجاد کنید. این مبلغ را میتوانید در بانک نگهدارید تا بهتدریج
بااضافهشدن پساندازهایتان در زمینهای خاص سرمایهگذاری کنید، اما
مابقی درآمدتان را نیز باید با برنامهریزی صرف امور زندگیتان کنید تا بین
دخل و خرجتان توازن برقرار کنید.
بهتر است روی هزینههای زندگیتان
نظارت داشتهباشید تا حتیالامکان آن را کمتر کنید. با یک برنامهریزی درست
و با قدمهای پیوسته میتوان بهتدریج به ثبات مالی و ثروت رسید
منبع : زندگی مثبت
گاهی اوقات مشتریان از شما ناراحت می شوند، باید بدانید چطور با مشتری خشمگین صحبت کنید، اما کارمندان هم گاهی بدلیل مشکلات داخل شرکت ناراحت و خشمگین می شوند. همچنین وقتی مشکلاتی برای کاربران پیش می آید بهتر است دسته ای از برگه ها را ایجاد کنید تا مشکلاتی مشابه در کنار هم مطرح شوند، این کار کمک می کند کاربران احساس نکنند که به تنهایی با یک مشکل خاص و نادر روبرو هستند، در هلپ اسکات به این شغل رسیدگی می شود.
محصولات کسب و کار هاب اسپات ابزارهایی را ارائه می دهد که هیچ مشکلی بدون بررسی و حل شدن قِصِر در نمی رود. این ابزارها اطلاعات را کنار هم قرار میدهند و کمک میکنند یک فهرست مشترک و گروه بندی شده از مشکلات در اختیار تیم باشد تا مشکلات هماهنگ حل شوند. اگر کسی پاسخ مشکلی را نداند تیم می تواند در حل این مشکل هماهنگی لازم را انجام دهند و مشکلاتی که وجود دارد را حل کنند.
بالاتر از همه این ها نباید فراموش کنید که در مدت زمان های مشخصی از کارمندان خود تشکر کنید. این کار را انجام دهید و در این صورت در آستانه تولید یک فرهنگ قرار دارید، که هدف نهایی آن خدمات بهتر به مشتری خواهد بود.
آیا احساس استرس دارید؟ البته که اینطور
است! اگر خوب دقت کنید مشاهده میکنید با تعداد زیادی ضربالاجل کاری،
انبوهی از کارها - که البته همه آنها در اولویت هستند! - و دغدغه اینکه
کارهای خود را با کیفیت مناسب انجام دهید، مواجه هستید.
اقداماتی اثربخش برای غلبه بر استرس
این
طبیعت زندگی مدرن است. این غیرممکن است که شغلی را پیدا کنید که افراد در
طول روز در آن با استرسهای مکرر دست به گریبان نباشند. تفاوت افرادی در
اینجا تنها نحوه مواجهه آنها با استرس است و اینکه چگونه بر آن غلبه
میکنند.
گزارشی که مجمع جهانی اقتصاد در سال 2014 ارائه داده است،
نشان میدهد رتبه ایران از نظر سطح استرس افراد از میان 122 کشور، رتبه
117است. بدون شک، بالا بودن سطح استرس تاثیر مستقیم در میزان بهرهوری
افراد در سازمانها دارد.
بررسیها نشان میدهد افراد پراسترس در زمینههای زیر در سازمان دچار چالشهای جدی هستند:
• مدیریت زمان
• ارتباطات میان فردی
• تمرکز بر کارها
• سلامتی جسمی و روانی
در این نوشتار، مجموعه اقدامات اثربخشی که میتواند برای غلبه بر استرس به شما کمک کند، ارائه میشود.
1. با خود مهربان باشید.
مهربان بودن با خود، در حقیقت آسان گرفتن است. اگر گاهی اشتباهی میکنید و
در کار خود نارساییهایی دارید، خود را بهطور مداوم سرزنش نکنید. مطالعات
نشان میدهد افرادی که بیش از دیگران با خود مهربان هستند، شادتر،
خوشبینتر و با کمترین میزان استرس و افسردگی زندگی میکنند، البته این
خیلی تعجب آور نیست اما شاید باور این موضوع دشوار باشد که اینگونه افراد
در اغلب اوقات موفقتر عمل میکنند.
بسیاری از ما اینگونه فکر
میکنیم که برای رسیدن به یک نتیجه مطلوب کاری، باید به خود سختی فراوان
بدهیم، اما مطمئن باشید کسانی که چنین باوری دارند 100 درصد اشتباه
میکنند.
2. تصویر بزرگ خود را به خاطر داشته باشید.
معمولا در اغلب مواقع برای انجام هرکاری که قصد انجام آن را دارید، راه
حلهای دیگری هم هست. وقتی شما «تصویر بزرگ» خود را به ذهن بسپارید، انرژی
لازم برای گذر از استرسهای ناشی از مسائل کوچک روزمره را در خود خواهید
داشت.
یکی از مهمترین عوامل ایجاد استرس ، تصمیم گرفتن برای انجام کارهااست
3. روی کارهای روزمره خود تکیه کنید.
اگر از شما سوال شود که بیشترین دلایل بروز استرس در شما چیست؛ احتمالا
مواردی چون ضربالاجلهای کاری، بالا بودن حجم کاری یا رئیس بداخلاق خود را
نام میبرید. شما احتمالا در لیست عوامل استرس زای خود«تصمیم گرفتن برای
انجام کارها» را از قلم خواهید انداخت. این در حالی است که یکی از مهمترین
عوامل ایجاد استرس «تصمیمگیری» است. هربار که میخواهید فرد جدیدی
استخدام کنید، زمانی مناسب برای مذاکره با رئیس خود هماهنگ کنید یا حتی
لباسی برای خرید انتخاب کنید، شما در معرض استرس هستید!
بنابراین
یکی از اقدامات موثر برای کاهش استرس، کم کردن تعداد تصمیم گیریهای روزانه
و تکیه بر کارهای روزمره است. باراک اوباما اخیرا در مصاحبهای گفته
بود:«اگر دقت کنید من اغلب مواقع پیراهن آبی یا خاکستری میپوشم، چرا که
تصمیم گیری در این مورد علاوهبر ایجاد استرس، از من انرژی میگیرد!»
4. حداقل 10 دقیقه از روز را به خود اختصاص دهید. اگر
بدانید با اضافه کردن یک افزودنی به باک خودرو خود، میتوانید 100 کیلومتر
بیشتر حرکت کنید، به احتمال زیاد از آن استفاده خواهید کرد، البته حتی اگر
خودرو شما نیز با این روش بیشتر حرکت نکند، مطمئن باشید با در نظر گرفتن
روزانه حداقل 10 دقیقه برای خود، خواهید توانست بر استرسهای روزانه غلبه
کنید. در این زمان سعی کنید کاری را انجام دهید که برای شما لذت بخش،
سرگرمکننده یا آرامش بخش است.
5. لیست اقدام روزانه to do list داشته باشید.
یکی از روشهای مناسب برای کاهش سطح استرس، تهیه فهرست اقدامات روزانه
است. حدود 200 مطالعه مختلف درباره مواردی چون رژیمهای غذایی، ورزش و
مدیریت زمان نشان میدهد که استفاده از این روش به کسب نتیجه بسیار کمک
میکند.
6. به پیشرفت اقدامات خود توجه کنید.
این بسیار مهم است که از تمام چیزهایی که بتواند احساسات، انگیزه و برداشت
شما را نسبت به وضعیت پیشرفت اقدامات شما بهبود دهد، توجه کنید. بردهای
سریع و کوچک(quick & small wins) نقش مهمی برای ایجاد اطمینان خاطر در
افرادی دارد که بطور مداوم در معرض استرس قرار دارند.
7. بدانید چه موقع«خوش بینی» یا «بدبینی» برای شما کارآیی دارد.
برای بسیاری از ما، ماندن در وضعیت خوش بینی بسیار دشوار است، اما باید به
خاطر داشته باشیم، خوش بینی همیشه برای بهبود اوضاع بهکار نمیآید. گاهی
اوقات خوشبینی موجب میشود تا از درک واقعیت غافل شده و اوضاع را از وضعیت
هشدار به بحرانی یا بدتر از آن برسانیم. بنابراین همیشه مراقب حالت«خوش
بینی» و «بدبینی» خود باشید.
به خاطر داشته باشید استرس، بهطور
مستقیم کیفیت زندگی شخصی و زندگی کاری را تحت تاثیر قرار میدهد، شاید به
همین خاطر است که به درستی یکی از مهارتهای ده گانه معرفی شده توسط سازمان
بهداشت جهانی، مهارت مقابله با استرس است، بنابراین برای تقویت این مهارت
هرچه زودتر اقدام کنید.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد
«زیبا بودن یعنی خودتان باشید. نیازی نیست دیگران تاییدتان کنند. خودتان باید خودتان را بپذیرید.» -- Thich Nhat Hanh
مهمترین تصمیم زندگیتان، تصمیمی است
که بر بقیه تصمیمهای زندگیتان اثر میگذارد، تعهد به دوست داشتن و
پذیرفتن خودتان است. این تصمیم به طور مستقیم بر کیفیت روابط شما، کارتان،
وقت آزادتان، ایمانتان و آیندهتان اثر میگذارد.
اما چرا انجام آن اینقدر سخت است؟
منشاء خانوادگی
من
با نه خواهر و برادر بزرگ شدم. دو برادر و سه خواهر بزرگتر از خودم داشتن و
سه خواهر و یک برادر کوچکتر از خودم. من هیچوقت بین آنها جایی نداشتم.
خواهرهایم همه قدبلند و زیبا بودند و موهایی بلند و پرپشت داشتند. من در
یازده سالگی دختری کوتاهقد و تپل بودم. موهایم هم خیلی نرم و نازک بود.
خواهرهایم
بسیار حرفگوشکن بودند اما من شدیداً غیرقابلکنترل و سرکش بودم. هم در
خانه و هم مدرسه اذیتم میکردند. اما من هم آرام نمیگرفتم برای حفظ
موقعیتم در خانه میجنگیدم. برای محافظت از خودم، ضربمشتم قوی شد و زبانم
تند و تیز.
وقتی ناامیدانه سراغ اولین مشاور روانشناس رفتم، بیست و
هفتساله بودم و چهار فرزند داشتم. احساس میکردم تنها هستم و کسی دوستم
ندارد. واقعاً تصمیم گرفته بودم که تغییر کنم.
بعد از اینکه شش ماه
روی مشکلات دوران کودکیام، افکار، اعتقادات و اتفاقات قدیمیام کار کردم،
دوباره احساس زنده بودن میکردم. مثل این میمانست که از روی یک مبل آنتیک
قدیمی چند لایه رنگ برداشته باشند. احساس میکردم دوباره به دوران زیبایی
واقعیام برگشتهام.
تاثیرات فرهنگی
جامعه به ما یاد میدهد که ارزشمان در بتهای فرهنگیمان است -- تکنولوژی، جوانی، زابطه جنسی، قدرت، پول، جذابیت و روابط عاشقانه.
وقتی ارزش خودتان را بر مبنای دنیای بیرونی قرار دهید، هیچوقت نمیتوانید خودتان را دوست داشته باشید.
منتقد درونیتان شما را در افکاری مثل «من کافی نیستم، به اندازه کافی ندارم، به اندازه کافی کار نمیکنم» و از این قبیل غرق میکند.
احساس
کمبودها هیچوقت تمامی ندارند. هربار که هدفی به شما نزدیک میشود یا به
چیز بزرگی دست پیدا میکنید، غریزهتان به شما پیشی میگیرد تا هدایتتان
کند.
درکتان از خود را تغییر دهید
برای
اینکه احساس ارزشمند بودن کنید، باید چشمانتان را شسته و با دیدی توام با
خودآگاهی و عشق به خودتان نگاه کنید. پذیرش و عشق باید از درونتان بیاید.
برای
اینکه ارزشمند باشید نیازی نیست خاص و متفاوت باشید. ارزش شما در ذات
واقعی و خوبی درونیتان است. شما نوری بسیار زیبا هستید. شما عشق هستید.
شاید بتوانید عظمت خودتان را زیر خاک مدفون کنید اما هیچوقت نمیتوانید آن
را از بین ببرید.
دوست داشتن خودمان کاری نیست که یکمرتبه اتفاق بیفتد، فرایندی بیانتها و مداوم است.
از خودتان شروع میشود، از در آغوش گرفتن خودتان با محبت و ستایش.
اگر من خودم را دوست داشته باشم، دیگران را هم دوست خواهم داشت
برای اینکه بدانید چطور میتوانید اینکار را انجام دهید، این مراحل را خوانده و در زندگیتان عملی کنید.
۱. روزتان را با عشق (و نه تکنولوژی) شروع کنید.
قبل از اینکه از رختخوابتان بیرون بیایید، ارزشمند بودنتان را به خودتان
یادآور شوید. عشق را درون ریههایتان بکشید و بیرون دهید. خودتان را از عشق
سیراب کنید.
۲. برای فکر کردن و نوشتن وقت بگذارید.
هر روز وقت بگذارید و روی درونتان تمرکز کنید. با ۵ دقیقه مدیتیشن و ۵
دقیقه نوشتن در صبحها شروع کنید. کمکم این زمان را افزایش دهید.
۳. با شادی با خودتان حرف بزنید.
برای اینکه ذهنتان را آموزش دهید مثبتتر باشد، از تایید کردن استفاده
کنید. مچبندی روی دست راستتان ببندید، وقتی میبینید که به هر ترتیبی
میخواهید از خودتان سوءاستفاده کنید، مچبند را به دست چپتان منتقل کنید.
۴. صداقت احساسی پیدا کنید.
بیحس کردن احساساتتان دیگر کافی است. خرید کردن، خوردن و نوشیدن
نمونههایی از روشهای دوری از ناراحتی و درد است. هوشیارانه به سمت
احساسات و عواطفتان بروید.
۵. علایقتان را گسترش دهید.
چیز جدیدی را امتحان کنید. یک زبان جدید یاد بگیرید. جاهایی بروید که
قبلاً نرفتهاید. کارهایی انجام دهید که قبلاً نکردهاید. شما حق دارید
زندگی فوقالعاده داشته باشید.
۶. از فعالیتهای زندگیبخش لذت ببرید.
ورزشی را پیدا کنید که دوست دارید. غذاهایی را کشف کنید که برایتان مفید
است. یک روز دست از تکنولوژی بردارید و وقتتان را به کارهایی بگذرانید که
به شما حس زنده بودن میدهند.
۷. برای آزاد شدن مشتاق باشید.
نفس بکشید، ریلکس باشید و رها کنید. هیچوقت نمیتوانید تصویر کامل را
ببینید. نمیدانید هر چیزی چه هدفی به دنبال دارد. با فکر نکردن و آرزو
نکردن اینکه کاش آدمها و اتفاقات طور دیگری در زندگیتان بودند، از جنگیدن
علیه خودتان دست بکشید. برنامه شما ممکن است از قصد و نیت روحتان متفاوت
باشد.
۸. روی رشد و پیشرفت فردی و معنویتان کار کنید.
به استقبال رشد بروید. زندگی یک سفر است. ما به دنیا آمدهایم که یاد
بگیریم و در سطحی عمیقتر دوست بداریم. اگر بخواهید تند قدم بردارید، زندگی
برایتان سخت خواهد شد. آهسته قدم برداشتن برای جلو رفتن در زندگی کافی
است.
۹. تواناییهایتان را مال خود کنید.
آنقدر خودتان را دوست بدارید که فرصتهای محدودی که پیش رویتان قرار
میگیرد را باور کنید. وارد عمل شوید و زندگی زیبا برای خودتان بسازید.
۱۰. با خودتان صبوری کنید. عجله و ترس را کنار بگذارید. آرام باشید و به خودتان اعتماد کنید. تلاش کنید و مطمئن باشید دنیا پاداشتان را خواهد داد.
۱۱. با قدردانی زندگی کنید.
ذهنتان را آموزش دهید که قدردان و شکرگزار باشد. استعدادها، زیبایی و شکوه
خودتان را تحسین کنید. خودتان را با تمام نقصها دوست داشته باشید.
۱۲. بگذارید بصیرتتان هدایتتان کند. همه
پاسخها به درون خودتان برمیگردد. به دنبال نشانهها باشید و به احساسات
درونیتان توجه کنید. وقتی میخواهید تصمیمی بگیرید، احتمالاً دو صدا از
درون خودتان میشنوید. صدایی آرام در خود والایتان و صدای بلند که نفستان
است. همیشه راهی که صدای آرام نشانتان میدهد را دنبال کنید.
۱۳. کاری را انجام دهید که محترمتان میکند.
در فعالیتهایی که پایین میآوردتان شرکت نکنید. اجازه ندهید افراد مسموم
وارد زندگیتان شوند. همه را دوست بدارید اما مراقب کسانیکه اجازه میدهید
وارد زندگیتان شوند باشید.
۱۴. تردیدها و عدم قطعیتها را بپذیرید. رنج کشیدن از زندگی کردن در غم گذشته یا ترس از آینده ناشی میشود. توجهتان را به زمان حال معطوف کنید و آرامش داشته باشید.
۱۵. خودتان را ببخشید. از خطاهایتان درس بگیرید و به جلو حرکت کنید. با این جمله به خودتان اطمینان دهید: «خودم را با خاطر قضاوت کردن خودم میبخشم.»
۱۶. قدرت لذت را کشف کنید.
دوست داشتن خود نیاز به زمانی برای ریلکس بودن، تفریح کردن و ارتباط نزدیک
با دیگران دارد. دنیای پرسرعت امروز مجبورمان میکند مدام در رقابت و
هدفسازی باشیم که جایی برای بازی و تفریح برجا نمیگذارد. دکتر استوارت
برو (Dr. Stuart Brow) میگوید، «متضاد بازی کار نیست، افسردگی است.»
۱۷. واقعی باشید. خودتان را بیرون بریزید. به خودتان اجازه دهید دیده شوید، شناخته شوید و شنیده شوید. با این صمیمیت با خودتان احساس راحتی کنید.
۱۸. روی مثبتها تمرکز کنید. به قلبتان رجوع کنید و نقاط مثبت خودتان را تحسین کنید.
۱۹. مراقب نادیده گرفتن خود باشید. مراقب انتخابهایتان باشید. چندین بار در طول روز از خودتان بپرسید، «آیا این انتخاب به من ارزش میدهد؟»
۲۰. تجسم کنید که اگر ارزش خودتان را باور داشتید زندگیتان چه شکلی میگرفت. زندگیتان را به دوست داشتن خودتان اختصاص دهید. این باید مهمترین اتفاق زندگیتان باشد.
۲۱. از متخصص کمک بگیرید.
نادیده گرفتن خود دردناک است. شما لایق شاد بودن هستید. شما حق دارید
پذیرفته شده و دوست داشته شوید. اگر لازم بود، از یک مشاور، مربی یا
روانشناس کمک بگیرید. این بهترین سرمایهگذاری است که میتوانید انجام
دهید.
ازآنجا که ما انسانها همه به هم وصل هستیم، اگر من خودم را
دوست داشته باشم، شما را هم دوست خواهم داشت. ما با عشقهایمان میتوانیم
خودمان، همدیگر و دنیا را بهبود بخشیم. عشق هدف ماست. یادتان نرود که عشق
از ما و از درون تکتک ما آغاز میشود.
منبع:مردمان
«پول تا امروز برای هیچکس خوشبختی نیاورده
است. انسان هر چه بیشتر به دست میآورد، بیشتر میخواهد. پول، به جای
اینکه جای خالی را پر کند، جای خالی ایجاد میکند.» -- بنجامین فرانکلین
پول
داشتن مخالف با داشتن زندگی ساده نیست اما عشق پول داشتن مخالف آن است.
عشق پول هیچوقت ارضا نمیشود. این عشقی ناامیدانه است که همیشه بیشتر و
بیشتر میخواهد. یک انرژی هدررفته است. و بیشتر اینکه ما، رفتار و اعمالمان
را اسیر خود میکند.
وقتی عشق پول وجود داشته باشد، آزادی نخواهد بود.
عشق
پول همه وقت ما را میگیرد. اینکه فکرمان مشغول این باشد که چطور آن را به
دست آوریم، بیشترش کنیم یا پساندازش کنیم، میل به دست آوردن پول بیشتر ما
را از مهمترین و محدودترین منبعی که در دست داریم محروم میکند: زمان.
عشق
پول همه انرژی ما را میگیرد. پول به توجه مداوم و همیشگی نیاز دارد. از
اینها گذشته، هیچ فرصتی را برای به دست آوردن پول بیشتر نباید از دست داد.
عشق
پول ارزشهایمان را از بین میبرد. وقتی عشق پول در زندگیمان وجود داشته
باشد، آدم متفاوتی میشویم. عشقی که به پول داریم دامی است که خیلی زود
تعهدات قلبی ما را بلعیده و باعث میشود رفتارهایی از خود نشان دهیم که در
غیر این صورت از آنها دوری میکردیم.
عشق پول حس رقابتمان را بیشتر
میکند. عشق پول باعث می شود آرزوی چیزی را داشته باشید که در اختیار
دارید. خیلی زود دنیا برایتان به یک میدان مسابقه تبدیل میشود که با حسادت
و کینه رهبری میشود.
عشق پول تواناییمان را محدود میکند. ما
هیچوقت نمیتوانیم از چیزی که آرزو میکنیم بزرگتر شویم. وقتی به دست آوردن
پول مهمترین هدف زندگیمان شود، هیچوقت نمیتوانیم بزرگتر از توازن حساب
بانکیمان شویم. این جای خجالت دارد، واقعاً چیزهای بالاتری هست که بخواهیم
به دنیا عرضه کنیم.
عشق پول، عشق پول میآورد. زندگی ما به تدریج
افرادی که ذهنی شبیه به خودمان دارند را به سمت ما جذب میکند. وقتی عاشق
پول باشیم، آدمهای دیگری که عشق پول هستند را به سمت خودمان جذب میکنیم. و
هرچه بیشتر مورد تشویق اطرافیانمان قرار گیریم، این حس در ما قویتر خواهد
شد.
عشق پول عشقهای دیگر را از بین میبرد. عشق پول باعث میشود
خیلیها عشقهای واقعیشان را قربانی کنند تا بتوانند پول بیشتری به دست
آورند. برای اینکه بفهمید عشق پول رویاهایتان را کشته یا نه، به این سوال
پاسخ دهید، «اگر نیاز به پول نبود، امروز چه میکردم؟»
اما چطور
میتوانیم از شر این عشق خلاص شویم؟ بااینکه کتابها و مقالات زیادی در این
رابطه نوشته شده است، اجازه بدهید چند نکته مطرح کنیم که شاید کمکتان کند
بتوانید از این میل به انباشتن پول آزاد شوید.
پول در ذات خود جلوی زحمت زیاد ما را میگیرد
۱. پول را ابزاری ببینید که به وسیله آن بتوانید زندگیتان را پیش ببرید.
پول در ذات خود جلوی زحمت زیاد ما را میگیرد. باعث میشود مجبور نباشیم
خودمان برای خود لباس بدوزیم، مبلمان درست کنیم و امثال آن. بخاطر وجود آن
میتوانید روزتان را آزادانه به کارهایی که از آن لذت میبرید بگذرانید. با
استفاده از آن میتوانید محصولات ساخت دست کسانیکه که با عشق و به طریقی
متفاوت با شما اینکار را کردهاند را بخرید. همین، هدف پول همین است. و اگر
برای برآوردن نیازهایتان پول کافی دارید، نباید باقی عمرتان را برای به
دست آوردن بیشتر از آن صرف کنید.
۲. از فقر یا پولداری خودتان راضی باشید اما اگر وضعیت پولی خوبی ندارید برای بهبود آن تلاش کنید.
همه شما آدمهای فقیری را میشناسید که با شادی و رضایت کامل زندگی
میکنند و همینطور آدمهای پولداری که امروز به هیچ عنوان از روزی که پول
کمتری داشتند خوشحالتر نیستند. داراییهای شما باعث خوشحالیتان نیست. این
قلبتان است که این شادی را ایجاد میکند. و اگر عشق پول زندگیتان را
محدود میکند، رضایت تنها راه آزادیتان است.
۳. از بدهکار شدن دوری کنید.
فرد بدهکار همیشه برده طلبکار خود است. اینکه پول بیشتری نسبت به آنچه
درمیآورید خرج کنید همیشه باعث میشود بدهکار این و آن باشید. اگر
نمیتوانید از زیر بار بدهکاری بیرون بیایید، از کسی کمک بگیرید.
۴. تقسیم کردن را یاد بگیرید. تقسیم کردن داراییهایتان با دیگران برای هر دو طرف، هم شما و هم طرفمقابلتان، مفید است. پس ببخشید تا دیگران هم به شما ببخشند.
۵. یادتان باشد که پول میآید و میرود. گاهیاوقات
در پایان روز پولی برایتان باقی مانده است و یک روز هیچ پولی نمانده است.
این خصوصیت ذاتی پول است. از آن نترسید و به استقبال آن بروید.
امیدوار
نیستیم که این مقاله بتواند مشکل همه دنیا برای به دست آوردن پول بیشتر را
حل کند. حتی اگر تعداد معدودی را هم تحتتاثیر قرار دهد برای ما کافی
است...
منبع:مردمان
کاملاً طبیعی است که همه ما همیشه بخواهیم
بهتر شویم، بیشتر داشته باشیم و کارهای بیشتری انجام دهیم. اما در مسیر
زندگی اغلب فراموش میکنیم که چیزی که برای شاد بودن نیاز داریم همان چیزی
است که درست روبرویمان قرار دارد. ما در تلاش برای موفق بودن یادمان میرود
به خودمان گوشزد کنیم که کاملیم، کافی هستیم و درست همین لحظه را داریم.
چرا با بدخلقی آن را خراب کنیم؟ چرا همین الان شاد نباشیم؟ در زیر به ۸
نکتهای اشاره میکنیم که برای شاد بودن و بهره بردن از زمان حالتان به
آنها هیچ نیازی ندارید:
نگران بودن درمورد اشتباهات گذشته
این
واقعیت که در گذشته اشتباهاتی مرتکب شدهاید یکی دیگر از دلایلی است که
باید لبخند بزنید و بخاطر آن خوشحال باشید. تعجب کردید؟ خوب، باید بگوییم
که اگر هیچ اشتباهی در زندگیتان مرتکب نمیشدید، چیزهای مهمی که امروز
میدانید را نمیدانستید. زندگی فراز و نشیبهای خود را دارد و این زیبایی
زندگی است. افتادن بهترین راهی است که چیزی یاد بگیرید. گذشته شما، هرچقدر
هم که سخت بوده باشد، نباید مانع راه آیندهتان شود. چرا خودتان را اذیت
کنید و به جای اینکه روی حال و آیندهتان تمرکز کنید خودتان را درگیر گذشته
کنید؟ زندگی شما در دستانتان است. بخاطر اینکه میترسید دوباره زمین
بخورید، خودتان را از اتفاقهای خوبی که ممکن است برایتان بیفتد محروم
نکنید. چون چیزی که مهم است این است که همیشه میتوانید بلند شوید و به
راهتان ادامه دهید.
هر اتفاق دیگری که در مکانها و زمانهای دیگر میافتد
همه
چیزی که دارید همین لحظه است. خوب یا بد ما به همه مکانها و زمانها
دسترسی نداریم. اینکه روی روز دیگر و زمان دیگری تمرکز کنید فقط لحظه
حالتان را خراب خواهد کرد. فیلم Click را دیدهاید؟ در این فیلم شخصیت اصلی
داستان یک ریموت کنترل در دستان خود دارد که میتواند لحظات زندگیاش را
با آن جلو بزند و رد کند. آخر کار همه زندگیاش را جلو زد و اصلاً از آن
خوشحال نبود. آنوقت فهمید تنها چیزی که همه انسانها دارند لحظه اکنون است و
اگر بخواهید آن لحظه را رد کنید، کل زندگیتان را نابود خواهید کرد. بیشتر
انسانها تمرکزشان روی جایزه است و وقتی آن را به دست میآورند باز هم
راضی نیستند. مسیر به سمت مدال طلا خیلی مهمتر از آن مدالی است که در آخر
کار میگیرید. پس سعی کنید از مسیر لذت ببرید، لحظات خوب و بد آن را پشت سر
گذاشته و از آنها درس بگیرید. آینده به هر حال میرسد. پس بهتر است امروز
کاری انجام دهید.
لحظه ناب و شرایط ایده آل
چیزی
که باید بیشتر وقتها به خودمان یادآور شویم این است که برای شروع کردن
چیزی نباید به دنبال زمان ایده آل باشیم. درمورد خوشبختی هم همینطور است،
نباید منتظر بمانیم خوشبختی برایمان اتفاق بیفتد، باید آن را برای خودمان
بسازیم. اینکار را میتوانیم با عوض کردن طرز فکرمان نسبت به زندگی انجام
دهیم. قدرشناسی برای چیزهای کوچکی که در زندگی داریم تاثیر بسیار
قابلتوجهی در دید ما نسبت به اطرافمان دارد. از هر لحظه لذت ببرید و
زیبایی را در چیزهای عادی زندگی ببینید تا بفهمید برای اینکه هر روز شاد
باشید نیاز به چیز زیادی ندارید.
همانطور که آبوهوا فصلهای مختلف دارد، زندگی ما هم همینطور است
وحشت از فصلهای زندگی
همانطور
که آبوهوا فصلهای مختلف دارد، زندگی ما هم همینطور است. اگر به آن فکر
کنید، همه چیز در زندگی در حال تغییر است. هیچ چیز برای مدتی طولانی یکجور
نمیماند. درمورد ما هم همینطور است. مطمئناً ما کسی که پارسال یا سالهای
قبل بودیم نیستیم. بنابراین دفعه بعدی که از چیزی احساس استرس کردید، به
خودتان یادآور شوید که هیچ چیز در زندگی دائمی نیست، حتی نگرانیهایتان.
یادتان باشد که اتفاقاتی که الان برایتان میافتد فقط یک دوره از زندگی شما
هستند و با قوی ماندن میتوانید راحتتر آنها را پشت سر بگذارید. از اینکه
کنترلی روی همه جنبههای زندگیتان ندارید وحشت نکنید. گاهیاوقات لازم
بوده که چیزهای جدیدی تجربه کنید تا درس جدیدی بگیرید تا رشد کرده و قویتر
شوید. فقط به این دلیل که الان کل تصویر را نمیبینید به این معنی نیست که
هیچوقت آن را نخواهید دید.
همه چیزهایی که ندارید
فقط
به این خاطر که نتوانستهاید به هدفهایی که برای خودتان تعیین کردهاید
برسید به این معنی نیست که نباید به خودتان اجازه دهید همین الان شاد
باشید. ممکن است فکر کنید که فقط وقتی میتوانید شاد باشید که به چیزهایی
که میخواهید رسیده باشید. این یک تله است. باید کسی که هستید و چیزهایی که
دارید را تحسین کنید. برای هر لحظهای که سپری میکنید، هر بار که زمین
میافتید، هر بار که بلند میشوید، هر کسی که کنارتان هست و هر کسی که
تنهایتان گذاشته، شکرگزار باشید. قدرشناسی یکی از کوتاهترین راهها به سمت
خوشبختی است.
تایید دیگران
خیلیها
از اینکه جلو دیگران خودشان باشند میترسند چون تصور میکنند خودِ
واقعیشان به اندازه ماسکی که بر چهره دارند مورد قبول دیگران نیست. آنها
سعی میکنند با برآورده کردن توقع دیگران از خودشان زندگیهایشان را پیش
ببرند. خیلیاوقات این افراد تا زمانیکه وقت کافی با خودشان نمیگذرانند به
این مسئله پی نمیبرند. اینکه فقط برای خودتان وقت بگذارید کیفیت
زندگیتان را بالا خواهد برد. باعث میشود بتوانید افکارتان را جمع کرده،
زندگیتان را اولویتبندی کرده و چیزهای بیشتر درمورد خودتان کشف کنید.
تنهایی وقت گذراندن کمکتان میکند با احساساتتان ارتباط برقرار کرده و یاد
بگیرید که مهمترین فرد زندگی خودتان هستید. پس چرا باید نگران این باشید که
دیگران چه فکری میکنند؟ چرا باید از خود واقعیتان خجالت بکشید؟ چرا باید
درمورد چیزهایی که واقعاً برایتان مهم هستند و کارهایی که میخواهید در
زندگیتان انجام دهید احساس تردید کنید؟ اینکه بخواهید بنا بر انتظارات
دیگران زندگی کنید، شادتان نمیکند اما صادق بودن با خودتان مطمئناً
اعتمادبهنفستان را بالا برده و قویتر و شادترتان میکند.
یک زندگی ایده آل
زندگی
هیچکس ایدآل نیست. درواقع، هیچ چیز در زندگی کامل نیست. کمال چیزی نیست که
به دنبالش باشید. ممکن است تصور کنید که باعث شادیتان میشود اما احتمال
اینکه اینکار را نکند بیشتر است. قدر زندگی را همانطور که هست -
چالشانگیز، رنگی، جالب و پر از موانع و مشکلات - دانستن، چشمهایتان را به
این واقعیت باز خواهد کرد که برای شاد بودن نیاز به داشتن یک زندگی کامل
ندارید. سختیها، موانع و مشکلات شما را قویتر میکنند و کمکتان میکنند
زیبایی زندگی را درک کنید. برای داشتن یک زندگی آسان دعا نکنید. دعا کنید
قدرتی داشته باشید که بتوانید سختیها را تحمل کرده و قدر زندگیتان را
بدانید.
شنا کردن در دریای پول
خیلی
از ما اسیر این فکرهاییم که با پول چه چیزهایی را میتوانیم بخریم و
یادمان میرود به خودمان گوشزد کنیم که با پول چه چیزهایی را نمیتوانیم
بخریم. یادتان باشد که پول را همیشه در ذهنتان نگه دارید اما نه در قلبتان.
ثروت واقعی دریای پر از پول نیست. نعمتهایی که داریم ما را ثروتمند
میکند. یک روح پر زرق و برق همیشه بهتر از یک ماشین پر زرق و برق است.
منبع:مردمان
آیا فرد صبوری هستید یا عصبی ، انتظار بیش
از حد طولانی در نوبت، یا دیر کردن یک دوست، یا همسری که کندی اش آدم را
عصبی میکند... و صبر، که در توانایی شما نیست، بپذیرید که صبور نیستید!
چگونه صبور باشیم؟
برخی راههای تقویت صبر و بردباری
- هدف کلی را ببینید.
اگر برای تمدید گواهینامه رانندگیتان در صف پلیس+10 ایستادهاید، به خاطر
داشته باشید که این کاری است که باید هر پنج سال یکبار انجام دهید. حتی یک
ساعت منتظر ماندن برای بهره بردن از مزیت آزادی 5 سال رانندگی، معامله بدی
نیست. پس همیشه نگاهتان به چشمانداز آینده باشد.
- ذهنتان را روی چیزهای دیگر متمرکز کنید.
وقتی بیصبر میشوید، فقط بهخاطر آن چیزی است که روی آن متمرکز شدهاید.
مثبت اندیش باشید. روی این واقعیت که روی چیزی متمرکز شدهاید تمرکز نکنید،
درعوض به نتیجه مثبتی که منتظرش هستید فکر کنید.
- به طولانیمدت فکر کنید.
بیصبری معمولاً درنتیجه کوتاهنظری است، یعنی نمیتوانید به آن چیز در
طولانیمدت نگاه کنید. این سوال را از خودتان بپرسید، "اگر امروز برای فلان
کار این مدتزمان را صبر کنم، یک سال دیگر تفاوتی میکند؟" این هم دقیقاً
یعنی به آن موقعیت در چشمانداز صحیح نگاه کنید. وقتی اینکار را بکنید،
اضطرابتان فروکش کرده و تمرین صبر میکنید.
- بدانید که صبر ارزش پاداشتان را بیشتر میکند.
ضربالمثل قدیمی که میگوید، "صبر تلخ است ولیکن بر شیرین دارد" دقیقا
همین منظور را میرساند. خودِ موفقیت یکی از بهترین نمونههای آن است.
موفقیت بادوام زمان میبرد، و درنتیجه نیازمند صبر و حوصله است.
- از مقایسه کردن اجتناب کنید.
بیصبری معمولاً درنتیجه مقایسه کردنهای اشتباه ایجاد میشود. اگر یکی از
همسالانتان به درجهای از موفقیت رسیده است که آرزوی شماست، باید درک کنید
که موقعیت شما با او همسان نیست. خیلی وقتها والدین بهخاطر اینکه درمورد
فرزندان دوستانشان که با سرعت بیشتری درحال پیشرفت هستند میشوند، صبر خود
درمقابل فرزندشان را از دست میدهند. آنچه این والدین متوجه نمیشوند این
است که فرزند آنها ممکن است در جنبههای دیگر بسیار از بقیه همسالانش جلوتر
باشد ، غیرمنصفانه است که توقع داشته باشیم در همه جنبهها بهترین باشند.
- دنبال پشتگرمی باشید.
تاریخ سرشار از داستان موفقیتهایی است که درنتیجه صبر بهوجود آمدهاند.
توماس ادیسون سالها برای کنترل فرایند الکتریکی که نور را تولید میکند
تلاش کرد. هلن کلر سالهای بسیار سختی را برای یادگیری کارهایی که برای
خیلیها آسان بود صرف کرد. دنبال کسانی باشید که صبر را تمرین کرده باشند
تا از آنها درس بگیرید.
تمرین صبر کار سادهای نیست اما آنها که صبر
دارند همیشه به طرق مختلف پاداش آن را میگیرند. صبر هم مثل هر مهارت دیگر
قابل یادگیری است. یاد بگیرید که ایمان و نبود آن را تشخیص دهید و بدانید
که چه زمان باید عملکرد خود را تغییر دهید یا عقب بایستید و صبر کنید.
موفقیت یک شبه زود هم از بین میرود اما موفقیت بادوام نیازمند عشق، پشتکار
و صبر است
گردآوری:بخش روانشناسی بیتوته
منبع:
اگر شما هم جزو زنان پرمشغله هستید و فرصت اینکه به خود برسید را ندارید ،هم اکنون این ۵ راهکار را برای حفظ سلامت خود به کار ببندید
"من به طرز دیوانهکنندهایی پر مشغلهام."
به
طرز دیوانهکنندهای پر مشغله، به چه معناست؟ یعنی ما دیوانهایم؟ یا فقط
کمی بیشتر از مشغول بودنِ ساده است؟ چه موقع اجازه داریم برای توصیف
زندگیمان اینچنین سخن بگوئیم؟
کارهای روزانه هرگز تمامی ندارد.
تقویمهای ما با رنگهای چندگانه آزادی ما را در خود بلعیدهاند. در این
جریان، عادتهای خوب، مانند ورزش و برنامهریزی برای جذب غذاهای مغذی در
کنار کار، منتظر پسر تلفنچی ماندن و یا بردن بچهها به کلاسهای مختلف و یا
کلاس ورزش نیز جای دارد.
پس چطور از این مشغلههای دیوانهوار رها
شویم؟ یا حداقل از تاثیر آن بر سلامتمان کم کنیم؟ بهعنوان یک پزشک و مسول
یک مرکز سلامتی در زندگی شخصیام و فردی که تازه مادر شدن را تجربه میکنم و
مدیر همانگکنندهی شام و یا مسول تمام شدن پوشک بچه و ماموریتهایی در
مسائل شخصیام، حس سقوط از پشت سر را دارم. اما در عین حال میدانم که
میتوان کارهایی هر چند جزئی برای حل این معضلات یافت.
این دلیل
پدیدار شدن ستون جدید ماست: راهنمایی زنان پرمشغله. توصیههای عملی و
اطلاعات پزشکی و همچنین دیدگاههای شخصی را میتوانید در این ستون بیابید
(چونکه من هم درست همین جا و در سنگر شما هستم.) من هم به دنبال اطلاعات
علمی و مقالات مفید و یا ساختگی هستم. زیرا اگر تنها ۲۵ دقیقه زمان داشته
باشید، باید آنرا صرف انجام چیزی کنید که دوست دارید. بخواهید. کار کنید.
۵
کاری که میتوانید از همین امروز انجام دهید و علم نشان داده سلامتتان را
بهتر میکند، استرستان را کم و انرژیتان را افزایش میدهد، هم اکنون شروع
کنید. کارهایی برای انجام داریم اما زمانی برای «دیوانگی» نداریم.
۱. برقصید.
واقعا؟!
تصور کردید میخواهم بگویم، پیادهروی کنید؟ این هم خوب است. اما اگر کسی
در اطرافتان نیست و شما را تماشا نمیکند (بچهکوچک من بهحساب نمیآید،
چون فکر میکند رقصیدن من فوقالعاده است.) بیانسه شوید و شروع کنید. در
بقیه موارد انتخاب من دویدن است. ممکن است شما حرکات کلاس زومبا را ترجیح
دهید.
نکته این است که: مزیتهای فعالیت فیزیکی بسیار مهمتر از وقتیست
که برای انجام آن میگذارید. ورزش کردن سلامت استخوانها را بهتر میکند،
شما را آرام میسازد، زمانی که صرف نشستن میکنید را میکاهد (که اثبات شده
نشستن به طور مستقیم اثر بدی روی سلامت میگذارد)، خوابتان را بهتر میکند
و موجب ترشح اندورفینهای کوچک و دوست داشتنی میشود. حداقل ۲۰ دقیقه ورزش
در روز و سه تا چهار بار در هفته داشته باشید.
نکته: اگر خواهان بهبود سلامت کلی بدن، حفظ یا کاهش وزن و سرحال بودن هستید، بدانید که ورزش کردن اختیاری نیست.
۲. به مادرتان ( خواهر یا بهترین دوستتان) تلفن بزنید.
طبق
نظر دکتر کیت، رییس بخش پرشکی Sharecare، صحبت کردن با مردم و داشتن رابطه
احساسی، تنها و بهترین محافظ در برابر تاثیرات بد استرس است. همچنین روابط
قوی اجتماعی امید به زندگی را افزایش میدهد. چرا؟ اعضای خانواده و
دوستانتان کسانی هستند که نه تنها برای سپری کردن زمانهای پر استرس به شما
کمک میکنند، بلکه هنگامی که برای رسیدن به هدفهایتان تلاش میکنید
بزرگترین مشوق شما خواهند بود.
۳. کیوی یا گلابی یا میوه ستارهای بخورید. یا هر میوهای که به طور طبیعی نمیخورید.
دو
مزیت آنها: اول، خوردن میوه راهی لذیذ برای تامین ویتامینها و مواد معدنی
توصیهی شده روزانه است. مطالعات نشان داده است که ویتامینها و مواد
معدنی که از طریق میوهها بدست میآورید، بسیار موثرتر از آنهایی است که
با خوردن قرص تامین میشود. دوم، هر زمان که به رژیم غذاییتان تنوع بخشید،
با دریافت ترکیبی مناسب از ریزمغذیها سلامتتان را تقویت میکنید. دفعه بعد
که به فروشگاه میروید، به قفسههایی فراتر از قفسههای سیبهای معمول و
کاهوها نگاه کنید.
۴. آرام برانید.
من
در اینجا استعاری صحبت نمیکنم. آرام رانندگی کنید. خیلی زود دریافتم که
رانندگی با سرعت غیر مجاز خطر تصادف را تا ۳۵٪ افزایش میدهد. رانندگی با
سرعت غیر مجاز تا ۱۸ برابر احتمال مرگ ناشی از تصادف رانندگی را افزایش
میدهد. بله، ۱۸ برابر! دیوانگی این است.
۵. تلویزیون و سایر وسایل برقی را از اتاق خوابتان خارج کنید.
دیشب
ایمیلم را از روی تختم چک کردم. از آنجایی که دیگر نتوانستم بخوابم، زمان
زیادی داشتم تا به چگونگی اثر بد آن روی خوابم بیاندیشم. مطالعات نشان
میدهد که تماشا کردن تلویزیون یا استفاده از سایر ابزار الکترونیکی درست
قبل از خواب، ترشح هورمون ملاتونین را متوقف میسازد، هورمونی که به کنترل
خواب شما کمک میکند. بیرون از اتاق خواب وسایل ارتباطات جمعی را چک کنید
زیرا عزیزان من، در کنار همه کارهایی که باید انجام دهید شما به خواب نیز
نیاز دارید.
من نمیتوانم برنامه شما را کمتر کنم، اما میتوانم به
بهبود صحت و سلامت شما کمک کنم، پس آنچه برای شما مهمتر و معنادارتر است،
انجام دهید. زیرا نکتهی همهی این حرفها همین بود.
بسیاری از مردم نمیدانند با احساسات
ناخواسته خود چگونه برخورد کنند و در مهار آن دچار مشکل میشوند، اما اگر
بتوانیم از عهده آنها بخوبی برآییم، خود و نیازهایمان را بدرستی میشناسیم و
در عین حال که قوی و با اعتماد به نفس خواهیم شد، میتوانیم با دیگر افراد
جامعه و رویدادهای زندگی ارتباط خوب و موثری برقرار کنیم.
کنترل
نکردن احساسات منفی، بسرعت ارتباط ما با دیگران، شغل و حتی سلامتمان را به
خطر میاندازد. به طور مثال، کسانی که بخوبی از پس مهار اضطراب خود
برمیآیند، علاوه بر این که به دیگران آرامش میدهند و با آنها ارتباط خوبی
دارند، از سیستم ایمنی قویتری برخوردار هستند، کمتر بیمار میشوند و
دیرتر از بقیه به پیری میرسند.
رایجترین احساسات منفی، ناامیدی و
رنجش، نگرانی و ناآرامی، خشم، بیزاری، اندوه و دلشکستگی است. در این مطلب
برای مهار هر احساس، ترفندی آورده شده که میتواند برای مقابله با آن به
شما کمک کند.
ناامیدی و رنجش
ناامیدی
زمانی رخ میدهد که بشدت احساس گرفتاری میکنید و نمیتوانید در کار و
فعالیت روزمره موفقیتی داشته باشید. ممکن است رخدادی، شما را از کار و
زندگی معمول بازداشته باشد. دلیل آن هرچه باشد فرقی نمیکند. هر چه سریعتر
این احساس را کنترل کنید، در غیراین صورت شدت مییابد و به شکل خشم و
عصبانیت خود را نشان خواهد داد.
راهنمایی
* صبر و بررسی
یکی
از بهترین روشهای برخورد با این احساس، صبر و بررسی وضع موجود است. از
خود بپرسید چرا چنین احساسی دارید و پاسختان را با جزئیات یادداشت کنید.
سپس دنبال راهحل مناسبی بگردید. مثلا اگر بیمارید و مجبورید مدتی در
رختخواب بمانید، با کتاب خواندن یا دیدن برنامه مورد علاقهتان که پیش از
این، وقت تماشای آن را نداشتید، بر احساس ناامیدی غلبه کنید.
* یافتن جنبههای مثبت
به
وضعیت ناراحتکنندهای که پیش آمده، به گونهای دیگر بنگرید. این تغییر
کوچک در نگرش، حال روحیتان را بهبود میبخشد. هر وقت مانعی جلوی راهتان
قرار میگیرد، به جای ناامیدی به راهی برای رفع آن بیندیشید. البته گاهی
مجبور میشوید به خودتان زمان بدهید.
* یادآوری
آخرین
باری را که احساس ناامیدی کردید به یادآورید. مسلما احساس بدتان پس از
مدتی از بین رفته است. مطمئن باشید این بار هم خواهد گذشت. چرا که چنین
احساسهایی موقت و گذراست. بدانید که احساس ناامیدی، مانع تفکر معقول برای
حل مشکل میشود.
خشم
بدترین
احساس مخربی که میتواند هنگام بد بودن شرایط پیش بیاید، خشم و عصبانیت
است. متاسفانه خشم، یکی از احساسات قدرتمندی است که بیشتر ما نمیتوانیم
براحتی آن را کنترل کنیم و ما را دچار دردسرهایی گاه جبرانناپذیر میسازد.
* علائم اولیه خشم
هرکسی
درحال عصبانی شدن، بسرعت علائم اولیه آن را درمی یابد. به این علائم خیلی
زود توجه نشان دهید. این کار باعث میشود جلوی خشمتان را بگیرید. همه
میتوانند نحوه واکنش خود را در برابر موضوعات عصبانیکننده انتخاب کنند.
اگرچه اولین واکنش انسانها نسبت به شرایط نامناسب، به طور غریزی بروز خشم
است، اما مجبور نیستید از این غریزه پیروی کنید. یاد بگیرید انتخاب بهتر و
ملایمتری داشته باشید.
* دست از کار کشیدن
اگر
هنگام عصبانیت، مشغول انجام کاری هستید، از آن دست بکشید و لحظهای از
تکنیک تنفس عمیق استفاده کنید. این روش افکارتان را در مسیر مثبت قرار
میدهد و جلوی خشمتان را میگیرد.
* تصور
اگر
خودتان را تصور کنید که در لحظات عصبانیت چه رفتاری دارید و چگونه به نظر
میرسید، نسبت به شرایط دید خوبی پیدا خواهید کرد؛ مثلا هرگاه آماده بودید
که بر سر کسی فریاد بزنید، حالت و صورت خود را تصور کنید. مسلما حرکات
چندان مناسبی نخواهید داشت. آیا خودتان دوست دارید با چنین فردی سر و کار
داشته باشید؟ احتمالا نه. بنابراین خشمتان را مهار کنید.
* نفرت و بیزاری
در
زندگی شخصی و کاریتان احتمالا افرادی وجود دارند که دوستشان ندارید. این
که آنها چه کسانی هستند، مهم نیست. آنچه مهم است نحوه برخورد شماست. سعی
کنید حرفهای عمل کنید.
* رفتار محترمانه
اگر
مجبور هستید با کسی که او را دوست ندارید سروکار داشته باشید، وقت آن
رسیده که غرور و خودپسندی را کنار بگذارید و با آن فرد، درست مانند دیگران،
با تواضع و ادب رفتار کنید. رفتار نامناسب او نمیتواند رفتار بد شما را
توجیه کند. میتوانید با نادیده گرفتن برخورد بدش، او را خلع سلاح کنید.
* جسارت
اگر فرد مورد نظر از فروتنیتان سوءاستفاده کرد، محکم جلوی او بایستید و به او بفهمانید نمیتواند به شما آزاری برساند.
تاجایی که میتوانید از موضوعات نگرانکننده و منفی اجتناب کنید
اندوه و دلشکستگی
کنار
آمدن با اندوه، یکی از مشکلترین کارهایی است که فرد دلشکسته مجبور است
انجام دهد. اندوه میتواند از کارآیی فرد بکاهد زیرا وقتی او مبتلا به
اندوه است، از انرژیاش کاسته میشود و توان برخورد با مشکلات را نخواهد
داشت و در نتیجه موفقیتی عایدش نمیشود.
* توجه به افکار
با
خود بیندیشید که قرار نیست در زندگی همیشه موضوعات ناراحتکننده پیش بیاید
و اگر مشکلات وجود نداشتند، زندگی مانند یک جاده صاف و مستقیم، بدون تپه و
دره و پستی و بلندی و به طور کلی کسلکننده بود. در واقع تپهها و درهها،
جاده زندگی را جذاب و هیجانانگیزتر میکنند.
* انتخاب هدف
اگر
به هدفتان نرسیدهاید، به این معنا نیست که آن هدف دستنیافتنی است. آن را
حفظ کنید و برای رسیدن به هدف، در برنامهتان تغییرات کوچکی بدهید. مثلا
ضربالاجل آن را عقبتر بیندازید.
* ثبت افکار
موضوعاتی
که دقیقا شما را گرفتار اندوه میکند، یادداشت کنید. آنها چه چیزهایی
هستند. شغل، همسایه، درآمد یا تنهاییتان؟ پس از شناخت منبع اندوه، به
دنبال راهحلهای مناسب باشید و برای رفع مشکل اقدام کنید. یکی از
ویژگیهای ذاتی انسان قدرت تغییر شرایط است که بیشتر مواقع آن را به دست
فراموشی میسپارد.
* لبخند
به
زور لبخند زدن، کاری عجیب و سخت است، اما حتی تظاهر به لبخند، میتواند به
فرد احساسی از شادی القا کند. آن را امتحان کنید و از تاثیر شگفتآورش
متعجب شوید.
نگرانی و ناآرامی
وقتی
روند معمول زندگی به خطر میافتد، بسیار طبیعی است که فرد دچار اضطراب و
نگرانی شود. اگر اجازه دهید این احساس منفی وجودتان را فراگیرد، خیلی سریع و
راحت از مهارتان خارج میشود و نهتنها سلامت ذهنیتان را تحتالشعاع قرار
میدهد، بلکه از کارآیی و تمایل شما به ادامه زندگی و حتی گاهی ریسک کردن
میکاهد.
* دوری از موضوعات نگرانکننده
تاجایی
که میتوانید از موضوعات نگرانکننده اجتناب کنید. مثلا اگر شنیدن اخبار
منفی شما را نگران میکند، خود را درگیر این اخبار نکنید زیرا به نگرانی و
اضطراب بیشترتان منجر میشود و شما را از پای در میآورد.
* تنفس عمیق
این
نوع تمرین، به تنفس و ضربان قلب کمک شایانی میکند. هرگاه دچار اضطراب و
نگرانی شدید، شروع به تنفس عمیق کنید و در آن لحظه به هیچ چیز دیگر غیر از
نحوه تنفس توجه نکنید. این کار را حداقل 5 بار تکرار کنید.
* تمرکز بر بهبود شرایط
اگر
وضعیتتان بسیار نگرانکننده است، مثلا میترسید از کارتان اخراج شوید یا
در آزمون مهم پیش رویتان موفق نشوید، نشستن و نگران بودن مشکلی را حل
نمیکند.
به جای آن به راهحلهای احتمالی فکر کنید. مثلا دنبال کار
جدیدی باشید یا با برنامهریزی صحیح، خود را برای آزمون مورد نظر آماده
کنید.
* یادداشت موضوعات نگرانکننده
اگر
موضوعات نگرانکننده، لحظهای رهایتان نمیکنند، آنها را به منظور رسیدگی
در برگهای یادداشت کنید و برای حلشان، زمانی مناسب درنظر بگیرید. بنابراین
تا وقت رسیدگی، لحظهای هم به آنها فکر نکنید. وقتی دائم و در هر لحظه از
زندگی نگران چیزی باشید، اعتماد به نفس خود را از دست میدهید و مشکلاتتان
بیش از پیش میشود.
منبع:سلامت نیوز
بیوقفه میدوند، بدون اینکه از لحظه حال
لذت ببرند. ولی چرا همیشه در اضطرابند؟ منشأ این شتابزدگی چیست؟ چگونه
بیاموزیم که با آرامش دکمه «مکث» را بفشاریم؟
فردریک 39 ساله
میگوید: «دیدن دقیقههایی که به سرعت میگذرند مرا مضطرب میکند. همیشه
احساس میکنم وقت کافی ندارم. به جای راه رفتن، میدوم و به جای جویدن غذا،
آن را میبلعم.» فردریک اظهار میکند که این احساس «بیش از حد آزارش
نمیدهد»، اما از مضرات آن آگاه است.
«وقتی روی اطرافیان و به خصوص
بچههایم فشار میآورم، به خوبی احساس میکنم که آنها را به ستوه میآورم و
نمیتوانم کاملاً از وجودشان لذت ببرم، چون همیشه دغدغه کارهای باقی مانده
و گذر زمان را دارم.»
متاسفانه بیشتر ما به اشتباه فکر میکنیم هر
چه مشغولتر باشیم، موفقتر هستیم. ما بدون اینکه متوجه باشیم دست به بازی
غلطی زدهایم. این بازی گرچه ممکن است در زمینهای موفقیتی برایمان به
همراه داشته باشد، اما در طولانیمدت بسیار مضر بوده و اثرات بد
جبرانناپذیری روی روح و روان و کل زندگیمان میگذارد. در حقیقت سرعت
انجام کار به اندازه تمرکز و آرامشی که باید روی کار داشته باشیم، مهم
نیست.
وقتی عجله میکنیم، در واقع خود زندگی را از دست میدهیم. اگر
قدمهایمان را آرامتر کنیم و از سرعت دیوانهوار خود بکاهیم، میتوانیم
از موهبت و زیباییهای زندگی لذت ببریم و با شگفتی متوجه خواهیم شد باز هم
همه چیز مرتب و کامل پیش خواهد رفت. اما چگونه؟
اولین و مهمترین
گام برای رفتاری آرام داشتن درک این موضوع است که اگر به جای پر کردن تمام
لحظات زندگیتان با کارهای مختلف روزانه و با عجله انجام دادن آنها، رفتاری
آهستهتر و پر از آرامش در پیش گیرید زندگی بهتری خواهید داشت. درحقیقت با
این رفتار میتوانید از هر لحظه زندگیتان بهترین فایده را ببرید.
مثلا:«غذایتان را با سرعت بخورید بدون اینکه از طعم آن لذت کافی ببرید بهتر است یا با حوصله و آرامش بخورید؟»
«ده کار را ـ به خیال خودتان ـ در آن واحد انجام دهید مناسبتر است یا یک وظیفه مهم را تا انتها تمام و کمال انجام دهید؟»
«برای دوست یا عزیزتان به اندازه کافی وقت بگذارنید بهتر است یا با عجله برایشان چند پیغام بگذارید؟»
افراد همیشه عجول و هول که در همه حال مضطرب و پریشان هستند
چند راهنمایی ساده
گرچه
نمیتوان برای تشویق رفتارهای آهسته بدون عجله راهنمایی گام به گام ثابتی
برای همه تهیه کرد، اما مواردی هست که ممکن است به کارتان بیاید؛ البته این
اتفاق در طول زمان رخ میدهد و نمیتوان توقع داشت بلافاصله رفتارهای
پرشتاب را ترک کرد:
ـ کمتر کار کنید
از
تعداد پروژههای کاری و فهرست وظایفتان بکاهید. درواقع بیشتر از کمیت روی
کیفیت متمرکز شوید. روزانه دو یا سه کار ـ یا حتی یک کار ـ بسیار مهم را
در نظر بگیرید و با طمانینه به آن بپردازید. وظایف روزمره و کماهمیتتر را
میتوانید اواخر روز انجام دهید.
ـ انفصال از ابزارهای الکترونیک وقتگیر را تمرین کنید
گاهی
اوقات بد نیست تلفن همراه، آیپد، رایانه و این ابزارها را که بسیار
وقتگیر هستند، خاموش کنید. این وسایل نهتنها وقت باارزشتان را میگیرند،
بلکه به شما اجازه نمیدهند از بودن در کنار عزیزتان لذت ببرید یا صرفا
زمانی مناسب برای خود داشته باشید. زمانی که بتوانید بدون دغدغه کتاب
بخوانید، به پیادهروی بپردازید یا حتی با آرامش غذا بخورید. شما میتوانید
حتی یک روز کامل از این ابزارها دور بمانید. مطمئن باشید لطمهای نخواهید
دید.
ـ جلسات کاری کمتری داشته باشید
این جلسات بیشتر از مفید بودن، اتلاف وقت محسوب میشود. تا آنجا که میتوانید وقتتان را در این جلسات هدر ندهید.
ـ از بیکاری نترسید
این
روزها مردم وقتی مجبورند منتظر چیزی بمانند، ناشکیبا میشوند. در این
لحظات دوست دارند یا با تلفن همراهشان سر خود را گرم کنند یا مجلهای
بخوانند. آنها با خود فکر میکنند بیکار ماندن فقط اتلاف وقت است و حتما
باید کاری انجام دهند. در اینگونه مواقع بهتر است از فرصت پیش آمده
استفاده کرده و راحت و بیخیال در جای خود نشسته و از دیدن اطراف خود لذت
ببرید. یا اگر در صفی ایستادهاید، میتوانید با مردم صحبت کنید و حرفهای
آنها را بشنوید. این کار را تمرین کنید و پس از مدتی میبینید که آن را با
لبخند انجام میدهید.
ـ از مسئولیتهایتان بکاهید
تمام
مسئولیتهای زندگی را به دوش خود نگیرید؛ زیرا این کار شما را به عجله
کردن وامیدارد. تقسیم کار بهترین حالت است. در ضمن کارهای غیرضروری را هم
حذف کنید. عجله نکنید تا زندگی شیرینی داشته باشید
ـ وقت کافی در نظر بگیرید
اگر
شما معمولا با عجله سر قرارهایتان حاضر میشوید، به این معناست که وقت
کافی برای آنها اختصاص نمیدهید. اگر باید جایی بروید، حتما برای آماده شدن
وقت مناسبی در نظر بگیرید تا مجبور نشوید برای حاضر شدن در محل مورد نظر
عجله کنید.
گردآوری:بخش روانشناسی بیتوته
هوش قابل رشد است و کارهای زیادی برای تقویت آن میتوانید انجام دهید.
برای باهوش بودن به سه چیز نیاز دارید:
۱. آموزش دیدن برای فرایندهای فکری
۲. داشتن اطلاعات زیاد
۳. تمرکز کردن بر یک مشکل یا ایده
بعنوان مثال، توماس ادیسون به این دلیل میتوانست روی لامپ برق فکر کند که:
۱. برای اینکه یک متفکر منطقی باشد آموزش دیده بود
۲. درمورد مهندسی برق چیزهای زیادی میدانست
۳. روی حل یک مشکل تمرکز کرده بود
در زیر به اقدامات کوچکی اشاره میکنیم که اگر به صورت روزانه انجامشان دهید میتوانید بسیار باهوشتر باشید.
۱. تا ۳۰ دقیقه بعد از بیدار شدن از خواب، ۲ لیوان آب بنوشید.
بدن
شما بخاطر ساعتهای متمادی خواب بودن، ۹-۶ ساعت است که آبی دریافت نکرده
است. آب برای تصفیه موادزائد و توازن مایعات بدن ضروری است. نوشیدن دو
لیوان بزرگ آب در ابتدای صبح، کمبود آب بدنتان را جبران خواهد کرد. تحقیقی
که روی کودکان انجام گرفته بود نشان داده است که نوشیدن آب بعد از برخاستن
از خواب، قدرت ذهن آنها را برای انجام تکالیف فکری بالاتر برده است.
۲. در زمان صبحانه خلاصه یک کتاب را بخوانید.
کتاب
خواندن کاری فوقالعاده است اما زمان صبحانه به چیزی بسیار کوتاهتر نیاز
دارد. به جای خواندن مقالات جدیدی که تاثیر چندانی بر زندگی و هوش شما
ندارند، خلاصه کتابهای پرفروش جهان را مطالعه کنید.
۳. در فاصله بین خانه تا محلکار به یک کتاب صوتی گوش دهید.
حتی
اگر از خانه تا محلکارتان ۱۰ دقیقه طول بکشد، باز هم میتوانید چند کتاب
صوتی روی حافظه گوشی همراهتان بریزید و در این مسیرهای رفتوآمد به آن گوش
دهید.
۴. در حین کار کردن چای سبز بنوشید.
برخلاف
کافئین که باعث مضطرب شدن بسیاری از افراد میشود، چای سبز حاوی ال-تیانین
است. این آمینواسید موجب افزایش امواج آلفای مغز میشود:
در عمل این یعنی برخلاف قهوه که اضطراب را
در افراد تحریک میکند، چای سبز مرغوب تمرکزی توام با آرامش البته بدون حس
خوابآلودگی در فرد ایجاد میکند. به همین دلیل است که ال-تیانین را به
صورت مکمل هم برای ریلکسیشن و تقویت سلامت قلبی-عروقی عرضه میکنند.
۵. در طول روز چرت کوتاهی داشته باشید.
چرت
کوتاه به مغزتان کمک میکند سرحال شود. ثابت شده است که یک چرت کوتاه در
حین یادگیری سرعت یادگیری را بالا میبرد. ذهن شما ریتمی دارد که مشخص
میکند چه زمان خوابآلود است و چه زمان به خواب نیاز دارد.
همانطور که میبینید بیشتر افراد وسط روز
خوابآلودتر میشوند. این بهترین زمان برای یک چرت کوتاه است تا هوشیاری و
کارایی برای باقی روز به شما برگردد.
۶. در طول روز قند و شکر مصرف نکنید.
درواقع
اگر بتوانید مصرف آن را به طور کل قطع کنید، بهتر است. اما اگر
نمیتوانید، سعی کنید در زمانهایی که به تمرکز نیاز دارید از قندیجات
استفاده نکنید. بالا و سپس پایین آوردنهای قند برای عملکرد هوشمندانه مغز
خوب نیست. چیزی که خیلی خوب برای آن موثر است اسیدهای چرب میباشد. سعی
کنید قندیجات را با با چیزی مثل ماهی یا تخممرغ جایگزین کنید.
۷. فقط چند بار در روز به وبسایتهای اجتماعی سر بزنید.
توجه به مشتری هنری فراموش شده است، اما امروز می خواهیم در مورد آن صحبت کنیم. در ادامه به هفت راه درخشان و مطمئن نگاهی خواهیم داشت که کمک می کنند بدون اینکه در جریان پشتیبانی شما از مشتریان ریتمی جابجا شود، توجه به مشتری در جریان پشتیبانی قرار گیرد. از طریق مثال هایی که فهرست شده اند، می توانید بهترین مورد را انتخاب کنید تا با توسعه آن در کسب و کار خود بتوانید یک تشکر واقعی را به مشتری خود تحویل دهید.
تلفن
همراه این روزها تبدیل به عضوی از بدن ما شده اند و کمتر پیش می آید که
مدت زمانی طولانی را از ما جدا باشند. اپلیکیشن های هیجان انگیز، دنیای بی
نهایت اینترنت و صد ها عامل دیگر، این دستگاه های کوچک را به شدت برای ما
جذاب می کنند و البته باعث می شوند تا رفتار ما و روابط اجتماعی ما نیز بر
اساس آن ها، دستخوش تغییر شود.
خانم
آژا فراست، به تازگی مقاله ای را در فوربز به رشته تحریر درآورده که در آن
تاثیر کنار گذاشتن موبایل را بر روی روابط انسانی مورد بررسی قرار می دهد.
فراست
معتقد است که بدون تلفن همراه، ما انسان های دلنشین تری برای معاشرت می
شویم و به همین ترتیب قادر خواهیم بود روابط اجتماعی بهتری را به وجود
آوریم.
من همکاری
به نام آلن دارم که تا به حال ندیده ام، موبایل به دست داشته باشد. مطمئن
هستم که آلن موبایل دارد؛ ما با هم پیامک رد و بدل می کنیم و در حین حرکت
صحبت می کنیم، اما هیچ وقت نشده که به صورت حضوری، آلن را با موبایلش
مشاهده کنم.
در واقع آلن یک قانون خیلی جالب برای بهبود روابط خود وضع کرده است؛ او هیچ وقت در حضور دیگران، به سراغ موبایلش نمی رود.
وقتی
که آلن برای بهبود روابط برای اولین بار از قانونش برایم سخن گفت، با خود
گفتم که او دیوانه است. مگر می شود موبایل را دائم چک نکرد؟ من چه تنها
باشم، چه افراد دیگری کنارم باشند، همیشه به سراغ موبایلم می روم؛ در غیر
این صورت چگونه می توانم متوجه شوم که ایمیل جدیدی برایم آمده و یا در فلان
شبکه اجتماعی، پیغامی برایم گذاشته شده است؟
با
این وجود وقتی به روابط اجتماعی آلن در دفتر کارمان دقت کردم، تازه متوجه
هدف او شدم. آلن با هر کسی که سخن می گفت، موفق می شد تمام توجه مخاطب را
به خود جلب کند. گویی همه افراد، از مشتری گرفته تا رئیس و همکار، از
معاشرت با آلن لذت می بردند.
اینگونه
شد که من هم تصمیم گرفتم قانون آلن را برای یک هفته پیاده کنم و وقتی که
در حضور افراد دیگر هستم، به هیچ وجه به سراغ تلفن همراهم نروم.
تلفن همراه این روزها تبدیل به عضوی از بدن ما شده است
موارد زیر، نتایجی هستند که در این یک هفته توانستم به آن ها دست پیدا کنم.
۱. افراد قانون من را تکرار کردند
طی
یک جلسه چهار ساعته، باید با یکی از همکارانم بر روی پروژه ای بسیار مهم و
حساس، کار می کردم. در طول این چهار ساعت، به هیچ وجه به سراغ موبایلم
نرفتم. در کمال تعجب دیدم که این کار من بر روی همکارم نیز تاثیر گذاشته و
او هم بسیار کم به سراغ موبایلش می رود.
بد
نیست بدانید که همکاری که در موردش صحبت می کنم، یک کاربر بسیار فعال در
شبکه های اجتماعی است و همیشه با دنیای مجازی ارتباط تنگاتنگی دارد. راستش
را بخواهید، خودم هم انتظار نداشتم رفتارم اینچنین روی او تاثیر بگذارد.
اما
در طول یک هفته ای که پشت سر گذاشتم، تنها همین یک مورد نبود که تحت تاثیر
قانون من قرار گرفت. وقتی که با کسی مشغول معاشرت هستید و به هیچ وجه به
سراغ موبایلتان نمی رود، طرف مقابل نیز تحت فشار قرار می گیرد تا زمان چک
کردن موبایلش را بسیار کوتاه کند و از دفعات این کار نیز بکاهد.
اگر
بخواهم به همان جلسه چهار ساعته ای که در ابتدا به آن اشاره کردم باز
گردم، باید بگویم که نتیجه پروژه بسیار سریع تر از آن چیزی که فکرش را می
کردیم حاصل شد و همین نحوی بهبود روابط اجتماعی است. باور کنید که افزایش
راندمانی که از چک نکردن مرتب موبایل به دست می آید، به تاخیری چند ساعته
در پاسخ به ایمیل ها، می ارزد.
۲. افراد دوست داشتند بیشتر با من صحبت کنند
من
با هیچ کس درباره نقشه خود درباره کنار گذاشتن موبایل صحبتی نکرده بودم و
همکارانم از این موضوع اطلاع نداشتند، با این حال رفتار آن ها نشان می داد
که ناخودآگاهشان از تصمیم من لذت برده است و این در روابط اجتماعی من تاثیر
بسزایی داشت.
در
زمانی که با دیگران معاشرت می کردم، آن ها توجه بالای من به خود را درک می
کردند و این باعث بهبود روابط اجتماعی من است. در این مدت مهارت شنیدن من
بسیار بالا رفت و این موضوع یکی از عواملی شد که در ارتباطم با دیگران
تاثیر بسیار مثبتی گذاشت.
در
نتیجه این اتفاق در روابط اجتماعی من تاثیر فراوانی گذاشته بود، مکالمات
رنگ و بویی دیگر پیدا کرد. هنگامی که موضوعی بامزه را برای افراد تعریف می
کردم، آن ها بیشتر می خندیدند و یا زمانی که مکالمه ای جدی را شروع می
کردم، مخاطبان با صداقت بیشتری سخن می گفتند.
رفتار
من حتی باعث شده بود تا شخصیتم بیش از پیش توجه دیگران را به خود جلب کند.
همکارانم دیگر صرف داشتن یک مکالمه و اظهار ادب، سؤالاتی از قبیل «چطوری؟»
یا «چه خبرها؟» را نمی پرسیدند و در عوض با صرف زمان بیشتری، به دقت پیگیر
موضوعات شخصی یا پروژه هایم می شدند.
۳. افراد به من اعتماد بیشتری کردند
به
تازگی تحقیقاتی به انجام رسیده است که نشان می دهد استفاده از موبایل،
زمانی که در کنار افراد دیگری هستید، شخصیتی غیر قابل اعتماد را از شما در
ذهن دیگران به ثبت می رساند و باعث تخریب روابط اجتماعی میشود
به
گفته محققین، موبایل ها یادآور این موضوع هستند که در خارج از دیوار ها،
شبکه ای گسترده از افراد وجود دارد که ما می توانیم با آن ها در رابطه
باشیم. همین موضوع، باعث می شود عمق روابط اجتماعی کاهش پیدا کند و نزدیکی
کمتری بین افراد شکل بگیرد.
و باید بگویم که من در طول یک هفته تجربه ام، از نزدیک نتیجه این تحقیقات را احساس کردم.
در
نهایت باید اعتراف کنم که استراتژی آلن آنچنان تاثیر گذار بود که من تصمیم
گرفتم آن را به صورت دائم اجرا نمایم. دروغ نمیخواهم بگویم، پیاده سازی
این موضوع بسیار سخت و دشوار است، اما من به مرور زمان تکنیک هایی را پیدا
کردم که در اجرا به کمک آمد:
– هنگامی که می دانم می خواهم به ملاقت فردی بروم، موبایلم را خاموش می کنم.
– در جلسات، موبایلم را از جیبم خارج کرده و در داخل کیف قرار می دهم تا بدین شکل دسترسی به آن سخت تر باشد.
– در ذهنم یک بازی را شکل می دهم. در این بازی به ازای هر زمانی که به سراغ موبایلم نروم، امتیاز بیشتری را کسب می کنم.
–
به خودم یادآوری می کنم که چک نکردن موبایل چه تاثیر مثبتی بر روی روابط
اجتماعی و انسانی من می گذارد و این رابطه ها چگونه در آینده می توانند به
کمک من بیایند.
در
آخر برای مواقع اضطراری نیز توصیه ای دارم. اگر کسی منتظر پاسخ من باشد، و
من از زمان جلسه های پیش روی مطلع باشم، در یک ایمیل کوتاه به مخاطب خود
توضیح می دهم که تا چند ساعت دیگر در دسترس نخواهم بود و بعد از آن به او
پاسخ می دهد.
اگر
موقعیتی اورژانسی در طول یک جلسه جریان داشته باشد، موبایل را در جیبم قرار
می دهم و هرگاه موضوعی پیش آمد، به دستشویی می روم و پاسخ های لازم را
ارسال می کنم.
منبع:دیجیاتو
افرادی که در زندگی شان موفق هستند، برای
رسیدن به موفقیت شان برنامه ریزی های سختی داشته اند. سوالی که در اینجا
مطرح می شود این است که افراد موفق با پولشان چه کارهایی انجام می دهند؟
مدیریت
موثر پول، مهارتی مهم در موفقیت است. خیلی از افراد موفق از سال های اولیه
زندگی شان، تصمیم می گیرند که در مورد پول کارآمد باشند.
زندگی
بر مبنای درآمدتان یک مهارت مدیریت مالی است. بعضی از ثروتمندترین افراد
دنیا با تمام وجود این اصل را به کار بسته اند. برای مثال، سر جان تمپلتون،
سرمایه گذار افسانه ای که تبدیل به یک میلیاردر شد، حتی وقتی از راه های
محدود رشد کرد، 50 درصد از درآمدخود را پس انداز کرد. اگر این بیش از حد
توان شماست، نگران نباشید. می توانید با پس انداز 10 تا 15 درصد از
درآمدتان به موفقیت مالی دست یابید.
نکته: با جستجوی راه هایی برای پس انداز آغاز کنید.
برای افراد موفق ارزش کالا مهم تر است
قیمتی
که برای یک غذا یا یک لباس یا سرمایه گذاری در کاری می پردازید تنها بخشی
از داستان است. افراد موفق به ارزش آن کالا هم می اندیشند. در سرمایه گذاری
ها، چشم انداز رشد آن سرمایه گذاری در آینده را در نظر می گیرند.
برای
موارد شخصی، در پی محصولاتی با کیفیت بالا هستند که عمر بیشتری داشته
باشند. برای مثال، ممکن است یک جفت کفش خوش دوخت تجاری قیمتی معادل 200
دلار یا بیشتر داشته باشد اما اگر از این کفش ها به خوبی نگهداری شود، سال
ها عمر خواهند کرد.
نکته : محصولاتی با کیفیت بالا خریداری کنید که برای مدتی طولانی دوام داشته باشند.
افراد موفق می دانند که سپرده های خود را چگونه مدیریت کنند
باید
حدی بر اقساط خود در ماه بگذارید. به گزارش CNN، متوسط قیمت لوازم خانگی
آمریکایی بیش از 15 هزار دلار بدهی و قسط همراه خواهد داشت. همچنین افراد
موفق همیشه گوشه چشمی به کارمزدهای بانکی خود دارند؛ اینکه چه مقدار برای
استفاده از ATM و تراکنش های دیگر می پردازید. وقتی نحوه کار سیستم را درمی
یابید، اجتناب از این کارمزدها بسیار راحت خواهد بود.
نکته : تنها مرور 5 تا 10 دقیقه ای حساب مالی تان در هر ماه، تمام وقتی است که برای درک این کارمزدها و صرفه جویی در آن لازم است.
افراد موفق در پی راه هایی برای کسب درآمد بیشتر هستند
افراد موفق بعد از تغییرات بزرگ در زندگی دارایی خود را با آن هماهنگ می کنند
آیا
اخیرا ازدواج کرده اید؟ آیا همسرتان از آرزوهای تان اطلاع دارد؟ اینها
نکاتی هستند که افراد موفق در امور مالی به طور موثر انجام می دهند. اختصاص
دادن وقتی برای مرور زندگی خود و طرح های مالی تان حداقل یک بار در سال،
روشی عالی برای قرار گرفتن در قله تغییرات مهم است.
افراد موفق به درآمدی راکد قانع نیستند؛ در پی راه هایی برای افزایش درآمد هستند
بعضی
ها درخواست پول بیشتری ندارند یا فقط برای افزایش چند درصدی و محدود خود
را آماده می کنند. متاسفانه آن میزان درآمد یعنی که شما بی حرکت ایستاده
اید و تورم، قدرت خرید شما را در خود می بلعد. در عوض، افراد موفق در پی
راه هایی برای کسب درآمد بیشتر هستند. درآمد بیشتر، انتخاب هایی برای علایق
شخصی و نوعی حس امنیت به شما می دهد.
افراد موفق عملیات روزانه
برای افزایش درآمد خود انجام می دهند. برای مثال، در دوره هایی آموزشی برای
افزایش مهارت هایشان شرکت می کنند یا در ایده هایی برای افزایش خلاقیت
شرکت خود همکاری می کنند. آنها می دانند که چگونه برای پول بیشتر، اقدام
کنند.
نکته: به خود لطفی بکنید و زمینه هایی را بیاموزید که درآمد بالا دارند.
افراد موفق یک زنگ هشدار دوره ای برای هر ماه در تقویم خود برای مرور حساب های مالی شان دارند
رسیدن
به موفقیت مالی نیازمند ایجاد عادت هایی آرام و مستمر است. این می تواند
شامل عادت کنترل ترازنامه مالی تان شود. افراد موفق هر ماه، زمانی حدود 30
تا 60 دقیقه را به مرور تمامی حساب های مالی خود اختصاص می دهند : سرمایه
گذاری ها، حساب های بانکی، کارت های اعتباری و ... وقتی خطایی نادیده
انگاشتنی را می بینند، بلافاصله دست به کار می شوند.
افراد موفق در مورد پول، ریسک های احمقانه نمی کنند
از
قول وارن بافت Warren Buffett گفته اند: «دو قانون پول: قانون شماره یک
این است که هرگز پول را از دست ندهید. قانون دو: به قانون یک توجه کنید.»
تمامی سرمایه گذاری ها تا حدودی خطر به همراه دارند (و بنابراین پتانسیل از
دست دادن پول را هم دارند.) گفته شده که افراد موفق از دو ابزار قدرتمند
برای اجتناب از ضرر و شکست استفاده می کنند. آنها ارزش بیمه و ایجاد دارایی
درآمدزا برای کنترل خطر را درک می کنند. (مثل خانه و بیمه عمر)
افراد موفق مسوولیت را به افراد متخصص واگذار نمی کنند
افراد
موفق در پی توصیه های افراد متخصص هستند و با این وجود هرگز مسوولیت را
واگذار نمی کنند. برای مثال، بسیار معقول است که توصیه هایی را از حسابدار
مالیاتی برای برنامه ریزی امور مالی جویا شوید اما، افراد موفق برای پرسیدن
وقت می گذارند و آن فرد را برای گرفتن توصیه هایش ارزیابی می کنند.
افراد موفق می دانند که موفقیت مالی تنها یک جنبه از زندگی موفق است
در
پی موفقیت مالی بودن هدفی ارزشمند است. منابع مالی مهم، انتخاب های بیشتری
را در اختیار شما قرار می دهند تا به دلایلی که باورشان دارید، وقت و
انرژی اختصاص دهید. همچنین می تواند به معنی دسترسی پیشرفته به تکنولوژی،
بهداشت و فراغت باشد ولی افراد موفق درک می کنندکه موفقیت مالی تنها یک
جنبه از زندگی موفق است. برای مثال، نادیده گرفتن سلامتی در دنبال پول
رفتن، یک استراتژی بسیار ضعیف محسوب می شود.
منبع : مجله پنجره خلاقیت
اهداف هر شخص نمایانگر شخصیت درونی او
هستند. شخصیتی که حالات بیرونی او را شکل میدهند. دستیابی به اهداف هر چند
کوچک، باعث ایجاد تفکری مثبت نسبت به خود و در نتیجه بالا بردن ضریب
اعتماد به نفس و در نهایت آسان جلوه نمودن همۀ امور می شود. اما بی مقدمه،
چگونه هدفی دست یافتنی است ؟ یا به زبانی دیگر اهداف چگونه باید انتخاب
شوند تا سریعتر به آنها نائل شده و نتیجۀ بهتری بگیریم ؟
شناخت و اهمیت انتخاب هدف
یکى
از مسائلى که در موفقیت هر فرد اهمیت فوق العاده دارد، بلکه پایه و اساس
موفقیت است، شناخت و انتخاب هدف است، زیرا انسان، آزاد و خود مختار است و
هدف خود را براساس عقل و منطق برمى گزیند، اما هدفِ حیوان را غریزه معیّن
مى کند. بنابراین در هر حرکتى باید بدانیم چه مى خواهیم، به کجا باید برویم
و از چه ابزارهایى براى رسیدن به مقصد بهره ببریم تا بتوانیم بهترین راه
رسیدن به آن را برگزینیم. تا مقصد و مقصود براى ما مشخص نباشد، انتخاب راه و
رسیدن به آن هم مقدور نخواهد بود. رسیدن به مقصد با هدفِ نامعلوم و راه
نامشخص و در زمان غیر معیّن، امرى ناممکن است. زندگیِ بدون هدف و مقصد،
زندگى واقعى نیست. بى هدفى، انسان را به پوچى و نیهلیسم مى کشاند. تحقیقات
نشان مى دهد بعضى از کسانى که خودکشى کرده اند در زندگى هدفى نداشته اند.
اولین
و عمده ترین دلیلِ آن که عده اى از مردم موفق نمى شوند، آن است که نمى
دانند چه مى خواهند و در این بین سر در گم شده اند… آن ها بدون هدف به دور
خود مى چرخند و در پایان به همان نقطه آغازین برمى گردند و به دنبال هدفى
نامعلوم و عبث با سرعت به بیراهه مى روند و تصور مى کنند که به جلو مى
روند.شاید بعضى بپندارند که شناخت هدف، کار آسانى است و در بدو امر هم چنین
مى نماید، لکن با کمى دقت در مى یابیم که چنین نیست، زیرا در یک نگاه کلى
هدف ها بر دو قسم اند: یک قسم هدف هایى هستند که شناخت آن ها با اندک
معلومات و تجربه ممکن است; این هدف ها هدف هاى معمولى و مقطعى است. اما یک
سلسله هدف هاى عالى و چند بعدى نیز هست که شناخت آن ها به دانش و تجربه و
اندیشه بسیار نیاز دارد.
هدف باید قابل دسترسی و در دسترس باشد
معیار تعیین اهداف چیست ؟
ابتدا
باید هدفی را که میخواهیم انتخاب کنیم ببینیم آیا ارزش رسیدن دارد یا نه.
منظور اینکه ببینیم آیا این هدفی که من انتخاب میکنم مرا به ارزشهایم
خواهد رساند یا خیر. گزینش این هدف ضرورت دارد؟ آیا من به رسیدن به این هدف
نیاز دارم؟ آیا این هدف واقعا ارزشمند است؟ روشنتر عرض کنم، محاسبه کنیم
که انتخاب این هدف آب در هاون کوبیدن است یا کار نیکو کردن است که پرش کنیم
(کار نیکو کردن از پر کردن است) به این معنا که شدیدا در راه رسیدن به
هدفمان تلاش کنیم.
- هدف باید مشخص و معین باشد. (یک عدد اتومبیل پژو)
- قابل اندازه گیری باشد.
یعنی حتی مختصات آنرا هم بتوان از همین حالا تعیین کرد. (اتومبیل پژو سفید
مدل ۸۷) – در خیال و توهم نگنجد و مربوط به زمان آینده و قدیم نیز نباشد.
- هدف قابل دسترسی و در دسترس باشد. (یک
عدد اتومبیل فورد مدل ۲۰۰۹ تقریبا در ایران در دسترس نیست پس پژو سفید
انتخابی بهتر است) – خیلی زیاد من هدفم را دوست دارمبزرگ و عجیب نباشد
-> رسیدن به اهداف بسیار بزرگ نیازمند کسب موفقیتهای پی در پی کوچک و
در نهایت آمادگی برای رسیدن به اهداف بزرگ و در نتیجه کسب موفقیتهای بزرگ
است.
- هدف مطابق با علاقه و خواست ما باشد. (من
به اتومبیل سفید بیشتر علاقه دارم، از نوع پژو) – البته علاقه به موارد
بیهوده زیاد است مثلا تزیین بیخودی اتومبیل و یا علاقه به داشتن یک عتیقۀ
گرانقیمت و بی مصرف. در نقطۀ مقابل، در مواردی که علاقه نداریم اما
میدانیم هدفی موثر و مفید است، باید با کسب اطلاعات ایجاد علاقه کنیم.
- در بازۀ زمانی مشخصی تعیین شود و دستیابی به آن محدود به زمان باشد.
(می خواهم یک اتومبیل پژو مدل ۸۷ تا ۳ ماه دیگر داشته باشم) – در بازۀ
زمانی یک ماه تا حداکثر یک یا دو سال باشد و همچنین کمتر یا بیشتر نباشد.
مثلا ترک سیگار که شاید به یک روز بتوان این کار را انجام داد اما سه روز
دیگر دوباره تکرار میشود ولی اگر در بازۀ زمانی یک ماهه باشد با کم کردن
روزی یک نخ، میتوان تا حدودی این هدف را عملی کرد.
که نتیجۀ این نوع انتخاب همان انتخاب هوشمندانه است.
اهداف مهمتر و لازمتر در اولویت دستیابی قرار دارند
نقش هدف در کسب موفقیت
افراد
عادى در مسیر تند باد حوادث و عوامل جبرى جامعه و محیط و تاریخ، خود را مى
بازند و تسلیم شرایط موجود مى شوند و منتظر مى مانند تا آن عوامل آنان را
به سمت و سویى بکشاند. چنین افرادى در این اندیشه نیستند که با هدف گیرى
هاى صحیح و عاقلانه بتوانند خود را در مسیر تکامل قرار دهند، ترقى و انحطاط
براى آنان مطرح نیست، بلکه مانند حیوان براساس غریزه حرکت مى کنند و جز به
لذت هاى حیوانى به چیزى دیگر نمى اندیشند. اما انسان هاى بلند همت حتى
زمانى که موفقیتى هم به دست مى آورند، کوشش مى کنند با انتخاب هدف هاى عالى
تر و کوشش هاى جدى تر آن را وسیله تکامل بیشتر قرار داده و از آن عبور
کرده به موقعیت بهترى دست بیابند. در واقع هر هدف عالى براى آنان بسان آب
زلالى مى شود که به ریشه درخت شخصیت انسانى آنان نفوذ کرده و آن را شکوفا و
بارور مى سازد. پس براى رسیدن به موفقیت، در اولین گام باید بدانیم چه
هدفى را دنبال کنیم و چه مى خواهیم تا بتوانیم براى رسیدن به آن برنامه
ریزى کنیم.
یک نوجوان و جوان باید در نظر بگیرد
در آینده مى خواهد چه نقشى را در جامعه ایفا کند؟ چه کاره شود؟ به کدام سو
برود و از چه راهى زندگى اش را تأمین کند؟ چه شغلى در آینده شایسته است
برگزیند؟ در کدام شهر زندگى کند و چگونه براى خود و جامعه اش مفید باشد؟
باید اهداف مقطعى و دراز مدت خویش را در آغاز راه با فکر و اندیشه و مشورت
با دیگران مشخص کند تا در تصمیم گیرى دچار تردید و خطا نشود.
چه کنیم تا بهتر و مثمر ثمر هدف انتخاب کنیم ؟
-
بدانیم چه کسی هستیم و چه خصوصیاتی داریم مثلا نقاط قوتی داریم که در
رسیدن به این هدف به ما کمک میکند پس با قوای بیشتری هدف را دنبال میکنیم
و یا اینکه نقاط ضعفی داریم که شاید در رسیدن به این هدف ما را خسته کند،
پس باید در رفع آنها کوشید. مثلا تنبلی یکی از نقاط ضعف بسیاری از
انسانهاست و همچنین ناامیدی.
- با اعتماد به نفس و اطمینان به رسیدن به هدف شروع کنیم و بدانیم که وقتی شروع کردیم، هیچ چیز جلودار ما نیست و هیچ مانعی وجود ندارد که بتواند جلوی ما را بگیرد.
- افرادی را برای خود نمونه و الگو
قرار دهیم. نه اینکه مثلا آقای … که صاحب کارخانه … است و یا استاد … که
صاحب سبک است. همین عباس آقای سرکوچه هم که به هدفی مانند هدف ما رسیده
میتواند نمونه باشد.
- وسایل لازم برای مسیر را وصلۀ خود کنیم مانند امیدواری، پشتکار، کوشش، تفکر مثبت، جذب.
- قبل از انتخاب هدف در مورد آن تحقیق
کرده و سختیها و چالشهای آنرا بدانیم تا عزم خود را بیشتر جزم کرده و با
امید بیشتری شروع بکار کنیم.
- اهداف مهمتر و لازمتر در اولویت دستیابی قرار دارند.
- هدف را دستیافته ببینیم و حال بررسی کنیم که این راه به رفتنش میارزد یا خیر.
گردآوری:بخش روانشناسی بیتوته
منابع:
pourali.net
old.ido.ir
در دنیای پرمشغله امروز، آنچه حتی بیش از
سلامت اهمیت دارد این است که چقدر کار در طول یک روز انجام می گیرد.
بنابراین تعجبی ندارد که ما میزان بالایی از فشار خون بالا، بیماری عصبی و
دیگر بیماری های مرتبط استرس را در دنیای امروز تجربه می کنیم. حتی وقتی هم
که به مسافرت می رویم، اغلب با استرس بیشتر از قبل بر می گردیم. بنابراین
گاهی سفر هم علاج دردمان نمی شود و آرامش را برایمان به ارمغان نمی آورد.
در همین رابطه این مقاله به راهکارهایی می پردازد که با به کار بردن آنها
می توانید آرامش را به زندگی پرمشغله خود هدیه کنید.
خنده:
خنده خلق و خو را بهبود می بخشد، موجب کاهش تنش و آرامش می شود و محیطی
مثبت ایجاد می کند. خنده منحصر به فرد است و موجب افزایش اندورفین و کاهش
میزان ترشح هورمون استرس در بدن می شود. خنده هم برای شما هم اطرافیانتان
مفید است.
راز آرامش درون در شادی است
انجام یک کار در یک لحظه:
اغلب ما در جهان خلاقیت مدار امروز روی انجام چند کار در یک زمان تمرکز می
کنیم و این مساله کیفیت زندگی را پایین می آورد. بنابراین انجام یک کار در
یک زمان موجب کاهش استرس می شود و کیفیت کار را بالا می برد.
نظم: سعی
کنید همیشه منظم و مرتب باشد. یک میز کاری شلوغ یا یک اتاق به هم ریخته هم
می تواند موجب استرس شود. بنابراین نظم و ترتیب بر هر چیزی اولویت دارد.
تمرینات تنفسی: تمرینات
تنفسی مختلفی وجود دارد که می توانید به وسیله آنها به آرامش برسید.
بهترین نوع آن تمرین دم و بازدم هرکدام به مدت 4 ثانیه است. روش دیگر نشستن
با چشم های بسته و احساس کردن دم و بازدم از ریه هاست. این تمرین تنفس را
هرجایی می توان انجام داد؛ در محل کار، زمان ترافیک و در تختخواب قبل از
خوابیدن.
راز آرامش درون در ایجاد آرامش در محیط اطراف خویش است
موسیقی:
گوش دادن به موسیقی روش خوبی برای کم کردن استرس و لذت بردن از آرامش در
طول روز است. البته مطمئن باشید که موسیقی آرامش بخش گوش می دهید موسیقی
کلاسیک انتخاب خوبی است که ضربان قلب و فشار خون را پایین می آورد.
تصویرسازی ذهنی:
می گویند فکر و جسم با هم در ارتباط هستند. با تصویرسازی ذهنی و تصورکردن
خود در محیطی آرامش بخش می توانید آرامش را به خود هدیه کنید. تنها یک
دقیقه زمان می برد اما همین یک دقیقه می تواند آرامشی را که می خواهید به
شما بدهد.
باتصویرسازی ذهنی می توانید آرامش را به خود هدیه کنید
ورزش: حتی یک پیاده روی کوتاه مدت تفاوت بسیاری ایجاد می کند. ورزش علاوه بر اینکه شما را از کارتان دور می کند موجب ترشح هورمون اندورفین می شود. ورزش منظم فواید بسیاری دارد از جمله کیفیت خواب را بالا می برد و از بسیاری از بیماری ها جلوگیری می کند.
منبع:هفته نامه زندگی مثبت
شاد زندگی کردن آرزوی هر شخصی است و تلاش های بسیاری برای آن می کند. این بار شما به روش های مستربین زنگی شادی داشته باشید.
در
دنیای کمدی، هنرپیشه ای انگلیسی وجود دارد که او را با نام مستربین
Mr.Bean می شناسیم. از آنجا که فیلم هایش در تلویزیون خودمان هم بارها پخش
شده است، حتما شما خواننده عزیز هم او را می شناسید و حداقل چند کلیپی از
او دیده اید؛ بحث ما درباره نوع نگاهی است که این شخصیت به زندگی دارد.
مستربین
مردی است که نه تحصیل کرده، نه پول دارد و نه خوش قیافه است. او نه هنری
دارد، نه خانواده ای، نه خانه ای از خود و نه حتی دوست و آشنایی. دائم خراب
کاری می کند، اما شاد است. در همان دنیای کوچک و به چشم ما خالی خودش،
خوشحال است. به خاطر از دست دادن چیزی غصه نمی خورد، حسرت چیزی را ندارد.
تنها کس و کار او یک خرس عروسکی کهنه است که با تخیل خودش به او موجودیت می
بخشد، با او حرف می زند و او را همه جا با خود می برد.البته که مستر بین
کاراکتری ساخته و پرداخته ذهن نویسنده و کارگردان است و نقطه ضعف های
بسیاری هم دارد، اما دروغ محض نیست. در واقع همه ما در زندگی روزمره با
کسانی مواجه می شویم که به زعم ما چیزی ندارند، اما احساس شادی و خوشبختی
دارند؛ راستی راز شادمانی این افراد چیست؟
راز شاد زندگی کردن مستر بین چیست؟
برای شاد بودن در زندگی مانند مستربین در لحظه زندگی کنید
آنچه
شادی ها را از ما می گیرد و پای غصه ها را به زندگی ما باز می کند، فارغ
بودن از لحظه حاضر و پرداختن به گذشته و آینده است. خاطرات تلخ، حسرت ها،
آرزوهای بر بادرفته، خوشبختی از دست رفته در گذشته و نیز رنج ها و مخاطرات
هنوز نیامده، ترس های مبهم، اضطراب های نامعلوم، نگرانی های بی اساس در
آینده باعث می شود از زمان حال غایب باشیم و نتوانیم خوبی های لحظه را
ببینیم و از آن لذت ببریم. فرض کنید در یک روز بهاری در خیابان راه می روید
که ناگهان باد و بارانی شروع می شود که زمین و زمان را به هم می ریزد.
ممکن است وقوع چنین رخدادی، خرابی، خسارت یا ترسی را به یادتان آورد. ممکن
است با مقایسه اوضاع کشوری که پیش از یک زلزله وحشتناک چنین آب و هوایی در
آنجا دیده شده بود، بترسید که مبادا این آب و هوا هم زلزله بدی به دنبال
داشته باشد یا نگران شوید که نکند لباس های روی بند رختتان را باد ببرد
و...در صورت چنین تصوراتی در لحظه حضور نخواهید داشت و نمی توانید لطافت
هوا و خنکای باران را روی پوست صورتتان احساس کنید. پرواز شکوفه ها و برگ
های نورس را در هوا و تغییر رنگ و حالت دم به دم آسمان را ببینید و به این
ترتیب یکی از زیباترین تابلوهای سمعی و بصری طبیعت را از دست خواهید داد.
مستربین در لحظه زندگی می کند. به هر اتفاقی در همان لحظه ای اهمیت می دهد
که وجود دارد. وقتی گذشت فراموشش می کند و به دنبال لحظه بعد می رود؛ لذا
مزه های تلخ زیر زبانش نمی ماند و ترس از آینده عیشش را منقص نمی کند.
در زندگی تان کم توقع باشید تا با شادی زندگی کنید
رشته
آرزو، دراز است و هرگز به آخر نمی رسد. همواره آنچه را داریم نمی خواهیم و
آنچه را نداریم می خواهیم. واضح است که ناکام می شویم، خشمگین می شویم.
افسرده می شویم و شادی از کفمان می رود. هر چه از دنیا کمتر توقع داشته
باشیم، روزگار بر ما خوش تر خواهد گذشت.مستربین از هیچ کس توقع ندارد و
البته خودش را هم ملزم نمی داند که ضرورتا همه توقعات دیگران را برآورده
کند.
آسان گیری یکی دیگر از روشهای شاد زندگی کردن است
آسان گیری یکی دیگر از روشهای شاد زندگی کردن است
همیشه درمورد کسب، پسانداز و
سرمایهگذاری پول سعی میکنید از سیل توصیههای متخصصین امور مالی و
اقتصادی کمک بگیرید. اما وقتی نوبت به خرج کردن پول میرسد به نظر خودتان
عمل میکنید. الیزابت دان دانشمند رفتارشناسی دانشگاه بریتیش کلمبیا و
مایکل نورتون از دانشکده بیزنس هاروارد در کتاب خود «علم خرج کردن
هوشمندانه» این نیاز شما را برآورده کردهاند. آنها با تحقیقاتی که در این
راستا انجام دادهاند، توصیههایی کاربردی برای نحوه پول خرج کردن ارائه
میکنند که کمکمان میکند پولمان را در جهت شادی و آرامش بیشتر خرج کنیم.
- خرید کردن تقریباً به یک وسواس ملی تبدیل شده است. بزرگترین باور نادرست ما درمورد نحوه پول خرج کردن چیست؟
مایکل نورتون:
همه میدانند که پسانداز کردن پول کار خیلی خیلی سختی است چون برای این
کار باید دست از خیلی چیزها بکشید. خرج کردن پول کاری فوقالعاده لذتبخش
است. اینکه پولتان را برای چیزی خرج میکنید که متعلق به شما میشود حسی
فوقالعاده میدهد. مردم تصور میکنند که خریدن چیزهای مختلف شادترشان
میکند.
الیزابت دان: اما چیزی که فراموش میکنیم
این است که پول به تنهایی یک هدف نیست. باید وسیلهای باشد برای رساندن ما
به هدفهایمان. باید طوری استفاده شود که خوشبختی و شادی عمومی ما را در
زندگی ایجاد کند.
- شما در
کتابتان ۵ اصل درمورد اینکه چطور هوشمندانهتر خرج کنیم که شادتر و
خوشبختتر شویم ارائه میکنید. یکی از توصیههایتان «خریدن تجربهها» است.
میتوانید بیشتر در این زمینه توضیح دهید؟
مایکل نورتون:
تحقیقات نشان میدهد که در بیشتر موارد تجربیات خرید کردن، خریدن کالاهای
مادی است. مثلاً یک تلویزیون فوقالعاده ۲۰۰۰ دلاری میخرید. به محض اینکه
آن را روی دیوارتان نصب میکنید، قدیمی میشود. تلویزیونی جدیدتر وارد
بازار میشود که از تلویزیون شما بهتر است و آرزو میکنید که کاش آن
تلویزیون را داشتید. اما در نظر بگیرید که پولتان را صرف خریدن تجربه کنید.
همان ۲۰۰۰ دلار را صرف رفتن به مسافرت کنید. ممکن است بگویید که خوب خریدن
تلویزیون بهتر است چون در نهایت برایتان مانده است اما به این فکر کنید که
تا بحال چند بار به خاطره خریدن تلویزیونتان فکر کردهاید درحالیکه خاطرات
آن مسافرت همیشه با شما میماند. ارزش واقعی تجربه در همان لحظه هویدا
نمیشود، بلکه بعداً به ارزش آن پی میبرید. و همانطور که نتایج یک تحقیق
نشان میدهند، خاطرات ما روز به روز در نظرمان زیباتر و بهتر میشوند.
بنابراین وقتی تلویزیونی که خریدهاید روز به روز کهنهتر و از مد
افتادهتر میشود، خاطراتتان در ذهنتان بهتر و لذتبخشتر میشوند.
- چطور میتوان رفتارهای فردی را در زمینه عادتهای پول خرج کردن تغییر داد؟
مایکل نورتون:
تحقیقات نشان میدهد که خریدهای مادی شاید شادیمان را کمتر نکنند، البته
ممکن است اینکار را هم بکند، اما نکته اینجاست که فایده چندانی هم برایمان
ندارند. به جای خریدن چیزهایی که فرهنگ و جامعه میگوید باید بخریم چون مهم
هستند، مثل یک خانه بزرگتر، یک ماشین جدید و از این قبیل، ما سعی داریم به
مردم بگوییم قبل از اینکه کیفپولشان را برای خریدن چیزی از جیب یا کیفشان
دربیاورند، از خودشان سوال کنند، «آیا با خریدن این چیز بیشترین شادی را
برای خودم میخرم؟» و اگر اینطور نیست، از آنها میخواهیم همان پول را به
طریقی دیگر خرج کنند.
الیزابت دان: گاهیاوقات،
وقتی کالایی را میبینید، همان لحظه شما را به هیجان میآورد اما وقتی کمی
بین خودتان و آن کالا فاصله میاندازید، باعث میشود در دام خریدن آن
نیفتید. وقتی یک کالای فوقالعاده در مرکز خریدی میبینید، با خودتان فکر
کنید، «خوب میتونم الان این رو بخرم اما میتونم هم صبر کنم. و اگر بعد از
گذشت یک هفته باز هم آن را همینقدر خواستم، می خرمش.»
بهترین کار این است که پول هر چیزی را همان لحظه پرداخت کنید
-
شما در کتابتان به نکتهای اشاره میکنید که وقتی ما میخواهیم خریدی انجام
دهیم، هیچوقت عامل ارزش زمان را مد نظر قرار نمیدهیم. چطور میتوانیم در
این زمینه هوشمندانهتر عمل کنیم؟
مایکل نورتون:
تصور کنید که یک نفر یک خانه بزرگ میخرد. یک خانه بزرگ شاید چیزی
فوقالعاده به نظر برسد. مشکل اینجاست که خانههای خیلی بزرگ معمولاً در
مرکز شهر نیستند و به همین دلیل با خریدن آن خانه مجبور میشوید که هزینه
بنزین بیشتری هم برای رسیدن به محلکارتان صرف کنید. تحقیقات نشان میدهد
که ماندن در ترافیک و رفتوآمدهای شهری یکی از بدترین مخربهای شادی
انسانهاست. آیا واقعاً میخواهید شادی و وقت خودتان را با خریدن آن خانه
تلف کنید؟ وقتی یک تلویزیون میخرید چه؟ خودتان را متعهد میکنید که
ساعتها نشسته و وقتتان را صرف زل زدن به دیوار کنید!
الیزابت دان:
عوض کردن روش صرف کردن زمانتان یکی از راههای رسیدن به خوشبختی است اما
بیشتر وقتها ما به پول بعنوان هدف نهاییمان نگاه میکنیم. اگر به جای
این، وقتمان را هدف نهاییمان بدانیم، به طریقی متفاوت به اینگونه خریدها
نگاه خواهیم کرد. آنوقت میتوانیم در زمان خرید، یک قدم عقب برداشته و
بگوییم، «اگر پسانداز کردن این ۱۰ یا ۲۰ دلار از نظر زمانی ارزش خرج کردن
را دارد؟» وقتی زمان را مهمترین متغیر وابسته در نظر بگیرید، دیدگاهتان به
زندگی به کلی تغییر خواهد کرد.
-
یکی از روشهایی که برای خرج کردن هوشمندانه پیشنهاد میکنید این است که
«الان پرداخت کنیم، بعداً مصرف کنیم». آیا باید کارتهای اعتباریمان را
دور بیندازیم؟
الیزابت دان: دنیای
امروز امکان خرید در زمان حال و پرداخت در آینده را به راحتی امکانپذیر
کرده است. اما تحقیقات نشان داده است که بدهی یکی از منفیترین تاثیرات را
بر شادی انسانها میگذارد. مردم به طور روزانه و مداوم به بدهیهایشان فکر
میکنند. وقتی در حال رانندگی هستید یا به پیادهروی رفتهاید چه چیزی به
ذهنتان خطور میکند؟ کوه بدهیهایتان. بهترین کاری که میتوانید بکنید این
است که پول هر چیزی که میخرید را همان لحظه پرداخت کنید.
مایکل نورتون:
از طرف دیگر، اگر جلوتر از زمان مصرف برای چیزی پول بپردازید، دیگر نگرانی
بدهیها نخواهید بود و وقتی آن کالا یا تجربه را دریافت میکنید، احساس
آزادی میکنید.
- آیا الگویی برای «خرج کردن هوشمندانه» در دنیا وجود دارد؟
الیزابت دان:
وارن بافت (Warren Buffett). آدمها به او به عنوان الگویی برای پول
درآوردن نگاه میکنند. البته الگوی پول درآوردن هم هست اما مهمتر از آن او
میتواند نمونه برای نحوه خرج کردن پول هم باشد. پول او اندازه ندارد اما
هیچوقت مقدار زیادی از پول خود را صرف خرید کالاهای مادی نمیکند، درعوض
میبخشد و دیگران را هم تشویق به بخشیدن پولشان و صرف آن در کارهای
انساندوستانه میکند.
-
برای آنهایی که به اندازه وارن بافت پول ندارند که بتوانند اصل شما برای
«سرمایهگذاری روی دیگران» را اجرا کنند، چه توصیهای دارید؟
الیزابت دان:
تحقیقات نشان میدهد که کسانیکه درآمد کمتری دارند بیشتر در کارهای خیر
کمک میکنند و بیشتر با بدبختیهای دیگران همدردی کرده و مشکلاتشان را درک
میکنند. ما در تحقیقمان متوجه شدیم که حتی آنهایی که برای شام شبشان مشکل
داشتند، باز به افراد مستمندتر از خودشان کمک میکردند. کمک کردن به دیگران
یکی از متداولترین تجربیات احساس شادی و خوشبختی در انسانهاست. تحقیقات
نشان میدهد که کمک کردن حتی به اندازه ۵ دلار به کسی که نیازمند است
تاثیرات بسیار عالی برای فرد به همراه دارد. آنهایی که پول زیاد ندارند،
میتوانند به کمتر فکر کنند، مثل پولی که برای یک فنجان قهوه یا یک لیوان
آبمیوه صرف میکنند، همان را به نیازمندان ببخشند.
- آیا وقتی به مراکز خرید میروید، سعی میکنید مردم را برای هوشمندانهتر خرید کردن راهنمایی کنید؟
الیزابت دان:
اگر اینکار را بکنید، نگهبانهای آنجا ما را با کتک بیرون میکنند! من
خودم هنوز نیاز به راهنمایی دارم. با اینکه این کتاب را نوشتهام و سعی
کردهام بقیه را راهنمایی کنم باز وقتی کمپانی Apple، گوشی همراه جدید خودش
را وارد بازار میکند، با خودم فکر میکنم، «واقعاً باید این را بخرم!»
منبع:مردمان
مضمون هایی که کسب و کارها در داستان های مشتری
قرار میدهند خاطره انگیز هستند و کیفیت خدمات به مشتری را بالا برده و
اثیر خوبی به جای میگذارند، همان چیزی است که می تواند کار درست در زمان
درست باشد، همان چیزی که دلیل تفاوت دو کسب و کار است. کار درست برای
مشتری.
آیا شما به دنبال قوانین سه دقیقهای و
سایر راهنماییهای آسان و کلیدی برای خوشبختی میگردید و وقت ندارید
سالهای زیادی به دنبال این اکسیر شادمانی صرف کنید؟میتوانید اینجا عصاره
خوشبختی را از رازهای کوچکی که طی زمان آزموده شده است و بر مبنای تحقیقات
علمی به دست آمده، فرابگیرید.
خانوادههای شاد برای حرف زدن با یکدیگر، مشارکت در کارهای خانه، فعالیت اقتصادی و آرامش روشهای خاص خودشان را دارند.
در کنارهم نه مقابل هم
دانشمندان
در یافتهاند که در کنار هم نشستن حس مشارکت بهتری میدهد تا اینکه در
مقابل هم بنشینید. خصوصا زمانی که بخواهید تصمیمگیری کنید. بنابراین وقتی
قرار است همفکری کنید کنار هم قرار بگیرید نه مقابل هم.
می بینید که این «عزیز بشین به کنارم» معروف هم حکمتی داشته است.
چراغ خاموش!
«نور
کمتر آرامش بیشتر» گویا این یک قائده است که در ناخودآگاه بشر حک شده و
میتوان با کم کردن نور آرامشبخشی یک مکالمه را افزایش داد و استرس را
کاست.
بد نیست این بار که میخواهید از قبضهای جدید و قیمتهای
جدید با همسرتان صحبت کنید، چند تا از لامپهای خانه را خاموش کنید با این
کار با یک تیر دو نشان زدهاید.
نسل آگاه
تحقیقات
نشان میدهد بچههایی که بیشتر در مورد موفقیتها و شکست والدین خود
میدانند، راحت تر میتوانند استرس خود را کنترل کنند و انعطافپذیرتر
هستند.
بنابراین اگر میخواهید فرزندانتان کنترل استرس را یاد
بگیرند به جای پنهان کردن همه چیز به آنان بیاموزید که وقتی مشکلی وجود
دارد خانواده چطور از پس آن برمیآید. به آنها بیاموزید موفقیت حاصل زحمت
همه اعضای خانواده است و شادی حاصل از آن به همه تعلق دارد.
تکیه بر بالش خوشبختی
این
بالشها واقعا احساس خوشبختی را افزایش میدهد. تحقیقات دانشگاه ییل و
هاروارد نشان میدهد مردم وقتی روی سطح نرمی نشستهاند انعطافپذیر و
مصالحهجوتر از زمانی هستند که بر سطوح سفت و سخت نشستهاند.
پس بهتر است همین حالا اتاق کنفرانس خانواده را تغییر دهید و از جایی استفاده کنید که مبلهای راحتیتان در آن قرار دارد.
زیر سایه بزرگترها
خوشبختی
زیر سایه بزرگترهاست. این یک افسانه قدیمی نیست، کار آن از تعارف هم
گذشته است. مطالعه مروری 66 پژوهش انجام شده نشان میدهد مادرانی که کودکان
خود را به مادربزرگها میسپارند استرس کمتری دارند و فرزندان آنها نسبت
به سایر کودکان خود را راحتتر با شرایط وفق میدهند.
نیمه پر، نیمه خالی
هنگام
شام و ناهار اگر اعضای خانواده دور هم باشند چه باید بکنند؟ یک خانواده
خوشبخت نام خدا را بر زبان جاری میسازد و بدون کلامی تمام محتویات بشقابش
را تا ته میخورد و خدا را شکر میکند یا این فرصت را برای گفتوگو غنیمت
میداند؟
بله خانوادههای خوشبخت سر میز غذا با هم گفتوگو میکنند و
از نیمههای پر و خالی لیوان زندگی خود سخن میگویند و گزارشهای خوب و بد
طول روز را با هم به اشتراک میگذارند و مرور میکنند. این واقعیت از
یافتههای حاصل از پژوهشهای بسیاری استنباط شده است. تحقیقات نشان میدهد
کودکانی که شاهد فراز و نشیبهای زندگی والدین و طرح آن در خانواده هستند،
همدلی و همراهی با خانواده و اطرافیان را بیش از دیگر کودکان میآموزند.
تربیت یک سرباز بالقوه
وقتی
نیازهای خانواده را به نیازهای خود ترجیح میدهید، یک فرهنگ در خانواده
پدید میآورید: «خدمت به دیگران و از خود گذشتگی». هرچالش در خانواده فرصتی
است برای آموزش اینکه در کنار هم باشیم یا در مقابل هم و به خاطر آن چطور
از خود گذشتگی کنیم.
یک برنامه سفت و سخت
کارها
در یک خانواده خوشبخت همیشه هم سهل و ممتنع پیش نمیرود. راز خوشبختی این
است که برنامه منسجم و مشخص و هدفمندی در خانواده اجرا شود. سه صفحه آماده
کنید و روی هریک از آنها بنویسید: کارهایی برای انجام دادن، اوضاع در حال
پیشرفت و کارهای انجام شده.
به عنوان یک عضو خانواده سعی کنید از
ستون اول به ستون آخر در حرکت باشید. مطمئن باشیداین کار شما را آنقدر موفق
میکند که هیچ سمینار موفقیتی تاکنون این اثر را نداشته است.
انعطافپذیر بودن
تحقیقات
نشان میدهد انعطاف پذیری رمز خوشبختی است. چه با افرادی که در طول روز و
طی زندگی سرو کار دارید چه در مورد تکنیکهایی که برای نظم و انضباط،
سرگرمی یا روابط عاطفی با خانواده به کار میبرید.هرچقدر با مسائل بیشتر
درگیر شوید فرسوده تر میشوید در حالی که انسانهای خوشبخت مثل آب از
لابهلای سنگها نیز راه خود را پیدا میکنند.
ورزش و خوشبختی
همیشه یک پای قضیه تن سالم است و تن سالم با ورزش به دست میآید.
جیم
تامپسون، بنیانگذار موسسه مثبتاندیشی معتقد است والدین مهمترین مسئولیت
را در قبال بچههایی که برای اولین بار با ورزش و مسابقات آشنا میشوند
دارند. این روانشناس توصیه میکند: بعد از بازی از اشتباهات احتمالی
فرزندتان جلوگیری کنید و به او بگویید: ضربهای که خوردهای مهم نیست من
فکر نمیکنم تو از آن اشخاصی باشی که براحتی وا میدهند.
انعطاف پذیری رمز خوشبختی است
مجمع عمومی خانواده
خانواده
نیز یک نهاد اجتماعی است و دلیلی ندارد ملزومات آن را لغو کنید. یکی از
این ملزومات مجمع عمومی یا دور همی منظم خانواده برای حل و فصل مشکلات جاری
و مشورت در مورد موضوعات آتی است.
در این جلسات میتوانی
رفتارمتعالی را به خانواده بیاموزید. اگر خانواده جای امنی برای طرح
موضوعات نباشد، هیچ برنامهریزی در خانواده بخوبی اجرا نمیشود.
در چانهزنیها آینه رقیب باشید
مطالعات
نشان داده است کسانی که در جایگاه بالا تری نسبت به شرکای خود مینشینند،
پاهایشان را روی هم میاندازند و انگشتانشان را پشت گردنشان حلقه
میکنند،احساس برتری نسبت به دیگران دارند،در حالی که کسانی که در موقعیت
پایین تری مینشینند، موقعیت دفاعی، افت انرژی و رنجش پیدا میکنند.
اگر
میخواهید در چنین وضعیتی قرار نگیرید سعی کنید در چانه زنیها و بحثها
مثل آینه طرف مقابل باشید و موقعیت خود را همسان او نگه دارید. این کار به
موفقیت شما در چانهزنیها کمک میکند و در نهایت موفقتر و خوشحالتر
خواهید بود.
چشم از هم برنگردانید
قطع
ارتباط چشمی یکی از مهمترین عوامل آغاز درگیری در خانواده است.محققان
ایندیانا سالها برای پایش حرکات صورت چون در هم کشیدن ابرو، جمع کردن بینی
و به هم فشردن لبها طی مشاجرات زناشویی وقت صرف کردند. آنها زوجهای
بررسی را 4 سال بعد نیز دوباره بررسی کردند و دریافتند از میان تمام
حرکات چهره، چشم غره و برگرداندن نگاه بیشترین تاثیر را در دامن زدن به
تنشهای خانوادگی داشته است. پس اگر میخواهید خانوادهای خوشبخت داشته
باشید مراقب چشمهایتان باشید و از چشمغره رفتن و چشم برگرداندن از
همسرتان خود داری کنید وگرنه هرچه دیدید حقیقتا از چشم خودتان دیدهاید!
دایره تعامل
قبلا
گفتیم برای همفکری و حس نزدیکی با همسرتان در کنارش بنشینید نه مقابلش اما
اکنون میخواهیم بگوییم که دانشمندان دریافتهاند دایرهای نشستن در
خانواده میتواند ارتباطات و تعامل خانواده را بیشتر کند. همانطور که در
کنار هم نشستن همدلی را بیشتر میکند.
تو گفتن را بس کنید
تو
گفتن را بس کنید و به جای آن ما بگویید. مثلا به جای اینکه بگویید تو
باید ارتباطات را بهتر کنی بگویید: «ما باید ارتباطاتمان را بهتر کنیم.»
جیمز پنه بکر روانشناس معتقد است اینطوری هردو زن و شوهر در یک تیم قرار
میگیرید و مجبور نیستید در جبههای مقابل بجنگید.
وقت بیحوصلگی
دو
روانشناس محقق شیکاگو دریافتهاند که بین ساعت 6 و 8 پراسترسترین زمان در
شبانهروز است. والدین روز پراسترس کاری خود را پشت سر گذاشتهاند، بچهها
خستهاند و اعضای خانواده همه در خانه جمع شدهاند.
این زمان اصلا
وقت مناسبی برای گلهگذاری نیست. پس لطفا این ساعتها را حتیالمقدور به
کارهایی بپردازید که برایتان تمدد اعصاب به همراه میآورد نه تنش بیشتر.
استدلال سه دقیقهای
جان
گاتمن از دانشگاه واشنگتن طی تحقیقاتی دریافته است مهمترین نکات هر
استدلالی میتواند طی سه دقیقه اول بحث بخوبی دریافت شود و بعد از آن مردم
اغلب حرفهایشان را با صدای بلندتری تکرار میکنند.
پس شما هم از
این پس سعی کنید تمام پیام و مباحثه خود را به بهترین نحوی در سه دقیقه
خلاصه کنید زیرا بیش از این دیگران را خسته خواهید کرد.
منبع:سلامت نیوز
یکی از نگرانی های متفکرین غربی٬ کمرنگ شدن اراده و سخت کوشی در نسل جوان است. برای همین موج جدیدی از تحقیقات در باره کلمه پر معنای Grit ( سماجت) در دستور کار و تحقیق روانشناسان٬ فلاسفه و مدیران موسسات آموزشی قرار گرفته است.
یکی از پیشروان و صاحب نظران
رفتارشناسی٬ محقق دانشگاه پنسیلوانیا خانم Angela Duckworth که سخنرانی اش
در TED از مرز ۵ میلیون بیننده هم گذشته است Grit را: « پشتکارِ مشتاقانه
برای دستیابی به اهداف درازمدت» تعریف کرده است.
برای اینکه بتوانیم
به درک واضح تری از کلمه کلیدی Grit که بهترینِ بهترین ها در جامعه انسانی
از آن برخوردارند برسیم اجازه دهید همراه با خصوصیاتی که خانم Duckworth
در نظر گرفته اند و به کارگیری تعاریف سایر محققین٬ ۵ خصلت اصلی Grit را در
این پست رموز موفقیت در کار و سرمایه شرح دهم.
1- روبرو شدن با ترسِ ناشی از شکست خوردن
اندازه
گرفتن صفتِ شجاعت شاید امکان ناپذیر باشد ولی این خصوصیت فردی رابطه
مستقیمی با مفهوم Grit دارد. افرادی که خطا را بخشی از مسیر دستیابی به هدف
می دانند نه تنها واهمه ایی از شکست ندارند بلکه آن را با آغوش باز می
پذیرند چون پذیرفتن احتمال شکست٬ اجازه ریسک کردن را به اینگونه افراد می
دهد.
همه افراد قادر نیستند به این خصلت دست یابند چون شکست٬ خوردن
می تولند باعث ایجادِ احساس ناخوشایند اضطراب و محافظه کاری شود. ترس از
شکست٬ اعتقاد به بهترین بودن و جسارتِ برای رسیدن به اهداف بزرگ را در
وجودمان سرکوب می کند.
برای همین باید مدام برای افزایش شهامت تلاش
کنیم. شجاعت شبیه تمرین بدن سازی است که اگر هر روز تمرین و تکرار نشود بدن
را از بهترین حالت بودن دور می سازد. Grit یا پشتکارِ مشتاقانه برای
دستیابی به اهداف درازمدت٬ نیاز به جرات دارد.
۲- تشخیصِ انجام یک کار به شکل درست
داشتن
یک شعور ذاتی برای انجام کارهای محول شده آن هم به بهترین شکل ممکن یکی
دیگر از ۵ خصلت افراد بسیار موفق است٬ خصلتی که با دنباله روی از دیگران
فرق دارد.
از دید محقق دانشگاه پنسیلوانیا خانم Angela Duckworth
تشخیصِ انجام یک کار به شکل درست٬ شبیه شرکت در یک مسابقه است با نیت گرفتن
مدال طلا… برای همین انسان هدفمند به طور خستگی ناپذیر کار می کند و واهمه
ای از خطا ندارد در صورتی که آدم دنباله رو با چنگ و دندان سعی می کنند که
فقط اشتباه نکند.
۳- پیگیری اهداف درازمدت
دستیابی به یک هدف بدون همت و استعداد
میسر نیست. بی شک٬ شانس می تواند نقش کلیدی داشته باشد اما شانس به در خانه
خیلی ها می زند. برای سرآمدِ دیگران بودن٬ تلاش و تمرین بدون وقفه و تمرکز
بر اهداف درازمدت حرف اصلی را می زند.
تلاش و از خودگذشتگی در
صورتی ابعاد وسیع پیدا می کند که افراد بتوانند به یمن داشتن اهداف مشخص٬
برای پشتکار خود معنا و مفهوم بیافرینند. درکِ رابطه بین تلاش و استعداد و
درهم آمیزی آنها با یک هدف مشخص٬ ایجاد انگیزه٬ شوق و شجاعت خواهد کرد.
۴- تحمل سختی ها = خوشبینی٬ اعتماد به نفس و خلاقیت
طبیعتا٬
حرکت در مسیر دستیابی به هدف درازمدت مصادف با غفلت ها و اشتباهات ایجاد
شده در حین راه خواهد بود. ولی افرادی که از تحمل بالایی برخورداند قادرند
از پسِ مشکلات٬ شکست ها و نارسایی ها بر آیند.
تحمل و مدارا توانایی
است که به بعضی از افراد اجازه می دهد از موانع بازدارندهِ هدف عبور کنند و
سلامت منطقی شان را بعد از هر شوک و حمله پیش بینی نشده حفظ کنند.
خوشبینی٬ خلاقیت و اعتماد به نفس بر تحمل دشواری ها خواهد افزود. تحملی که
به فراد اجازه می دهند با دلبازی تمام به خودش بقبولاند که: «در پایان همه
چیز درست خواهد شد و اگر هنوز درست نشده است پس هنوز به پایان مسیر نرسیده
ام»
۵- تفاوت بین بهترین یا بی نقص ترین
به طور عمومی افرادی که gritty هستند به
دنبال بی نقص بودن نیستند اما همه تلاش شان را به خرج می دهند که بهترین
باشند. بهترین بودن یک خصلت است نه یک هدف و امکان خطار را مد نظر قرار می
دهد. اما افراد کمال گرا از قدرت انعطاف لازم برخوردار نمی شوند٬ خطا را
غیرقابل گذشت می دانند و با دقتی متعصبانه درگیر جزئیات می گردند.
برای
یک ورزشکار یا ژیمناست بی نقص بودن معنی دارد ولی در حالت عمومی٬ کمال
مطلوب٬ برداشت و ایده ایی است که از طرف دیگران تعیین می شود و تلاش برای
دست یافتن به کمال دیگران نوعی توهم است. به همین خاطر٬ اضطراب٬ عدم اعتماد
به نفس٬ خودکم بینی٬ وسواس بیش از حد٬ اعتیاد و افسردگی از مشخصات اصلی
کمال گرایان است
منبع:لاپلاس/برترینها
چقدر مسئولیت پذیرید؟ تعریف تان از مسئولیت چیست؟ آیا سعی می کنید به تمامی تعهدات خود عمل کنید یا آنکه به نیمه راه نرسیده و یا احیانا از همان ابتدا سلب مسئولیت می کنید؟
"زنی شاغل هستم که مجبورم به خاطر بیکاری و بی مسئولیتی همسرم از صبح تا شب کار کنم"،"
دو سال است ازدواج کرده ام اما تا به حال خانه تمیز به خود ندیده ام ، همسرم می گوید: من زن تو هستم نه خدمتکار خانه ات!"،"
دخترم با هزار التماس مرا راضی می کند تا نامش را در کلاس آموزشی دلخواهش بنویسم، اما تا به دو جلسه نرسیده، پشیمان می شود و از رفتن امتناع می کند"،"
همکارم عاصی ام کرده است مدام انجام کارهای خود را به من محول می کند و با گوشی همراهش بازی می کند"، و...
قطعا شما هم در زندگی خود با افراد مسئولیت گریز مواجه شده اید، آنچه گفته شد تنها نمونه های کوچکی از بی مسئولیتی هاست!
اما به راستی شما خود، چقدر مسئولیت
پذیرید؟ تعریف تان از مسئولیت چیست؟ آیا سعی می کنید به تمامی تعهدات خود
عمل کنید یا آنکه به نیمه راه نرسیده و یا احیانا از همان ابتدا سلب
مسئولیت می کنید؟
برای پذیرش یا عدم پذیرش مسئولیت چه اصولی را
رعایت می کنید؟ تا به امروز چقدر در انجام تعهدات و مسئولیت هایتان موفق
بوده اید؟ برای موفقیت بیشتر در مسئولیت پذیری چه تدابیری اندیشیده اید؟
و...
مسئولیت پذیری یکی از مهمترین ویژگی
های شخصیتی هر فردی است که در موفقیت او نیز نقش بسزایی دارد. مسئولیت
پذیری یک الزام و تعهد درونی برای انجام مطلوب همه فعالیت هایی است که فرد
بر عهده اش می گیرد . متاسفانه کم ندیده و نشنیده ایم از زنان و مردان و
دختران و پسرانی که مسئولیت گریزند و با توسل به هزاران ترفند متفاوت تلاش
می کنند از پذیرش تعهد فرار کنند. بی تردید مسئولیت پذیری عاملی مهم برای
تسریع روند پیشرفت های فردی، خانوادگی، اجتماعی و روابط بین فردی است چرا
که بر اعتبار اجتماعی شخص، میزان علاقه و اعتماد دیگران به او می افزاید و
باعث ایجاد احساس ارزشمندی و عزت نفس بسیار می شود. بی گمان شما نیز با ما
هم عقیده اید که زندگی با فردی وظیفه شناس و مسئولیت پذیر بسیار لذت بخش تر
از زندگی با فردی بیمسئولیت و بیوجدان است.
مسئولیت پذیری معنا و مفهوم
قراردادی، اخلاقی و تربیتی دارد که هر زمانی نیز قابل آموزش و فراگرفتن
است؛ اگر چه ممکن است شما به خاطر از دست دادن زمان مفید یادگیری این ویژگی
در دوران کودکی و نوجوانی، هم اکنون نیازمند زمان بیشتری برای تمرین و
آموختن باشید اما مهم این است که اگر بخواهید می توانید مسئولیت پذیری را
یاد بگیرید. فقط باید بخواهید!
یادتان باشد هرگز از اشتباه کردن
نهراسید، شما هم چون دیگران ممکن الخطا هستید و در مسیر جدیدتان نیازمند
تجربه هستید و چه بسا تا زمانی که نابلد راه هستید اشتباه کردن شما حتمی
است! بجای مایوس شدن و گرفتن کاسه چه کنم چه کنم به دست، به خودتان قول
دهید از این پس از نگاهی دیگر به اشتباهاتتان نظاره خواهید کرد
مسئولیت پذیری یک تعهد درونی برای انجام مطلوب همه فعالیت هایی که بر عهده فرد است
به همین منظور، راهکارهایی جهت پرورش این ویژگی مهم ارایه می شود:
تعریف دقیق و مشخصی از مسئولیت پذیری داشته باشید
مسئولیت
پذیری چیزی نیست جز توانایی پذیرش، پاسخ گویی و به عهده گرفتن فعالیتی که
از کسی درخواست می شود و آن شخص حق دارد انجام آن کار محول شده را بپذیرد و
یا رد کند. زمانی که فردی قصد دارد مسئولیتی را بپذیرد، باید کاملا برای
خود مشخص کند که موضوع درخواست چیست و در برابر تقبل آن چه چیزی به دست می
آورد و یا در صورت عدم تقبل چه چیزی را از دست خواهد داد. در واقع مسئولیت
پذیری یک انتخاب کاملا آگاهانه است.
دل به دریا بزنید
مسئولیت
پذیری و احساس مسئولیت زمانی به وجود می آید که فرد مسئولیت داده شده را
بر عهده بگیرد. به خاطر داشته باشید تا نخواهید و تلاش نکنید هرگز نمی
توانید فرد مسئولیت پذیری شوید. با امروز و فردا کردن راه به جایی نخواهید
برد، بی هیچ واهمه ای و با اعتماد به خود و اتکا به توانایی هایتان برای
تجربه پیشامدهای جدید در زندگی تان و پرورش بعد جدیدی از وجودتان گام
بردارید. ظرفیت شخصیت شما چیزی بیش از آن است که می بینید، به خود و
شایستگی های وجودتان ایمان داشته باشید، آنها را بپذیرید و برای شکوفایی
شان از هیچ تلاشی دریغ نکنید.
یادتان باشد هرگز از اشتباه کردن
نهراسید، شما هم چون دیگران ممکن الخطا هستید و در مسیر جدیدتان نیازمند
تجربه هستید و چه بسا تا زمانی که نابلد راه هستید اشتباه کردن شما حتمی
است! بجای مایوس شدن و گرفتن کاسه چه کنم چه کنم به دست، به خودتان قول
دهید از این پس از نگاهی دیگر به اشتباهاتتان نظاره خواهید کرد، اگر دیدگاه
تان را عوض کنید، عملکردتان نیز متفاوت خواهد بود بجای سرزنش خود و یا
احساس ناامیدی سعی کنید از اشتباهات خود درس بگیرید، نقایص و ضعف های خود
را بشناسید و برای ترمیم آنها کاری کنید، بی تردید به این طریق می توانید
عملکرد بهتری از آنچه که انجام می دهید به دست آورید.
مهارت تصمیم گیری را تقویت کنید
برخی
مسئولیت پذیری و مسئول بودن را به معنای پیروی کورکورانه و تقلید بی چون و
چرا از دیگران معنا می کنند، این درحالی است که هر فردی با دیگری متفاوت
است و سبک زندگی متفاوت از دیگری دارد و دقیقا به همین دلیل است که هرگز
نمی توان با ارائه نسخه واحدی برای همگان، مسئولیت پذیری را ایجاد کرد.
مسئولیت پذیری نیازمند مولفه مهمی به نام تصمیم گیری است؛ تردید و دودلی،
مردد بودن، بلاتکلیفی و بی تصمیم بودن راهی برای بی مسئولیت بودن است.
توانایی اخذ تصمیم درست و مهارت حل مساله، برای تکامل حس قدرت و کنترل
نمودن شرایط زندگی لازم و ضروری است و بر حسب شرایط زمانی و مکانی هر شخصی
به گونه ای کاملا منحصر به فرد تعیین می شود. بلی، شما برای مسئولیت پذیری و
مسئول بودن باید تصمیم گیرنده خوبی باشید. با خود روراست باشید و عمیقا
تامل کنید که در اتخاذ چه تصمیماتی دچار شک و تردید می شوید، بی شک پس از
شناخت و پی بردن به این موضوع، می توانید از مهارت حل مساله نیز بهره
ببرید.
برنامه ریزی داشته باشید
بعد
از تصمیم گیری، برنامه ریزی عامل مهم دیگری برای مسئولیت پذیری است. با
برنامه ریزی و تهیه فهرستی از کارها، اهداف و وظایف تان نه تنها به اندازه
توان و استعدادتان تلاش می کنید بلکه می توانید انتظارات و توقعات واقع
بینانه ای از خودتان داشته باشید و بیش از حد خود را نیازارید. توصیه می
کنیم وظایف تان را یادداشت کنید چه بسا با مکتوب کردن اهداف تان، آنها را
جدی تر گرفته و برای نیل به آنها مصمم بوده و بیشتر تلاش خواهید کرد.
احساس قدرت خود را تقویت کنید
هر
فردی برای داشتن اعتماد به نفس زیاد نیازمند حس قدرت و توانایی است. داشتن
احساس قدرت به این معناست که فرد با در دست داشتن منابع و فرصتهایی، این
قابلیت را در خود می بیند که بر خود و شرایط زندگی اش تاثیر گذار است و چرخ
آن را به گونه ای که متمایل است می تواند بچرخاند. برای پرورش احساس قدرت
توصیه می کنیم فرصت ها و موقعیت هایی، هر چند کوچک و جزیی، برای ابراز
کفایت و شایستگی خود فراهم کنید و به محض موفقیت و بالا رفتن سطح کفایت تان
نیز، سعی کنید فرصت های جدید مشابهی را به وجود آورید تا هم بتوانید آنچه
را که آموخته اید تمرین کنید و هم از هر آنچه که فرا گرفته اید برای تلاش
های بعدی تان نهایت استفاده و بهره را ببرید.
ثابت قدم باشید
در
پذیرش مسئولیتی که برعهده گرفته اید، ثبات قدم داشته باشید. بسیار تلاش
کنید مسئولیت تان را حتی اگر خیلی کوچک است، به طور دقیق و به نحو احسن
انجام دهید. مثلا، اگر مسئولیت بردن بچه ها به کلاسهای ورزشی به شما محول
شده است، سعی کنید همیشه خودتان این کار را انجام دهید و از بهانه گیریهای
مختلف برای عدم انجام این کار پرهیز کنید، چرا که انجام دادن گاه به گاه یک
عمل باعث ایجاد حس رخوت، خستگی و بی حوصلگی تان شده تا بدان جایی که ممکن
است شما آن کار را جدی نگرفته و برای تان بی اهمیت جلوه کند، که این خود
عاملی مهم برای ترک موقت و یا همیشگی آن عمل خواهد بود.
منبع:تبیان
هدفمند و با انگیزه بودن در زندگی شاید متضمن خوشبختی نباشد، اما تحقیقات نشان میدهد که میتواند سلامت و طول عمر را افزایش دهد.
هدفمند
بودن در زندگی هیچگونه تعریف قراردادی مشخصی ندارد، اما مجموع نظرات دال
بر این است که هدف، حسی معنا دار است و این احساس را در فرد پدید میآورد
که زندگی ارزش زیستن دارد.
دکتر کوهن و همکارانش با بررسی اطلاعات
ده مطالعه از مجموع ۱۳۷۰۰۰ مرد و زن، طبق تخمینها و نظرات روانشناسان
دریافتند افرادی که حس هدفمندی کمتری دارد، احتمال بیشتری دارد که دچار
سکتهی مغزی، حمله قلبی و یا بیماریهای عروقی تصلب شرائین که نیازمند
جراحیست، شوند.
در شرایط مشابه خطر کمتری افراد هدفمند را تهدید
میکند. کوهن میگوید که در این افراد خطر مرگ و میر تا ۲۳٪ کمتر و مشکلات
قلبی و عروقی تا ۱۹٪ پایینتر بود. در مقایسهی مواردی که به سلامت کمک
شایانی مینمایند، اشتیاق به ورزش کردن نسبت به سایر موارد، زندگی را
هدفمندتر جلوه میدهد.
به گفتهی کوهن که یافتههایش در انجمن قلب
امریکا در جلسات علمی سبک زندگیEPI در سال ۲۰۱۵ در بالتیمور ارائه شد، آنچه
که بسیار قابل توجه بود صرف نظر از اینکه در چه کشوری مطالعه مینمائید و
بدون در نظر گرفتن اینکه چه هدفی را در زندگی دنبال میکنید، تاثیرات مشابه
است.
مطالعهی منتشر شده در ۲۰۱۴ حاکی از آن بود که افراد بالاتر
از ۶۵ سال که اهداف شخصی و رفاهی دارند، عمر طولانیتر دارند. در بین ۹۰۰۰
نفری که در یک دورهی هشت و نیم ساله بررسی شدند، تنها ۹٪ از افرادی که از
بیشترین رفاه برخوردار بودند، مردند، در حالی که در مقام مقایسه ۲۹٪ از
افرادی که کمترین میزان رفاه را داشتند، مرده بودند.
محافظت از مغز
مزایای
زندگی هدفمند تنها به سلامت قلب محدود نمیشود. تحقیقات انجام شده در
دانشکدهی پزشکی دانشگاه Rush در شیکاگو اثبات میکند که زندگی هدفمند از
ذهن محافظت میکند.
دکتر پاتریکا ای. بویلر، متخصص مغز و
اعصاب مرکز بیماری آلزایمر Rush معتقد است هدف هر آنچه که باشد به مغز
انعطافپذیری میبخشد. هدف، مغز شما را در برابر تاثیرات بیماریهایی مانند
آلزایمر قویتر و مقاومتر میکند.
شرکتکنندگان در پروژه سالخوردگی و
حافظه Rush با آزمایش سالیانه و اهدای عضو موافق هستند بنابراین بافت مغزی
بعد از مرگ میتواند مورد آزمایش قرار گیرد. مطابق با چهار مطالعه منتشر
شده بهوسیلهی تیم تحقیقاتی، موضوعاتی که در مقیاس هدف بالاترین امتیاز را
داشتند عبارت بودند از:
• احتمال ابتلا به اختلالات شناختی خفیف تا ۲۹٪ کمتر شده بود
• احتمال ابتلا به بیماری آلزایمر تا ۵۲٪ کمتر شده بود.
• احتمال بروز زوال عقل تا ۵/۲ مرتبه کاهش داشت..
• احتمال سکته مغزی تا ۴۴٪ کاهش یافته بود.
• احتمال انسداد سلولهای خونی مغز که به بافت مغز آسیب میرساند تا ۵۲.۳٪ با کاهش روبرو بود.
نحوهی عملکرد هدفمندی چگونه است؟
آنچه درمورد حس هدفمندی وجود دارد آن است که مزیتهای آن برای مغز و بدن کاملا شناخته نشده است.
شواهد
نشان میدهد افرادی که باورند دارند زندگی معنادار است، از سلامتشان بهتر
مراقبت میکنند. روانشناسان در دانشگاه میشیگان و دانشگاه ویسکانسین
دریافتند که زنان و مردانی که به طور منظم و دورهایی آزمایشات کلونسکوپی،
ماموگرافی، پروستات، پاپ اسمیر و کلسترول انجام میدهند احتمالا رتبهی
بالاتری در هدفمندی کسب میکنند. امتیازات بالاتر در مقیاس هدفمندی به
معنای سپری کردن روزهای کمتر در بیمارستان تعبیر میشود .
دکتر بویل
بر این باور است که یک زندگی هدفمند از تاثیرات روحی و روانی نیز برخوردار
است. بهگفتهی او، شواهدی وجود دارد که نشان میهد هدفمندی در زندگی از
مغز در برابر تاثیرات منفی محافظت میکند. مطالعات نشان میدهند که حس قوی
هدفدار بودن با ترشح سطح کمتری از هورمون استرس موسوم به کورتیزول، که روی
سیستمهای مختلف بدن تاثیر میگذارد، مرتبط است.
یافتن هدف
سوال کوهن ای است که اگر فردی هدف خاصی نداشته باشد، آیا واقعا راهی برای بهبود شرایطش وجود دارد که بتوان پیشنهاد نمود؟
دکتر
ماری جو کریتزر، موسس و مدیر مرکز معنویات و سلامت در دانشگاه میناستوا
باور دارد که پاسخ این سوال مثبت است. او این مراحل را در سمینار مورد بحث
قرار داد. دکتر کریتزر میگوید تامل در باب استعدادها بهترین گام برای
شروع است. سپس میافزاید که به نیازهای جهان نگاه کنید، با افراد و
جامعهای که دوست دارید شروع کنید: از خودتان بپرسید، با توجه به نعمتها و
استعدادهای منحصر به فردی که در اختیارتان قرار داده شده چگونه میتوانید،
متفاوت باشید؟
بوتنر در سخنرانی در سال ۲۰۱۰ در کنفرانس TED گفت:
در زبان اکیناوان، حتی یک کلمه برای بازنشستگی وجود ندارد. در عوض، یک کلمه
وجود دارد که در تمام عمر در اعماق وجودتان نفوذ میکند و آن "ikigai"
است. تقریبا ترجمهی آن انگیزهی بیدار شدن در روز است.
دان بوتنر نویسندهی The Blue Zones
دریافت که در فرهنگهایی که افراد عمر طولانیتری دارند بهطور معمول
چیزهایی رایجی را با یکدیگر به اشتراک میگذارند: رژیم سالم، سبک زندگی
سالم و هدف داشتن. یکی از نقاط آبی که بوتنر دربارهی آن نوشت اکیناوا ژاپن
است.
منبع:آی بانویکی از بزرگترین بیلیونرهای جهان دیوید راکفلر David Rockefeller است. می
توانید با خواندن زندگی او درس های بزرگی از موفقیتش در زندگی بگیرید.
دیوید
راکفلر David Rockefeller ، بزرگترین بیلیونر جهان، در جشن تولد 100 سالگی
اش گفت و گویی با مجله فوربز Forbes انجام داده که در آن گفت و گو درس های
مهم زندگی اش را که طی 100 سال زندگی به دست آورده است بیان می کند که به
گونه ای از اصول موفقیت محسوب می شوند، شنیدن این تجربیات خواندنی است.
سود همیشه مهم است
چه
در زندگی شخصی و چه در دنیای تجارت، همواره به دست آوردن سود و منافع است
که باعث اشتغال، ثروت و قدرت بخشیدن به افراد می شود. درواقع توجه به سود
است که جامعه را به جایی از رشد می رساند که هیچ سیستم اقتصادی و سیاسی
دیگری نمی تواند به آن درجه از قدرت برسد، اما در کنار سود، 2 چیز دیگر است
که باعث می شود هزینه سنگینی را بابت آن بپردازید. روزی یک مشاور خانواده
به من گفتن طلاق گرفتن و وارد سیاست شدن 2 انتخابی است که برایت گران تمام
خواهدشد. بنابراین اگر می خواهید هزینه نپردازید این 2 کار را انجام ندهید.
تا آنجایی که می توانید از محل کارتان دور شوید
من
در طول زندگی ام، حدود 5 میلیون مایل مسافت هوایی را طی کردم که حدودا به
اندازه 200 بار گشتن دور دنیاست. در این سفرها به 103 کشور دنیا مسافرت
کردم. تا آنجا که می توانید از محل کارتان خارج شوید. من یکبار صد وعده
غذایی تنها برای جور شدن یک ملاقات تجارتی صرف کردم و هزارها تماس تلفنی و
قرار ملاقات با مشتریانم داشتم.
اعتماد؛ رمز موفقیت
من
عقیده دارم بزرگ ترین انجمن های تجاری موفق دنیا برپایه اعتماد، درک و
وفاداری پایه ریزی شده اند. این ویژگی ها دقیقا از خصوصیات یک دوستی نزدیک
شخصی است.
به نظر دیگران اهمیت ندهید
بعضی
افراد تا حدودی بدبین و شکاک هستند. گاهی اوقات آنها تصور می کنند که
هرچیزی که شما به دست آورده اید درنتیجه اسم و رسمی است که داشته اید و
اهمیتی نمی دهند که شما برای رسیدن به این مرحله از پیشرفت تلاش کرده اید.
در مقابل این گروه از افراد بی توجه باشید.
تضاد جذابیت می آورد
با
وجود اینکه من و همسرم از بودن کنار یکدیگر لذت می بریم اما هرکدام از ما
سرگرمی ها و علایق مخصوص به خودمان را داریم که آنها را به صورت مستقل
دنبال می کنیم. این راز ازدواج بلندمدت و شاد ماست. همواره برای خود سرگرمی
ای داشته باشید که خود را با آن مشغول کنید.
پدرشدن زندگی را متفاوت می کند
پدرشدن
چشم انداز جدیدی را در زندگی تان به وجود خواهد آورد. پدرشدن مرا با
کمبودهایی که داشتم آشنا کرد. این تجربه باعث شد نسبت به خصوصیات ذاتی پدرم
و محدودیت هایی که برایم می گذاشت احساس همدردی بیشتری داشته باشم و او را
بهتر از گذشته درک کنم. تا آنجایی که در توانتان است بیشترین کاری که می
توانید به عنوان یک پدر برعهده بگیرید را انجام دهید.
یک معلم خوب بیابید
علت اصلی علاقه وافرم به تاریخ را مدیون معلم کلاس ششم خانم «المینا لوک» هستم. درواقع او بود که گذشته را به وضوح برایم زنده کرد.
تاسف نخورید
پدربزرگ من هرگز نه نسبت به پدرم و نه نسبت به نوه هایش تاسف نخورد.
منبع : مجله زندگی مثبت
موقع استرس برای آرامش بیشتر تا ۳
بشمارید، ماهیچهها را منقبض کرده و از نیروی تخیل خود استفاده کنید همچنین
خندیدن، حرکت، گوش دادن به موسیقی، تغذیه مناسب، خواب کافی و گپ زدن نقش
موثری در آرامش فرد به ویژه موقع استرس دارد.
نیروشک متخصص حوزه
بهداشت روان در پاسخ به سوال یکی از شهروندان درباره کنترل احساسات، اظهار
داشت: مخ بخشی از مغز است که به فرد کمک میکند تا هیجانهای خود را مدیریت
کند، بنابر این موقع استرس اجازه دهید تا مخ آن را از شما دور کند. برای
این کار میتوانید از برخی روشها استفاده کنید.
- تا 3 بشمارید
وی
ادامه داد: مغز شما به اکسیژنی که تنفس میکنید نیازمند است زمانی که
مضطرب هستید طولانیتر و آهستهتر از راه بینی نفس بکشید هنگام نفس کشیدن
تا سه بشمارید سپس نفس خود را نگه دارید و تا سه بشمارید پس از آن نفس را
به آهستگی بیرون دهید و دوباره تا سه بشمارید این کار را سه بار تکرار کنید
تا دریابید چقدر به شما احساس آرامش میدهد.
- ماهیچهها را منقبض کنید
این
متخصص حوزه بهداشت روان گفت: وقتی که عصبی میشوید ممکن است بدون اخطار
قبلی ماهیچههایتان را منقبض کنید تمرین کنید بفهمید که ماهیچههای مختلف
موقع انقباض چه حسی دارند برای اینکار میتوانید از پاها شروع کنید و به
سمت بالای بدن بیایید هر گروه از ماهیچهها را سفت، تا 10 بشمارید و سپس
رها کنید.
- از نیروی تخیل خود استفاده کنید
نیروشک
ادامه داد: چشمان خود را ببندید و مکانی دوستداشتنی، آرام و بیسر و
صدایی را تصور کنید احساس کنید در آنجا هستند این حس به شما کمک میکند تا
آرامش بیابید.
- بخندید
این
روانشناس با تاکید بر اینکه خنده بهترین دارو است، اظهار داشت: خندیدن به
مغز کمک میکند تا موادی شیمیایی بسازد که درد را از بین برده و به فرد
احساس خوبی دهد؛ بنابر این به برخی کارهای خود بخندید، فیلمها و تصاویر
خندهدار ببینید و لطیفههایی را یاد بگیرید که با گفتن آنها بتوانید خود و
دیگران را بخندانید.
- حرکت کنید
نیروشک
ورزش راهی برای نیرومند کردن استخوانها و ماهیچهها عنوان کرد و ادامه
داد: تمرینهای بدنی علاوه بر بالا بردن استقامت بدن راه بسیار خوبی برای
دور کردن ذهن از افکار ناخوشایند واسترس است پیادهروی، دویدن و انجام
ورزشهای سنگین موجب میشود مواد شیمیایی به فرمان مغز ترشح شود و موجب
بهتر شدن حال فرد شود.
- موسیقی گوش کنید
وی
افزود: موسیقی بسته به ضرب آهنگ و اشعارش میتواند فرد را آرام کند و سر
شوق بیاورد، تصور اینکه فرد دوست دارد چه موسیقی را گوش دهد یا بنوازد ذهن
او را از مشکلات دور کرده و فرد را آرام میسازد.
- تغذیه مناسب و خواب کافی داشته باشید
این
متخصص حوزه بهداشت روان با تاکید بر داشتن سبک زندگی سالم با رعایت
تغذیهای مناسب و خواب کافی، گفت: برخی افراد زمانی که ناراحت هستند خوب
غذا نمیخورند در حالی که مغز به انرژی حاصل از مواد غذایی مغذی نیاز دارد
تا به خوبی عمل کرده و به فرد در حل مشکلاتش کمک کند. برخی افراد نیز غذا
را عاملی برای رسیدن به راحتی ذهن و فرار از مشکلات میدانند و زمانی که
ناراحت هستند سراغ کلوچه، شیرینی و یا حتی غذاهای پرچرب میروند اما پس از
خورده شدن آنها هنوز مشکلات در جای خود باقی است. کسانی که این روش را
انتخاب میکنند چاق میشوند اما راهکارهای واقعی حل مشکلات را نمیآموزند
در نتیجه مشکلاتشان حل نمیشود.
وی افزود: مغز برای تنظیم و
ذخیرهسازی اطلاعاتی که در طول روز یاد گرفته به خواب کافی نیاز دارد چرت
زدن مواد شیمیایی مورد نیاز مغز را جایگزین میکند بنابر این خواب کافی و
استراحت دادن به مغز مواد شیمیایی لازم را تامین میکند و فرد را برای
شروعی مجدد آماده میسازد اگر فرد به اندازه کافی نخوابد و استراحت نکند به
احتمال زیاد در طول روز احساس خستگی و بداخلاقی خواهد داشت در آن روز با
هر اتفاقی اذیت میشود و بدترین عکسالعمل خود را نشان خواهد داد حتی ممکن
است آنچه فرد را ناراحت میکند از آنچه هست نیز بدتر به نظر برسد.
- گپ بزنید
وی
خاطر نشان کرد: وقتی دچار استرس میشوید به یکی از دوستان خود برای
صحبتکردن زنگ بزنید یا درباره احساساتتان با یکی از بزرگترهای دلسوز خود
صحبت کنید در میان گذاشتن مسائل فرد با دیگران حال او را بهتر میکند گاهی
لازم است با متخصص حوزه بهداشت روان صحبت کنید تا اطلاعاتی مفید به شما
بدهد. دیگران راه حلهایی دارند که ممکن است یاری دهند باشد البته مراقب
باشید که با چه کسی مسائل خود را در میان میگذارید او باید کسی باشد که
بتواند در آن اوضاع به شما کمک کند و با توجه به دلسوزی و تخصصی که دارد
بهترین و مناسبترین راهحل را به شما پیشنهاد دهد.
منبع:سلامت نیوز
بعضی ها انگار به صورت ذاتی شاد و سرزنده
هستند و بعضی دیگر نیز به نظر می رسد که به قول معروف، نافشان را با غم و
دلمردگی بریده اند! افراد غمگین تصور می کنند که شاد بودن باید در ژنشان
باشد و مسئله شاد زندگی کردن، مهارتی نیست که آن را بیاموزند و بتوانند
خودشان را تغییر دهند. بهتر است بدانید برخلاف نظر این عده، ما انسان ها
تنها موجوداتی هستیم که می توانیم تصمیم بگیریم زندگی شادی داشته باشیم یا
زندگی مان را صرف انجام کارهایی کنیم که ما را غمگین و افسرده می کنند.
دوری از منفی بافی، عقاید و تصورات تکراری و افراد منفی گرا دشوار، اما برای تغییر حال ما از بد به خوب، بسیار موثر است.
در ادامه این مطلب راهکارهایی برای شاد زیستن مطرح خواهد شد که خواندنشان برای شما، ضروری به نظر می رسد.
ناامیدی سراسر وجودتان را فرا نگیرد
اولین
و مهم ترین کاری که باید انجام دهید، این است که بینش خود را نسبت به این
دنیا و سختی ها و بلاهای آن عوض کنید. این دنیا در کنار حوادث شیرین، تلخی
ها و ناکامی هایی نیز دارد و نباید به محض مواجه شدن با سختی، احساس
ناامیدی کنید.
در زندگی خود، بی هدف نباشید
معمولا
افرادی که برای زندگیشان هدف گذاری نکرده اند، دلیلی برای شاد شدن در
زندگی نمی یابند. بنابراین یکی از گام های مهم برای شاد زیستن، آشنایی با
تکنیک تعیین هدف در زندگی است. توجه داشته باشید که در هدف گذاری باید از
میان اهداف خود، هدفی را انتخاب کنید که امید بیشتری به موفقیت آن دارید و
در تلاش برای تحقق آن، فقط به فکر تایید یا تکذیب دیگران نباشید. البته از
مشورت متخصصان بهره بگیرید. همچنین شما برای تعیین یک هدف، باید واقع بین
باشید.
گذشته، به گذشته تعلق دارد
یکی
از عمده ترین مواردی که می تواند شادی را از شما بگیرد، این است که دائم
افسوس گذشته را بخورید. شما نمی توانید گذشته را تغییر دهید و دلیلی ندارد
با آن زندگی کنید؛ پس تمام مشکلات و اشتباه های گذشته را فراموش کنید.
گذشته ها، گذشته است و شما هر قدر هم بکوشید، نمی توانید آن را تغییر دهید.
در واقع خطاها از ما افرادی قوی تر وعاقل تر می سازند و ما نیز از آن ها
درس می گیریم و به نقاط ضعفمان پی می بریم. حتی پر تنش ترین و غم انگیزترین
موقعیت ها نیز سرانجام درس های مفیدی برای ما خواهند داشت.
فقط نقاط منفی تان را نبینید
خود
را همان طور که هستید، قبول کنید. هر انسانی یک سری معایب و یک سری محاسن
دارد که در بعضی موارد، توان تغییر آن ها را ندارد. به طور مثال، ممکن است
فردی یک مشکل بدنی داشته باشد که همیشه به خاطر آن تحت فشار روانی باشد ولی
زمانی که بپذیرد مشکل دارد و توان تغییر آن را نیز ندارد و باید با همین
مشکل زندگی کند، آرامش روانی بیشتری پیدا خواهد کرد. البته چنین افرادی
باید با توجه به نقاط مثبتشان، بررسی کنند که با چه کارهایی می توانند نقاط
ضعفشان را جبران کنند.
در مواجهه با مشکلات بحران سازی نکنید
یکی
از دلایلی که افراد در زندگی غمگین و بی حوصله هستند، بحران سازی های آن
هاست. بعضی افراد در مواجهه با مشکلات، مشکلات را برای خودشان از آنچه که
هستند، بزرگ تر جلوه می دهند. بسیاری از افراد می گویند زمانی که با مشکلی
مواجه می شویم، به شدت آشفته و مضطرب می شویم ولی بعد از مدتی متوجه می
شویم که آن مشکل آن قدر ها هم آسیب رسان نبوده است.
وقتی صحبت از
شادی و نشاط به میان می آید، خیلی ها می گویند: «دل خوش سیری چند؟!» شاد
بودن اما برخلاف تصور این افراد بستگی مستقیم به خود ما دارد. زندگی سخت
است، فراز و نشیب دارد، سختی در آن کم نیست اما فردی در زندگی هنرمند خوبی
است که با وجود همه این موانع، بهانه ای برای شادی پیدا کند. توصیه های
کاربردی و ساده ای را که در ادامه می آید برای رسیدن به این هدف به کار
گیرید:
اطرافتان را با افراد شاد شلوغ کنید
1 - گلکاری یا باغبانی کنید.
2 - پول های خود را خرج دلخوشی های کوچک و زیاد کنید و مدام به دنبال آرزوهای گران و دست نیافتنی نباشید.
3 - روی کاری که همین الان در حال انجام آن هستید، تمرکز بیشتری کنید تا با رسیدن به موفقیت، احساس شادی در شما بیشتر شود.
4 - در یک مهارت جدید، متخصص شوید. تشخیص اینکه چه مهارتی باشد به سلیقه و توانایی خودتان بستگی دارد.
5 - نگرانی هایتان درباره آینده را روی یک کاغذ بنویسید، در یک پاکت نامه بگذارید و به معنای واقعی مهر و مومش کنید!
6 - اطرافتان را با افراد شاد شلوغ کنید. گاهی در جمع خانواده تان جوک بگویید و شوخ طبع باشید.
7 - کار های داوطلبانه انجام دهید. کارهای داوطلبانه می توانند کارهایی خلاقانه برای کمک به دیگران باشند.
8 - در پایان هر روز، حداقل ۳ اتفاق خوبی را که رخ داده یادداشت کنید و قبل از شروع روز بعد، حتما نگاهی به آن بیندازید.
9 - مقایسه خود با دیگران را متوقف کنید. مهم نیست که این مقایسه در زمینه مالی باشد یا تحصیلی.
10 - از هر فرصتی برای ورزش استفاده کنید چراکه ورزش در افزایش روحیه و اعتماد به نفس، تاثیر قابل توجهی دارد.
منبع:سلامت نیوز
مسائل شخصی گاهی
آنقدر آزاردهنده میشوند که جدا کردن آنها از اوقات کار کمی سخت میشود.
شما بیشتر ساعات روز خود را در محلکار میگذرانید، چطور میتوانید یک
مسئله استرسزای شخصی که گاهی حتی آزاردهنده است را در آن ساعات فراموش
کنید؟ چه یک دغدغه خانوادگی جزئی باشد یا مسئلهای جدیتر، راههایی هست که
میتوانید برای محرمانه نگه داشتن مسائل خانوادگیتان در محیط کار از آنها
استفاده کنید تا تاثیر منفی بر کارتان نگذارد.
مراحل
۱.
دیدی مثبت نسبت به موقعیت شخصیتان داشته باشید و بدانید که زندگی گاهی
ایمان شما را محک میزند و به همین دلیل باید چشمتان به نوری که در آخر
تونل هست باشد.
۲. حریم
خصوصیتان را در خانه نگه دارید و خودِ حرفهایتان را سر کار ببرید.
واقعیت این است که نمیخواهید مسائل زندگی شخصیتان به محلکار کشیده شود.
مطمئناً نمیخواهید رئیستان تصور کند که نمیتوانید زندگی خصوصیتان را از
کارتان جدا کنید و اعتماد خود به تواناییهای شما را از دست بدهد.
۳.
اگر میخواهید زندگی خصوصیتان در محلکار محرمانه باقی بماند، درگیر
مکالمات و غیبت کردنهای همکارانتان نشوید. اگر میدانید چه کسانی در
محلکارتان معمولاً بحثهای خصوصی را در مکالمات وسط میکشند، سعی کنید از
آنها دوری کنید. شاید شما هم بدتان نیاید که مسائل زندگی خصوصیتان را با
کسی مطرح کنید اما مطمئن باشید بعد از آن پشیمان خواهید شد.
۴.
دوستانتان و کسانی که میتوانید به آنها اعتماد کنید را در محلکار
بشناسید. زمان ناهار میتواند فرصتی عالی برای صحبت کردن در مورد مسائل
شخصی و خانوادگی باشد. بهتر است فرد مثبتی را برای شنیدن دردودلهایتان
انتخاب کنید که شنوندهای خوب و انگیزهدهنده باشد. فقط یادتان باشد که شما
هم باید رفتاری متقابل داشته باشید و وقتی دوستتان نیاز داشت به حرفهایش
گوش دهید.
۵.
حمایت لازم را به دست آورید. اگر دوست نزدیکی در محلکار ندارید که
بتوانید به او اعتماد کنید، خارج از محیط کار به دنبال یک کمک حرفهای
باشید. اگر مشکلات خصوصیتان تا این اندازه برایتان آزاردهنده شدهاند،
نیاز دارید که با کسی درمورد آن حرف بزنید. مشاوره تسکین فوقالعادهای بر
استرس شما خواهد بود.
۶.
عضو گروههای پشتیبانی اداره یا شرکتتان شوید. بودن با کسانیکه نگرانیها و
دغدغههایی مثل شما دارند حس بسیار خوبی به شما خواهد داد. در این
اجتماعات میتوانید حرفهایتان را با آزادی بیشتری به زبان آورده و نگران
درز کردن اطلاعاتتان و تاثیر منفی آن بر کارتان نباشید.
۷. کنترل
مشکلاتتان را در محل کار به دست گیرید. اطمینان یابید که از کارتان
دربرابر حل کردن آن مشکلات شخصیتان محافظت میکنید. حتی درمورد مرگ یکی از
عزیزان یا طلاق، هنوز هم میتوانید برای مقابله با آن مشکلات برنامهای
برای خودتان داشته باشید. واقعیت این است که اگر کارتان برایتان واقعاً مهم
است، حتماً باید راهی پیدا کنید که بتوانید استرستان را کنترل کرده و
کارتان را از دست ندهید.
نکات
-
با مراقبت کردن از خودتان، خودتان را به تمرکز اصلی اوقات فراغت زندگیتان
تبدیل کنید. اگر این به آن معنی باشد که سرگرمی برای خودتان دست و پا کنید
و یا به استراحت کامل بپردازید، آنکار را بکنید. همیشه کارهایی که در
محلکار انجام میدهید نیست که اهمیت دارد، کارهایی که در خانه میکنید هم
به همان اندازه مهم هستند.
- از طرف دیگر، دوستیها و روابط کاری انحصاری نیستند. میتوانید با یکی از همکارانتان دوستانی صمیمی شوید.
منبع:مردمان
پیش بردن یک زندگی دروغی، دیر یا زود فاش
میشود. زمانی رسید که خطر غنچه ماندن دردناکتر از خطر شکوفا شدن بود. ــ
آنیس نین (Anais Nin)
وقتی برای اولین بار این جمله را خواندم، احساس کردم چیزی در قلبم فشرده میشود.
در
شرکتی کار میکردم، با ارزشها و اعتقادات اصلی زندگیام در تعارض بودم و
هنوز واقعیت زندگیام را انکار میکردم. از یک عبارت ساده استفاده کردم تا
من را از کما درآورد و کمکم کند بفهمم چطور این رنج و عذاب را در زندگیام
به وجود آوردهام: با انکار چیزی که بودم.
و به چه دلیل؟ چون
میتوانستم بروم و تظاهر کنم کسی هستم تا دیگرانی را که کوچکترین اهمیتی
برایم نداشتند، به دلایلی که اصلاً مهم نیست، تحتتاثیر قرار دهد؟ هر چقدر
هم که احمق، غیرعادی و متفاوت از دیگران باشید، اصلاً ارزشش را ندارد که یک
زندگی دروغی داشته باشید و با کسی که واقعاً هستید صادق نباشید.
شما
همانی هستید که هستید. هرچقدر زودتر در زندگیتان این را قبول کنید و با
آن کنار بیایید، روزهایتان را بسیار آسانتر و زیباتر زندگی خواهید کرد.
پس بیایید به جای اینکه آن را مخفی کنیم، به استقبالش برویم.
برای
من، وقتی این دروغ به طور واضحی آشکار شد، کسی که بودم را قبول کردم، کار
مسخرهام را کنار گذاشتم، کار آنلاینم را شروع کردم، سبکزندگی رویاییام
را ساختم و هیچوقت دیگر به عقب نگاه نکردم.
رازی که اصلاً نمیدانستم: شما دلتان برای زندگی دروغیتان تنگ نخواهد شد چون صادقانه زندگی کردن با خودتان بهشت واقعی است.
این
شروع یک سفر خودشناسی بود که میخواهم آن را با شما در میان بگذارم: اینکه
چطور خودتان را بشناسید و چطور شجاعت زندگی کردن با آنچه که هستید و باید
باشید را پیدا کنید، با ارزشها و اعتقاداتتان صادق باشید و به آرامش
برسید.
چقدر خودتان را میشناسید؟ آمادهاید که این را بفهمید؟
میتوانید
در عین متفاوت بودن با بقیه آدمهای دنیا، باز هم شگفتانگیز باشید.
درواقع شما به این دلیل شگفتانگیزید نه با وجود این.متفاوت بودن خوب است.
پس اگر متفاوت هستید، خوبید.
تفکر اصلی این است که بفهمید چه چیز باعث متفاوت شدن شما میشود، با این روش شناختتان نسبت به خودتان بیشتر خواهد شد.
هیچ
اشکالی ندارد که بفهمید قلبتان چه میخواهد. هیچ اشکالی ندارد که برای
ارتباط برقرار کردن با روحتان، بقیه دنیا را با خودتان هماهنگ کنید. شاید
غیرعادی باشد اما اشکالی ندارد. پس انجامش دهید. مطمئن باشید از شناختن کسی
که درونتان است، پشیمان نخواهید شد.
زیباترین چیزی که در زندگیتان خواهید دید زمانی است که به کسی تبدیل شوید که از همان ابتدای تولد واقعاً باید میبودید.
به اینکه چه رنگی یا رشته تحصیلی را دوست دارید ارتباطی ندارد. درمورد چیزهای بزرگتر صحبت میکنیم.
شناختن
خودتان چیزی فراتر از این است که چه رنگی را دوست دارید، چه نوع موسیقی را
میپسندید و یا چه رشته تحصیلی را ترجیح میدهید. دیگر دبیرستانی نیستیم،
که «خودتان» بودن به معنی تقلید کردن از بقیه، احمقانه عمل کردن در زد و
خوردها و احساس ناامنی در تمام طول روز باشد.
شناختن خودتان روند
درک کردن خودتان در سطحی عمیقتر است. راهی غیرقابلپیشبینی است که برای
پیمودن آن باید مشتاق باشید. این شما را با تردیدها و ناامنیهای درونیتان
روبهرو میکند. باعث میشود نگاهی جدی به سبک زندگیتان داشته و آن را زیر
سوال ببرید.
شاید برای مدتی کوتاه همه چیز به نظرتان سخت برسد اما
به مرور بهتر میشود و درست مثل چیزهای دیگر کمی تلاش در ابتدای کار به نفع
آینده راهتان خواهد بود.
شناختن خودتان یعنی شناختن قدرتها و
ضعفهایتان، علایق و ترسها، خواستهها و آرزوهایتان. یعنی از خصوصیات
ذاتی، تحملها و محدودیتهایتان آگاه شوید.
شناختن خودتان یعنی هدف زندگیتان را بشناسید یا حداقل به شناختن آن نزدیک شوید.
از ابتدای تولد خودتان را نمیشناسید. این شناخت را باید به مرور به دست آورید.
نمیتوانید
با بزرگ شدن یا بالا رفتن سنتان این شناخت را پیدا کنید. شناختن خودتان
تلاشی آگاهانه است. شما این کار را با قصد و هدف انجام میدهید.
نشناختن
خودتان دیر یا زود مشخص میشود. وقتی خودتان را نمیشناسید، یک ناامیدی
آرام در قلب شما زندگی میکند. ممکن است انتخاب کنید که با آن زندگی کنید و
نادیدهاش بگیرید - یا اینکه تصمیم بگیرید شروع به شناختن خودتان کنید.
شخصیت خودتان را بشناسید
چطور در ۵ قدم خودتان را به طور کامل بشناسید:
۱. شخصیت خودتان را بشناسید.
شناخت شخصیت خودتان اولین قدم است. شما مجموعهای از نظرات دیگران نسبت به خودتان را دارید که یکی از جنبههای آن است.
همچنین خودتان مجموعه اطلاعات شخصی هم درمورد اینکه چه نوع شخصیتی دارید و یا در اوقات تنهایی یا در جمع چطور آدمی هستید دارید.
موضوع
این است که شخصیتتان را چه از درون و چه از بیرون بشناسید، تا بفهمید چه
شکلی هستید و چه شکلی نیستید. باید بفهمید چه چیز باعث میشود در یک موقعیت
خاص زندگی به طریقی خاص واکنش دهید. از خودتان سوال کنید، «چرا اینکار را
کردم؟» و به آن پاسخ دهید.
چه خصوصیات اخلاقی دارید؟ بین دوستانتان چطور هستید؟ درمورد غریبهها چطور؟ دنیای بیرون چه شخصیتی از شما میبیند؟
در روزها خوب و روزهای بد چه واکنشی دارید؟ به دنیای اطرافتان چطور واکنش میدهید؟
۲. ارزشهای اصلیتان را بشناسید.
ارزشهای
اصلی شما آن قوانین و اصول اخلاقی هستند که نزدیک قلبتان نگه میدارید. من
معمولاً از اربابرجوعهایم میخواهم که هشت ارزش اصلیشان در زندگی را
بگویند. شاید ارزشهای شما از هشت مورد بیشتر باشد اما هشت ارزش مهمترتان
نقش بسیار مهمی در تصمیمگیریها، تاثیرگذاریها، حل مشکلها، ارتباطات و
زندگی کردنتان ایفا میکنند.
در محلکار، در خانه، در همه جنبههای زندگی، کدام ارزشها را هیچوقت نمیتوانید نادیده بگیرید؟ اینها ارزشهای اصلی شما هستند.
صداقت،
راستی، امنیت یا انعطافپذیری؟ متعهد بودن به دیگران، عقلانیت یا یادگیری،
آسایش مالی یا خوشگذرانی؟ آیا وفاداری از همه چیز برایتان مهمتر است یا
مسئولیتپذیری؟ خلاقیت برایتان مهمتر است یا پیشرفت؟
۳. بدنتان را بشناسید.
جوانی
توام با حماقت است. وقتی بیست سالم بود تصور میکردم شناخت خوبی از بدنم
دارم. اما من بچهای بیشتر نبودم. هرچه بیشتر درمورد بدنم میدانم برایم
مرموزتر میشود و هرچه بیشتر به آن فشار میآورم، بیشتر متعجبم میکند.
برای شما هم میتواند همینطور باشد.
شما چقدر بدنتان را میشناسید، نفس کشیدن، تواناییها، محدودیت تعادل و انعطافپذیریتان را تا چه اندازه میشناسید؟
آیا
تابحال بدون اینکه امتحان کرده باشید، گفتهاید «بدن من اینکار را
نمیتواند انجام دهد» یا «نوع بدن من به این کار نمیخورد»؟ قبل از اینکه
درها را به سمت چیزهای امکانپذیر ببندید، یکبار دیگر نگاه کنید. وقت
بگذارید تا با بهترین معبد جهان، بدنتان، صمیمیتر شوید.
۴. آرزوهایتان را بشناسید.
آرزوها و امیدهای شما راه شما را به سوی آینده میسازند. کمکتان میکنند زندگی را بسازید که به داشتن آن افتخار کنید.
آرزوهایتان خیلی مهماند. آرزوهایتان ارزش دنبال کردن دارند. به هیچ چیز دیگر باور نداشته باشید.
سعی کنید آرزوهایتان را هم خوب بشناسید. سعی کنید جزییات و خصوصیات آنها را تحلیل کنید.
اگر
میخواهید موسیقیدان شوید، از خودتان سوال کنید: چه سازی دوست دارید
بزنید؟ به چه سطح حرفهای میخواهید برسید؟ میخواهید این بخش از زندگیتان
تا چه اندازه بزرگ شود؟ و آنقدر پیش بروید تا همه چیز را درمورد
آرزوهایتان بفهمید.
آرزوها و رویاهایتان را بخشی از وظایف
روزانهتان ببینید. آنها را جدی بگیرید. روی آنها کار کنید. به جای مخفی
کردنشان یا خجالت کشیدن بخاطرشان، آنها را با افتخار مطرح کنید.
۵. علایق و عدمعلایقتان را بشناسید.
چه
چیزهایی را دوست دارید و به همان مهمی چه چیزهایی را دوست ندارید؟ ساده
است، سوالی معصومانه است اما دانستن این درمورد خودتان اعتمادبهنفس زیادی
در شما ایجاد میکند. خیلیها در زندگیشان چیزهایی که همه دوست دارند را
دوست داشته و از چیزهایی که بقیه دوست ندارند، خوششان نمیآید. شما این کار
را نکنید.
برای اینکه علایق و عدمعلایق خودتان را مشخص کنید، وقت بگذارید و این کار را برحسب نظر دیگران انجام ندهید. خودتان تصمیم بگیرید.
تعریف
کردن علایق و عدمعلایقتان شجاعت میخواهد. شاید تصور کنید دوست نداشتن
شرکت کردن در جشن سیسمونی بچه دوستتان یا ۳ ساعت وقت گذراندن با یکی از
افراد فامیل غیرمودبانه به نظر برسد اما به جایگزینهای آن فکر کنید. اگر
به انجام کارهایی که خسته و کسلتان میکند ادامه دهید و چیزهایی که به شما
لذت میدهند را نادیده بگیرید، بخشی از آنکه هستید را فراموش خواهید کرد.
مطمئناً چنین راهی شما را به سمت خوشبختی نخواهد برد.
با علایق و عدمعلایقتان روراست باشید. کسی جز شما نمیتواند آنها را دوست داشته باشد یا نداشته باشد!
شناختن خودتان کمکتان میکند وارد مسیر خوشبختی شوید که هیچوقت حتی تصورش را هم نداشتید.
منبع:مردمان
تست A/B برای افزایش نرخ تبدیل یک تکنیک بسیار کاربردی است. میتوانید موضوعات ایمیل ها، محتوا، میزان تخفیف ها، فونت و ظاهر متن، دکمه های فراخوان و یا حتی امضای پایین را برای شرکت در تست A/B انتخاب کنید. جرء به جزء هر ایمیل میتواند در تست A/B باشد و آزمایش شود تا بهترین نتیجه را داشته باشد. در نهایت میتوانید با تهیه یک تصویر از نسخه نهایی یک قالب همیشگی و بهینه برای ایمیل های خود داشته باشید که میتوانند نرخ تبدیل بالایی را رقم بزنند. اما فقط این نیست، میتوانید حتی برگه ای که کاربر را به آن هدایت میکنید نیز در تست A/B آزمایش کنید، این برگه ها نیز برگه های فرود هستند.
برای انجام تست A/B روی برگه های فرود، باید از گوگل آنالیتیکس استفاده کنید.
بنابراین هر دفعه به شما پیشنهاد میکنیم؛ قبل از ارسال ایمیل سوالاتی از خودتان بپرسید و پاسخ های آنها را مرتب کنید، سپس سعی کنید پاسخ ها یا نیازهای مشتری را مطرح کنید، و برای آنها پاسخ ایجاد کنید تا بتوانید به خوبی نیاز آنها را درک کرده و پوشش دهید.
شمار زیادی از مردم، صرفه جویی را با کم
مصرف کردن اشتباه می گیرند و حال آنکه چنین نیست. صرفه جویی، راه و رسم
مصرف بجاست.برای این کار، شیوه های گوناگونی هست که خیلی ساده و در عین حال
بی دردسرند. ولی همین طریقه های آسان نیز ممکن است هزینه ها را به نحو
چشمگیری بکاهند.
برای اینکه بتوانیم در این روزگار در هزینه های خود
صرفه جویی کنیم، راه هایی وجود دارد که ما حتی فکرش را هم نمی کنیم. روش
هایی ساده اما کارآمد.
- فهرستی از خریدهایتان تهیه کنید:
زرق و برق سوپر مارکت ها و مراکز خرید
معمولا هر فردی را جذب خود می کند. وسوسه خرید از این اماکن یکی از مهمترین
دلایل بالا رفتن هزینه هاست.
- لیستی از خرید های خود تهیه کنید:
اگر دوست دارید پول کمتری در سوپرمارکت ها
و مراکز خرید خرج کنید، پیش از رفتن به چنین اماکنی، لیستی از خرید های
خود تهیه کنید و البته سعی کنید وسوسه نشوید!
- به مقدار مورد نیاز پول به همراه داشته باشید:
همیشه هنگام بیرون رفتن از منزل به یاد
داشته باشید که فقط به مقدار مورد نیاز پول به همراه داشته باشید؛ هیچ وقت
پول اضافی با خود حمل نکنید که این پول علاوه بر اینکه ممکن است مورد
دستبرد قرارگیرد می تواند به سرعت خرج شود.
- لباس ها را در انتهای هر فصل بخرید:
برای خرید لباس و صرفه جویی در هزینه ها
ابتدا باید بدانید که لباس ها را باید در انتهای هر فصل بخرید چون در
انتهای فصل ها معمولا برای فصل جدید قیمت لباس های قدیمی تر با حراج یا
تخفیف عرضه میشوند.
- از اجناس با کیفیت تر استفاده کنید:
همیشه برای اینکه در خرید پوشاک صرفه جویی
کنید باید از اجناس با کیفیت تر استفاده کنید تا حداقل چند سال برای شما
قابل استفاده باشد اگر صرفا به دلیل ارزان بود پوشاک بی کیفیت بخرید باید
پس از مدت کوتاهی دوباره یکی از انواع آن را تهیه کنید.
- خرید اجناس تجمّلی و لوکس را به حداقل برسانید:
در زندگی روزمره گاهی ممکن است کالاهای تجمّلی و لوکس بسیار وسوسه انگیز باشند البته تنوع در زندگی از اهمیت بالا برخوردار است اما آنچه که مهم است بودجه ی شماست ممکن است آن کالا به زندگی شما قشنگی بیشتر بدهد اما شاید هزینه ای که برای آن می کنید در قسمت های مهم تر از زندگی به درد شما بخورد. بنابراین سعی کنید خرید این اجناس را به حداقل برسانید.
- تا حد امکان از غذای بیرون بپرهیزید:
این
روزها از ضرر و زیان هایی که غذاهای آماده برای سلامتی دارند، زیاد می
شنوید. اما یکی دیگر از مضرات این غذاها پول های بی زبانی است که خرجشان می
شود.
از جمله بهترین راه هایی که می توانید در هزینه هایتان صرفه جویی کنید، آشپزی کردن و لذت بردن از خوردن غذای خانگی است.
- یادداشت هزینه های جاری و روزمرۀ خود را جدی بگیرید:
از
ماه بعد همۀ هزینه ها را یادداشت کنید، از مبالغ سنگین تا کوچکترین هزینه
های روزانه. بهتر است دفترچه ای را به این کار اختصاص دهید تا بتوانید روند
هزینه ها را مقایسه و بررسی کنید. یادداشت هزینه ها و مخارج، گام اول در
مسیر پس انداز و کنترل مخارج است.
- تاریخ انقضای محصولات را بخوانید:
کار
چندان سختی به نظر نمی رسد. تعجب آور است که برخی افراد بدون توجه به
تاریخ انقضای محصولات غذایی مختلف از جمله لبنیات، گوشت، مرغ، تخم مرغ و
غیره ، پای آنها پول می دهند.
با خواندن تاریخ انقضای محصولات گوناگون با یک تیر دو نشان می زنید، هم پولتان را هدر نداده اید و هم به سلامتی خود توجه کرده اید.
- در هزینه های درمانی خود صرفه جویی داشته باشید:
هزینه های درمانی را نمیتوان خیلی در آن صرفه جویی کرد زیرا این هزینه ها از قبل مشخص هستند و شامل تخفیف و حراج و... نمی شوند تنها کاری که باید برای صرفه جویی در این هزینه ها انجام دهید این است که در فصول سرما با پوشیدن لباس های گرم در خانه هم در مصرف انرژی صرفه جویی کنید و هم به نوعی در هزینه های درمانی خود صرفه جویی داشته باشید.
صرفه جویی، راه و رسم مصرف بجاست
- بقیۀ پولتان را بگیرید:
دفعۀ
بعد که فروشنده بقیۀ پولتان را داد، حتما" آن را بگیرید. خیلی از ما بقیۀ
پولمان را بخصوص اگر ناچیز باشد، طلب نمی کنیم. طبق تحقیقی که توسط موسسۀ
تبلیغات بازاریابی انجام شده، فقط %21 از افراد بقیۀ پول خود را از فروشنده
می خواهند و می گیرند.
- خریدهای بدون برنامه را کنار بگذارید:
فروشگاههای
بزرگی که انواع محصولات را برای فروش عرضه می کنند برای صرفه جویی در وقت
بسیار مناسب هستند. رامسی ، که در این مقوله صاحب نظر است ، می گوید : با
وجودیکه این فروشگاههای بزرگ امتیازات فراوانی دارند ولی مشکل اینجاست که
وقتی در پی خرید مورد مشخص و از پیش تعیین شدۀ خود هستید ناخودآگاه چشمتان
به انواع و اقسام محصولات مثل تنقلات مختلف و خرت و پرت های غیر ضروری می
خورد و تا بجنبید می بینید چند تا از آنها را در چرخ خرید گذاشته اید و به
طرف صندوق می روید. رامسی توصیه می کند قبل از خروج از خانه به قصد خرید،
لیستی از مایحتاج ضروری خود را تهیه کنید. او می گوید : " من خودم از این
روش استفاده می کنم و هرگز چیزی بیش از لیست مورد نظرم را نمی خرم."
- به جای خرید کتاب آنها را از کتابخانه به امانت بگیرید:
هرگاه
امکان داشته باشد، به جای خرید کتاب آن را از کتابخانه به امانت بگیرید.
عضویت در کتابخانه یا هزینه ندارد یا هزینه جزئی را برای شما به دنبال
خواهد داشت.
حسن دیگر این کار این است که کتابخانه ها هم جای خوبی برای مطالعه و درس خواندن هستند و هم تنوع کتاب در آنها زیاد است.
اگر
مجبور به خریدن کتاب هستید، حتما کتابی را انتخاب کنید که محتوای آن
متناسب با هدفتان باشد، نه اینکه پولش را بدهید و استفاده ای هم نبرید.
- گران نخرید:
اگر خواستید اجناس گران قیمت بخرید، حتما قیمت آن را از چند فروشگاه بپرسید. به این ترتیب کسی نمی تواند سر شما کلاه بگذارد.
اگر
پیش از خرید اجناس، به ویژه اجناس گرانقیمت، تحقیقات لازم را انجام دهید،
هم کالای مورد نظرتان را خریده اید و هم پول اضافه پرداخت نکرده اید.
- از حمل و نقل عمومی استفاده کنید:
استفاده از حمل و نقل عمومی راه دیگر در
صرفه جویی برای زندگی افراد است. حمل و نقل عمومی علاوه بر کاهش ترافیک و
آلودگی هوا به کاهش هزینه ها کمک میکند با وجود شلوغی های فراوان در اتوبوس
و مترو اما باز هم استفاده از حمل و نقل عمومی بسیار کم هزینه تر از
استفاده از خودروی شخصی است.
- برنامه منظمی برای نگهداری و تعمیرات احتمالی خودروی خود داشته باشید:
از کارهایی مثل تعویض روغن، تنظیم باد لاستیک ها و دیگر کارهای مربوط به خودروی شخصی خود هیچگاه غافل نشوید.
اگر دیر بجنبید و خودرویتان را به حال خود رها کنید، آنوقت مجبورید بعدا پول بیشتری برای تعمیر و نگهداری آن صرف کنید.
- در استفاده از وسایل برقی دقت لازم را داشته باشید:
ساده
ترین راه کاهش مصرف برق، آنهم در این روزها که پول قبض هایش برای خیلی ها
سر به فلک می کشد، اینست که وقتی از آنها استفاده نمی کنید، آنها را از برق
بکشید.
واضح و مبرهن است که اگر به جای اینکه فقط تلویزیون را خاموش کنید، آن را از برق بکشید، مصرف برقتان کاهش میابد.
البته به مبلغ قبض های دیگر هم دقت کنید، آنها هم این روزها دست کمی از قبض برق ندارند.
گردآوری:بخش روانشناسی بیتوته
خشم و عصبانیت به دلیل فرسوده کردن ذهن و
جسم و تولید دردهای عصبی و جسمانی در اندام و جوارح افراد، باعث کوتاه شدن
هر چه بیشترعمر، صدمه به خود و اطرافیان می شود.
هر روز صبح که از
خواب بیدار می شوم، با خودم تصمیم می گیرم که امروز هیجاناتم را بیشتر
کنترل کنم، کمتر فریاد بزنم، خشم خود را بیشتر کنترل کنم، بیشتر سکوت کنم و
در برابر رفتارهای اشتباه فرزند و همسرم صبورتر باشم. ساعتی از روز
نگذشته که تصمیمی که شب قبل گرفته بودم، فراموش می کنم، با تکرار یک رفتار
نامناسب از طرف فرزندم مثل بمب منفجرمی شوم، فریاد می زنم. احساس خشم اجازه
نمی دهد، مغزم کار کند و فقط دنبال راهی هستم تا این همه هیجان منفی را
تخلیه کنم.شاید بتوان گفت، هیچ چیز سریع تر از خشم، نمی تواند شما را در جو
منفی قرار دهد.
خشم چیست؟
خشم
یک احساس پیچیده است که به صورت جسمانی و هیجانی ابراز می شود. خشم واکنش
طبیعی ارگانیسم نسبت به شرایط و موقعیت هایی است که در آن دچار ناکامی می
شویم و احساس تهدید می کنیم. در این موقعیت ممکن است تصور کنیم صدمه خواهیم
دید یا فردی در مورد ما دچار اشتباه شده است. این احساس می تواند یک احساس
خفیف ناخوشایند یا احساس شدید عصبانیت بوجود آورد.
وقتی خشمگین می شوید
ایجاد
خشم، وضعیت بدن شما را تغییر می دهد. شما نیاز پیدا می کنید تا از
اطرافیان فاصله بگیرید و به طور کلی فضا ناآرام و خشن می شود. حال اگر این
خشم به طور نامناسب بروز یابد، رابطه شما و اطرافیان تان خصوصاً اعضای
خانواده و از همه مهمتر رابطه شما با شریک زندگی تان را به شدت مختل می
کند. اما از طرف دیگر مهار کردن خشم به شما این فرصت را می دهد که این
هیجان را تحت سیطره خود در آورید و تغییرات سازنده ای ایجاد می کند. وقتی
خشم شما مهار شود، روابط تان رضایت بخش تر، زندگی تان سالم تر و لذت تان از
روابط و زندگی بیشتر می گردد.
در ابراز خشم، هر کس براساس نوع شخصیت
و تربیتی که دارد، روشی را اتخاذ می کند. برخی از روش تخلیه هیجانی(مانند
فحاشی، کتک زدن، داد زدن و ...) و برخی از روش جابجایی (مثلاً خشم خود را
بر کسی یا چیزی خالی نکنید که برایش خطری ندارد)... استفاده می کنند.
در ادامه برای غلبه بر هر یک از این روش های ناسالم راهکارهایی ارائه می گردد:
خوب زندگی کردن یک هنر است که در کنار در نظر گرفتن پارامترهای مادی و معنوی باید به عنوان یک دانش، آموخته شود.
«
زندگی در واقع یک شوخی است، نه یک امر جدی، اگر آن را جدی بگیری، آنوقت
رنج میبری، از افکارت رنج خواهی برد، زندگی مانند یک وزنه سنگین میشود و
تو زیر بار آن خرد میشوی، آنگاه زندگی تمام نشاط خودش را از دست میدهد،
تمام خندههایش را. » اوشو
خوب زندگی کردن یک هنر است که در کنار
در نظر گرفتن پارامترهای مادی و معنوی باید به عنوان یک دانش، آموخته شود.
اغلب ما سالهای طولانی از عمر خود را صرف تلاش برای کسب موقعیت و ساخت
زندگی بهتر و شرایط آرمانی میکنیم، حال آنکه تعداد کمی هستند که در طول
این تلاش مداوم و طی کردن مسیر و یا حتی در زمان رسیدن به اهداف مد نظرشان،
از زندگی لذت میبرند. شاید بهتر باشد برای درک بهتر جنبههای زیستن،
سادهتر زندگی کنیم.
این عبارت شعارگونه که تحت عنوان سادهزیستی از
کودکی به عنوان یک خصلت معنوی بیان شده است به راحتی قابل دسترس نیست.
نمیشود یک شبه شیوه زندگی را عوض کرد، بلکه نیاز است همگی راهکارهایی را
بشناسیم که به کمک آن بتوانیم بهنر و سادهتر زندگی کنیم. در نظر داشته
باشید که قاعدتا لازمه «زندگی» داشتن سطح استانداردی از جنبههای مختلف است
و منظور از زندگی سادهتر پایین آوردن پارامترها و حقیر شمردن زندگی نیست
بلکه درک بهتر معنای زندگی است.
زمانی که یاد بگیرید که سادهتر
زندگی کنید، قادر هستید زمان بیشتری را به فعالیتهایی بپردازید که دوست
دارید، بیشتر وقت خود را با افرادی بگذرانید که از همنشینی با آنها لذت
میبرید. از بسیاری از مسائل و درگیرهای جسمی و روحی آزاد میشوید و
پیرامون شما را مباحثی پر میکنند که در واقع ارزشمند و یا ضروری هستند .
هدف
اساسی ما از ساده کردن زندگی آن است که بسیاری از چیزهایی را که در حال
حاضر زندگی روزمره اغلب ما را پر کردهاند (چیزهایی نظیر، عجله، استرس،
افراد و کارهایی که مورد علاقه ما نیستند و یا حتی برای ما آزاردهنده هستند
و فکرهای منفی) حذف کرده و در عوض فرصتی را برای فکر کردن، خلاقیت و
ارتباطهای موثر ایجاد کنیم.
قاعدتا هرگز نمیتوانید این نظم را به
طور قطع در زندگی خود ایجاد کنید زیرا که شما هم در این دنیای پر مشغله
زندگی میکنید و در دنیای حقیقی پیرامون ما برای برآورده کردن برخی از
نیازهای اساسی زندگی از قبیل داشتن یک سرپناه حداقلی، مجبور هستید که خود
را درمعرض استرس و گاه کارهای طاقتفرسا قرار دهید.
بنابراین ما هم
در این مقاله قصد نداریم یک دنیا و زندگی رویایی را برای شما به تصویر
بکشیم. تنها تلاش شده است با پیشنهاد کردن راهکارهایی، تا آنجا که ممکن
زندگی را سادهتر دید و سادهتر زندگی کرد.
۲۵ درس برای داشتن زندگی سادهتر
۱-
زندگی ساده به مفهوم اضافه کردن عناصر معنیدار به زندگی است که البته پیش
از اضافه شدن این عناصر باید جای خالی برای آنها باز کنید. در اطراف شما
بسیاری اقلام غیر ضروری است که نه تنها از آنها استفاده نمی کنید بلکه
کماکان هزینهای را صرف نگهداری آنها میکنید. قاعدتا زندگی بدون پرداخت
هزینه بابت اقلام غیرضروری نه تنها ممکن، بلکه دلپذیرتر خواهد بود.
۲-
قرار نیست به بهانه ساده کردن زندگی، فقیرانه و یا در شرایط حادتر حقیرانه
زندگی کنید. هدف ایجاد تفاوت در نگاه شما در خصوص زندگی است. شما یک بار
زندگی می کنید و بنابراین زمان و عمر شما بسیار ارزشمند و تکرار نشدنی است
در نتیجه باید وقت خود را صرف چیزهای ارزشمند در زندگی خود کنید.
۳-
در کنار هنر «انجام دادن کارها» هنری فراموش شده هم وجود دارد: هنر «انجام
نشده رها کردن کارها»! سادگی و بهرهوری در زندگی به شدت متکی به حذف
موارد غیر ضروری است.
۴- پر
واضح است که باید در مقابل وسوسهها که هر ثانیه به سراغ شما میآیند
مقاومت کنید و اجازه ندهید که نحوه زندگی کردن اطرافیان و یا تبلیغات پر
زرق و برق رسانهها شما را از این مسیر خارج کند.
[اغلب، نوع زندگی
ما به خصوص وقتی که در این گوشه از دنیا زندگی میکنیم بسیار تحت تاثیر
اطرافیان و دوستان و آشنایان است. بسیاری از اقلامی که در خانههای ما
نگهداری میشود و حتی هر از چندی بهروزرسانی میشود، تنها برای قرار گرفتن
در معرض دید اطرافیان است در حقیقت با نمایش داراییهای اغلب غیر ضروری
خود تلاش داریم برای مخاطبین خود این دید را ایجاد کنیم که زندگی بسیار
خوبی داریم و خوشبخت هستیم و عجب آن که متاسفانه موفق میشویم و دقیقا به
همین صورت در نگاه مخاطب خود قضاوت میشویم.
نکته جالب و البته
قابل تامل آن است که اکثر هموطنان ما بعد از مهاجرت و دور شدن از جمع کثیری
از دوستان و آشنایان، زندگی متفاوتی را انتخاب میکنند و در خانههایشان
دیگر از آن ویترینهای کریستال و زرق و برقهای غیر ضروری خبری نیست.
۵-
اگر میتوانید کاری را انجام دهید به این معنا نیست که باید آن را انجام
دهید! آنچه که در ملاقات با اطرافیانتان میبینید یا میشنوید، آن چه در
شبکههای مجازی در صفحات مختلف دنبال میکنید قطعا بسیار هیجانانگیز و
وسوسه کننده است. اما بلافاصله تصمیم نگیرید آنها را به زندگی خودتان هم
اضافه کنید. پیش از آنکه در دام آن اسیر شوید اجازه دهید به این فکر کنید
که آنها فضای زندگی شما را اشغال میکنند. فضایی که میتواندکمک کند
ذهنتان حرکت کند و ایدههای جدید و موثری را جایگزین وسوسههای شیطانی
کند! تمرکز خود را بر روی موارد با اهمیت و حیاتی قرار دهید.
۶-
چیزهایی که حواس ما را پرت میکنند بیش از آنچه فکر میکنیم اغواکننده و
خطرناک هستند. این که ما زندگیمان را با این دلمشغولیهای بیارزش پر
میکنیم، نشانگر ترسی است که از دنیای بدون آنها (بدون تلویزیون، بدون
شبکههای اجتماعی، بدون بازیهای ویدیویی، بدون چت و موسیقی و …) داریم.
خودتان را با شلوغی بیش از حد خسته نکنید. اجازه ندهید این دلمشغولیها
شما را از خود زندگی بازدارند. آنها را کنترل کنید پیش از آنکه شما را
کنترل کنند.
۷- اگر به تغییر علاقهمند نباشید و همهچیز را به روال عادی رها کنید، نمیتوانید زندگی سادهتری داشته باشید.
۸-
همکار شما با مشغله کاری مشابه، آخر هفته به کوهنوردی میرود، در حال
یادگیری یک نرم افزار تخصصی است و ایدههای خلاقانهای برای شروع کسب و
کاری جدید دارد. شاید بارها برای شما پیش آمده باشد که خود را با چنین فرد
یا افرادی در جمع همکاران و دوستان خود مقایسه کنید. همواره در نظر داشته
باشید که اولویتها خود به خود انجام نمیشوند. شما هستید که باید برای
کارهای مهمتان وقت بگذارید. وقتی برای صرف کردن با بچهها، وقتی برای
کارهای خلاقانه، وقتی برای یادگیری و . . . برای ایجاد این وقتها باید
سایر چیزها را کنار بگذارید. با نه گفتن به چیزهای جذابی که چندان هم ضروری
نیستند، میتوانید وقت کافی برای کارهای واقعا مهم کنار بگذارید.
یک شبه نمی شود شیوه زندگی را عوض کرد
۹-
سحرخیز باش تا کامروا باشی. زودتر از خواب برخاستن واقعا مفید است. داشتن
صبحی بدون استرس و عجله یک نعمت است که نباید از آن غافل شد.
۱۰-
برای آن که بتوانید کارهای جدید انجام دهید و در نتیجه سبک زندگی خود را
عوض کنید باید عادتهای جدید را جایگزین عادتهای گذشته کنید. دور ریختن
عادتها و سیستمهای قدیمی و ساخت عادات تازه کار دشواری است .
به
عنوان یک پیشنهاد کارآمد برای ترک هر عادت چالشی ۳۰ روزه برای خودتان تعریف
کنید شاید کار کمی سادهتر شود. مثلا ۳۰ روز دوری از سریالهای تلویزیون.
قطعا نمیشود به یکباره در تمام ابعاد زندگی تغییر ایجاد کرد، صبور باشید و
کار را مرحله به مرحله و با آرامش به پیش ببرید.
۱۱-
بیشتر و بیشتر خرید کردن، مشکلات ما را حل نمیکند. یک وعده خوراک بیشتر و
یک برنامه تلویزیونی جدید صرفا حواس شما را پرت میکند و نه تنها مفید
نیست بلکه میتواند بسیار مخرب باشد.
۱۲-
خرید کردن یک سرگرمی نیست، و مسلما نمیتواند درمان چیزی هم باشد. خرید
(بیخود) تنها تلف کردن وقت و پول است و به زندگی شلوغتری منجر میشود.
۱۳-
شاید برای شما در طول سال بارها موقعیت سفر پیش آمده باشد اما هر بار به
دلیلی آماده رفتن نیستید. وقتی سبکتر سفر میکنید، آزادتر هستید، کمتر
خسته میشوید و کمتر دچار استرس میشوید. این موضوع را میتوانید به سفر
زندگی هم تعمیم دهید.
۱۴-
تعداد چیزهایی که داریم یا چیزهایی که نداریم مهم نیست. مهم این است که
کدامها برای ما مهم و مفید هستند. داشتن ۳ جلد کتابی که واقعا آنها را
بخوانید از داشتن ۳۰۰ جلد کتابی که به سراغ آنها هم نمیروید بهتر است.
۱۵-
خلوت کردن فضای فیزیکی اطرافتان میتواند به ساده کردن و خلوت کردن فضای
ذهنتان کمک کند. این شلوغیهای بصری بیش از چیزی که فکر میکنید حواس ما
را پرت کرده و به ما فشار میآورند.
۱۶-
زیادی فکر کردن یکی از شایعترین منابع استرس و آشفتگی ذهنی است. نکته
کلیدی این است که بفهمیم خود «مشکلی که داریم» مشکل ما نیست. مشکل اصلی ما
زیاد فکر کردن به آن است. رهایش کنید و آزاد باشید.
۱۷-
مثبت بودن همیشه نتایج خوبی در بر خواهد داشت. پس پیش از اینکه با
عصبانیت، رنجش و حسادت آن را تلف کنید به این فکر کنید که زمان شما تا چه
اندازه ارزشمند و غیرقابل بازگشت است.
۱۸- در رویاهای دیگران زندگی نکنید. و البته بدون دلیل و احتیاج برای خودتان رویای بیاساس نسازید.
۱۹-
ذهنی سادهتر و مثبتتر در هر زمان و مکانی با تغییر دادن شیوه تفکر قابل
دستیابی است. چرا که استرس و آشفتگی حاصل نحوه واکنش شما است نه نتیجه
واقعیت چیزهایی که با آنها روبرو میشوید.
قدرشناسی همواره برخورد با زندگی را سادهتر میکند
۲۰- سادهترین راز شادی و آرامش در زمان حاضر این است که بگذارید همه چیز به همان شکلی که هست (و نه آن شکلی که شما ترجیح میدهید) باشد و از آن بهترین بهره را ببرید.
این حقیقت که با بالا رفتن سن حافظه از
بین می رود دلیل نمی شود که نتوانیم روند از بین رفتنش را کند تر کنیم.
تحقیقات نشان می دهند ما می توانیم حافظه مان را تا جای ممکن نگه داریم،
اجازه بدهید نگاهی به این راه های علمی بیندازیم.
چند روش برای تقویت حافظه
- تفکر و تعمق کنید تا حافظه فعالتان بهتر شود.
حافظه
فعال تقریبا شبیه دفترچه یادداشت مغز شماست، جایی که اطلاعات جدید موقتا
نگهداری می شوند. هنگامی که نام کسی یا آدرسی که می خواهید بروید را می
شنوید این اطلاعات را در حافظه فعالتان نگه می دارید تا اینکه کارتان با
این اطلاعات تمام شود. اگر این اطلاعات بیشتر از این برایتان استفاده ای
نداشته باشد مغزتان اجازه می دهد به کل پاک شوند. اما اگر استفاده داشته
باشند، به حافظه بلند مدت سپرده می شوند. آنجا می توانند تقویت شده و بعدا
به یاد آورده شوند.
حافظه فعال چیزی است که هر روز استفاده می کنیم، پس اگر قویتر باشد، زندگی روزانه ما را خیلی راحت تر می کند.
- اسامی را به خاطر بسپارید
نه
تنها به خاطر سپردن اسامی کمک زیادی به تقویت حافظه می کند، بلکه برای
زندگی نیز سودمند است؛ چرا که بیشتر افراد در به خاطر سپردن اسامی دچار
مشکل می شوند. روش های زیادی برای به یاد سپردن اسامی وجود دارد؛ مثلا
اسامی افراد را با اسامی حیوانات و یا برخی اعداد همراه کنید. هروقت که از
آن عدد یا نام حیوان و یا هرچیز دیگری استفاده کنید، به یاد آن نام می
افتید.
- برای بهبود بازیابی حافظه ورزش کنید.
مطالعه
روی مغز موش ها و انسان ها نشان داده است که تمرینات منظم می توانند
بازیابی حافظه را بهبود ببخشند. ثابت شده است که تناسب اندام در افراد مسن
به کند شدن روند کاهش حافظه کمک می کند آن هم بدون ورزش های ممتد و منظم.
مطالعات نشان می دهند که ورزش منظم به طور خاص می تواند حافظه مکانی را
بهبود ببخشد، بنابراین شاید برای همه ی انواع بازیابی های حافظه مفید
نباشد.
برای بهبود بازیابی حافظه ورزش کنید
- برخی بازی ها را امتحان کنید
تعریف موفقیت از نظر هرکس متفاوت است.هر کسی آن را طبق معیارهای خودش تعریف میکند. بنابراین، شما باید ابتدا موفقیت را برای خود تعریف کرده و راههای دست یابی به آن را بنویسید. با این حال شناخت موانع کمک زیادی به شما برای رسیدن به موفقیت میکند.
رایج ترین موانع موفقیت را در اینجا ذکر می کنیم:
- ترس
ترس
یکی از بدترین دشمنان موفقیت است. وقتی که ترس ریشه های حساس خود را اطراف
شما می پیچد و شما را به اسارت خود درمی آورد، هرگز قادر نخواهید بود که
به رویاهای خود تحقق ببخشید.
ما باید با ترس خود روبرو شویم. ببینیم
که به چه دلیلی وجوددارند، آنهار ا به گوشه ای پرتاب کنیم و رویاهای خود
را با اشتیاقی شکست ناپذیر دنبال کنیم.
موانع جدی موفقیت چیست؟غلبه بر
ترس و قدم پیش نهادن به منظور رسیدن به سرزمین های تازه و نظرات جدید همان
چیزی است که موفقیت را ممکن می سازد. امروز از چه چیزی می ترسید؟ بر کدام
ترس باید غلبه کنید تا بتوانید رویای تان را تحقق ببخشید؟
وقتی آن
را شناختید، دست به کاری بزنید که به شدت با ترس تان تضاد دارد. این کار با
برداشتن اولین قدم در مسیر درست، مواجهه و غلبه بر ترس را به همراه دارد.
پشت گوش اندازی
ممکن
است یکی از اصلیترین اهریمنان عامل نابودی شما در تحصیل و زندگی شغلی،
طفره رفتن و به تعویق انداختن امور بوده باشد. افرادی که علامت مزمن این
\"بـیـمـاری\" در آنها دیده میشود، مایلند با این جملات توجیه کننده که \"
تمام کردنش کاری نخواهد داشت\" و یا \"نگران نباش، وقت برای انجام دادنش
بسیار است\"، کارها و وضایفشان را برای همیشه از سر خود باز کرده و به
تعویق بیندازند.اگر کاری در حد و اندازه قابلیتهایتان به شما روی آورد ولی
به دلیل عذر و بهانه های ذکر شـده از انجام آن ممانعت بعمل آوردید، قطعا\"
پشت گوش اندازی مشکل اصـلی بـوده و باید مرتفع گردد.
بهانه تراشی
به
دلیل شکست هایتان مدام دیگران را مقصر جلوه ندهید و سرزنش نکنید. مسئولیت
خطاهایتان را بپذیرید. شما خودتان در انتخابتان اشتباه کردهاید.
انتخابهای غلط تان را توجیه نکنید.
افراد موفق هرگز اینگونه
رفتار نمیکنند. همه اشتباه میکنند و گاه شکست میخورند. اما فرد موفق کسی
است که از خطاهایش درس میگیرد و آنها را اصلاح میکند.
- نداشتن پشتکار
اغلب
اوقات مسابقه با شکست روبرو می شود زیرا مسابقه تمام نشده است. موفقیت در
تیزترین کنج یا شیبدارترین تپه است. پشتکار داشته باشید. ادامه دهید. یک
تپه دیگر. یک کنج دیگر!
در صنف املاک می گویند سه نکته مهم وجود
دارد: «موقعیت، موقعیت، موقعیت». در موفقیت، آن سه نکته مهم عبارتند از:
«پشتکار، پشتکار، پشتکار».
تمرکز روی موارد منفی
بیشتر
مواقع شرایط و موضوعاتی منفی در زندگی وجود دارد که شما روی آنها کنترل
ندارید .همین طور هم تجربههای مثبت بسیاری نیز وجود دارد و حتی میتوان
گفت این تجربههای مثبت از منفیها بیشتر است. اگر شما میخواهید زندگی
موفقی داشته باشید روی موارد منفی متمرکز نشوید، زیرا این کار باعث میشود
هرگز احساس رضایت نکنید و در نهایت همچون فرد شکست خوردهای به نظر برسید.
نا امنی
افراد
ضعیف و سست بنیان بعلت داشتن احساس ناامنی،در کارشان پیشرفتی حاصل
نمیگردد. شاید یکی از دلایل عدم موفقیت اینگونه انسانها در بی میلی آنها
برای نشان دادن برش از خودشان نهفته شده باشد. علت ترس نیست؛ فقدان
اطمیـنان و اعـتـمـاد باعث عقب ماندن آنها میگردد. برای مثال عدم برخورداری
از تجربه در بخشی بخصوص، می تواند موجب پدید آمدن احساس عدم اعتماد به نفس
در فرد شود.در اینـجا نـیـز مـسئله هزینه فرصت از دست رفته مطرح است. برخی
افراد مایل نیستند برای پیـشرفت و تـرقی دادن مـوقـیـعت شـغلـیـشان در
زمان مـحدود خـود بـه داد و ستد بپردازند اما اینگونه گزینه ها و پیشنهادات
کاری بخشی از زندگی مـحسـوب میـگـردنـد. بنابراین ببینید که چه چیزی برای
شما بیشتر اهمیت دارد و با اطمینان خاطر تصمیمـی مناسب بگیرید.
پیگیر راههای آسان بودن
البته
قبل از هرچیز باید بدانیم که موفقیت به این مفهوم نیست که حتما باید مسیر
سخت و پر فراز و نشیبی طی کرده باشید. اما باید گفت افراد موفق همیشه به
دنبال راههای آسان نیستند. گاهی اوقات مجبور میشوید از برخی موانع
بگذرید. یاد بگیرید محدودیتهایتان را کنار زده و پیش روید. وقتی بتوانید
از حداکثر ظرفیتهایتان استفاده کنید این خودش یک موفقیت است.
اطرافیان
ممکن
است شما همه شرایط لازم برای منعکس نمـودن فردی موفق از خود را دارا
باشید، اما آیا دوستانتان شـما را در این راه همراهی میکنند؟ ممکن اسـت
آنـها دیـدگـاه مـتـفـاوت و مـتـضـادی از مـوفـقیت نسبت بشـما داشـتـه
باشند. ( و یا اصلا\" دیـدگاهی نداشته باشند ) دوسـتـان به علت تاثیرات
منفی راه رسیدن بـه موفـقیـت را برایتان سخت و دشوار میکنند.برخی از
اطرافیان حتی ممکن است متوجه پـتـانـسیـل و استعدادهای نهانی شما نشده و
باعث زمین خوردگی وتردید در قابلیتها و تواناییها گردند. اما بیاد داشته
باشید که نباید دیگران را مقصر بدانید؛ شما فقط یک قربانی بیگناه نیستید.با
وجود ابراز بی اعتنایی آنها هنگام بیان ایده ای کاری جدیدتان،بخاطر داشـته
باشید که این شما هستید که چنین همراهانی را در آن لحـظـه و لـحـظـات آتی
برای خود برگزیده ید.اگر این گونه روابط دوستی برایتان اهمیت دارد، کاری که
باید انجام دهید همسو نمودن دوستانتان با سیستم و خط مشی خود .چنانچه
توانـستـید متقاعدشان کـنید که انسانی شایسته اعتماد و اطمینان میباشید،
آنها را دوستان واقـعـی خـود دانسته و در غیر اینصورت برای همیشه از زندگی
خود بیرونشان کنید.
- بدبینی
نکته
اینجاست که می توانید به هر چه که باور دارید برسید. از خود بپرسید که چه
نوع افکاری را با خود حمل می کنید. آیا خوشبین هستید یا بدبین؟ اگر باور
ندارید که می توانید برسید، پس نخواهید توانست.
بدبینی تان هر لحظه
شما را پیش می برد. درخواهید یافت که ناخودآگاه خود را تخریب می کنید.
خوشبینی را در خود پرورش دهید. به دنبال راه هایی باشید تا باور کنید که می
توانید به موفقیت برسید.
تعریف موفقیت از نظر هرکس متفاوت است
- قبول نکردن مسئولیت
من
یاور پلیس ناحیه هستم و چند روز قبل با یک افسر پلیس همراهی کردم تا دو
زندانی را به دادگاه ببرد. هر چه می گذشت، زندانیان بهانه هایی می آوردند
که آنچه را که قاضی برایش حکم صادر کرده، انجام نداده اند.
پس از
برگرداندن زندانیان به زندان، به افسر پلیس گفتم که افراد ناموفق و
زندانیان، هر دو عادت های بد یکسانی دارند. آنها مسئولیت زندگی خود را نمی
پذیرند.
خط آخر این است که: شما مسئول هستید، چه انتخاب کنید که به
آن اعتراف کنید یا آن را بپذیرید یا نه اما وقتی آن را می پذیرید (و این
زمانی است که قدرتمند می شوید)، در جاده موفقیت گام برمی دارید.
فقدان منابع
هیچ
چیزی ناهنجار تر از این مـوضـوع نـیست که انسان با وجود داشتن همه
قابلیـتهای لازم جـهت رسـیدن بـه مـوفقیت، فقط بخاطر عوامل خارج از کنترل
خود، از پیشرفـت باز ماند. فقدان منابع مالی و یا کمبود زمان بدلیل نگهداری
از خانواده و یا مسؤلیتهای دیگر میتواند یک قاتل واقعی باشد. رشد کـردن
زیـر خـط فقر و یا تامین نمودن نزدیکانی که به شما نیازمند هستند، آینده را
بسیار متفاوت از آن چـیـزی کـه در تصـورتـان بوده ترسیم خواهد نمود.البته
باید دانست که موفقیت نه فقط بر اساس مقیاسهای متفاوت، بـلـکه در مـکانهـا و
شرایط گوناگون نیز مورد سنجش قرار میگیرد. باید پذیرفت که زندگی و هدفهـای
مــورد نظر انسان ممکن است دستخوش تغییرات قرار بگیرند که در این شرایط،
تـوانـایی شما در تطبـیق خود با این تغییرات یک مقیاس بزرگ موفقیت بشمار
میرود.
سرزنش خود
گاهی
اوقات ما خودمان را به دلایلی سرزنش میکنیم. یاد بگیرید چگونه از پس
افکار و احساسات بد نسبت به خود در شرایط بحرانی برآیید. این موضوع برای
موفق شدن بسیار ضروری است. ممکن است موضوعاتی شما را ناراحت کند. یادبگیرید
احساسات تان را به روشی مناسب ابراز کنید و هرگز خودتان را بابت موضوعی
آزار نداده و افکار ناراحتکننده به مغزتان راه ندهید.این گونه افکار وقت و
انرژی بسیاری از شما خواهند گرفت.
- انتخاب افراد نامناسب برای وقت گذرانی
ما
را به راحتی تبدیل به محصولی از محیط می کند. به همین دلیل است که گذراندن
وقت با کسانی که به شما فشار می آورند تا به عقب بازنگردید، اهمیت فراوانی
دارد.
در مورد افرادی که اطراف تان هستند چطور؟ آیا افرادی با
صلاحیت هستند که مشوق تان هستند و در راه موفقیت به شما قدرت می بخشند؟ اگر
نه، حرکتی به خود بدهید.
- نیاز به دیدگاهی درون نگر
معلم
مدرسه، راهبه، افسر ارتش و سرایدار میتوانند بطرق مختلفی مـوفق باشنـد. با
اینکه موفقیت در کار ممکن است جذابتر از همه بنظر برسد، اگر در زمان مـورد
انتـظار به آن دست نیافتید، بیمناک نگردید. یـک قـدم بـه عـقـب بـازگـشـته
و عـلـت را بـررسـی نمایید.
خواه دوستانتان مقصر باشند و خواه اعتماد
بنفستان، دقت کنید که قدمهای صحیـحـی جهت بهینه نمودن فرصتها برای بدست
آوردن موقعیتی موفق تر و راضی کننده تر بردارید.
- نیازهای دیگران را ببینید
اگر
فقط به نیازهای خود توجه کنید هرگز موفق نمیشوید. شما ممکن است با
سوءاستفاده از دیگران به ثروت هنگفتی رسیده باشید. اگر اینگونه است هرگز
در بین افراد موفق جایی ندارید، چراکه در نهایت وقتی با خودتان روراست
هستید، نمیتوانید شاد باشید . بهترین روش موفق شدن در زندگی، کمک کردن به
دیگران است.
- زندگی بیهدف
باید
نسبت به زندگیتان احساس مسئولیت کنید و اهدافی برای خود درنظر داشته
باشید. در حقیقت هر کس در زندگی باید برای هر روز خود برنامه و هدفی داشته
باشد تا درنهایت به هدفی بزرگتر و سپس موفقیت دست پیدا کند. بیهدف زندگی
کردن، هدر دادن وجود باارزش یک انسان است.
- نداشتن بینش
افراد
موفق همیشه ماه ها و سال های موفقیت خود را پیش از اینکه آنها را زندگی
کنند، می بینند. آنها توانایی نگاه کردن به جلو را دارند و آینده را می
بینند و خوب هایی را که به زندگی شان، خانواده شان و کارشان خواهند آمد
تصور می کنند.
نداشتن بینش یک مانع بزرگ است. بنشینید و دیدن آینده را تمرین کنید – و آن را به خوبی بسازید!
گاهی
در میانه راه یادمان میرود در ابتدا چه کار میخواستیم انجام دهیم. البته
زندگی گاهی اوقات شرایطی را به وجود میآورد که در مسیر متفاوتی قرار
بگیریم، اما بیشتر مواقع گناه این متفاوت رفتار کردنها و فراموش کردن
رویاهایمان برگردن خودمان است. اگر میخواهید موفق باشید باید مراقب باشید
اهدافتان را فراموش نکنید.
- تسلیم نشوید
وقتی
با مانعی روبهرو میشوید چه میکنید؟ تسلیم میشوید یا نهایت تلاشتان را
برای رویارویی با آن به کار میبرید؟ افراد موفق هرگز تسلیم نمیشوند و
خود را برای رسیدن به مقصد متعهد و مسئول میدانند.
- سوال بهتر از جواب
درحالیکه
بیشتر مردم فکر میکنند داشتن جواب، بهتر از داشتن سوال است باور دارم که
داشتن سوال بهتر است؛ زیرا منجر به یادگیری بیشتری میشود. درحالیکه بیشتر
افراد باور دارند که اشتباه کردن چیز بسیار بدی است باور دارم که اشتباه
چیز خوبی است؛ زیرا باور دارم که با اشتباه کردن و واکنش نشان دادن نسبت به
آنها چیزهای زیادی میآموزیم.درحالیکه بیشتر مردم فکر میکنند درد چیز
بدی است باور دارم که داشتن درد آدم را قویتر میکند.
گردآوری:بخش روانشناسی بیتوته
برخیزید و بدرخشید ! ساعات اولیه روز
تبدیل به یکی از دوستان شما شده است. چه بخواهید، چه نخواهید، استفاده کردن
از ساعات اولیه صبح، درست قبل از کار، شاید کلید زندگی و کار موفق باشد.
درست است؛ سحرخیزی ویژگی مشترک مدیران، کارمندان و افراد موفق و با نفوذ
دیگر شده است.
مارگارت تاچر هر روز صبح ساعت 5 بیدار میشد، آرتور کاستلر ساعت 4، رابرت ایگر (مدیرعامل دیزنی) ساعت 4:30 و ...
برنامهریزی برای زندگی شبیه تیراندازی
است. باید مثل رابینهود خوب هدف بگیرید و با دقت و نیروی مناسب تیر را رها
کنید. بیایید با کمک مهندس شعبانعلی، مدرس و نویسنده هدفهایی
هوشمندانهتر انتخاب کنیم. این هدف حتما نباید خرید یک خانه جدید یا یک
ماشین لوکس باشد. شاید هدف شما کاهش وزن یا داشتن یک زندگی شادتر است.
گاهی نرسیدن به هدف دلیل تنبلی نیست
خیلی
از هدفهای ما ممکن است از لیست سال های گذشته وجود داشته باشند. پس قبل
از اینکه سراغ هدفهای جدید برویم با هم مرور کنیم که چرا به برخی از
هدفهای گذشته نرسیدیم. همیشه از برنامههای اولیه برای شروع جدید یادگیری
زبان است. مثلا اگر با خودتان قرار گذاشتهاید که از امروز ۲۰ لغت جدید
یاد بگیرید و نشده، خودتان را سرزنش نکنید! بپذیرید خیلی از مواقع نرسیدن
به هدفها ناشی از تنبلی یا بیتعهدی ما نسبت به خودمان نیست بلکه از اول
نوع انتخاب هدف اشتباه بوده. این هدفها گاهی مثل یک کابوس بد در گوشهای
از ذهن میماند و اذیتتان میکند. همه برنامههایی که به آن نرسیدهاید را
حذف نکنید و بپذیرید بخشی از هدفهای گذشته شما ناخواسته در جدول هدفهای
حال هم باقی میماند. مگر با ۲ استثنا:
- یکی اینکه کلا سبک زندگی
یا نگاهتان نسبت به گذشته تغییر کرده و از تاریخ مصرف بعضی هدفهایتان
گذشته. مثلا زمانی صرفا دوست داشتید زبان فرانسه یاد بگیرید اما الان آنقدر
اولویتهای مهم دیگری دارید که فرصتی برای یادگیری زبان جدید ندارید.
-
دوم اینکه هدفهای شما آموخته شده نباشد. یعنی چی؟ یعنی هدفهایی که برای
فرد دیگری است و بهنظر میرسد هر آدم شیک و باکلاسی باید آن هدف را داشته
باشد! مثلا ورزش خیلی هم خوب است، اگر خودتان دوست داشته باشید و نه اینکه
چون از دوستی شنیدهاید هدف شما هم شده باشد.
جلوی اشتباه را هر کجا بگیریم منفعت است
ممکن
است از لیست هدفهای گذشته سه تا چهار مورد به لیست امسال مهاجرت کنند.
گاهی از همان ابتدا هدفهایی را انتخاب میکنیم که قابل نقض هستند و
احتمال شکست در آنها وجود دارد. به محض اینکه برای اولینبار از هدفمان
(حتی اگر کوچک هم باشد) عقب میمانیم مسیر را برای دور زدن هدف باز
میکنیم! یعنی اگر قرار است شبی پنج لغت انگلیسی بخوانید و کاری پیش میآید
به خودتان میگویید حالا امشب هم نشد نشد! حالا این بار به خودتان تعهد
بدهید و بگوید که من هر هفته باید 35 لغت جدید یاد گرفته باشم.
اینجوری
خیلی سختتر میتوانید هدف را نقض کنید. از اوایل هفته حواستان هست که
باید 35 لغت بخوانید. به جای اینکه بگویید هر روز ۳۰ دقیقه پیادهروی
میکنم، هفتگیاش کنید. گاهی تصمیم میگیرید امروز پنج لغت زبان بخوانید و
دقیقا در همان لحظه کاری برای یکی از دوستانتان پیش میآید و نمیتوانید
به برنامهتان برسید. به خاطر همین میگویم این برنامهریزیها را هفتگی
در نظر بگیرید. هیچکسی نمیتواند برای یادگیری 35 لغت زبان در هفته بهانه
بیاورد.
سطح زندگی با سبک زندگی متفاوت است
اگر
در هدفنویسی جزئیات مینویسید حواستان باشد که شرایط را خطرناک نکنید!
یعنی این جزئیاتنویسی کل ماجرا را خراب نکند، البته منکر نمیشوم که گاهی
همین جزئیاتنویسی بسیار کمک میکند اما گاهی مبنایی میشود برای نابودی
برنامهریزیهای بعدی برای رسیدن به هدفتان . مثلا در سال جدید با این
هدف که تماشای فیلم به نگرش و فرهنگم کمک میکند، میخواهید فیلم ببینید.
بعد
یکی از دوستانتان به شما میگوید ببین اگر فیلم میخواهی ببینی حرفهای
ببین، اتفاقی که برای منِ محمدرضا شعبانعلی هم افتاد. دوستم گفت کارگردان
به کارگردان فیلم ببین. همین جزئیات کارگردان به کارگردان برنامهام را به
هم ریخت. اما مثلا اگر نوشته بودم در هفته یا در ماه پنج فیلم میبینم،
رسیدن به آن قابل کنترلتر بود. به همین خاطر خیلی وقتها
هدفگذاریهایمان براساس سبک زندگی نیست، بلکه بر اساس سطح زندگی است.
هدفهای سبک زندگی را تعریف کنید
یکی
از مدیران ثروتمند و موفق ایرانی حرف جالبی میزند: «آخر ثروتمند شدنت و
ته لذتش این است که دوستانت را دور هم جمع کنی، یک فیلم بگیری، دور هم فیلم
ببینید و پسته و کشمش بخورید!» پس همین حالا هم میتوانید از زندگی لذت
ببرید و دوستانتان را دور هم جمع کنید. دید ما این است که باید یک هدف
بزرگ مثل ثروتمند شدن داشته باشیم و به خودمان قول میدهیم که هر وقت
پولدار شدم دوستانم را دور هم جمع میکنم، اما بیایید در سال جدید چند هدف
سبکزندگی تعریف کنید، مثلا اینکه هر هفته یا هر دو هفته یک جلسه سه الی
چهار ساعته بگذارید و یک فعالیت گروهی همراه با دوستانتان داشته باشید.
ممکن
است سال اول فقط کتاب دور هم بخوانید و فیلم ببینید ولی ۱۰ سال بعد یک
سینما اجاره کنید! اما اصل سبک زندگی همین است و درنهایت همین که
سه،چهار ساعت در هفته را از الان که جوانتر هستید برای دوستانتان و
تفریح دورهمی وقت میگذارید، نشان میدهد که بعدها هم که پولدار شدید این
کار را خواهید کرد. یک هدف سبک زندگی دیگر اینکه: با وجودی که من یک
ایرانیام اما چه خوب میشود اگر چند ساعت در هفته سبک نگاه جهانی داشته
باشم، بنابراین باید گاهی سایتهای مهم و خبرگزاریهای خوب دنیا را رصد کنم
درنتیجه باید کمی زبانم را بهتر کنم! میبینید که همه این هدفها
زنجیروار به هم متصلاند. درستش هم همین است. تا کی میخواهید کنتور
بیندازید که ۱۳۰۰ لغت حفظ شدهام، 1492تا شد؟! ولی با این هدفهای سبک
زندگی رشد بیشتری هم خواهید داشت. نسبت به دوستانتان هم شادتر هستید و
دیگر از هدفگذاریهای افراطی بینتیجه هم خبری نیست.
هدف شما نباید وابسته به فرد دیگری باشد
هدف شما نباید وابسته به فرد دیگری باشد
ریسک
بالا در هدفگذاری این است که ناخواسته هدفمان به نوع عملکرد فرد دیگری
مرتبط باشد، مثلا میخواهید درآمدتان در محل کار بالا برود و حقوق ۵۰۰
هزار تومانتان را به ۸۰۰ هزار برسانید. دو نکته اینجا وجود دارد: آیا
کنترل این عدد در دست شماست؟ خب اگر نیست، نرسیدن به این برنامه حالتان را
بد هم میکند. گاهی هم به این برنامه میرسید اما باز هم اصطلاحا دردی از
شما را دوا نمیکند! حقوقتان شد۸۰۰ هزار تومان اما باز هم یک سری قسط و
بدهی دارید.
بعد به این میرسید که مخارج من ۸۰۰ هزار نیست و ۸
میلیون است که آن هم در حال حاضر اصلا عملی نیست. اگر برای زندگی سازمانی
هدفی میگذارید، حواستان باشد که حتما جنس آن هدفگذاری مهارتی باشد، مثلا
یک مهارتهایی را یاد بگیرم که خودبهخود برایم تبعات رشد سازمانی هم به
دنبال خواهد داشت، ولی اگر هم رشد سازمانی نداشتم (که همهاش هم دست من
نیست) چیزی را نباخته باشم.
گاهی به جای هدف، خطمشی بگذارید
خیلی
مواقع هدفهایی که رسیدن به آن وابسته به فرد دیگری است، اعتمادبهنفس را
کم میکند. اینکه به آن هدف نرسید و بعد مدام خودتان را مقصر بدانید و
سرزنش کنید اصلا خوب نیست. مثلا برای رسیدن به هدف یادگیری لغتهای زبان،
درنهایت اگر نشود مقصر خود شما هستید اما خیلی از مواقع هدف افزایش حقوق
هدفی است ذاتا در اختیار تصمیم دیگران.
یک سهمی از آن دست خودتان
است اما بخشی هم بستگی به رئیستان دارد یا بستگی به رونق و رکود بازار
دارد و. . . منظور من این نیست که از این دست هدفها نگذارید اما همیشه نقش
دیگران را هم در نظر بگیرید تا بعد اذیت نشوید. برای این هدفها میتوان
درصد گذاشت که چه میزانی از آن به تلاش شما بستگی دارد و چه میزان در گرو
مساعدت دیگران است. همچنین اگر میخواهید فعالیت گروهی را در سازمانتان
بیشتر کنید. این را نه بهعنوان هدف بلکه بهعنوان «خط مشی» در نظر بگیرید و
برایش تلاش کنید.
تفاوت خطمشی و هدف: هدف یا تیک میخورد یا نه،
اما خطمشی کمی نرمتر از هدف است. خطمشی این است که من سعی میکنم آدم
خوشاخلاقتری باشم و برای آن تلاش میکنم. اما اگر خوشاخلاقی هدفتان
بشود ممکن است این اتفاق بیفتد: در خیابان یا محل کار کسی شما را ناراحت
میکند، بعد مدام یک چیزی در ذهن شما آلارم میدهد که دیدی نشد؟! بعد هم که
هدف تیک نمیخورد مدام میگویید دیدی بهش نرسیدم؟!
در کنار لیست هدف، یک لیست پاداش هم داشته باشید
متاسفانه
بعد از رسیدن به هدف هم جایزهای برای لذت بردن به خودمان نمیدهیم. اصلا
باید در کنار لیست هدف، یک لیست پاداش هم داشته باشید. معمولا هم گفته
میشود حداقل ۵۰ مورد را باید در این لیست بنویسید. این ۵۰ مورد جایزههایی
است که شما را خوشحال میکند. از یک مرخصی گرفتن ساده از محل کار و
مسافرتی کوتاه در حومه شهر گرفته تا ۱۰۰هزار تومان هزینه برای خریدی که
اصلا لازمش ندارید اما حالتان را خوب میکند.
همیشه فکر میکردیم
همین که به دانشگاه برویم یک آدم متفاوت میشویم اما یادمان رفته بود
همانهایی که یک سالی بود که در آن دانشگاه تحصیل میکردند قبلا دبیرستانی
بودند! کمی هنر لذت بردنتان را بالا ببرید. گاهی لیستهای هدفگذاری بلند و
بالایی داریم ولی از آن طرف لیستی نداریم که بعد از تیک خوردن هدف،
حالمان را خوب کند، بنابراین فقط دنبال تیک زدن هدفها نباشید. از رسیدن
به هدف لذت ببرید و گرنه انگیزهای برای رسیدن به هدفهای بعدی نخواهید
داشت.
الگوی رفتاری آدمهای موفق
سبک
هر کسی برای انتخاب هدف متفاوت است، اما بعد از سالها مطالعه زندگی
آدمهای موفق به این نتیجه رسیدهام که همه آنها یک هدف بزرگ دارند و
هدفهای کوچک آنها بخشی از همان هدف بزرگ است. مثلا آدمهای بسیار موفق
با خودشان میگویند اگر میخواهم امسال به سفر بروم همین مسافرت هم بخش
کوچکی از هدف بزرگ امسال من است. هدفهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت
مثل یک آبشاری است که از بالا به پایین میریزد و پلهپله پایین میآید.
چهار
هدف کوچکتر فصلی هم داریم، اما ذاتش همان هدف یک ساله است. بهتر است که
از آن هدف بزرگ شروع کنیم. مثلا اینکه در پایان امسال حالم بهتر باشد و
شادتر از سال گذشته زندگی کنم. کسی نمیتواند بگوید این هدف غلط است یا
اینکه چرا شاخص اندازهگیری خوشحالی نداری! خب در مرحله بعد، هدف را تقسیم
کنید بر اینکه چه چیزهایی باعث خوشحالی شما میشود. رسیدن به هدفهای کاری،
افزایش یادگیری، ارتقا مهارتها و. . . همه این هدفهای کوچک درنهایت
منجر به خوشحالی شما در پایان سال میشود. بعد هم برنامهریزیهای فصلی،
ماهیانه و بعد هم هفتگی.
منبع:مجله زندگی ایده آل
متنفر شدن از آدمها مطمئناً خیلی آسانتر
از بخشیدن کسانی است که به شما بدی کردهاند. نمیخواهیم بگوییم که بخشش
چیزی است که باید راحت آن را خرج کنید. بخشش همه اراده شما را میگیرد و در
روند آن مجبور خواهید شد بخشی از آنکه هستید را هم بدهید.
بسیاری
از متخصصین ادعا میکنند که برای گذشتن از آسیبی که کسی به شما میزند،
باید تمایل به بخشیدن آن فرد داشته باشید. بااینکه گفتن این سخت نیست اما
در واقعیت آنقدرها هم که تصور میکنید آسان نیست. برای خیلیها ممکن است
سالها طول بکشد تا بتوانند کسی را ببخشند، مخصوصاً در مواردی که فرد متوجه
آسیب جدی شده باشد. و البته کسانی هم هستند که هیچوقت کسانی که به آنها
صدمه میرسانند را نمیبخشند.
انواع بخشش
از نظر پروفسور وورسینگتون، استاد دانشگاه ویرجینیا، دو نوع بخشش (انواع بخشش) وجود دارد:
بخششِ نوعِ اول، با
فراموش کردنِ افکار خشم آلود نسبت به فرد مورد نظر است. مثلاً شما به خود
میگویید که من نمیخواهم انتقام بگیرم، اصلاً میخواهم به طور کامل آن فرد
را فراموش کنم. که البته این نوعِ بخشش خیلی مطلوب نیست، چون شما در
وجودتان هنوز اندکی خشم دارید.
بخششِ نوعِ دوم، عوض
کردنِ احساس است، شما تنفر را فراموش نمیکنید، بلکه آن را با محبت عوض
میکنید. از نظرِ پروفسور این نوع بخشش به سلامت شما کمکِ زیادی میکند،
فکرِ شما را کاملاٌ باز میکند و به شما قدرت میدهد.
دلایل بخشش
بهبود فعالیت مغز با بخشش
بخشش
مانند اکسیژنی است که فعالیت مغز را بهبود می بخشد و چنانچه دیگران را
نبخشید خودتان از آرامش و سلامت روان فاصله می گیرید. برای این که بتوانیم
بخشیدن را تمرین کنیم می توانیم این راهکارها را به کار ببندیم. اول این که
به نهایت بخشیدن فکر کنید.یعنی بررسی کنید چنانچه فرد مورد نظر یا واقعه
اتفاق افتاده را نبخشید چه چیزی عایدتان خواهد شد. راهکار دیگر این است که
فهرستی از نام افراد مهم زندگیتان که هنوز از آنها دلخورید، تهیه کنید و
جلوی نامشان بنویسید از کدام رفتار و عملکرد آنها دلخورید.
نفرت و خشم سم است
گاهی
اوقات بخشش را می توان با چشم پوشی از اشتباههای دیگران ممکن ساخت. کسی که
اشتباه دیگری را می بخشد لذت زیادتری از فرد بخشوده شده کسب می کند. عفو و
بخشش باید در شخصیت گنجانده شود و نه به عنوان پاسخ به توهینها بلکه به
عنوان روش زندگی قرار بگیرد، زیرا نفرت و خشم مانند سم به انسان صدمه
میزند. بخشش مانند پادزهر عمل میکند، بهترین انتقام در برابر دشمنان داشتن
یک زندگی موفق و شاد است، از دشمن به عنوان کسی استفاده کنید که باعث رشد
شده و برای مبارزه با انرژیهای بد توانمند شوید،بخشش موجب آزاد کردن
خشم،ترس و درد می شود و دریچه های قلب را به شادی، صلح و عشق باز می
کند.بخشیدن ظاهرا کار راحتی نیست برای همین بخشش کار کسی است که قدرت دارد.
قدرت بخشش را دست کم نگیرید
محققان
می گویند: قدرت بخشش را دست کم نگیرید،بخشش کلید سلامت عاطفی، روانی و
جسمی است. افراد بیرحم مستعد ابتلا به مشکلات قلبی و عروقی، دردهای مزمن،
اختلال عملکرد عصبی،سیستم ایمنی سرکوب شده،اضطراب و افسردگی بوده و از
داشتن یک زندگی اجتماعی خوب محروم هستند. پرورش کینه در دلها باعث می شود
جهان خصمانه به نظر برسد.مطالعات نشان می دهند بیمارانی که از دردهای مزمن
رنج می برند، بعد از رها کردن کینه و خصم و توجه به بخشندگی زخمها و
دردهایشان التیام می یابد. همچنین زن و شوهرهایی که به راحتی همدیگر را عفو
می کنند و اشتباه های هم را می بخشند و احساس خیرخواهانه ای را به هم
ابراز می کنند درگیری و مشکلات شان را به طور موثرتری حل می کنند و دردشان
کم می شود.
عمل بخشش در یک لحظه اتفاق نمیافتد،مرحله به مرحله انجام میشود
مراحل بخشش
عمل
بخشش و گذشت در یک لحظه اتفاق نمیافتد ، مرحله به مرحله انجام میشود.
ادوارد هالودل در کتاب خود به نام «شهامت بخشش» این مراحل را به چهار دسته
تقسیم میکند:
مرحله اول :
پذیرش ناراحتی. بخشش با غصه و ناراحتی شروع میشود. ممکن است فرد، گروه یا
سازمانی شما را رنجانده باشد. اگر میخواهید آنها را ببخشید باید به
خودتان بقبولانید از رفتار آنها رنجیدهاید. پس از آن که پذیرفتید آسیب
دیدهاید دچار احساسات منفی چون خشم، ناراحتی، ترس، تعجب، گیجی و ناامیدی
میشوید و همین احساسات مانند باتلاق شما را در خود فرو میبرد.
مرحله دوم :
تسکین خشم و نفرت. پس از رنجیده شدن خاطرات تلخ ذهنتان را پر میکند
اینجاست که باید سعی کنید به اعتقادات و باورهایتان پناه ببرید و اجازه
ندهید خشم و ناراحتی بر رفتارتان تاثیر بگذارد. آنچه در این مرحله به شما
کمک میکند، شناخت ارزشهایتان در زندگی است. باید از خود بپرسید من
میخواهم این رنج و سختی را به چه چیز تبدیل کنم؟
عوامل استرسزا همیشه در زندگی ما وجود
دارند. برای اینکه کارایی بیشتری داشته باشیم میبایست افراد خطرناک و
استرسزا را از زندگی خود دور کنیم. تمرکز بر اولویتها و خلاص شدن از شر
این افراد میتواند برای پیشرفت ما مفید باشد. اما در ابتدا باید این افراد
را شناسایی کنیم.
۱- افراد خودپرست
گاهی
اوقات غرور یک فضیلت اخلاقی محسوب میشود. اما متکبر بودن یعنی شما مملو
از خودپرستی هستید و فکر میکنید که برتر از دیگران هستید. بودن در کنار
افرادی که با شما محترمانه رفتار نمیکنند و همواره شما را تهدید و تحقیر
میکنند میتواند برای پیشرفت شخصی شما مسموم کننده باشند.
افراد حسود ترجیح میدهند که نسبت به تواضع و عقلانیت شما اظهار تنفر کنند
۲- افراد حسود
این
افراد از اینکه شما در شرایط دشوار باشید خوشحالند و موفقیت شما آنها را
آزرده میکند. آنها معتقد هستند که بیشتر از شما لایق موفقیت هستند. ممکن
است شما آنها را پشتیبان و همراه خود در رسیدن به موفقیت بدانید، اما افراد
حسود ترجیح میدهند که نسبت به تواضع و عقلانیت شما اظهار تنفر کنند. این
نوع افراد را باید به هر قیمتی از خود دور کنید.
۳- افراد متظاهر
این
افراد فقط در خوشیهایتان دوست شما هستند. زمانیکه به کمک آنها نیاز دارید
در کنار شما نمیمانند. نمیتوان به آنها تکیه کرد. هر چه سریعتر این
ویژگی را در آنها تشخیص دهید و برای این روابط حد و مرز قرار دهید.
۴- افراد پسرونده
این
افراد راه پیشرفت شما را پیچیده میکنند و شما را به عادتهای گذشته
بازمیگردانند. آنها میخواهند که شما به موقعیت پیشین خود بازگردید و
راکد باشید. تشخیص این افراد ممکن است سخت باشد، آنها کسانی هستند که همیشه
بخش جداناپذیری از زندگی شما بودهاند و ممکن است نادیده گرفتن آنها برای
شما دشوار باشد. اما بهتر است آنها را آگاه کنید و به آنها یادآوری کنید که
چقدر موفقیت برایتان مهم است. اگر آنها نمیتوانند با شما کنار بیایند
میتوانند راه خود را از شما جدا کنند.
هیچ وقت هیچ چیز در نظر افراد قضاوتگر خوب نیست
۵- افراد قضاوتگر
هیچ
وقت هیچ چیز در نظر افراد قضاوتگر خوب نیست. آنها معتقدند که افراد،
بیشتر به جای تشویق شدن باید سرزنش شوند و مورد انتقاد قرار گیرند. حتی
زمانی که نیتها خوب هستند و شما میخواهید انگیزهی اصلی خود را به آنها
بفهمانید، به شما گوش نخواهند کرد. آنها معاشران مفیدی نیستند زیرا
شنوندگان خوبی نیستند. دوری از صحبتهای منفی این افراد
۶- افراد کنترل کننده
این
افراد شیفتهی کنترل کردن دیگران هستند. آنها دوست دارند شما گوش به
فرمانشان باشید. آنها میتوانند با فریب، بدجنسی و حقهبازی، شما را وادار
کنند که خواستههایشان را اجرا کنید. دوری کردن از چنین افرادی میتواند
بهترین انتخاب برای شما باشد زیرا شما نمیتوانید آنها را متقاعد کنید و یا
رفتار آنها را اصلاح کنید.
افرادی که مرتب دروغ میگویند میتوانند شما را نابود کنند
۷- افراد دروغگو
درست
است که دروغ گفتن متداول است و بعضی از دروغها بیضرر هستند، اما افرادی
که مرتب دروغ میگویند میتوانند شما را نابود کنند. شما برای پیشرفت کردن
باید در اطراف خود افراد قابل اعتماد داشته باشید، کسانی که شما را حمایت
کنند و به شما اندیشههای صادقانه و منصفانه ارائه دهند.
۸- افراد شایعهپرداز
اینها
افراد امینی نیستند و حقایق را وارونه جلوه میدهند و اطلاعات را تحریف
میکنند. آنها میخواهند که دیگران آنها را بپذیرند و تصدیقشان کنند
بنابراین سعی میکنند با شایعهپراکنی توجه دیگران را جلب کنند. زمانیکه
میخواهید مشکلات ایجاد شده توسط این افراد را حل کنید بهترین راه این است
که آنها را از زندگی خود بیرون بیاندازید، زیرا آنها مانند تومورهای سرطانی
هستند.
۹- افراد مزاحم
این
افراد تنها به این دلیل در زندگی شما هستند که از شما تغذیه کنند. در برخی
مواقع، مورد استفاده قرار گرفتن مفید است اما نه زمانیکه به وسیلهی یک
انگل باشد. نیت این افراد تنها نفع بردن خودشان است. این افراد را به
هرقیمتی باید نادیده گرفت.
۱۰- افرادی که خود را قربانی جلوه می دهند
این
افراد هرگز مسئولیتپذیر نیستند. آنها همیشه انگشت اتهام به سوی دیگران
دراز میکنند و هیچ گاه اشتباه خود را نمیپذیرند. عکسالعمل آنها
میتواند برای موفقیت شما زیانآور باشد. بهترین کار خلاص شدن از دست آنها و
بیرون کردن آنها از زندگیتان است.
منبع:ponisha.ir
تعریف دقیق از جرات و ابراز وجود همیشه آسان نیست چون مرز باریکی بین جسارت و پرخاشگری وجود دارد. شاید این دو تعریف تشخیص این دو واژه را آسان تر کند:
مبنای جسارت تعادل است - وقتی نیازی واقعی
و برحق وجود داشته باشد، فرد از خود جسارت نشان میدهد و درخواست خود را
بازگو میکند، اما این به این معنا نیست که لزوما آنچه مطالبه میکند،
دریافت خواهد کرد.
مبنای پرخاشگری برنده شدن است- فرد در وضعیت
پرخاشگری بدون در نظر گرفتن شرایط و ملاحظات و در نظر گرفتن حقوق دیگران،
بیشترین منافع را برای خود میخواهد و به هر قیمتی آن را به دست میآورد.
گاهی
دیده میشود که بعضی از افراد مطالبی در ذهن دارند؛ اما نمیتوانند آن را
به طرف مقابل انتقال بدهند و خجالت میکشند. آنان برای این کار به جسارت
نیاز دارند.
جرات داشتن، توانایی بیان کردن اعتقادات و خواستهها
است که عامل مهمی در جریان برقراری ارتباط خوب و مطلوب به شمار می رود
وبرای جوانان اهمیت زیادی دارد.
آیا مواردی را تجربه کردهاید که
ببینید دیگران شما را مجبور میکنند مانند آنها بیندیشید و با آنها همرای
شوید؟ آیا ابراز احساسات مثبت و منفی خود را به شکل آزادانه و صادقانه
دشوار میبینید؟ آیا گاه کنترل خود را از دست میدهید و نسبت به دیگران که
چندان هم مقصر نیستند، خشمگین میشوید؟ پاسخ مثبت به هر یک از پرسشهای فوق
بر مشکل فقدان جرات و جسارت دلالت دارد...
- شما حق دارید
جسارت
و جرات، توانایی ابراز خود و ابراز حقوق خود بدون تعدی به حقوق دیگران
است. شما پیش از ابراز آزادانه نیازهای خود باید باور کنید که از حق مشروع
داشتن این نیازها برخوردارید. لذا حقوق زیر را همیشه باید مد نظر داشته
باشید:
شما حق دارید در مورد چگونگی هدایت
زندگی خود تصمیم بگیرید. این حق، پیگیری اهداف و آرزوهای شخصی و تعیین
اولویتهای خاص خود شما را شامل میشود. شما این حق را دارید که ارزشها،
باورها؛ عقاید و عواطف خاص خودتان را داشته باشید و حق دارید در مورد این
ارزشها، باورها، عقاید و عواطف به خودتان احترام بگذارید. مهم نیست دیگران
چه عقیدهای دارند. شما حق دارید در مورد اعمال یا احساسات خود به دیگران
توضیح ندهید، نیاز نیست اعمال و احساسات خود را توجیه کنید. شما حق دارید
به دیگران بگویید مایلید چگونه با شما رفتار شود.شما حق دارید خودتان را
ابراز کنید و حق دارید بگویید نه؛ من نمیدانم؛ من نمیفهمم یا حتی من
اهمیت نمیدهم.شما حق دارید وقتی را به شکلدهی افکار خود پیش از ابراز
آنها اختصاص دهید.
شما حق دارید از دیگران درخواست اطلاعات یا کمک کنید بدون اینکه از بابت نیازهای خود دستخوش احساسات منفی شوید.
شما حق دارید افکارتان را تغییر دهید. اشتباه کنید و گاه غیرمنطقی عمل کنید و پیامدهای آن عمل را کاملا بپذیرید.
شما حق دارید خودتان را دوست بدارید؛ هرچند میدانید کامل نیستید و گاهی کارها را پایینتر از حد توانایی کامل خود انجام دهید.
شما
حق دارید روابط مثبت و رضایتبخش برقرار کنید. روابطی که در آن احساس آرامش
کنید و آزاد هستید صادقانه خود را بیان کنید و حق دارید روابط خود را اگر
نیازهای شما را برآورده نسازد، تغییر یا خاتمه دهید.
شما حق دارید زندگی خود را به هر شیوهای که خودتان تعیین میکنید؛ تغییر و تحول دهید.
وقتی
شما باور نداشته باشید که صاحب این حقوق هستید، ممکن است در قبال شرایط و
رویدادهای زندگی خود به صورت انفعالی واکنش نشان دهید. وقتی به نیازها؛
عقاید و داوریهای دیگران بیش از نیازها؛ عقاید و داوریهای خود اهمیت
دهید، احتمالا احساس آسیب؛ تشویش و حتی خشم میکنید. این نوع رفتار انفعالی
و بدون جرات، اغلب غیرمستقیم و از لحاظ هیجانی غیرصادقانه و خودانکارانه
است.
نزد بسیاری از افراد؛ توجه به نیازهای مشروع خود و ابراز آن حقوق؛
خودخواهانه تعبیر میشود. در صورتی که خودخواهی؛ به معنی تنها به حقوق خویش
توجه کردن و عدم توجه به حقوق دیگران است.
مبنای جسارت تعادل است
- تمرین؛ تمرین؛ تمرین
به
صرف خواندن یک جزوه نمیتوانید جراتمند بودن را بیاموزید. شما میتوانید
در ارتباطی که با دوستان و اعضای خانواده خود برقرار میکنید این مهارتها
را تمرین کنید، اما ابتدا به آنها بگویید که مشغول چه کاری هستید! در آغاز
کوشش نکنید رفتارتان را در مورد موقعیتهای دشوار و فشارآور تغییر دهید.
ابتدا در موقعیتهایی که کمترین احتمال خطر را دارد؛ تمرین کنید. تا آنجا
که ممکن است شما باید درباره آنچه میخواهید؛ آنچه فکر میکنید و آنچه
احساس میکنید روشن و صریح صحبت کنید. مانند: من میخواهم؛ من نمیخواهم؛
من آن زمان را دوست دارم؛ من عقیده متفاوتی دارم؛ من فکر میکنم...
صریح باشید. پیام خود را به شخصی که طرف اصلی صحبت شماست بیان کنید.
پیام
از آن خودشماست. شما میتوانید مالکیت خود را با عبارات شخصی یعنی
گفتارهایی که با ضمیر اول شخص «من» آغاز میشود آشکار سازید، مانند من با
شما موافق نیستم به جای گفتن شما در اشتباه هستید.
- تقاضای بازخورد
از
عباراتی مثل آیا مقصود من روشن است؟ شما چه کار میخواهید انجام دهید؟
استفاده کنید. تقاضای بازخورد، دیگران را تشویق میکند تا سوءتفاهم شما
تصحیح شود. همچنین به دیگران کمک میکند دریابند شما عقیده؛ احساس یا
تمایلی را بیان کردهاید نه اینکه تحکمی در میان باشد.
گردآوری:بخش روانشناسی بیتوتهافرادی که از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند به تواناییهای خود متکی
هستند و در هر زمینه مهارت خود را نشان میدهند و با قاطعیت در برابر
خواستههای غیرمعقول نه میگویند. این افراد از سلامت روان بالایی
برخوردارند و علاوه بر اینکه به خود ارزش میگذارند به دیگران نیز ارزش
میگذارند.
دکتر کیهان نیا- استاد دانشگاه – نویسنده و مشاور
خانواده نوشت: برای اینکه اعتماد به نفس از دست رفته را دوباره بهدست آورد
باید ابتدا توانایی خویش را شناسایی و در مواقع لزوم ابراز وجود کرد. باید
شخصیت خود را معرفی کرده و این معرفی باید همراه با مثبتاندیشی باشد.
باید خودباوری را افزایش و بدبینی را کاهش داد
بارها
برای شما پیش آمده است که در مقابل شخصی جرأت اظهار عقیده یا انتقاد از
رفتار او را ندارید و همیشه بر سر این موضوع با خود کشمکش و درگیری دارید.
اینکه چرا این افراد از اعتماد به نفس لازم برای ابراز عقیده برخوردار
نیستند به عوامل مختلفی بازمی گردد که سرمنشأ بسیاری از آنها خودکم بینی و
نداشتن اعتماد به نفس است. این افراد از موفقیتهای خوب زندگی نمیتوانند
استفاده کنند و به نوعی نقش خود را در زندگی گم کردهاند. این افراد
معمولاً قدرت نه گفتن را نیز ندارند یعنی در مقابل اتفاقات قدرت پاسخگویی
ندارند و اگر با رفتار ناخوشایندی مواجه شوند اغماض میکنند و همین امر
باعث میشود که بعدها از خود عصبانی باشند که چرا پاسخ رفتار ناشایست را
ندادهاند و چرا در برابر این شخص کوتاه آمدهاند. این گروه از افراد همیشه
صحبت از ناتوانی، ضعف و درماندگی میکنند و خود را انسانی بیلیاقت و
خودکم بین تصور میکنند. ایراد بزرگی که به این افراد میتوان وارد کرد این
است که معمولاً خود را به آب باریکهای قانع میکنند و حاضر نیستند از
توانایی هایشان استفاده کنند.
اما در مقابل افرادی که از اعتماد به
نفس بالایی برخوردارند به تواناییهای خود متکی هستند و در هر زمینه مهارت
خود را نشان میدهند و با قاطعیت در برابر خواستههای غیرمعقول نه
میگویند. این افراد از سلامت روان بالایی برخوردارند و علاوه بر اینکه به
خود ارزش میگذارند به دیگران نیز ارزش میگذارند. افرادی نیز هستند که
غرور کاذب دارند و نقابی به چهره زدهاند تا کسی متوجه نداشتن اعتماد به
نفس آنها نشود و برای منحرف کردن ذهن دیگران نسبت به خود ممکن است دست به
کارهایی نیز بزنند اما باید دانست که همه اینها یک نقاب است و این افراد در
بحرانهای واقعی قدرت مدیریت بحران را ندارند و در اتفاقات ناخوشایند دچار
استرس و اضطراب شده و قدرت تصمیمگیری را از دست میدهند. برای اینکه
اعتماد به نفس از دست رفته را دوباره بهدست آورد باید ابتدا توانایی خویش
را شناسایی و در مواقع لزوم ابراز وجود کرد. باید شخصیت خود را معرفی کرده و
این معرفی باید همراه با مثبتاندیشی باشد.
باید خودباوری را
افزایش و بدبینی را کاهش داد. وقتی این حالتها در یک شخص نهادینه شود
احساس قوی بودن و اعتماد به نفس پیدا میکند و میتواند به نوعی گلیم خود
را از آب بیرون بکشد. این افراد به دیگران محبت میکنند و با رفتار و
گفتارشان خاطرات خوبی برجا میگذارند. در برابر سختیها مقاوم میشوند و با
توانمند کردن قدرت درونی شان پستی و بلندیهای زندگی را با موفقیت پشت سر
میگذارند.
منبع:سلامت نیوز
بنا به یافته های
پژوهشی جدید، ابراز خوبی و برقراری ارتباط با دیگران می تواند برای کسانی
که دچار اضطراب اجتماعی هستند درمانی مناسب باشد.
محبت به دیگران،
احساس خوشحالی را بیشتر می کند و دیدی مثبت به دنیا را در فرد به وجود می
آورد. پژوهشگر کانادایی این مطالعه می گوید که به مرور زمان اعمالی که
روابط مثبت را تقویت می کنند، می توانند به افرادی که مبتلا به اختلال
اضطراب اجتماعی هستند، توانایی برقراری روابط اجتماعی را بدهند.
جنیفر
ترو، یک از نویسندگان این پژوهش از دانشگاه سیمون فرزر در برنابی کانادا
می گوید:«اعمال محبت آمیز می توانند با تقویت ادرک و انتظارات مثبت تری از
محیط اطراف فرد به خنثی کردن انتظارات منفی اجتماعی کمک کند. این کار ها
کمک می کنند تا سطح اضطراب اجتماعی این افراد کاهش یابد و در نتیجه خواست
آن ها را برای پرهیز از موقعیت های اجتماعی کم تر کند.»
اختلال
اضطراب اجتماعی باعث می شود تا فرد درباره ی برخورد با دیگران احساس تهدید
شدن یا اضطراب پیدا کند. این اختلال چیزی بیشتر از خجالتی بودن است و حتی
می تواند تا جایی در افراد احساس ناراحتی ایجاد کند که آن ها به کلی از
برخورد با دیگران پرهیز کنند تا احتمال خجالت زده شدن را از بین ببرند.
این
مطالعه ی چهار هفته ای شامل 115 دانشجو با سطوح بالای اضطراب اجتماعی بود.
دانشجو ها طبق تصادف در سه گروه دسته بندی شدند. اولین گروه دستور به
انجام اعمال محبت آمیز مثل شستن ظرف یک همخانه، هرس کردن باغ یک همسایه و
یا کمک به یک خیریه داشتند. گروه دوم در معرض برخورد های اجتماعی بودند ولی
به آن ها دستور داده شده بود که در کار های خوب شرکت نکنند. در آخر گروه
سوم وقایع روزانه را ثبت می کردند ولی شرکت کننده های این گروه دستور خاصی
را دریافت نکرده بودند.
این پژوهش آشکار کرد، گروهی که به اعمال
محبت آمیز دست زده بودند، بیشترین کاهش را در پرهیز از برخورد های اجتماعی
داشتند. پژوهشگران نتیجه گرفتند که اعمال خوب، ابزاری ارزشمند برای کمک به
برقراری ارتباط راحت تر افراد دارای اضطراب اجتماعی با وسیله ی خنثی کردن
اضطراب و ترس نسبت به شکست احتمالی هستند.
این پژوهش اذعان دارد
استراتژی های درمانی ای که شامل انجام کار های خوب هستند، می توانند کیفیت
زندگی افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی را افزایش دهند.
منبع:مجله سپیده دانایی
بیایید خودمان را از بازی های رایانه ای، موبایلی و اینترنتی دور کنیم، زیرا بسیاری از آنها باعث حواسپرتی ما خواهند شد. همیشه سعی کنید از بازی های ساده تر برای افزایش تمرکز ذهن تان استفاده کنید.
ثروتمند شدن آرزوی هر انسانی است. برای این که بتوانید ثروتمند شوید کافی است 20 نکته اصلی و طلایی را بدانید.
در
دنیای دیجیتال امروز، افراد بیش از پیش به این موضوع علاقه مند شده اند که
چطور با استفاده از شیوه های نوآورانه از نظر مالی به موفقیت دست پیدا
کنند و زندگی شان را به بهترین نحو تغییر دهند. در این مقاله کوشیده ایم ۲۰
نکته طلایی که افراد موفق به کار بسته اند را با هم مرور کنیم، به این
امید که بتوانیم در آینده نزدیک به اهداف مالی مورد نظر دست یابیم.
برای ثروتمند شدن از قید و بند زمان خارج شوید
اگر
تمام آنچه که انجام می دهید آن است که بر عدد ریالی که در قبال هر ساعت
دریافت می کنید متمرکز شوید، برای تمام عمر باید حسرت بخورید. بیایید درسی
که تیم فریس (Tim Ferriss) گرفته را با هم مرور کنیم؛ «4 ساعت در هفته» را
به خود اختصاص دهید و با خود فکر کنید با انجام چه کاری می توانید بهترین
دریافتی را در این مدت داشته باشید. یعنی ترغیب شوید به جای اینکه به کار
کردن طولانی فکر کنید، کاری انجام دهید که هوشمندانه باشد.
برای ثروتمند شدن از ترغیب خود غافل نشوید
راستش
را بخواهید، تا وقتی که از خود و کاری که از دستتان بر می آید (کالا یا
خدمات خود) حرفی نزنید، نمی توانید به جامعه ای از مشتریان دست پیدا کنید.
شاید گاهی صحبت کردن در این باره سختتان باشد، اما چه بخواهید و چه نخواهید
این مورد بخش مهمی از کسب و کارتان است. از شبکه های اجتماعی، تبلیغات
محلی و دیگر روش های بازاریابی برای ترویج خود کمک بگیرید. بیایید خجالت را
کنار بگذارید و از جان و دل برای رونق بیشتر کسب و کارتان تلاش کنید.
ثروت و ظاهر ثروتمند را با هم قاطی نکنید
واقعیت
آن است که برای رسیدن به اهداف مالی باید کمی از هزینه های اضافی کم کنید.
نگران نباشید، قرار نیست سبک زندگی مرتاضهای هندی را پیشه کنید، اما باید
فکری به حال سیاهچاله هایی کنید که در جیب دارید! مواردی که باید فعلا از
لیست امور روزمرهتان حذف کنید عبارتند از خدمات زیبایی و بهداشتی خاص مثل
آب گرم درمانی، غذا خوردن در کافه ها و رستوران های آنچنانی، دوری از
هایپرمارکت های پر زرق و برق و دوری از ورزش های پرخرجی که یک خطر بالقوه
برای سلامت مالی شما هستند!
برای ثروتمند شدن فهرست کارهای روزمره خود را دست کاری کنید
یا
کار کنید یا بیاموزید! وقتی که کاری انجام نمی دهید، زمان خود را به
آموختن صرف کنید و تا می توانید بیاموزید و مهم نیست این آموزش ها الان به
درد شما یا کسب و کارتان می خورند یا خیر. برای سهولت کار می توانید از
کتاب های صوتی و پادکست های تخصصی در حین رانندگی، دوش گرفتن و تمیز کردن
خانه و زندگی استفاده کنید. شاید روزهای اول کمی سخت تان بیاید، اما بعد از
گذشت چند وقت به آن عادت کرده و لذت خواهید برد. کاری که به مراتب بهتر از
تماشای تلویزیون یا وقت گذاشتن برای سریال هایی ملودرام بی سر و ته است!
از هوش و قریحهتان پول در بیاورید
مغزتان
را به کار بیندازید. اگر توانایی منحصر به فردی در خود سراغ دارید، مطمئنا
می توانید با همان کسب و کاری برای خود راه بیندازید و توانایی هایتان را
به مردم بفروشید و به نان و نوایی برسید. فرقی نمی کند که یک برنامه نویس
خبره باشید یا یک نقاش زبر دست یا حتی عکاسی که به خوبی با کادر بندی و
چهارچوب های ثبت یک اثر هنری آشنا است، شما «می توانید» و «باید» دست به
کار شوید و یک کار و کاسبی هر چند با درآمدی کم راه بیندازید. بکوشید از
عشق و علاقه و اشتیاق و تواناییهایتان پول دربیاورید.
برای ثروتمند شدن از یک مربی کمک بگیرید
یکی
از کارهای مهمی که باید در برنامه روزانه برای رسیدن به موفقیت داشته
باشید، شناسایی افراد موفق در حوزه کاری خودتان است. از آنها بیاموزید.
خجالت را کنار بگذارید و با این افراد آشنا شوید، از آنها بپرسید. مهم نیست
به چه روشی؛ ایمیل، نامه، پیامک یا حتی تماس تلفنی. از آنها بخواهید در
رفع مشکلاتی که دارید کمک تان کنند و از راهنمایی های کلی و توصیه ها و
نصایح شان به عنوان یک مربی با تجربه و موفق استفاده کنید. از آزموده های
آنها بیاموزید.
برای ثروتمند شدن آب بنوشید
رفع
نیازهای اساسی زندگی به ساده ترین شیوه ها می تواند شما را ثروتمند کند.
اگر مصرف نوشابه های گازدار، قهوه و دیگر نوشیدنی های پرخرج و ناسالم را
محدود کرده و به آب بسنده کنید، نه تنها سلامت عمومی تان را تضمین می کنید و
از هزینه های دارو درمان در امان خواهید بود؛ بلکه اضطراب و نگرانی کمتری
را تجربه خواهید کرد (هم به خاطر ماهیت مواد موجود در این نوشیدنی ها و هم
اضطراب ناشی از نیازهای بهداشتی و درمانی) و مهمتر از همه مغرتان مثل ساعت
کار خواهد کرد. و هر چه فکر بازتر و بهتری داشته باشید، احتمال موفقیت
مالی تان به همان میزان افزایش خواهد یافت. مطمئن نیستید؟ امتحانش مجانی
است!
برای ثروتمند شدن بخشنده باشید
دستیابی
به موفقیت مالی به معنی داشتن حرص و طمع نیست! هرگز این فکر اشتباه را در
ذهنتان راه ندهید که برای رسیدن به موفقیت باید چنین بود یا حتی بدتر از
آن، هزینه موفقیت خود را بر دوش دیگری بیندازید. دست خیر داشته باشید و به
مردمی که در جامعه اطرافتان زندگی می کنند، کمک کنید. لزوما این کمک به
معنی پرداخت کردن پول بی زبان نیست. می توانید داوطلبانه در اقدامهای
خداپسندانه شرکت کنید، برای درماندگان وقت صرف کنید، سنگ صبور افرادی شوید
که تنها هستند یا حتی برای کودکان کار که در برخی مراکز خیریه آموزش می
بینند، دوره های آموزشی رایگان رایانه، زبان یا ریاضی برگزار کنید. از در
میان گذاشتن تجربیات و موفقیت خود با دیگران شاد شوید و از این شادی نیرو
بگیرید. با این کارها دوستان بیشتری خواهید یافت و موفقیت با داشتن آنها
محتمل تر است.
برای ثروتمند شدن دست از آرزو کردن بردارید و در عوض برای خود هدف تعیین کنید
افراد
موفق کاری با آرزو و «ای کاش...» ندارند. در عوض آنها متعهد به سخت کوشی و
تلاش شبانه روزی هستند تا بالاخره روزی به اهداف مشخص خود برسند. با تعیین
اهدافی برای هفته، ماه و شش ماه آینده خود شروع کنید. حتی میتوانید فراتر
از این برای یک سال و چند سال آینده برنامه داشته باشید. سپس این اهداف را
به گام های کوچک و دست یافتنی تقسیم کرده و از خود بخواهید به این خرده
هدف ها برسید. برای این کار نیاز به یک سررسید یا تقویم خواهید داشت.
برای ثروتمند شدن بخشنده باشید
برای ثروتمند شدن در حین تلاش، خود را با اهداف تان هماهنگ کنید
وقتی پای کانال های پشتیبانی از مشتری در میان است، شما میتوانید از نحوه پشتیبانی در این گفتگوها با استدلال کافی مشخص کنید که چه نتیجه ای در انتظار شما و مشتری شماست.
در پشتیبانی زنده در سایت که از کاربران و مشتریان انجام می شود، باید بدانید که همان اندازه که تلفن در پاسخ گویی سرعت دارد شما هم باید سرعت پاسخ گویی داشته باشید. اما تایپ کردن زمان بیشتری نسبت به صحبت کردن لازم دارد و البته شما نمیتوانید قهوه ای دم داست دارید را هم میل کنید.
شاید هوشمندانه
ترین کاری که هر فرد می تواند در زندگی اش انجام دهد این است که موجبات
موفقیت دیگران را فراهم نماید چراکه از این طریق راه را برای پیروزی خودش
هم هموار خواهد کرد.
برای این منظور لازم است قدم هایی را بردارید و
کارهایی را انجام دهید که شاید تا به حال به انجامشان فکر نکرده اید. اما
در این میان ضرورت دارد که از انجام برخی کارها نیز اکیدا خودداری نمایید.
۱ -بدون فکر وقت دیگران را هدر دادن
هر زمان که دیر به قرار یا جلسه ای برسید، این پیام را به دیگران می رسانید که زمان شما بیش از دیگران اهمیت دارد.
هر
زمان که در فروشگاه یا سوپرمارکتی فروشنده را منتطر نگه می دارید تا کارت
عابر بانک خود را پیدا کرده و پرداخت لیست عظیم خریدهایتان را انجام دهید
به دیگران می فهمانید که تنها شما اهمیت دارید و بس.
هر زمان که در
صفی طولانی منتظر می مانید تا بطری [بیش از اندازه بزرگ] خود را فارغ از
گرمای هوا و خیل عظیم جمعیتی که پشت سرتان ایستاده، با آسودگی خیال از آب
پر کنید این را به دیگران می رسانید که در دنیای کوچک خود به سر می برید و
این تنها دنیایی است که اهمیت دارد.
همه این موارد، موضوعات در ظاهر
کوچکی [و البته آزار دهنده در نظر دیگران] برای شما هستند اما آیا این
کوچکی دلیل بر کم اهمیت بودنشان است؟ اشتباه فکر می کنید. افرادی که به
امور کوچک آزاردهنده برای دیگران فکر نمی کنند، نسبت به مسائل بزرگ هم بی
توجه هستند.
نحوه برخوردتان با افراد در مورد موضوعات کم اهمیت
(خصوصا زمانی که نقش یک مدیر را بر عهده دارید) همه چیز را در مورد شما
نشان می دهد. بهتر است همواره طوری با اطرافیان خود برخورد کنید که گویی
نیازهای آنها نسبت به شما از اهمیت بیشتری برخوردار است و مطمئن باشید که
با این شیوه دیگران قطعا شما را دوست خواهند داشت.
۲ -نادیده گرفتن زیر دستان
نادیده
گرفتن زیر دستان مساله ایست که غالبا توسط همه افراد انجام می شود. زمانی
که قدم به داخل شرکتی می گذاریم، صرفا با افرادی حرف می زنیم که با آنها
کار داریم و این مساله در همه حوزه ها مشهود است.
در اینجا قصد
داریم یک قاعده ساده را به شما نشان دهیم: برای هر کسی که می بینید سر تکان
دهید یا لبخند بزنید یا حتی به او سلام کنید؛ در واقع اگر بخواهیم ساده تر
بگوییم طوری رفتار کنید که به وجود آن فرد پی برده اید.
رسیدن به موفقیت
۳ -زیاده خواهی (به خصوص زمانی که بیش از اندازه زود است)
تصور
کنید فردی که اصلا نمی شناسیدش از شما درخواست یک لطف [بزرگ] و البته وقت
گیر را کند. به احتمال زیاد درخواستش را رد خواید کرد. حال تصور کنید که
مجددا درخواستش را تکرار کند و شما نیز مجددا آن را رد می کنید و متاسفانه
باز هم خواسته اش را بر زبان می آورد منتها این بار به شکلی ملتمسانه تر.
شاید
آن فرد واقعا به کمک شما نیاز داشته باشد اما نیازهای یک فرد مشکل خود او
هستند و این دنیا به هیچکس بدهکار نیست. در واقع هیچ فردی مستحق مراقبت یا
کسب موفقیت نیست و تنها، شایستگی چیزی را دارد که به دست می آورد.
۴ -نادیده گرفتن نیازمندان واقعی
در
عین حال که نباید بی دلیل وقت ارزشمند خود را صرف دیگران کنیم باید این
نکته را در نظر داشته باشیم که برخی از انسان ها در جایگاهی نیستند که
بتوانند به خودشان کمک کنند. آنها به یک دست یاری گر نیاز دارند: چند هزار
تومان پول، یک وعده غذا یا حتی یک لباس گرم.
در هر صورت مطمئن باشید
که با انجام این کارها نتیجه مثبت شان را در زندگی خود خواهید دید و این
نتیجه حتی به شکل احساسی خوشایند نسبت به خویشتن در شما نمود می کند.
۵
-مطرح کردن سوال برای ابراز عقایدتصور کنید وقت خوردن ناهار است و از فردی
که کنارتان نشسته این سوال را می پرسید که آیا به اثربخشی بازاریابی از
طریق شبکه های اجتماعی ایمان دارد؟
آن شخص پاسخ می دهد:
تصورم این است که در شرایط درست اینطور است و آنطور و الی آخر. شما نیز
دلایل و آمار و ارقام خود را برای متقاعد نمودن این فرد ارائه می کنید تا
نشان دهید که اشتباه می کند و همیطنور به استدلال چینی تان ادامه می دهید و
راهی برای فرارش باقی نمی گذارید.
سعی نکنید ایده های خود را با
استدلال های نادرست در مغز دیگران فرو کنید و اگر واقعا می خواهید پاسخ یک
سوال را بدانید صرفا سوالتان را مطرح کنید و هر زمان که نوبت به صحبت کردن
شما رسید با پرسش دیگری سعی کنید که درک بهتری نسبت به دیدگاه آن فرد پیدا
کنید.
آدم ها آنهایی را که به حرف هایشان توجه نشان می دهند را دوست دارند نه اشخاصی که شیفته خودشان هستند.
۶ -مهم جلوه دادن خود
گاهی
اوقات افراد برای جلب توجه و به دست آوردن احترام سایرین از عباراتی نظیر
«می دانی من کی هستم؟» استفاده می کنند، غافل از اینکه این قبیل جملات صرفا
آنها را اشخاصی مغرور و کم اهمیت جلوه می دهد.
به دیگران بگویید که
واقعا برای خودتان کسی هستید اما به یاد داشته باشید که آدمها بیشتر
افرادی را دوست دارند که متواضعانه رفتار می کنند و هیچگونه حس برتری نسبت
به آنها ندارند.
۷ -تشخیص ندادن موقعیت های جدی
شخصیت
های غیرمعمولی اغلب آدم های جالبی هستند اما تا زمانی که شرایط جدی نشده
باشد. متاسفانه برخی از افراد نمی توانند از «ابراز کردن فردیت خود» در هر
شرایطی جلوگیری نمایند و همواره باید خود را مطرح کنند.
اینکه شخصیت
جالب و سرگرم کننده ای دارید بر اطرافیان تان واضح و مبرهن است اما زمان
هایی هم وجود دارد که باید جدی باشید و شوخ طبعی خود را کنار بگذارید.
راههای رسیدن به موفقیت
۸ -دست انداختن دیگران به تقلید از خودشان
برخی
افراد خود را محق می دانند تا هرطور که دوست دارند در مورد خودشان حرف
بزنند و خصوصیات شخصی شان را دست مایه خنده دیگران کنند اما این اجازه را
به دیگران نمی دهند که در مورد همان موضوعات حرفی به میان بیاورند.
مدل
مو، وزن، اوضاع نامطلوب کاری و همسر و فرزندان از جمله چیزهایی هستند که
بسیاری از افراد در مورد آنها شوخی می کنند اما دیگران را مجاز به صحبت
کردن در مورد آنها نمی دادند.
هیچوقت تصور نکنید افرادی که در مورد خودشان شوخی می کنند با این کار مجوز لازم را به شما می دهند تا همان شوخی را با آنها کنید.
۹ -تواضع بیش از اندازه برای جلب توجه
این
خصیصه در واقع نوعی خودستایی است که در آن فرد با کم اهمیت جلوه دادن یک
ویژگی برجسته خود (مثلا گفتن این جمله: فلان کشور که سفر خارجی محسوب نمی
شود) سعی دارد جلب توجه نموده و خود را مطرح نماید.
در نظر داشته
باشید که کارمندانتان علاقه ای به اطلاع از نگرانی و استرس شما قبل از حضور
در یک کنفرانس مهم را ندارند و تمایلی به شنیدن گله های شما در مورد هزینه
های تعمیر و نگهداری دو خانه بزرگ ندارند.
۱۰ -تحمیل کردن عقاید
قطعا
هر فردی اطلاعات جالب و مهمی در مورد موضوعات محتلف دارد اما بهتر است
آنها را در موقعیت های درست با دیگران در میان بگذارد. تا زمانی که کسی از
شما سوالی درباره موضوعی نپرسیده بهتر است حرفی از آن به میان نیاورید.
اطلاعات
شما [مثلا یک رژیم غذایی تجویز شده از سوی پزشک] صرفا در مورد شخص شما
کاربرد دارد نه افراد دیگر پس بهتر است که خط به خط جزئیات آن را برای
خودتان نگه دارید.
منبع:digiato
بی تردید در اطرافتان با افرادی مواجه
شدهاید که بنا به دلایلی هنوز مجرد ماندهاند، یا هنوز فرد مورد علاقهشان
را پیدا نکردهاند و یا شرایط ازدواج برایشان فراهم نشده است. افرادی هم
هستند که همسرانشان را از دست دادهاند و یا از آنها جدا شدهاند و یا به
افراد سالخوردهای برمیخوریم که همسر خود را از دست دادهاند و فرزندانشان
سر خانه و زندگی خودشان رفتهاند و مجبور هستند در تنهایی زندگی کنند. در
هر صورت، تنهایی چیز خوشایندی نیست اما این بدان معنا نیست که لحظات زندگی
را از دست بدهیم و با اندوه زندگی کنیم. برای آنکه از تمام لحظات زندگیتان
بهره ببرید و با تنهایی کنار بیایید، چند راهکار ارائه میدهیم:
- ناگهانی تصمیم بگیرید.
وقتی
کسی در زندگیتان نیست، لازم نیست برای اینکه کاری انجام دهید از قبل با
کسی هماهنگ کنید. مثلاً فرض کنید میخواهید یک حیوان خانگی بیاورید: هیچ کس
جلویتان را نمیگیرد. نکته اینجاست که میتوانید تصمیمهایی یکدفعهای
بگیرید و از آنها لذت ببرید چون کسی نیست که مجبور باشید با او مشورت کنید.
- تنهایی را قابل تحمل و خوشایند کنید.
تنهایی موجب ترس میشود. برای آنکه تنهایی را بهتر تحمل کنید و یا حتی آنرا خوشایند کنید، از آن یک دوست بسازید. از لحظات تنهاییتان بهره ببرید، برای خودتان وقت بگذارید، یک استعداد هنری را در خودتان پرورش دهید، آشپزی کنید، کتاب بخوانید، یک فیلم خوب تماشا کنید. خواهید دید که دیگر از تنها ماندن در یک بعدازظهر روز تعطیل در زمستان دچار ترس نمیشوید. به مرور زمان، این عمل به یک تفریح و حتی بهتر از آن به یک نیاز تبدیل میشود.
- در محیط خانه احساس راحتی کنید.
برای آنکه هر از گاهی از تنها ماندن در
خانه نترسید، لازم است که در محیط خانه احساس خوبی داشته باشید. آپارتمان
شما هر چقدر هم که کوچک باشد، باید تصویری مثبت را به شما منعکس کند.
از
محیط خانهتان کانونی گرم و کوچک بسازید تا در آن به راحتی زندگی کنید. از
آنجاییکه احتمالا تنها زندگی میکنید، این فرصت را دارید تا دکور خانه را
بنا به میل و سلیقهتان تغییر دهید. از رنگ دیوارها گرفته تا مبلمان
پردهها و... هر چیزی که دوست دارید را انتخاب کنید و «محیط خانه» را به
مکانی گرم و دلپذیر و راحت تبدیل کنید.
- سفر کنید.
سفر
تجربهای فوقالعاده است. جایی بروید که قبلاً نرفتهاید، چه با اعضای
خانواده و چه با جمعی از دوستانتان. مطمئن باشید خیلی خوش خواهید گذراند.
مسافرت کردن با همسر را برای بعدها بگذارید. اصلاً ماهعسل را برای همین
گذاشتهاند!
- اعتماد به نفس داشته باشید.
افکار منفی را کنار بگذارید! چنانچه به هر دلیلی مجرد و تنها ماندهاید این بدان معنا نیست که شما زشت، احمق و یا نچسب هستید.
دوران
حرفهای قدیمی و تکراری مثل دختر ترشیده دیگر به سر آمده. بهخودتان و
تواناییهایتان اعتماد داشته باشید. وقتی خودتان، خود را دست کم میگیرید
چطور میتوانید از دیگران انتظار داشته باشید از شما خوششان بیاید. باید
از ارزش جسمانی، ذهنی و بهویژه عاطفی خود آگاه باشید. یاد بگیرید بهخاطر
عشق و علاقهای که نزدیکانتان نسبت به شما دارند شاکر و سپاسگزار باشید.
تصویر مثبتی از خودتان در ذهن داشته باشید، از خودتان مواظبت کنید، به
زیباییتان توجه کنید و لبخند بزنید و چنانچه متوجه شدید فردی از شما خوشش
آمده، متعجب نشوید، چراکه حقیقتا ارزش آن را دارید!
وقتی مجرد هستید،احساس تنهایی بیشتری می کنید
- با کسانیکه برایتان مهمترند وقت بگذرانید.
روابط
عاشقانه میآیند و میروند اما خانواده و دوستانتان همیشه کنارتان هستند.
مجرد بودن شما فرصتی است برای گذراندن وقتی باکیفیت کنار کسانی که در
زندگیتان بیشترین اهمیت را دارند. مطمئناً نمیخواهید وقتی به عقب نگاه
میکنید، افسوس بخورید که چقدر با آنها کم وقت گذراندید.
- با دوستان و اقوام معاشرت کنید.
از انزوا و گوشهگیری اجتناب کنید.
تلویزیون، DVD، اینترنت، حیوانات خانگی و... همگی خوب هستند اما نباید به
آنها اکتفا کنید. انزوا افسردگی میآورد. برای آنکه در خودتان فرو نروید،
دوستیهایتان را حفظ کنید، به دوستانتان پیشنهاد دهید با یکدیگر بیرون
بروید، برای شام دعوتشان کنید. با ناامیدی منتظر آن نباشید تا زنگ تلفن به
صدا درآید و فردی شما را دعوت کند، خودتان پیشقدم شوید و با دوستان و
اقوام تماس بگیرید. به این ترتیب، یک شبکه اجتماعی مهم که کلید توازن روحی و
عاطفی شما است را بهوجود میآورید.5- از لذتهای زندگی بهره ببرید:شما هم
حق دارید خوشبخت باشید! برای لذت بردن از زندگی اجباری نیست که 2نفر
باشید. میتوان به تنهایی از زیبایی منظرهای، لذت برد و نیازی نیست که
برای رفتن به سینما و یا خوردن غذایی خوشمزه 2نفر باشید و به بهانه اینکه
تنها هستید خود را از لذتهای کوچک روزانه محروم کنید. از همه چیز گذشته،
جنبههای خوب زندگی فقط مختص زوجها نیست!
- کتاب بخوانید.
کتاب
خواندن یکی از بهترین راههای سرگرم کردن خودتان و در عین حال بالا بردن
معلوماتتان است. همه ما بهانه مشابهی داریم: کاش وقت بیشتری برای مطالعه
داشتم. خوب، وقتی کسی در زندگیتان نیست که وقتتان را بگیرد، آن وقت اضافه
را با یک کتاب بگذرانید.
- بهخودتان توجه کنید.
بهخودتان فکر کنید. اهدافتان چیست؟ چه
آرزوهایی دارید؟ آیا مدتهاست در آرزوی آن هستید که دور دنیا سفر کنید؟
بجنبید! تنها کافی است یک نفر را راضی کنید و آنهم خود شما هستید. این
زمان فرصتی است که با آگاهی از خواستههای واقعیتان خودتان را بهتر
بشناسید. فکر کنید و روی خودتان تمرکز کنید. هیچچیز نباید جلوی تصمیمات
مهم شما را بگیرد، و مانع شود تا موقعیت شغلی و یا حتی مکان زندگیتان را
تغییر دهید. به اولویتهایتان بپردازید. خلاصه آنکه، قبل از هر چیز دیگری
به فکر خوشحال کردن خودتان باشید.
- سخت کار کنید و زیاد تفریح کنید.
الان
که وقت و انرژی لازم برای شاد بودن و زندگی کردن دارید، لذت ببرید. اجازه
ندهید چیزی جلو مسیر لذت بردن شما را بگیرد، چه درس باشد، چه کار یا حتی
تفریح. از همین امروز شروع کنید.
- دیگر زیر بار غموغصه نروید.
بیتردید خودتان تصمیم نگرفتهاید که مجرد
و تنها باشید اما فایدهای ندارد که بدخلقی را پیش گیرید و زمینوزمان را
مقصر بدانید. مرور مکرر خاطرات دورانی که متاهل بودید و یا حسادت به
زوجهای عاشق دردی را دوا نمیکند و سازنده نیست. درست است که گفتن این
جملات آسانتر از عمل کردن به آن است اما نقش یک قربانی را بازی نکنید.
زندگی فرد مجرد مثل هر موقعیت دیگری در زندگی، شامل فراز و نشیبها و لحظات
خوب و بد است و تنها هستید ، این بدان معنا نیست که محکوم شدهاید تا بقیه
روزهای زندگیتان را در تنهایی سپری کنید. بدانید که هر فردی مسئول
خوشبختی خود است، بنابراین دیگر در زندگی خود یک تماشاچی نباشید بلکه
همانند یک بازیگر عمل کنید.
- فکر کنید.
بین
همه آن کار کردنها و تفریح کردنها، حتماً به خودتان و انتخابهایتان فکر
کنید. آیا از کاری که امروز کردید خوشحال شدید؟ آیا جایی برای پیشرفت وجود
دارد؟ خیلی انتقادی با خودتان برخورد نکنید اما یادتان باشد برای فکر کردن
به خودتان و زندگیتان وقت بگذارید. این افکار میتواند در مسیر زندگی
هدایتتان کند.
- بله بگویید.
به
فرصتهایی که سر راهتان قرار میگیرند، بله بگویید. این فرصتها کوچک
باشند یا بزرگ، هر زمان که توانستید، جواب مثبت دهید. مطمئن باشید درهای
زیادی را به رویتان باز خواهند کرد.
- بر فشارهای اجتماعی غلبه کنید.
«بالاخره کی عروسی میکنی؟». تحمل نگاههای دلسوزانه، سؤالات نابجا و یا انتقادهای عجیب سر میز غذا زمانی که افراد خانواده و یا فامیل دور هم جمع هستند، دشوار است و از اینکه مجبور هستید مرتب خودتان را تبرئه کنید، خسته شدهاید اما این امر طبیعی است. نباید احساس گناه کنید! بهخودتان بگویید شما تنها فردی نیستید که در این وضعیت قراردارید و در آخر، بهتر است که تنها و بشاش باشید تا اینکه ازدواج کرده باشید اما خوشبخت نباشید، اینطور نیست؟
- بفهمید که هستید.
هنری فورد میگوید: چه فکر کنید که
میتوانید و چه فکر کنید نمیتوانید، احتمالا حق با شماست. به عبارت دیگر
اگر به انبوه کارهایی که باید انجام دهید نگاه کنید و قلبتان فرو ریزد و
با خود بیندیشید.
شما میتوانید و شما نمیتوانید
هنری
فورد میگوید: چه فکر کنید که میتوانید و چه فکر کنید نمیتوانید،
احتمالا حق با شماست. به عبارت دیگر اگر به انبوه کارهایی که باید انجام
دهید نگاه کنید و قلبتان فرو ریزد و با خود بیندیشید؛ «من هرگز از عهده
انجام همه این کارها بر نمیآیم» قطعاً، قادر به انجام آن هم نخواهید بود.
از
سوی دیگر، اگر تصور کنید «انجام این کارها مدتی زمان نیاز دارد، بهتر است
شروع کنم…» قطع به یقین، تمام آنها را انجام خواهید داد.
شما با
دیگران تفاوت چندانی ندارید، به فردی فکر کنید که او را میشناسید؛ کسی که
دارای پرمشغلهترین زندگی میباشد و با این حال بهخوبی همه چیز را تحت
کنترل دارد.
پس اگر افرادی هستند که میتوانند چنین عملکردی داشته
باشند، شما هم میتوانید و همینطور، باید کاملاً به این موضوع ایمان داشته
باشید، یا دستکم عملی بودن آن را امکانپذیر بدانید. هر بار که ممکن است
افکار منفی به سراغ شما بیایند، به خود یادآور شوید که اینطور نیست وانجام
کارها ممکن است.
باید بخواهید که منظم باشید
چنانچه
تمایل داشته باشید کمی منظمتر باشید، نیاز نیست تلاش خاصی ارائه دهید،
بلکه نیاز است بخواهید و درگیر مسئله شوید. اگر صرفاً به ایده منظم بودن
علاقهمند باشید، احتمالا عملی نخواهد بود. زیرا واقعا باید بخواهید که
منظمتر باشید.
آیا تاکنون مجبور شدهاید به دلیل انجام کارهای
عقبمانده، با عجله خود را به قرار ملاقاتتان برسانید؟ آیا تا به حال مجبور
شدهاید برای یافتن یک تکه کاغذ، انبوهی از کاغذها را سامان بدهید. مادام
که دریافتید اگر منظم باشید چقدر از فشار کار و استرس شما کاسته خواهد شد،
آماده هستید تا در اینباره کاری انجام دهید.
نیازی نیست شخصیت خود را تغییر دهید
ممکن
است اینطور فکرکنید که فردی بیبرنامه، گهگاه فراموشکار یا آزاد هستید و
همچنین میاندیشید که افراد منظم آدمهایی خستهکننده، بیاحساس، قابل
پیشبینی، یکنواخت و بالغ هستند. نگران نباشید، نیازی نیست به یکی از آن
افراد بیروح، سختکوش و منظم تبدیل شوید.
شما هنوز هم میتوانید
سبکسرانه شادمان باشید و در لحظه زندگی کنید. کافی است نسبت به همه امور
منظم و کارآمد رفتار کنید، حتی اگر کاملاً در حال تظاهر به آن باشید.
فرصت ایجاد کنید
بزرگترین
مانع کارآمدی افراد کمبود وقت است. مسلماً، اگر ما وقت کافی داشته باشیم،
میتوانیم همه چیز را به یاد بیاوریم. اما زمان تنها چیزی است که ما در
اختیار نداریم، پس چیزی که نیاز است بیاموزید این است که شما باید خودتان
فرصتها را ایجاد کنید.
به طور مثال بهجای حرف زدن با تلفن
گفتگوهای خود را از طریق ایمیل انجام دهید، به همین صورت زمان اضافهای
برای خود دست و پا کردهاید.
کارها را به روال عادی انجام دهید
هرچه
به زندگیمان روال عادیتر و منظمتری ببخشیم و برنامهریزی بهتری داشته
باشیم، راحتتر ادامه خواهیم داد. بنابراین هر روز، در یک ساعت مشخص
فرزندانتان را به پارک ببرید، وقتی ناهارتان تمام شد، ایمیلتان را چک کنید.
به این سبک، هرچه در زندگی برنامهریزی بیشتری داشته باشید، کمتر به تلاش سخت برای پیگیری کارهای خود نیاز خواهید داشت.
به خودتان نگویید؛ حوصلتان سررفته است
آیا
شما یکی از آن افراد هستید که گمان میبرید، اگر منظم و کارآمد باشید
خستهکننده است، یا برای تهیه فهرست انجام کارهایتان و به یاد آوردن تاریخ
تولد عزیزانتان حوصله ندارید، یا از داشتن دفتر خاطرات روزانه بیزار هستید؟
متاسفانه
چنین طرزفکری خوب نیست، در یک زندگی برنامهریزی شده خستگی و بیحوصلگی
کمتری نسبت به زندگیهای بیبرنامه و نامنظم وجود دارد.
هول و هراس نداشته باشید
هراز
گاهی حجم و فشار کار اجتنابناپذیر بهنظر میرسد. نمیدانید کار را از
کجا شروع کنید و حجم آن در مقابل چشم شما، جز وحشت چیز دیگری ایجاد
نمیکند. خب، اگر تماشای این تصویر بزرگ، تا این اندازه ترسناک است، نگاه
نکنید.
اگر شما بتوانید با قضیه کنار بیایید، میتوانید در آن واحد
تنها یک کار انجام دهید. شما باید سریع، مؤثر و بهموقع آنها را انجام دهید
و یکی یکی در فهرستتان علامتگذاری کنید. اما آنچه مسلم است اینکه؛ در آن
واحد فقط میتوانید یکی از آنها را پیش ببرید، نه همه را با هم.
پس
سرتان را پایین بیندازید و فقط به یک گوشه از تمام آن کارها نگاه کنید. یک
چیز را روی میز کارتان ببینید، نه همه کاغذهایی را که روی میز است. بهتر
است کار را با ضروریترینها آغاز کنید و ادامه دهید. کمکم و آجر به آجر
کار را پیش ببرید.
به حجم زیاد کار فکر نکنید و به تدریج، همه را
انجام دهید تا اینکه احساس کنید فکرتان روبهراه شده وکارها هم روبه اتمام
است. مادام که در آخر سرتان را بالا کردید، تعجب خواهید کرد که تا چه حد
توانستهاید با انبوه کارها کنار بیایید و انجامشان دهید.
آهسته و پیوسته عمل کنید
میدانید
که برخی کارها خیلی سریع روی هم انباشته می شوند و شما هم نمیتوانید از
انجام آنها چشمپوشی کنید. به طور مثال: تمیزکاری یا پر کردن فرمهای خاص.
بسیار
ساده و آسان است که درست، پس از خواندن یک برگه، آنرا پر کنید و اگر تمام
تمیزکاریها و جمعوجور منزل بهموقع انجام بگیرد، در انتهای روز کارها
سادهتر و کمتر خواهند بود.
اینها عادتهایی است که شما باید در
خود ایجاد کنید و شاید در ابتدای راه، سخت و دشوار باشند، اما با گذشت چند
روز، تفاوتهای ایجاد شده را متوجه خواهید شد و به آنها ارزش میدهید.
پس
شروع کنید، برای شما چه کارهایی وجود دارد که روی هم انباشته میشوند،
کارهایی که خیلی سریع از عهده شما خارج میشوند و بعد از زمان کوتاهی
انجام آنها سخت و ناراحتکننده خواهد بود.
به حجم زیاد کار فکر نکنید و به تدریج، همه کارها را انجام دهید
تفکری مثبت داشته باشید
اگر
با انبوهی از کارها روبرو هستید، درصورتی که ذهنیت مثبتی داشته باشید،
خیلی سریعتر آنها را به انجام خواهید رساند. بنابراین به دستاوردهایی که
در این اواخر به دست آوردهآید و کارهایی که بطور مؤثر انجام دادهاید فکر
کنید، نه فهرست طولانی کارهایی که هنوز انجامشان ندادهاید.
به خاطر داشته باشید که در نهایت و در هر صورت، کارها انجام میشوند و در غیر این صورت، دنیا بدون آنها ادامه خواهد یافت.
مواردی را که سبب اتلاف وقت میشوند تحت کنترل داشته باشید
برخی
چیزها تمام وقت و زمان را ازبین میبرند، مشهورترین آنها اینترنت است.
البته نمیتوان آن را دست کم گرفت، چون از ابداعات نوآوریهای خارقالعاده
است که زندگی همه ما را راحت کرده است. اما اگر مراقب نباشید به همان
میزانی که در صرف وقت کمتر، مؤثر است میتواند بهشدت وقت شما را هدر دهد.
برخی
افراد ساعتها وقت خود را در آشپزخانه میگذرانند و غذاهایی با طمعهای
بسیار لذیذ میپزند. این درحالی است که این نوع آشپزی زمان زیادی میطلبد و
آنها میتوانند همان اغذیه لذیذ را با وقت بسیار کمتری تهیه کنند.
اوقاتی را که بازدهی بهتری دارید، شناسایی کنید
شاید
شما عصرها یا غروبها سرحالتر باشید، شاید هم صبحهای زود ، شما باید
بدانید در طی روز، چه اوقاتی برایتان کارآمدتر است تا بتوانید با توجه به
قدرت مؤثر خود عمل کنید و در این زمان کارهایی را که در نظرتان ضروریتر
است انجام دهید. بهطور مثال کارهایی که بیشتر به تمرکز نیاز دارند، یا
کاری که قصد دارید به نحوهاحسن آنرا به انجام برسانید.
فهرست نویسی کنید
هرگاه
زندگی شلوغ و پرمشغله میشود، نوشتن و تهیه فهرست میتواند کمک بزرگی
باشد. شما میتوانید همه آن چیزهایی را که همیشه تلاش میکنید بهیاد
بیاورید، روی تکه کاغذی یادداشت کنید و به این ترتیب، مغز خود را آزاد
بگذارید تا بتوانید به چیزهای دیگر فکر کنید. فهرستهایی قابلکنترل و
قابلاجرا بنویسید.
دفترچه یادداشت داشته باشید
راهحلی
که وجود دارد این است که دفترچه یادداشت و خودکاری داشته باشید و همیشه از
آن استفاده کنید. میتوانید دفترچه کوچکی بخرید که در جیبتان جا شود و
هرچه را قرار است بهخاطر بیاورید یادداشت کنید. اینکار به طرز عجیبی
ذهنتان را آزاد میکند و استرس و فشار را از شما میکاهد.
چند کار همزمان
شما
میتوانید وقتی در حال تماس گرفتن با شرکتی هستید که مدتی طول میکشد تا
تلفنهایشان را جواب بدهند، به ایمیل خود هم رسیدگی کنید، یا هنگامی که
تلویزیون تماشا میکنید، کمی هم مطالعه داشته باشید. به این ترتیب، انجام
چند کار همزمان باعث صرفهجویی در وقت خواهد شد.
یادداشتها را به در بچسبانید
اگر
کارهایتان را فراموش میکنید چرا روی در یادداشت نمیگذارید تا هنگام خروج
از منزل متوجه آن شوید. نه فقط روی در، بلکه هرجای دیگری که احتمال
میدهید آن را میبینید. فقط کافی است به خاطر بسپارید یادداشت مخصوص خود
را کجا قرار میدهید.
منبع:مدیر سبز
طبق نظر محققان، روابط خوب تنها عامل مهم در تعیین «شاد» بودن افراد از دیدگاه خودشان است.
افراد شاد افراد سالمی هستند. افراد
شاد بیشتر عمر میکنند و از زندگی باکیفیتتری لذت میبرند. عملکرد آنها در
سطح بالاتری بوده و در جهت سلامت خودشان و دیگران و جامعه از تواناییها،
مهارتها و قدرتهای خودشان بیشترین استفاده را میبرند. آنها معمولاً
افراد دلسوزتری هستند و درنتیجه به اخلاقیات جامعه فایده بیشتری میرسانند.
کمتر در معرض ابتلا به افسردگی قرار میگیرند و اگر هم این اتفاق برایشان
بیفتد، بهتر آن را کنترل کرده و سریعتر بهبود مییابند. کمتر دچار اضطراب،
استرس و عصبانیت میشوند. درنتیجه اینها، کمتر به رفتارهای خشونتآمیز و
ضداجتماعی مبادرت میورزند. روابط قویتر و بادوامتری داشته و درنتیجه
سرمایه اجتماعی جامعه را تسهیل میکنند. به طور کلی، از نظر اقتصادی،
اجتماعی، اخلاقی، معنوی و روانی به جامعه کمک میکنند. افراد شاد در مقایسه
با افراد ناراحت و افسرده فشار کمتری بر خدمات و سازمانهای بهداشتی و
مراقبتی و رفاه اجتماعی، پلیس و دستگاه قضایی وارد میکنند و برای اقتصاد
هم مفیدترند. به عبارت دیگر، ساختن سطح بالاتری از شادی و خوشبختی فردی نه
تنها برای خود فرد فایدهرسان خواهد بود، بلکه جامعه سالمتر و شادتری نیز
خواهد ساخت.
با توجه به این موارد و میزان بالای افسردگی در جوامع
امروزی، آیا دلیل بهتری برای جوامع، کشورها و ملتها وجود دارد که به این
سوال بیشتر بپردازند: چطور میتوان محیطی ساخت که به بهترین شکل ممکن شادی
شهروندان را فراهم کند؟ اما برای پرداختن به این سوال، لازم است اول به چند
سوال بپردازیم: چه عواملی در شادی فرد و درنتیجه آن شادی جامعه دخیلاند؟
جامعه چطور میتواند محیطی مثبت برای ارتقای شادی فراهم آورد؟
خوشبختانه
در دهه اخیر تحقیقات و مطالعات فراوان چیزهای زیادی درمورد شادی به ما یاد
داده است. اکثر تحقیقاتی که قبل از آن انجام گرفته بودند، حداقل در دنیای
غرب، بر ناهنجاریهای روانی، عدم کارایی و خصیصههای ذاتی تمرکز داشتند -
درحالیکه شادی بعد از برآورده شدن نیازهای فیزیکی به غذا، سرپناه و سلامتی،
مهمترین هدف زندگی است. خوب، از این تحقیقات چه آموختهایم؟
روابط
اول
اینکه تحقیقات مربوط به شادی نشان میدهند که روابط بالاترین امتیاز را
دارد. در یک تحقیق محققان از افراد مختلف سوال کردند که چه عاملی مهمترین
جایگاه را در تعیین شادی افراد خیلی شاد و خوشبخت دارد؟ رمز شاد بودن این
افراد «خیلی شاد» چیست؟ پاسخ مشخص است: مهمترین متغیر این بود که افراد
«خیلی شاد» روابط اجتماعی خوبی با دیگران دارند. تحقیقات دیگر این را تایید
میکنند و عنوان میکنند که «میتوان گفت روابط مهمترین عامل در رضایت از
زندگی و سلامت احساسی به شمار میرود.»
معنویت
دومین
عامل مهم در لیست، داشتن حس معنویت است. درواقع، داشتن حس معنویت با داشتن
یک زندگی خوب ارتباط دارد. این رابطه بین شادی و داشتن نگرش دیدن تصویر
بزرگتر در زندگی، در تحقیقات مختلف که روی جنسیتها، سنین، مذهبها و
ملیتهای مختلف انجام گرفته است، تایید میشود. تلاش برای معنویت با داشتن
سطح بالاتری از سلامت، به ویژه درمورد تاثیر مثبت و رضایت از زندگی و
ازدواج، در ارتباط است. تحقیقات مشخص کردهاند که کسانیکه اعتقادات معنوی
قویتری دارند شادتر بوده و در برابر افسردگی مقاومتر هستند. به همین
ترتیب، به نظر میرسد که این افراد با سختیهای زندگی و بیماریهای جسمی
بهتر کنار میآیند.
تواناییها
محققان
دریافتهاند که وقتی ما از تواناییها، منابع، مهارتها و قدرتهایمان
استفاده میکنیم، با خودٍ واقعیمان ارتباط برقرار کرده و حس انرژی و
عملکرد بهتر را تجربه میکنیم. شناخت و استفاده از تواناییهای فردی یک
عامل تعیینکننده در سلامت روانی فرد محسوب میشود که درمقابل با عملکرد
بهینه جامعه نیز در ارتباط است. یک تحقیق که بروی گروهی افراد افسرده انجام
گرفت مشخص کرد که شناخت تواناییهای خود و پیدا کردن راهی برای استفاده از
آنها، تاثیر بسیار مثبتی بر کاهش افسردگی و تسریع روند بهبودی افراد داشته
است.
بااینکه جستجوی خوشبختی مسئلهای شخصی و یک مسئولیت فردی است
اما هر جامعه هم میخواهد شهروندان آن عملکرد بهتری داشته باشند، به همین
دلیل باید محیطی مناسب فراهم کند که افراد بتوانند در آن شادی و خوشبختی
خود را جستجو کند. این ما را به سوال بعدی میکشاند: جوامع و دولتها چطور
میتوانند چنین محیطی فراهم کنند؟
چند توصیه
درمورد
روابط، معنویت و شناخت تواناییها و استفاده از آنها، برای ایجاد شادی
ابتدا میبایست سیاستها و تمرینهایی ایجاد شود که الف) به روابط مثبت،
سالم و محترم احترام گذاشته شده و ارزش داده شود، ب) ارزشها و پیوندهای
خانوادگی تقویت شود، ج) به افراد آزادی ایحاد روابط سالم و شاد داده شود و
د) حفظ این روابط تشویق شود.
دوم اینکه درمورد معنویت، دولتها باید
محیطی فراهم کنند که افراد در آن، الف) بتوانند آزادانه راه و مسلک معنوی
خود را دنبال کنند، ب) بتوانند بدون ترس از بازخواست و مجازات این اعتقادات
را حفظ کنند، ج) بتوانند آزادانه در برنامهها و مراسمهای مربوط به این
اعتقادات شرکت کنند.
سوم اینکه، یک جامعه سالم و مفید جامعهای است
که مشارکت شهروندان در آن برمبنای تواناییهای فردی آنهاست. برای بهره بردن
از این، جامعه باید فرصتهایی برای شهروندان خود فراهم کند که، الف)
تواناییهای خود را کشف کنند، ب) این تواناییها را رشد داده و آموزش دهند و
ج) به طور مثبتی از این تواناییها استفاده کنند.
افراد شاد مشارکت بیشتری در اجتماع
دارند و فشار کمتری نیز بر منابع اجتماعی وارد میکنند. به همین دلیل جوامع
باید تحقیقات زیادی بر روی روشهای ایجاد این شادی در شهروندان و فراهم
آوردن محیطی مناسب برای تقویت شادی در آنها انجام دهند. با این روش نه تنها
تکتک افراد جامعه شادتر و مفیدتر خواهند بود، بلکه جامعه و دنیایی شادتر
خواهیم داشت.
منبع:مردمان
آرام بنشین و
چشمانت را ببند، به آرزوهای خود بیندیش؛ اندیشیدن به آرزوها در تو احساس
شور و شعفی زیبا پدید میآورد. اکنون آرام آرام چشم بگشا و به اطراف خود
بنگر...
موقعیتی که در آن هستی، در گذشته آرزوی تو بوده؛ اگر از موقعیت کنونی خود راضی و یا ناخوشنودی، کسی مسوول آن نیست و ...
جملاتی
از این قبیل را بسیار شنیده و نگرانتر از پیش، روندی. تکراری را ادامه
دادهای؛ زیرا ناگزیر بودهای، نمیتوانستی با خواندن مطلبی شاد با
اندیشههایی مثبت به یکباره تصاویر و راهکارهای عملی خاصی در ذهن خود
بپرورانی.
سالها دوست داشتهای که تغییر کنی، و از همه مهمتر
دیگران نیز تغییر تو را ببینند و رفتارشان را عوض کنند. اینها همه باعث
شده تا در دل، خود را سرزنش کنی، گناه دیگران را به دوش بگیری و با جمله:
باز هم اشتباه کردم، آنچه را که روی داده نبخشی.انگیزههایت را در لوای
برطرف کردن همه موانع بدانی و برای تایید نظر دیگران، خودت را متهم جلوه
دهی.
چگونه ممکن است دیگران را عاری از خطا و خود را گناهکار و
بیعرضه تشخیص دهی.تو سرچشمه مهربانی هستی، تو هر آنچه را به راستی دوست
داری به دست خواهی آورد، باید باورت شود که ارزشمندی و خودت را دوست داشته
باشی.
شکست ظاهری در این بوده که خودت نبودهای و بیشتر شبیه کسی که
دیگران دوست داشتند و تاییدش میکردند، بودهای. از خودت به اندازه توان و
موقعیت واقعیات توقع داشته باش، به جای گفتوگوهای ناخوشایند درونی، با
آرامش در نظر بگیر که در حال حاضر، بهترین حرکت برای تو چه هست؟!
از
چه کسانی میتوانی کمک بگیری و راهنمایی چه افرادی به راستی سودمند است؟
کدام راه، تو را به هدفت نزدیکتر میکند؟ ارتباط صادقانه و درخواست کمک را
خوب بدان، اما از اتکا به دیگران بپرهیز و مطمئن باش که بعدها تو نیز با
محبت و خیرخواهی دست نیاز دیگران را خواهی گرفت. بر خلاف آنچه تاکنون
رفتار کردهای، عمل کن تا تجربههای ناخوشایند تکرار نشوند.
اگر قصد داری تغییر کنی، باید بر بسیاری از رفتارهای نازیبای خود غلبه کنی
زندگی تو، متعلق به خود توست.
به
خودت قول بده تا بهانهتراشی را کنار بگذاری، از سلطهجویی دست بردار، اگر
قصد داری تغییر کنی، باید بر بسیاری از رفتارهای نازیبای خود غلبه کنی.
کسی که باید کمکت کند و تو را با تمام وجود درک کند و نیازها و توان و استعدادهایت را بشناسد، خودت هستی.
پیشرفت
کردن و شاد شدن، نیازمند خطر کردن است، اگر به دانش و استعداد غیرواقعی
تظاهر کنی، همچنان در جایگاهی که اکنون تو را در رنج افکنده باقی خواهی
ماند و انگشت اتهامت همیشه روبهروی کسی نشانه خواهد رفت.
رشدت را محدود میکنی و مجبور خواهی شد با حسرت به احوال زندگیات نگاه کنی.
بخشش را بیاموز تا پیشروی کنی، مهر بورز تا تنها نمانی، به قضاوت زندگی دیگران ننشین تا از انتقادهای آنها آسوده بمانی.
به جای جلوه دادن کمال خود، عیوب خود را برطرف کن تا بتوانی به راحتی خود و دیگران را ببخشی.
درک کن که زمان زیادی را برای در جا زدن هدر ندهی، برای یک بار هم که شده، مدتی کوتاه خلاف جهت موج درونت باش.
گاه رسیدن به درکی تازه، نیازمند بحران است و این باعث میشود با تجربهای جدید روبهرو شوی.
به
خودت اعتماد کن، با نیازهایت رو راست باش، قدمهای کوچک و مطمئن تو را
شادمان به مقصد خواهد رساند و بالعکس آن مقصد را دور خواهد کرد.
نتیجه
کنونی، گواه رفتارهای نادرست خودت بوده و نه چیز دیگری. فرصت بهانهجویی
به خودت نده، شرایط سخت کنونی را خود بر زندگیات تحمیل کردهای.
تو
خودت را بهتر از همه میشناسی، بیا کمی بیشتر خودت باش. هیچکس باهوشترین
فرد نیست، تو نیز نیستی. تنبلترین انسان نیستی و کسی هم این عنوان را
یدک نمیکشد.
آرامش و سلامتی و ثروت، شاهین سعادت عدهای خاص نیست،
همه سزاوار این طرح الهیاند، تو نیز جزو آن همگان هستی نه جدا از آنها؛
خود بودن هراسی ندارد، بلکه شکل دیگر خود را نشان دادن پیامدی جز پشیمانی و
اندوه ندارد. همین اندازه توان داشتن را تجربه کن.
همه فقط آن قدر توانا هستند که بتوانند مهربانترین و باگذشتترین باشند، کمال در مهرورزی و عفو است نه در جلوه دادنهای متظاهرانه.
سرور رویاهای خود باش.
و خودت را با مهربانی دوست بدار ...
منبع: مجله موفقیت
بیخاصیت. پشت گوش انداز. مردد. اینها
القابی هستند که دوستم خودش را مستحق آنها میداند که البته موجب حیرت من
میشود. در واقع از نظر من او هم موفق است و هم زیبا که در اوقات فراغتش
شیرینیهای فوقالعادهایی برای خانوادهاش میپزد. بله، آشپزی میکند!
(گیج شدم چون من نه آشپزی بلدم و نه وقت آن را دارم). اما این روزها
زمزمههای منفی درون بر او غالب شده و موفقیتهایش را با خاک یکسان میکند.
بیائید
دربارهی واگویههای منفی درون که همهی ما گاه و بیگاه داریم، صحبت کنیم.
چرا باید این واگویهها که فقط بر زخمهای نمک میپاشند، تحمل کنیم؟ این
هفته، میخواهم به خودتان در قالب من یا خودتان به عنوان یک مادر، خواهر،
بهترین دوست نگاه کنید. قسم میخورم که تلاشتان را میکنید و معرکهتر از
آنچه تصور میکنید، هستید. بعلاوه، ازآنجایی که همهی ما به کمک نیاز
داریم، ازاین چهار نکته بهره ببرید.
۱. از سکون دست بردارید و وارد عمل شوید.
تمرکز
بر عواقب ناخوشایند، دستیابی به راه حل را معدوم میکند. به جای آنکه وقت
خود را معطوف افکار مغلوبانه نمائید، به اندیشههای برتریجویانه متمایل
شوید تا انرژیتان به سوی اقدامات متمایز هدایت شود. گامهای موثق یا
دیدگاههای جدید که اکنون یا دفعهی بعد که با موقعیتی مشابه مواجه شدید،
میتواند نتیجه را تغییر دهند، چه هستند؟ هدفمند بودن نیروبخش است و تمرکز
ما را از ناکامیهای جاری به سمت امیدواری سوق میدهند.
۲.با خودتان مهربان باشید.
تجسم
کنید عزیزترین فرد زندگیتان از آنچه به خودتان نسبت میدهید، چه تصوری
خواهد کرد و یا اگر دیگری این حرفها را دربارهی او میزد، شما چه تصوری
از او پیدا میکردید. هنگامی که انتقادات درونیام آغاز میشود، از خودم
میپرسم که آیا میخواهم دخترم نیز چنین نگرش را نسبت به خودش داشته باشد؟
فقط همین تفکرات مجبورم میکنند تا سناریوی انتقادات درونی را کنار بگذارم.
۳.استنتاجات منفی خود را به چالش بکشید.
آیا
یک انتقاد از سوی رئیستان حقیقتا بدان معناست که نحوهی عملکرد شما
پایینتر از حد متوسط است؟ آیا رفتارهای کودکتان که شما را عصبانی میکند
حاکی از آن است که او به مشاوره نیاز دارد؟ از خودتان بپرسید که آیا
استنتاجات ناخودآگاه و انتقادی شما صحیح هستند، یا خیر؟ آیا حقیقتا قابل
اثبات هستند؟ خودتان قاضی شوید، عدله و حقایق را یکی یکی برشمارید.
تذکر:
هنگامی که آشفته و نگران هستید، این امر چندان سهل و آسان نیست. بنابراین
برای آنکه روند درستی در پیش گیرید، ابتدا باید آرامش پیدا کنید.
۴. از تمرکز بر خود دست بکشید و به دیگران توجه کنید.
(این
نکتهی مورد علاقهی من است). تحقیقات حاکی از آن است که یکی از بهترین
شیوههای عدم تمرکز بر نقصها و کمبودهای خود، خرسند نمودن دیگران است. پس
بیائید شروع کنیم. احساستان در روزهایی که دوستتان اخلاق فوقالعادهی شما
را تحسین کرده یا شما از تمجید کرد را به خاطر آورید. همین حالا همین کار
را برای دیگران انجام دهید. هنگامی که این مقاله را به اشتراک میگذارید،
آن را برای دوستان خود نیز بفرستید و از سه صفت فوقالعادهی او تمجید
کنید، زیرا ممکن است او نیز مانند شما، از واگویههای منفی درونش رنج
میبرد.
شاید کمتر تا کنون به این مسئله توجه کرده باشید که گاهی کمبود انرژی و خستگی مداوم ما به دلیل عادتها و نوع زندگی ماست، بنابراین همواره این امکان وجود دارد تا با تغییر عادات روزمره سطح انرژی خود را بالا ببریم. به عنوان مثال شاید به دلیل افسردگی که برای شما ایجاد شده است، ترجیح بدهید مدتی در خانه تنها بمانید و استراحت کنید. در نتیجه مدتی کم تحرکی، کمکم انرژی خود را برای فعالیت و مفید بودن از دست دهید و با گذشت زمان هر روز خستهتر شده و تمایل شما به استراحت بیشتر خواهد شد.
غالب ما اطلاعات کافی در خصوص سطوح
انرژی و تقویت و یا حتی تضعیف آن نداریم در نتیجه خارج شدن از شرایط موجود
گاهی بسیار دشوار خواهد بود. گویی میخهای آهنین ساعتها شما را به کاناپه
جلوی تلویزیون یا تخت دوختهاند. در این مقاله تکنیکهایی را مرور میکنیم
که میتواند برای رهایی شما از این خستگی مداوم کارگشا باشد.
احتمالا
تعدادی از کارها و تمرینهایی که به شما توصیه میشود، دقیقا آخرین
کارهایی هستند که شما تمایل به انجام آن دارید. در نظر داشته باشید که هیچ
اولویتی در کار نیست بنابراین در لیست کارهایی باید انجام دهید بر حسب
توانایی و تمایل خود کاری را انتخاب کنید و آن را انجام دهید تا چرخه تنبلی
در هم بشکند آهسته و البته به صورت پیوسته به دنبال کار بعدی فهرستتان
بروید.
دلیل اینکه شما همیشه تمایل دارید با کارهای کوچک شروع کنید
این است که انرژی براساس قانون اینرسی رفتار میکند. انرژیهای اندک به
آرامی کار میکنند و به تلاش زیادی نیاز دارند تا سرعت بگیرند. در مقابل
انرژی زیاد به سرعت حرکت میکند و متوقف کردن آن دشوار است.
بنابراین به تدریج به سوی هدفتان حرکت
کنید. دقیقا مثل زمانی که سوار دوچرخه شدهاید، پدالهای اول را آهسته
میزنید تا با قدرتتر بتوانید سرعت بگیرید. به هر کدام از مراحل زیر به
عنوان یک پدال نگاه کنید، و یکی پس از دیگری آنها را پشت سر بگذارید.
مطمئنا زمانی که دوچرخه شما سرعت بگیرد، طی کردن و دنبال کردن مسیر برای
شما بسیار راحتتر خواهد بود.
نور خورشید و هوای تازه:
متاسفانه
افراد در مواقع ناراحتی و افسردگی بیشتر تمایل دارند که خود را در خانه و
حتی در تاریکی حبس کنند و در واقع از انرژی موجود در طبیعت محروم کنند.
حداقل روزی ۲۰ دقیقه از خانه خارج شده و از هوای آزاد و نورخورشید بهرهمند
شوید. منابع طبیعی میتوانند محرکهایی موثر برای رها شدن از رخوت و تنبلی
باشند.
گوش دادن به موسیقیهای مهیج:
علی
رغم چیزی که روحیات شما در زمان افسردگی طلب میکند (که احتمالا سکوت و یا
موسیقیهای غمگین و همگام با حس و حال شماست) به شما توصیه میشود که در
این دوران موسیقیهای شاد و مهیج گوش کنید. موسیقی شاد موجب میشود سرعت
گردش خون در بدن شما بالاتر رود و در نتیجه آن خونرسانی و انتقال اکسیژن
بهتر شده و سطح انرژی شما ارتقا مییابد.
یکی از راههای رهاشدن از انزوا و تنبلی انجام نرمش و فعالیت فیزیکی سبک است
نرمشهای سبک:
کار
دیگری که برای بهبود سیستم گردش خون میتوانید انجام دهید انجام نرمش و
فعالیت فیزیکی سبک است. میتوانید کار را با پیادهروی سبک در نزدیک محل
سکونت یا محل کار خود آغاز کنید.
نظافت و آراستگی شخصی:
زمانی
که بیحوصله و افسرده هستید، دقت و وقت کمتری را به ظاهر خود اختصاص
میدهید. حتی اگر از جای خود بلند شوید، به ظاهر خود برسید و دوباره به
جایگاه استراحت خود بازگردید قطعا کمی قویتر شده و سطح انرژی خود را بالا
بردهاید.
گاه یکی از دلایلی که این انزوا و تنبلی مداومت پیدا
میکند به دلیل ظاهر فرد است. یعنی به واسطه اتفاقاتی که برای ظاهر او
افتاده، از قبیل چاقی یا لاغری مفرط، پوست و مو و ناخن نامرتب و آسیب دیده و
حتی لباسهای نامناسب، خجالت میکشد و یا دلهره دارد که از پیله خود خارج
شود.
نظافت و آراستگی محیط پیرامون:
محیط
منزل و یا دفتر کار خود را مرتب کنید. غالبا نیاز به یک خانه تکانی اساسی
نخواهد بود بلکه منظور سر و سامان دادن به اثاثیهها و خرت و پرتهایی است
که احتمالا فضای اطراف شما را بهم ریخته کرده است. دیدن یک محیط آراسته به
شما احساس بهتری نسبت به خودتان و زندگیتان خواهد داد. میتوانید برای
مرتب شدن پیرامون خود ایدههای جدید خلق کنید و خود این ایدهها برای شما
میتواند ایجاد انگیزه کند تا دست به کار شوید.
اجرای ماموریت سریع:
برای
خود ماموریت ایجاد کنید. مثلا رفتن به بانک یا رفتن به فروشگاه برای خرید
روزمره. بهتر است لیستی از کارهایی که میخواهید در هفته انجام دهید تهیه
کنید و برای هر روز خود برنامه مشخصی قرار دهید و به انجام ان خود را موظف
کنید.
غذای سالم:
از
غذاهای ارگانیک تغذیه کنید، موادی مغذی دارای املاح و آنتیاکسیدانها مثل
زغالاخته، اسفناج، لوبیا سیاه، لوبیا سفید، فلفل قرمز توصیه می شود که در
عادات غذایی گنجانده شود. حتی اگر چیپس و انواع شیرینیها جز برنامه غذایی
شماست تعدادی از غذاهای توصیه شده را به آن اضافه کنید. تغذیهای که انرژی
لازم را برای فعالیتهای روزمره را به ما بدهد و هم چنین به اندازهای
سنگین و پرحجم نباشد که برای هضم آن احتیاج به استراحت داشته باشید
میتواند سطح بهرهوری شما را ارتقا دهد.
منبع:پزشک/برترینها
بنابراین مشتری در گفتگوی زنده با کارمندان پشتیبانی شما امکان دارد هر
لحظه خرید انجام دهد یا اینکه از پشتیبانی شما دلخور شده و دیگر سراغی از
شما نگیرد. در هر صورت شما باید بدانید که مشتری را خوشحال کنید، اگر
پشتیبانی لازم دارد به خوبی از وی پشتیبانی کنید و اگر چیزی ندارید باید به مشتری درست پاسخ نه بدهید.
گاهی اوقات روابط در محیط کار با بعضی از همکاران مخدوش میشود مثلا با رئیس، همکار یا یکی از کارمندان. شاید در بعضی موارد نتوانیم با آن شخص کنار بیاییم. برای بهبود چنین روابطی چه اقداماتی میتوان انجام داد. آیا لازم است از نو شروع کنیم؟
افراد خبره چه میگویند
خوشبختانه
تیرهترین روابط هم قابل ترمیم هستند. درواقع، اگر یک رابطه منفی تبدیل به
رابطه مثبت شود، قویتر میشود. سوزان دیوید بهعنوان یکی از موسسان کانون
مکلین در هاروارد و نویسنده یکی از مقالات هاروارد تحتعنوان «چابکی
عاطفی» میگوید «پشت سر گذاشتن یک تجربه سخت میتواند باعث ایجاد قویترین و
انعطافپذیرترین روابط شود». اما متاسفانه بهتر کردن روابط نیاز به تلاش
زیادی دارد.
برایان اوزی بهعنوان استاد رهبری و
تغییر سازمانی در دانشکده مدیریت نورث وسترن میگوید بیشتر افراد سعی
میکنند سطح انتظارات خود را پایینتر بیاورند چون این کار برای آنها
آسانتر از رویارویی با واقعیت است».
اما بهعقیده او ارزش دارد که افراد
برای این کار تلاش کنند و انرژی بگذارند بهخصوص در محیطهای کاری که در آن
بهرهوری و کارآیی در خطر قرار میگیرد. در اینجا به شرح این موضوع
میپردازیم که چگونه میتوان در جهت بهبود روابط تیره گام برداشت.
درک درستی از آنچه اتفاق افتاده است داشته باشید
همه
روابطی که نیاز به ترمیم دارند یکسان نیستند. دیوید معتقد است طیف مشکلات
مربوط به روابط، دو سر دارد. ممکن است روابط طوری باشد که از یک احوالپرسی
ساده روزانه مثلا «سلام، خوبی؟» فراتر نرود. یا ممکن است طوری باشد که
طرفین حتی به چشمهای یکدیگر نیز نگاه نکنند. سعی کنید از آنچه بین شما
اتفاق افتاده است یادداشت بردارید تا بفهمید چه اقداماتی باید انجام شود.
اوزی میگوید: «آنچه من اغلب شاهد بودهام، یا عدم تبادل اطلاعات میان
طرفین بوده است یا اینکه طرفین سعی میکنند با هم مقابله به مثل کنند.
نشانه دیگر در تیرگی روابط این است که طرفین سعی میکنند پای شخص سومی را
به مساله خود باز کنند تا شک و تردید خود نسبت به طرف مقابل را تایید
کنند.»
فکر نکنید حتما حق با شما است
بهبود
روابط با یک همکار مستلزم این است که شما منیت خود را کنار بگذارید. دیوید
میگوید: «اغلب این جدال در مغز ما ایجاد میشود که حق با کیست و چه کسی
اشتباه میکند. وقتی اصرار میکنید که حق با شماست، نمیتوانید در جهت
بهبود رابطه اقدام کنید چون دنبال مقصر گشتن باعث سردرگمی میشود». از آنجا
که ما دوست داریم حق با ما باشد درحالیکه این موضوع نباید بر رفتار ما با
طرف مقابل تاثیر بگذارد، دیوید پیشنهاد میکند: «تصور کنید که طرف مقابل
با یک چماق بزرگ که در پشت خود پنهان کرده میگوید: «من اشتباه میکنم» در
این صورت قادر خواهید بود در جهت بهبود رابطه اقدام کنید.
به آینده نگاه کنید، نه گذشته
در
مقابل این وسوسه که همه ابعاد و جزئیات اتفاقی که در روابط شما افتاده را
تحلیل کنید، مقاومت کنید. اینکه «چه کسی چه گفت؟ چرا این را گفت؟»
این
کار سازنده نیست. دیوید میگوید «بیشتر افراد فکر میکنند تنها با درک
گذشته میتوان از آن عبور کرد اما واقعیت این است که بر هر موضوعی تمرکز
کنید، همان موضوع برایتان بزرگ میشود.» به همین خاطر بهتر است به این
موضوع فکر کنید که در گذشته چه اقدامات مثبتی درباره او انجام دادهاید، چه
خصوصیاتی از او را میپسندید و از این رابطه چه میخواهید. دیوید میگوید:
«روش مبتنی بر راهحل را پیش بگیرید. از روشهای تشخیصی دست بردارید.»
دیدگاههای طرف مقابل را مدنظر قرار دهید
همدلی،
پایه و اساس روابط کاری سالم است. دیوید پیشنهاد میکند درباره احساسات
همکارتان کمی کنجکاوی داشته باشید و با او همدردی کنید. برای این کار
میتوانید چنین سوالاتی از خود بپرسید: «او مسائل را چگونه میبیند؟ آیا
احساس شرمندگی میکند؟ یا فکر میکند موضوع به او تحمیل شده است یا دچار
قضاوت اشتباه یا سوءتفاهم شده است؟» اما فکر نکنید میتوانید احساسات طرف
مقابل را حدس بزنید.
باید از خود او سوال کنید. دیوید میگوید: «آنچه
به تصور یک شخص، غیرقابل پرسش میآید ممکن است از دید شخص دیگر اصلا این
گونه نباشد.»
رعایت اصل بیطرفی- به معنای واقعی کلمه و نشان دادن آن در ظاهر
وقتی
سراغ طرف مقابل میروید، مطمئن شوید که اصل بیطرفی را رعایت میکنید.
لازم نیست گفتوگو پشت میز شما یا او باشد. میتوانید برای ناهار یا چای در
محیط خارج از شرکت صحبت کنید. فضای فیزیکی مهم است اما احساسات هم مهم
هستند. به جای یادآوری اشتباهات و دنبال مقصر گشتن، سعی کنید به زبان مشترک
برسید. بهتر است بر موضوعات بزرگتر تمرکز کنید مثلا یک هدف مشترک که با
هم روی آن کار میکنید. اوزی میگوید: «کمکم به نقطهای میرسید که احساس
میکنید هر دو نفرتان در این موضوع ذینفع هستید.» اما انتظار نداشته باشید
که روابط یک شبه بهبود یابد. دیوید توضیح میدهد: «حرکتهای واقعی در
بهبود روابط کمتر در لحظات حساس اتفاق میافتد و بیشتر در فعالیتهای معمول
روزمره نمود مییابد». با هم نشستن و صحبت کردن مفید است اما «صرف این کار
باعث بهبود واقعی رابطه نمیشود. موضوع ظریفتر از آن است.» سعی کنید از
ته دل در تعاملات روزانه خود تغییر ایجاد کنید.
دوباره اعتماد ایجاد کنید و رابطه متقابل برقرار نمایید
سعی
نکنید با دلیل و منطق طرف مقابل را قانع کنید که قابل اعتماد هستید. بلکه
آن را نشان دهید. به عقیده اوزی یک روش هوشمندانه برای این کار این است که
«برای طرف مقابل کارهای مثبتی انجام دهید اما در مقابل چیزی طلب نکنید».
این کار باعث ایجاد رابطه متقابل میشود و باعث میشود بده بستانهایی که
قبل از تخریب رابطه داشتهاید تا حدی فراموش شوند اما هرگز کارهایی را که
برای آن شخص انجام میدهید به زبان نیاورید. اوزی هشدار میدهد: «این کار
باعث میشود شما وارد یک سیستم حسابگرانه شوید و همواره کارهایی را که برای
یکدیگر انجام میدهید محاسبه کنید.» مطمئن شوید که به آنچه گفتهاید عمل
میکنید. «صداقت درباره آنچه گفتهاید باعث تعمیق رابطه میشود. مراقب
باشید کاری نکنید که دوباره بیاعتمادی ایجاد شود.»
دیگران را نیز دخالت دهید
زمانی
که روابط شما با دیگران رو به تیرگی نهاد با دیگران مشورت کنید و نظر آنها
را بپرسید، شانس بهبود روابط بیشتر خواهد بود. تلاش شما برای بهبود رابطه
بدون کمک دیگران به جایی نخواهد رسید. اوزی میگوید؛ «روابط بد دائما در
حال درگیر کردن افراد دیگر هستند و وظیفه شما این است که از این اشخاص برای
ترمیم رابطه و ایجاد یک فضای سالم استفاده کنید.» به افراد معتمد خود
بگویید که سعی میکنید رابطه را بهبود بخشید و از کمک و حمایت آنها در این
راه استقبال میکنید.
اصولی که باید به خاطر داشت:
• با ارائه آنچه همکارتان میخواهد یا نیاز دارد، دوباره اعتماد ایجاد کنید.
• بهطور بیطرفانه درباره رابطهتان صحبت کنید.
• در رابطه با چگونگی رفتار با همکارتان ظریف برخورد کنید چراکه تنها در این صورت میتوانید تغییرات واقعی را ایجاد کنید.
• در دام اینکه حق با چه کسی است و چه کسی اشتباه میکند نیفتید. سعی کنید رابطه را رو به جلو پیش ببرید.
• فکر نکنید همه چیز فورا تغییر خواهد کرد زیرا بازسازی رابطه به زمان نیاز دارد.
• فراموش نکنید افراد دیگری را که ممکن است درباره رابطه شما اطلاع داشته باشند را نیز مشارکت دهید.
موردکاوی شماره 1: پیدا کردن هدف مشترک
ریچل
لویت با یکی از همکارانش به نام پیا مشکل پیدا کرده بود. در شرکت
مشاورهای که آنها در آن کار میکردند، کار ریچل فروش پروژه به مشتریان بود
اما وظیفه پیا بهعنوان مدیر بخش این بود که به بررسی پیشنهادهای فروش و
قیمتگذاری بپردازد. پیا همواره قیمتها را افزایش میداد و این کار ریچل
را دچار مشکل میکرد و در نتیجه او بخش زیادی از پتانسیل فروش خود را از
دست میداد.
از آنجا که ریچل، پیا را به خوبی
نمیشناخت (فقط یک بار در یکی از جلسات او را دیده بود)، نزد رئیس او رفت
که مدیرکل منطقه بود. او میگوید؛ «مدیرکل منطقه بهطور تلویحی به من گفت
که به عملکرد پیا اعتماد دارد و اینکه من باید مشتریانی را پیدا کنم که
حاضر به پرداخت قیمت ارائه شده باشند.»
کل این ماجرا باعث شد ریچل تصمیم
بگیرد درباره کارآیی فروش خود هیچ حرفی نزند. اما یک روز ایمیلی دریافت کرد
که در آن نوشته شده بود یک بار دیگر فروش را به خاطر قیمت بالا از دست
داده است. به همین خاطر تصمیم گرفت با پیا تماس بگیرد.
او به جای انتقاد از پیا، برای او
توضیح داد که افزایش قیمتها چگونه بر فروش او تاثیر منفی میگذارد و بارها
و بارها فروش را از دست داده است. پیا این موضوع را درک کرد. ریچل
میگوید؛ «پیا به حرفهای من گوش داد و گفت نمیدانست تصمیمش چنین اثری
خواهد داشت.» به نظر ریچل، او نیز از کاهش چشمگیر فروش مستاصل شده بود و
این مساله بر کارآیی او نیز تاثیر گذاشته بود. این کار باعث شد آنها به یک
هدف مشترک برسند و به همین خاطر تصمیم گرفتند در جهت حل مشکل اقدام کنند.
پیا نحوه قیمتگذاری را به ریچل آموخت و آنها توانستند درباره قیمتهای
جدید به توافق برسند.
بعد از آن، فروش آنها رشد کرد و
توانستند با هم نتایج مثبتی را حاصل کنند. او میگوید؛ «هرچند بعد از آن
تبدیل به بهترین دوستان یکدیگر نشدیم اما در هیچ موردی عدم توافق هم
نداشتیم.» هر دو نفر بعدها آن شرکت را ترک کردند اما هنوز با هم در ارتباط
هستند.
موردکاوی شماره 2: رعایت اصل بیطرفی
درحالیکه
زاخاری شیفر در حال اتمام دوره دکترای خود در رشته ارتباطات در تگزاس بود
یک دوره تدریس در کالج ارتباطات مرکزی تگزاس را قبول کرد. در ابتدای کار،
به خوبی با خانمی که آن واحد را اداره میکرد کنار میآمد اما بعد از مدت
کوتاهی، روابط آنها رو به وخامت رفت. او میگوید: «روشهای تدریس ما بسیار
متفاوت بود. آنها برای تدریس سخنرانی در جمع، فایلهای پاورپوینت را
روخوانی میکردند درحالیکه من برای تدریس این درس به هیچ وجه از پاورپوینت
استفاده نمیکردم.»
یک روز بعد از اتمام یک کلاس سه ساعته
او در مقابل در اتاق آن خانم ایستاد و سعی کرد درباره آنچه فکر میکند
درست است، برای او توضیح دهد. او میگوید؛ «من درباره روش خود برای او
توضیح دادم اما او از آنچه به او گفتم، خوشش نیامد. البته من زمان و مکان
نامناسبی را برای صحبت با او انتخاب کرده بودم. ساعت 9 شب بود و من خسته
بودم.»
بعد از این ماجرا آنها شروع به حمله به یکدیگر از طریق ایمیل و در جلسات مختلف کردند.
سرانجام
زاخاری به این نتیجه رسید که وضعیت باید تغییر کند. او میگوید؛ «من باید
به نقش خود در بروز این وضعیت پی میبردم». اما تصمیم گرفت این بار به شکل
متفاوتی این کار را انجام دهد. «او را به صرف یک نوشیدنی دعوت کردم.
میدانستم که انتخاب یک محیط خنثی همه چیز را تغییر خواهد داد. در چنین
محیطی میتوانیم ماسکهای حرفهای خود را برداریم و به یک توافق واقعی
برسیم.»
زاخاری درباره اینکه چه احساسی دارد
توضیح داد و از وی پرسید که او این موقعیت را چگونه میبیند. او گفت زاخاری
باعث تحریک احساسات افراد میشود و این کار به ناراحتی دیگران میانجامد و
این مساله در مورد خود او صدق میکند. زاخاری میگوید: «ما پیش فرضهایی
درباره یکدیگر داشتیم که درست نبودند. او تصور میکرد من انسان خودبین و
متکبری هستم و من فکر میکردم او سعی میکند من را بیش از حد کنترل کند.
اما او واقعا این کار را نمیکرد. او کار خود را انجام میداد.» او سعی کرد
توضیح دهد که نمیخواسته به آن خانم بگوید چگونه واحدش را اداره کند و
تنها چیزی که میخواست آزادی عمل درباره روش تدریس به شیوهای که از دید او
مناسب است بود. زاخاری میگوید: «ما جلسه را در حالی ترک کردیم که فهمیده
بودیم هر یک از ما روش متفاوتی برای انجام کارها دارد اما موضوع این است که
باید به روش موثری کارها را انجام دهیم.»
بعد از آن رابطه کاری آنها بهبود یافت
و او سالها در همان دانشکده تدریس کرد. گاهی اوقات حتی همکاران آنها نیز
درباره روشی که آنها توانستند مشکلشان را حل کنند، صحبت میکردند.
منبع:دنیای اقتصاد
«از کسانیکه سعی
میکنند آرزوهای شما را کوچک بشمارند دوری کنید. این کار آدمهای حقیر است.
درحالیکه آدمهای بزرگ همیشه کاری میکنند که احساس کنید شما هم میتوانید
فرد بزرگی شوید.» -- مارک تواین
اول باید بگوییم که تعریف ما از
آدمهای منفی کسانی هستند که همیشه از مشکلاتشان پیش شما شکایت میکنند اما
کاری برای بهبود آن انجام نمیدهند. فرد منفی کسی است که هیچ حمایتی از
شما نمیکند و فقط به شما حس بد میدهد. کسی که ایدههای عالی و اهداف بزرگ
شما را مسخره یا تحقیر میکند.
دوم اینکه، هدف این مقاله منفی دیدن
افراد منفی نیست. این افراد معمولاً در جایگاهی از زندگیشان هستند که هیچ
تغییر موثر و سازندهای را نمیپذیرند و به همین دلیل در وضعیت کنونیشان
باقی میمانند. این اشکالی ندارد. ما به آنها کاری نداریم فقط میخواهیم از
شما دربرابر این افراد دفاع کنیم تا منفی بودن آنها بر زندگی شما اثر
نگذارد.
اول باید بدانید که چرا لازم است افراد منفی را از زندگیتان بیرون کنید:
•
افراد منفی سرعت رسیدن شما به اهدافتان را کندتر میکنند. چه خودشان متوجه
آن باشند و چه نباشند، با ایجاد شک و تردید در ذهنتان، شما را از دنبال
کردن آرزوها و اهدافتان دلسرد میکنند.
• انرژی منفی افراد منفی بر سطح انرژی، استرس و اضطراب و سلامتیتان اثر میگذارد. پس باید مراقب آن باشید.
•
باید فضا را برای ایجاد تغییرات مثبت باز کنید. اینکه در روابط منفی خود
با دیگران بمانید و اجازه دهید انرژی منفی آنها وارد زندگی شما شود جلو
بروز فرصتهای موفقیت را از خودتان میگیرید. همچنین بیرون کردن افراد منفی
از زندگیتان فضا را برای ورود افراد مثبت باز میکند، افراد مثبتی که به
شما برای رسیدن به اهدافتان انگیزه داده و از شما حمایت خواهند کرد.
چطور افراد منفی را از زندگیتان بیرون کنید:
قدم اول: تصمیم بگیرید که ارزش این کار را دارید
•
باید احساس کنید که ارزش رسیدن به آرزوهایتان و تغییر کردن به آدمی که
دوست دارید باشید را دارید. بیرون کردن منفیگراییها از زندگیتان کمکتان
میکند سریعتر به آنجا برسید. باید به انجام این کار برای خودتان متعهد
شوید وگرنه عذاب وجدانی که برای بیرون کردن این افراد از زندگیتان پیدا
میکنید شما را همان جایی که هستید نگه خواهد داشت (در قدم سوم بیشتر در
این زمینه توضیح میدهیم).
• از کجا بفهمید ارزشش
را دارید: خیلی راحت. تصمیم بگیرید. باید انتخاب کنید که به خودتان متعهد
شوید، به اهدافتان، به رویاهایتان و نباید بگذارید هیچ چیز سرعت شما را
برای رسیدن به آنها کم کند.
• به عواقب منفی که ماندن در چنین روابطی برایتان خواهد داشت فکر کنید. از خودتان بپرسید:
- این روابط چه تاثیری در زندگی من دارند؟
- چه اهدافی دارم و چقدر دوست دارم به آنها برسم؟ آیا این افراد از اهداف من حمایت میکنند یا فقط من را از آن دلسرد میکنند؟
قدم دوم: افراد منفی را شناسایی کنید
• افراد منفی حالتان را نسبت به وقتی که شروع به حرف زدن با آنها کردید، بدتر میکنند. آنها سطح انرژی شما را پایین میآورند.
•
بین کسی که چالشها و مشکلات خودشان را با شما در میان میگذارند با کسی
که مدام شکایت میکند فرق دارد. فرق آنها این است که کسی که مشکلاتش را با
شما در میان میگذارد، به دنبال حمایت سازنده شماست و آماده تغییر است. اما
آنهایی که مدام شکایت میکنند اصلاً نمیخواهند تغییر کنند فقط میخواهند
شما برایشان احساس تاسف کنید.
• آنها ایدههایتان
را تحقیر میکنند. مثلاً سوال میکنند که چه میکنید بعد چیزی میگویند
مثل، «شاید بهتر باشه کارت رو عوض نکنی چون اینجا که هستی امنیت شغلی داری.
سودت چطور؟ یا بازنشتگیت؟» این خیلی شایع است و گاهی تشخیص آن بسیار دشوار
است. بااینکه ممکن است به نظر برسد قصد نصیحت کردن شما را دارند اما در
آخر فقط شک و تردید بیشتری در دلتان میاندازند چون ممکن است اعمال شما
ترسها و ناامنیهای خودشان را به یادشان بیاورد.
•
منفی بودن این افراد ممکن است ضعیف یا قوی باشد اما در کمترین شدت منفی
بودن هم باز این افراد موجب پایین کشیدن شما میشوند. برای این آدمها
بتوانند بر شما تاثیر منفی بگذارند لازم نیست حتماً به بدترین و
دشمنانهترین حالت رفتار کنند.
قدم سوم: بگذارید بروند
•
فقط شروع کنید. از هر روشی که میتوانید استفاده کنید. از آنها دوری کنید.
تلفنهایشان را جواب ندهید. برای دور ماندنتان عذرخواهی کنید اما لازم
نیست برایشان توضیح دهید که چرا چنین رفتاری میکنید.
•
لازم نیست هیچ توضیحی به آنها بدهید مگر اینکه بخاطر اینکه بیش از حد به
شما فشار میآورند این کار را لازم بدانید. این میتواند به این دلیل باشد
که در وضعیت فکری نیستند که نمیتوانند به چیزهایی که میگویید گوش کنند و
اگر بخواهید کارتان را توضیح دهید حالت دفاعی به خود میگیرند.
•
این کار را با احترام و عشق انجام دهید. با دعا و محبت آنها را از
زندگیتان بیرون کنید. آماده باشید که هر زمان توانستند آماده تغییر و
مثبتتر شدن باشند آنها را به زندگیتان برگردانید.
قدم چهارم: عذابوجدان نداشته باشید.
•
باز هم باید بگوییم که شما ارزشش را دارید. باید بهترین دوست خودتان
باشید. اگر مسئولیت زندگیتان را نپذیرید، هیچکس اینکار را نمیتواند بکند.
•
بااینکه ممکن است فکر کنید آنها را ترک کردهاید اما اینکار را نکردهاید.
بین ترک کردن کسی و اینکه بگذارید از زندگیتان بیرون بروند فرق هست. اگر
از نصیحت کردن و تشویق کردن آنها خسته شدهاید و هیچ اتفاقی هم نیفتاده
است، دیگر هیچ مقدار حرف از طرف شما بر فکر و رفتار آنها تاثیر نخواهد
گذاشت.
• مجبور نیستید. ممکن است بخاطر اینکه فکر
میکنید محبورید این افراد را در زندگیتان نگه دارید. شاید از دوران
راهنمایی بهترین دوستتان بوده باشد. شاید هم پسرخاله یا دخترخالهتان است و
احساس میکنید مجبورید بخاطر خویشاوندی آنها را تحمل کنید. دلیل آن هر چه
که باشد، آدمها رشد میکنند و هیچ اشکالی ندارد که روابط بین آنها تغییر
کند.
قدم پنجم: مثبت باشید.
دور و اطرافتان را افراد مثبت پر کنید. اینها کسانی هستند که:
• از آمال و آرزوهای شما حمایت میکنند.
• هرچقدر هم که
ایدهها و اهدافتان ترسناک، خطرناک و با نتیجه نامعلوم باشد، از آن دفاع
میکنند چون میدانند که تا چه اندازه برای شما مهم است.
• اهدافی بزرگ دارند. شما تحسینشان میکنید چون زندگی فوقالعادهای دارند.
منبع:مردمان
آلیسون گوپنیک، نویسنده کتاب ((کودک
فلسفی)) – کتابی در خصوص معنای عشق و حقیقت و... از نگاه کودکان – پروفسور
فلسفه در دانشگاه کالیفرنیای برکلی میگوید: مغز کودکان مانند پلاستیک است.
یعنی دائما درحال ایجاد روابط جدید به میزان زیاد هستند. او میگوید: برای
اثبات این امر، میتوانید در سنین بالا هم با قرار دادن خود در شرایط
ناآشنا و انجام فعالیتهای جدید خاصیت پلاستیکی مغز خود را فعال کنید (اما
نه به اندازه دوران کودکی).
کافیست کارهایی انجام دهید که حقیقتا و
واقعا برایتان تازگی دارد. مثل یادگیری یک زبان جدید، یادگیری نواختن یک
ساز یا مسافرت! گوپنیک میگوید: با مسافرت به اماکن جدید، شناخت شما از
محیط کمتر میشود؛ ممکن است گم شوید، زبان آنجا را نمیدانید. در نتیجه،
شما احساس میکنید که تمامی این اطلاعات جدید را یکباره دریافت میکنید،
همانطور که کودکان دنیا را میشناسند.
2 – یادگیری ماجراجویانه را در پیش بگیرید، نه یادگیری بهره ورانه !
گوپنیک
میگوید: در بزرگسالی ما سعی در حل کردن مشکلات کنونی خود داریم. کودکان و
نوجوانان مشکلی ندارند، از این جهت انرژی آنها صرف کشف موضوعات جدید
میشود. این تفاوت بین یادگیری ماجراجویانه یعنی یادگیری برای یادگرفتن و
یادگیری بهره ورانه یعنی یادگیری برای استفاده بردن است. تجربههای جدید
صرفا برای لذت تجربه، شما را وادار به تفکر در خصوص موضوعات مختلف میکند.
3 – عادات خلاقانه داشته باشید!
مشکل
است که انسان وقتی اغلب اوقات درگیر کار در بیرون و در خانه است، احساس
کنجکاوی و عدم دغدغه داشته باشد. به همین دلیل باید به نوعی برنامهریزی
کنیم تا هر روز لحظاتی را برای انجام فعالیتهای تقویت کننده خلاقیت اختصاص
دهیم.
گابریل برن استاین، نویسنده کتاب معجزات اکنون و نویسنده
HuffPost میگوید: هرچه ما تجارب خلاقانه جدیدی بدست آوریم، بیشتر با کودک
درونمان در ارتباط خواهیم بود. خلاقیت به ما آزادی برای خود بودن و حس
رهایی میدهد.
4 - بنگرید!
دنیای
بزرگی اطراف ماست، اما خیلی راحت میتوان با پریدن از یک فعالیت به دیگری
از آن غافل شد. اینگونه نباشید! برن استاین میگوید: با بزرگتر شدن، فراموش
کردم که به آسمان نگاه کنم. من روز خود را با نگاه کردن به صفحه تلفن
همراهم شروع میکردم و از یک کار به سوی دیگری میشتافتم و این امر باعث شد
تا زندگی را فراموش کنم! از کودکان یادبگیرید که استاد لذت بردن از
اطرافشان هستند! گاه و بیگاه مکثی کنید تا تمامی آنچه در اطرافتان در جریان
است را ببینید.
5 – با کودکان وقت بگذرانید.
گوپنیک
میگوید: من یک نوه دو و نیم ساله دارم و وقتگذرانی با او باعث میشود
بفهمم دنیا چقدر زیبا و پر محتواست. درست است که به عنوان سرپرست کودکتان،
همواره چنین فرصتهایی برایتان وجود ندارد، اما وقتی که فرصت داشتید "مکثی
کنید و از آرامش بودن در کنا ر کودکان لذت ببرید." گوپنیک میگوید: از این
فرصت استفاده کنید!
او میگوید: بشمارید و ببینید یک کودک 2 تا 4 ساله
طی 5 دقیقه چند آزمایش انجام میدهد. اگر من میتوانستم این مقدار کاوش را
طی یک سال انجام دهم، تبدیل به یک دانشمند میشدم.
6 – هر روز یک کار را با تمرکز کامل انجام دهید !
لزلی
بکر فلپس، روانشناس میگوید: تمرکز به شما کمک میکند تا کاملا در لحظه
باشید. این یکی از چیزهایی است که بزرگسالان در کودکان تحسین می کنند.
"آنها با تمام وجود غرق در تجارب خود هستند و برای پذیرش نتایج آن آماده
اند!" یا آنگونه که برن استاین میگوید: "کودکان نگران گذشته و آینده
نیستند، در زمان حال شما حقیقتا میتوانید زندگی را تجربه کنید."
بکر
فلپس میگوید: نیازی نیست این کار خیلی زمانبر و رسمی باشد. توجه خود را
برای چند لحظه به نفسهای خود جلب کنید، چند قدم راه بروید و به حرکات و
احساسات بدنتان توجه کنید،یک هویج را قاچ کنید و به حرکت چاقو روی آن و
دستانتان توجه کنید.
7 – روزی یک کار را تنها برای اینکه دوست دارید، انجام دهید!
بکر
فلپس می گوید: برقصید، برنامه تلویزیونی دلخواهتان را ببینید، با
دوستانتان بگردید.کودکان همواره مشغول انجام کارهایی هستند که دوست دارند.
شما هم از آنها پیروی کرده و روزانه یک کار را برای دل خودتان انجام دهید!
با خواسته های خود در ارتباط باشید تا تجارب و یافتههای جدیدی بدست آورید.
8 – نکات مثبت را بنویسید!
کودکان
از اتفاقات کوچکی که برایشان میافتد شگفتزده میشوند و تا روزها آن را
به یاد داشته و برای والدینشان تعریف میکنند. از تفریح خود در پارک
میگویند و یا از نکته خندهداری که یک نفر در مدرسه گفته بود. این کار
برای یادآوری اتفاقات خوبیست که روزانه برایتان پیش میآید. بکرفلپس
میگوید: هرشب 3 تجربه ی مثبتی که در طول روز داشتید را بنویسید. این کار
میتواند به مهمی فارغ التحصیلی یا به سادگی دیدن پروانهای بر روی یک گل
باشد!
اگر فکر می کنید نمی توانید مراقبه کنید، باید بدانید که بدون اینکه بدانید بارها آن را تمرین کرده اید ، حضور در لحظه به شما کمک میکند تا آرامش را تجربه کنید !
"من از پسش بر نمیآیم"
حتما
بارها از فواید مراقبه شنیده اید اما برای انجام ندادن کارها با آگاهی
بهانه بسیار است. یا بلد نیستید و یا بدتر از آن ، وقت ندارید. شاید فکر
میکنید هر روز آگاه بودن خیالی باطل و غیر ممکن است؛ اما به این زودی
کنارنکشید! تنها لازمه آگاهی، حضور کامل در لحظه است؛ چه این لحظه، لحظه
مراقبه و تمرکز باشد و چه لحظهای از یک گفتگو! حقیقت این است که برخی
اعمال روزانه شما ذاتا با تمرکز همراهند و این شما هستید که از آن بی
خبرید.در ادامه 6 عادت را معرفی می کنیم که احتمالا شما خیلی وقت است به
انجامش مشغولید!
1- توجه به توضیحات کودکتان وقتی که کارهای امروزش را برایتان بازگو میکند.
وقتی کوچولوی شما با هیجان داخل ماشین
میپرد و برایتان از بازیهایی که امروز انجام داده میگوید و شما هم با
توجه کامل پاسخش را می دهید، در حقیقت مشغول تمرین حضور در لحظه هستید!
آگاهی یا عدم آگاهی شما میتواند تاثیر شگرفی بر کودکانتان بگذارد. اغلب
مردم میگویند در تمرکز کردن دچار مشکل هستند. در لحظه بودن مشکل است –
خصوصا وقتی مشغول مراقبت از فرزندانیم و نیاز به توجه به سایر جوانب زندگی
هم داریم. اگر به عنوان یک انسان بالغ در مدیریت عواملی که مانع تمرکز ما
میشوند مشکل داریم، تعجبی ندارد که فرزندانمان هم اینگونه باشند.
دفعه
بعدی که فرزندتان با حرکات بدنش برایتان داستانی میگوید، برای تمرین
تمرکزی که به خرج میدهید خدا را شکر کنید. چرا که موجب خاطرات خوبی در
آینده خواهد شد.
2- تماشای غروب خورشید
تماشا نکردن غروب خورشید در انتهای روز
کار سختیست؛ وقتی که مشغول لذت بردن از این لحظات هستید، در حقیقت مشغول
تمرکزکردن میباشید. جون کبات زین محقق تمرکز میگوید: " حضور در لحظه به
معنای توجهکردن به روشی خاص است: با هدف، در لحظه و بدون تعصب" برای این
جمله هیچ مثالی بهتر از تماشای غروب زیبای خورشید نیست.
3- خوردن یک کیک با تمام وجود
هیچ چیزی مثل مزه دسر مورد علاقه آدم
نیست! اگر به آرامی از ذره ذره این خوردنی خاص لذت میبرید در حقیقت مشغول
تجربه خوردن با آگاهی هستید. البته این تنها فایده خوردن با دقت نیست! حاضر
بودن در لحظه و آرامتر خوردن در کاهش وزن هم موثر است!
4- غرق شدن در یک بازی
بر همگان آشکار شده که
بسیاری از بهترین ورزشکاران دنیا از تمرکز حواس برای بازی بهتر استفاده
میکنند ؛ تکنیکی که موثر هم هست. در حقیقت بر اساس گفته های جوآن داهلکوتر
، مربی روانشناسی ورزشی، هنر بازیکردن در یک مسابقه ورزشی در ذات خود با
تمرکز همراه است. تمرکز کردن بر آنچه باید هم اکنون انجام شود ، خود نوعی
تمرین تمرکز در هنگام ورزش است.
5- آشپزی (برای خود یا دیگران )
همانطور که متخصصین مدیتیشن میگویند:
آشپزی، مراقبه عملی است. وقتی مشغول آشپزی هستید، تماما آگاه و در لحظه به
سر میبرید؛ زیرا هیچ کسی نمیخواهد با حواسپرتی چاقو به دست بگیرد. اگر
با دقت مشغول تمرکز بر کار پیش رویتان هستید (مثل جوشاندن آب) بیش از آنچه
فکر میکنید درحال تمرکز میباشید.
6- لذت بردن از یک دوش زیبا و طولانی در انتهای روز
احتمالا شما برای داشتن این لحظات کوتاه
در زیر آب گرمی که فشار کاری روزانه را از تنتان می شوید خوشحالید. این
لحظات آرامشبخش، آکنده از تمرکز میباشند؛ و البته شما به صورت روزانه آن
را تجربه میکنید. یک دوش گرم، بهترین جا برای کمی آگاهیست؛ و البته پس از
لذت بردن کافی، جایی مناسب برای تفکرات مهم!
منبع:آی بانو
برخی توانایی ها به نظرمان کاملا پیش پا افتاده می آید و فکر می کنیم اگر انجام کاری برای ما آسان است، پس برای همه همینطور است.
وقتی کسی به من می گوید «برای رسیدن
به موفقیت باید سخت تلاش کنی»، فقط افسوس می خورم و متاسف می شوم! با خود
فکر می کنم آیا واقعا اینطور است؟ اکثر افراد موفقی که می شناسم کارهایی
متفاوت از دیگران انجام می دهند، و البته نه به این معنا که ساعات زیادی از
وقت خود را در اداره مشغول به کار باشند. این افراد کارا می دانند استعداد
طبیعی آن ها کجاست و تا جایی که ممکن است آن را در کار روزمره شان مورد
استفاده قرار می دهند. آن ها سخت تر و بیشتر کار نمی کنند، بلکه هوشمندانه
تر رفتار می کنند.
وقتی بر استعداهای طبیعی خود تکیه می کنید، کار
شما ساده تر و روان تر پیش خواهد رفت. عملکرد و بازدهی به نحو قابل توجهی
افزایش پیدا کرده و فرصت های بیشتری جذب خواهید کرد.
کارآفرینان (به
طور خاص)، می توانند موفقیت شرکت هایشان را با تاکید بر استعدادها و
استفاده از آن در جهت به جریان انداختن شرکت، به حداکثر میزان برسانند.
این
چالش یا فرصت، کشف استعدادها و به کار گیری اصولی آن ها در جهت کار است.
این امر از آنچه به نظر می رسد است دشوارتر است و دلیلش آن است که بسیاری
از ما هنوز استعدادهایمان را نشناخته ایم: برخی مهارتها به نظرمان کاملا
پیش پا افتاده می آید و فکر می کنیم اگر انجام کاری برای ما آسان است، پس
برای همه همینطور است.
چگونه استعدادهای خود را کشف کنیم.
اگر
استعداد، مهارتها، دانش و تجربیات خود را با هم ادغام کنید، اثر بخشی
چندین برابر می شود. این ترکیب می تواند به اندازه تفاوت میان عملکرد یک
فرد «متوسط» و یک فرد «بسیار موفق» باشد، بدون آنکه در میزان تلاش آن ها
حتی ذره ای اختلاف باشد!
ابتدا، توانایی های ذاتی خاص خود را
شناسایی کنید. برای آنکه بفهمید چه چیزی شما را از بقیه متمایز می کند، چشم
اندازی از دیگران بگیرید. از خانواده، دوستان، همکاران و مدیران سابق خود
بخواهید که دو یا سه مورد از کارهایی که بهتر از دیگران انجام می دهید را
ذکر کنند. و یا آنچه به نظر می رسد راحت تر از دیگران انجام می دهید را با
شما در میان بگذارند. از آن ها بخواهید برایتان مثال بیاورند. حداقل از 10
نفر در این رابطه نظر بخواهید. چه پاسخ های مشترکی می شنوید؟ وقتی از این
استعدادها استفاده می کنید چه تاثیری می گیرید؟
برخی از استعدادها
را نمی توان با پرسیدن از خانواده و دوستان دریافت. در این موارد یک مربی
تخصصی بهتر می تواند در کشف استعدادهایتان به شما کمک کند و از آنچه بسادگی
قابل دیدن نیست رونمایی کند.
وقتی به ما می گویند که چه استعدادهایی داریم، اغلب پیش خود می گوییم: «درسته، من اینجوری ام»، اما پیش تر نمی رویم!
زمانی
را در نظر بگیرید که به هر یک از استعدادهایی که در خود می شناسید، فکر
کنید (از زندگی شخصی گرفته تا زندگی حرفه ای تان) و به این فکر کنید که این
استعداد چگونه شما را متمایز می کند. این به شما کمک می کند تا طوفانی در
افکارتان بوجود آید و راه هایی خلاق برای بکار گرفتن استعدادهایتان پیدا
کنید.
تغییرات را به آغوش بکشید: در مسیری گام بر دارید که استعدادهایتان را به کار می آید.
اکنون زمان آن رسیده که از خود
بپرسید: «آیا من در حرفه ام به طور منظم از استعداد خود استفاده می کنم؟»
به این فکر کنید که چگونه می توانید این استعداد را نمایان تر کنید. شاید
متوجه شوید که تنها، بخشی از استعدادتان برای موفقیت در کارتان کافی است.
شاید
پی بردن به این موهبت موجب شود که تیمی از افراد مناسب و کارا تشکیل دهید.
شاید پیش از این نمی دانستید که این برتری را در میان همکارانتان دارید
چرا که این توانایی را پیش پا افتاده می دیدید.
با این درک جدید
ممکن است در جستجوی فرصت های بیشتری برای حرفه ای متناسب با توانایی های
خود باشید و یا شانس شرکت در مصاحبه های احتمالی آینده را پیدا کنید. با
نهایت استفاده از استعداد ذاتی می توانید.
اگر این استعداد تازه کشف شده، برای شغل فعلی تان کارایی نداشته باشد، چطور؟
جلسه ای با رییس تان تشکیل دهید و در
مورد کشف جدید خود با او صحبت کنید. خود را آماده کنید که در این رابطه
ایده هایی را با او در میان بگذارید. از او بپرسید که چگونه می توانید بر
استعدادهای تان تکیه بیشتری داشته باشید و از او بخواهید در صورت امکان
فرصت هایی در این رابطه در اختیارتان بگذارد.
هنگام کشف استعدادهای
ذاتی تان، اگر متوجه شدید که در شغل فعلی تان چندان بکار نمی آیند، آن را
نشانه ای بدانید که شاید زمان در پیش گرفتن مسیر حرفه ای جدید فرا رسیده
است.
عمر خود را در شغلی که سعی در بهبود نقاط ضعف شما دارد به هدر
ندهید. منظور کارهایی که هیچوقت در آن با استعداد نخواهید شد و در عین حال
نیازمند زحمات زیادی است تنها برای اینکه در پایان یک کارمند متوسط بشوید.
بهره
بری از استعدادهای شما در شغل تان به شما اجازه می دهد که تاثیر و کارایی
خود را افزایش دهید و به شما در پیدا کردن فرصت هایی فرای باورهایتان کمک
می کند.
منبع:برترین هاعادات و رفتارهای منفی ممکن است بهکار و فعالیت حرفهایتان آسیب جدی وارد
کند. برای مثال ممکن است از آن دسته افرادی باشید که هنگام جلسات،
ایمیلهای خود را چک میکنید.
روزنامه دنیای اقتصاد: عادات و رفتارهای
منفی ممکن است بهکار و فعالیت حرفهایتان آسیب جدی وارد کند. برای مثال
ممکن است از آن دسته افرادی باشید که هنگام جلسات، ایمیلهای خود را چک
میکنید یا زمانی که باید بهطور دقیق بر کاری تمرکز کنید، بهطور دائم با
تلفن صحبت میکنید؟
یا حتی ممکن است به تماشای تلویزیون یا جستوجو
در اینترنت آن قدر عادت کرده باشید که برنامههای یادگیریتان را تحت تاثیر
قرار داده باشد. عادات بد مشابه مواردی که به آن اشاره شد، میتواند آسیب
زیادی به اعتبار شما وارد کند و محدودیتهایی در زندگی حرفهای و شخصی به
وجود آورد. در این نوشتار، به عادات بد نگاهی جزئیتر خواهیم داشت و
ابزاری برای توقف آنها ارائه خواهد شد.
معرفی ابزار
واژه
عادت در لغت به معنای خوی است و در اصطلاح هرگاه رفتاری در اثر تکرار چنان
مورد قبول و خوشایند فرد قرار گیرد، بهطوریکه انجام مکرر آن خوشایند و
ترک آن دشوار باشد، گفته میشود. داشتن «عادت» از این جهت سودمند است که
بهصورت رفتاری خودکار درآمده است، چرا که وقتی به چیزی عادت داریم، بدون
آنکه ذهن و فکر خود را درگیر کنیم، به انجام آن میپردازیم.
برای
مثال وقتی عادات خوبی مانند به موقع رسیدن به محل کار، خوشبینی یا چیزهایی
شبیه به این در خود داشته باشیم، برای ایجاد آنها در ذهن خود، نیازی به
فکر کردن نداریم و به این ترتیب میتوانیم انرژی خود را در جای دیگری صرف
کنیم.
به همین اندازه عادتهای بد نیز میتواند خطرناک باشد، چرا که
ممکن است فرد بدون فکر دست به کارهایی بزند که زندگی شخصی و شغلیاش را در
معرض خطرات جدی قرار دهد. برای مثال به چند نمونه از عادات بد اشاره
میشود:
• دیر رسیدن به جلسات کاری
• منفیگرایی
• دروغگویی
• تمارض
• مقاومت در برابر تغییر
• تصمیمگیری عجولانه
اما
خبر خوش آن است که عادتهای بد در همه، قابلیت توقف و جایگزینی با عادات
خوب را دارد، ولی متاسفانه این جایگزینی نیاز به زمان دارد. در پژوهشی که
در سال 2009 انجام پذیرفته این نتیجه به دست آمده است که برای جایگزینی یک
عادت خوب به جای یک عادت بد، بهطور متوسط 66 روز زمان لازم است (این زمان
میتواند بین 15 تا 254 روز بسته به رفتار و شخص متغیر باشد).
توقف عادات بد ابزار غلبه بر رفتارهای منفی
با
وجود این با توجه به آسیبهایی که عادتهای بد به اعتبار و شخصیت حرفهای
افراد وارد میکند، این موضوع ارزشش را دارد که با استفاده از اقدامات زیر
برآنها غلبه کنیم. برای غلبه بر عادات بد خود گامهای زیر را بردارید:
گام اول-یک برنامه تهیه کنید.
مطالعات نشان میدهد داشتن یک برنامه آگاهانه میتواند در غلبه بر عادات
منفی بسیار موثر باشد. شما نمیتوانید تنها با گفتن شفاهی عبارت«من قصد
دارم از هدر رفتن وقت خود در اینترنت جلوگیری کنم»، انتظار موفقیت در توقف
آن داشته باشید، بلکه باید برای این کار برنامهای مشخص داشته باشید. یک
راه خوب برای این موضوع، آن است که توقف عادات منفی را به عنوان اهداف شخصی
خود تعریف کنید. این موضوع باعث میشود بتوانید پیشرفت خود را بهطور منظم
بررسی کنید، تا عادات بد بهطور کامل از میان برود.
گام دوم- خودانضباطی و خودآگاهیتان را توسعه دهید.
مطالعات نشان میدهد خودآگاهی برای رهایی از عادتهای بد یک مهارت الزامی
است. «خودآگاهی» توانایی شناخت خود و آگاهی از خصوصیات، نقاط ضعف و قوت،
خواستههاو ترسهایی که در زندگی ما وجود دارد، است. با داشتن خودآگاهی به
خوبی از دلایل توقف عادات بدی که در خود داریم، مطلع خواهیم بود. داشتن نظم
و انضباط فردی نیز یکی از مواردی است که میتواند کمک زیادی به غلبه بر
عادات منفی کند و تنها با ممارست فراوان در افراد ایجاد میشود.
گام سوم-برای غلبه بر عادات بد، رویکردهای مناسبی انتخاب کنید.
بعضی از افراد برای غلبه بر عادات بد، تصمیمی انقلابی میگیرند و سعی
میکنند تا یک شبه آن را ترک کنند. بعضی دیگر نیز با روندی کاهشی و به
تدریج عادات بد را در خود از بین میبرند. برای مثال، میتوانید عادت بد
وبگردی در خود را روزانه پنج دقیقه کاهش دهید تا به زمان مناسب و قابل
قبولی برای ترک این عادت برسید.
گام چهارم-موانع ترک عادات بد را از بین ببرید.
یکی از بهترین راههای جایگزینی عادات خوب به جای عادتهای بد، از بین
بردن موانع است. برای مثال، اگر عادت دارید در جمع همکاران در هنگام صرف
ناهار، از دیگران غیبت کنید، میتوانید تا زمان برطرف شدن این عادت بد،
ناهار خود را در محلی دیگر و بهصورت انفرادی صرف کنید.
گام پنجم-
برای جایگزینی عادتهای خوب آگاهانه تلاش کنید. در اغلب موارد، با اقدام
عملی استفاده از رفتارهای خوب، میتوانید موجب توقف عادات بد شوید. برای
مثال اگر شما فردی ایرادگیر در تیم کاری خود هستید، پیشنهاد میشود تمرین
کنید تا در جلسات به جای انتقاد، از افراد تعریف و تمجید کنید.
یا
تصور کنید از جمله کسانی هستید که عادت دارید بهطور دائم در جلسات
ایمیلهای خود را کنترل کنید، کافی است با برداشتن یک کاغذ و قلم از تمامی
تصمیمات و جزئیات جلسه یادداشتبرداری کنید. به این ترتیب خواهید دید به
تدریج عادت بد قبلی شما از بین خواهد رفت.
گام ششم-به خود پاداش بدهید.
هرگاه موفق به ترک عادتی بد در خود شدید، بلافاصله به خود پاداش بدهید.
پاداش دادن به خود، کمک میکند تا برای نگهداری عادات خوبی که انجام داده
اید، انگیزه بیشتری پیدا کنید.
گام هفتم-از دیگران کمک بخواهید. در آخر میتوانید از خانواده و دوستان خود بخواهید برای توقف عادتهای بد به شما کمک کنند.
منبع:آی بانو
درست است که خرید کردن بزرگترین دلیل پیدایش روابط یک شرکت با مشریان است، اما این به معنی نبودن فرهنگ مشتری محور نیست، زمانش رسیده تا به شناسایی مواردی بپردازید که مشتریان شما بدون اینکه از شما خریدی داشته باشند بتوانند از آنچه که هستید شما را مطلع کرده، در مورد آن برای شما توضیح دهند و بگویند چطور می توانید بهتر باشید. به وفاداری مشتریان نگاه کنید تا به جای اینکه کسب و کار خود را نگه دارید، بتوانید به بزرگ تر کردن آن بپردازید. به بازخورد مشتری گوش دهید تا بتوانید بهتر به آنها خدمت کنید.
در بازاریابی کسب و کار مشتریان می توانند بزرگترین نقش را در به بار نشستن تلاش های هر کسب و کاری داشته باشند، بزرگتر از آنکه بتوانید شما آن را تصور کنید. و تمام این موارد را باید قبول کرده و از آن استفاده کنید تا اینکه بخواهید علیه آنها اقدامی انجام دهید.
تصمیمات باکیفیت و سریع بهرهوری سازمان
را بالا میبرند. مدیرعاملان علاوه بر اینکه خودشان تصمیمات مناسبی
میگیرند باید توانایی تصمیمگیری تیمشان را نیز پرورش دهند، به تصمیماتی
که استراتژی سازمانی را تقویت میکنند سرعت بخشند، و خود و تیشمان را برای
گرفتن تصمیمات مهم و سرنوشتساز آماده کنند.
در اینجا به 10 مرحله که مدیرعاملان میتوانند از طریق آنها تصمیمات بهتری در سازمان خود بگیرند، اشاره شده است:
1) هر تصمیمی را نگیرید.
تنها
مدیرعاملان بیتجربه هر تصمیمی – حتی تصمیمات کوچک – را خودشان میگیرند.
مدیرعاملان باید دربارهی استراتژی، تخصیص منابع و استخدامها و اخراجهایی
که تأثیر قابلملاحظهای روی روند کسبوکار دارند، تصمیمگیری کنند. به
افرادتان اعتماد کنید. اگر آنها از تخصص و اختیار عمل کافی برای گرفتن
تصمیمی برخوردار هستند، اجازه ندهید که هر تصمیمی را به عهدهی شما
بگذارند.
2) چشماندازتان را در مسیر استعداد کارمندانتان قرار دهید.
زمانی
که مدیران شما برای بحث دربارهی گرفتن تصمیمی نزد شما میآیند، از آنها
بخواهید موقعیت خودشان را در آن مورد خاص به وضوح مشخص کنند. اگر شما
افرادتان را درست استخدام کرده باشید، آنها در حوزهی تخصصی خود از شما
باهوشتر خواهند بود. بنابراین برای اینکه بهترین تصمیمات را بگیرید، تخصص
خود و چشماندازی را که برای کسبوکارتان در نظر دارید با هوش و استعداد
آنها هممسیر کنید.
3) سریع اقدام کنید.
مدیرعاملان
بزرگ قادر هستند با اطلاعات ناقصی که در دست دارند اقدام به تصمیمگیری
کنند. این مدیران میدانند که اگر قرار باشد صبر کنند تا اطلاعاتشان تکمیل
شود و پس از آن تصمیمگیری کنند، لحظات باارزشی را از دست خواهند داد.
4) تصمیمات بد را به سرعت تغییردهید.
اعتراف
به شکست سخت است اما مقاومت کردن در برابر تغییر دادن تصمیمات بد خطرناک
است. برای حفظ کارآیی تیمتان، قبل از آنکه دیر شود تصمیمات بد را تغییر
دهید.
5) یک وکیل مدافع شیطان تعیین کنید.
به
فردی که علیرغم میل باطنی خود در سِمتی قرار میگیرد، در اصطلاح وکیل
مدافع شیطان گفته میشود. تصمیمات بزرگ کسبوکاری مانند اکتسابات و ادغامها
غیرقابلبازگشت هستند و به همین دلیل درصد ریسک بالایی دارند. در این
مواقع یکی از نیروهای زبدهی خود را مأمور کنید تا تحلیلی همهجانبه از
اوضاع داشته باشد و نتایج بررسیهای خود را به شما گزارش دهد. این کار
کیفیت تصمیم شما را به شکل قابلملاحظهای بالا میبرد.
6) تصمیمتان را به تیمتان بگویید.
زمانی
که افراد سازمان دربارهی تصمیمات شما از طریق یکدیگر مطلع شوند، احتمال
پخش شایعه بالا میرود. برای جلوگیری از این اتفاق، جزئیات تصمیمات مهمتان
را مستقیماً به افرادی که فکر میکنید لازم است در جریان امور باشند، توضیح
دهید.
7) دلایل تصمیمتان را به تیمتان بگویید.
افراد
باهوش و بااستعداد تیم شما علاوه بر تصمیمات، میخواهند دلایل گرفتن آنها
را نیز بدانند. چرا باید دلایل تصمیماتتان را از افراد تیمتان پنهان کنید؟
با توضیح دربارهی اینکه چرا تصمیم خاصی را گرفتهاید، به اعضای تیمتان کمک
میکنید که راحتتر با تغییر کنار بیایند و سریعتر مسیرشان را عوض کنند.
8) از افرادتان حمایت کنید مگر اینکه مسیرشان به کلی اشتباه باشد.
اگر
یکی از افرادتان برای حل مشکلی راهحلی پیشنهاد میکند و شما نیز با آن
موافقت میکنید باید در صورت موفقیت از او قدردانی کنید و در صورت شکست از
او حمایت کنید. البته شما به عنوان مدیر در مواقعی تصمیماتی میگیرید که
برخلاف نظر تمام اعضای تیم است. در اینجه به مورد هفتم برمیگردیم یعنی
اینکه در چنین مواقعی دلایل تصمیم خود را برای اعضای تیمتان شرح دهید.
9) خیلی هم در مقابل افرادتان قدرتنمایی نکنید.
همانطور
که گفته شد، در برخی موارد لازم است که مدیر قدرت خود در تصمیمگیری را به
افرادش نشان دهد اما اگر معمولاً بین تصمیمات شما و افرادتان مغایرت شدیدی
وجود دارد حتماً یک جای کار میلنگد. در چنین مواردی رسیدن به تعادل در
تصمیمگیری بهترین روش است. اگر تصمیمی خیلی حساس نیست یا برای آن فوریت
زمانی وجود ندارد، سعی کنید با اعضای تیمتان به اجماع برسید.
10) برنامهای رسمی برای پیگیری داشته باشید.
بهترین
راه برای اینکه بدانید تصمیمتان درست بوده است این است که یک برنامهی
پیگیری را به صورت رسمی طراحی و در سازمانتان اجرا کنید. تصمیمات استراتژیک
باید به صورت منظم و دورهای به وسیلهی معیارهای کلیدی و عملکرد کلی مورد
بازبینی قرار گیرند. اگر چنین برنامهای در سازمان وجود نداشته باشد
نمیتوان از تصمیمات گذشته برای آینده درس گرفت. با چنین برنامهای است که
سازمان میتواند توانایی تصمیمگیری خود را افزایش دهد.
گرفتن
تصمیمات بیعیب و نقص تقریباً غیرممکن است اما این 10 مرحله به شما کمک
میکنند تصمیمات بهتری بگیرید و بهرهوری سازمانی خود را به شکل قابلتوجهی
بالا ببرید.
منبع:مجله درگی
لیست بی پایان کارهایی که باید انجام دهید و جلسه ها و ایمیل های ناخواسته و
فراوان شما را گیج و سردرگم کرده و خلاقیت و بازدهی تان را کاهش داده است.
برای آن چه می توان کرد؟ نفس عمیقی بکشید و زندگی ایده آل تان را تصور
کنید و برای رسیدن به آن برنامه ای ترتیب دهید.
با توجه به توصیه
مشاوران و افراد موفق، در اینجا ده گام برای رسیدن به موفقیت در زندگی شخصی
و حرفه ای شما به طور مختصر توضیح داده شده است که می تواند راهگشای شما
باشد.
ده قدم تا تغییر زندگی
۱. موفقیت را برای خود تعریف کنید.
تنها
شما هستید که می داند چه چیزی باعث پیشرفت تان می شود. وقتی می خواهید به
هدفی برسید (چه این هدف شروع شغل جدید، نوشتن کتاب، و یا راه اندازی باشگاه
ورزشی باشد)، فکرتان را با در نظر گرفتن نتیجه نهایی آغاز کنید. آن را
بنویسید و هر روز کارهایی در همان راستا انجام دهید.
۲. موفقیتی که تعریف کردید را تجسم کنید.
زمانی
را بخاطر بیاورید که کاری را به انجام رساندید و به خودتان افتخار کردید.
اکنون تصور کنید بهترین درآمد ممکن برای شغل جدیدی که انتخاب کردید چقدر
است و تصویر همان موفقیت و احساس خوب را بخاطر آورید. برای آینده همان کار
تلاش کنید و بدبینی های خود را کنار بگذارید.
۳. حق و لیاقت را فراموش کنید، بر تلاش خود تکیه کنید.
موفقیت
شما وابسته به این که فلان مدرسه یا فلان پیشینه را داشته اید، نیست.
انتظار نداشته باشید که آنچه می خواهید از انتظار آن را باشید که فرصتی
بزرگ و یا حتی داشته هایتان را از دست بدهید.
۴. از افکار کوچکتر آغاز کنید.
نمی
توان یک شبه مسیر زندگی را تغییر داد. بنابراین از انتظارات و تصمیمات
کوچکتر آغاز کنید و به آرامی در راستای هدفتان گام بردارید. با عجله و
برداشتن سنگ بزرگ، زمینه شکست خود را فراهم نکنید.
۵. ثبات شرط اصلی است.
به
تعویق انداختن می تواند به سرعت تبدیل به استرس شما شود. مغزتان را در
حالت اجبار برای انجام کار قرار دهید. استرس، خلاقیت را از شما گرفته و
سلامتی تان را به خطر می اندازد. کارتان را زود شروع کنید و برای هر مرحله،
به اندازه خودش زمان بگذارید.
۶. اولویت هایتان را مشخص کنید.
سخت
ترین و مهم ترین کارها را در راس برنامه روزانه خود قرار دهید. حتی اگر
فکر می کنید انجام چند کار کوچکتر به شما کمک می کند که کار بزرگ را به پیش
ببرید، باید بدانید اراده اغلب در آغاز روز (نسبت به پایان روز) قدرت
بیشتری دارد. توجه کنید که چه ساعاتی بازدهی کارتان بیشتر است و برنامه خود
را بر همان اساس تنظیم کنید.
۷. بخشی از کار را به دیگران بسپارید.
شما
نخواهید توانست همه کارها را به تنهایی انجام دهید. فکر کنید (در کار یا
زندگی شخصی تان) چه وظایفی را می توان به عهده دیگران سپرد. به این ترتیب
شما می توانید زمان بیشتری را به اولویت هایتان اختصاص دهید. از انجام برخی
کارها دست بکشید و طعم شیرین بازدهی بالاتر در پایان را بچشید.
۸. برای خود همکارانی پیدا کنید.
برای
اینکه پیوستگی این گام ها حفظ شود از دوستان، همکاران، یا اعضای خانواده
که هم نظر با شما هستند و شما را درک می کنند و از موفقیت تان خوشحال می
شوند و ایده های شان را با شما در میان می گذارند درخواست کمک کنید. گاهی
از غیر محتمل ترین افراد حمایت و پشتیبانی به ما می رسد. فقط کافی است ذهن
خود را باز بگذارید.
۹. انگیزه خود را حفظ کنید.
برای
آنکه به فعالیت ادامه داده و تسلیم شکست نشوید برای خودتان یک کتابچه
«انگیزه» تهیه کنید. به گفته های افرادی موفق و الهامبخش توجه کنید و موزیک
هایی گوش دهید که خلاقیت و انرژی تان و بازدهی تان را افزایش می دهد.
محیطی را فراهم کنید که بستری برای موفقیت تان شود.
۱۰. یک کار را با دقت انجام دهید و فردا کار بعدی را آغاز کنید.
اگر
احساس می کنید سرتان خیلی شلوغ است، دست نگهدارید و فقط بر یک هدف در آن
واحد تمرکز داشته باشید. سعی کنید در هر روز وقت تان را بر یک پروژه صرف
کنید و نظاره گر موفقیت خود باشید.
منبع:آفتاب
غرق شدن در زندگی
روزمره فوق العاده کارسادهای است. از مدرسه فارغ التحصیل میشویم، ازدواج
میکنیم، خانواده تشکیل میدهیم، و جایی در آن میان، آنقدر سرگرم زندگی که
تصادفا روی سرمان خراب شده میشویم که، فراموش میکنیم میتوانیم خودمان
زندگی مورد دلخواهمان را بسازیم. مهم نیست چند سال دارید، شما این قدرت را
دارید که زندگیتان را تغییر دهید. ما در اینجا ۸ انگیزه ارائه میدهیم که
به کمک آنها میتوانید زندگیای که آرزویش را دارید بسازید. همین امروز
شروع کنید. اگر واقعا اراده کنید و بخواهید،کار خیلی سختی نیست.
به خاطر بیاورید در کودکی چه کارهایی را دوست داشتید
کودکان
به خوبی میدانند که در چه کارهایی خوب عمل میکنند. آنها در تماس مستقیم
با توانمندیهای ذاتیشان هستند و در مورد آنها کوچکترین شکی هم ندارند.
کودکان صادقانه چیزهایی را که دوست دارند و آنچه را که دوست ندارند به زبان
میآورند، و از هیچ چیز و هیچ فردی نمیترسند. جایی در طول مسیر زندگی،
تماسمان را با دانستههایمان از دست میدهیم و فراموش میکنیم به
دانستههای کودکیمان پایبند بمانیم. هیچ وقت دیر نیست.
۴۰ ساله بودم که عکسی از۶ سالگیام، که ماشین تایپی را که هدیه گرفته بودم روی زانوهایم گذاشته بودم، پیدا کردم. چرا یک کودک ۶ ساله ماشین تایپ هدیه میگیرد؟ من در ۶ سالگی میدانستم که میخواهم یک نویسنده باشم. در حالی که بسیاری از سالهای عمرم را صرف نوشتن کردم، با این وجود هرگز آنچه را که میخواستم بنویسم نمینوشتم و واقعا باور نداشتم که یک «نویسنده» هستم. بعد از سالها، حالا به هدیه و همچنین استعدادی که در کودکی از آن من بود باور دارم. هدیه شما چیست؟ زمان کودکی عاشق چه بودید؟در عکسهای کودکیتان جستجو کنید.
از مهارتهایتان لیستی تهیه کنید
لیستی
از همه مهارتهایی که در طول زندگیتان فراگرفتهاید تهیه کنید. هر زمانی
که چیز جدیدی را امتحان میکنیم، مهارتهای جدیدی را نیز کسب میکنیم.
تعدادی از این مهارتها را اگر تمرین نکنیم، در طی زمان از دست میدهیم،
اما بقیه مهارتها، مانند یاد گرفتن دوچرخه سواری است، همیشه با ما است.
زمانی که فهمیدید چگونه آن را انجام بدهید ،توانایی تان به سرعت دوباره باز
میگردد، معمولا با یک لبخند! فهرستی از آنچه که میدانید، و میتوانید
انجام بدهید تهیه کنید. از این کار شگفت زده خواهید شد، پس امتحان کنید.
زمانی که به این لیست شگفتانگیز تواناییهایتان نگاه میکنید و همه آنها
را در کنار هم میگذارید، ممکن است آنها به شما این امکان را بدهند، که
زندگی مورد دلخواهتان را پایهریزی کنید!
آنچه را که نمی دانید یاد بگیرید
اگر
شکاف بین دانش و تواناییهایتان، شما را از رسیدن به زندگی مورد
دلخواهتان باز میدارد، بیرون بروید و آنچه را که لازم است یاد بگیرید. اگر
لازم شد حتی به مدرسه باز گردید. اگر امکان دسترسی به مدرسه در صفحه
رادارتان نیست، می توانید هر چیزی را در اینترنت نیز یاد بگیرید. این موارد
را جستجو کنید:
مقالات میزگردها آزمون ها. دقیقا وسط معرکه بپرید و
آن را با آزمون و خطا پیدا کنید. نمیتوانید خراب کاری کنید. ز گهواره تا
گور دانش بجو. تلاش کنید. و مطمئن باشید که به آن دست خواهید یافت.
اهداف طلایی را بر گزینید
آیا
میدانید افرادی که اهدافشان را مینویسند، افرادیاند که احتمال زیادی
دارد که به اهدافشان دست یابند. دقیقا درست است. یک کار ساده، مانند نوشتن
آنچه که میخواهید، شما را به اهدافتان نزدیکتر میکند. بر پایه موارد زیر
اهداف طلاییتان را بسازید، اهدافی که تعیین میکنید باید دارای مشخصههای
زیر باشند: مشخص قابل اندازهگیری در دسترس کار- محور نتیجه – محور
زمانبندی.
روزنامهای درست کنید
اگر
نمیدانید که چه میخواهید بنویسید. سه صفحه کامل، با خط معمولی، اولین
چیزهای هر روز صبح را بنویسید. بنویسید، هوشیاری را به جریان وادارید و
متوقف نشوید، حتی اگر مجبور شدید بارها و بارها بنویسید «نمی دانم چه
بنویسم». ذهن نیمه هوشیارتان به آرامی آنچه را که در اعماق وجودتان
انباشتهاید، آشکار میکند. این میتواند تا اندازهای یک تمرین چشمگیر
باشد. شاید در روزهای نخست چندان رضایتبخش نباشد، اما اگر ممارست کنید و
زود خسته نشوید، دنیایی را در درونتان کشف میکنید که متحیرتان میکند.
نوشتههایتان را نگه دارید. آن را به کسی نشان ندهید. اینها افکار شماست و
به فرد دیگری مربوط نیست. حتی مجبور نیستید به آنها عمل کنید. فقط اگر
بدانید که چه میخواهید، همان به شما کمک خواهد کرد که زندگی مورد
دلخواهتان را بسازید. امتحان کنید ارزشش را دارد.
خودتان را باور کنید
خودتان
را باور کنید. شما بازتابی از تفکراتتان هستید. ایرل نایتین جل گفت: «شما
همان هستید که به آن فکر میکنید.» ذهن ما خیلی قدرتمند است. با خودتان
تمرین کنید که فقط در مورد چیزهایی فکر کنید که آنها را میخواهید و به
آنچه که نمیخواهید اصلا فکر نکنید. این قدرت تفکر مثبت است. وین دیر
میگوید: «هر چه که با آن مخالفید شما را ضعیف میکند. و هر چه که با آن
موافقید به شما قدرت میدهد.» در جستجوی صلح و آرامش باشید، نه مخالف جنگ.
همیشه به خاطر داشته باشید، شما بازتاب تفکرتان هستید.
برای ادامه راه شجاعت داشته باشید
ما
همگی دچار شک و ترس میشویم. همه ما در زندگی راهمان را از طریق ستارگان
پیدا نمیکنیم. در راستای رویاهایتان حرکت کنید، حتی اگر مجبور باشید مانند
کودکی نوپا تاتی تاتی کنید. فقط ادامه دهید و ناامید نشوید. موفقیت در
گوشهای منتظر شما است. یکی از ضربالمثلهای ژاپنی مورد علاقه من این است:
«اگر هفت بار افتادی برای بار هشتم بلند شو». اگر نیفتیم یاد نمیگیریم که
راه برویم. هر زمانی که میافتادیم، دوباره بلند میشدیم و باز
میافتادیم، تا اینکه یک روز بلند شدیم و راه افتادیم. گاهی اوقات
کوچکترینها در میان ما امید بخشترینها هستند.
بخاطر داشته باشید که هیچ چیز برای ابد نیست
هر
چیزی روی زمین موقتی است. مجبور نیستید در کاری که آرام و تدریجی شما را
میکشد و از بین میبرد، بمانید. هر چیزی در زندگیتان موضوعی برای تغییر
است، و شما میتوانید فردی باشید که آن را تغییر میدهد، البته اگر خودتان
بخواهید. شما میتوانید زندگیای را که میخواهید ایجاد کنید. در طول
زندگیتان همیشه دانشآموز باشید و دنبال آموختن بروید. در مورد هر چیزی در
هر گوشه و کناری کنجکاو باشید. اینگونه شما احتمالا عمر طولانیتر واحساس
رضایت بیشتری خواهید داشت. راه ممکن است که اغوا کننده باشد، اما اگر هدفی
را بر گزینید، روی آن تمرکز مثبت داشته باشید، باور کنید که محقق میشود، و
فقط ادامه دهید، روزی زندگیای که آرزویش را دارید میسازید، خودتان را
باور کنید.
منبع:زیبــاشــو دات کام
زودباور نباشیم. این جمله کوتاه را بارها و
بارها شنیدهایم. درباره این جمله کوتاه بارها و بارها حرف زدهاند و
نوشتهاند و توصیه کردهاند اما اگر قرار بود زودباور نباشیم که دیگر نیازی
به این همه توصیه و تکرار نبود. دایره زودباوری ما آدمها گاهی بسیار وسیع
میشود.
زودباور بودن در یک معنا خوب است. آن هم زمانی که آدمها
باورشان انسانی و اخلاقی است و این باورها و اندیشههای انسانی است که اساس
تعامل میان آدم هاست.اما همه میدانیم که همیشه این گونه نیست و همیشه
هستند آدمهایی متــرصد کلاه گذاشتن بر سر دیگران هستند و ذهنهای زودباور
را در معرض آسیبهایی جدی قرار میدهند.بر همین اساس است که گفتهاند و
شنیدهایم که انسان زیرک از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود. اما تمام اینها
حرف است و در حیطه عمل قصه جور دیگری است. در عمل میبینیم و میشنویم که
بسیاری از ما با وجود آن که از صبح تا شب میشنویم که نباید زودباور باشیم و
حتی چه بسا خودمان هم به دیگران توصیه میکنیم که زودباور نباشند باز هم
در مقام عمل بسیاری از اوقات زودباور میشویم. گول میخوریم و در حساب و
کتاب زندگی بر اساس وعده و وعیدهای دیگران گرفتار میشویم.
اولین
دلیل زود باوری این است که در هنگام رسیدن اطلاعات جدید هرچه را که دریافت
می کنیم در بست قبول یا رد می نمائیم زیرا یا در زمان حال نیستیم، یا درگیر
گذشته هستیم و یا درگیر گفتگوهای درونی خود می باشیم. بدین خاطر اگر بخشی
از واقعیت یا بخشی از خبری که به ما می رسد مطابق با واقعیت باشد ما این
بخش را به کل اطلاعات و داده هایمان تعمیق می دهیم و کل اطلاعات و گفتار را
می پذیریم بدون اینکه به خود زحمت تجسس، تحقیق و کنکاش بدهیم که موضوع چه
است. به همین خاطر زود باوری باعث میشود تا ما از دنیای واقعی دور
شویم.ضرری که به ما از زود باوری می رسد در اینجا نهفته است که از آنجائیکه
بهرحال در مورد مسئله ای که پیشرویمان قرار بگیرد بر سر دو راهی هستیم، یک
دو راهی تصمیم گیری. این کار را بکنیم یا نکنیم، لحظه به لحظه ما در تردید
تصمیم گیری بسر خواهیم برد.
در واژهی مرکبِ «سادهلوح» لوح به
معنای نهاد و ضمیر است. نهادی که در تشخیص، سادهبین باشد، نتواند
پیچیدگیهای واقعیتِ برنهاده را دریابد، کارِ جهان را ساده گیرد و پندارد
نیتِ نیک نیکی میآورد، سادهطبع است. سادهلوح پیاپی شگفتزده میشود. هر
بار میپرسد: مگر میشود؟ و ناباورانه میگوید که گویا شدنی است.
افراد
سطحی نگر، بسیار زود باورند و به راحتی می توان فضای ذهنی آنها را اشغال
کرد و زمام اندیشه شان را به دست گرفت. آنها به دلیل اینکه به معضلات هر
مساله توجه ندارند و از تجربه و تحلیل عمیق و همه جانبه مسایل زندگی
عاجزند، به سرعت و به سهولت، به «یقین» و اطمینان می رسند.
بهترین
روش برای اینکه باور های خود را درست و دقیق عملی انجام دهیم این است که با
بررسی دقیق، از وجود این باورها و افکار آگاهی درست پیدا کنید که آیا این
باور و افکاری که دارم درست است و برای پیدا کردن سئوال و راه آن تلاش
کنید. افکاری فراهم آورید که با افکار غیرمنطقی یا مصیبتبار سازگاری نه
داشته باشد از آنها دوری کند. هرگاه موفق شدید باورها و افکار خود را به
طور قطعی عوض کنید، به خودتان احسنت بگویید.
ما درستی یک حرف یا
اطلاع را بر اساس چه چیز می سنجیم؟ درستی غیر از این است که آن اطلاعات و
گفتار دریافت شده را با باورهای خودمان که در مغزمان درستی آنها به تائید
ما رسیده است مقایسه می کنیم و اگر تطبیق داشته باشد می گوئیم درست و یا
نادرست است. حال اگر اطلاعات جدید غلط بود و یا بخشی از آن غلط بود یا غلو
شده بود و یا بخشی از حقیقت در آن پنهان شده بود. اگر این اطلاعات جدید را
در بست بپذیریم اتفاقی که می افتد این است که آن قضاوتی که در آن لحظه می
کنیم و تصمیمی که بر اساس آن قضاوت می گیریم می تواند در سرنوشت ما و
اطرافیانمان تاثیر داشته باشد. تصمیم گیری ما می تواند اشتباه باشد و در
نتیجه هر عملی هم که بر اساس آن انجام می دهیم اشتباه خواهد بود.
بطور
مثال در مورد زود باوری می توان به مسئله شایعه و غیبت اشاره نمود. حتما
شما در برخی از محافل و نشست هایی خانواده گی شاهد بوده اید که درباره
فلان آقا و یا فلان خانم ، افراد شروع به صحبت می کنند که مثلاً او با
همسرش چنین کرد و یا با پدر و مادرش چنان عملی را انجام داد. ومتاسفانه
بقیه اقوام و آشنایان نیز بدون لحظه ای تعمق وتفحص، با او هم کلام شده و هر
چه را گفته و نه گفته با هم در وسط ریخته، پاک آبروی آن طرف را می برند
بدون اینکه از آنچه گفته شده یقینی داشته باشند. کمتر جمع و گروهی را می
یابید که شایعه در بین آنها جایی نداشته باشد. شایعه را به راحتی می توان
در شوخیهای دوستانه جوانان، درد دلهای میانسالان و حرفهای پیرمردان و
پیرزنان یافت. به محض به وجود آمدن یک خبر تمامی ذهنها به سوی آن متمرکز
شده و بدون هیچ تحقیق، تفحص و تعمقی و به سبب احساساتی بودن و ناآگاهی،
توسط ذهن جمعی پذیرفته شده و تکرار می گردد. مردم بدون هیچ شناختی و تنها
با تیکه بر شنیدارهای خود، فردی را به اوج رسانده و یا به قهقرا می
فرستند، روابط خانوادگی را بر هم می زده و زوجهای جوان را از هم جدا می
کنند، از شخصی یا گروهی بی دلیل تمجید کرده و شخص یا گروهی دیگر را ناسزا
می گویند .
زود باوری و دیر باوری از یک جنس هستند و هردو دوروی یک
سکه هستند که عامل اصلی اینها غیر واقع بینی است. دیر باوری و زودباوری در
واقع تحریفی از شناخت است. شناخت از محیط خودمان و تحریف اطلاعاتی که به
مغز ما می رسد. یعنی یا واقعیت را نمی پذیریم و یا اینکه همه چیز را با
راست و دروغش می پذیریم.
منبع: جام جم، فارس
شادی چیزی نیست که
به آینده موکولش کنید؛ چیزی است که برای امروزتان طرحریزی
میکنید.آدمهای شاد و خوشبخت کارهای زیادی انجام میدهند. اگر شما جزو آن
دسته افرادی به شمار میروید که غم و غصه دنیایتان را فرا گرفته، خواندن
ادامه این نوشتار ممکن است برای شما سودمند باشد.
آدمهای شاد، زمان
زیادی را برای خوش بینی، شکرگزاری، تمرین مهربانی، رسیدگی به روابط
محبتآمیز، متعهد شدن به اهداف پرمفهوم، بهره بردن از لذتهای کوچک زندگی و
امثال آن صرف میکنند. اما هیچوقت در کارهای دیگران دخالت نمیکنند فراموش
کنید دیگران چه میکنند. نگاه نکنید که چه دارند و چه هستند. هیچ کس وضعیت
بهتری نسبت به شما ندارد چون کسی نمیتواند کاری را به خوبی شما انجام
دهد. شما در مسیر خودتان قدم میزنید. گاهیاوقات یکی از دلایل اینکه با
ناامنی دست و پنجه نرم میکنیم این است که شرایط پشت صحنه خودمان را با
شرایط ظاهری دیگران مقایسه میکنیم. به جای اینکه به صدای خودمان گوش دهیم،
به صدای دنیا گوش میدهیم. پس دست از مقایسه کردن بردارید! به صدای درونی
خودتان گوش دهید و فکرتان به کار خودتان باشد. بهترین آرزوها و بزرگترین
اهدافتان را نزدیک به قلبتان نگه دارید و هر روز برای آنها وقت بگذارید. از
تنها راه رفتن نترسید و از لذت بردن از آن نهراسید. نگذارید نادانی،
ناراحتی یا منفیبافی کسی اجازه ندهد بهترین خودتان باشید. کاری را انجام
دهید که میدانید برای شما بهتر است چون وقتی با آرامش درونی روی یک کار
خوب تمرکز میکنید، هیچ چیز نمیتواند شما را متزلزل کند.
برای شادی خود به افراد و اتفاقات متکی نباشید
ناراحتی
در شکاف بین چیزی که الان داریم و چیزی که فکر میکنیم لازم داریم قرار
میگیرد. اما حقیقت این است که لازم نیست که برای راضی و شاد بودن چیز
بیشتری نسبت به آنچه الان داریم به دست بیاوریم. برای شاد بودن نیاز به
اجازه هیچ کس دیگری نداریم. زندگی شما فوقالعاده است نه به این دلیل که
کسی این را میگوید، بلکه به این دلیل که چیز تازهای به دست آوردهاید.
بخاطر اینکه تصمیم گرفتهاید که اینطور باشد. انتخاب همیشه با خودتان است
که زندگی کنید و تجربه کنید.
به محض اینکه آدمها و چیزهای دیگر را
برای شادیتان مسئول نکنید، احساس شادی بیشتری خواهید کرد. اگر الان
ناراحتید، تقصیر کس دیگری نیست. خودتان باید مسئولیت کامل ناراحتی خود را
بر عهده بگیرید و خیلی سریع توانایی برای شادتر شدن را به دست خواهید آورد.
دست از آماده کردن موقعیتی که باعث شادیتان شود بردارید. فقط کافی است که
عظمتی که در این لحظه از آن شما شده است را دریافته و شکرگزار آن باشید و
خیلی زود موقعیتهای عالی و مناسب برایتان فراهم خواهد شد.
مهم نیست
در شادمانی و افسردگی کجا هستیم، باید یاد بگیریم برای داشتن یک زندگی
شاد، باورهای اشتباه درباره موضوع شادی را بشناسیم، نخستین گام برای تجربه
شادی شناخت باورهای غلط است. این باورها از گذشته با ما عجین و در میان
دوستان و اقوام و اطرافیان ما رایج شده است.
سه مورد از مهمترین این باورها عبارتند از:
باور شماره 1
نخستین
باور اشتباه درباره شادمانی این است که فکر میکنیم شادی را باید پیدا
کنیم چون فکر میکنیم شادی جایی دور از دسترس ما قرار دارد و ما خود را
باید به آنجا یا آن مکان برسانیم به شرطی که همه چیز خوب پیش برود مثلاً با
عشق واقعیمان ازدواج کنیم، شغل رویایی مان را صاحب شویم یا خانهای مجلل
بخریم. وقتتان را با انتظار کشیدن هدر ندهید اگر امروز شاد نیستید باید
بدانید که دلیل این موضوع به نداشتن کنترل در زندگیتان برمیگردد پس باید
کنترل امور را در دست بگیرید و خودتان وارد عمل شوید تا بتوانید فردایی
شادتر را برای خود بسازید. اگر بخواهیم 40 درصد شادمانی را در زندگیمان
داشته باشیم که مربوط به فعالیتهای ارادی مااست باید بدانیم که نیاز داریم
استراتژیهای درستی برای بالا بردن کیفیت زندگی مان داشته باشیم.
باور شماره 2
یکی
دیگر از باورهای اشتباه این است که اگر شرایط مان تا حدودی تغییر کند
زندگیمان نیز تغییر کرده و شادتر خواهیم بود این یک تله فکری است و
اینگونه میتوان آن را توصیف کرد «من انسان شادی میشوم اگر...» یا «من
فقط هنگامی شادتر خواهم بود که...» بیشتر ما چنین طرز فکری داریم و فکر
میکنیم شادمانی گذشته مان درگرو شرایطی بوده که هرگز نمیتوانیم آن را
دوباره به دست بیاوریم. مطمئناً این شرایط به زمانی بر میگردد که ما خیلی
آماده نبودیم بنابراین باید این را بدانیم عوامل شادی در گذشته و آینده ما
همواره هست. این ما هستیم که باید از آنها بخوبی بهره ببریم. در پژوهشها
نیز اثبات شده است که تغییر در شرایط هر اندازه هم مثبت باشد تأثیر ناچیزی
بر بهزیستی مان خواهد داشت.
باور شماره 3
شما
شادی را یا دارید یا ندارید. این باور که ما افرادی شاد یا غمگین متولد
میشویم، بسیار فراگیر است بسیاری از ما بویژه آنهایی که خیلی شاد نیستند
باور داریم که ناراحتیمان ژنتیکی است و در مورد آن کاری از دستمان
برنمیآید. اما تحقیقات دانشمندان اثبات کرده است که ما میتوانیم بر عوامل
ژنتیکی غلبه کنیم. یکی از بزرگترین اشتباهات ما در تلاش برای شاد کردن این
است که بسیاری از ما با امیدی واهی و اشتباه بر تغییر شرایط تمرکز میکنیم
و انتظار داریم این تغییرات شادمانی را برایمان به ارمغان بیاورد.
متأسفانه این افراد با رسیدن به این خواستهها تنها شادمانی زودگذری را
تجربه میکنند.
منبع: جام جم سرا، روزنامه ایران
وقتی تنها هستید معمولاچه کارمی کنید؟ بیشتر می خوابید یا تلویزیون تماشا می کنید؟ غمگین و بی تحرک هستید؟ نکند شما هم احساس تنهایی می کنید؟
هر کسی گاهی احساس تنهایی می کند. تنهایی
یعنی دلتنگی برای یک رابطه، حتی اگر در میان جمع هم باشیم. این دلتنگی
انواع مختلفی دارد: برای یک نفر ، نوع خاصی از برخورد یا به طور کلی تمامی
فعالیت های اجتماعی. یعنی تنهایی اجتماعی( دوست نبودن با کسی) ، تنهایی
عاطفی( نداشتن دوست صمیمی) و تنهایی روحی( دور بودن از خدا).
تنهایی صدها دلیل دارد:
جدا شدن، احساس بیهودگی، احساس متفاوت بودن، پرخاشگری، احساس ریاست، سوء
تفاهم، اجبار شرایط، جابه جایی منزل، احساس نیاز شدید به محبت، روابط
خانوادگی ضعیف در کودکی، تفاوت بین آن چه می خواهیم و آن چه هستیم، خجالتی
بودن، عدم مهارت در برقراری ارتباط، ضعف اعتماد به نفس، علاقه به تماشای
تلویزیون، اعتقاد به رقابت و عدم وابستگی در تمام مراحل زندگی ، اعتقاد
نداشتن به خدا و بالاخره اعتقاد به این که عشق حلّال تمام مشکلات است.
هر
تنهایی می تواند به افسردگی منجر شود. احساساتی مثل ناامیدی ،ترس ،
افسردگی، خستگی ،عصبانیت، بی قراری، خودخوری( من زشتم، کودنم ،...) دخیل در
تنهایی هستند. تنهایی سبب کاهش اعتماد به نفس و کاهش اعتماد به نفس سبب
تنهایی می شود و این سیکل معیوب در نهایت به افسردگی می رسد. آدم های تنها
به دلیل ضعف اعتماد به نفس ، دلشان نمی خواهد با بقیه رابطه برقرار کنند،
چون کمتر طعنه خواهند شنید. هر کس هر چیزی بگوید موافقت می کنند تا کسی به
آن ها انتقاد نکند، غرغر می کنند تا کسی به آن ها غر نزنند، با کسی قاطی
نمی شوند تا زمینه اظهار نظر به وجود نیاید. با این حساب مشکل ضعف اعتماد
به نفس است.
نوجوان ها از تنهایی رو به کارهای عجیب و غریب می
آورند. به طرز وحشتناکی به یک بازیگر، خواننده یا قهرمان ورزشی علاقمند می
شوند و هر گونه علاقه به رابطه را انکار می کنند و مواد مخدر، تلویزیون،
مجله خواندن و ... جای برقراری ارتباط را می گیرد.
اگر از مردم بپرسیم: وقتی تنها هستید چه کار می کنید؟ می توان جواب ها را به پنج گروه تقسیم کرد:
1. غمگین و بی تحرک( گریه ، خواب، تماشای تلویزیون، دارو، غذا و هیچ)
2. تنها ولی فعال( کار ، مطالعه، نوشتن، ورزش، سرگرمی)
3. پول خرج کردن، رسیدن به سر و وضع خود.
4. راضی کردن خود:( من هم قبلا چند تا دوست داشتم) ( من صفات بسیار خوبی دارم)
5. دیدن یک دوست ، تلفن کردن به یک دوست، کمک کردن به دیگران.
گروه اول در آدم های تنها رایج تر است( غمگین و بی تحرک) و بقیه جزء خودامدادی محسوب می شود.
روش های خود امدادی برای غلبه بر مشکلات تنهایی
*
قبل از هر کار باید بر توجیه هایی که انگیزه اصلاح را از بین می برند،
غلبه کنید. اگر فکر می کنید علت تیپ، تحصیلات، پول و غیره چیزهایی هستند که
مشکل را اصلاح می کنند این فکرها را دور بریزید و دنبال دلایلی بگردید که
راحت تر رفع می شوند. اگر فکر می کنید مشکل از دیگران است ( وقت ندارند،
حال ندارند، موقعیت پیش نمی آید) ، بیشتر بین مردم بروید. بهتر صحبت کردن
را یاد بگیرید ، با دیگران همدردی کنید و ...
* به جشن هایی که دوست دارید بروید، سعی کنید در هر کاری که می کنید بهترین باشید.
* خجالت نکشید، از برقراری ارتباط نترسید، ناامید و اندوهگین نباشید
مردانِ تنها بیش از دیگران از برقراری روابط جدید دوری می کنند. در اولین برخورد در مورد هیچ کس قضاوت نکنید.
آدم های تنها دو خطای بزرگ می کنند
اول
این که هر وقت بین مردم هستند فکر می کنند ، همه آن ها را می پایند. و
مدام نگران نظر دیگران هستندکه باعث می شود هرگز راحت نباشند. و به خاطر
این فکر غلط، هر وقت کسی از آن ها دوری کند به حساب ضعف خود می گذارند.
روش هایی برای انسان های تنها
* به دیگران و آن چه برایشان جالب است توجه کنید و کمک کنید به همه خوش بگذرد.
*
اگر تنهایی شما را اذیت می کند، کارهایی که جالب و ارزشمند هستند انجام
بدهید مثلا کار پاره وقتی که در ارتباط با مردم است پیدا کنید، کتاب
بخوانید و ...
*
اولین قدم ، کشف فکرهای غلط است. بعد باید ببینیم که تا چه حد واقعیت دارد
و چند آزمایش انجام دهیم: ببینیم تنها ماندن در خانه واقعا از تنها بیرون
رفتن بهتر است یا نه، واقعا دیگران حوصله ما را سر می برند یا نه، می
توانیم جوک بگوییم یا نه، همه همیشه در حال ارزیابی ما هستند یا نه، کسی
هست که بتواند به ما اعتماد کند یا نه، نه شنیدن فاجعه است یا نه، باطن
دیگران از ظاهرشان مهم تر است یا نه، سکوت از غرغر کردن بهتر است یا نه، و
...
خیلی از آدم ها برای این که تنها بودنشان را پنهان کنند خود را
یک جوری مشغول می کنند. آدمیزاد این موجود تنهای وحشت زده فقط با یاد خدا
آرام می گیرد.یاد خدا راهی برای غلبه بر ترس و تنهایی است. خدا مال همه
است، توانایی نامحدودی دارد، همه جا هست، همه را می بیند، حرف همه را می
شنود، مهربان است و همه را دوست دارد. یاد خدا ما را دلگرم می کند که تنها
نیستیم ، بی پناه نیستیم، بیهوده به دنیا نیامده ایم و حیات جاودان خواهیم
داشت و اگر به وجود خدا تردید داشته باشیم تمام این ها را از دست خواهیم
داد.
منبع:تبیان
اگر شما هم مانند خیلیهای دیگر «فول استرس» یا «پراضطراب» هستید، تا جایی
که تصور میکنید اضطراب ذهن و روحتان را فلج و مدیریت زندگی را از دستتان
خارج میکند میتوانید پس از مشورت با پزشکتان، روشهای خانگی را نیز امتحان
کنید. در ادامه مطلب برخی راهکارها برای کاهش یا رفع اضطراب توضیح داده
شده.
در شرایط «اضطرابزا» روزای ۳ فنجان بابونه میل کنید
بابونه
حاوی ترکیبات فعالی به نام «اپیژنین» و «لوتئولین» است که هر دو باعث
ایجاد آرامش ذهنی میشود. محققان مرکز پزشکی دانشگاه پنسیلوانیا بررسیهایی
روی بیمارانی که از اضطراب و استرس رنج میبرند انجام داده و به این نتیجه
رسیدند علائم استرس در افرادی که به مدت ۸ هفته مکمل بابونه مصرف کردهاند
به طور چشمگیری کاهش پیدا کرده است؛ اما این کاهش علائم در بیمارانی با
همین وضعیت که دارونما مصرف کرده بودند مشاهده نشده است. در نتیجه توصیه
میکنیم زمانی که از استرسهای کاری یا هر شرایط مشکلزای دیگر رنج میبرید
روزانه ۲ تا ۳ فنجان بابونه دم کرده و میل کنید.
روزانه ۱ تا ۳ گرم اسیدهای چرب امگا۳ دریافت کنید
اسیدهای
چرب امگا ۳ علائم اضطراب را کاهش داده و با کاهش میزان آدرنالین و
کورتیزول (هورمونهای مربوط به استرس) باعث بهبود خلق و خوی فرد میشود.
زمانی که اضطراب به جانتان میافتد خیلی زود به سراغ ماهیهایی مانند ماهی
آزاد یا تن بروید. گردو میل کنید. بدانید که تخم کتان نیز سرشار از این
اسیدهای چرب است که میتوانید پودر کرده و به سوپ یا سالادهایتان اضافه
کنید. نتیجه پژوهشهایی که روی میزان اضطراب دانشجویان انجامشده نشان
میدهد میزان هورمون کورتیزول در بین دانشجویانی که مکمل روغن ماهی دریافت
کردهاند به مراتب کمتر بوده و این افراد از نظر روحی، وضعیت تغذیه و خواب
در شرایط بهتری قرار داشتند.
بوی اسطوخودوس: عطر آرامش
نتایج
بررسیها نشان میدهد افرادی که با روغن گیاهی اسطوخودوس ماساژ داده
میشوند آرامتر، خوشبینتر و کماضطرابتر از افرادی هستند که روغن
ماساژشان حاوی اسطوخودوس نیست. بررسیهای دیگری نیز نشان میدهد که ماساژ
با روغن گیاهی اسطوخودوس باعث کاهش فشارخون سیستولیک میشود که معمولاً به
دلیل اضطراب بالا میرود. میتوانید چند قطره روغن گیاهی اسطوخودوس را روی
بالشتتان اسپری کنید یا اینکه آن را به آب حمام اضافه کنید و در آن غوطهور
شوید. همچنین میتوانید چند قطره از این روغن را در یک فنجان آب جوش ریخته
و بو بکشید. خواهید دید که ذهنتان آرام خواهد شد.
توجه داشته باشید که
بوی وانیل نیز باعث بهبود و کاهش علائم استرس میشود. نتایج بررسیها نشان
میدهد میزان استرس افرادی که عطر وانیل استشمام میکنند به میزان ۶۳ درصد
کمتر از آنهایی است که از این عطر محروماند.
به برنامهٔ غذاییتان «ال-لیزین» اضافه کنید
«ال-لیزین»
یک اسیدآمینه و یکی از عناصر جایگزین نروترنسمیترها یا همان ناقلهای
عصبی است که فرمانهای مغز را مخابره میکنند. نتایج پژوهشها نشان میدهد
مصرف زیاد «ال-لیزین» و یا مصرف مکمل این اسیدآمینه باعث کاهش علائم استرس و
میزان هورمونهای استرس میشود. این اسیدآمینه در گوشت، ماهی و لوبیاها
وجود دارد.
کافئین را حذف و یا محدود کنید
کافئین
باعث افزایش انرژی میشود اما درعینحال باعث بالا بردن اضطراب و زودرنجی و
عصبانیت نیز میشود. اگر نمیتوانید از نوشیدنیهای کافئیندار مانند قهوه
بگذرید میتوانید میزان مصرف آن را کاهش داده و به یک فنجان در روز بسنده
کنید. همچنین میتوانید نوشیدنیهای سالم که حاوی کافئین کمتری هستند مانند
چای سبز را جایگزین قهوه کنید.
بدانید که در برنامهٔ غذایی همه ما مواد
غذایی حاوی کافئین مانند نوشیدنیهای گازدار، شکلات، چای و برخی از
داروها مانند میدول و اکسدرین (استامینوفن) وجود دارد و نوشیدن زیاد قهوه
میتواند میزان جذب این ماده را چندین برابر کرده و اضطرابتان را بیشتر
کند.
موشکاف باشید
حواستان
باشد که کافئین، الکل و قندهای افزوده به مواد غذایی صنعتی، همگی باعث
بالا بردن اضطراب میشود. کمبود منیزیم، ویتامین b۱۲ و یا زینک هم میتواند
باعث بروز علائم اضطراب در بدن شود. گیاهخواران و خامخواران باید توجه
ویژهای به میزان ویتامین b۱۲ بدنشان داشته باشند چون این ویتامین صرفاً در
مواد غذایی حیوانی وجود دارد.
نتایج پژوهشها نشان میدهد که بین گوارش
بد و حالتهای روحی نامناسب ارتباط مستقیم وجود دارد. در نتیجه سعی کنید
از مصرف غذاهای بدهضم مانند مواد غذایی فرآوری شده که سرشار از چربیهای
اشباعشده هستند و همچنین سرخکردنیها بپرهیزید.
بدون شک شما هم با
افرادی برخورد داشتهاید که با گرسنه شدن بیاعصاب و بدخلق میشوند. به
همین دلیل توصیه میشود اجازه ندهید گرسنگی به قدری بر شما غلبه کند که قند
خونتان دچار افت شود. به خاطر اینکه این حالت یعنی افت قند خون نیز
میتواند باعث بروز اضطراب و استرس شود.
مواد غذایی آرام بخش
هلو و بلوبری: هر دو حاوی ترکیبات مغذی مفیدی هستند که تأثیر زیادی در ایجاد آرامش و تسکین استرس دارد.
غلات کامل: غلات
تهیهشده از دانههای کامل نیز سرشار از منیزیم و تریپتوفان هستند. بدن ما
اسیدآمینهٔ تریپتوفان را به سروتونین تبدیل میکند که شهرت زیادی در آرامش
و بهبود خلق و خوی دارد.
جو دو سر: جو
دو سر باعث ترشح سروتونین میشود و درعینحال سرشار از فیبرهای غذایی است
که مانع از تغییرات ناگهانی قند خون شده و به این ترتیب باعث کنترل
حالتهای روحی میشود.
گوشت قرمز: گوشت قرمز، تخممرغ، شیر و آووکادو حاوی میزان زیادی ویتامین b هستند که از بروز اضطراب و استرس جلوگیری میکند.
مواد غذایی سرشار از ویتامین c:
مواد غذایی سرشار از ویتامین c مانند پرتقال باعث کاهش میزان کورتیزول
یا همان هورمون استرس میشود. علاوه بر این مواد غذایی حاوی منیزیم مانند
اسفناج و سبزیجات برگ سبز تیره نیز شما را از شر اضطراب خلاص خواهند کرد.
بهتر است بدانید که مصرفگاه بهگاه شکلات سیاه نیز میتواند باعث کاهش
هورمون کورتیزول شود اما حواستان باشد دچار افراط نشوید.
روزانه ۲۰ دقیقه ورزش کنید
مصرف
مواد غذایی مفید و اجتناب از خوراکیهای نامناسب به کنترل استرس کمک زیادی
میکند. همچنین باید بدانید که ورزش علاوه بر افزایش اعتمادبهنفس شما،
بدنتان را پُر میکند از آندورفین که به آن مورفین طبیعی بدن نیز میگویند.
برخی از محققان بر این باور هستند که افزایش حرارت بدن بر اثر ورزش، باعث
بهبود فعلوانفعالات سلولهای عصبی کنترلکنندهٔ عملکردهای ذهنی و خلقوخوی
میشود. در واقع ورزش همچنین باعث افزایش ترشح سروتونین نیز میشود که
باعث بهبود خلق و خوی، آرامش ذهنی و کاهش اضطراب و استرس میشود.
منبع : همشهری
چاکراها سیستمهای انرژیای هستند که با
بخشهای مختلف بدن در ارتباطند و اطلاعات را به صورت انرژی به هم منتقل
میکنند. درک چاکراها و متعادل نگهداشتن آنها میتواند انواع مشکلات
سلامتی و احساسی را بهبود ببخشد.
چاکراهای بدن
چاکرا
کلمهای سانسکریت است به معنی "چرخ". گفته میشود چاکرا چرخی از انرژی است
که به دور محور خود میچرخد و می تواند به آرامی یا با سرعت گردش کند.
چاکرا در رابطه با سطح انرژی سیستم بدن شما میچرخد.
امروزه برخی
افراد بر این باورند که سلولهای زنده انسانها، حیوانها و حتی گیاهان
انرژیهای منفی از خود ساطع میکنند. گروههایی از بافت زنده نوعی نور از
خود منتشر میکنند که در عکاسی کرلیان (انرژی الکتریکی را نشان میدهد)
قابل رویت است. گروههای تخصصی از سلولها که یک اندام خاص را میسازند،
الگوهای انرژی منظمتری را نشان میدهند. این الگوهای انرژی با سیستم چاکرا
در ارتباطند و بر عملکردهای خاص بدنی تاثیر میگذارند.
در شاخه
Neurology ، نخاع را راهی میدانند برای جریان اطلاعات از مغز به بدن. نخاع
پر از اعصابی است که سیگنالهای الکتریکی را به مغز یا اندامها میفرستد.
سیستم چاکرا هم به این صورت کار میکند. چاکراها سیستمهای انرژیای
هستند که با بخشهای مختلف بدن در ارتباطند و اطلاعات را به صورت انرژی به
هم منتقل میکنند. درک چاکراها و متعادل نگهداشتن آنها میتواند انواع
مشکلات سلامتی و احساسی را بهبود ببخشد.
هفت چاکرای اصلی در بدن
انسان وجود دارد. این چاکراها در زیر لگن، پایین ناف، ناف، قفسه سینه، گلو،
پیشانی و بالای سر قرار دارند.شما میتوانید با استفاده از رنگ درمانی،
غذاها، مانتراها (صداهایی خاص و تکرارشونده در آیین هندو) و مودراها
(حرکات دست در رقص مذهبی هندوها) تعادل چاکراها را حفظ کنید.
مانترا
یک صدای خاص است. این صدا خودش توسط دستگاه عصبی ارتعاش پیدا میکند تا بر
چاکرایی خاص اثر بگذارد. همچنین نقاط بازتاب دهندهای در سقف دهان وجود
دارند که سیگنالها را به مغز میفرستند تا نقاطی خاص در بدن را تحریک
کنند. پس شما با تلفظ یک مانترا، ارتباط بین مغز و یک چاکرای خاص را با
تحریک آن نقاط بازتاب دهنده در سقف دهان افزایش میدهید.
مودرا یک
حالت دست است که الگوهای خاص انرژی را در بدن متوقف میکند. نقاط بازتاب
دهندهای در سرانگشتان شما هستند که با بخشهای متفاوت بدنتان در تماس
هستند. فعال کردن این نقاط میتواند تغییری در سیستم انرژی چاکرا ایجاد
کند.
این هفت چاکرا چه هستند؟
در اینجا به توضیح چگونگی آنها، محلشان و اینکه شما چه میتوانید انجام دهید تا آنها را به خدمت بگیرید میپردازیم:
1- root chakra
اولین
چاکرا، چاکرای اصلی است که با رنگ قرمز مرتبط است و در راس دنبالچه شما
قرار دارد. چاکرای اصلی به روده بزرگ، راست روده (مقعد)، کلیهها و غدد فوق
کلیوی مربوط میشود. این چاکرا بر نیازهای اساسی شما برای زندگی مانند غذا
و خانه تاثیر میگذارد. این چاکرا به شما کمک میکند که احساس امنیت، بقا و
حاضر بودن در زمان و مکان را داشته باشید. مشکلاتی که به چاکرای اصلی
مربوط می شوند عبارتند از مشکلات روده، دردهای قسمت پایینی پشتتان،
رگهای واریسی و مسائل عاطفی/احساسی مربوط به احساس امنیت جانی و مالی.
سبزیجات
ریشهای مانند چغندر، هویج وحشی (زردک) و روتاباگا(نوعی کلم) در زمین رشد
میکنند و نشان دهنده انرژی این چاکرا هستند. هر میوه یا سبزی قرمز رنگ
مانند سیب و انار هم این چاکرا را پشتیبانی میکنند. به علاوه پروتئین هم
میتواند به این چاکرا مربوط باشد، چون فرایند طولانی هضم آن میتواند خیلی
زمین گیر کننده باشد.
مانترای چاکرای اصلی Lam "لام" است.
2- The sacral chakra
چاکرای
sacral ، چاکرای دوم است که با رنگ نارنجی نشان داده میشود و دو اینچ
پایینتر از ناف قرار دارد. این چاکرا با دستگاه تناسلی (بیضهها، رحم و
تخمدانها) و همچنین مثانه مرتبط است. چاکرای دوم محل قدرت خلاقیت، جنسی و
احساسات شماست. مشکلاتی که به این چاکرا مربوط میشوند عبارتند از اختلالات
باروری و جنسی، درد در ناحیه باسن، عدم تعادل احساسی و مشکلات در خلاقیت
فرد !
موادغذایی که به این چاکرا کمک میکنند دانهها، آجیل و میوهها و سبزیجات نارنجی رنگ مانند پرتقال، هویج و کدو حلوایی هستند.
مانترای چاکرای خاجی "وام" Vam است.
3- The solar plexus chakra
سومین
چاکرا، چاکرای شبکه خورشیدی است که رنگ نمایانگر آن زرد میباشد و در محل
ناف قرار دارد. این چاکرا با اندامهای گوارشی (کبد، معده، کیسه صفرا،
لوزالمعده، طحال و روده کوچک) در ارتباط است. چاکرای شبکه خورشیدی همچنین
به هویت، عزت نفس، انگیزه، قدرت اراده و بلندپروازی مربوط است. مسائلی که
به عدم تعادل این چاکرا ارتباط پیدا میکنند شامل نفخ، زخم معده، مشکلات
کبدی، اختلالات غذایی، کند بودن و عدم اعتماد به نفس هستند.
برای
کمک به تعادل بیشتر این چاکرا از میوهها و سبزیجات زرد بیشتری مانند
فلفلهای زرد، لپه و کدوی زرد در غذاهای خود استفاده کنید. کربوهیدراتهای
پیچیده مانند جو دوسر و گندم هم برای چاکرای شبکه خورشیدی اهمیت دارند.
برای داشتن چاکرای سومی که کاملا تعادل داشته باشد باید از مصرف شکر سفید
به طور جدی پرهیز کنید. شکر سفید برای این چاکرا مانند سم است.
مانترای شبکه خورشیدی "رام" Ram است.
4- The heart chakra
چاکرای
قلب، چاکرای چهارم است که رنگش سبز بوده و در قفسه سینه واقع است. این
چاکرا به قلب، بازوها، ریهها و غده تیموس مربوط میشود. علاوه بر اینها
چاکرای قلب به احساسات عشق و محبت مربوط است. اختلال در این چاکرا می تواند
مشکلات قلبی، تنفسی، آسم، آلرژیها و ترس از صمیمیت به وجود بیاورد.
یک
چاکرای قلب سالم قدرت این را دارد که عشق را به یک نیروی شفادهنده تبدیل
کند. چون عشق قویترین انرژی را داراست، چاکرای قلب میتواند با بیان و
ابراز عشق به همه چاکراهای دیگر تعادل ببخشد.
مواد غذایی سبز مانند بروکلی، کلم پیچ، برگ چغندر و همه برگهای سبز دیگر راهی عالی برای متعادلسازی چاکرای قلب هستند.
مانترای چاکرای قلب "یام" Yam است.
5- The throat chakra
چاکرای
پنجم، چاکرای گلو است و رنگ آن آبی است و همانطور که از اسمش پیداست در
حلق واقع است. این چاکرا به دهان، گلو، تیروئید، غده تیروئید و مری مرتبط
است. چاکرای گلو رابطی بین قلب و ذهن ماست. مشکلاتی که به چاکرای گلو ربط
دارد عبارتند از بیماری تیروئید، گلودردهای مکرر و مشکل داشتن در بیان
احساسات.
این مرکز نمایانگر ارتباط ما با حقیقت خودمان است. یک چاکرای
گلوی سالم احساسات، افکار و عواطف دیگر چاکراها را توسط کلمات به طریقی
حقیقی و معتبر بیان میکند و بروز میدهد.
مواد غذایی که به رنگ آبی
هستند مانند بلوبری، raspberries و انجیر از میوههایی هستند که باعث
تعادل چاکرای گلو میشوند. Kelp (جلبک دریایی) هم از مواد دیگریست که
میتواند پشتیبان این چاکرا باشد.
مانترای چاکرای گلو، "هام" Ham است.
6- The third eye
چشم
سوم، چاکرای ششم بوده و رنگش نیلی است و در وسط پیشانی قرار دارد. چشم سوم
با ذهن، غده هیپوفیز، چشمها، هوش و بصیرت مرتبط بوده و مشکلاتی که به این
چاکرا مرتبط میشوند عدم تعادل در میزان هورمونها، ضعف در بینایی،
افسردگی و بصیرت پایین هستند.
هر ماده خوراکی نیلی رنگی به عملکرد چشم
سوم کمک میکند. موادی مانند سیب زمینیهای بنفش، بِلَک بری، آلو و انگور
بنفش، همگی به متعادل کردن چاکرای ششم کمک میکنند.
مانترای چشم سوم، "اُم" Om است.
7- The crown chakra
چاکرای
هفتم، چاکرای تاج سر است که رنگ آن بنفش میباشد. جایگاه این چاکرا در
بالای سر است و به غده پینهآل یا صنوبری مربوط می شود که مرکز روح و روان
ماست. اختلالات در چاکرای تاج سر عبارتند از مشکلات چرخه خواب و بیداری،
مشکل در تفکر و احساس جدا بودن از جسم خود یا دیگران و ناراحتیهای روانی.
با
اینکه مواد غذایی بنفش رنگ مانند بادنجان میتوانند این چاکرا را تغذیه
کنند، چاکرای تاج سر با دیگر چاکراها در این زمینه که بیشتر حالتی "معنوی"
دارد تا "مادی" متفاوت است. بنابراین، غذای حقیقی چاکرای تاج سر هوای تازه،
نور خورشید و در طبیعت بودن است.
مانترای "اُم" برای این چاکرا هم استفاده میشود.
منبع :آی بانو
ساعات کار طولانی در سلامتی، آسایش و
روحیهی افراد اثرات منفی دارد. آسیب دیدگی و تصادفات ، خستگی و مشکلات در
خواب ،ایجاد مشکلات عضلانی و استخوانی و بیماریهای قلب و عروق از عوارض
این نوع کارکردن است.
هیچکس با کار کمتر کارآفرین نمیشود. در واقع
خیلی از کارآفرینان شبانه روز دیوانهوار کار میکنند. کار زیاد باعث
افتخار افراد است اما آیا ما باید زمان زیادی را به کار اختصاص دهیم و چند
ساعت کار در هفته بازدهی مناسبی را خواهد داشت؟
بعضی از کارفرمایان
با دادن برنامههای کاری دیوانهوار کارمندان را به کار بیشتر وا میدارند
در صورتی که اگر ساعت کاری را پایین بیاورند و تمرکز را بر روی کیفیت کار
قرار دهند در نهایت به نتیجهی سازندهتری دست خواهند یافت. کتابهای زیادی
در این مورد نوشته شده است. مطالعات انجام شده بر روی تعدادی از
کارآفرینان انگلیسی نشان می دهد آنها به طور متوسط ۵۲ ساعت از هفته را به
کار اختصاص میدهند که ۶۳ درصد بیشتر از متوسط کار در آن کشور است و همین
عاملی برای عصبی شدن و کاهش کارایی آنها میشود.
مسئلهای که باید
به آن توجه شود این است که برای بیشتر مردم بیشتر از ۴۰ ساعت در هفته کار
کردن بینتیجه خواهد بود. سارا رابینسون در مقالهای بحث برانگیز دلایل
انتخاب ۴۰ ساعت کاری در هفته به عنوان ساعات موثر کاری را اینگونه شرح
میدهد:
نه تنها کارکردن بیشتر از ۴۰ ساعت در هفته
به طور کوتاه مدت باعث کاهش کار مفید میشود بلکه در طولانی مدت نیز باعث
فرسایش کاری میشود و راندمان کل سیستم را پایین میآورد. از آنجا که
بیشتر از ۸ ساعت کار در روز شما را خسته میکند، در طول هفته زمانی برای
رفع این خستگی به دست نمیآید و همین باعث میشود هرروز خستهتر و
بیمیلتر از گذشته به محل کار خود بروید.
در کوتاه مدت نباید هر
هفته ۶۰ یا ۷۰ ساعت از وقتتان را به کار اختصاص دهید بلکه با ۴۰ ساعت کار
مفید میتوانید راندمان و بهرهوری بالاتری را در شغل خود داشته باشید.
اما
برنامهی کاری روزانهی شما به چه ترتیبی باید باشد؟ برای پاسخ دادن به
این سوال از خود بپرسید که به کدام یک از ۳ موجود زیر نزردیکتر هستید،
چکاوک، جغد یا مرغ مگسخوار.
چکاوک
چکاوک
حیوانی است که معمولا به سحرخیزی شناخته میشود. از نظر سنی به افراد مسن
نزدیکتر است و صبح زود برای یافتن اولینها بیدار میشود. یعضی از دیگر
مشخصات شخصیت چکاوکها عبارتند از :
– کارایی بالاتر در اواخر صبح
– بیشترین آمادگی در حدود ظهر
– بیشترین فعالیت حدود ۲:۳۰ بعد از ظهر
– معمولا چرت نمیزنند.
– ترجیح میدهند صبحها به ورزش بپردازند.
– وعدهی غذایی مورد علاقهشان صبحانه است.
– غروبها از خستگی بیحال میشوند.
جغد
واضح
است که جغد پرندهی شب است و از نظر سنی به جوانترها بیشتر شباهت دارد.
ویژگیهای افرادی که در دستهی جغدها قرار میگیرند شامل نکات زیر است:
– بیشترین آمادگی در حدود ساعت ۶ بعد از ظهر
– بیشترین فعالیت در حدود ساعت ۵:۳۰ بعد از ظهر
– در طول روز چرت میزنند.
– وعدهی غذایی مورد علاقهی آنها شام است.
– شبها پر از انرژی هستند.
مرغ مگسخوار
اما
دستهی سوم افرادی هستند که اگر لازم باشد میتوانند صبحهای زود بیدار
شوند و با بیدار ماندن تا پاسی از شب نیز مشکلی ندارند. به قول معروف آنها
مانند شمعی هستند از هر دو طرف میسوزد.
این که شما در دستهی سحرخیزان قرار بگیرید یا شب زنده داران به ساعت بیولوژیکی و ریتم شبانهروزی بدن شما باز میگردد.
موسسهی ملی علوم پزشکی در توصیف ریتم شبانهروزی میگوید:
تغییرات
رفتاری، روانی و فیزیکی بدن انسان که در یک چرخهی ۲۴ ساعته اتفاق
میافتد.این تغییرات جواب بدن شما به میزان نوری است که از محیط دریافت
میکند به عنوان مثال در حالی که برای بعضی افراد بیدار شدن در صبح زود
کاری سخت و طاقت فرسا است عدهای دیگر نمیتوانند تا دیروقت بیدار بمانند.
با
این که ممکن است فردی که جزو دستهی جغدها قرار میگیرد برای مدتی با
بیدار ماندن تا دیروقت به سحرخیزی عادت کند اما هر فرد بهترین کارایی را در
زمانی که فیزیولوژی بدنش بر روی آن تنظیم شده است به دست میآورد. اگر
بیشترین کارایی را در صبحها دارید پس باید همان وقت نیز به کار بپردازید و
اگر ترجیح میدهید بیشتر بخوابید و تا غروب کارهای خود را انجام بدهید
بنابراین بهتر است زمان کاری خود را بر روی آن زمان تنظیم کنید.
اگر
میخواهید بهرهوری مناسب را در کارتان به دست آورید بهتر است روزانه ۸
ساعت کار کنید، در غیر این صورت زحمت شما مانند فشار دادن دیوار بیهوده
خواهد بود. به ساعت بیولوژیکی بدنتان اهمیت بدهید، چیزی که مشخص میکند چه
زمانی در روز موفقیت بیشتری به دست خواهید آورد ریتم شبانهروزی بدنتان
است.
منبع : دلگرم
به طور حتم یکی از بلاهای جوامع مدرن، میزان بالای استرسی است که هر روزه داریم؛ و در عین حال، دایما نگران مسایل پیش روی خود هستیم.
آیا
شما بیش از حد نگرانید؟ چطور بفهمیم میزان اضطرابمون عادیه یا نه؟ این راه
کارهای ساده رو به کار ببرید تا بر نگرانیهای خودتون غلبه کنید.
اگر
فکر میکنید که نگرانیهای شما از حد معمول بیشتره، بدونید که تنها شما
اینطوری نیستید. خیلی از آدمها اضطراب دارند و این حس اضطراب، مضطرب ترشون
می کنه؛ نمی دونند که آیا حالشون خوبه، آیا سالم و نرمال هستند یا نه ؟
احتمالا جواب همه این سوالها، مثبته! پس بیاید بعضی از این نگرانیها رو
کنار بذارید.
سطرهای اولیه درباره منشا استرسه. هرچی بیشتر تلاش
کنید که نتیجه کارهاتون منفی نباشه، استرستون بیشتر میشه. وقتی در محل
کارتون هستید؛ محدودیتها، ترس از سرزنش رییس و یا مشکلات با همکاران از
عوامل استرسزا محسوب میشن و توی خونه؛ بچه ها، مشکلات مالی و یا به هم
خوردن رژیم لاغری، مسایل نگرانکننده هستند.
بالاخره هر کسی گاهی احساس
نگرانی میکنه. زمانی که سعی دارید، از اتفاقات ناخوشایند اجتناب کنید و همه
چیز خوب پیش بره؛ استرس و ترس عکسالعمل های کاملا طبیعی به حساب میان.
زمانی که اضطراب تمام وجودمون رو احاطه می کنه، باید چه کار کرد؟
هنگامی که مضطرب هستید، گوشه ای خلوت پیدا کنید، یک لیست بنویسید از افکار منفی که سعی دارید ازشون اجتناب کنید.
بعد از خودتون بپرسید، برای مقابله با این افکار منفی توی لیست، کاری از من ساخته است؟
بیاید
با مواردی از لیست شروع کنیم که جواب "نه" است (چیزهایی که امکان تغییرش
نیست). وقتی استرس برای چیزهایی باشه که شما نمیتونید تغییرش بدید، نگرانی
شما بیشتر میشه. کاری از شما ساخته نیست که نتیجه رو عوض کنید! پس یه راه
حل پیدا کنید که از این سکون، غوطه خوردن در گرداب نگرانیها و اضطراب
دورتون کنه، و یا از این سردرگمیهای احساسی نجاتتون بده!
ماه اکتبر، ماه جهانی آگاهی بخشی در مورد
سرطان سینه است، اطلاع رسانی در این زمینه می تواند جان شما و عزیزانتان را
نجات دهد، در این مورد غفلت نکنید !
geralyn lucas، زنی 47 ساله و
نویسنده کتاب "بازگشت به زندگی" است که در رویارویی با بیماریاش
آموختههای خود را از عشق و زندگی با ما تقسیم میکند:
درست یک روز
بعد از تولد ۲۸ سالگیام باید تحت عمل جراحی سینه قرار میگرفتم و من کاملا
مطمئن بودم که بعد از این جشن تولدی برای من نخواهد بود. نگران بودم که
حتی به سی سالگی هم نرسم، اما رسیدم و بعد هم به چهل سالگی قدم گذاشتم. من
از سرطان جان سالم به در بردم، نه به این دلیل که مثبتاندیش و خوشبین
بودم بلکه به این دلیل که در مراحل اولیه سرطان، به آن پی بردم و
شیمیدرمانیهایم موثر واقع شد.
بیماری وحشتناکی است و سایهاش
همیشه بر سرم سنگینی میکند. برخی از آنهایی که بر سرطان غالب شدند، آن را
یک موهبت تلقی میکنند، اما مطمئنا من جزء آنها نیستم.
برای دستیابی به
خرد راههای هموارتر و سهلتری هم وجود دارد. اما سرطان موجب شد که دیدی
متفاوت به زندگی پیدا کنم، با معضلی روبرو شدم که به اهمیت زندگی و زنده
بودن پی بردم.
اینها درسهایی مهم هستند که به من آموختند، حقیقت زندگی چیست:
خود را درکار غرق نکنید
قهرمان زندگی من یعنی پرستار بخش انکولوژی، همیشه میگفت: هیچکس در بستر مرگ آرزو نمی کند کاش زمان بیشتری کار کرده بودم !
اندام خود را تحسین کنید
عهد
ببندید که هنگامی که در آیینه نگاه میکنید رشادت و زیبایی خود را ببینید و
نه عیب و نقصها را. اکنون که به خود مینگرم ابتدا به چشمهایم توجه
میکنم و نه به جای زخم سینهام.
منتظر پیشامدهای خوب باشید
گاهی
اتفاقات وحشتناکی مانند تشخیص سرطان در بدن شما، ممکن است غافلگیرتان کند،
اما به یاد داشته باشید که گاهی هم اتفاقات شگفتآوری موجب غافلگیری شما
میشود.
لیست طلایی خود را بنویسید
من
از عبارت لیست کارهای پیش از مرگ متنفرم، پس لیست خودم را لیست طلایی
نامگذاری کردم. شما چه چیزهایی در آن مینویسید؟ همه کارهایی که آرزو
داشتید که انجام دهید، اما از آنجایی که همیشه خیلی ترسو بودید به تعویق
افتادهاند، همه را امتحان کنید.
با مادر خود مهربانتر از همیشه باشید
من
و دخترم همدیگر را دیوانه میکنیم؛ مادرم همیشه میگوید که من از این هم
دیوانهکنندهتر بودم. متاسفم، مامان. دوستت دارم. هیچگاه برای سروسامان
دادن به رابطه مادر دختری دیر نیست.
بیشتراز قبل خوش بگذرانید.
فرصت بیشتری برای تفریح در نظر بگیرید، شاد باشید و از زیباییها لذت ببرید.
خود را غرق در کاری که از آن لذت میبرید
کنید و خوشبختی در زندگیتان جریان خواهد یافت! به اصطلاح جریان انرژی خود
را بیابید و شادی واقعی را تجربه کنید !
دفعه دیگری که رئیستان مچ
شما را سر کار در حال بازی سودوکو گرفت، به او بگویید که یک کارمند
خوشحال، یک کارمند خلاق خواهد بود! مدارک علمی میتوانند از شما حمایت
کنند! درگیر شدن در یک موقعیت که مهارتهایتان را به چالش میکشد ممکن
است باعث ایجاد تجربه ای برایتان شود که روانشناسان آن را "جریان انرژی"
مینامند.
کسانی که "جریان انرژی" را در زندگی خود حس میکنند،
عموما از سایرین خوشحالتر بوده و احساس موفقیت بیشتری میکنند.اما چگونه
باید این جریان انرژی را پیدا کنیم ؟ خبر خوش این است که تقریبا همه
میتوانند راهی پیدا کنند تا "جریان انرژی" را در زندگی خود افزایش دهند.
این
اصطلاح که به وسیله روانشناسی به نام Mihaly Csikszentmihalyi ابداع شده،
به نوعی از غرق شدن کامل گفته میشود که موجب احساس لذتی درونی در افرادی
میشود که اقدام به فعالیتهایی میکنند که به آنها اجازه میدهد تا جلوی
هرگونه تاثیر خارجی را بگیرند.
چیک سنت ماهای در کتاب خود "یافتن
جریان انرژی" مینویسد: ورزشکاران به این حالت "درقلمرو بودن"،
عارفان به آن "جذبه" و هنرمندان و موسیقیدانان به آن "جذبه زیبایی"
میگویند. فعالیتهای جریان انرژی باعث میشوند تا شما از جهان خاکی رها
شده و زندگی را بطور تمام و کمال و با حواس جمع تجربه کنید.
آرت
مارکمن، پروفسور روانشناسی گروه آموزشی دانشگاه تگزاس در آستین میگوید
اغلب افراد چنین وراروی را تجربه می کنند. شما هنگام نقاشی چنین خلسهای
را تجربه میکنید؛ وقتی با دقت تمام مشغول بازی شطرنج هستید یا هنگامی که
غرق در حساب و کتابهای مالیاتی خود میباشید.
برای شناخت
فعالیتهایی که شما را در خود غرق میکنند، سعی کنید خاطرات روزانه خود
را بنویسید، خاطراتی که بیانگر وقایع هرروز و تاثیرات آنها بر خلق و خوی
شماست. اینگونه میتوانید بخشهای لذتبخشتر زندگی را مشخص کنید و بدین
وسیله بیشتر خود را مشغول انجامشان کنید.
برای تمام خانمهای شاغل آن هم از نوع
همسر و مادر اولویتبندی و کمبود زمان چالش بزرگی است و مدیریت وظایف خانه و
بیرون مهمترین دغدغه آنهاست؛ مادرانی که حدود 40 ساعت خود را در هفته کار
کرده و برای اینکه همزمان مادر، همسر و کارمند نمونهای باشند، تلاش زیادی
میکنند؛ تلاشهایی که رسیدگی به امور خانه، وقت گذاشتن برای فرزندان،
خرید، رفتوآمد با اقوام، بودن در کنار همسر، دیدار دوستان و... گوشهای از
این انتظارات است و نتیجهای جز خستگی ندارد.
از بین رفتن این همه
دغدغه و انتظار شاید کار غیرممکنی برای شما خانمهای شاغل باشد اما با این
10 نکته کلیدی و مدیریت زمان میتوانید تمام وظایف خود را با فراغ بال و
لذت بیشتری انجام دهید.
1. راس ساعت معین، کارتان را ترک کنید.
در
هر صورت مادر شاغل بودن ذهن شما را بهگونهای متمرکز میکند تا بدانید
که دیگر تمایلی به امور بیحاصل و بیهوده ندارید و سعی میکنید هرچه زودتر
کارهایتان را در محل کار انجام دهید و به خانه برگردید. فراموش نکنید
درمواقع لازم «نه» بگویید.
نه گفتن برای زمانی که کسی از شما
میخواهد تا پروژهای اضافی را قبول کنید یا تا دیروقت کار کنید و بهجای
شخص دیگری در محیط کار خود باشید، به این فکر کنید که دیگر وقت شما فقط به
خودتان اختصاص ندارد و فرزند و همسر شما در خانه منتظر شما هستند تا هرچه
زودتر شما را ببینند.
2. انتظارات معقول داشته باشید
در
اولین قدم باید برنامهریزی کردن را بیاموزید و به کار ببندید. باور داشته
باشید یا نه، برنامهریزی کردن کمک میکند همه کارهایتان را بهموقع و
بدون استرس انجام دهید. هرشب دو دقیقه از وقت خود را برای اولویتبندی
کارهای فردا یا حتی چند روز آینده بگذارید. این کار به شما کمک میکند تا
کارهایتان را باتوجه به میزان اهمیت آنها انجام دهید.
بپوش، بدو، بیا،بپز،برو ...!
مثلا
کارهایی مثل سر زدن به مدرسه بچهها، اتو کردن لباسها، خرید خواربار یا
شستن لباسهای کثیف را به آخر هفتهها موکول کنید. علاوه بر این هر آخر
هفته میتوانید منوی غذای هفته بعد خود را بنویسید. به این ترتیب در طول
هفته دیگر نگران اینکه چه غذایی درست کنید، نخواهید بود.
3. دنبال اولویتها باشید
مشخص
کردن اولویتها بهطور واضح و روشن، اولین و ضروریترین مرحله در حفظ
تعادل در زندگی است. نکته مهم در این زمینه آن است که مشخص کنید، میخواهید
اولویتهای واقعی شما چه باشند نه اینکه فکر و تخیل خود را از اولویت مطرح
کنید.
اگر قرار باشد زندگیتان فقط روی یک چیز متمرکز شود، آن
چیست؟ و دومین، سومین، بعدی و بعدیها؟ اگر صادقانه و با فکر پاسخ دهید چند
اولویت اصلی شما مشخص میشود که ممکن است این موارد را شامل شود: فرزندان،
همسر، شغل، ارتباطات، مسائل مذهبی، سلامت، ورزش، هنر، سرگرمی و سفر. حالا
یاد بگیرید حین کار روی هر اولویت تمام تمرکزتان را فقط روی همان داشته
باشید مثلا وقتی با بچهها هستید به کار فکر نکنید و تمام فکرتان با آنها
باشد.
4. کار امروز را به فردا نسپار
یکی
از کارهایی که هرگز نباید انجام دهید همین موکول کردن کارها به بعد است.
همسر و فرزندان شما بیشک دوست دارند وسایل و لباسهایشان برای رفتن سر
کار و مدرسه آماده باشد بنابراین یک ربع از وقت شبانه خود را برای آماده
کردن لباسها، بررسی تکالیف فرزندان، شستن و آماده کردن وسایلی که برای
صبحانه به آنها نیاز دارید، بگذارید چون اینها دقیقا کارهایی هستند که
میتوانید شب قبل انجام دهید تا صبح راحتتر باشید. به علاوه اگر شما این
کارها را هر شب قبل از رفتن به تختخواب انجام ندهید استرس روز بعدتان را
افزایش خواهید داد.
5. از استراحت خود نزنید
بسیاری
از خانمها بهویژه مادران شاغل تصور میکنند به منظور انجام تمام کارهای
بیرون و داخل منزل میتوانند وقت خواب و استراحت خود را کاهش دهند. یعنی
عموما شبها تا دیروقت کارهای منزل را انجام میدهند و صبح هم که باید زود
بیدار شوند و از منزل خارج شوند.
گفتنی است این نوع زمانبندی فقط
در کوتاهمدت و بهصورت موقتی امکانپذیر است و پس از مدتی موجب میشود شما
دچار خستگی مفرط و ضعف شوید. در این صورت، نه میتوانید مادری شاد و سرحال
برای فرزندتان باشید و نه فردی موثر در محل کار. پس بهتر است زمان بیداری
را با مدیریت مناسب تنظیم کنید و به کارها بپردازید اما حتیالامکان شبها
زودتر بخوابید یا اگر نمیتوانید عصرها کمی استراحت کرده و بقیه کارهایتان
را انجام دهید.
6.
تقریبا بیشتر مادران شاغل از آنجا که همیشه کارهای عقبافتاده زیادی برای
انجام دادن دارند، از نخستین برنامهای که صرفنظر میکنند، گردشهای
خانوادگی و برنامههای تفریحی است. مدیریت زمان به شما کمک میکند تا بخشی
از برنامه هفتگی خود را به دید و بازدید و انجام تفریحات موردعلاقه
خانوادهتان اختصاص دهید؛ تفریحاتی که هم فرزند و همسر شما از بودن کنارتان
لذت خواهند برد و هم نیروی تازهای به شما برای شروع هفتهای بهتر میدهد.
7. چارچوب تعیین کنید
مادران
موفق همان 24 ساعتی را دارند که شما دارید. عدهای هر روز ساعت 17:30 به
خانه میروند و با خانواده و فرزندان وقت میگذرانند. عدهای هر سال بیش از
50 کتاب میخوانند. آنها همیشه در حال کار نیستند و به تفریح و استراحت
اهمیت میدهند. آیا عجیب نیست؟ مادران موفق اینطور زندگی میکنند و در
مقابل افراد زیادی وجود دارند که زندگی خود را وقف کار کردهاند و شاید
روزها در محل کار میمانند و درعینحال نه کارشان عالی است و نه زندگی
شخصیشان.
خانمهای موفق شاید هزاران کار برای انجام دادن دارند ولی
برای خود محدودیتهای خاصی تعریف کردهاند تا زندگیشان متعادل و متوازن
باشد. البته واضح است که درباره شرایط استثنایی صحبت نمیکنیم. برای هر
کدام از ما شاید پیش بیاید که مجبور شویم تا صبح کار کنیم. شاید زمانی
نتوانیم با خانواده شام بخوریم. شاید مدتی فرصتی برای تفریح و رفتن به
استخر شنا نداشته باشیم. این موارد طبیعی است ولی نباید تبدیل به عادت شود.
8.
بهترین حالت برای مادران شاغل، داشتن شغلی نیمهوقت است که این امکان را
فراهم میکند تا زمان بیشتری در کنار کودکشان باشند و در این صورت هم از
استرس کمتری برخوردار خواهند بود و آرامش خاطر بیشتری خواهند داشت. از
آنجایی که آستانه تحمل خانمهای شاغل بسیار پایین میآید و به دلیل مشغله
زیاد و مراقبت نکردن از خود دچار فرسودگی و افسردگی میشوند بنابراین انجام
چند وظیفه با هم نهتنها سردرگمی شما را بیشتر میکند بلکه باعث میشود
هیچکدام از کارهای شما با کیفیت پیش نرود. انجام دو مسئولیت فیزیکی بهطور
همزمان وقت خالی برای شما باقی نمیگذارد و باعث میشود یکی از آن وظایف
را درست انجام ندهید.
9. کمک بخواهید
انجام
امور خانه و خانواده یکی از وقتگیرترین کارهای یک مادر است که اغلب
شکایتهای مادران شاغل به آنها برمیگردد. درست کردن غذا، شستن ظروف، نظافت
منزل، شستن لباسها و اتو کردن از کارهایی است که میتواند تمام زمانی که
از سر کار به خانه بر میگردید را به خود اختصاص دهد. اما نکته مهم اینجاست
که شما برای این کار باید با همسر خود صحبت کنید تا با تقسیم وظایف او
مسئول رسیدگی به برخی امور باشد. اگر فرزندی هم دارید که به سنی رسیده است
که توانایی کمک در امور منزل را دارد، از او هم کمک بخواهید تا علاوه بر
درک حس مسئولیتپذیری، باری از دوش شما هم برداشته شود.
10. یا خانه یا کار
در
خانه کارهای اداری را فراموش کنید و در اداره مرتبا به خانه زنگ نزنید.
تنها به این صورت است که شما میتوانید بیشترین استفاده را از ساعات خود
ببرید و موثر باشید. وقتی در خانه هستید تلفن همراهتان را خاموش کنید یا
تنها به پیامک جواب دهید. استراحت کنید، نباید تمامی انرژی خود را صرف
زندگی خانوادگی و کاریتان کنید. گرچه هر دوی آنها به شما نیاز مبرم دارند
اما فراموش نکنید که شما هم باید برای خودتان وقتی قائل شوید.
منبع:مجله زندگی ایده آل
هر روز افراد بسیاری را میبینیم که استرس
زیادی را تحمل میکنند. آنها گاهی این استرس را به اطرافیان خود نیز منتقل
میکنند. این آدمها اسمشان دلواپسان است! در این شماره به کمک سیدعلی
دربانی، کارشناس ارشد مشاور خانواده در مورد زبان بدن و شناخت این افراد
برایتان میگوییم.
تعریف دلواپسی و استرس
استرس
حالتی است که شما در واکنش به فشار دنیاى بیرون (مدرسه، محیط کار،
خانواده، دوستان و . . . ) یا دنیای درون (تمایل به موفقیت، میل به پذیرفته
شدن و ترس . . . ) احساس مىکنید. به عبارت دیگر به واکنشهای فیزیکی،
ذهنی و عاطفی گفته میشود که در نتیجه تغییرات و نیازهای زندگی فرد،
تجربه میشوند. تغییرات میتوانند بزرگ یا کوچک باشند. پاسخ افراد
به تغییرات زندگی متفاوت است. استرس مثبت میتواند یک
انگیزشدهنده باشد در حالی که استرس منفی میتواند درزمانی که این
تغییرات و نیازها، فرد را شکست میدهد، ایجاد شود.
استرس واکنش طبیعى افراد در هر سنى است. استرس از غریزه فرد در محافظت از خویش در برابر فشار عاطفى یا جسمى و مقابله با خطر نشات مىگیرد. در واقع اندکى استرس لازم است. بیشتر ما بدون احساس رقابت نمىتوانیم در ورزش، موسیقى، کار و مدرسه موفق شده و به کمال برسیم و بدون استرس بیشتر ما پروژهها یا کارهاى خود را بهموقع به پایان نخواهیم رسانید.
زبان بدن دلواپسها
افراد مضطرب تنش حرکتی دارند و به طور قابل رویتی لرزانند (دست یا پاها)، چهره درهم، پیشانی پر چین و چروک، نفس تند، رنگ پریده، عضلات منقبض، پلک زدن مداوم در آنها دیده میشود. آنها در اثر کوچکترین عامل ترسآور از جا میپرند.
تعرق زیاد مخصوصا در دستها از دیگر
نشانههای فرد دلواپس است. آنها همیشه گوش بهزنگ هستند، گلویشان دائم خشک
میشود، صدایشان لرزان بوده و با تن پایین، زمان نشستن به سمت در متمایل
هستند و آماده فرار، در محلی که مینشینند بیقرارند، مدام به صورتشان دست
میزنند و جویدن ناخن و دور آن و کندن لب به وسیله دندان از دیگر
نشانههای افراد دلواپس است.
به تنفس توجه داشته باشید، مردم هنگامی
که مضطرب میشوند، نفسشان سریعتر و کمعمقتر از حد معمول میشود یا
ممکن است کمی عمیقتر نفس بکشند همچنین ممکن است گلوی خود را چند بار صاف
کنند، آه کشیدن نیز نشانهای از اضطراب است. حرکات چشمی سریع و نداشتن تماس
چشمی با شما از دیگر علائم اضطراب است. افراد مضطرب معمولا سر خودکار،
مداد، ناخن و لب خود را میجوند.
ناخنهایت را نخور
پوستپوست
شدن و کنده شدن مکرر پوست دور ناخن میتواند نتیجه یک عادت عصبی ناشی از
استرس باشد. عادتهای عصبی مثل خوردن ناخن نحوه عملکرد ما برای گریز از
استرس پرت کردن حواسمان است. بهعلاوه خوردن ناخن یا کندن پوست اطراف آن
روشی معمول برای زنان به منظور غلبه بر احساسات، اضطراب و استرس است.
کارشناسان میگویند استرس میتواند باعث پوسیدگی دندانها شود بهویژه وقتی
که فرد هنگام شب یا در طول روز دندانهای خود را روی هم فشار دهد یا به
اصطلاح دندانقروچه کند.
هرچند ممکن است عجیب به نظر برسد اما پوست
میتواند دستگاه سنجش مناسبی برای اندازهگیری سطح استرس باشد. استرس
میتواند باعث خارش شود و لکههای قرمزرنگی روی پوست ناحیه معده، کمر،
بازوها و صورت ایجاد کند. محققان هنوز مکانیسم این تاثیر را نمیدانند.
دلواپسها حالت تهوع دارند
آیا
تا به حال پیش آمده که از وضعیت سلامت کسی که دوستش دارید، نگران باشید و
در حالی که به این موضوع فکر میکنید، ناگهان احساس تهوع کنید؟ استرس
میتواند باعث دل بهمخوردگی شود و حالت تهوع میتواند پیامد نگرانی باشد.
نگرانی از سلامت خود یا افراد نزدیک امری طبیعی است.
دلواپس نباش چاق میشی
استرس
از چهار جنبه فرد را تحت تاثیر قرار میدهد؛ رفتار، فیزیولوژی، تفکر و
احساس. همانطور که میدانید کمتر بیماری هست که با استرس و اضطراب ارتباط
نداشته باشد. استرس و اضطراب میتواند ریشه بسیاری از امراض باشد، در
اختلالهای روانی اضطراب حرف اول را میزند.
تحقیقات نشان میدهد که در بدن زنانی که
مدام استرس دارند، به طور متوسط 104 کالری کمتر سوخته میشود و همین امر
عامل بروز چاقی و اضافه وزن است. ذخیره روزانه 104 کالری بیشتر در بدن،
معادل 5 کیلوگرم وزن اضافی در سال است. استرس همیشگی میتواند به قلب آسیب
برساند و حتی گرفتگی شریانهای قلبی را تشدید کند.
نشانه بیماری است
آیا
احساس وارفتگی و تنبلی دارید؟ این حالت هم میتواند نتیجه استرس باشد.
هورمونهای استرس باعث افزایش آدرنالین در بدن میشوند که حاصل آن ایجاد
خوابآلودگی است. استرس همچنین کیفیت خواب را تحریک میکند بنابراین خسته و
تحریکپذیر از خواب بیدار میشوید. استرس مزمن میتواند واقعا اندازه
هیپوکامپ را در مغز کاهش دهد.
این بخش از مغز در بعضی از عملکردهای
حافظه نقش دارد. خوشبختانه وقتی سطح استرس کاهش یابد دوباره کارکرد مغز به
شرایط ایدهآل بازمیگردد.
راستی! در اتومبیل را قفل کردم؟
استرس
و اضطراب میتواند روی هر کار و افکار ما تاثیر مخرب خود را برجای بگذارد.
زمانی که شما نمیتوانید تصمیم بگیرید درگیر استرس هستید. استرس سبب
آشفتگی و فقدان تمرکز میشود. برای مثال صبح که از خواب بیدار میشویم با
جمله «وای دیر شد!!!!» از خواب بیدار میشویم، با توجه به اینکه استرس
داریم صبحانه را نمیتوانیم با آرامش بخوریم، با لباسی که گاهی نامرتب است
از منزل خارج میشویم و در راه اداره به این فکر میکنیم که نکند شیر گاز
را باز گذاشته باشم؟ راستی در را قفل کردم؟
همیشه عضلاتمان منقبض و
ذهن درگیر هزار نکند است؛ نکند رئیسم مرا دعوا کند؟ نکند همکارانم علیه من
حرف بزنند؟ نکند فرزندم در مهد کودک زمین بخورد؟ نکند کارهایم را نتوانم
کامل انجام دهم؟ راستی در اتومبیل را قفل کردم!؟ و هزار نکندهای دیگر.
همچنین استرس میتواند ناشی از عصبانیت، اعتماد به نفس پایین،
افسردگی، بیتفاوتی، تحریکپذیری، ترس و اشکال در تمرکز، احساس
گناهکاری، نگرانی، بیقراری و وحشت نیز باشد.
منبع:مجله زندگی ایده آل