این روش بازاریابی بسیار مفید است و تحقیقات نشان دادهاند که میتواند در تصمیم کاربران تأثیر بگذارد و آنها را تشویق کند تا برای کسب اطلاعات بیشتر به وب سایت شما مراجعه کنند. پس همین امروز شروع کنید و لیست ایمیل خود را بسازید.
همچنین شما میتوانید با ارائه توضیح و لینک حفظ اطلاعات و رعایت حریم خصوصی به کاربران اطمینان بیشتری بدهید. این عامل به شما کمک میکند که کاربران بیشتری به سایت شما اعتماد کرده و در خبرنامهی آن عضو شوند، شما میتوانید یک صفحه خوب درباره خودتان بسازید و با توضیح درباره شرکت اعتماد مشتریان به خودتان را نشان دهید.
علاوه بر عنوان مناسب شما باید محتوایی واضح را برای کاربران در نظر بگیرید که فهم آن پیچیده و زمانبر نباشد تا بتواند در نگاه اول که مخاطب به پیام شما میاندازد او را جذب کند. در پیام خود از دکمههای جذاب و امکان دنبال کردن لینکها استفاده کنید. اگر هم تازه کار هستید و بار اولتان است که ایمیل تبلیغاتی ارسال می کنید حتما نکاتی در مورد ایمیل تبلیغاتی را بخوانید که برای شما تهیه شده است.
امروزه با بررسیهای علمی دریافتهاند افکار منفی میتواند بهسرعت ترکیب شیمیایی خون را تحت تاثیر قرار دهد. در روانشناسی، گروهی از بیماریها را «سایکوسوماتیک» یا «روانتنی» مینامند که شامل بیماریهایی است که تحت تاثیر مستقیم فکر و باور ما بر روی جسم مان است.
قطعا تاکنون به میگرن یا سردردهای
عصبی دچار شده یا در میان اطرافیان خود متوجه شدهاید که بر اثر شنیدن یک
خبر ناخوشایند یا یک عصبانیت حاصل از مشاجره، شخصی به معده درد عصبی مبتلا
شده است.
سیستم باورها و انتظارات ما نیز میتواند منجر به بیماری
شود؛ مثلا بعضی از افراد، الگوهای عجیبی برای بیماریهای خود دارند. اگر
عطسهای کنند، بلافاصله یک هفته مرخصی تقاضا کرده و پیشبینی میکنند که
سرمای شدیدی خواهند خورد و از قبل خود را تا مرز نابودی پیش میبرند.
سندروم
«قربانی کلاسیک» با عباراتی نظیر «من به بدبختی عادت دارم، به خندهام
نگاه نکنید یا دلم پر از غصه است و...»، یکی دیگر از علتهای روانی شکست و
افسردگی است. احساسات و عواطفی که سرکوب میشوند و به زبان نمیآیند،
سلامتی را تحتتاثیر قرار میدهند.
برای اینکه شاداب و تندرست
باشیم، باید احساسات مثبت درونمان را تقویت کنیم. حواسمان باشد که ذهن ما
معمار جسم ما است و جسم ما بازتابی از اندیشههایمان.
بیماریهای روان تنی،بیماری های تحت تاثیر مستقیم فکر و باور ما بر روی جسم مان است
دوستان خوبم!
داشتن محیط کار سالم، یک معادله ی برد-برد برای هر دو طرف است؛ هم کارفرما و هم کارمند. لای استرینگر، متخصص طراحی محیط کار و نویسنده، در مورد اینکه مدیران کسب و کار ها چگونه می توانند محیط کار کارکنان خود را سالم و با نشاط نگه دارند توصیه هایی دارد که در ادامه آنها را از نظر خواهید گذراند...
اگر یک چیز باشد که اکثریت قریب به
اتفاق کارکنان در موردش هم فکر باشند، آن چیزی نیست جز اینکه محیط های کاری
امروز، از لحاظ سلامت جسمی و روحی افراد مشغول در آنها، در وضعیت مطلوبی
قرار ندارند.
کمبود یا نبود پنجره و نور طبیعی، میز و صندلی های نه
چندان راحت، جلسات متعدد، پشت میز نشینی های طولانی، و زل زدن های مداوم
به صفحه ی نمایشگر، مشکلات رایج محیط های کاری امروز هستند. کافی است تغذیه
ی نامناسب را نیز به این فهرست بیافزایید تا تمام مواد لازم برای استرس را
در اختیار داشته باشید.
توصیه هایی برای داشتن یک محیط کار شاداب و سالم
لای
استرینگر، متخصص طراحی محیط کار و نویسنده، در مورد اینکه مدیران کسب و
کار ها چگونه می توانند محیط کار کارکنان خود را سالم و با نشاط نگه دارند
توصیه هایی دارد که در ادامه آنها را از نظر خواهید گذراند. داشتن محیط کار
سالم، یک معادله ی برد-برد برای هر دو طرف است؛ هم کارفرما و هم کارمند.
۱- به کارکنان خود حق انتخاب بدهید
مطالعات
نشان می دهند کارمندانی که کنترل بیشتری روی کار و محیط کار خود دارند،
کمتر به استرس و بیماری دچار می شوند. پژوهش های یاد شده همچنین حکایت از
آن دارند که کنترل بیشتر بر این موارد، راندمان کارکنان را نیز افزایش
خواهد داد.
در مورد اینکه چطور می توانید در محیط کار، انتخاب های
بیشتری در اختیار کارکنان خود قرار دهید با آنها صحبت کنید. محل، زمان و
نحوه ی کار کردن آنها می تواند موضوع چنین گفتگویی باشد. به آنها اجازه
دهید گاهی اوقات از منزل کار کنند. برنامه ی انعطاف پذیر تری برایشان در
نظر بگیرید. می توانید فضای کار آنها را نیز با توجه به تمایلات شخصی شان
بازآرایی کنید.
۲- طبیعت گرایی را در محیط کار ترویج کنید
اول
از همه اینکه همه ی ما گرایش قدرتمندی به قرار گرفتن در طبیعت داریم. بودن
در طبیعت و قرار داشتن در میان نماد های آن از این جهت در وجود ما ریشه
دارد که بخش اعظم تاریخ بشر در این محیط گذشته است. این تمایل که غالباً از
آن تحت عنوان طبیعت گرایی یا طبیعت دوستی نام برده می شود، توسط E.O.
Wilson معرفی و شناخته شد. او می گوید انسان با طبیعت و نماد های زنده ی آن
رابطه ای غریزی دارد.
با استفاده از گیاهان، آب نما یا چشم انداز
های طبیعی، طبیعت را به محیط کار خود بیاورید. سعی کنید با استفاده از
تصاویر، آثار هنری یا مواد طبیعی مثل چوب، ویژگی هایی در محیط کار خود پدید
بیاورید که یادآور طبیعت باشند. شواهد متعددی وجود دارند که نشان می دهند
محیط های طبیعت گرا، می توانند نرخ بهبود از استرس را افزایش دهند و به
عملکرد کارکرد های شناختی ما کمک کنند، فشار خون را کاهش دهند، توان و
تمرکز ذهنی را بالا ببرند، خلق و خوی ما را تلطیف کنند و استعداد یادگیری
را بالا ببرند.
محیط کار شاداب و سالم
۳- برای بهبود عادات غذایی کارکنان از معماری انتخاب بهره بگیرید
تا
به حال به نحوه ی چینش اجناس در سوپرمارکت ها و فروشگاه ها دقت کرده اید؟
دقت کرده اید که چرا آبنبات ها و دیگر خوراکی های جذاب معمولاً کنار
پیشخوان صندوق و در ارتفاعی که کودکان بتوانند ببینند قرار داده می شوند؟
هر جنسی که به راحتی قابل مشاهده است و به خوبی در فضای فروشگاه به نمایش
گذاشته شده اتفاقی در آنجا قرار نگرفته؛ شرکت های تولید کننده بابت این
مکان ها پول اضافی پرداخت کرده اند.
راز این نوع چینش در «معماری
انتخاب» نهفته است؛ اصطلاحی که برای اشاره به شیوه های مختلف قرار دادن
گزینه های متعدد در اختیار مصرف کننده به کار برده می شود؛ این شیوه ها بر
نحوه ی تصمیم گیری مصرف کننده اثر می گذارند. شرکت ها نیز با کاهش میزان
مواجهه ی کارکنان با تغذیه ی نامناسب در محل کار، از این استراتژی استفاده
می کنند.علاوه بر این می توان با در دسترس قرار دادن تغذیه ی سالم در ظروف
شفاف شیشه ای یا حتی بشقاب های رنگی، به شکلی غیر مستقیم به ترویج عادات
سالم غذایی در میان کارکنان پرداخت.
۴- سلامتی را به یک سرگرمی گروهی بدل کنید
اثرگذاری
اجتماعی روی اتخاذ رفتار و نگرشی که در فرد شکل می گیرد اثری مثبت دارد.
راه های زیادی برای بهره گیری از این موضوع در محل کار وجود دارد، مثل
ایجاد رقابت در جهت تشویق کارکنان به پیاده روی بیشتر، و برنامه های ورزشی و
تفریحی گروهی مثل فوتبال. اگر فضای لازم را در اختیار دارید، در حیاط شرکت
فضای سبز درست کنید. پژوهش ها نشان می دهند اگر انسان در پرورش گیاهان و
مواد غذایی گیاهی دست داشته باشد، احتمال گرایشش به مواد غذایی سالم و
طبیعی نیز افزایش می یابد.
۵- نورپردازی خود را بهبود ببخشید
ساعت
درونی بدن ما مسئولیت زمانبندی خواب آلودگی و یا شادابی ما در طول روز را
بر عهده دارد. بخشی از مغز که این مسئولیت را بر دوش دارد پشت چشم ها قرار
داشته و با تغییر نور طبیعی محیط اطراف وظیفه ی خود را متوجه می شود.
متأسفانه اغلب ما ۹۰ درصد از روز خود را در فضای بسته می گذرانیم که این،
بر چرخه ی خواب ما اثر مخربی دارد.
برای مقابله با این موضوع، می
توانید از نورپردازی مناسبی استفاده کنید که نور طبیعی فضای باز را تداعی
کند. اگر بودجه ی لازم برای اجرای این نوع نورپردازی را در اختیار ندارید
حداقل می توانید از چراغ های LED آفتابی کمک بگیرید. این نورپردازی تأثیر
شگفت انگیزی بر کاهش خواب آلودگی در محیط کار و احتمالاً افزایش کیفیت خواب
شبانه خواهد داشت.
دست یافتن به قلههای موفقیت زمانبر است. خوشبختانه میتوانید با استفاده بهینه از وقت ناهار این مسیر را کوتاه کنید.
به
طور معمول پنج ساعت در هفته وقت ناهار دارید. آنچه در ادامه میخوانید به
شما کمک میکند که از این زمان بهدرستی استفاده و آن را مدیریت کنید:
۱- ترک کردن محل کار
این
کار یک راه اساسی برای استفاده صحیح از وقت ناهار است. ترک کردن محل کار
فرصتی برای شما فراهم میکند تا از شلوغی به دور باشید و تجدید قوا کنید.
اما اگر در این زمان در اتاق کارتان باشید، همکاران و رئیستان برای کار به
شما مراجعه میکنند.
۲- مرور کردن کار هفتگی
کنترل
کردن و زیر نظر داشتن زندگی کار سختی نیست. به همین علت است که افراد موفق
عادت به بازنگری دارند. برای مثال در وقت ناهار میتوانید ایمیلهایی که
فرستادهاید را مرور کنید تا بدانید اقدامات بعدی چیست.
یا
میتوانید با مراجعه به تقویم به قرارهایی که در طول هفته دارید نگاهی
بیاندازید. هر دوی این کارها تمرینی هستند که شما را در زمان جلو میبرند.
۳- ورزش کردن
افراد
موفق میدانند که ورزش کردن برای سلامت ذهن و جسم ضروری است. این افراد
قسمتی از وقت ناهار را به ورزش کردن اختصاص میدهند مثلاً پیادهروی
میکنند و یا چند حرکت نرمشی انجام میدهند. ورزش کردن راه مناسبی برای
کاهش استرس ناشی از محیط کاری است.
۴- برقراری دوستی
تقسیم
غذا با دیگران یکی از بهترین روشها برای برقراری رابطه دوستانه است.
افراد موفق میدانند دوستیها از یک ملاقات ساده شروع میشود. قدم بعدی،
بیشتر وقت گذراندن با آنها است.
دعوت به ناهار، روشی خوب برای مستحکم کردن دوستیهاست، زیرا فرصتیست برای صحبتهای شخصی و دور شدن از مسائل کاری.
۵- غذا خوردن برای سلامتی، و نه تفریح
آنچه
برای ناهار میخورید تأثیر بسزایی بر فعالیتهای شما دارد. به همین دلیل
است که افراد موفق از خوردن پاستا و غذای سنگین در ظهر خودداری میکنند.
برای افزایش انرژی خود بادام، گردو و غذاهای انرژیزای دیگری میل کنید.
مصرف
زیاد مواد قندی در طول روز خوب نیست. بهعلاوه، از خوردن غذاهای پر ادویه و
سس در روزهای کاری خودداری کنید. خوردن تنقلات را به بعد از ساعات کاری و
یا آخر هفته موکول کنید.
۶- انجام کارهای شخصی
افراد
موفق، اهمیت داشتن تمرکز در کار را درک میکنند. به همین دلیل است که از
انجام کارهای شخصی در ساعات کاری (مانند تلفن زدن و یا ترک کردن محل کار)
خودداری میکنند.
اما همگی ما در زندگی گرفتار مسائل مختلفی میشویم و
نیاز است تا حتی در محل کار خود به برخی از این امور رسیدگی کنیم. بدین
منظور میتوانید از وقت ناهاری خود برای انجام این کارها استفاده کنید.
۷- داشتن چرت کوتاه
افراد
موفق ارزش خوب استراحت کردن را میدانند. یک چرت ۲۰ تا ۳۰ دقیقهای باعث
افزایش تمرکز و کارایی شما میشود. این کار همچنین اثرات مثبتی بر سلامتی
قلب دارد.روزی جمله ای از یک خردمند خواندم که می گفت: «گاهی فضا مهمتر از محتواست و
آن لحظات نباید سرگرم محتوا شد! بلکه باید فضا را درک کرد...
راستش
معنای پنهان این جمله را برای سالها متوجه نشدم تا اینکه دخترم لب به سخن
گشود و هر وقت من یا پدرش را پیدا میکرد، ما را گوشهای تنها گیر
میانداخت و برایمان بلبلزبانی میکرد. اگر کسی ما را آن موقع میدید اصلا
حرفهایی را که بین ما ردوبدل میشد، نمیفهمید. حق هم داشت! آن حرفها
محتوا بودند. در آن لحظات آنچه مهم بود فضای حضور ما دو نفر درکنار یکدیگر
بود.
چند روز پیش با زنی میانسال برخورد کردم که از تنهایی و
افسردگی مینالید و میگفت چند ماه است به دیدار پدر و مادرش نرفته است.
وقتی علتش را پرسیدم، گفت: «چون با آنها حرفی برای گفتن ندارم!» و من
لبخند تلخی زدم و گفتم: «اصلا لازم نیست حرفی برای گفتن داشته باشی. همین
حضور تو درکنار آنها خودش کفایت میکند! محتوا در قیاس با فضایی که ایجاد
میشود، پشیزی ارزش ندارد» و او با تبسمی کمرنگ به من فهماند که متوجه این
جمله نشده است. او غرق محتوا بود و تمام تنهایی و افسردگیاش هم بهخاطر
چسبیدن به این محتواهای تمامناشدنی ذهنش بود.
وقتی دو دلداده کنار
هم قرار میگیرند، کلماتی که بین آنها ردوبدل میشود، در قیاس با فضای
مشترکی که با کنار هم بودنشان ایجاد میکنند، هرگز قابلمقایسه نیست. شاید
برای همین است که بیمعناترین کار برای نشستن کنار یک دوست، یافتن موضوعی
برای صحبت باشد!
پدرومادرهایی که تمام وقت بیداری خود را به کار در
بیرون منزل تلف میکنند و وقتی هم که به خانه میآیند سرشان داخل موبایل و
کامپیوتر و تلویزیون و روزنامه و کتاب است، خبر ندارند که با این بیحضوری
خود، چه نعمت بزرگی را از همسر و فرزندانشان دریغ میکنند.
دوستهایی
که وقتی حرفی برای گفتن ندارند سراغ هم را نمیگیرند خبر ندارند که چه
بلایی بر سر رابطه دوستانه خود میآورند و چه ارزان صمیمیت خود را قربانی
محتواهایی میکنند که هرگز نمیتوانند با فضای صمیمیت یک رابطه دوستان
مقایسه شوند.
اکنون به این باور رسیدهام که آن پیر خردمند درست میگفت: «گاهی فضا از محتویاتش مهمتر میشود!»
دعا میکنم عزیزی با حضور ساکت خود درکنارتان، شما را هم به این باور برساند.مطالعهای تازه نشان میدهد که افراد دارای استعداد همدلی، سریعتر از سایرین کمک کردن به دیگران را میآموزند.
اگرچه
اغلب مردم کندتر از آنچه باید یاد میگیرند که در قبال دیگران وظیفه و
مسئولیتی دارند و یاریرسانی بخشی از وظایف انسانی آنهاست، اما
شرکتکنندگان یک تحقیق علمی نشان میدهند که میان همدلی و سرعت یادگیری
یاریرسانی رابطهای وجود دارد.
به گزارش «گاردین»، افرادی که از
سطح همدلی بالایی برخوردار هستند سریعتر از افراد سنگدل میآموزند که به
دیگران کمک کنند. در این تحقیق مغز بیش از 30 نفر در حالی که میآموختند
تنها برای خود مفید باشند یا برای دیگران مفید باشند یا اینکه هیچ سودی به
هیچ کس نرسانند مورد بررسی قرار گرفت. نتایج این تحقیق حاکی از آن بود که
به طور میانگین هنگامی که شرکتکنندگان سعی میکنند مفید باشند با سرعت
بیشتری میتوانند وظایف خود را نسبت به دیگران با موفقیت به انجام برسانند.
به
گفته پاتریشیا وود، نویسنده ارشد این تحقیق از دانشگاه آکسفورد، مردم به
طور کلی دیر میآموزند که به دیگران کمک کنند. اما افرادی که از سطح همدلی
بالایی برخوردارند راحتتر میپذیرند که هم برای خود و هم دیگران مفید
باشند.
با این کار کاربر میتواند با نگاهی کوتاه از محتوای پیام مطلع شود. در اغلب اوقات ساعات روز، زمان مناسبی برای ارسال ایمیل شما است، البته با توجه به کسب و کارهای مختلف این ساعت میتواند تغییر کند. شما زمان مناسب ارسال ایمیل برای کمپین خود را با استفاده از A/B تست پیدا کنید.
در نظر داشته باشید که زمان ارسال ایمیل های انبوه یکی از تاثیرگذار ترین معیارهای تبدیل در ایمیل مارکتینگ است.
سرگشتگی، ناامیدی، گم کردن هدف و هزار و
یک مشکل دیگر همه احساساتی هستند که روزانه به سراغ شما میآیند. نگران
نباشید چرا که همهی ما شبیه هم هستیم. با ما همراه باشید تا با زاویهای
متفاوتتر به زندگی خود نگاه کنیم. راهحل خیلی ساده به نظر میرسد؛ از
حباب خود خارج شوید.
احتمالا هر کدام از ما هم چندین کتاب، مجله یا
حداقل صفحات اینترنتی در مورد موفقیت و پیدا کردن هدف در زندگی مطالعه
کردهایم. با این حال هیچ کدام از این مطالب تغییری در زندگی شما ایجاد
نکردهاند. قصد این مقاله دادن راهحلهای چند مرحلهای و تضمینی و این
چنین مطالبی نیست. نویسنده مقاله سعی میکند تا یک روش ساده و یک مرحلهای
را برای تغییر زندگی فردی معرفی کند؛ روشی کوتاه با تاثیرگذاری فراوان.
یک قدم تا پیدا کردن هدف
حباب
کلیدواژهی اصلی این روش و استعارهای از دنیای شخصی فرد است. راهحل
مقاله هم ساده به نظر میرسد؛ از حباب شخصی خود بیرون بیایید. حباب شخصی
شما دنیایی است که در آن زندگی میکنید. در این دنیای شخصی شما در مرکز
قرار میگیرید و علایق و آرزوهایی مثل کسب ثروت، جذابیت ظاهری و لذتهای
شخصی دغدغهی اصلی شما به حساب میآیند. دنیای شخصی شما تمام جنبههای
زندگی شما را احاطه کرده است و برای خواستههای خود در این محدوده دنبال
دلیل نمیگردید.بنابراین وقتی دوستتان در مورد چاقی شما نظر میدهد ناراحت
میشوید و احساس شرمساری میکنید؛ در حباب شخصی زیبایی ظاهری یک ارزش تلقی
میشود و لاغری یا خوش اندام بودن معیار این ارزش است و هر چیزی که این
ارزشها را قضاوت کند موجب ناراحتی شما میشود.
مشکلاتی که این حباب شخصی را برای شما ایجاد میکند:
در
حباب شخصی دنبال راحتی و خوش گذرانی هستید. به خاطر همین هم غذاهای ناسالم
میخورید، سیگار میکشید یا کارهایی انجام میدهید که فقط در لحظه به مذاق
شما خوش بیاید.
احساس از دست رفتن آسایش در اکثر
مواقع باعث استرس در فرد میشود. این حالت به خصوص زمانی که در موقعیتی
ناآشنا قرار میگیرید بیشتر است.
فکر مداوم به موفقیت، ترس بیشتری از شکست را در پی دارد. در نتیجه ریسک کمتری را متحمل میشوید.
در مورد حرفهای دیگران قضاوت میکنید و آنها را به خود نسبت میدهید. همین عامل باعث تنشهای روحی و فردی خواهد شد.
انتظار دارید به اهداف خود برسید. اگر چنین اتفاقی رخ ندهد یا دیگران اجازهی آن را ندهند سریعا عصبانی خواهید شد.
بیرون آمدن از حباب
اگر بتوانیم از این حباب خارج شویم و مسائل را بدون تمرکز روی خود مشاهده کنیم نتایج زیر را در پی خواهد داشت:
اگر
کسی در مورد چیزی حرف زد یا نظری داد لزوما منظوری ندارد و در مورد شخص
شما حرف نمیزند. این سخنان بیشتر از ترس، استرس، سردرگمی یا علایق خودشان
نشات گرفته میشوند.
بعضی خواستههای شما جز یک میل زودگذر نیستند و اگر به آنها نرسید اتفاق خاصی نمیافتد.
با خارج شدن از حباب شخصی میتوان از
کنار لذتهای کوتاه مدت عبور و زندگی را چیزی فراتر از این لذتها و ماورای
راحتی پیدا کرد. افرادی که توانستهاند از حباب خود خارج شوند در حقیقت از
ترسهای خود عبور کردهاند و از چالش و رنج کشیدن برای رسیدن به هدف
استقبال خواهند کرد. این افراد اهداف خود را خارج از دایرهی فردی تعریف
میکنند و به دنبال تاثیرگذاری بر محیط یا به طور کلی دنیای اطراف خود
هستند.
بهرهوریهای فردی را میتوان به
دنیای اطراف پیوند زد. به عنوان نمونه آموزشهایی را که در مورد تغذیهی
سالم، زندگی راحت و پیدا کردن هدف دریافت کردهاید هم در زندگی شخصی و هم
در بهبود زندگی اطرافیان شما کاربرد دارند.
با خروج از حباب تمرکز
را از روی خود به چیزهای دیگر منتقل میکنید و دنیای اطراف خود را با دیدی
متفاوت مشاهده خواهید کرد. اما این عمل چه ربطی به پیدا کردن هدف زندگی
دارد؟
هدفت را در زندگی مشخص کن
دید وسیعتر و هدف زندگی
وقتی که از حباب خود خارج شدید و دنیا را با دیدی جدید تجربه کردید میتوان مسیر جدیدی را شروع کرد:
نیاز انسانهای اطراف خود را میبینید و رنجهای آنها را احساس خواهید کرد.
تلاش خود را برای توجه به افراد و کاهش رنجهای آنها زیادتر میکنید.
برای افزایش مهارتها تلاش میکنید تا به وسیلهی همین مهارتها بر دنیای اطراف تاثیر بگذارید.
یکی از مشکلاتی که بسیاری از ما با آن دست به گریبان هستیم افکار منفی است که گاهی کنترل آنها برای ما سخت می شود! اما چه باید کرد؟!
حتی
اگر کاملا مثبتاندیش باشید که بتوانید در زندگی نیمه پر لیوان را هم
ببینید، قطعا گاهی افکار منفی گذشته به شما هجوم میآورند. به همین دلیل
هنگامی که حس شکست به ذهن شما خطور کند، مغز به حالت آمادهباش درمیآید.
چگونه بر این نگرانیها غلبه کنیم:
۱. هجوم افکاری مبنی بر وقوع فاجعه از هر سو
قصد
دارید مهمانی غافلگیرانه برای دوستتان ترتیب دهید. بدین منظور همه چیز را
تدارک میبینید، اما افکار منفی رهایتان نمیکند. اگر کسی بند را آب دهد،
چه میشود؟ اگر کسی را اشتباهی دعوت کنید، چه خواهد شد؟ اگر نوارهای کاغذی
آتش بگیرند چه میشود؟
به قول متخصصان: فاجعه
علائم بارز:
مغز شما همواره برای وقوع فاجعه آماده است. احتمالات واقعبینانه را از سر
بیرون میکنید و بر روی بدترین پیامدهای ممکن متمرکز میکنید.
هم اکنون مبارزه را آغاز کنید: باربارا
فردریکسون مدیر مرکز Positive and Psychophysiology میگوید، به خودتان
متذکر شوید که این نگرشهای منفی فقط و فقط روشهای محافظتی مغز در برابر
هر گونه مشکل احتمالی پیش روی است. سپس به خودتان بگوئید مغز من، متشکرم که
سعی داری از من محافظت کنی، اما اکنون زمان استراحت است و من این نگرانی
را از بین خواهم برد. این مورد از نادر مواردیست که، صحبت کردن با یک دوست
جواب سوال نیست. فردریکسون اشاره میکند: اگر به طور افراطی دچار نگرشهای
منفی یا دلشوره و اضطراب هستد، دوستانتان نمیتواند به شما کمک کنند تا از
این حس و حال رها شوید.
برای همیشه از ذهنتان خارج کنید: گاهی
یک فکر ساده یا یک شعار میتواند قوت قلب باشد و افکار عنان گسیخته را
مهار کند. هنگامی که نگران جشن تولد فاجعهبار و یا آتشسوزی خانه هستید،
به خودتان بگوئید هر که اتفاقی بیافتد من از عهدهی آن بر خواهم آمد و بدین
ترتیب به این افکار بیاعتنایی کنید.
۲. در همه حال خود را مقصر تصور میکنید
با
یکی از اعضای جدید کتابخانه آشنا شدهاید، اما از یکی از دوستان میشنوید
که او بدون هیچ دلیلی با شما قطع رابطه کرده است. اولین فکری که به ذهنتان
خطور میکند: احتمالا به خاطر حرفی که گفتم با من قطع رابطه کرده. به
اندازه کافی از او استقبال نکردم؟ آیا واقعا من را دوست نداشت؟
به قول متخصصان: شخصی کردن موضوع
علائم بارز: ترجیح میدهید بدون توجه به توضیحات دیگران، خود را مسئول تمام اتفاقات منفی اطراف بدانید.
هم اکنون مبارزه را آغاز کنید: واقعبینی
را در خود پرورش دهید تا افکار غلط محو شوند. بار دیگر که رفتار دیگران را
به خود گرفتید این جملات را با خود زمزمه کنید، این فقط نگرش منفی است و
من مسئول همه چیز نیستم.
یک تغییر عجیبتر: گامی
فراتر روید. فردریکسون میگوید: کارهایی را انجام دهید که موقعیت جدیدی
برایتان فراهم کند. طبق نظریه پژوهشگران دانشگاه Notre Dame، آغاز با
موقعیت جدید سیگنالهایی را مبنی بر اینکه کار خود را با شرایط قبلی به
پایان رساندهاید و آمادهی تغییر به سمت وضعیت جدید هستید، به مغز مخابره
میکند.
برای همیشه از ذهنتان بیرون کنید: دکتر
روانپزشک ربکا گلادینگ، میگوید که بپذیرید ۹۹٪ از مواقع شما قادر به
تغییر خلق وخوی دیگران نیستید (ممکن است کتابخانه دوستتان تغییر کرده یا
شاید والدین بیماری دارد و یا هزاران مورد دیگر.) همواره این امر را مد نظر
داشته باشید که در صورت تردید میتوان دربارهی اتفاقات پیش آمده پرس وجو
کرد و یا از دوستان دربارهی واقعیت ماجرا سوال نمود.
۳. تصور شما ناشی از احساس شماست و بالطبع زمینهساز اتفاقات پیش آمده
گاهی
ماندن در خانه هنگام غروب، لذتبخش است اما امشب، بیبرنامهگی موجب شده
تا احساس تنهایی نمائید. روی کاناپه لم دادهاید و با خود میگوید، هیچکس
به فکر من نیست، من همیشه تنها هستم.
به قول متخصصان: استدلال احساسی
علائم بارز:
ذهن شما احساس و واقعیت را با هم در میآمیزد. هنگامی که احساس تنهایی بر
شما غالب شود، این تصور نیز برایتان پیش میآید که کسی به شما اهمیت
نمیدهد. هنگامی که احساس گناه میکنید، تصور میکنید اشتباهی از شما سر
زده.
هم اکنون مبارزه را آغاز کنید:از
احساساتتان فاصله بگیرید، بدین ترتیب میتوانید آنها را فقط در حد احساسات
نگاه دارید. روانشناس راس هریس توصیه میکند که برای بیان احساسات خود از
یک عبارت گذرا بهره ببرید. تغییری نامحسوس در احساس خود پدید آورید به
عنوان مثلال به جای عبارت، من همیشه تنها هستم از عبارت اکنون احساس تنهایی
میکنم، استفاده کنید. سعی کنید فاصلهی بیشتری بین خود و احساستان ایجاد
کنید. با کمی مزاح یک قدم فراتر بگذارید و با آهنگ تولدت مبارک، جملهی من
تنها هستم را بخوانید. سپس با صدای یکی از شخصیتهای کارتونی این جمله را
بگویید. حتی اگر لبخند نمیزنید، فاصلهی بیشتری بین خود و افکار منفی
بیاهمیت ایجاد نمائید.
برای همیشه کنار بگذارید: گرایش
به سمت دلایل احساسی را با مدیتیشن و مراقبه از بین ببرید. فردریکسون
میگوید: مهارت تمرکز که با مدیتیشن شکل میگیرد، هوشیاری متمرکز خوانده
میشود، توانایی تلقیِ افکار به صورت زودگذر و موقتی. بنابراین اگر احساس
ناراحتی میکنید، بدین معنا نیست که بازنده هستید. اگر حس خشم دارید،
میتوانید بدون مقایسه بیش از حد، این حس را درک کنید. اگر مدیتیشن و
مراقبه موجب بیقراری شما میگردد، بهجای آن یک دقیقه به لحاظ روحی بر روی
احساس کلی بدنتان متمرکز شوید.
نسبت به افکار منفی بی اعتنا باشید
۴. روی نقطه ضعف خود متمرکز نشوید.
برنجی
که برای شام مهمانی اخیر درست کرده بودید، بسیار عالی از آب در آمده بود و
همه، حتی پسرعموی پرافادهی شما از آن تعریف میکند، اما دسر یک چیزکیک شل
و ول و بهم ریخته شده و بیشتر مزهی شوری میدهد تا شیرینی. چند روز بعد
از مهمانی، شما همچنان به آن فکر کرده و گریه میکنید.
به قول متخصصان: اغراق در افکار منفی
علائم بارز: برای دیدن جزئیات، چشمان تیزبینی دارید و تمایل دارید آنقدر آنها را بزرگ جلوه دهید تا نکات مثبت دیده نشوند.
هم اکنون مبارزه را آغاز کنید:
در عوض خود را مجبور کنید تا چند نکته خوب دیگر را به یاد آورید. (دسر شل
و ول شده اما به خاطر داشته باشید چقدر مهمانها برنج را دوست داشتند).
اگر افکار بد برگشتند، تصور کنید، بگویید یا حتی فریاد بزنید ایست! حتی
تصور یک علامت بزرگ و قرمز ایست نیز میتواند کمک کنده باشد.
برای همیشه کنار بگذارید:
اگر اینگونه افکار درباره موضوعی همیشگی (مثل عکس یا ازدواج) مرتبا به
سراغ شما میآیند، این کار را انجام دهید: افکار منفی خود را بنویسید و
کاغذ را مچاله کنید و دور بیندازید. طبق پژوهشی در دانشگاه Ohio، افرادی که
نکات منفی درباره ی بدن خود را مینویسند و سپس یادداشتها را دور
میاندازند در مقایسه با افرادی که یادداشتها را نگه میدارند از تصویر
مثبتتری نسبت به خود برخوردارند. دکتر روانشناس ریچارد پتی میگوید، آنها
از لحاظ فیزیکی افکار را دور ریختهاند، اما انگار از لحاظ روحی نیز موفق
به دور انداختن افکار خود شدهاند.
۵. روند شکست را میبینید.
به
مدت سه هفته، هدفتان را که پیادهروی روزانه روی تردمیل بود، عملی کردید.
اما در محل کار با مشکلی مواجه میشوید و چهار روز متوالی پیادهروی را
کنار میگذارید. به خود میگویید، همیشه در آخر ورزش را کنار میگذارم، من
آدم تنبلی هستم.
به قول متخصصان: نتیجهگیری کلی
علائم بارز: در موقعیت بدی قرار دارید و همین امر منجر به نتیجهگیری عجولانه میگردد.
هم اکنون مبارزه را آغاز کنید: ذهن
خود را به سمت دیگری منعطف کنید. هنگامی که کارهای روزمره مثل آماده کردن
شام را انجام میدهید، مغز خود هدایتگر میشود. در این زمان احتمالا ذهن
بررسی راههایی که قبلا رفتهاید، را شروع مینماید. اما اگر ذهن خود را به
سمت فعالیتی، به عنوان مثال طرز تهیهی غذای جدید، منعطف کنید که نیاز به
تمرکز زیادی دارد، افکار منفی فرصت کمتری خواهد داشت تا بر ذهنتان چیره
شوند.
برای همیشه کنار بگذارید: دکتر
روانشناس گلادینگ میگوید: فرض کنید قدیمیترین دوست شما، یا هر شخص دیگری
که بهترینها را برای او میخواهید، افکاری محکوم به شکست دارد. به او چه
میگویید؟ دربارهی شرایطش چه فکری میکنید؟ تحلیل ساختار شناختی این موضوع
میتواند ترحمی چند برابر را برای خودتان به ارمغان آورد و حتی میتواند
در دراز مدت شما را از سختگیری بیش از حد دربارهی خودتان، مصون بدارد.
۶. مطمئن هستید که هیچ چیز خوب پیش نخواهد رفت.
موقعیت
شغلی جدیدی پیدا کردهاید و قلبتان به تپش میافتد. سپس شروع میکنید به
نوشتن رزومه، اما دائم با خود میگوئید، چرا وقتم را تلف کنم، من هرگز
انتخاب نخواهم شد.
به قول متخصصان: پیشبینی منفی
علائم بارز: بدون توجه به علائم، نتایج بدی را پیشبینی میکنید.
فردریکسون
میگوید: بسیاری از نگرشهای منفی از سفر روحی ما در زمان نشأت میگیرد.
پاهایتان را به کف زمین فشار دهید و تمرکزتان را به سمت اطرافتان بکشید،
سپس یک چیز مثبت حتی جزئی را در ذهن مجسم کنید.
برای همیشه کنار بگذارید: انعطافپذیری
برگ برنده شماست. فردریکسون میگوید، افراد انعطافپذیر ترجیح میدهند
منتظر بمانند و ببینند چه میشود، تا اینکه پیشبینیهای منفی داشته باشند.
شما میتوانید با یک عادت پایدار از تجربیات احساسی مثبت، انعطافپذیر
شوید. این کار میتواند به سادگی ثبتنام در کلاس مدیتیشن باشد، یا نوشتن
چیزی که از آن سپاسگزارید. از همین امشب شروع کنید. تنها چیزی که باید کنار
بگذارید کمی از بدبینیهای غیرضروریست.
منبع:آی بانوآنهایی را که تازه یاد گرفتهاند، نگاه کنید. سفت و محکم به رل
چسبیدهاند. سرشان را به شیشه نزدیک میکنند و با دقت و وسواس فراوانی به
جلو زل میزنند...
به محض اینکه راننده کناری بوق میزند بلافاصله و
بدون هیچ مکثی سریعا به سمت دیگر فرار میکنند و وقتی مجبورند در
موقعیتهای سخت، سریع واکنش نشان دهند در مقابل حجم بالای اطلاعاتی که باید
همزمان پردازش کنند، قفل میکنند و وسط چهارراه ترمز میزنند و بقیه را
به زحمت میاندازند. هیچ کس در ماشین حق ندارد با راننده صحبت کند. او به
همه حواسش برای ثبت تکتک اتفاقاتی که در جاده در حال رخ دادن است، نیاز
دارد. این رانندهها معمولا بعد از طی کردن یک مسیر کوتاه از بس که به ذهن و
چشم و اعصاب خود فشار آوردهاند، ساعتها به استراحت نیاز دارند و هر وقت
صحبت رانندگی در خیابانهای شلوغ یا گردنههای پر پیچ و خم خارج شهر به
میان میآید مثل بچهها وحشتزده میشوند و سعی میکنند به شکلی موضوع را
منتفی کنند و یا در ساعتهای کمترافیک و خلوت راهی خیابان و جاده شوند.
همین
رانندههای مبتدی چند سال که میگذرد و به قولی حرفهای میشوند بسیار
راحت و آسوده رانندگی میکنند. موقع رانندگی به صندلی عقب کاملا تکیه
میدهند و بدون زل زدن به شیشه جلو، نگاهشان را طوری تنظیم میکنند که
همزمان با دیدن جلو، روی آیینه جلو و آیینههای بغل نیز اشراف دارند.
آنها واکنششان بسیار سریع و به موقع است. میتوانند موقع رانندگی با بقیه
صحبت کنند و حتی اگر مجبور باشند و با وجودی که منع قانونی دارد به راحتی
چای بنوشند و با موبایل صحبت کنند. برایشان خیابان شلوغ یا جادههای پر پیچ
و خم با جادههای خلوت و کمترافیک فرقی نمیکند. نسبت به بوق زدنهای بی
دلیل خودروهای عجول بیاعتنا هستند و موقع بروز بحران به سرعت از خود واکنش
نشان میدهند و جان خود و بقیه سرنشینان را از مهلکه نجات میدهند. آنها
به قول معروف "دست به فرمانشان خوب است" و میشود به رانندگیشان اعتماد
کرد. از همه مهمتر اینکه حساسیت این اشخاص نسبت به تغییرات جاده و ترافیک
بسیار کمتر از رانندگان تازه کار است. حرفهایها به جاده و خیابان و
ماشین و ترافیک مسلطاند و حتی اگر ساعتهای طولانی هم رانندگی کنند باز
فشاری به سیستم عصبی آنها وارد نمیآید. آنها بیخیال و راحتاند اما در
عین حال رانندههای بینظیری هستند.
نکته طلایی راه سوم این شماره
همین است: "اگر میبینی زندگی و شرایط آن خیلی برایت سخت شده و دشواریها و
مشکلات بیشتر از حد توانایی و تحمل توست شاید دلیلش این باشد که تو درجه
حساسیتات را خیلی بالا بردهای و با کمی بیخیالی و راحتگیری و کلینگری
همه چیز حل شود و تو هم بتوانی به راحتی از دل مشکلات بیرون بیایی."
بالفرض
که در کودکی، زمین خوردهای و مثلا پیشانیات زخمی شده است. الان صورت و
چهره تو همین است که هست، پس بیجهت خودت را به خاطر این پیشانی زخمی زشت و
نازیبا تصور نکن و فکر کن که اصلا چنین زخمی در صورتت نیست. راحت و آسوده و
بیاعتنا به این افکار با اعتماد به نفس در مصاحبه شرکت کن و با افرادی که
دوست داری، معاشرت داشته باش.
یا اگر اتفاق ناگواری برایت رخ داده
و آنهایی که زمانی برایت مهم نبودهاند، با زخم زبان و نگاه و رفتارهای
توهینآمیز و حتی سلام و تعظیمهای معنادار سعی میکنند تو را سرزنش کنند،
به جای خالی کردن میدان و تسلیم شدن در مقابل این شرایط، درجه حساسیت خودت
نسبت به رفتار و گفتار آدمها را کم کن و نسبت به حرکات و حرفهای آدمهای
اطراف خودت بیخیال شو. اصلا سخت نگیر و کاری را که میدانی درست است،
انجام بده!! خواهی دید که سرزنشگر وقتی ببیند تو اصلا به او توجهی نمیکنی و
حتی به او و حرکاتش میخندی، بساطش را جمع میکند و میرود. در حقیقت این
خود فرد است که با حساس نشان دادن خود به بعضی علایم، نقطه ضعفهایش را به
دیگران اعلام میکند و خود را به دردسر میاندازد.
سالهاست که جمله
طلایی خلیل جبران را برای عزیزترین دوستانم تکرار میکنم: "که خدایا به من
آنقدر تاب و تحمل بده تا بتوانم آنچه را که نمیتوانم تغییر بدهم بپذیرم
و قبول کنم!" و این مگر چیزی جز کم کردن درجه حساسیت و دور انداختن
ذرهبین ذهنی است؟
یکی از دوستانم صاحب شرکتی تولیدی بزرگی است.
روزی در محل کارش به دیدارش رفتم. اتاق بزرگی داشت که روی یکی از دیوارهای
آن چند تا عکس و پوستر بزرگ کنار هم چیده بود. اولین عکس از محیط کارگاه
بود. عکس دوم نمای کل کارخانه را از بالای کوه نشان میداد. عکس سوم نقشه
شهر بود و دایره کوچکی محل کارخانه را در شهر بزرگ نشان میداد. عکس چهارم
نقشه کل کشور ایران بود و عکس پنجم تصویر کره زمین بود که در آن کشورمان
ایران با دایره کوچکی مشخص شده بود.
میتوانید حدس بزنید عکس ششم و هفتم چه بودند؟
بله!
عکس ششم منظومه شمسی را نشان میداد که در آن کره زمین به صورت توپی کوچک
مشخص شده بود و عکس هفتم کل کهکشان راه شیری را نشان میداد که خورشید در
آن گم شده بود!!
با کنجکاوی از دوستم دلیل این عکسهای هفتگانه را
روی دیوار اتاقش پرسیدم. با خنده گفت: هر وقت میبینم در سطح کارگاهم مشکلی
پیش آمده که فعلا نمیتوانم حل کنم یا در حال حاضر باید تحمل کنم به عکس
دوم یعنی کل کارخانه نگاه میکنم و میگویم این مشکل فقط به این خاطر برایم
بزرگ مینماید چون من ذرهبین دست گرفتهام و به این نقطه خیره شدهام.
اگر روزی کارخانهام به خاطر بدهی و مشکلات دیگر مورد تهدید قرار گیرد هرگز
احساس ورشکستگی نمیکنم. به نقشه شهر نگاه میکنم و میبینم که هزاران
نقطه در این شهر وجود دارد که میتوانم در آنها هزار کارخانه تولیدی دیگر
بر پا سازم. حتی اگر کل فضای شهر برایم غیر قابل تحمل شود به نقشههای بعدی
نگاه میکنم. کره زمین جا برای زندگی زیاد دارد و بعد مگر ما در قیاس با
این کهکشان چقدر بزرگیام که اجازه دهیم مشکلات خودشان را برای ما غول
سازند.
نکته جالب این بود که این دوست من یک صنعتگر و تاجر بسیار
موفق بود که با وجود فراز و نشیبهای مختلفی که در زندگی تجربه کرده بود
اما در هر صورت در یک شیب سربالا فعالیتهای شغلیاش را دنبال میکرد.
آیا نکته طلایی راه سوم را گرفتید!؟ "هشتاد درصد مشکلات آدمهای باهوش خود هوششان است!"
تعجب
میکنید نه!؟ حال اگر به شما بگویم که کارمندان باهوش معمولی کارها را
بهتر از "اشخاص خیلی باهوش" انجام میدهند، حتما بیشتر تعجب میکنید نه!؟
اما
این یک حقیقت کاملا اثبات شده است. الزاما باهوشترینها، بهترین کارمندان
نیستند. آنها مانند اسب تیزرویی هستند که باید همیشه به جلو بروند و خود و
محیط اطرافشان را دچار تغییر سازند. مدیریت بر این اشخاص خیلی باهوش،
بسیار مشکل است. آنها روی کاری که انجام میدهند کاملا مسلط هستند و به
محض اینکه از ایشان ایرادی گرفته میشود بلافاصله کار را زمین میگذارند و
با ریشخند میگویند: "بیا خودت اگر بهتر انجام میدهی، این کار را بکن!" و
این مواقع مدیران کمظرفیت ترجیح میدهند از دست این کارمندان فوق باهوش
اما بسیار حساس و شکننده خلاص شوند.
اصلا گمان نکنید که همه
کارمندان اخراجی ادارات و موسسات، آدمهای مشکلدار هستند. خیلی از آنها
اشخاص فوق باهوشاند که نتوانستند به درستی مدیریت شوند و در مقابل مسایلی
که برای بقیه عادی و معمولی بود به دلیل حساسیت زیادشان طاقت نیاوردند و از
آن موسسه بیرون رفتند.
یکی از همین فوق باهوشها جمله زیبایی داشت.
او میگفت: "خداوند هوش را به بعضی آدمها میدهد تا آنها را با همین هوش
عذاب دهد. در واقع به دلیل هوشمندی بالا این اشخاص حساستر از بقیه هستند و
در واحد زمان، حجم اطلاعات بیشتری را میبینند، میشنوند، حس میکنند،
پردازش میکنند و در نتیجه انرژی حیاتی بیشتری روی مسایل جزیی میگذارند و
فشار بیشتری تحمل میکنند. در این میان فقط آن دسته از فوق باهوشها دوام
میآورند که مهارت فراموشی و راحتگیری شرایط را در خود تقویت کرده باشند.
در این صورت این فوق باهوشها تبدیل به طلاهای زندهای میشوند که همه
موسسات برای شکار آنها سر و دست میشکنند."
بنابراین اگر شما
میبینید شرایط روحی برایتان خیلی سخت شده و یا در مقابل شرایط کاری و
زندگی خانوادگی تحت فشار هستید بلافاصله از خودتان بپرسید که نکند توسط هوش
و حساسیت خودتان به تله افتادهاید و شاید با یک بیخیالی کوچک و یک قبول
ساده آنچه نمیتوانید تغییر دهید، بتوانید برای چند لحظه ذرهبین عذابآور
ذهن خود را از مقابل چشمانتان بردارید و از زاویه بزرگتری به مشکلات
بنگرید. در این مواقع نقشههای هفتگانه دیوار اتاق دوست صنعتگر مرا به خاطر
بیاورید و اگر لازم است چند دقیقهای از کل منظومه شمسی بیرون بروید و
کوچک بودن تمام مشکلات همه زمین را در قیاس با کهکشان و هستی مشاهده کنید.
در این مواقع راهحلهای کلیدی و معجزهآسا فقط با این شکل نگریستن به مسایل و راحتگیری مشکلات پرده از رخ برمیدارند.
راستی
روی دیوار اتاق دوست صنعتگرم در کنار آن پوسترهای هفتگانه معنادار تابلوی
شعری نیز قرار داشت که روی آن شعری زیبا نوشته شده بود، شعری که بدنیست من
و شما هم یک بار این شعر را با هم بخوانیم و در معنای آن چند لحظهای دقیق
شویم:
عاقل به کنار جوی پی پل میگشت
دیوانه پابرهنه از رود گذشـت
و حتما میدانید که رود از جوی بسیار بزرگتر است!
یکی از کارهایی که باید انجام دهید اینست که قبل از ارسال ایمیل برای مشتریان کاملا آن را بررسی کنید. اصلا از خودتان بپرسید چرا باید برای مخاطب خود ایمیل ارسال کنید. یک فهرست کامل تهیه کنید و تک تک به آن سوالات پاسخ دهید تا بتوانید بهترین ایمیل ممکن را برای مشتری ارسال کنید. وقتی شما بتوانید دل آنها را بدست بیاورید و آن ها را راضی و خوشحال نگه دارید، قطعا میتوانید یک رابطه خوب با آنها هم بسازید.
با ما همراه باشید تا ببینید، بزرگترین و موفقترین افراد در هر جای دنیا هم بعد از عمری صدرنشینی و موفقیت، هنوز نصیحت پدرانشان را به یاد دارند و از آن الگو گرفتهاند.
بهترین نصیحت پدران چهارده تن از موفقترین افراد دنیا
معمولا
پشت سر هر مدیر اجرایی، یک کمیتهی غیررسمی مشورتی وجود دارد که باعث و
بانی موفقیتهای این افراد هستند. مربیان، همدانشگاهیها، شرکای زندگی و
در مواردی، پدران، عضو این کمیتههای مشورتی هستند.
احتمالا پندهای
پدرانه به تنهایی شما را ریچارد برانسون و بیل گیتس نمیکند؛ اما دوز به
اندازهی نصیحتهای پدرانه، ضرری هم نخواهد داشت.
نصحیتهایی که صحبتش شد، اینها هستند:
مگ ویتمن (Meg Whitman): خوب باش
مگ ویتمن
شاید
فکر کنید «خوب بودن» نصیحت سطحی و پیشپاافتادهای است اما مدیرعامل
اچپی (Hewlett-Packard) اینطور فکر نمیکند. مگ ویتمن میگوید این پند،
یکی از مهمترین نصحیتهای عمرش بوده است.
ویتمن در مصاحبه با مجله
فورچن (Fortune) میگوید: «هیچوقت زمانی که پدرم این حرف را به من زد
فراموش نخواهم کرد.» او به خاطر میآورد که: «آن روز با کسی بدرفتاری کرده
بودم. پدرم به من گفت: "بد بودن با هیچکسی در هیچزمانی، هیچ فایدهای
ندارد. تو نمیدانی نفر بعدی که در زندگی با او ملاقات خواهی کرد، چه کسی
است. ضمن اینکه تو با بد بودن نمیتوانی چیزی را تغییر بدهی. معمولا هم به
هیچ جایی نمیرسی."»
تی. بون پیکنز (T. Boone Pickens) : نقشهای داشته باش
تی. بون پیکنز
رییس
شرکت مدیریت سرمایه BP یا همان BP Capital Management در ایالت اوکلاهاما
دانشجو بود و مشغول یک جشن دانشجویی، که پدرش به محوطهی دانشگاه آمد و
پیامی به او داد که زندگی وی را متحول کرد.
پدرش به او گفت: «احمقی
که نقشهای برای خودش داشته باشد، همیشه میتواند از یک نابغه هم جلو
بزند.» پدرش ادامه داد: «من و مادرت فکر میکنیم تو هم احمق هستی و هم هیچ
نقشهای در سرت نیست. ما فکر میکنیم تو داری اینجا در شهر استیلواکر وقتت
را تلف میکنی. تو به هیچ جا نمیرسی.»
پیکنز در لینکدین نوشته است
که حق با پدرش بود: «باید اقرار کنم که آنجا خیلی کار مهمی انجام
نمیدادم.» اما به فاصلهی یک ماه از آن ملاقات، همه چیز تغییر کرد. پیکنز
راهی را انتخاب کرد و زمینهی کارش را تغییر داد. وی تاکید میکند: «آن جا
بود که نقشهای برای خودم پیدا کردم و از آن زمان تا امروز همان نقشه را
دارم.»
بیل گیتس (Bill Gates) : کاری که بلد نیستی را انجام بده
بیل گیتس
این روزها، بیل گیتس، مدیرعامل سابق
مایکروسافت و پدر وکیلش، در قالب روسای مشترک بنیاد بیل و ملیندا گیتس به
یکدیگر مشورت میدهند. اما قدیمها، این گیتس بزرگ بود که به پسرش پند و
نصیحت میداد.
مهمترین درسی که بیل گیتس از پدرش آموخت چه بود؟ در
کارها سرمایهگذاری کن؛ حتی اگر آن کارها را خوب بلد نیستی. بیل گیتس در
مصاحبهای که با مجلهی فورچن داشته است، به یاد میآورد که هم پدر و هم
مادرش «او را به انجام ورزشهای بسیار متفاوتی مثل شنا، فوتبال و فوتبال
امریکایی تشویق میکردند.»
بیل گیتس میگوید: «آن زمان فکر می کردم
که انجام این ورزشها کار بیهودهای است، اما بعدتر معلوم شد که اینطور
هم نیست. در واقع همین ورزش کردن من را در معرض موقعیتهای مختلف مدیریتی
قرار داد. ورزش کردن باعث شد به جای چسبیدن به اموری که انجام دادنشان
برایم راحت بود، بفهمم که در انجام دادن بسیاری کارها، خوب و کارآمد
نیستم.»
پدر بیل گیتس هم موافق است که فشارهای آن زمان برای عضویت
در تیم سافتبال، ظاهرا مفید بوده است. وی میگوید: «معلوم شد که در نهایت
نصیحت خوبی بوده است.»
ریچارد برانسون (Richard Branson) : کمتر حرف بزن و بیشتر گوش کن
ریچارد برانسون
ریچارد برانسون، موسس و خالق گروه ویرجین
در پستی در لینکدین نوشت، میگوید: «خانهای که من در آن بزرگ شدم، پر بود
از فعالیتهای مختلف. مادرم مدام در حال طرحریزی فعالیتهای کارآفرینی
جدید بود و من و خواهرانم به شدت مشغول اجرای آنها بودیم.»
در میان
این هرج و مرج، پدر برانسون اما، لنگرگاه آرامش و ثبات و مسئول پشتیبانی
از خانواده بود. وی مینویسد: «پدرم فرد ساکتی نبود. اما به اندازهی
بقیهی ما حرف نمیزد. این حالت، باعث ایجاد یک تعادل معرکه در خانواده
شده بود. ما میدانستیم هر اتفاقی که بیفتند، میتوانیم به او تکیه کنیم.»
یکی
از بهترین و سادهترین پندهایی که از پدرم گرفتم این بود که گفت: «بیشتر
از اینکه حرف بزنی، گوش کن. هیچکس با شنیدن حرفهای خودش چیزی یاد
نگرفته است.»
استیو جابز (Steve Jobs) : پشت حصار را هم رنگ بزن
استیو جابز
اگر
همه شرکت اپل را برای تعهدش به طراحی زیبا میشناسند، احتمالا فردی که
باید مورد تشکر قرار گیرد، پاول جابز، پدرخواندهی استیو جابز است.
والتر
ایزاکسون، زندگینامهنویس جابز، در مصاحبهاش با شبکهی CBS گفت: «پاول
جابز یک مکانیک فوقالعاده بوده است. او به پسرش استیو یاد داده است که
چطور چیزهای معرکه بسازد.»
«آنها روزی در حال ساختن یک حصار بودند.
پاول به پسرش گفت: "تو باید پشت حصار را هم به همان خوبی جلوی آن درست
کنی. هرچند که ممکن است هیچکس آنجا را نبیند، اما خودت که میبینی. درست
کردن پشت حصار نشان میدهد که تو میتوانی وسائل را کامل و بینقص بسازی."»
مارتا استوارت (Martha Stewart) : تو از پس هر کاری بر میآیی
مارتا استوارت
غول
حوزهی سبک زندگی، میگوید که اگر نصیحت پدرش نمیبود، هیچوقت جرات خطر
کردن پیدا نمیکرد. و همین خطر کردنها بوده که او را به موفقیتهای امروزش
رسانده است.
او در پستی در لینکدین نوشت: «پدرم به من گفت با توجه
به خصوصیات شخصیتی که تو داری، اگر ذهنت روی چیزی متمرکز باشد، هر کاری که
انتخاب کنی را میتوانی انجام بدهی.» وی اضافه میکند که: «این نصیحت پدرم
باعث شد که کمکم حس اعتمادبهنفس در من افزایش پیدا کند؛ و با اینکه گاهی
عصبی و دستپاچه هم میشدم، اما توانستم بر آن غلبه کنم. و هر زمان که
تصمیم به انجام کاری گرفتم، توانستم از پس آن بربیایم.»
محمد العریان (Mohamed El-Erian) : دیدگاه دیگران را در نظر بگیر
محمد العریان
محمد العریان که هماکنون مشاوره ارشد
اقتصادی در شرکت آلیانز (Allianz) است، در پاریس بزرگ شده است. همان زمان
بود که ارزش بیرون آمدن از حصار راحتیاش را از پدرش که بعدتر سفیر مصر در
فرانسه شد، آموخت.
وی به مجلهی فورچن میگوید: «ما عادت داشتیم هر
روز حداقل چهار روزنامه بخریم. از روزنامهی فیگارو که در زمرهی راستهای
سیاسی قرار داشت تا اومانیته که روزنامهی حزب کمونیست بود.»
او
ادامه میدهد: «به خاطر دارم روزی از پدرم پرسیدم، چرا ما به چهار
روزنامهی مختلف نیاز داریم؟ و او پاسخ داد: "اگر دیدگاههای متفاوت دیگران
را دنبال نکنی، نهایتا ذهنت بسته خواهد ماند و تو به زندانی یک تفکر خاص
تبدیل خواهی شد که هیچگاه سوالی دربارهی آن نمیپرسد."»
والتر بتینگر (Walt Bettinger) : شهرت خریدنی نیست
والتر بتینگر
مدیرعامل
و رییس شرکت چارلز شواب (Charles Schwab) به مجلهی فورچن میگوید که پند
پدرانهای که زندگیاش را شکل بخشیده است، اتفاقا نصیحت سادهای است. پدرش
به او گفته بود که: «اغلب چیزهای دنیا قابل خرید و فروش هستند؛ اما شهرت،
اینطور نیست.»
وی توضیح میدهد که: «پدرم با همین چند کلمه پند پر
حکمت، باعث ایجاد چهارچوبی در شخصیت من شد که نوع تعاملاتم با دیگران،
نحوهی رفتار و شیوهی تصمیمگیریهایم که به فعالیتهای روزانهام شکل
میداد را ایجاد کرده است.»
باربارا کرکران (Barbara Corcoran): از رهبر پیروی نکن
باربارا کرکران
سوپراستار دنیای معاملات املاک، ضعف امور کارآفرینی را به واسطهی پدرش کشف کرد.
او
در مجلهی Inc توضیح داده است که: «اگر رییس پدرم از او میخواست که مثلا
فلان کار را انجام بدهد، ممکن بود که شغلش را ترک کند. این موضوع یک
مسالهی تکراری بود. اگر قبل از ساعت ۵:۳۰ به خانه میآمد، ما میفهمیدیم
که اخراج شده است.
سپس چون مادرم مثل یک نظامی بود، خیلی زود، ساعت ۶
پای میز شام مینشستیم. سر میز پدرم به ما میگفت: "حدس بزنید چی شده
بچهها؟" و ما همه با هم فریاد میزدیم که "اخراج شدی؟!" و اینطوری بهترین
و هیجانانگیزترین شام ماه اتفاق میافتاد.»
او میگوید که این
روحیه مسری بوده است و دلیل جایگاه فعلی وی نیز همین روحیه میباشد. «پدرم
ما بچهها را با همین روحیهی نافرمانی تریبت کرده است. و شاید دلیل اینکه
ما نمیتوانیم زیردست هیچکس کار کنیم، همین است.»
ایندرا نویی (Indra Nooyi) : نیتها را مثبت فرض بگیر
ایندرا نویی
رییس و مدیرعامل شرکت پپسی (PepsiCo) از
پدرش نصیحتی گرفت که شیوهی برخورد وی با دنیا را تغییر داده است. پدرش به
او گفته بود: «هر کس، هر کاری انجام میدهد یا هر حرفی میزند، تو نیت او
را مثبت فرض بگیر.»
ایندرا نویی در مصاحبهای که با مجلهی فورچن
داشت، گفت: «این مساله در ظاهر تغییر کوچکی بود، اما نتایج آن گسترده و
بزرگ است.» وی اضافه میکند که: «از میزان تفاوتی که این نوع نگاه، در طرز
برخوردتان با آدمها و مشکلات زندگی ایجاد میکند، شگفتزده خواهید شد.
زمانی که شما نیات افراد را منفی فرض میگیرد، عصبانی هستید. اگر عصبانیت
را کنار بگذارید و نیات دیگران را مثبت فرض کنید، از تاثیر این کار
شگفتزده خواهید شد.»
به جای اینکه گارد دفاعی در برابر دیگران
داشته باشید، قادر خواهید بود به دیگران گوش دهید و از آن مهمتر، دیگران
هم میتوانند به شما گوش کنند. «زمانی که نیات را مثبت فرض میگیرید، گمان
می کنم اغلب اوقات، چنین چیزی اتفاق میافتد که دیگران میگویند: "آهای. یک
لحظه دست نگه دار. شاید واکنش من به این فرد اشتباه بوده است. به نظر
میآید که این شخص واقعا دارد تلاش میکند."»
مارک کوبان (Mark Cuban) : خوش بگذران
مارک کوبان
مارک
کوبان، کارآفرین میلیاردر دنیای تکنولوژی، سرمایهگذار و مالک تیم بسکتبال
دالاس ماوریکس (Dallas Mavericks) به خوبی میداند که خوشیهای بسیاری
برای زندگی کردن هست. او این نکته را از پدرش آموخته است.
«پدر من
۸۷ ساله است و هر روز قویتر میشود. او مثل یک ماشین است.» در سال ۲۰۱۴،
وی در جمعی به مخاطبانش گفت: «پدر من همیشه تکرار میکرد که: "امروز،
جوانترین سنی است که در عمرت تجربه خواهی کرد. باید همینطور زندگی کنی.
باید هر روز جوان زندگی کنی."و این همان چیزیست که سعی در انجامش دارم.»
سارا بلیکلی (Sara Blakely) : شکستهایت را جشن بگیر
سارا بلیکلی
اگر به خاطر برنامهی همیشگی پدر سارا بلیکلی سر میز شام نمیبود، امکان داشت امروز اسپانکس(Spanx) یک شرکت چند میلیارد دلاری نباشد.
سارا
بلیکلی در حین برنامهی آموزش کارآفرینی که در نیویورک برگزار میشد، رو
به مخاطبانش گفت: «پدرم عادت داشت سر میز شام از من و برادرم بپرسد که این
هفته چه شکستهایی خوردهایم.» وی ادامه داد: «به خاطر میآورم که از مدرسه
به خانه برمیگشتم و به او میگفتم که "پدر، من میخواستم فلان کار را
انجام بدهم ولی اصلا از پسش بر نیامدم." پدرم با خوشحالی میگفت: "بزن
قدش!" در واقع اگر آن هفته چیزی برای تعریف کردن نمیداشتم و در کاری شکست
نخورده بودم، ناراحت میشد.»
همین طرز رفتار بود که به سارا بلیکلی
جرات پذیرفتن ریسکهای بزرگتر را داد. وی توضیح میدهد که: «پدرم با این
کار، این هدیه را به من داد که افکارم را در مورد شکستهایی که میخورم
بازآموزی کنم. برای من، شکست یعنی زمانی که به اندازهی کافی تلاش
نمیکنم.»
کنت چنالت (Kenneth Chenault) : تنها چیزی که قادر به کنترلش هستی، عملکرد خودت است
کنت چنالت
مسائل
بسیاری در این جهان وجود دارند که از کنترل ما خارج هستند. اما، اگر یک
چیز باشد که مدیرعامل امریکن اکسپرس (American Express) از پدرش آموخته
باشد، آن است که انرژی خودت را روی کارهایی که قدرت انجامشان را داری
متمرکز کن.
وی خطاب به حضار در مدرسه تجارت مککامب دانشگاه آستین
تگزاس تاکید میکند که: «اگر بنا دارید روی مسالهای تمرکز کنید، روی چیزی
تمرکز کنید که قادر به کنترل و مدیریت آن هستید.» و یادآور میشود که:
«تنها چیزی که میتوانید بر آن کنترل داشته باشید، عملکرد شماست.»
وی
اشاره میکند که این نکته، باعث توانمندسازی روحیهی انسان میشود. و
ادامه میدهد که: «چیزی که این نوع نگاه به یک شخص میگوید این است که تو
هم میتوانی واقعا تغییر ایجاد کنی. تو به واسطهی عملکردت میتوانی واقعا
باعث ایجاد تغییرات بشوی.»
استیو بالمر (Steve Ballmer) : با همهی وجود کار کن
استیو بالمر
مدیرعامل
سابق مایکروسافت و مالک فعلی تیم بسکتبال لسآنجلس کلیپرز (Los Angeles
Clippers) میگوید بهترین نصحیتی که در عمرش شنیده، از سوی پدرش بوده است.
استیو
بالمر در مصاحبهای که در مدرسه تجارت آکسفورد داشت، تعریف می کرد که:
«پدرم میگفت "اگر تصمیم داری کاری انجام بدهی، درست انجامش بده و اگر
تصمیم داری هیچ کاری نکنی، هیچ کار نکن." و به نظر من این کلید همهی
مشکلات است.»
وی ادامه داد که: «به عبارت دیگر: "با همهی وجود کار
کن. اگر کاری انجام میدهی، با همهی اعضا و همهی توانت انجام بده. با
قلبت، با بدنت و با روحت."»
بخشی از منشا درونی مربوط به حساسیت ها و
هیجانات و افسردگی ها می باشد . لکن بخشی از منشا بیرونی ضعف و یا عدم
تمرکز ذهنی مربوط به آثار محیط اطراف و یا خارج از آن است که به صورت انرژی
و امواج وارد شبکه ضمیر ناخود آگاه می شود و اثر خود را بر جا می گذارد و
موجبات حواس پرتی و اختلال در نظم فکر و ذهن ما را فراهم می سازد لذا هر
چقدر میزان تبعات التهاب آمیز درونی و بیرون انسان کاهش یاید به همان میزان
از نظر کمی و کیفی تمرکز فکر و ذهن قوی تر و بهتر خواهد شد.
همگی ما در طول روز با انواع تفکرات، جریانهای اطلاعات دریافتی و برنامهریزیها روبرو میشویم که موجب میشود تمرکز بر وظایف و آنچه در همان لحظه ملزم به انجام آن هستیم دشوار شود.برای مهار کردن این ذهن سرکش، مخصوصا در زمان کار و استفاده از اینترنت چارهای جز «حضور ذهن» نخواهیم داشت.
برای درمان آشفتگی ذهنی رعایت موارد زیر بسیار تاثیرگذار هستند:
1. مراقبه
حتی
چند دقیقه مراقبه ساده می تواند برای از بین بردن آشفتگی ذهنی تان کافی
باشد، به شما کمک می کند احساس پایدار تری داشته باشید و قدرت تمرکز تان را
افزایش می دهد. برای انجام یک مراقبه ساده، زمان سنج را برای 5 دقیقه
تنظیم کنید، چشمانتان را بروی نقطه مقابل تان متمرکز کنید و تمرکز تان را
بروی نفس کشیدن تان منتقل کنید. هر زمان متوجه شدید که دارید درگیر
افکارتان می شوید، نگران نباشید. فقط آگاهی تان را بروی تنفس تان
بازگردانید بزودی متوجه می شوید که ذهنتان چقدر سرگردان بوده است.
2. در مورد آن صحبت کنید
صحبت
کردن در مورد موضوعاتی که باعث آشفتگی ذهنی تان شده است دو مزیت اصلی
بهمراه دارد: می تواند به شما احساس تایید شدن و شنیده شدن را بدهد، همچنین
می تواند شما را با دیدگاه های مختلف دیگران آشنا بکند.
اغلب، فقط
داشتن کسی که به حرف هایتان گوش بدهد و افکارتان را درک کند باعث می شود که
فوریت و شدت و کثرت افکارتان از بین برود. به همان اندازه، شنیدن افکار و
دیدگاه های فکری طرف مقابل می تواند شما را با بینش و وضوح و راهکارهای
جدیدی آشنا کند.
نوشتن برنامه های روزانه در برطرف کردن آشفتگی ذهنی کمک می کند
3. یادداشت های روزانه
جریانی
از آگاهی که از نوشتن نشریه روزانه بدست می آید راهی بسیار عالی برای برای
منتقل کردن افکار و احساسات تان از ذهن تان بری کاغذ می باشد، بخصوص اگر
توسط افکار خاصی در مورد شخص، موقعیت و یا رویداد بخصوصی پریشان خاطر شده
باشید.
این نوع خاص از یادداشت های روزانه در تئوری آسان است، اما در
ابتدا در عمل می تواند احساس غریبی به ما ببخشد و باید چند بار سعی کنید تا
بتوانید از آن بهره کافی را ببرید. برای اینکه بیشتر جریان آگاهی یادداشت
های روزانه را در خودتان ایجاد کنید, یک برگه خالی (یا سند کامپیوتری خالی)
بردارید و بسادگی هر چه تمام تر هر آنچه که به ذهنتان می رسد را یادداشت
کنید.
تمام افکارتان بروی کاغذ منتقل می شود، حتی شده بنویسید “من نمی دانم چه چیزی بنویسم”.
وقتیکه
از نشریه روزانه با سیستم جریان آگاهی استفاده می کنیم, خیلی ساده است که
خود-سانسوری داشته باشیم و در مورد چیزی که نوشته ایم شروع به قضاوت کردن
کنیم. برای اینکه این نوع از یادداشت های روزانه موثر باشد، سعی کنید هر
گونه فکر اضافی در مورد چیزهایی که باید و یا نباید می نوشتید، کیفیت جمله
بندی و گرامرتان، و اینکه چیزی را که نوشته اید چه احساسی در شما بوجود می
آورد را متوقف کنید. این قبیل افکار اهمیتی ندارند; مهم ترین نکته این است
که کانالی برای تخلیه افکارتان دارید،حالا هر چه که می خواهد باشد.
4. روگرفت حافظه
اگر
مشغولیت ذهنی بروی موضوع بخصوصی ندارید، اما برای متمرکز ماندن بروی لیست
کارهایی که باید انجام بدهید با خودتان کشمش دارید، طوفان ذهنی
(brainstorming) و یا روگرفت حافظه می تواند روش موثری برای از بین بردن
آشفتگی ذهنی تان باشد.
‘رو گرفت حافظه’ اصطلاحی است که توسط David Allen
ابداع شده است، نویسنده کتاب Getting Things Done، که یکی از محبوب ترین
سیستم های بهره وری در جهان است. وقتیکه از حافظه تان روگرفت تهیه می کنید،
هر چیزی که فکرش را می کنید برای انجام دادن یا بخاطر آوردن کاری نیاز
است، می نویسید، سپس این موارد را در قالب وظایف و یا پروژه های فردی
سازمان دهی می کنید. هر چقدر اطلاعات بیشتری را در ذهنتان ذخیره کنید،
افکارتان را آشفته تر احساس خواهید کرد. لیست کارهایی را که باید انجام
بدهید از ذهنتان بروی کاغذ انتقال بدهید و فضای با ارزش ذهن تان را خالی
کنید تا بتوانید بروی چیزهای دیگر تمرکز کنید.
5. مکان انجام فعالیت هایتان را تغییر بدهید
تغییر
مکان انجام فعالیت ها ممکن است ساده تر از آن باشد که موثر بنظر برسد، اما
اینکار واقعا جواب می دهد. وقتی کار مشابه ای را در یک مکان بارها و بارها
انجام می دهیم (برای مثال، نوشتن گزارش در محل کار)، می توانیم در این
عادت ذهنی که مربوط با آن مکان و یا فعالیت خاص است گیر بیافتیم. انتقال آن
فعالیت به محیط جدید می تواند باعث بشود که با دید و تمرکز تازه ای به آن
مواجه بشویم، و خستگی روانی که می تواند منجر به این شود که ذهنمان بروی
چیزهای دیگر سرگردان شود را تسکین بدهیم .
موفقیت اتفاقی پیش نمی آید. رهبران صنعت
تنها از تخت خواب بلند نمی شوند تا هرچیزی را از قفسه بردارند و برای
صبحانه آماده کنند و بعد به سمت محل کارشان بروند تا هر چه پیش آمد خوش
آمد. آنها برنامه ریزی می کنند، آماده می شوند و اجرا می کنند.
رُی
.اف بامیستر روانشناس در کتابش به نام ” عزم راسخ: پی بردن دوباره به
عالی ترین توانایی انسان ” معتقد است: عزم راسخ ما در بامداد به بالاترین
حد خود می رسد. همچنین در صبحگاه هورمون پاسخگوی بیداری کورتیزول موج بلند و
سریعی از هورمون ها تقریبا ۲۰ تا ۳۰ دقیقه بعد از بیدارشدنمان در کل
بدنمان می فرستد که انرژی لازم برای پاسخگویی به نیازهای اولیه و ضروری را
به ما می دهد اما بحث سر قضیه های علمی نیست.
خودِ شما هم به خوبی
می دانید که موفقیت در کارهای روزانه به گذراندن صبحی پرانرژی نیاز دارد.
اگر صبح هایتان را بیهوده و کسل کننده می گذرانید و آماده هستید که این
دوره ی بحرانی را بهبود بخشید، بد نیست باهم به این ۱۲ عمل روزانه ی کارگشا
که مدیران مشهور جهانی هم از آنها پیروی می کنند نگاهی بیندازیم:
۱-مدیتیشن یا مراقبه
نیکول
الیزابت دیمر مسئول رشد انجمن سایت Inbound.org در بهبود بخشی اجتماع می
گوید: من هر روز صبح مدیتیشن انجام می دهم. چه از طریق یوگا یا تصریح عمل
چاکراه ها یا گوش دادن به موسیقی های تبتی. مدیتیشن به پاک شدن ذهن برای
تصریح تمرکزم کمک می کند.
۲-به اولویت بندی خود توجه کنید
دنی
هالارویچ بنیان گذار و مدیرعامل LemonStand می گوید: هرروز صبح، قبل از
انجام دادن هر کاری، نرم افزار نوت( یادداشت برداری) موبایلم را باز می
کنم، جایی که ماموریت های مربوط به شغل و زندگی ام را آنجا نوشته ام و آنها
را با صدای بلند بازگو می کنم. بعد چند دقیقه در سکوت به پیشامدهای زندگی
ام، به پیشرفت هایم و چیزهایی که سپاسگزارشان هستم می اندیشم. سپس مجدداً
به دو سه موضوع مهمی که در آن روز می خواهم بدست بیاورم نگاهی می اندازم.
۳-برای روز و هفته تان هدف بگذارید
دن
مرفی جانشنین توسعه تجاری Import.io می گوید: من برای هدف هفته ام، صبح
های دوشنبه، دو سه کار مهمی را که باید از ساعت هفت صبح انجام دهم مشخص می
کنم. اگر روزی گیج کننده شود ( که تقریباً همیشه هم اینطور است ) می توانم
به آن دو سه کاری که مشخص کرده ام نگاهی بیندازم و برای دستیابی بهشان
تمرکز کنم.
۴-برنامه ریزی تان را زیر دوش انجام دهید
کُلین
متیوز بنیانگذار Content Marketer : حین دوش گرفتن، به طور ذهنی هر آنچه
را که باید در طول روز انجام دهم برنامه ریزی می کنم. بعد عین همین کار را
برای آن چیزهایی که می خواهم انجام گیرد تکرار می کنم. بعد از آن به سختی
تلاش می کنم تا خودم را برای هر آنچه در روز پیش می آید آماده کنم.
۵-ذهن خود را به کار بیندازید
پاول
شپیرو مدیر جست و جو در Catalyst/GroupM : اولین کاری که من صبح ها انجام
می دهم این است که یک نوشیدنی گیاهی که وقت زیادی برای ساختن نمی خواهد می
نوشم. هدف این است که من با یک ذهن باز و خلاق چه با کار یا هرچیز دیگری
مواجه شوم. من چیزی می خواهم که الهام دهنده و انگیزه بخش من باشد برای
رویارو شدن با سیل ایمیل هایی که باید به آنها پاسخ دهم.
اگر بتوانید این اندیشه ها را حین آماده کردن صبحانه یا رسیدن به کارتان داشته باشید حتما چیزی بدست خواهید آورد.
۶-یک فنجان قهوه ی عالی بسازید
چاک
لنگانکر بنیان گذار Digital Telepathy: خیلی دوست داشتم بگویم که من هرروز
صبح مدیتیشن می کنم اما اینطور نیست. به جای آن، مدیتیشنِ من هر روز صبح
یک فنجان قهوه ی عالیست. نه تنها به کلی بدنم را از خواب بیدار می کند،
بلکه آن کوبیدن قهوه و دمای بالای آب جوش و انجام دادن اینها با دست خودم،
قسمت خلاق ذهنم را بیدار می کند. خیلی جالب است که با همچین کاری صبح خود
را شروع کنید.
۷-وقتی را برای شکرگزاری بگذارید
بکی
رایت :من پنح دلیل شکرگزاری ام را در مقاله ام نوشته ام که در طول روز مرا
با انرژی مثبت و ذهنی باز و سالم نگاه می دارد. من معتقدم که بازنگری به
افکارم و مرتب سازی آنها به ترتیب اولویت و اهمیتشان در زندگی خیلی مهم و
مفید است.
۸-معمولی و ثابت قدم باشید
دن
مارتل کارآفرین: نرمش، نوشیدنی سبز، مدیتیشن. هر اتفاقی بیفتد اینها
نخستین کارهایی است که من صبح ها انجام می دهم. اینها به بازسازی بدنم و
ذهنم و هم چنین رساندن سوخت لازم برای به اجرا در آوردن نهایت استعدادم کمک
می کنند.
۹-دست آوردهای آینده را مجسم کنید
ای
جی کومار بنیان گذار انتشارات Limitless: چشم هایم را به مدت ده دقیقه می
بندم و اهدافم را تصویر سازی می کنم. به حدی حقیقی مجسم می کنم که انگار به
راستی به آنها دست یافته ام و تنها تصور نیست. در آن جایگاه هیچ نگرانی،
احتیاج به چیزی یا ترس از دست دادنی وجود ندارد و من نامحدودم.
۱۰-صبحانه ی سالم بخورید
هیتر
انه کارسون رئیس و بنیان گذار Onboardly: برای مدتی طولانی کار من بعد از
بیدار شدن این بود که خودم رابه موبایلم برسانم تا از رسانه های اجتماعی
ام بی خبر نمانم. کمی بعد فهمیدم که اینکار به صورت غریزی و خودکار شده و
اگر ادامه یابد به نفع من نیست. امروز، من سعی می کنم یک صبحانه ی سالم
بخورم که معمولا شامل پروتین و سبزیجات است (تخم مرغ، سالمون یا مرغ )
البته به همراه یک نوشیدنی گیاهی یا قهوه. این وعده به حدی مرا سیر نگاه می
دارد که اگر وعده ی نهارم به تآخیر افتاد، سبزیجات همچنان مرا حفظ خواهند
کرد.
۱۱-از خواندن ایمیلتان قبل از خواب خودداری کنید
چاد
هالورسن مدیر عامل و بنیان گذار When I Work: من یک ساعت بیشتر بیدار می
ماندم تا ایمیل هایم را بخوانم. اینکار را کنار گذاشتم تا بتوانم طول روزم
را به موضوعات مهم همان روز اختصاص دهم نه موضوع ایمیل هایم.
۱۲-ذهنتان را پاک کنید و برای امروزتان آماده باشید
برد
کریسپ مدیرعامل Maptive: تمام صبحم را مشغول پاک کردن ذهنم هستم تا با
توانم از پس چالش های آن روز بر بیایم. من صبح ها را با ورزش، صبحانه ای
سبک و قهوه آغاز می کنم تا کارها را روی غلتک بیندازم. همچنین به نتیجه
رسیده ام که موسیقی جاز توانایی رویایی و آمادگی مرا برای مسایل روز جدید
بیشتر می کند.
این پیشگامان با دقت سعی کرده اند عادات خود را بر
پایه های سالم بگذارند که می دانند آنها را موفق می کند اما اگر همواره صبح
های شما بدون برنامه می گذرد چگونه می توانید آنرا بهبود ببخشید؟
آسان
ترین راه برای شروع امتحان کردن است. یکی از موارد بالا را که برایتان
بهتر به نظر می رسد انتخاب و به مدت یک هفته امتحان کنید و سعی کنید از
تاثیرات آن روی عادات خود یادداشت برداری کنید. اگر در هفته ی اول آنهارا
مفید یافتید سعی کنید در هفته ی بعد بهبودشان دهید. اگر هم بی نتیجه بود یک
مورد دیگر را امتحان کنید.
هیچ فرمول معجزه گری برای بهبود بخشی
عادات صبحگاهی شما وجود ندارد تا بگوید چه عادت خاصی برایتان مفیدتر است
بلکه بر پایه ی آزمون و خطاست که شما به یک ترکیب موفق دست می یابید که که
پایه ی شما را همانند این پیشگامان موفق بهبود می بخشد.
مدیریت زمان به استفاده از زمان برمیگردد که برای دستیافتن به آن روشهای مختلفی وجود دارد.
ابراهیمی مقدم روانشناس : غاصبان
زمان عواملی هستند که زمان را از بین برده و تلف میکنند و فرد برای مدیریت
آنها برنامه خاصی ندارد.
لازم است فرد با برنامهریزی و مدیریت درست این عوامل را به حداقل برساند تا بتواند از زمان خود استفاده بهینه کند.
عوامل زیر تحت عنوان غاصبان زمان به شمار میروند:
1- تماسهای تلفنی مکرر یا طولانیشدن بیش از اندازه تماس تلفنی
2- ورود افراد بدون قرار قبلی به محیط زندگی یا محل کار
3- زمانهایی که در موقعیتهای خاص مثل ترافیک هدر میروند
چگونه زمان خود را مدیریت کنیم؟
1- اولویت بندی کارها
فهرستی از کارهای روزانه یا هفتگی تهیه کنید و آنها را با توجه به اهمیتی که دارند دستهبندی کنید
بعد از اینکه این فهرست را تهیه کردید به نحوهی استفاده از زمان توجه کنید و سعی کنید زمان خود را بر فعالیتهای مهم متمرکز کنید.
2- کار امروز را به فردا نیندازید
هر
چقدر کاری ناخوشایند و استرسزا باشد، احتمال به تعویق انداختن آن بیشتر
است پس برای رهایی از این عادت میتوانید از نکات زیر استفاده کنید:
برنامهریزی
کنید و برای این کار از یک دفترچه استفاده کنید و کارهای روزانه یا هفتگی
خود را در آن یادداشت کرده و کارهای بزرگتر را به اجزای کوچکتر تقسیم کنید.
ممکن
است گاهی احساس کنید که به برنامههایی که داشتید عمل نکردهاید اشکالی
بهوجود نمیآید، اعتماد به نفس و تفکر مثبت به شما کمک میکند تا دوباره
به مسیر اصلی خود برگردید.
3- تعهدات خود را مدیریت کنید
تعهدات بسیار زیاد یا بسیار کم تولید استرس میکند بنابراین برای مدیریت آنها به نکات زیر توجه کنید:
- خود را نسبت به مسائلی که برای شما مهم نیست متعهد نکنید.
- متعهد جدیدی برای خود ایجاد کنید و کاملاً به آن پایبند باشید.
- احساس مسئولیت کنید، تعهد خود را جدی بگیرید و از زیر کار شانه خالی نکنید.
- از ایدهها و پیشنهادات جدید استقبال کنید و سعی کنید بیشتر یاد بگیرید.
4- نه گفتن به درخواستهای نابجا و غیر مهم
بسیاری
از اوقات قبول کردن درخواستهای نابجا و غیرضروری دیگران بخش قابل توجهی
از وقت شما را به خود اختصاص میدهد، اگر قادر باشید با گفتن نه از انجام
این امور خودداری کنید موفق شدهاید میزان قابل توجهی از وقت خود را مدیریت
کنید.
5- استفاده بهتر از وقتهای مرده
تاکنون
فکر کردهاید که روزانه چه قدر وقت شما در مسیر سرویس، ایستگاه اتوبوس و
اتاق انتظار پزشک هدر میرود؟ شما میتوانید با همراه داشتن یادداشتهای
درسی یا فلش کارتهای دروس مختلف ( مثل ادبیات، زبان، شعر و...) از این
اوقات مرده به طور بهینه استفاده کنید.
6- یادگیری مهارتهای مطالعه مؤثر
مهارتهای
مطالعه از قبیل تندخوانی، خلاصهنویسی و یادداشتبرداری، روش خواندن دروس،
حتی تندنویسی و خوشنویسی میتواند در صرفهجویی وقت شما بسیار کارساز
باشد بنابراین سعی کنید این مهارتها را یاد بگیرید تا اوقات شما بهتر
مدیریت شود.
7- کنترل اوقات فراغت و تفریح
تفریح
و استراحت به جا و به موقع موجب احیای انرژیروانی و جسمانی شما جهت انجام
فعالیتهای اصلی میشود بنابراین اگر تفریح بخواهد زمان زیادی از وقت شما
را به خود اختصاص دهد، دیگر کارایی ندارد و باید محدود شود، با این کار وقت
جدیدی را برای خود به وجود میآورید.
8- تنظیمکردن وقت خواب
شب
بهترین زمان برای استراحت و خواب است بنابراین عادت کنید روز را به انجام
فعالیتهای درسی و تکالیف و شب را به خوابیدن اختصاص دهید زیرا کمخوابی
باعث کاهش تمرکز شده و بیخوابی زیاد موجب بیماری در فرد میشود، در حالی
که خواب کافی باعث تمرکز بیشتر و افزایش یادگیری میشود.
کار درست را در زمان درست انجام دهید
مدیریت زمان در کسب و کار
"چه چیزی را از دست دادهام؟ هر چه قدر
سعی میکنم نمیتوانم به آن دست یابم! ذکر میگویم، نماز میخوانم، هر روز
مراقبه و تمرینات یوگا انجام میدهم و به کلاسهای عرفان میروم ولی
متاسفانه هیچ بهبودی در وضعیت روحی خود احساس نمیکنم...
چرا عشق در
درونم کمرنگ است، ثروتی ندارم و از سلامتی کامل برخوردار نیستم؟ چگونه
میتوانم با روح گمشده خود مرتبط شوم؟ آیا میتوانم به آرزوهایم دست یابم؟"
این
سخنان تقریبا برای همه ما آشناست. اگر شما نیز با چنین پرسشهایی در ذهن
خود روبهرو هستید حتما این مقاله را بخوانید و در زندگی خود به کار ببرید.
برای رسیدن به خوشبختی و موفقیت باید به دنبال سه اصل مهم و ضروری باشید.
من این عناصر کلیدی را ارکان مهم شخصیتی مینامم: "انگیزه، هدف و خود را
دوست داشتن." بهتر است بدانید عناصری که باعث فعال شدن و حرکت نیروهای
کاینات میشوند ریشه در همین سه اصل دارند: "انگیزه، هدف و خود را دوست
داشتن". بنابراین برای داشتن شخصیتی سالم و روحی آرام باید این اصول مهم را
در شخصیت خود بپرورانید.
مطمئن باشید با داشتن چنین شخصیتی قدرت
روحی شما به طور خودکار دو چندان خواهد شد. وقتی یکی از این اصول سست و
شکننده شوند کل شخصیت شما همانند ساختمانی فرو میریزد. بنابراین نباید در
این حالت انتظار پیشرفت، سلامتی، موفقیت، بهبود روابط و دستیابی به
آرزوهایتان را داشته باشید. بر عکس اگر این سه رکن اساسی را در شخصیت خود
جای دهید، اطمینان داشته باشید به هر آنچه بخواهید دست مییابید!
انگیزه
هنگامی
میتوانید ادعا کنید قدرتمندید که هر آنچه در زندگی بخواهید به راحتی
بدان دست یابید. شما خود مسوول زندگیتان هستید و صحنههای آن را تنها
خودتان میسازید. این شما هستید که سرنوشت خود را رقم میزنید. برای اینکه
این کار را به خوبی انجام دهید نیاز به انرژی، قدرت و نیروی مضاعف دارید.
به عبارت دیگر برای رسیدن به قلههای موفقیت نیاز به شارژ روحی دارید تا در
مقابل همه فشارها و مشکلات زندگیتان به خوبی بایستید و از میدان به در
نروید.
همه ما برای پیشبرد اهدافمان به یک منبع عظیم انرژی نیاز
داریم. خوشبختانه این منبع در وجود خودمان است. تنها باید اراده کنیم و آن
را فعال و زنده نگاه داریم تا به راحتی ماموریتمان را در زندگی به انجام
برسانیم.
این شور و شوق درونی است که روحتان را پرواز میدهد و شما
را به آرزوهایتان نزدیک میکند و یا به عبارتی دیگر سوخت اصلی خواستهها و
رویاهایمان همان انگیزه درونی شماست. در این حالت است که مردم به طور
ناخودآگاه به طرفتان جذب میشوند تا شما راحتتر بتوانید قصر رویاهایتان
را بسازید. در این صورت تشعشعات شادی و نشاط در درونتان شعلهور میشوند و
انگیزهتان برای انجام کارهای موردنظر دو چندان خواهد شد. بنابراین سایر
انسانها مانند یک آهنربا جذب شما شده و شما را حتی از لحاظ مالی حمایت
میکنند. در این حالت روز به روز پیشرفت میکنید و دیگر در وجود خود ترس و
تردید احساس نمیکنید.
برای رسیدن به چنین نقطهای بهتر است بیشتر
بر روی تواناییهای خود متمرکز شوید و به جای آنکه به سراغ کارهایی بروید
که اصلا به انجام آنها علاقهای ندارید به دنبال اموری بروید که انجام آن
شور و شوق را در درون شما پدیدار سازد.
بنابراین هرگز فراموش نکنید یکی از ارکان مهم رسیدن به موفقیت، داشتن انگیزه لازم برای انجام کار موردنظر است.
هدف
وقتی
شما خواستها و آرزوهای شخصیتان را در ذهن بپرورانید به طور ناخودآگاه
انگیزهتان برای رسیدن به آنها دو چندان میشود. بنابراین همین شور و شوق
درونی باعث پیشرفت شما میشود.
برای این کار لازم است هدفتان کاملا
مشخص و شفاف باشد، یعنی باید کاملا بدانید چه میخواهید. اگر واقعا خودتان
ندانید به چه چیزی دست یابید و به کجا میخواهید برسید مطمئنا به بیراهه
خواهید رفت و یا به عبارت دیگر اگر مسیر برای شما مشخص و روشن نباشد به
زودی دچار لغزش و خطا میشوید و قادر به ادامه کار نیستید. بنابراین اگر
هدف واضح و روشنی برای خود نداشته باشید نمیتوانید به خوبی تصمیمگیری
کنید.
تصمیمگیری غلط = نتیجه بد = نرسیدن به هدف.
هنگامی
میتوانید ادعا کنید هدفتان کاملا واضح و شفاف است که هیچگونه شک و
ابهامی در ذهن نداشته باشید و دقیقا بدانید در زندگی به دنبال چه چیزی
هستید. البته بهتر است بدانید بهترین اهداف موقعی به ذهن ما خطور میکنند
که افکارمان از مسایل و مشکلات اضافی پاک شده باشد. بنابراین ابتدا فکر خود
را پاک و خالص کنید تا بتوانید به ندای درونتان گوش بسپارید و در نهایت
بهتر تصمیمگیری کنید.
برای دستیابی به اهداف خود روشهای مختلفی
وجود دارد: بعضی افراد از طریق "دیدن" اعمال دیگران و تجربه اندوختن متوجه
میشوند بهترین روش برای دستیابی به اهدافشان چیست. بعضی دیگر "حس"
میکنند چه کاری درست و چه کاری غلط است و در نهایت، گروه آخر افراد
خوششانسی هستند که به طور ناخودآگاه میدانند چه باید بکنند و در هر لحظه
چه قدمی باید بردارند.
بنابراین هنگامی که هدف شما کاملا واضح و
روشن باشد ذهنتان آرام شده و به طور خودکار به دنبال پیدا کردن راههای
مناسب برای دستیابی به هدفتان میرود.
هدف شما از زندگی چیست؟ به
چه چیزی میخواهید دست یابید؟ معنای زندگی از دیدگاه شما چیست؟ چه اعمالی
به شما کمک میکند تا سریعتر به ذهنی آرام دست یابید؟
خود را دوست داشتن
یکی
از ارکان مهم برای دستیابی به موفقیت و خوشبختی این است که فرد خود را
همانگونه که هست بپذیرد و دوست داشته باشد. حتما میپرسید چرا؟ دلیل آن
کاملا واضح است. وقتی شما خود را دوست نداشته باشید و خود را لایق خوشبختی و
شادی در زندگی ندانید، چگونه انتظار دارید به پیشرفت و سعادت نزدیک شوید!
انگیزه، هدف و خود را دوست داشتن،سه اصل مهم و ضروری برای رسیدن به خوشبختی و موفقیت
چه موقع به این نتیجه رسیدید که لایق دوست داشتن نیستید و در زندگی قادر به پیشرفت نخواهید بود؟
خیلی
از مراجعان میگویند: "پدر و مادرم مرتب مرا سرزنش میکردند و هر روز به
من میگفتند تو به درد هیچ کاری نمیخوری و به هیچ کجا نمیرسی". هر چه
پدر، مادر، خواهر، برادر و یا دوستانتان به شما گفتهاند تمام شده است.
دیگر به آنها توجه نکنید. تنها به صحبتهای درونی خود گوش بسپارید.
در
مورد خود چه فکر میکنید و با خود چه میگویید؟ آیا فکر میکنید لایق
زندگی خوب و موفق هستید؟ آیا با خود به اندازه کافی مهربان هستید؟
طرز
فکرتان را نسبت به خود تغییر دهید و با افرادی رفتوآمد کنید که از آنها
انرژی مثبت بگیرید. از افرادی که منفی هستند، مرتب از زندگی گله و شکایت
میکنند و به هر چیزی با شک و تردید نگاه میکنند، دوری کنید.
آیا اکنون خود را همانگونه که هستید میپذیرید؟ آیا میتوانید خود را دوست داشته باشید و برای خود ارزشی قایل باشید؟
دلایل زیادی برای خندیدن و راههای زیادی
برای بشاش بودن وجود دارد. اگرچه هجوم استرسهای روزانه سعی دارد بر این
احساس غلبه کرده و ما را به فردی خشن و ناامید تبدیل کند. در میان این
عوامل محیطی که همگی بر خلق و خوی ما تأثیر میگذارند، تغذیه نیز عاملی مهم
است. شاید برای شما هم جالب باشد که بتوانید با تغییراتی در رفتارهای
روزانه برخی از این عوامل استرس را کنترل کنید. آنچه شما میخورید میتواند
بر احساس شما نسبت به زندگی و موقعیتتان تأثیرگذار باشد.
هیدراته باشید
نوشیدن
یک لیوان آب هنگام بیدار شدن از خواب با شست و شوی مواد سمی تجمع یافته در
دستگاه گوارش در طی یک شب، باعث احساس سرزندگی صبحگاهی خواهد شد. سعی کنید
در فواصل متعدد حتی بدون احساس تشنگی آب بنوشید. بدن ما بعد از تلاش برای
جبران تشنگی به مغز دستور تشنگی میدهد و ما به فکر نوشیدن آب میافتیم. از
این رو نوشیدن آب به طور مرتب مانع خستگی زودرس بدن خواهد شد.
گردو بخورید
گردو
نیز منبع بسیار خوب سروتونین است. گردو همچنین حاوی چربیهای امگا ۳ است
که به پیشگیری از افسردگی و ایجاد حس شادی کمک میکند. وجود پروتئین و
ویتامینهای B، روی، فسفر، منیزیم، آهن و کلسیم در گردو نیز از دلایل دیگری
است که این ماده غذایی را به مادهای شادیآور تبدیل کرده است.
ماهی
مقادیر
بالای امگا ۳ در ماهی به ویژه ماهی های چرب، آن را به ماده غذایی مناسب در
بهبود خلق و خو تبدیل کرده است. بهتر است حداقل ۲ وعده در هفته از ماهی
استفاده کنیم.
مصرف میوه در صبحانه
سعی
کنید همراه صبحانه یک میوه نیز مصرف کنید. مقادیر بالای فیبر، آب و
آنتیاکسیدانها در میوهها و نیز بافت اسفنجی و سفت میوهها، آنها را به
مواد غذایی شادیآور برای مغز تبدیل میکند.
مغزهای روغنی
آجیل
و مغزها حاوی مقادیر بالایی از سروتونین هستند. البته از آنجایی که مقدار
زیاد از هر چیزی بد است، دریافت مقادیر بالای سروتونین نیز میتواند سمی
باشد. از این رو برای بهبود خلق و خو بهتر است روزی یک مرتبه از مغزها
استفاده شود و به مقدار حداکثر نصف لیوان(۱۰۰گرم)
سالاد گوجهفرنگی بخورید
گوجهفرنگی
یک سبزی حاوی سروتونین است. به علاوه آنکه مقادیر بالایی از ویتامین C را
نیز دارا میباشد. مصرف روزانه گوجهفرنگی در سالاد دلخواهتان میتواند
باعث بهبود احساس و خلق و خو در شما گردد. به علاوه آنکه مقادیر بالای
ویتامین C در آن، باعث افزایش جذب آهن غذا و درمان کمخونی میگردد. لازم
است بدانید که کمخونی بیماری است که اگرچه درمان سادهای دارد، ولی
تأثیراتی بسیار مهم و متفاوت بر کل بدن میگذارد.
بیشتر مواد غذایی
با تأثیر بر سطح انتقالدهندههای عصبی این تأثیر را بر خلق و خوی ما
میگذارند. یکی از انتقالدهندههای عصبی که در ایجاد حس شادی و انرژی
اهمیت دارد، سروتونین است. غذاهایی وجود دارند که هضم و جذب و متابولیسم
آنها در نهایت به افزایش سطح سروتونین در بدن منجر میشود و از این رو مصرف
آنها در رژیم غذایی میتواند باعث تغییرات خلق و خو گردد. سلنیوم و
چربیهای امگا ۳ نیز از ترکیباتی هستند که مصرف آنها در رژیم غذایی
میتواند باعث تغییر احساسات به سمت شادی گردد. در اینجا به برخی از مواد
غذایی اشاره میکنیم:
از خوردن اسفناج لذت ببرید
از
خوردن اسفناج لذت ببرید. این سبزی منبع بسیار غنی از آنتیاکسیدانهاست.
آنتیاکسیدانها با از بین بردن رادیکالهای آزاد از هجوم آنها به بافتها و
تخریب آنها و عوارض این آسیب که یکی از آنها میتواند احساس غم و افسردگی
باشد جلوگیری میکنند.
ویتامین D
مواد
غذایی غنی از ویتامین D که باعث افزایش سطح سروتونین در بدن میشوند، به
خندیدن ما کمک میکنند. ماهی قزلآلا، ساردین، ماهی تن، تخممرغ و قارچهای
خوراکی مواد غذایی غنی از ویتامین D هستند که مصرف روزانه آنها میتواند
بر خلق و خو تأثیرگذار باشد.
سالاد و سبزیها
کمخونی
میتواند باعث افسردگی شود. اما خیلی وقتها این کمخونی ناشی از
اسیدفولیک است و در این شرایط هرچه قدر هم مکمل آهن یا غذاهای حاوی آهن
مصرف کنیم این کمخونی درمان نمیشود. اسیدفولیک ویتامینی از گروه
ویتامینهای B است. مطالعات زیادی وجود دارند که نشان میدهند کمبود
اسیدفولیک منجر به افسردگی میشود. سبزیهای برگ سبز منبع غنی از اسیدفولیک
هستند.
شیر
شیر نیز نوشیدنی است که وجود آن در رژیم غذایی روزانه میتواند در ایجاد احساس آرامش مناسب باشد.
شکلات
شکلات
نیز بهعنوان یک ماده غذایی شادیآور در نظر گرفته میشود ولی یادآوری این
نکته ضروری است که تمام فواید شکلات با مصرف شکلات تلخ و البته کم چرب و
آن هم به میزان متعادل به دست میآید.
سویا:
سویا
یکی از مواد غذایی است که میتواند جانشین گوشت بشود و سلامتی بدن را بهبود
ببخشد. یکی از جاهایی که سویا مصرف روزانه بسیار زیادی دارد، چین است که
مردم آن یکی از سالمترین و شکیل ترین بدنها را دارند. البته آنها غیر از
مصرف سویا از سبزیجات خام و نیمه پخته هم بسیار استفاده میکنند.
منبع:زیبـاشـو دات کام
بازار تجارت امروز، بازاری جهانی بوده و روند رقابت در آن به حدی چشمگیر رو
به افزایش است. در واقع برای رقابت با دیگران در این بازار بزرگ، همیشه
دیر است، شرکت ها باید سطح کیفی محصولات خود را ارتقا بخشند، قیمت ها را
کاهش دهند و فرایند تولید را ساده و از زمان آن همیشه باید کم کنند. اما
پیشرفت یک شرکت فقط با یک چیز ممکن است. مشتری
اگر مشتریان شرکت شما زیاد باشند شما فروش بیشتر و رتبه برتری خواهید داشت. اما مشتری زیاد فقط با کسب رضایت مشتری جلب می شود.
میدانید همدلی یعنی چه؟ ذهنتان را جای
دوری نفرستید. در همین زندگی روزانه و دور و برتان کمی دقت کنید، به جواب
خواهید رسید.همدلی یعنی اینکه برای این که بفهمید طرف مقابل از چه دردی رنج
می کشد، خود را جای او بگذارید.
همدلی رابطه شما را با خانواده مستحکم
میکند، اجازه میدهد آنها را درک کنید و آنها نیز شما را بفهمند. همدلی
کردن یعنی درک احساسات و هیجانات دیگران و دیدن دنیا از دریچه چشمان آنان.
واقعا بزرگ شوید!
همدلی
ما را رشد میدهد و روحمان را عمیقتر میکند. پیشفرض همدلی کردن، فهم و
درک دیگران است، تا وقتی که تعریفی از احساس شکست یا دلتنگی نداشته باشید
نمیتوانید طرف مقابلتان را همراهی کنید، اما وقتی این احساسات را
میشناسید و در دیگران شناسایی میکنید در واقع مثل این است که خودتان
احساسات این چنینی را تجربه کردهاید. علاوه بر این اگر شما با کسی همدلی
کنید مشکلاتش را از زاویهای دیگر خواهید دید و احتمالا راهحلهایی را
ارائه میدهید که شاید به ذهن او خطور هم نکرده باشد.
مشکلات خانواده را دوچندان نکنید
اگر
همیشه آماده نصیحت کردن و گوشزد اشتباهات خانواده به آنان هستید این بار
کمی سکوت کردن را تمرین کنید، برای اعضای خانواده بخصوص پدربزرگ و مادربزرگ
وقت بیشتری بگذارید و هنگامی که نیاز به همدلی دارند با آنان همراه شوید.
به طور مثال درک کنید پدرتان به خاطر ورشکستگی اخیرش از نظر مالی در بحران
به سر می برد. در بسیاری مواقع کسانی که به همدلی نیاز دارند با یک درد دل
ساده و تخلیه احساسات حالشان بهتر میشود. این طبیعی است که شما نتوانید
مادر یا پدرتان را کاملا درک کنید، اما وقتی خودتان را جای آنها میگذارید
درک بهتری از اوضاع به دست میآورید.
مشکلات را کوچک جلوه ندهید
همدلی،
روابط اجتماعی را بهبود میبخشد و به ایجاد رفتارهای حمایت کننده و
پذیرنده، نسبت به انسانهای دیگر منجر میشود. انسانهایی که باهم همدلاند
میتوانند سالهای سال در یک محیط کاری مشغول باشند، حتی با هم رقابت کنند
اما دچار مشکل نشوند.
اگر مادر یا پدری هستید که قصد آرام کردن
فرزندتان را دارید، سعی کنید خودتان را جای او بگذارید، به قول معروف شما
چند پیراهن بیشتر پاره کردهاید و ممکن است مشکلات فرزندتان در نظر شما
خیلی کوچک باشد، اما فراموش نکنید که خودتان هم با تجربههای سخت و آسان
زندگی به این درک رسیدهاید. پس وقتی فرزندتان دچار مشکلی میشود و توقع
دارد او را درک کنید با او همراه شوید. لطفا از آن طرف بام هم نیفتید یعنی
مدام نگویید «وای چطور تحمل کردی؟ حالا میخواهی چه کار کنی؟ من اگر جای تو
بودم نمیتوانستم تاب بیاورم؟!»
تجربیات تان مال خودتان
برخی
افراد عادت کردهاند که به محض تمام شدن حرفهای طرف مقابل تجربهای از
همان جنس را تکرار کنند، نوعی مقابله به مثل پنهانی، جالب اینجاست که اگر
خودشان هم تجربهای این چنینی نداشته باشند در ذهنشان میگردند و بالاخره
خاطرهای از خانواده، فامیل یا دوست مییابند که در پاسخ طرف مقابل بگویند.
درست است که صحبتهای این چنینی به قصد همدلی بیان میشود، اما در عمل به
طرف مقابل نشان میدهد که اصلا حرفهایش شنیده نشده است.
می توانید با کفش دیگران راه بروید
اگر
مادر یا پدری هستید که قصد آرام کردن فرزندتان را دارید، سعی کنید خودتان
را جای او بگذارید، به قول معروف شما چند پیراهن بیشتر پاره کردهاید و
ممکن است مشکلات فرزندتان در نظر شما خیلی کوچک باشد.
اگر میخواهید
ببینید شما این مهارت را بلدید یا خیر، بهتر است خیلی صادقانه ببینید این
پنج مورد در زندگیتان چقدر وجود دارد. میتوانید از یک دوست نزدیک، والدین
یا همسرتان در این خصوص سوال کنید. مواردی که در بررسی خودتان برای همدلی
باید مد نظر بگیرید، از این قرار است: توانایی علاقهمندی به دیگران را
دارم،تحمل افراد مختلف را دارم، در رفتارم با دیگران پرخاشگری کمی دارم،
میتوانم دوست یابی داشته باشم و شخص دوست داشتنیای هستم،برای دیگران
احترام قائل میشوم.
صادقانه جواب دهید و اگر در مهارت همدلی هنوز تبحر پیدا نکردهاید، کمی تمرین کنید و سعی کنید در زندگیتان فرد همدلی باشید.
دلهایی نزدیک به هم
همدلی
یعنی اینکه فرد بتواند زندگی دیگران را حتی زمانی که در آن شرایط قرار
ندارد، درک کند. همدلی به فرد کمک میکند تا بتواند انسانهای دیگر را حتی
وقتی با آنها متفاوت است، بپذیرد و به آنان احترام بگذارد. همدلی، روابط
اجتماعی را بهبود میبخشد و به ایجاد رفتارهای حمایت کننده و پذیرنده، نسبت
به انسانهای دیگر منجر میشود. انسانهایی که باهم همدلاند میتوانند
سالهای سال در یک محیط کاری مشغول باشند، حتی با هم رقابت کنند اما دچار
مشکل نشوند. آنان که همدلی را بلدند با همسرشان کمتر دچار اختلاف میشوند و
میتوانند تفاوتهایشان را مدیریت کنند.
منابع:جام جم/ ضمیمه چاردیواری
دروغ نیست اگر بگوییم داشتن ذهنی پویا و شاداب آرزوی همه ماست، تصور نمی
کنم فردی را پیدا کنید که دوست نداشته باشد حتی در سنین میانسالی و پیری
قدرت ذهنش را حفظ کرده باشد. شما هم اگر دوست دارید خیلی زود این قابلیت
خود را از دست ندهید و به زوال عقل مبتلا نشوید، این گزارش را دنبال کنید و
با چند راهکار بسیار ساده ولی مؤثر برای حفظ توان ذهنی و سر زنده نگه
داشتن مغز آشنا شوید:
برای خودتان نامه متشکرم بنویسید
زندگی،
تلاش کنید حداقل هفته ای چند بار کاغذ و مدادتان را آماده کنید در یک نامه
کاغذی از خودتان بابت هر آنچه انجام داده اید و به هر آنچه رسیده اید تشکر
کنید. تصور نکنید، که نامه های این چنینی تنها باید از جانب دیگران
برایتان نوشته شود یا اینکه خودتان برای قدر دانی از دیگران بنویسید. نوشتن
روی کاغذ اعصاب مغز شما فعال و پر قدرت نگه می دارد و نوعی ورزش برای
حافظه شما محسوب می شود.
مسواک زدن با دست مخالف
اگر
چپ دست هستید با دست راست مسواک بزنید و اگر راست دست هستید عکس این عمل
را انجام دهید. با این کار شما هر دو بخش مغز خود را فعال نگه می دارید و
از بدون استفاده ماندن بخش مخالف مغزتان جلوگیری می کنید. علاوه بر این می
توانید، موقع مسواک زدن روی یک پا بیاستید و تلاش کنید تعادلتان را حفظ
کنید.
در برنامه های روزمره زندگیتان تغییر ایجاد کنید
هرچند
برای اغلب ما ایجاد تغییر در آنچه هر روز انجام می دهیم با احساس ترس و نا
امنی همراه است، ولی چنین تصمیمی برای مغز مثل ورزش است و موجب تقویت آن
می شود. با کارهای خیلی ساده مانند: امتحان کردن یک غذای جدید، تمرین کردن
برای کاهش احساس خودخواهی و لجاجت یا هر تغییر کوچک اما مثبت دیگری به
شاداب و قوی ماندن ذهن کمک قابل توجهی می کند.
ورزش کنید
اگر
می خواهید مطمئن شوید که مغزتان در بهترین شرایط به سر می برد، باید ورزش
کنید. اما این بار یک ورزش جدید را تجربه کنید، به جای اینکه مثل قبل روی
تردمیل راه بروید یا دوچرخه بزنید. لباس مناسب بپوشید، یک پارک مناسب
انتخاب کنید و شروع به دویدن کنید. با همین کار ساده و کم خرج نه تنها به
حفظ قوای ذهنتان کمک کرده اید بلکه استرس و ناراحتی را هم از خودتان دور می
کنید.
شوق و ذوق یادگیری چیزهای جدید را داشته باشید
ممکن
است شما علاقه مند پروپاقرص کتاب های جنایی باشید، اما این دلیل نمی شود
کتاب های دیگر را امتحان نکنید. از امروز تلاش کنید، علاوه بر اینکه در
مورد موضوعات یا کارهای مورد علاقه تان مطالعه می کنید به دیگر کتاب هایی
که با موضوعاتی متفاوت نوشته شده اند هم توجه کنید. حوزه مطالعاتی و
یادگیری خود را گسترش دهید تا ذهنتان با حیطه های جدیدی آشنا شود و آنها را
تحلیل کند. در کنار این، یادگیری مهارت جدید را فراموش نکنید. لازم نیست
حتماً سراغ زبان های خارجی یا فعالیت های سخت بروید کارهای ساده مثل حل
روزانه جدول کلمات متقاطع یا هر فعالیت جدید دیگری به ترشح دوپامین در مغز
کمک می کند و موجب افزایش اعتماد به نفس و بهبود عملکرد اجتماعی می شود.
زمانی را به تمرکز کردن اختصاص دهید
نیازی
نیست شما به صورت حرفه ای با اصول یوگا، مدیتیشن و تمرکز ذهن آشنا باشید.
کافی است چشمانتان را برای چند دقیقه ببندید و نفس عمیق بکشید و تلاش کنید
به هیچ چیز فکر نکنید. اگر این تمرین چندین بار در هفته انجام دهید به مرور
متوجه قدرت و آرامش ذهنتان می شوید، پس از مدتی می توانید هر زمان که خیلی
خسته و آشفته هستید ذهنتان را به یک لوح سفید بدل کنید.
تا بحال به این فکر کردهاید که چگونه
برخی افراد زمان کافی برای انجام همهی کارهایی که مدنظرشان است را دارند،
اما برخی دیگر با اینکه همیشه در انجام کارها عجله دارند، اما هیچ وقت
آنها را به پایان نمیرسانند. واقعیت این است که دستهی اول افرادی هستند
که از زمان خود به صورت موثرتر و بسیار پربارتر استفاده میکنند، این افراد
تمرینات و مهارتهای مدیریت زمان را به خوبی یاد گرفتهاند و آنها را هر
روزه در زندگی شخصی و کاری به صورت عادت به کار میگیرند. در ادامه به
بررسی مواردی از این راهبردها میپردازیم:
۱- ابتدا کارهای مهمتر را انجام دهید
این
یک قانون طلایی در مدیریت زمان است. سعی کنید هر روز دو یا سه کار بسیار
مهمی را که حتماً باید انجام شوند، تعیین کرده و الویت خود را انجام آنها
بگذارید؛ هنگامی که این کارها را تمام کردید، روزتان به خوبی پیش خواهد
رفت. می توانید به سراغ دیگر کارها بروید و یا آنها را به فردا موکول کنید؛
به هر حال شما کارهای مهم خود را به پایان رسانده اید.
۲- طرح یا نقش کاری داشتن
هنگامی
که به محل کارتان میروید اگر هیچ ایدهای برای انجام دادن نداشته باشید
در این صورت هیچ کاری انجام نخواهید داد. هر روز ده الی پانزده دقیقه را
قبل از شروع کار اختصاص دهید به اینکه چه کاری را باید امروز انجام دهید.
برخی افراد فکر کردن به این موضوع را هر روز صبح زمانی که تا محل کارشان
رانندگی یا پیادهروی میکنند انجام میدهند و برخی دیگر زمانی که
میخواهند بخوابند آن را بررسی میکنند.
وقتی که فکر کردن دربارهی
کارهای روز بعد یا روزهای بعد را به زمان خواب موکول میکنید این امر باعث
میشود تا شما به صورت ناخودآگاه در هنگام خوابیدن به طرحی که دارید فکر
کنید، در نتیجه روز بعد با ذهنی بازتر و آمادهتر به سوی مقصدتان قدم
برخواهید داشت. این چند دقیقهای که صرف برنامهریزی میکنید شما را بیشتر
به سمت موثر بودن و سازنده بودن سوق میدهد. هر زمانی که تصمیم گرفتید که
چه کاری میخواهید انجام دهید شروع به اجرای طرح کنید.
3- «نه» گفتن را یاد بگیرید
پایبند
بودن به زمان، به شما کمک خواهد کرد تا بتوانید درک درستی از زمان در
دسترس خود داشته باشید و این ویژگی ارزشمندی است که هر فرد می تواند با
اندکی تلاش در خود ایجاد کند. شما می توانید متفاوت از سایرین باشید، باید
یاد بگیرید که به بسیاری از فرصت ها «نه» بگویید. به یاد داشته باشید هرگاه
زمان کافی برای انجام کاری داشتید، آنرا قبول کنید چراکه در غیر اینصورت
ممکن است نتوانید آن کار را به موقع انجام دهید.
4- عملکرد چند وظیفهای
مهارت
انجام چند کار با هم یا چند وظیفهای، یک استعداد درونداشتی است که همهی
ما قادر به انجام دادن آن نیستیم. درک اینکه شما قادر به انجام چنین کاری
هستید یا نه بسیار مهم است، اگر فکر میکنید استعداد انجام چنین کاری را
دارید، در این صورت یک فرصت استثنایی در اختیار خواهید داشت تا همیشه یک
گام جلوتر از دیگران حرکت کنید، اما اگر نمیتوانید، هیچوقت به خودتان
زحمت انجام آن را ندهید.
برخی افراد در تلاش برای انجام چند تکلیف
با هم (زمانی که نمیتوانند آنها را انجام دهند) نتیجهای بسیار بدتر از
انتظار به دست میآورند. تقبل انجام چند کار باهم باعث میشود هیچ یک از
پروژههای مختلفی را که شروع کردهایم به پایان نرسانیم و در نهایت همهی
کارها درهم و برهم شده و از اتمام کار ناامید میشویم.
۵- به موقع دست به کار شوید
تقریباً
همه ما در طول زندگی چوب به تاخیر انداختن کارهای خود را خورده ایم. اصلاً
سخت نیست! اگر به موقع شروع به انجام کاری کنید، قادر خواهید بود به نحو
احسن آن را تا پایان مدیریت کنید.
مطمئناً اگر به موقع شروع به انجام
کاری کنید، خیلی بهتر آن را به سرانجام می رسانید و استرس کم تری خواهید
داشت. به خاطر داشته باشید انجام هیچ کاری مشکل نخواهد بود، اگر و تنها اگر
مصمم به انجام آن باشید.
6- اسیر جزئیات کم اهمیت نشوید
اغلب
ما در انجام امور دچار وسواس شده و بیشتر از آن چیزی که نیاز هست، به
جزئیات اهمیت می دهیم. معمولاً افراد ایده آل گرا دچار چنین حالتی می شوند.
بهترین روش این است که با نگاهی به عملکرد گذشته خود، از آن درس گرفته و
سعی کنید به آینده و کاری که قرار است انجام دهید معطوف شوید تا بتوانید
بسیاری از امور را اصلاح کنید.
تدوین و اتخاذ استراتژیهای موثر در مدیریت زمان یکی از ضروریات زندگی حرفهای و شخصی است.
7- کم کردن وقفه هنگام کار
در
نهایت اینکه در زندگی سعی کنید چیزهایی که شما را از حرکت باز میدارند
بشناسید و آنها را کاهش دهید. اگر واقعبینانه بنگریم اگرچه شاید همهی ما
نتوانیم تعداد بسیاری از این موارد را کاهش دهید اما شیوهی مواجهه و
برخورد با آنها را میتوانیم تغییر دهیم. مثلا فرض کنید که در حال انجام یک
پروژه مهم هستید، در حین انجام این پروژه یکی از همکارانتان به شما کاری
را محول میکند که میتوانید بعدا برای آن وقت بگذارید.
در چنین
شرایطی بهترین کار این است که پروژهای را که شروع کردهاید، تمام کنید و
سپس کار جدید را شروع کنید. اما ممکن است همیشه شرایط به این گونه نباشد،
برای مثال اگر رئیستان هنگام انجام کاری مهم به شما زنگ بزند و از شما
بخواهد تا او را ملاقات کنید در این حالت کارفرمای شما حرف اول و آخر را
میزند.
۸- زمان مشخصی را برای اینترنت و تلوزیون در نظر بگیرید
یکی
از بدترین عادت ها، هدر دادن زمان در کارهایی مانند تماشای تلوزیون، فیلم،
بازی و یا شبکه های اجتماعی نظیر توییتر و فیسبوک است که عامل بزرگی در
کاهش بهره وری به حساب می آید. پیشنهاد می شود در ابتدا زمانی که صرف این
قبیل فعالیت ها می کنید را محاسبه کرده تا به سادگی ببینید که این کارها
چقدر از وقت گرانبهای شما را می بلعند. سپس سعی کنید آن را کاهش دهید.
9- زمان معینی را برای انجام هر کار در نظر بگیرید
فرض
کنید کار یا پروژه ای به شما محول شده است؛ بجای آنکه با نگرانی بنشینید و
در مورد آنها فکر کنید، این جملات را به خود بگویید: «من روی این پروژه
کار می کنم تا انجام شود» و «من می خواهم ۳ ساعت روی این پروژه کار کنم.»
بخاطر
داشته باید که محدودیت زمانی سبب تمرکز بیشتر شما در انجام کارها خواهد شد
و در نتیجه بهره وری تان نیز افزایش پیدا می کند. اگر نتوانستید در وقت
مقرر کاری را انجام دهید، بازگردید و با دقت و تمرکز بیشتری، سعی کنید آن
را به پایان برسانید.
۱۰- وقت استراحتی بین کارها داشته باشید
هنگامی
که در انجام کارها عجله کنید، نمی توانید درک درستی از آنچه که انجام می
دهید داشته باشید و اگر نتیجه دلخواهتان رخ ندهد، مطمئناً تمرکز و انگیزه
خود را از دست خواهید داد. سعی کنید در حین انجام کارهایتان، زمانی را برای
استراحت و آرامش داشته باشید تا مغزتان بتواند نفسی تازه کند. پیشنهاد می
شود کمی قدم بزنید، آرام باشید و ذهن خود را از عوامل خسته کننده دور کنید.
افراد شاغل تعداد ساعاتی را که با
همکارانشان میگذرانند، معمولا بیش از ساعاتی است که با خانواده خود سپری
میکنند وبه همین دلیل ایجاد ارتباط دوستانه و مناسب با همکاران اهمیت
بسزایی دارد. از جمله اینکه دوستان در محیط کار بر عملکرد شما تاثیر زیادی
دارند، به شما انگیزه میدهند، با تجربه و کمکهایشان باعث پیشرفت شما می
شوند و بر عکس، نبود ارتباط دوستانه در محیط کاری باعث دلسردی و ناامیدی
شما می شود و ادامه کار را برایتان سخت و طاقت فرسا می کند.
در اینجا به راهکارهایی برای ایجاد ارتباط موفق اشاره می کنیم :
- اعتماد به نفس داشته باشید
مهارت
های مردمی خوب با اعتماد به نفس شروع می شود. وقتی کسی اعتماد به نفس
داشته باشد خیلی خوب معلوم می شود. اعتماد به نفس مثل آهن ربایی بقیه را به
سمت شما می کشاند و رفتارهایتان نشان می دهد که ارزش صرف وقت و تلاش را
دارید. وقتی حس قوی نسبت به خودتان داشته باشید، خیلی سریع از گپ کوتاهی که
با کسی دارید گذشته و فرصتی در اختیارتان قرار می دهد که بتوانید بدون
اتلاف وقت به قلب رابطه دست یابید.
وقتی می خواهید رابطه ای موثر
داشته باشید، یکی از مهمترین قوانینی که باید رعایت کنید این است که مستقیم
به چشم های طرف مقابل نگاه کنید. کسانیکه اعتماد به نفس کافی ندارند از
ارتباط چشمی خودداری می کنند. خودداری از ارتباط چشمی نشان دهنده عدم علاقه
یا بدتر از آن عدم صداقت است. وقتی دو نفر با هم ارتباط چشمی برقرار می
کنند، ارتباطی موثر شکل می گیرد. ارتباط چشمی با حرف هایی که می زنید هم
اعتبار می بخشد.
- جاده دو طرفه ارتباط!
چهره
شما آینه درون شماست. توجه کنید صورتتان اولین چیزی است که اطرافیان به آن
نگاه میاندازند. لبخندی دوستانه، تکانهای سر از جمله موارد مهمی است که
در ایجاد رابطه دوستانه موثر است.
- به دیگران اعتماد ببخشید
خیلی
ها مرتکب این اشتباه می شوند که زیاد در مورد خودشان حرف می زنند. هیچ چیز
بدتر از لاف زدن در مورد خود، یک ارتباط را خراب نمی کند. یکی از بهترین
راهکارها برای اینکه یاد بگیرید چطور با مردم ارتباط برقرار کنید این است
که به جای اینکه آنها را مجبور کنید به حرفهایتان گوش دهند، از آنها
بخواهید در مورد خودشان حرف بزنند. این باعث می شود طرف مقابل احساس راحتی
بیشتری کرده و اعتماد به نفسش بالا رود. همچنین موقعیتی ایجاد می کند که
فرد مقابل هم همین کار را برای شما بکند و به حرفهایتان گوش دهد.
- خوب گوش کنید
علاقه
مندی خود را به صحبت های دیگران نشان دهید. در حین گوش کردن به صحبتهای
فرد مقابل با تکان دادن سر به نشانه تایید، لبخند زدن و گفتن کلماتی مانند
بله و... نشان دهید که به حرفهای او علاقه مند هستید و حرف هایش را درک
میکنید. برای اینکه به فرد مقابلتان نشان دهید که خوب گوش می کنید، باید به
او نشان دهید که معنای حرف او را می فهمید و کاملا منظور او را متوجه می
شوید. برای این کار می توانید نکات مهم در صحبتهای او را تکرار کنید. این
کار نشان میدهد که شما فقط گوش نمی کنید، بلکه منظور او را هم درک می کنید.
- هنرمندانه سوال بپرسید
یکی
از سریع ترین راه ها برای شکستن قفل سکوت پرسیدن سوال هایی است که بتوان
آنها را خیلی راحت با بله یا خیر جواب دارد. با پرسیدن سوالی که به یک جواب
با جزئیات بیشتر نیاز هست، فرد مقابل باید توضیح بیشتری بدهد و اطلاعاتی
که دارد را در اختیارتان بگذارد. بخشی از ارتباط موفق یاد گرفتن این است که
سوالاتی را مطرح کنید که فرد مقابل را به فکر کردن وا دارد. یک چیز به
دیگری منتهی می شود و در مدت کوتاهی داستان هایی بین دو طرف منتقل می شود و
یخ رابطه می شکند.
آب و هوا را فراموش کنید و بحث را از سیاست و مذهب
هم دور کنید. در مورد لباسی که طرف مقابلتان پوشیده است نظری بدهید. البته
باید سعی کنید که طرفتان را با سوالاتتان بمباران نکنید. این باعث می شود
فرد معذب و خسته شود. یادتان باشد مکالمه را نباید به بازجویی تبدیل کنید.
وقتی می خواهید اسم کسی را بپرسید، فوراً آن را تکرار کنید. بلند گفتن یک
اسم کمک می کند بهتر در خاطرتان بماند. از اسم طرف مقابلتان در طول مکالمه
استفاده کنید و لبخند زدن هم فراموشتان نشود.
- سوءتفاهم ها را حل کنید
مشکلات
و سوءتفاهم ها را حل کنید. در صورت بروز هر گونه مشکل و سوءتفاهمی در محیط
کار هر چه زودتر باید برای حل آن اقدام کنید. در غیر این صورت تاثیرات بدی
بر شغل و حتی زندگی شخصی شما خواهد گذاشت.
نبود ارتباط دوستانه در محیط کاری باعث دلسردی و ناامیدی شما می شود.
- دو بار گوش کنید، یک بار حرف بزنید
خشم، حس آرامش ما را بر هم میزند و به
صورت یک میهمان ناخوانده ظاهر میشود. علاوه بر اینکه خشم تولید استرس
میکند و اثرات ذهنی و روانی ناخوشایندی به بار میآورد، باعث بالا رفتن
فشار خون و برخی ناراحتیهای جسمی نیز میشود...
خشم معمولا در اثر
ناکامی به وجود میآید. در این مواقع اگر لحظهای توقف کنیم و فکرمان را
سازماندهی کنیم میتوانیم حس ناکامی را از خود دور کنیم. در اصل ناکامی و
به دنبال آن خشم وقتی ایجاد میشود که ما کنترل ذهنمان را از دست میدهیم.
گاهی
اوقات شاید هیچ توضیح و دلیل منطقیای برای خشممان پیدا نکنیم و صرفا یک
موقعیت یا یک سری شرایط ناهماهنگ کنار هم قرار بگیرند و خشم را درون ما
بیدار سازند، در این موقع است که ما ذات شاد و آرام خود را با حس غیرطبیعی و
ناهماهنگی به نام خشم جابهجا میکنیم. اما برای همه افرادی که تصمیم
دارند خود را از این حس ناخوشایند جدا سازند راهحلی وجود دارد. راهی که
میتواند خشم را در هم بشکند. در این راهحل یک حالت هماهنگی و هارمونی
وجود دارد و این راهها کارهایی هستند که به وسیله انجام دادن آنها حس
تعادل درونی و شادی و آرامش، مجددا در درونمان جاری میشود و ما را به
ساحل امن و آسایش هدایت میکند.
مراقبه
میتوانید
در جایی بنشینید و یا حتی راه بروید، در هر یک از این شرایط توجه خود را
به تنفستان معطوف کنید. اگر نفس خود را حبس کردهاید آگاهانه بازدمی انجام
دهید. حالا با دو شماره نفس بکشید: 1 - 2، و با دو شماره دیگر عمل بازدم
را انجام دهید 3-4.
برای مدت یک دقیقه این تنفس را تکرار کنید.
در
حالی که با همان نظم تنفس میکنید، توجه خود را به افکارتان معطوف سازید.
به موقعیتی فکر کنید که باعث عصبانیت شما شد، فکر کنید شما چه طور
میتوانستید آن موضوع را حل کنید به نحوی که به نفع همه افراد درگیر در این
ماجرا باشد؟
کلیه راهحلهای موثر را در ذهنتان مرور کنید و خود
را در حال انجام دادن آنها ببینید. حال زمانی را به نوشتن افکارتان اختصاص
دهید، دفترچه کوچکی فراهم کرده و تمام افکار مربوطه را در آن یادداشت
کنید. دفعه بعد که خشمگین شدید به یاد بیاورید که برای هر مشکلی راهحلی
وجود دارد، راهحلی با بهترین پیامدها برای همه افراد درگیر در آن موقعیت.
انتخاب
کنید که خوشحال باشید، حس ناکامی را از خود دور کنید و به آن موقعیت با
نگرشی تازه بیندیشید و راهحل تازهای بیابید، افکاری صلحجویانه،
آرامشبخش و با بیشترین درجه خوبی، افکاری که بیشترین نتیجه مثبت را به بار
آورد.
«اینکه بقیه درمورد من چه فکر میکنند، اصلاً به من مربوط نیست.» -- واینه دایر (Wayne Dyer)
بعضی وقتها برای اینکه چرا لایق بهترینها نیستیم، بهانه میآوریم.
میگوییم
رابطهمان با همسرمان به اندازه کافی خوب است و بقیه آدمها روابط به
مراتب بدتری دارند. سعی نمیکنیم برای رسیدن به آرزوهایمان دستمان را دراز
کنیم چون باعث میشود احساس خودخواهی کنیم.
آیا
دیگر زمانش نرسیده که به ترس اجازه ندهید به زندگیتان حکمرانی کند؟ که
دیگر دست از بهانه آوردن بردارید که چرا اوضاع زندگیتان بهتر از این نیست؟
ترس
کلمه زشتی است. ما را از خوشبختی واقعی دور نگه میدارد زیرا از ریسک کردن
ما جلوگیری میکند. ما از هر چیزی که کمی دردناک باشد دوری میکنیم حتی
اگر ماندن در وضعیت کنونی به مراتب دردناکتر باشد.
جوانتر که بودم از اینکه خودم باشم واهمه داشتم. برای اینکه مورد پذیرش دیگران قرار بگیرم مدام با آنها موافقت میکردم.
میخواستم خودم هم خودم را دوست داشته باشم اما هیچوقت نمیگذاشتم که دیگران خود واقعیام را ببینند.
یاد
گرفتم که اگر خود واقعیتان را نشان دهید، همه خوششان نخواهد آمد و این
هیچ اشکالی ندارد. کسانیکه ارزش وقت شما را داشته باشند، شما را برای آنچه
که هستید تحسین میکنند. و خواهید توانست روابطی عمیقتر و معنادارتر
بسازید.
نمیتوانستم برای خودم فکر کنم، در تصمیمگیریهایم مطمئن
نبودم و اجازه میدادم دیگران با توجه به اعتقادات خودشان برای من تصمیم
بگیرند. حس یک قایق اسباببازی را داشتم که آن را در اقیانوس اینطرف و
آنطرف میفرستادند.
در دبیرستان به ما یاد نمیدهند که روابط سالم
چه شکلی هستند و چه چیزهایی قابل قبول است و چه چیزهایی نیست. ما برای
رفتارهای دیگران بهانه میآوریم، حتی اگر برایمان دردناک باشد. امید داریم
که تغییر کنند و فکر میکنیم میتوانیم آنها را انسانهای بهتری تبدیل
کنیم.
من در اولین رابطهام، خودم را به طور کل برای طرفم تغییر
دادم. ناامیدانه میخواستم کسی دوستم داشته باشد، به همین دلیل از دختری
لجوج و سرسخت به دختری رام و مهربان تبدیل شدم. اما در درونم احساس خلاء
میکردم چون داشتم نقش بازی میکردم.
در عمق وجودم از طرد شدن
میترسیدم. با خودم استدلال میکردم که او هم تغییر خواهد کرد و شاید من
بتوانم کمکش کنم که آدم بهتری باشد. اما هیچچیز تغییر نکرد. حتی بدتر شد.
به او اجازه دادم روی من کنترل داشته باشد و در آخر به فردی افسرده و پر از ترس تبدیل شدم.
قرار
نیست عشق ترسناک باشد. عشق یعنی پذیرفتن یک فرد، به همراه اشتباهاتش و همه
چیزهای دیگر. اما باید توام با احترام متقابل هم باشد. عشق یعنی بدون
اینکه قصد تغییر کسی را داشته باشید، برای آنچه که هست تحسینش کنید. عشق
یعنی اراده.
دانشگاه که بودم در دوران عقد باردار شدم اما پیش از به
دنیا آمدن فرزندم جدا شدم و تعداد زیادی از دوستانم که من را بخاطر این
مسئله قضاوت میکردند را از دست دادم. اما حالا که به عقب نگاه میکنم،
میفهمم که این تجربه دوستانی که واقعاً دوستم نبودند را از کنارم دور کرد.
از
طرف دیگر، دوستان واقعیام، برای بچهام جشن سیسمونی گرفتند و بدون هیچ
قید و شرطی دوستم داشتند. این درست همان کاری است که آدمها وقتی شما را
همانطور که هستید قبول میکنند و دوست دارند، انجام میدهند.
به کمک والدینم دانشگاه را تمام کردم و الان مشغول گذراندن دوران فوقلیسانس هستم.
خیلیها تصور میکردند که دانشگاه را
ترک خواهم کرد اما من به خودم ایمان داشتم. برای اولین بار به خودم احساس
اعتماد کردم، چه دیگران دوستم داشته باشند و چه نداشته باشند.
همینطور
که به زن قویتری تبدیل میشدم، فهمیدم که اینی که هستم فوقالعاده است و
هیچکس قرار نیست من را جور دیگری متقاعد کند یا تغییرم دهد. تصمیم گرفتم
دیگر به این فکر نکنم که بتوانم انسانها را به آدمهای بهتری تبدیل کنم.
سعی
میکردم همه چیز را قدم به قدم جلو ببرم چون وقتی که به زندگیام از بالا
نگاه میکردم به نظر ترسناک میرسید. میدانستم که یک روز وقتی زمانش برسد،
با کسی آشنا میشوم که من را بخاطر همان چیزی که هستم دوست خواهد داشت و
من هم او را بخاطر همان چیزی که بود.
داشتن یک بچه به من کمک کرد
بتوانم قدر زمان حال و زیباییهای اطرافم را بدانم. این بچه هیچوقت نگران
گذشته و آینده نبود، هیچوقت نگران این نبود که دیگران درموردش چه فکر
میکنند.
خیلی ساده دور تا دور اتاق نشیمن میرقصد، با
اسباببازیهایش بازی میکند و بدون نگرانی و استرس میخندد. از دیدن گلها
و نور خورشید لذت میبرد. نگاه کردن به او به من یادآور میشود که دوست
دارم چطور زندگی کنم.
زمان حال تنها چیزی است که داریم و شایسته این هستیم که از آن لذت ببریم.
نگران بودن خستهکننده است. جسم و فکرتان را فرسوده میکند. و در آخر، هیچ کاری جلو نخواهد رفت.
پس
چرا باید اینکار را بکنیم؟ چون فکر میکنیم اگر نگران باشیم، قدمی مثبت
برخواهیم داشت. فکر میکنیم اینکار شرایط را تغییر خواهد داد، درصورتیکه در
واقعیت اینطور نیست.
یک روز در دوران بارداری در مغازهای بودم.
احساس میکردن پیرزنی به من بد نگاه میکند. به انگشت بدون حلقه دستم خیره
شده بود. مطمئن بودم که چه فکر میکند.
احتمالاً در فکرش میگفت،
«به این دختر حامله بدون شوهر نگاه کن. اون یک گناهکاره و جامعه رو به
انحراف میکشونه.» متوجه شدم که شدیداً عصبی شدهام و دلم میخواهد زودتر از
آن جا بیرون بروم. وقتی میخواستم از در بیرون بروم، متوجه شدم که شیرم را
در فروشگاه جا گذاشتهام.
آنجا بود که فهمیدم چقدر مسخره است.
اصلاً اگر آن پیرزن قضاوتم میکرد چه میشد؟ چرا باید اجازه میدادم کسی
دیگر اعصابم را خراب کند؟
الان میفهمم که باید فقط به استقبال
خوبیها بروم و دست از فکر کردن درمورد تصورات دیگران درمورد خودم بردارم.
باید بفهمم که به اندازه کافی خوب هستم.
همه ما به اندازه کافی خوب هستیم و لایق بهترینهاییم. فقط باید به آن ایمان داشته باشیم.
هر انسانی کم و بیش اشتباهاتی دارد ولی در
این میان آنهایی برنده هستند که میدانند چگونه آنرا جبران کنند و بار دیگر
سعی کنند آن اشتباه تکرار نشود. چون رفتارهای انسانها در تعامل با یکدیگر
است، پس خطای یکی به آزرده شدن دیگری می انجامد. حالا که همه انسانها
احتمال دارد خطا کنند و در روابط شان باعث دلخوری کسی شوند، پس باید
عذرخواهی کردن را بیاموزند.
شنیده اید که می گویند: «عذرخواهی کردن
یک هنر است»؟ این جمله کوتاه، با خود بار معنایی زیادی دارد. یادتان هست
نخستین هنری را که یاد گرفتید، چه بود؟ بیشتر کودکان با رنگ آمیزی شروع می
کنند و اول یاد می گیرند متناسب، موزون و زیبا رنگ آمیزی کنند تا مرحله بعد
به نقاشی برسند. مهمترین چیزی که در آن دقت می کردید این بود که از خط
بیرون نزنید و همین طور داخل تصویری که باید رنگ می زدید، حتی نقطه ای سفید
نماند. بنابراین توازن دارد و گرفتار افراط و تفریط نمی شود.
عذرخواهی هم یک هنر رفتاری است که باید دقت کنید نه بیش از حد باشد که به عزت نفس تان و وجهه ای که نزد دیگران دارید لطمه بزند و نه آنقدر درعذرخواهی کردن بخیل باشید که اشتباهاتتان را بدون جبران کردن و همچنین بدون ترمیم دلگیری دیگران باقی بگذارید.
کسی را تصور کنید که در محل کار برای آنکه
همکارانش با او ارتباط خوبی داشته باشند، مدام برای کارهای کرده و ناکرده
خود عذرخواهی کند. بعد از یک مدت دیگران چه قضاوتی از او خواهند داشت؟ یا
کسی که حتی در یک اختلاف جدی که خطایش محرز هم شده است، حاضر نباشد
عذرخواهی کند. هر دوی این مواقع فرد با بی هنری کامل، در ارتباطات خود
اشکال ایجاد کرده است. شما سعی کنید مانند هر هنر دیگری، باتمرین و ممارست،
این هنر را هم یاد بگیرید چراکه زندگی فردی و خانوادگی تان دگرگون خواهد
شد.
واضح و صریح بگویید
واضح
و صریح بگویید که برای کدام رفتار و اشتباه تان میخواهیددلجویی کنید. همان
اشتباهی که قلبا پذیرفته اید و باعث دلخوری طرف مقابل شما شده است را نام
ببرید.
این جمله در بیشتر مواقع استفاده می شود: اگر باعث ناراحتی ات شده ام، مرا ببخش. درحالیکه این جمله و جملاتی شبیه به آن به قدری کلی است که مشخص نمی کند شما متوجه شده اید چرا او ناراحت است یا خیر. باید خیلی ساده، صریح و مصداقی عذرخواهی کنید. مثلا بگویید: برای اینکه به فلانی گفتم تو آدم خسیسی هستی، مرا ببخش. بهتر است در چنین مواقعی اگر کارتان علتی داشته آنرا هم بیان کنید. علتش لازم نیست محکمه پسند باشد اما بگویید که چرا چنین خطایی را مرتکب شده اید.
ممکن است طرف مقابل شما فکر کند از او متنفر هستید که پشت سر او گفته اید آدم خسیسی است اما شما یک دلیل داشته اید: او ماشینش را به شما قرض نداده است و چون خودتان ماشین ندارید، حس حسادت باعث شده است بخواهید مقابله به مثل کنید. در چنین شرایطی همین که بگویید: تو حق داشتی ماشینت را به من ندهی اما من آن لحظه عصبانی شدم و کار خطایی کردم. عذرخواهی هر چه موضوعی تر و صریح تر باشد بیشتر به دل شنونده خواهد نشست.
اگر می خواهید از کسی عذرخواهی کنید، درست و به موقع این کار را انجام دهید.
ببخشید اما من مقصر نبودم
گاهی
انجام غلط یک کار آسیب بیشتری دارد از اینکه آن کار را انجام ندهید. پس
اگر می خواهید از کسی عذرخواهی کنید، درست و به موقع این کار را انجام
دهید. زمان واقعی عذرخواهی وقتی نیست که کسی از شما رنجیده است بلکه زمانی
است که خودتان قبول کرده اید که کار خطایی انجام داده اید. اگر فقط وقتی
دلخوری کسی را می بینید و به خاطر اینکه رابطه تان خراب نشود، عذرخواهی
کنید، در این کار چندان موفق نمی شوید.
حتی ممکن است باهم بحث تان بشود و کار به جاهای باریکتر و دلخوریهای عمیق تر بکشد. شما باید زمانی برای عذرخواهی پیشقدم شوید که بدانید و قبول کرده باشید که کارتان خطا بوده است. حتی ممکن است طرف مقابل شما دلخور نشده یا بروز نداده باشد اما همین که متوجه خطای خود شدید، پیشقدم شوید.
علت اینکه باید خطای خود را قبول کرده
باشید احساسی است که با زبان بدن و بار معنایی کلمات به طرف مقابلتان القا
می کنید. ممکن است یک جمله ببخشید، من اشتباه کردم را زمانی که در حال نقش
بازی کردن هستید، بگویید: «ببخشید دیگه، باشه من اشتباه کردم!» که این جمله
کاملا نشان دهنده این است که به نوعی می خواهید موضوع را تمام کنید و به
اصطلاح از سر خود واکنید. حتی اگر در انتخاب کلمات هم دقت کافی داشته
باشید، زبان بدن رسواکننده است و احساس طرف مقابلتان در این زمینه اشتباه
نخواهد کرد. پس برای آنکه کار را خراب تر نکنید زمانی عذر بخواهید که واقعا
اشتباه خود را پذیرفته اید.
تغییر رفتار در دراز مدت
به
کار بردن کلماتی مانند «ببخشید»، «معذرت میخواهم» یا «وای! اشتباه کردم» و
غیره، به هیچ وجه عذرخواهی واقعی محسوب نمی شود بلکه پیش زمینه های
عذرخواهی هستند. این نوع عذرخواهیها شاید در زمانی که ناخواسته به کسی تنه
میزنیم یا به میان حرف کسی میپریم مثمرثمر باشد اما در موارد دیگری که
احساسات طرف مقابل را عمیقا جریحه دار کرده ایم، به هیچ وجه مؤثر نیستند.
معذرت خواهی صحیح و مؤثر آن است که به کسی که سبب ایجاد رنجش یا کدورت در قلب او شده ایم، پاسخی عاطفی، همدلانه و از صمیم قلب بدهیم. در واقع معذرت خواهی باید از ته قلب و برای رفتار خاصی باشد که انجام داده ایم وگرنه بی معنا و بی اثر خواهد بود. این کار با بحث جبران فرق میکند. شما یکبار موقع عذرخواهی از طرف مقابل می پرسید که چگونه خطایم را جبران کنم که این حرف کاملا ضروری است اما بعد از آن و در حیطه های مشابه باید تغییر رفتار در شما ایجاد شود؛ مثلا دیگر در جمع از همسرتان ایراد نگیرید. در غیراینصورت به طور موقت دلخوری برطرف میشود و بار بعد با شدت بیشتری ایجاد شده و دیگر به عذرخواهی تان هم اعتمادی وجود ندارد.
کوتاه کردن منحنی یادگیری مبحثی ست که سال ها مورد مطالعه قرار گرفته است و این راهکار، اصول اساسی یادگیری سریع تر را شامل می شود.
«کاش سه سال پیش زبان یاد می گرفتم...»
«کاش وقتی بیست ساله بودم اصول سرمایه گذاری را یاد می گرفتم...»
کاش...
کوتاه
کردن منحنی یادگیری مبحثی ست که سال ها مورد مطالعه قرار گرفته است و این
راهکار، اصول اساسی یادگیری سریع تر را شامل می شود. اگر به درستی از این
اصول استفاده کنید، خواهید توانست از آن ها به عنوان اهرمی برای وادارکردن
خودتان به یادگیری سریع تر و تسلط بر هر موضوع یادگیری از جمله زبان ها،
مهارت های کسب و کار، سازهای موسیقی و... استفاده کنید.
خب آن اصول این ها هستند:
۱- چرخ را دوباره اختراع نکنید
چرا
باید چرخی را که قبلا اختراع شده بود دوباره بسازید؟ گرایش معمولی که همه
ما در هنگام یادگیری چیز جدیدی داریم این است که سعی کنیم به تنهایی بر آن
مسلط شویم و این جوری زمان و تلاشی را که می توانیم با کمک گرفتن از دیگران
صرف نکنیم؛ دست کم می گیریم.
به زمانی فکر کنید که برای اولین بار
داشتید زبان یا مهارتی جدید می آموختید. شاید منحنی یادگیری تان در ابتدا
به سوی پایین حرکت می کرد اما بعد از چندسال یا حتی چند ماه که آن مهارت را
تجربه کردید و خطاهایی مرتکب شدید، توانستید مسیر میان بری طراحی کنید تا
به دوست تان کمک کنید که دیگر آن خطاهای اولیه شما را تکرار نکند.
به
منظور آن که با سرعت بیشتری به تسلط دست یابید، اولین قدم ما باید مشورت
کردن با بازیکنانی باشد که از قبل در میدان بوده اند و سپس باید از مسیری
که آن ها برای ما طراحی کرده اند الگوبرداری کنیم. در این دوره و زمانه
امکان این وجود دارد به هر راه حلی که در قالب کتاب، وبلاک، ویدیوهای
آموزشی، مشاوره ها و اشخاصی که در شبکه های اجتماعی مان وجود دارند، دسترسی
داشته باشید.
۲ - مهارت مورد نظر را تحلیل کنید
مرحله
بعدی برای هک کردن منحنی آموزشی این است که مهارت مورد نظر را تحلیل کنید
تا اصول اولیه و اجزای اساسی را ببینید. اجزا را جدا و مهم ترین چیزهایی را
که باید در ابتدا بیاموزید، کشف کنید.
مشخص شده است که این مفهوم را می توان در هر زمینه ای در زندگی اعمال کرد؛ مسائلی از جمله:
کسب و کار (هشتاد درصد فروش از بیست درصد از مشتریان به دست می آید)
کارایی کارمندان (هشتاد درصد نتایج از بیست درصد کارمندان حاصل می شود.)
شادی (هشتاد درصد شادی از بیست درصد ارتباطات کسب می شود.)
تجربه سفری (هشتاد درصد سفرهای مان از بیست درصد تجربه های ویژه مان حاصل می شود.)
قبول
کردن این نوع تفکر تنها به این موضوع ختم می شود که چیزهای خیلی کمی از
جمله یادگیری وجود دارند که تغییر در زندگی مان ایجاد می کنند. آن گاه هدف
مان باید جداکردن بیست درصد از مواد آموزشی مان باشد که به ما هشتاد درصد
نتیجه می دهند.
همان طور که مشخص شده است، متخصصان یادگیری سریع، از
قبل این ایده را پذیرفته اند و چند مثال ملموس در مورد چگونگی انجام این
کار به صورتی کارآمد فراهم کرده اند. جاش کافمن در گفتگوی TEDاش گفت که
باور دارد که برای تسلط روی یک مهارت نیازی به گذراندن ده هزار ساعت نیست.
در عوض، کلید انجام این کار گذراندن ۲۰ ساعت اولیه و یادگیری مهم ترین
مهارت ها در طول چارچوب زمانی برای به دست آوردن حداکثر تاثیر است. مطالعات
زیادی نشان داده اند که اولین ساعات تمرین مهارتی جدید همواره بیشتری
تاثیر را در عملکرد دارد.
۳ - از انجام چند کار به صورت همزمان خودداری کنید
انجام
دادن چند کار همزمان اشتباهی ست که همه ما در عصر نوتیفیکیشن های مداوم
اپلیکیشن های موبایل مرتکب شده ایم. از چک کردن ایمیل های مان هر ده دقیقه
گرفته تا دیدن پست های جدید اینستاگرام و خوش آمدگویی به همکارانی که برای
پنج دقیقه استراحت به کنار میز ما می آیند. چندکاره بودن یکی از بزرگ ترین
موانعی ست که ما را از یادگیری سریع تر باز می دارد.
به کامپیوتر
خودتان فکر کنید. زمانی که بیشتر از ۲۰ سربرگ مختلف در مرورگر اینترنتی خود
داشته باشید، کامپیوترتان شروع به کندشدن می کند و هرکدام از دستورات را
در مدت زمان طولانی تری اجرا می کند.
مطالعات نشان می دهد زمانی که
حواس فردی پرت شود، به طور میانگین ۲۵ دقیقه طول می کشد تا او دوباره به
کاری که به آن مشغول است، بازگردد. چیزی که اهمیت بیشتری دارد این است که
مطالعه ای که توسط دانشگاه کالیفرنیا ایرواین صورت گرفته دریافته است که یک
کارمند تنها ۱۱ دقیقه می تواند بدون حواس پرتی کار کند.
همین مساله
در تمرکز طولانی مدت ما نیز کاربرد دارد. بسیاری از ما قادر نیستیم که شش
تا دوازده ماه را به یادگیری مهارتی اختصاص دهیم؛ زیرا پروژه ها، ایده ها
یا تفریحات متعددی وجود دارند که در این مسیر اتفاق می افتند و زمانی که ما
تصمیم می گیریم تا تمرکزمان را به مساله ای جدید اختصاص دهیم، بازیافتن
همان اشتیاق و اراده برای تمرکز بر مهارت قبلی دشوار است.
زمانی که
شما مهارت های زیرمجموعه ای را کشف کردید که به شما حداکثر مقدار نتیجه را
می دهد، فقط روی بهبود آن مهارت ها تمرکز کنید و تا زمانی که روی آن ها
تسلط بیابید از هر چیز دیگری اجتناب کنید.
یادیگری نیازمند تناوب و مقاومت در تکرار یک مهارت است
۴ - تکرار، تکرار، تکرار
این
بخشی ست که بیشتر ما با آن درگیر هستیم و چیزی که بسیاری از ما نمی دانیم
این است که قانون تسلط سریع روی هر موضوعی تمرین است. یادیگری نیازمند
تناوب و مقاومت در تکرار یک مهارت است تا زمانی که آن را به صورت ناخودآگاه
و بدون فکر در مورد آن انجام دهید. بهترین عملکرد را در دنیا کسانی دارند
که متوجه این راز یادگیری سریع تر و تبدیل شدن به افراد برتر هستند و با
این حال به ندرت در مورد اهمیت آن صحبت می کنند. زیرا جذابیتی برای شان
ندارد. عملکردی در سطح متخصصان در درجه اول نتیجه تمرینی در سطح متخصصان
است و به استعداد درونی ربطی ندارد.
۵ - دنبال بازخوردی سریع بگردید
یک
گروه موسیقی در سال ۱۹۶۰، زمانی که هنوز گروه ناشناخته ای در دبیرستان
بودند به هامبورگ آلمان سفر کردند تا در نقاط محلی به اجرا بپردازند.
دستمزد کمی به این گروه داده شد. صدابرداری وحشتناک بود. تماشاگران تشویق
نمی کردند. خب پس این گروه چه نتیجه ای از اجرای هامبورگ گرفتند؟ ساعات بی
وقفه اجرا، تمرین و بازخوردی سریع که آن ها را به بهتر شدن وا می داشت.
طبق
گفته مالکوم گلدول در کتابش به نام «تافته های جدابافته»، این تفاوت کلیدی
ست که این گروه موسیقی را به اوج رساند. گروه فقط در یک پارکینگ تمرین نمی
کرد؛ آن هاسعی کردند در حضور مخاطبان به اجرای زنده بپردازند تا مردم نقدی
سریع و بازخوردی سازنده را برای آن ها فراهم کنند. زمانی که مهارت های این
گروه افزایش یافت، مردم از آن ها درخواست اجرای بیشتری می کردند و به آن
ها زمان بیشتری برای اجرا می دادند. آن ها در سال ۱۹۶۲ هر شب هشت ساعت اجرا
داشتند. در سال ۱۹۶۴، یعنی سالی که آن ها صحنه های بین المللی را از آن
خود کردند، بیش از ۱۲۰۰ کنسرت اجرا کردند. اگر بخواهیم مقایسه کنیم، بیشتر
گروه های موسیقی در طول عمر حرفه ای شان ۱۲۰۰ اجرا ندارند.
۶ - کارتان را ادامه دهید
متاسفانه بسیاری از ما قبل از رسیدن به آن چه که ست گادین سراشیبی می نامد، تسلیم می شویم.
گادین
می گوید اگرچه مهم است که بدانیم چه زمان باید از کار دست بکشیم، بسیاری
از برندگان بالقوه به موفقیت دست پیدا نمی کنند؛ چون قبل از رسیدن به
سراشیبی از کار دست می کشند. طبق گفته گادین، پنج دلیلی که احتمالا اجازه
نمی دهد که شما به فردی برتر در دنیا تبدیل شوید این موارد هستند:
۱. زمان کم می آورید (و دست می کشید)
۲ . پول کم می آورید (و دست می کشید)
۳. می ترسید (و دست می کشید)
۴ . کار را جدی نمی گیرید (و دست می کشید)
۵ . علاقه تان را از دست می دهید (و دست می کشید)
روان
شناسان همچنین موضوعی را که به چرخه تبدیل معروف است، مطالعه کرده اند.
این چرخه ای از پیشرفت است که ما زمانی که تغییر یا اتفاقی جدید نظیر حادثه
ای غم انگیز یا شانس یادگیری مساله ای جدید را تجربه می کنیم، رخ می دهد.
همیشه زمانی که ما شروع به یادگیری مساله ای می کنیم نوعی احساس رضایت وجود
دارد. به همین دلیل است که ما به دیدن نوتیفیکیشن های شبکه های اجتماعی
اعتیاد پیدا کرده ایم. زیرا هر بار دوپامین ترشح می شود.
زمانی که
یک اتفاق خوب تمام می شود، ما سراشیبی را تجربه می کنیم و پیشرفت ما شروع
به پیمودن روندی ثابت یا کاهش یافتن می کند. این زمانی ست که بیشتر ما کار
را ترک می کنیم. دلیل اهمین این امر این است که اگر شما بتوانید پیش بینی
کنید که در زمان یادگیری مساله ای جدید یک سراشیبی در انتظار شماست، مبارزه
کردن با آن آسان تر خواهدبود. از آن مهمتر دلیل حضور آن سراشیبی این است
که افرادی که به اندازه کافی مقاومت می ورزند بتوانند روند رو به صعودی کسب
کنند و به انتهای مسیر برسند.
همه چی که دلیل نداره، منطق نداره، همه چی
علت و معلوم نیست. مگه تا حالا نشده اتفاقی بیفته و علتش رو ندونی. مثل
عاشقی که معشوقی نداره، مثل عشق یک طرفه، عشقی که خدا به بندهاش داره و
گاهی اوقات بنده خدا فراموش میکنه...
مثل به وجود آمدن خودت در یک
دنیای فناپذیر و رفتن تو به یک جای فنانشدنی. میبینی همه چیز که دلیل
نداره فقط کافیه دقت کنی و به زندگیات توجه داشته باشی. تا حالا شده بخوای
داد بزنی، بخندی، کسی رو بغل کنی، گلی رو پرپر کنی، گریه کنی، بپری بالا و
پایین، برقصی، شاد باشی، ناراحت باشی، بخوای کسی رو بیخودی ببوسی، محبتت
گل کنه، یه دفعه بخوای دعا کنی و دلت برای خدا تنگ بشه بدون این که خودت
دلیلش رو بدونی. به خودت میگی نمیدونم فقط ندایی میگه این کار رو بکن.
اون وقته که دوست داری بلند بشی و کاری رو که دلت میخواد انجام بدی و بعد
احساس سبکی و بیوزنی میکنی، انگار جدا از خاک و افلاکی، یه موقعهایی دلت
میخواد کاری رو انجام بدی که نمیشه، میخوای کنار اونی زندگی کنی که تو
رویاهاته، تو آسمون ستارههای شب رو جمع کنی و موهاتو باهاشون آراسته کنی،
تو زمان ورجه وورجه کنی، ذهن دیگران رو بخونی و آینده رو پیشبینی کنی،
میدونی نمیشه، میدونی که فقط رویاست، میبینی مگه این رویا دلیل
میخواد. بیا این قدر زندگی رو سخت نگیریم این قدر پی علت و معلول نباشیم.
گاهی به خاطر چیزهای ساده از خیلی زیباییها میگذریم و میگیم کاری که
میکنیم دلیل داره یا منطقیه و یا با عقل جور در میآد.
نگاه کن،
قشنگتر ببین، واضحتر و شفافتر ببین، حتی طبیعت هم گاهی اوقات خسته میشه
و میبینی که تو تابستون برف میآد یا برگها زرد میشن، گلهایی که باید
در تابستون رشد کنند، تو برفهای سفید جوونه میزنند. طبیعت هم خسته میشه و
بدون دلیل عمل میکنه، کاری که احساسش میگه انجام میده، گلهای وحشیاش
رو دوست داره زرد بکنه، قرمز یا نارنجی بکنه. همینه که زیباش میکنه. بیا
مثل طبیعت باش، خطر کن همینه که زندگی رو جالب میکنه. ریسک کن و به دنبال
رویاهات برو حتی اگر میدونی که پیروز نمیشی و یا غیرممکنه. ولی اون وقت
احساس رضایت میکنی چون میدونی که تلاشت رو کردی و برای عقیدههات جنگیدی و
آسون از دستشون ندادی، چون آسون به دستشون نیاوردی.
بیا خودت باش،
خود خودت باش. بدون تظاهر، بدون دورنگی، بیا با خودت با زندگیات صادق باش
و به خاطر دیگران، وجود متعالی خودت رو ترک نکن. خودت باش تا بدونی چه کسی
تو رو به خاطر خودت میخواد. دروغ نگو و نقاط ضعف رو با تلقین زیاد نکن
تو، آره تو میتونی پرستو باشی و سفر کنی، خورشید باشی بتابی، بارون باشی
بباری، رود باشی جاری بشی و انسان باشی و رشد کنی و اگر به وجود خودت پی
ببری و اون ظاهر ساختگی، اون نقابی که خودت ساختی رو بذاری کنار و نقاب
خدادادیات رو، رو کنی اون وقت میدونی زیر نقاب ساختگی چیه؟
کسی که
همه چیز رو فتح میکنه، قلبهای شکسته رو و اشکهای ریخته شده رو، گلهای
پرپر شده محبت و زیبایی و وجود الهی رو فتح میکنه. اما تظاهرات تو باعث
شده کسانی تو رو بخوان که به خاطر شخصیت ساختگیات دورت جمع شدند و
نمیدونی و سرگردونی که قلب کدوم رو فتح کنی. گاهی اوقات دوست داری برگردی
به خودت، اون وقته که همه ترکت میکنند و تو احساس شکست میکنی و میگی چرا
خودم نبودم و مجبوری زندگی رو از صفر شروع کنی. بیا مثل گلهای قالی یک
دست، یک رنگ و ثابت باشیم. برگرد، بیشتر از این تو این راه ساختگی قدم
برندار اون وقت راه برگشت سختتر میشه. رویاهات رو هدف قرار بده و
دنبالشون کن تا پوچی رو حس نکنی. افکارت رو در نظر داشته باش و با آنها
همراه شو و ببین با عجیبترین و پیچیدهترین قصهای که در عمرت طی کردهای
میتونی جای خالی تظاهر رو با "خودت بودن"، پر کنی. میدونی که کلمات قدرت
تغییر آینده و عوض کردن دنیا و زندگیات رو دارند. پس با این جمله دنیای
تظاهرت رو تغییر بده. باید خودت باشی تا در این مسیر پرپیچ و خم و طولانی
پشیمون نشی.
خانم های خانه دار، به دلیل اینکه در محیط
خانه و بدون ارتباط حضوری با دیگران قرار دارند، شاید کمتر به فکر زیبایی
خود باشند، به خصوص آن هنگام که کسی در خانه نیست!
معمولا هنگامی که
دیگر اعضای خانواده به مدرسه و دانشگاه و سر کار خود رفته اند و آنها در
منزل تنهایند، امکان دارد که لباس های کهنه و فرسوده بپوشند و یا به دلیل
حجم کارهای خانه، حتی از شانه زدن موهای خود غافل شوند و نتیجه این کار،
چیزی جز افسردگی برای آنها نیست.
خانه داری از جمله کارهای سختی است که
انگار با زیبایی انسان، سر ستیز دارد، ظرف شستن با ناخن های بلند و
مانیکور کرده در تعارض است، بوی غذا و یا عرق ناشی از جارو و طی زدن، لباس
های تمیز را آلوده و نامرتب می کند و شاید نظافت روزانه منزل با سر و صورت
درست کرده، مطابق نشود، اما همه ی اینها دلیل خوبی برای این که یک خانم
خانه دار به خود نرسد، نیست!
یک خانم خانه دار باید بداند که
مهمترین فرد در زندگیش ، باید خودش باشد، او باید بداند که اگر لباس های
کهنه بپوشد، دائما بوی غذا بدهد و برای خود ارزشی قائل نباشد، کم کم افسرده
می شود و اگر سلامتی روح نداشته باشد، نمی تواند به بقیه انرژی بدهد، باید
بداند اگر زیبا نباشد، شاید اعضای خانواده را از خودش براند و ...پس اول
باید به خاطر روحیه خودش، زیبا باشد و بعد برای دیگران.
زیباترین خانم خانه دار باشید!
ما در اینجا توصیه هایی داریم که می تواند شما را زیباترین زن خانه دار کند:
اول
سعی کنید ورزش را از خودتان دور نکنید، اگر می توانید مرتب به کلاس های
ورزشی بروید، اگر فرزند کوچک در خانه دارید، در ساعت هایی که همسرتان در
خانه است، به کلاس بروید، اگر این هم برایتان مقدور نیست، می توانید با
برنامه های تلویزیونی نرمش کنید و هزار و یک کار دیگر، باید بدانید که ورزش
کردن، نه تنها روحیه شما را شاداب می کند، بلکه پوستتان را شفاف کرده و
زیباییتان را دو چندان می کند.
لباس های کهنه، پاره و آنهایی که بر
اثر شستشو از رنگ و رو رفته اند را دور بریزید، هیچ چیز مثل لباس کهنه ای
که به تن شما زار می زند، چهره تان را پیر و روحیه تان را افسرده نمی کند،
پس می توانید از آنها به عنوان دستمال پاک کننده زمین و شیشه استفاده
کنید.
هر روز صبح موهایتان را شانه بزنید و ابروهایتان را مرتب
کنید، سعی کنید یک گلسر زیبا و راحت هم به موهایتان بزنید و یا یک روز
موهایتان را ببافید و روز دیگر یک مدل دیگر، موهای خانم ها در زیبایی شان
تاثیر فوق العاده ای دارد. از گردنبند و گوشواره هایی که در اعماق کمدتان
مخفی کرده اید، لذت ببرید، آنها را بیرون بیاورید و هر هفته از یکی از آنها
استفاده کنید.
نمی گویم لباس های مهمانی تان را در
منزل بپوشید و بعد به جارو زدن و یا سرخ کردن قورمه سبزی بپردازید، اما می
توانید یک لباس زیبا و ترجیحا همرنگ باهم بپوشید و برای جلوگیری از آلودگی و
بوی غذا، در حین کار از یک پیشبند استفاده کنید.
یادم است که یکبار
برای احوالپرسی، زنگ در همسایمان را زدم، دیدم آرایش مختصری کرده، سوال
کردم که مگر همسرت در منزل است؟ گفت: نه ، من برای زیبایی خودم، آرایش می
کنم، حتی وقتی هیچکسی منزل نیست. می توانید با زدن یک رژ لب زیبا، روح خود
را شاد کنید.
کارهای خانه را صبح ها انجام دهید که
بعد از ظهر ها در کنار همسر و فرزندانتان باشید، به یاد داشته باشید که دوش
گرفتن قبل از ورود همسر، می تواند تمام خستگی ها و زشتی ها را بر طرف
نماید.
نگران خراب شدن و بو گرفتن لباس های
درون کمدتان نباشید و آنها را اصطلاحا برای پس مرگ تان نگذارید، لباس ها
برای شمایند، نه شما برای آنها...
آنها را خریده اید که لذت ببرید، و
اگر پس از چند ماه از خریدنشان، هنوز منتظر مهمانی هستید که دعوت شوید،
انتظار دیگر بس است، اگر قرار بود دعوت شوید، در این چند ماه، دعوت می
شدید، نترسید و آنها را بپوشید، روز مبادایی در کار نیست.
اگر سعی کنید هر روز یک لباس متفاوت با روز قبل بپوشید، موهایتان را درست کنید و به خود برسید، زیباترین خانم خانه دار خواهید شد.
نرخ پرش در آنالیز وب سایت، شامل گوگل آنالیتیکس یعنی:
میزان درصدی کاربرانی که از طریق جستجو در موتور جستجو به وبسایت شما رسیده و سپس بدون اینکه برگه جدیدی باز کنند، میخواهند وبسایت را ترک کنند.
لازم به ذکر است که بهترین ابزار برای گزارش نرخ پرش ابزار گوگل است، باید گوگل آنالیتیکس را راه اندازی کنید تا بتوانید نرخ پرش سایت را ببینید، کافیست وارد داشبورد گوگل آنالیتیکس شده و در بخش بازدید ها دنبال Bounce Rate باشید. این بانس ریت ها برای بیشتر برگه های شما زیاد هستند.
یک شبه پولدار شدن رویای خیلیهاست. چه از طریق به دست آوردن شغلی پردرآمدتر باشد یا برنده شدن در لاتاری، تحقیقات نشان میدهد که پول میتواند رفتار شما را تغییر دهد که البته همیشه به سمت بهتر شدن نیست. البته، آدمهای پولدار خیر، نیکوکار و بخشنده زیادی هستند ولی نتایج برخی تحقیقات ثابت کرده است که آنها ممکن است استثنا باشند نه قانون.
افکار، رفتار و اعمال شما با روانشناسی شما در ارتباط است که از عوامل متعددی از ترکیب ژنتیکی شما گرفته تا نحوه بزرگ شدنتان، تشکیل شده است. بااینکه پول دقیقاً دستگاه فکری شما را شکل نمیدهد اما میتواند بر نحوه تفکر شما و رفتارتان با دیگران تاثیر بگذارد. به دست آوردن درکی بیشتر از تاثیری که پول یا فقدان آن میتواند بر رفتار شما داشته باشد میتواند کمکتان کند که وقتی میخواهد کنترل شما را به دست گیرد و از مسیر درست منحرفتان کند، بفهمید و متوقفش کنید.
پول چطور بر رفتار تاثیر میگذارد
از روابطتان گرفته تا نگاهتان نسبت به خودتان، پول تاثیر شگرفی بر اعتقاداتتان دارد. شواهد و تحقیقات متعددی اینکه پول میتواند انسانها را تغییر دهد را ثابت میکند.
۱. ارزش اجتماعی و تجاری
یک تحقیق که در سال ۲۰۰۴ انجام گرفت ثابت کرد که پول ارزشی که به زمان و تلاشتان میگذارید را تغییر میدهد. محققان جیمز هیمن و دان آریلی، آزمایشی ترتیب دادند که از طریق آن میتوانستند میزان انگیزه افراد برای تکمیل یک کار را براساس پول بسنجند. از شرکتکنندهها خواسته شد که روی یک صفحه کامپیوتر دایره بکشند. از یک گروه خواسته شد اینکار را بدون پرداخت پول و از روی خیرخواهی انجام دهند و به گروه دیگر گفته شد که در ازای اینکار نیم دلار دریافت میکنند و به گروه دیگر قول پرداخت ۵ دلار داده شد. بعد از زمان گرفتن برای شرکتکنندهها، گروهی که گفته شده بود اینکار را به صورت رایگان انجام دهند، کار را سریعتر از دو گروه دیگر انجام دادند. گروه دوم گروه ۵ دلاری و گروه سوم گروه نیم دلاری بودند.
محققان نتیجهگیری کردند که برای انجام یک کار دو انگیزه وجود دارد. انگیزه اول اجتماعی است. با تشخیص ارزش اجتماعی یک کار، آن را به عنوان یک سرمایهگذاری ارزشمند زمانی بخشی از وظیفه اجتماعیمان میبینیم و معمولاً از کمک کردن راضی و خوشحالیم. اما وقتی پول بعنوان انگیزه ارائه میشود، دیگر کمتر به جنبه اجتماعی و بیشتر به جنبه تجاری آن کار فکر میکنیم. درنتیجه زمانمان را براساس پاداش مالی که در بر دارد میسنجیم که نشان میدهد چرا گروه نیم دلاری کندترین گروه بودند - زیرا تصور میکردند که زمان و تلاششان ارزش پول بیشتری دارد.
مشخص است که در تعیین ارزش، پول میتواند یک انگیزه به حساب آید. بااینکه انجام یک کار از روی خیرخواهی استنباطی مثبت دارد، وقتی پای پول به میان میآید، آن قسمت از مغز به کل خاموش میشود. این میتواند پیامدهای جدی در زندگی کاری شما داشته باشد. اگر احساس کنید که لیاقت پول بیشتری دارید، درنتیجه آن کمتر از خودتان کار خواهید کشید.
۲. خودکفایی و خدمت
آنهایی که حواسشان به پول هست، معمولاً تلاش میکنند بیشتر از کسانیکه پول برایشان یک اولویت نیست، خودکفا باشند - حداقل این چیزی است که تحقیقی که در سال ۲۰۰۹ در دانشکده مدیریت دانشگاه ییل مشخص کرد، میگوید. این تحقیق حول پول انحصاری انجام گرفت. یک گروه از شرکتکنندهها وارد اتاقی شدند که نشانگرهای متعددی از پول در آنجا وجود داشت مثل پول خرد روی میز، نوشتههایی درمورد پول یا حتی یک مکالمه درمورد مسائل مالی. گروه دوم وارد اتاقی شدند که صحبتی از پول آنجا نبود. روی هر دو این گروهها تستی انجام شد.
وقتی کاری بسیار دشوار و تقریباً غیرممکن به این گروهها داده شد، با قید اینکه درصورت نیاز آنها کمک وجود دارد، گروهی که در گروه مربوط به پول بودند بیشتر سعی داشتند که کار را به تنهایی انجام دهند، حتی وقتی تمام کردن آن کار به تنهایی ممکن نبود. از طرف دیگر، گروه دیگر به گرفتن کمک متمایل بودند. این تحقیق اینطور نتیجهگیری کرد که افرادی که پول برایشان مهم است، خودکفاتر از دیگران هستند، بخصوص وقتی تمرکز اصلی آنها پول باشد.
این تحقیق ادامه پیدا کرد تا نشان دهد پول چطور بر رفتار افراد تاثیر میگذارد. برای این منظور از همان گروههای شرکتکننده استفاده کرد تا محبت و خدمت را در آنها بسنجد. وقت یک نفر که انبوهی از پرونده و کاغذ و مداد و خودکار از مقابلشان رد میشد و به طور اتفاقی وسایل خود را زمین میانداخت، گروهی که پول به آنها یادآوری نشده بود، کمک بیشتری میکردند. گروهی که پول به آنها یادآوری شده بود، نه تمایلی به کمک کردن داشتند و نه کمک گرفتن.
۳. برداشت از خویش
مقدار پولی که در میآورید میتواند بر نگرش شما نسبت به خودتان و دیگران اثر بگذارد. در تحقیقی که در آگوست ۲۰۱۳ در مجله شخصیت و روانشناسی اجتماعی به چاپ رسید، از افراد خواسته شد تا چیزهایی مثل طبقه اجتماعی، ژنتیک و حتی IQ را درجهبندی کنند. در تحلیل نتایج، اینها بعنوان حس «ذات طبقه اجتماعی» تعریف شدند، این ایده که تفاوتهای بین طبقات اجتماعی براساس هویت و ژنتیک است نه محیط.
ثروتمندترین شرکتکنندهها کسانی بودند که عمیقترین حس ذات طبقه اجتماعی را داشتند. افراد فقیر معمولاً باور داشتند که طبقه اجتماعی ارتباطی با ژنها ندارد - یعنی هرکسی میتواند پولدار یا فقیر باشد. از طرف دیگر افراد پولدار بیشتر باور داشتند که ثروت جزئی از ژنتیک و هویت افراد است، یعنی براساس شرایط و وضعیت فردی و رفتارهایشان پولدار شدهاند. آنها همچنین باور داشتند که زندگی کم و بیش عادلانه است و آدمها آنچه شایستهشان است به دست میآورند.
۴. اخلاقیات
آیا وقتی میخواهید مالیات پرداخت کنید، رقم دقیقی از درآمدتان ارائه میکنید یا تصور میکنید اگر اعداد را کمی پایینتر بیاورید اشکالی ندارد؟ در یک تحقیق که در سال ۲۰۱۲ انجام گرفت، از افراد سوال شد آیا ثروت و طبقه اجتماعی بالاتر میتواند احتمال بروز رفتارهای غیراخلاقی را در فرد بالا ببرد؟
از سبقت گرفتن غیرمجاز از اتومبیلی دیگر گرفته تا تقلب کردن در بازی یا برداشتن شکلات بیشتری که تعارف میشود، شرکتکنندههای پولدارتر کسانی بودند که احتمال قانونشکنی در آنها بیشتر بود، حتی وقتی محققان به آنها خاطرنشان کرده بودند که اگر شکلات بیشتری بردارند، شکلات کمتری برای بچهها میماند. محققان این تحقیق، پاول کی. پیف و همکاران، ذکر میکنند که کسانیکه تصور میکردند متعلق به طبقه اجتماعی بالاتری هستند، رفتارهای غیراخلاقی بیشتری از خود نشان دادند، به ویژه وقتی نشانی از ثروت معرفی شده باشد مثلاً زدن به یک عابر پیاده در یک اتومبیل لوکس.
این رفتار در این تحقیق "افراط در نفع شخصی" نام گرفت، ایدهای که میگوید کسانیکه ییشترین پول را دارند یا متعلق به طبقات بالاتر جامعه هستند، بیشتر به «این برای من چه سودی دارد» فکر میکنند. آنها همیشه به دنبال به دست آوردن نفع بیشتر هستند. این تحقیق نشان میدهد که این افراد رهبران کاری فوقالعادهای میشوند زیرا معمولاً بیشترین تلاش را برای بهرهوری از یک قرارداد یا کار به کار میبندند.
۵. اعتیاد
اعتیادهای مختلفی به این علت شروع میشوند که فرد از یک نوع رفتار خاص یک واکنش مثبت میگیرد. چه حس خوبی باشد که از خرید کردن میگیرید یا ترسی که از قمار کردن میآید. اینکه دوباره و دوباره برای گرفتن همان نتیجه به دنبال آن رفتار بروید، میتواند موجب بروز نوعی اعتیاد شود. به این «اعتیاد رفتاری یا فرآیندی» میگویند - رفتار وسواسی که با وابستگی به یک مادهمخدر انگیزشدهی نمیشود، بلکه با فرآیندی که به نتیجهای مثبت منجر میشود.
پول درآوردن میتواند برای خیلیها اعتیادزا باشد. تیان دایتون، روانشناس بالینی هشدار میدهد که یک حساب پسانداز پر یا آن چک مبلغ بالا میتواند به تنها هدف یک انسان تبدیل شود. او هشدار میدهد، حس مثبتی که بعد از به دست آوردن پول ایجاد میشود میتواند مادهای شیمیایی در مغز ایجاد کند که حس خوبی دارد. درمقابل، میتواند منجر به مشغولیت شدید به پول شود و در روابط بیرونی فرد اخلال ایجاد کند.
حرف آخر
مهم نیست که پولدار به دنیا آمده باشید یا در لاتاری برنده شده باشید، پول میتواند بر رفتار شما اثر بگذارد و بعضی از این تاثیرات میتوانند ذاتاً منفی باشند. بااینحال با آگاهی از تلههای اجتماعی پول، مثل فقدان محبت، تعارض بین طبقات اجتماعی، تنهایی و انحطاط اخلاقیات، میتوانید از خودتان دربرابر بعضی تاثیرات منفی پولدار بودن محافظت کنید. متعهد شدن به بخشش و کارهای خیریه و بزرگتر کردن دایره اجتماعیتان و داشتن دوستانی از طبقات مختلف جامعه و سطوح درآمد متفاوت میتواند به شما کمک کند با پولتان کاری مثبت انجام دهید.
بااینکه شواهد بسیاری نشان میدهد که پول آدمها را تغییر میدهد، اما ممکن است مقیاس شما متفاوت باشد. عوامل اجتماعی-اقتصادی متعددی از جمله سن، نژاد، سطح تحصیلات، محل و نگرش شخصی نسبت به پول میتواند نتایج این تحقیقات را منحرف کند. درست است که «پولدار» به شمار رفتن میتواند طرز فکر شما را تغییر دهد اما نمیتواند ژنتیک، هویت، تلاش یا تاریخچه خانوادگیتان را عوض کند. در آخر، ایدآلها و ارزشهای شما بسیار بیشتر از حساب بانکیتان معرف شماست.چرا با وجود تلاشهای ضدجنگ در کل کره زمین، هر روز آتش جنگ بین کشورها شعلهورتر میشود و سلاحهای جنگی بیشتری ساخته میشود؟ چرا با وجودی که با همه ضدتبلیغی که علیه استعمال موادمخدر در سراسر جهان صورت میگیرد، هر روز شاهد به دام افتادن انسانهای بیشتری در یکی از شاخههای اعتیاد هستیم!؟
چرا با وجود این همه جلسه و هشدار در خصوص اثر گلخانهای و گرم شدن تدریجی کره زمین و نابودی یخهای قطبی و این همه تلاش گروههای مدافع محیط زیست، زمین هنوز گرمتر میشود؟
چرا اینقدر جهانی بیندیشیم، در همین محیط خانواده و فامیل هم میتوان به نمونههای بسیاری از رفتارها و اخلاقها و حرکات منفی اشاره کرد که با وجود ضدیت و مخالفت صریح همه بزرگان فامیل و عاقلان قوم، باز توسط بسیاری مورد اقبال قرار میگیرد و نسل به نسل تعداد بدرفتارها و بداخلاقها زیادتر میشود!؟ اما بهراستی چرا همه این مبارزات با منفی، جواب عکس میدهد و همیشه از یک جایی یک منفی، مقابل مبارزان سیاهی، قد علم میکند و آنها را به چالش میکشد.
پاسخ این سوال را باید در روش غلط برخورد با منفی جستوجو کرد.
میگویند مادرترزا راهبه معروف که عمر خود را برای کمک به فقرا و محرومین هندوستان و جهان صرف کرده بود هرگز در هیچ نهضت ضد جنگ شرکت نکرد. نه برای اینکه او با جنگ موافق بود بلکه به این خاطر که معتقد بود مبارزه با سیاهی به نوعی زندهسازی و هویتبخشی به سیاهی و تاریکی است و راه درست آن است که انسان به جای پایین آوردن ارج و قرب خود و رو در رو شدن و همکلام شدن با سیاهی و زشتی، به سمت روشنایی برگردد و به تبلیغ سفیدی و پاکی برخیزد. میگویند مادرترزا همیشه میگفت:" هر وقت نهضت تبلیغ صلحی راه افتاد، نام مرا در اول لیست بنویسید!"
"پرم راوات" سخنران برجسته هندی که به زبان انگلیسی در کانال خاصی به نام صلح واژه (Word of Peace) هر شب از طریق کانالهای مختلف ماهوارهای و شبکههای تلویزیونی در سراسر جهان سخنرانی میکند، همیشه سوال جالبی میپرسد. او میگوید:" چرا همه کشورها وزارت جنگ دارند اما هیچ کشوری وزارت صلح ندارد!؟ چرا در همه کشورها کارخانجات ساخت سلاحهای جنگی وجود دارد، اما در هیچ کشوری کارخانه ساخت ابزارهای صلح و آشتی برپا نشده است!؟" به عبارت دیگر پرم راوات نیز معتقد است که به جای رو در رو شدن و گفتمان با سیاهی بهتر است به سمت مقابل آن یعنی سفیدی و صلح و آرامش برگردیم و به آن رای دهیم.
اگر نوشتههای منفی و فیلمهای ناهنجار و گفتهها و درسهای نادرست در دنیا زیاد شده، چرا وقت خود را برای محکومیت این منفیها هدر میدهی!؟ به جای آن نوشتهای مثبت و انرژیبخش بنویس! فیلمهای پرمعنا و اثرگذار بساز! درسهای درست و انرژیبخش و امیدوارکننده منتشر کن و به یکباره خیل مشتریان را از سمت منفی به آثار مثبت و انرژیآفرین بکشان. خواهی دید که با این شیوه در طول زمان سیاهی رنگ میبازد و از بین میرود و سفیدی تمام عالم را پر میکند.
اگر از افکار ناامیدکننده و منفی عذاب میکشی و نسبت به حرفها و گفتههای افراد منفی احساس ناراحتی میکنی، بیجهت خود را درگیر یافتن راهی برای زمین زدن این افراد، نکن. چرا که هر نوع کلنجاری با تفکر منفی به شکل غیرمستقیم جان بخشیدن و طولانی کردن عمر آن پدیده منفی است و بهترین روش خلاصی از شر این منفیها، سرمایهگذاری روی نقطه مقابل یعنی افکار مثبت و حرفهای انرژیبخش و امیدآفرین است. خواهی دید به محض چرخش به سمت پنجره مثبتها و خارج ساختن منفیها از مقابل چشمانت، جریانی آرامبخش کل زندگی تو را دربرمیگیرد و با هر گامی که به سمت مثبتها برمیداری، سایه منفیها روی تو و زندگیات کمرنگتر و کم رمقتر میشود و سرانجام زمانی میرسد که در اطراف تو چیزی جز برکت، امید، آرامش و غنا وجود ندارد.
پس به هیچ وجه وقت خود را به درگیری و کلنجار رفتن با افکار و رفتارها و گفتههای افراد منفی هدر ندهید. به جای آن وقت و انرژی خود را صرف تولید و تقویت گفتار و پندار و کردار نیک کنید. خواهید دید که به طور معجزهآسایی شر و پلیدی از همه جنبههای زندگی شما محو میشود و همه انسانهای اطراف شما نیز در دریایی از آرامش و برکت شناور میشوند. تنها در آن موقع است که میفهمید چرا منفیها برای زنده ماندن اینقدر به توجه من و شما نیاز دارند!گوشی تلفن شما به صدا در میآید. دوستی سلام میکند و پس از خوش و بشی مختصر از شما درخواستی دارد، درخواستی که با شرایط زمانی، کاری، خانوادگی یا اقتصادی شما به هیچ وجه همخوانی ندارد. در معذوریت قرار میگیرید و تحت رودربایستیهای رایج فرهنگمان نمیتوانید تقاضای او را رد کنید. به او قولی میدهید که یا توانایی انجام آن را ندارید یا در صورت انجام آن دچار مشکلات متعددی خواهید شد.چند ساعت بعد مجدداً دوستتان زنگ میزند و پیگیر تقاضایش است. حالا دیگر وی به شکلی از شما طلبکار است؛ چون شما به وی قول دادهاید! این شروع یک تنش در زندگی شما است. شما یا قولی را که دادهاید انجام نمیدهید که موجب برهم خوردن رابطه شما با دوستتان و ایجاد تنش در روابط انسانی شما میشود یا آن را انجام میدهید که باعث تشنج و درگیری در زندگی شخصی یا خانوادگی یا ایجاد مشکلات شغلی، اجتماعی یا اقتصادی برای شما میشود.
پروفسور گرجی-استاد دانشگاه مونستر آلمان و مرکز تحقیقات علوم اعصاب نوشت: همه ما از این تجارب در زندگی مان بسیارداشتهایم. ولی آیا تا به حال به کلمه طلایی که از ورود شما به این جنگ روانی میتواند جلوگیری کند، فکر کردهاید: نه!
به طور حتم خیلی آسان تر است که به هر خواسته ای جواب مثبت دهیم؛ اما به چه قیمتی؟ در بسیاری از موارد گفتن یک نه در ابتدای کار تضمین سلامت روانی شماست و از غوطه ور شدن در ورطه تنشها جلوگیری میکند. بایستی یاد بگیریم که پاسخ منفی به یک خواسته غیر منطقی یا تقاضایی که قادر به انجام آن نیستیم، به معنای خودخواهی یا بی معرفتی ما نیست.
اینکه شما تنها در شرایط مناسب حاضر به کمک به دیگران هستید به این معنا نخواهد بود که بایستی به هر خواستهای آری بگویید. بسیاری از ما در صورتی که پاسخ منفی به درخواست دوست یا یکی از اقواممان بدهیم، به نحوی دچار عذاب وجدان یا شرمساری میشویم. تمرین کردن برای پاسخ منفی در مقابل خواستههای غیرمنطقی میتواند به شما این اعتماد به نفس را بدهد تا بدون آن که احساس بدی در شما ایجاد شود از شر تنشهای ناخواسته و بیمورد در زندگی تان رهایی یابید. گاهی به کار بردن جملاتی نظیر «شرمنده ام، قادر به انجام این کار نیستم» پرونده درخواست نابه جای اطرافیان را به طور کامل میبندد. سعی نکنید تا با بهانه تراشیهای غیر واقعی برای مدت کوتاهی از این درخواستها رهایی یابید، چرا که در خواست کننده راهی برای تحمیل خواسته اش به شما پیدا خواهد کرد.
اگر کسی از شما تقاضای قرض گرفتن پول یا انجام کار غیر متعارف یا غیرقانونی کرد، سعی نکنید با جملاتی نظیر «الان پول ندارم … شاید تا چند هفته دیگر» یا «فعلاً در مسافرت هستم، بگذار برگردم» به طور موقت از وی فرار کنید. او دوباره شما را پیدا میکند و مجدداً شما را تحت فشار و تنش قرار میدهد. «نه» ای را که بعد از چند روز یا چند هفته تنش مجبور به گفتن آن هستید، همان اول بگویید و روح و جان خود را خلاص کنید.در گفتن کلمه «نه» بایستی صریح و صادق بود و آن را با رعایت ادب به دیگران اظهار داشت.
این مشکل در بسیاری از موارد به تربیت دوران کودکی بر میگردد. بسیاری از ما در دوران کودکی هنگامیکه به درخواست نامعقول یکی از بزرگترها پاسخ «نه» میدادیم، از طرف والدین و اقوام متهم به بی ادبی و گستاخی میشدیم و گاهی با تنبیههایی نیز روبرو میشدیم. این همان جایی است که کلمه «نه» با احساس ترس، گناه و بی کفایتی در وجود ما گره خورده است. این احساس ناخوشایند گاهی چنان وجود ما را در بزرگسالی به تصرف خود در میآورد که فارغ از وظایف اصلی زندگی و خدماتی که بایستی به خود یا خانواده بدهیم، تبدیل به پادویی برای دیگران میشویم. رد درخواستهایی که توانایی انجام آن را نداریم یا مایل به انجام آن نیستیم، در را به روی فرصتهای جدید در زندگی ما باز میکند، زمان کافی برای لذت بردن از زندگی شخصی را فراهم میکند و توانایی ما را در تمرکز بر وظایف اصلی زندگی افزایش میدهد.
تحقیقات بالینی نشان داده اند که دلایل اصلی ناتوانی در «نه گفتن» به عواملی همچون احساس نیاز در یاری رسانی به دیگران، ترس از بیاحترامی، سازگاری، ترس از درگیری، ترس از خراب شدن پلهای پشت سر، نگران از دست رفتن فرصت و … مرتبط است.
برای تمرین «نه گفتن»، میتوانید فهرستی از کارهای مهمیکه باید به آن بپردازید و جزو اولویتهای زندگی تان است، تهیه کنید. اول تمام توانایی تان را بر روی این کارها متمرکز کنید و اگر در پایان فرصتی داشتید، میتوانید صرف کمک به دیگران نمایید. کاغذی بردارید و از تمام موقعیتهایی که به خاطر یک «بله» گفتن بی مورد به تنش و اضطراب مبتلا شدید، فهرستی تهیه کنید. سپس سعی کنید خود را در موقعیت قبلی قرار دهید و پاسخ منفی متناسب با آن را بیابید. فراموش نکنید پاسخ تان بایستی صریح و قاطع باشد. این به شما کمک میکند تا در شرایط مشابه در آینده همیشه پاسخی مناسب در چنته داشته باشید. سعی کنید به ضربهای که تنش و اضطراب یک پاسخ مثبت به یک خواسته غیرمنطقی بر روح و روان و بدن شما و همچنین به خانواده و اطرافیان شما وارد میکند بیندیشید. این برای از بین بردن احساس گناه یا شرم بعد از «نه گفتن» بسیار کمک کننده خواهد بود.
سعی کنید در تربیت کودکان به نکتههای ذکر شده توجه کنید. به آنها یاد دهید که در چه مواردی بایستی با شجاعت و بدون ترس از تنبیه یا تحقیر حتی به نزدیک ترین افراد «نه» بگویند. منطقی بودن دلیل رد درخواست دیگران میتواند شرطی قابل قبول برای رفتار وی باشد. تحقیقات نشان داده است که قدرت «نه گفتن» از کودکان در مقابل بسیاری از صدمات از جمله سوءاستفاده جنسی محافظت می کند.
در گفتن کلمه «نه» بایستی صریح و صادق بود و آن را با رعایت ادب به دیگران اظهار داشت. در این صورت احتمال اینکه در خواست کننده از پاسخ شما رنجیده شود به حداقل خواهد رسید. برای شما که یاد نگرفته اید «نه» بگویید، در ابتدا گفتن آن خیلی سخت خواهد بود. ولی نگران نباشید، تمرین کنید. با اولین «نه گفتن» چنان احساس قدرتی وجود شما را فرا میگیرد که لذت آن به شما توانایی رد درخواستهای غیر منطقی یا ناممکن بعدی را خواهد داد. مطمئن باشید آدمهایی که قدرت گفتن این کلمه طلایی را دارند، زندگی آرام تر و بی دردسرتری را تجربه میکنند و کمتر در دام تنش و اضطراب گرفتار میشوند.پدیده مسامحه کاری یکی از ویژگی های شایع بین انسان هاست که تنها با ریشه یابی می توان آن را برطرف کرد.
سهل انگاری و امروز و فردا کردن امور یکی از مشکلات روزمره بشر است و بسیاری از ما با این پدیده روبرو هستیم. ما یا خود از این گروه از افراد هستیم یا در محیط با افرادی روبرو هستیم که مسامحه کار هستند. گاهی اسم این رفتار را تنبلی و گاهی بی مسئولیتی می نامیم، اما بروز آن به عوامل مختلفی بستگی دارد که ابتدا باید آن را شناخت.
این 2 سوال را از خودتان بپرسید
اغلب پیش می آید وقتی می خواهید یک کار جدی مانند رژیم غذایی یا فعالیت ورزشی و... را شروع کنید برای خود قول و قرارهای زمانی می گذارید. برای مثال می گویید از فردا، از اول هفته یا ماه آن کار خاص را شروع خواهید کرد. افراد هنگام رویارویی با چنین شرایطی بهتر است 2 سوال اساسی از خود بپرسند؛ سوال اول اینکه ویژگی مسامحه و امروز و فردا کردن جزو خصیصه های همیشگی من بوده است؟
یعنی از زمانی که یادم می آید این ویژگی همیشه با من بوده یا مدتی است که به این نوع مسامحه کاری مبتلا شده ام؟ اگر تاخیر در کارها مدتی است برایتان اتفاق افتاده مربوط به مسائل خلقی شماست که برطرف خواهد شد. یعنی این احتمال وجود دارد که نسبت به گذشته بی حوصله تر شده باشید، تنش های بیشتری را متحمل شده اید یا شاید درگیری بیماری افسردگی شده اید و به دلیل این عوامل حوصله انجام کاری را نداشته اید و آن را به افراد یا روزهای بعد موکول می کنید.
اما اگر ویژگی مسامحه کاری مدت طولانی ای است که در شما وجود دارد باید متفاوت به این اتفاق نگاه کرد. گاهی اوقات دلیل اینکه امری را به تعویق می اندازیم این است که دوست دارید آن را به بهترین صورت ممکن انجام دهید و از آنجا که تصور می کنید کار عالی تر و دقیق تر نیازمند زمان بیشتری است، کارها را به تاخیر می اندازیم. در این حالت دلیل به تعویق انداختن به ویژگی کمال گرایی شما مربوط است که به دلیل این ویژگی دوست دارید کارها را در زمان بهتری انجام دهید تا در بهترین حالت ممکن انجام شود.
گاهی اوقات به تعویق انداختن کارها به دلیل شخصیت وسواسی یک فرد است. مخصوصا اگر ویژگی به تعویق انداختن مدت های طولانی در فرد وجود داشته باشد این ویژگی را به شخصیت وسواسی فرد ربط می دهیم. اگر این مسامحه کاری از حد بگذرد نشان دهنده آسیب و نوعی اختلال در فرد است.
بعضی از افراد وقتی به خود رجوع می کنند متوجه می شوند احساس عمیق و پایداری که در آنها وجود دارد اغلب غمگینی و شاد نبودن است، گویی همیشه غمی در دلشان وجود دارد. اطرافیان این گروه از افراد آنها را از لحاظ خلقی انسان هایی بی ثبات می دانند. این گروه از افراد با داشتن خلق افسرده نیز در انجام امورشان آن را به تاخیر می اندازند.
نکته مهم دیگر در مورد برنامه ریزی روزانه، گنجاندن بخشی برای فعالیت های روز بعدی است. خوب است که در برنامه روزانه کارهایی که قرار است روز بعد انجام دهید را یادداشت کنید.
با یک دست 2 هندوانه بر ندارید
در برنامه ریزی کارهای روزانه نکته ای که بسیار اهمیت دارد این است که هرگز 2 فعالیت سنگین را در یک روز قرار ندهید. بهتر است فعالیت ها را براساس درجه سختی، اهمیت و فوریت آن تقسیم بندی کنید. برای مثال اگر انجام کاری فوریت دارد ابتدا باید آن فعالیت را در اولویت قرار داد و فعالیتی که فوریت ندارد را به زمان بعدی موکل کرد. در این حالت ممکن است فعالیتی مهم تر از یک فعالیت دیگر باشد اما چون موضوع زمان اهمیت بیشتری دارد ابتدا باید به کاری پرداخت که از لحاظ زمانی باید زودتر انجام شود.از تکنیک های مسامحه کاری که می توان انجام داد برنامه ریزی های کوتاه مدت است
ترافیک فعالیت هایتان را کم کنید
برنامه روزانه یا هفتگی و ماهانه را باید به گونه ای طراحی کرد که فشار و ترافیک فعالیت ها کم باشد. این موضوع را هم به خاطر بسپارید که اگر انجام فعالیتی را در یک روز خاص برنامه ریزی کرده اید حتما آن را در همان روز انجام دهید و انجام آن را به روز بعد موکول نکنید. حتی بهتر است زمان انجام یک فعالیت را نیز به تاخیر نیندازید. برای مثال اگر انجام فعالیتی را در صبح برنامه ریزی کرده اید آن را به ظهر یا عصر نیندازید.
وقتی وارد چرخه تغییر برنامه ریزی تان شوید این تغییر را در بخش های دیگر برنامه تان نیز اعمال خواهید کرد و در نتیجه برنامه ریزی نمی تواند مانع به تاخیر انداختن کارهایتان شود.
تکنیک های رویایی با تاخیر در کارها
با توجه به توضیحاتی که در مورد دلیل تاخیر کارها در افراد مختلف ارائه دادیم، می توان براساس آن علت مسامحه افراد در کارها را متوجه شد. یعنی وقتی با فردی روبرو می شویم که کارهایش را با تاخیر انجام می دهد یا خودمان دنبال رفع ویژگی مسامحه کاری در خودمان هستیم، ابتدا باید ببینیم در کدام طبقه بندی جای می گیریم تا براساس آن به حل این مشکل بپردازیم.
اگر دلیل بروز به تاخیر انداختن کارها وسواس یا وجود یک اختلال در ماست لازم است به یک روان پزشک مراجعه کنیم. در موارد دیگر مسامحه نیز اگر به یک متخصص مراجعه کنیم امکان برطرف شدن مشکل سریع تر خواهد بود. یکی از تکنیک هایی که در مورد به تاخیر انداختن کارها می توان انجام داد برنامه ریزی های کوتاه مدت است.
افراد به جای برنامه ریزی های طولانی مدت سعی کنند برنامه خود را روز به بروز برای خود بنویسند تا به دلیل حجم کم آن امکان عمل کردن آن برای فرد راحت تر باشد.
در نوشتن برنامه ریزی روزانه ابتدا باید تمام فعالیت های ضروری و واجب مانند غذاخوردن، ورزش، استراحت و خواب را نوشت. بعد از این کار قسمت های باقیمانده جدول برنامه ریزی را با فعالیت هایی که در طول روز باید آنها را به اتمام رساند، پر کرد.اغلب افراد موفق، علاوه بر اینکه دارای اعتماد به نفس هستند، قابلیتها و کارهای خود را باور دارند. در واقع، وجود موفقیتها موجب اعتماد به نفس در افراد نمیشود بلکه از ابتدا، در وجود چنین اشخاصی اعتماد به نفس، وجود داشته است.
- نداشتن اعتماد به نفس موجب شک اطرافیان نسبت به شما هم میشود.چرا باید دیگران، به عقاید یا تواناییهای شما باور داشته باشند در حالی که خود اعتقادی به آنها ندارید؟
با چالشهای جدید باید اعتماد به نفس داشت. افراد ترسو و اشخاصی که احساس ناامنی میکنند، تمایلی به ریسک کردن و دوری از فضای امن خود، نشان نمیدهند. اما محیطهای امن بسیار محدود بوده و به سختی توسعه مییابد.
به همین دلیل است، اشخاصی که از اعتماد به نفس کافی برخوردار نیستند در زمینه حرفهای هم پیشرفت چندانی نمیکنند زیرا به مشاغلی دل خوش میکنند که جای هیچ پیشرفت و آیندهای ندارد و از فرصتهای ارزشمند پیش آمده در جهت کسب موفقیت بیشتر، به خوبی استفاده نمیکنند.
- افرادی که اعتماد به نفس ندارند، دستخوش شرایط بیرونی هستند. برای افراد موفق، به هیچوجه، موانعی که در ابتدا مهم به نظر میرسیده، عامل بازدارندهای به حساب نمیآید. هیچ فردی به جز شما، مانع دستیابی به خواستههایتان نمیشود.
زمان آن فرا رسیده تا موانع خودباوری را کنار بگذارید. بخش اساسی و بسیار مهم در داشتن شغل موفق، اعتماد به نفس است و پذیرفتن آن بهطور کامل، افراد را در موقعیتهای عالی شغلی قرار میدهد که هرگز تصورش را هم نمیکردند.
هر فردی با داشتن راهنمایی مناسب و سختکوشی، میتواند اعتماد به نفس بیشتری به دست آورد و هنگام به یقین رسیدن، با تمام وجود آن را احساس خواهد کرد.
در این مقاله به بررسی هشت راهکار عالی برای دستیابی به موفقیت میپردازیم.
1. داشتن نگاهی صادقانه به خود. بین احساس غرور و اعتماد به نفس، تفاوت بسیار وجود دارد. غرور، لاف زدن در مورد خود است اما اعتماد به نفس به معنای اعتقاد و اعتماد شما به تواناییها برای انجام کارها است. به عبارت دیگر، اعتماد از طریق کار سخت به دست میآید و افراد مطمئن هم نسبت به خود آگاهی کافی دارند.
زمانی که میزان اعتماد اشخاص از تواناییهایشان فراتر برود، دچار اشتباه و خودبینی میشوند و لازم است تفاوت بین این دو مقوله را بدانند. اعتماد به نفس حقیقی پدیدهای است واقعی و عینی.
به منظور تقویت اعتماد به نفس، بهتر است از خود و تواناییهایتان ارزیابی دقیق و صادقانهای داشته باشید. اگر در مجموع نسبت به تواناییهای خود احساس ضعف میکنید حتما برای بهبود مهارتها و یافتن روشهایی برای کاهش تاثیرات منفی نقاط ضعف، برنامهریزی کنید. نادیده گرفتن نقاط ضعف یا جلوه دادن آنها به جای نقاط قوت، هرگز باعث از بین رفتن نقاط ضعف نخواهد شد.
به علاوه، داشتن درک روشنی از نقاط قوت، باعث رهایی از بیشتر بازخوردهای بیاساس و انتقادهایی میشود که در محیط شلوغ و رقابتی محل کار با آن سر و کار دارید و به این ترتیب میتوان اعتماد به نفس لازم را به دست آورد.به منظور تقویت اعتماد به نفس، بهتر است از خود و تواناییهایتان ارزیابی دقیق و صادقانهای داشته باشید.
2. گفتن جواب منفی یا «نه». تحقیقات انجام شده در دانشگاه کالیفرنیا در سان فرانسیسکو نشان داده است که هر اندازه بیشتر مشکل گفتن «نه» داشته باشید، احتمال اینکه دچار استرس، فرسودگی شغلی و حتی افسردگی شوید، افزایش مییابد که همه این موارد باعث تضعیف و از بین رفتن اعتماد به نفس لازم میشود.
افراد دارای اعتماد به نفس، میدانند که گفتن «نه» کار صحیحی است و برای توضیح دادن و روشن کردن دلایل پاسخهای منفی خود از عزت نفس مناسبی برخوردار هستند.
آنها، هنگام گفتن «نه» از به کار بردن عباراتی نظیر «فکر نمیکنم بتوانم» یا «مطمئن نیستم» اجتناب میکنند و با اعتماد کامل جواب منفی میدهند، زیرا اطمینان دارند قبول نکردن تعهد جدید، احترام به تعهدات کنونی است تا فرصتی برای انجام کارها با موفقیت فراهم شود.
3. جبران خطاکاری و جلب رضایت مدیر. نداشتن یک ارتباط خوب با رئیس، موجب از بین رفتن اعتماد به نفس با استعدادترین افراد هم میشود. در شرایطی که رئیس بهطور مداوم در حال انتقاد یا تضعیف همکاری کارمندان است، داشتن احساس اعتماد به نفس بسیار دشوار است.
سعی کنید به وجود مشکلات موجود در ارتباطات خود پی ببرید و کاری انجام دهید تا رابطه به روال عادی برگردد. اگر ارتباط موجود واقعا غیرقابل بازگشت باشد، شاید زمان آن رسیده تا در کار خود تغییرات اساسی ایجاد کنید.
4. در جستوجوی پیروزیهای کوچک. افراد دارای اعتماد به نفس، تمایل دارند حتی زمانی که تلاشهای آنها موجب پیروزیهای کوچک میشود با خود به چالش و رقابت بپردازند. موفقیتهای کوچک، موجب تشکیل هورمونی به نام آندروژن در مغز میشود که مسوول پاداش و انگیزه برای افراد است.
با افزایش هورمونهای آندروژن، هورمون دیگری به نام تستوسترون تولید میشود که بیشتر موجب افزایش اعتماد به نفس و اشتیاق فرد به منظور مقابله با چالشهایی در آینده میشود و با کسب موفقیتهای کوچک، تا مدتها از اعتماد به نفس بالایی برخوردار خواهند بود.
5. یافتن یک مربی. هیچ چیزی مانند یافتن یک شخص با تجربه و با استعداد که هدایتگر و پشتیبان کارهای خوب شما باشد، موجب احساس اعتماد به نفس نمیشود. یک مربی خوب، همانند آیینه عمل میکند و به شما بینش و نگاه لازم را برای خودباوری میدهد.
6. برنامهریزی برای ورزش کردن. طبق مطالعات انجام شده در موسسه تحقیقات انتاریوی شرقی، افرادی که هفتهای دو بار به مدت 10 هفته ورزش میکنند از نظر اجتماعی، علمی و ورزشی احساس شایستگی بیشتری میکنند و همچنین تصور بهتری از وضعیت اندام و عزت نفس خود دارند.
به عبارت دیگر، علاوه بر افزایش اعتماد به نفس حاصل از تغییرات فیزیکی، ورزش سبب ازدیاد نوعی هورمون در بدن به نام آندروفین میشود که این هورمون احساس عزت نفس را در ورزشکار بالا میبرد.
7. تاثیر نوع پوشش ظاهری افراد در میزان موفقیت. این واقعیت را باید پذیرفت که چگونگی پوشش و وضعیت ظاهری بر نظر افراد تاثیرگذار است. مطالعات نشان داده است، نحوه صحبت کردن مردم هنگام پوشیدن لباس رسمی در مقایسه با وقتی که لباس معمولی به تن میکنند، بسیار متفاوت است.
به منظور تقویت اعتماد به نفس، خوب لباس بپوشید. انتخاب لباس، نشاندهنده شخصیت شما و منعکسکننده تصویری است که میخواهید از خود ارائه دهید.
8. داشتن روحیه قاطع و نه تهاجمی. پرخاشگری نه تنها نشانه اعتماد به نفس نیست، بلکه نشانه تحکم کردن است و در زمان احساس عدم اعتماد به نفس، پرخاشگری، شاید سادهترین کار به نظر برسد. سعی کنید هویت خود را بدون داشتن روحیه تهاجمی و پایمال کردن حق دیگران اثبات کنید. تا هنگامی که یاد نگیرید چگونه خود را از ناامنیها دور نگه دارید، اعتماد به نفس شما بالا نخواهد رفت.
چطور نرخ پرش ایمیل را بهینه سازی کنیم؟
مرحله #4 نرخ پرش ایمیل نرم و نرخ پرش ایمیل سخت : تفاوت ها کدام هستند؟
وقتی نرخ پرش ایمیل معمولی باشد، یعنی اینکه نمیتواند در Inbox کاربر حضور پیدا کند. دو صفت “نرم” و “سخت” برای تشخیص دو دسته بندی از این نوع مشکل پیدا شدند. یکی همیشگی است و دیگری همیشگی نیست. نرخ پرش سخت یعنی ایمیل نمیتواند تحویل داده شود، و دلایل آن همیشگی است. شاید ایمیل آدرس فیک باشد (وجود ندارد)، یا دامنه ایمیل واقعی نیست، یا اینکه سرور ایمیل را شناسایی نمی کند چون آدرس ایمیل حذف شده است.
به میزان اولی که به نظر میرسید سخت نیست اما بهبود وضعیت نرخ پرش ایمیل در ارسال ایمیل های انبوه موفقیت آمیز محسوب میشود. اگر شما هم میخواهید ایمیل مارکتینگ خوبی داشته باشید، باید آماده باشید تا به مشتری ایمیل خوبی ارسال کنید، پس یک فهرست برای ارسال ایمیل آماده کنید.
اگر بیحوصلهاید و انگیزه کاری را ندارید، تصور کنید که سرشار از انگیزهاید. حسن این کار در این است که به محض شروع، آرام آرام احساس میکنید که شور و علاقه، حقیقتا در وجود شما زنده شده است.
برای همه ما اتفاق می افتد که گاهی از وضعیت موجود کسل و مایوس می شویم و با اینکه برای رسیدن به هدفی مشخص در تلاش هستیم اما گاهی اوقات از ادامه راه دلزده و مایوس می شویم. در این شرایط تنها کاری که باید انجام بدهید ادامه دادن و پیوستگی در تلاشتان است. وقتی با شرایط کسل کننده ای روبرو شدید و احساس کردید از ادامه و پیگیری هدف دلزده هستید به این حقیقت بیندیشید که کسالت و دلسردی موضوعی کاملا طبیعی است. کاری که شما باید انجام دهید توقف نکردن و ادامه دادن با همان قدم ها و کارهای کوچکی است که شما را به هدفتان می رساند.
مانند یک انسان با انگیزه رفتار کنید
اگر بیحوصلهاید و انگیزه کاری را ندارید، تصور کنید که سرشار از انگیزهاید. حسن این کار در این است که به محض شروع، آرام آرام احساس میکنید که شور و علاقه، حقیقتا در وجود شما زنده شده است.
یک کار کوچک انجام دهید و برای انجام آن برنامهریزی کنید
یک کار کوچک را آغاز و به پایان برسانید؛ مثلا میز کارتان را تمیز کنید، یک قبض یا رسید را بپردازید و یا ظرفها را بشویید. فقط نیاز به این دارید که کاری را آغاز کنید. وقتی این کار را تمام کردید احساس میکنید که آمادگی انجام کارهای بعدی را هم پیدا کردهاید. بنابراین وقتی حال و حوصله انجام هیچ کاری را ندارید یک کار کوچک را شروع کنید تا خاتمه یافتن آن شما را بر سر شوق آورد.
هنگام صبح چند سؤال مثبت و روحیهبخش از خود بپرسید
هر روز صبح از خود 5سؤال سه بخشی امیدوارکننده بپرسید:
• در حال حاضر در زندگی از چه چیزی راضی هستم؟
• چه ویژگیای مرا خوشحال میکند؟
• چگونه در من این حالت را بهوجود میآورد؟
بسیار مهم است که شما واقعا بدانید که چگونه و چرا این شرایط به شما احساس خوبی را منتقل کرده است. این پرسشهای صبحگاهی فوقالعاده هستند، زیرا نحوه قرارگرفتن آنان، به شما امکان درک عمیق از شرایط موجود را میدهد و سپس آن احساس مثبت را به شما منتقل میکند.
میزان پیشرفت تان را اندازه گیری کنید
یکی از دوستان شما چند ماهی است که تحت یک رژیم غذایی خاص است. بعد از چند ماه وقتی او را دوباره ملاقات می کنید متوجه وجود تغییرات زیادی در او می شوید اما جالب اینجاست دوست شما متوجه این تغییرات نمی شود. به دوستتان قوت قلب می دهد که نسبت به زمانی که او را دیده اید تغییرات زیادی کرده است. شما تصویری از قبل از رژیم دوستتان در ذهنتان دارید و به همین علت وقتی او را با دوران بعد از رژیم مقایسه می کنید تفاوت فاحش در اندام او را تشخیص می دهید.
برای به دست آوردن انگیزه و پیگیری مجدد اهداف بهتر است قدری به عقب برگردید و نقطه شروع فعالیتتان را بنگرید. شما در چه مرحله ای قرار داشتید و حال به چه مرحله ای رسیده اید؟ به یاد بیاورید که چگونه ترس ها و موانع اولیه شروع هدفتان را با موفقیت پشت سر گذاشته اید و حال در میانه راه هستید. وقتی پیشرفت تدریجی خود را مرور کنید از موفقیتی که تاکنون به دست آورده اید احساس لذت خواهید کرد و انگیزه و اشتیاق برای از سر گرفتن اهداف در شما به وجود خواهدآمد.
کار سختتر را اول شروع کنید
اغلب هنگامی که به کارهای روزمره خود فکر میکنیم بهنوعی دچار نگرانی میشویم که کی و چگونه این همه کار را انجام بدهیم. از سختترین کار شروع کنید. هنگامی که سختترین کار موجود در فهرست را شروع کرده و به پایان برسانید، احساس میکنید که بار سنگینی را از دوشتان برداشتهاید. در این هنگام است که احساس آرامش بیشتری در وجودتان پدیدار میشود و بقیه روز اعتماد بهنفس بیشتری خواهید داشت و نگرانیهای روزمرهتان. کاهش پیدا میکند.
موفقیت خود را همیشه بهیاد داشته باشیدهمیشه و در همه حال به جای فکر کردن به شکستها و ناکامیها، موفقیتها و کامیابیهایتان را بهخاطر بسپارید. بهتر آن است که آنها را یادداشت کنید؛ حتی با ذکر جزئیات، زیرا فراموش کردن موفقیت بسیار آسان است و گاهگاهی مراجعه به نوشتههایتان میتواند خاطرات خوبی را در شما زنده کند و البته انگیزه کار و تلاش را در وجود شما زنده و تازه نگه دارند.
هدف تنها نتیجه نیست
متاسفانه اغلب افراد اهداف را تنها به دلیل نتیجه ای که در انتهای مسیر به دنبال دارند، دنبال می کنند. موفقیت تنها در یک زمینه خاص یا وقوع یک اتفاق خاص تعریف نمی شود. برای مثال عده ای تصور می کنند اگر بتوانند 5 کیلوگرم از وزن خود را کم کنند فرد سالم و خوش اندامی هستند در حالی که موفقیت در سلامت تنها به این اتفاق ختم نمی شود.
آنچه که هدف را لذتبخش می کند همراه شدن در جریان و روند رسیدن به هدف است درست مانند سفر که تنها رسیدن به مقصد هدف شما نبوده بلکه مسیر نیز بخشی از سفر تلقی می شود.
از شکست نهراسیدبهجای هراس از شکست، آن را بهعنوان نوعی اطلاعات مفید و ضروری و یک بخش طبیعی از موفقیت بپذیرید. یکی از بسکتبالیستهای مشهور (مایکل جردن) میگوید: بیش از 9هزار خطا داشتم و تقریبا 300بازی را باختم. 26مرتبه به من اعتماد کردند تا ضربه پیروزی را بزنم و من موفق نشدم. بارها و بارها در زندگی شکست خوردم و به همین دلیل است که در زندگی موفق شدهام. بنابراین از شکستهایتان تجربه کسب کنید و از خود بپرسید این بار، این شکست چه درسی به من میدهد؟
با دید مثبت برای انجام کار فعالیت کنید
بیاموزید که بیشتر اوقات مثبتاندیش باشید و یاد بگیرید که افکار منفی را قبل از آنکه سد راه شما باشند، از سر بیرون کنید. ممکن است که همه نتوانیم همیشه مثبتاندیش باشیم، اما باور کنید که بیشتر ما میتوانیم این حس را در خود تقویت کنیم و نتیجه حاصل نیز میتواند به تلاش بیشتر ما کمک کند.
اهداف بزرگتر نسبت به هدفهای کوچکتر، انگیزه بیشتری در فرد بهوجود میآورند.
این احساسات مشترک است
حتی افراد بسیار موفق و مشهور هم در بعضی اوقات به دام کسالت و بی انگیزگی می افتند اما تفاوت آنها با دیگر افراد در این است که آنها حتی در شرایط کسل کننده نیز دنبال راهی برای به کنترل درآوردن حال روانی شان هستند و اجازه نمی دهند احساساتشان جای منطق را بگیرد. برای به دست آوردن انگیزه تسلیم احساسات زودگذر خود نشوید.
اطلاعات موجود را بازنگری کنید
داشتن اطلاعات لازم در آغاز هرکاری، امری ضروری است، اما گاهی جامعه و رسانهها اطلاعاتی را به انسان منتقل میکنند که بار منفی دارد. پس محفوظات ذهنی خود را ارزیابی کنید. نکات منفی را حذف کرده و با توجه به بینش خود، از اطلاعات مفید و مثبت برای دستیابی به هدفتان استفاده کنید.
در یابید که چه چیزی سبب شادی و خوشحالی شما میشود
همه ما میدانیم که شرایط ویژهای یا کارهای خاصی سبب شادی ما میشوند، پس کاری که شما را شاد میکند، انجام دهید؛ هر اندازه که میتوانید یا میخواهید. البته باید مراقب باشید که این خواسته با آداب و رسوم اجتماعی که در آن زندگی میکنید و با باورهای انسانی و مذهبی در تضاد نباشد.
زمان و مکان هدفهای خود را تغییر دهیدهدفهای بزرگ و ویژه برای خود در نظر بگیرید. اهداف بزرگتر نسبت به هدفهای کوچکتر، انگیزه بیشتری در فرد بهوجود میآورند. هدف بزرگ اثر بیشتر و عمیقتری دارد و میتواند منشأ تولید انگیزههای قوی شود.
کارتان را آهسته آغاز کنیدبه جای آنکه کارتان را سریع آغاز کنید، نخستین گامها را آهسته بردارید. هنگامی که کاری را با آرامش و طمأنینه شروع میکنید، مغز شما این فرمان را دریافت نمیکند که این کار باید باسرعت هرچه تمامتر خاتمه یابد. اما اگر مغز انسان احساس کند که باید برنامه کاریاش را با سرعت به پایان برساند چه اتفاقی میافتد؟ اغلب اوقات ممکن است فرد اصلا کار مورد نظر را آغاز نکند. پس شروع یک کار بدون شتاب بهتر از اصلا شروع نکردن است.
همیشه خودتان را با خودتان مقایسه کنید نه با دیگرانمقایسه خود با دیگران و اینکه نتیجه تلاشتان چه بوده و در چه جایگاهی قرار گرفتهاید، کشنده انگیزه و قوه خلاقیت انسان است. همیشه افراد بیشماری هستند که از شما تواناترند و معدود افرادی هم هستند که از همه پیشی گرفتهاند؛ هم از بعد مادی و هم معنوی، بنابراین فقط قوای خود را روی خود، برنامهای که در پیش دارید و البته نتیجهای که عایدتان میشود، متمرکز کنید و دریابید که چگونه میتوانید برنامهریزی ذهنیتان را بهبود ببخشید و به مرحله اجرا در آورید. بررسی مجدد نتایج حاصله نیز اهمیت زیادی دارد. با این کار شما میتوانید اشتباههای گذشته را پیدا کرده و از تکرار مجدد آن یا انجام خطاهای مشابه جلوگیری کنید. یکی دیگر از مزایای بررسی مجدد نتایج بهدست آمده، ایجاد انگیزه مضاعف است. درک این موضوع که حاصل تلاشهای شما چه بوده و در چه جایگاهی قرار گرفتهاید، توان و اشتیاق شما را چند برابر میکند و اغلب از موفقیت و پیروزی خود شگفتزده خواهید شد.
مانند یک قهرمان رفتار کنیدداستان زندگی قهرمانان را بخوانید و رفتار و کردار آنان را سرمشق خود قرار دهید و به سخنان آنان گوش فرادهید. کشف کنید که در کار و تلاش آنان چه ویژگی خاصی وجود داشته که سبب موفقیتشان شده. اما همیشه بهخاطر داشته باشید این افراد همانند ما و سایر افرادند و بنابراین، به جای اینکه آنان را در مقام رفیعی بنشانید و تحسینشان کنید، اجازه دهید که الهامبخش شما باشند.
سعی کنید محیط کارتان را با کمی تفریح قابل تحمل کنیدبهخاطر داشته باشید که در فضای کاریای که خلق میکنید یا در برنامهای که در نظر دارید، جایی هم برای کمی تفریح و شوخی در نظر بگیرید. با اینکار انگیزه کافی برای انجام کار و بهپایان رساندن آن خواهید داشت.
فقط بهدنبال راحتی نباشیدبا بیحالی که نوعی تنبلی است، خداحافظی کنید و برای ایجاد انگیزه در خود، با مشکلات مبارزه کنید.
در مورد کاری که میخواهید انجام دهید، مطالعه کنیدهنگامی که کاری را آغاز میکنید، درباره فرایند کار پژوهشی بهعمل بیاورید. با اینکار شما از میزان کاری که در پیش رو دارید و مشکلاتی که ممکن است با آن برخورد کنید، آگاه میشوید. گاهی اوقات توقع یا انتظار بیجا سبب کاهش انگیزه و هدر رفتن اشتیاق و جدیت اولیه فرد میشود. با مدیریت خواستههایتان میتوانید از هدر رفتن نیروی حاصله از اشتیاق جلوگیری کنید و انگیزه و تواناییهایتان را تا پایان کار حفظ کنید. دانستن این موضوع که بر سر کسانی که در موقعیت مشابه شما قرار داشتهاند، چه آمده، چه مسیری را طی کرده و چه گامهایی برداشتهاند، بسیار مفید و آموزنده است. میتوانید با تلفیق روش انتخابی آنها و آنچه خود در ذهن دارید، روش کاری مناسبی را انتخاب و فعالیت خود را شروع کنید. این وضعیت میزان نگرانیهای شما را کاهش میدهد و بهتر میتوانید اوضاع کاری را تحت کنترل خود داشته باشید؛ چه از بعد احساسی و چه از بعد عملی، چون حداقل تا حدودی میدانید که دیگرانی که چنین راهی را رفتهاند با چه وقایعی مواجه شدهاند و این آگاهی از بعد احساسی و عملی سبب تشویق و دلگرمی شما میشود.
معین کنید که چرا میخواهید این کار را انجام بدهیداگر نمیدانید که به چه دلیل میخواهید چنین کاری را انجام دهید یا اینکه دلیل کافی برای انجام آن ندارید، پس خاتمه دادن آن برای شما بسیار مشکل خواهد بود. کاری را برگزینید که دلیل قوی و کافی برای انجام آن داشته باشید. اگر نتوانستید، انجام این فعالیت را متوقف کنید و به جای آن، فعالیت دیگری را که دلایل انجام آن قویتر و واضحتر است آغاز کنید.
هدفهای خود را یادداشت کنیدهدف و منظور خود را از انجام آن فعالیت بنویسید، سپس آن را روی دیوار، رایانه، یا آینه بچسبانید. با این کار در طول روز، مراحل انجام کار را مرور میکنید و این آگاهی تداوم کار را برای شما آسانتر میکند.
کمتر تلویزیون تماشا کنیدآیا از جمله کسانی هستید که زیاد تلویزیون تماشای میکنند؟ تلاش کنید که کمتر به تماشای برنامههای تلویزیونی بنشینید و فعالیتهای مورد علاقه خود را در زندگی واقعی دنبال کرده و با روشهای خودتان انجام دهید.
برنامه کاریتان را به چندین برنامه کوچکتر تبدیل کنیدهنگامی که پروژه بزرگی در دست دارید، آن را به چند بخش کوچکتر تقسیم کنید، سپس با تمرکز روی نخستین بخش کار، فعالیت خود را آغاز کنید و وقتی این بخش تمام شد، بخش بعدی را آغاز کنید. موفقیتهای کوچکی که در انجام بخشهای اولیه بهدست میآورید، انگیزه شما را افزایش میدهد و از تمرکز روی کل کار که ممکن است سبب دلسردی شما شود، جلوگیری میکند. اگر این روش را دنبال کنید خود شما هم از نتیجهای که میگیرید، شگفتزده خواهید شد.
قوه خلاقیت خود را بهکار بگیریدکاغذی را بردارید و در بالای کاغذ بنویسید که دوست دارید در چه زمینهای فعالیت کنید. شاید هدف شما کسب درآمد بیشتر یا مبارزه با بیماری و بهدست آوردن نهایت سلامتی باشد. اکنون 20 روش، ایده یا عقیده در مورد موضوع مورد نظر بنویسید. سعی کنید 10ایده دیگر به لیست خود اضافه کنید؛ البته همه این ایدهها مفید یا خوب نیستند. اکنون از قوه خلاقیت خود استفاده کرده و ایدههایی را که در رسیدن به هدف برای شما مفیدند، پیدا کنید. حسن این کار این است که نه تنها قوه خلاقیت خود را بهکار گرفتهاید، بلکه دریافتهاید که تا چه حد خلاق هستید؛ هم انگیزه انجام کار را در خود زنده کرده و هم از نظر روحی شرایط مناسبی برای خود فراهم کردهاید.
گردآوری:بخش روانشناسی بیتوتهذهنم درهم و برهم شده بود. آشفته و عصبانی بودم. احساس میکردم اینطرف و آنطرف کشیده میشوم.
قلبم فریاد میکشید ولی نمیتوانستم آن را بشنوم. ترس همه وجودم را گرفته بود و او بود که راه را نشانم میداد. روحم میجنگید.
تصمیمات، تصمیمات… چنین معضلاتی بیشتر وقتها کار بسیار سختی است که منجر به شک کردن به خود میشود و احساس خواهید کرد که از جریان زندگی خارج شدهاید.
من همیشه به دنبال خواستههایم بوده ام و به ندای قلبم گوش کردهام. ترجیح میدهم اینطور زندگی کنم. اما، برای چنین زندگی باید به چیزی بسیار بزرگتر از چیزی که روی آن کنترل دارم، اعتماد داشته باشم.
یاد گرفتهام که در تصمیمگیریهایم به صدای بدن و قلبم گوش کنم.
گرچه تکیه کردن بر احساسات میتواند سخت باشد. بیشتر ما از غرایز اصلیمان دوریم و درعوض اجازه میدهیم که ترس ذهنمان را در بر گرفته و انتظارات جامعه راهمان را به ما دیکته کند.
من به قیمت از دست دادن روحم، با وعده شیرین امنیت و آرامش اغوا شدم و وارد زندگی شدم که از چیزی که آرزویش را داشتم و احساس میکردم لیاقتش را دارم بسیار دور بود.
گاهیاوقات، تصمیم اشتباه، آسانترین تصمیم به نظر میرسد. این بازی است که ذهنمان دوست دارد انجام دهد تا احساس کاذبی از امنیت به ما بدهد.
ذهن ما به دنبال راحتی است. قلبمان به دنبال حقیقت.
وقتی میخواهیم تصمیمات بزرگ و تاثیرگذار بر زندگیمان بگیریم چه اتفاقی میافتد؟ ترس بر ما غلبه میکند، صداهای در ذهنمان بلندتر و قاطعتر میشوند و مجبورمان میکنند که از خطر کردن دوری کنیم. نفسمان ناامیدانه تلاش میکند که سادهترین راه را انتخاب کنیم.
اما ما همیشه با توجه به قلبمان تصمیم نمیگیریم، تصمیمات را از فضای ذهنی میگیریم که بیشتر زندگی ما را در دست دارد و سعی میکند ما را کوچک نگه دارد.
ذهن نگران ما، طرف ما نیست. هرچیزی که ترس را به عشق ترجیح دهد، دوست و یاورمان نیست. اگر ۶۰ تا ۸۰ درصد از افکار ما در روز منفی باشد چطور میتوانیم یاد بگیریم تصمیماتمان را براساس چیزی که واقعاً برایمان خوب است بگیریم نه چیزی که آسانتر است یا اینکه چطور میتوانیم از گرفتن تصمیم اشتباه بخاطر ترس دوری کنیم؟
«من به الهامات و حس ششم باور دارم. گاهیاوقات ‘احساس میکنم’ که حق با من است. اما ‘نمیدانم’ که واقعاً اینطور است یا نه.» -- آلبرت انیشتین
وقتی انتخابی براساس یک دانستن عمیق و غریزی انجام میشود که در قلبمان احساس میشود، متوجه میشویم که نتیجه آن برای خودمان و راهی که در زندگی پیش رو داریم بهتر بوده است. بدن ما عالیترین و عاقلترین راهنمای ماست.
فقط کافی است یاد بگیریم خٍرَد خاموش آنها را تشخیص داده و به آن گوش دهیم، نه به زمزمه گمراهکننده ذهنمان. به این ترتیب، ندایی عمیقتر را دنبال کردهایم - علمی غریزی برگرفته از روح که هرچه هست، بهترین فرصت را پیش روی ما قرار میدهد.
آن تکههای دانش غیرقابلانکاری که ۳ صبح با صدای بلند به سراغتان میآید را میشناسید؟ این مکالمه شما با خودتان است، دقیقاً در زمانی که اصلاً انتظارش را ندارید. معلم درونی ماست - خودی که درونتان است، خود معنویتان، روح الهیتان.
« ما پنج حس داریم که آنها را میشناسیم و قدردانشان هستیم، حسهایی که دنیا را برای ما قابللمس میکند. اما حسهای دیگری هم هستند - حسهای مرموز، حس ششم - که به همان اندازه حیاتی هستند اما آنها را نمیشناسیم.» -- الیور ساکس
خوب چطور میتوانیم بین صدای عاقل درونمان که حقیقت را میگوید و صدایی که سعی در کوچک نگه داشتن ما دارد و نمیگذارد شجاع باشیم، تشخیص دهیم؟
۱. نفس بکشید. نفس ما تنها راه موثر برای ارتباط برقرار کردن با بدنمان - و درنتیجه حقیقت - است. ملحق شدن به فضای بین بدن و روحمان، یک کانال ارتباطی برایمان باز میکند که از آن ایده و الهام میگیریم و حقیقت پشت انتخابهایمان را میفهمیم.
وقتی زندگی سخت میشود، بنشینید و نفس بکشید. چه حسی دارید؟ نفستان را عمیقتر کنید، ادامه دهید و خیلی زود ذهنتان آنچنان باز میشود که میدانید چه کاری برایتان بهتر است.
۲. به خودتان اعتماد کنید. دوستان و خانواده ما بهترین را برای ما میخواهند. آنها میخواهند که شاد باشیم اما فقط خودتان هستید که میدانید چه چیز برایتان بهتر است. دوستان ما تصور میکنند که برحسب تجربیاتی که داشتهاند پاسخ سوالات ما را میدانند و خانوادهمان هم براساس نیازی که به محافظت از ما دارند نصیحتمان میکنند.
هر دو آنها منابع حمایتی فوقالعادهای هستند اما هیچکدام پاسخ سوالات شما را نمیدانند. اگر بخواهید مخالف با توصیه همه آدمهای اطرافتان پیش روید، اشکالی ندارد. انتخاب شماست و قلبتان شما را در مسیر خاصی که در نظر دارد حرکت خواهد داد.
۳. به دنبال نشانهها باشید. خیلی وقتها همزمانیهایی که برای نشان دادن بهترین راه اتفاق میافتند را نادیده میگیریم. من باور دارم این نشانهها ناخودآگاه ما هستند که سعی دارد با خودآگاهمان ارتباط برقرار کند. باید به تصادفات توجه کنیم و نشانههای ظریفی که ممکن است ما را به سمت کشف انتخابهای بهتری برای زندگی راهنمایی کند را ببینیم.
۴. لبخند بزنید و بگذرید. گاهیاوقات وقتی با تصمیمات سخت روبهرو میشویم، فشار زیادی بر خودمان وارد میکنیم که کار درست را انجام دهیم، تا آنجاکه فراموش میکنیم بفهمیم که زندگی سفری زیبا است و از مجموعهای از تجربیات تشکیل شده است. انتخابهای ما هیچوقت اشتباه نیستند - آنها درسهایی را در خود دارند که برای رشد کردن به آنها نیاز داریم.
بدانید که هر اتفاقی هم که درنتیجه اعمالمان بیفتد، بهترین اتفاق در آن زمان برای ما خواهد بود. لبخند بزنید، اعتماد کنید و از سفر زندگی لذت ببرید.
۵. بدانید که جهان بهترین را برایتان میخواهد. گاهیاوقات باید خود را رها کرده و با جریان زندگی پیش بروید. ما دوست داریم که در کنترل ماشین فضایی کوچکی که بدنمان است باشیم اما بدن ما با دستور ما یا بدون آن به کار خود ادامه میدهد. ما به نفس کشیدن ادامه میدهیم و قلبمان همچنان میتپد.
خداوند موجودی پیچیده، باهوش و دوستداشتنی است و من کاملاً مطمئنم اگر توانسته سیارهها و ستارهها را خلق کند، میتواند راه درست را هم نشان ما دهد.
۶. حرکت کنید. وقتی آب ثابت میماند، راکد میشود. زندگی ما هم اگر از نظر فیزیکی بیحرکت بمانیم، راکد میشود. وقتی با یک تصمیم بزرگ روبهرو هستید، بدترین کاری که میتوانید بکنید این است که اجازه بدهید فلجتان کند. باید به حرکت ادامه دهید. مهم نیست که به کجا، فقط بدنتان را تکان دهید.
۷. خلق کنید. گاهیاوقات خیلی از اکتشافات من در زمانی که مینویسم به سراغم میآید. اجازه میدهم انگشتانم با کیبورد تماس پیدا کنند و وقتی شروع به تایپ کردن میکنم، جریان سیال هوشمندی میشود که پاسخ سوالاتی که به آن فکر میکردم را در خود دارد.
خلاقیت خط ارتباطی مستقیم بین قلب شما و جهان است. اگر نقاشی میکشید، مینویسید یا میسازید، خودتان را در خلق کردن گم کنید و آنوقت است که قلبتان از طریق رسانه هنرتان، حقیقت را به زبان خواهد آورد.افراد خوشحال و مثبت اندیش کمتر از دیگران دچار سکته قلبی و مغزی و حتی سرماخوردگی می شوند. همچنین بیش از افرادی که تفکر منفی دارند عمر می کنند. شاد بودن علاوه بر سلامت روانی بر سلامت جسمی شما نیز تأثیر بسزایی دارد. اگر از گروه افراد غمگین و منفی نگر هستید، این راه ها را امتحان کنید.
راه رسیدن به آرامش و شادی را بیابید
هر فردی در ذهن خود یک تصور خاص از آرامش و شادی دارد. بگردید و عامل خوشحالی خود را بیابید.
برخی افراد با دیدن دوستان و فامیل خود را از غم نجات می دهند و برخی با عبادت. مناجات با خدا و نماز می تواند بهترین و مطمئن ترین راه برای رسیدن به شادی و آرامش باشد.
در شرایط استرس زا لبخند بزنید
لبخند می تواند کلید شادی شما باشد و با کاهش ضربان قلب در شرایط استرس زا و افزایش تولید اندورفین در بدن شما را به ارامش خواهد رساند.
بنابراین در شرایط استرس زا مانند گیر کردن در ترافیک سنگین و غیره، لبخند زدن برایتان بسیار مفید خواهد بود.
شرکت در مراسم سخنرانی و گفتگو
در تقویم تان روزهایی را برای رفتن به مراسم های سخنرانی تعیین نمایید. مخصوصا سخنرانی هایی که در آن به بحث های معنوی و شخصیتی مانند اعتماد به نفس، مثبت اندیشی و ... می پردازند. این کار شما را تشویق به شاد بودن و بالا بردن اعتماد به نفس خواهد کرد.
حتی شرکت در مراسم سخنرانی مربوط به مباحث دیگر هم می تواند انگیزه ی شما را برای تلاش و رسیدن به هدف و در نهایت خوشحالی بالا ببرد.
دوستان منفی نگر خود را حذف کنید
همین حالا یک لیست از دوستان منفی نگر خود تهیه کرده و سعی کنید کم کم آن ها را از زندگی خود بیرون کنید. در عوض به دنبال افراد مثبت نگر برای برقراری یک رابطه دوستانه بگردید، افرادی که می توانند به شما انرژی و نشاط دهند و به دوستی شان نیز پایبند باشند.
فعالیت های داوطلبانه انجام دهید
گاهی نیاز است که ما خود را از مشکلاتمان دور کنیم و به حل مشکلات دیگران بپردازیم. انجام فعالیت های داوطلبانه و خیرخواهانه می تواند شما را به احساس رضایت و خوشنودی برساند و روح تان را نیز به آرامش معنوی نزدیک تر کند.
می توانید با کمک به کودکان بی سرپرست و یا بی خانمان، احساس مفید بودن و شادمانی را به خود القا کنید.به دنبال افراد مثبت نگر و شاد برای برقراری یک رابطه دوستانه بگردید.
با یک دوست قدیمی ارتباط برقرار کنید
ارتباط تلفنی و یا نوشتن پیامک یا ایمیل به یک دوست قدیمی و دعوت او به یک دیدار می تواند به طرز عجیبی، روح و قلب شما را غرق در آرامش نماید. حتما این روش را امتحان کنید.
سطح ویتامین D بدنتان را کنترل کنید
مصرف ویتامین دی به ویژه در زمستان که نور خورشید به میزان کمتری به ما می رسد می تواند به رسیدن به شادی کمک کند. سطح کم این ویتامین موجب افسردگی خفیف می شود.
برنامه غذایی تان را طوری تنظیم کنید که بتوانید در هفته چند بار این ماده ی مهم را دریافت کنید.
گوش کنید و سوال بپرسید
سر کلاس درس به دقت به حرف های استاد و یا معلم تان توجه کنید و هر جا نیاز بود سوال هایتان را از او بپرسید. این کار سبب افزایش اعتماد به نفس و رضایت مندی شما خواهد شد. همچنین استادتان نیز از اینکه شما به حرف های او توجه می کنید بسیار خرسند می شود.
پیاده روی به همراه یک دوست
هفته ای دو بار به همراه دوستتان پیاده روی کنید. توأم شدن ورزش و گفتگو با یک دوست صمیمی شما را شاد خواهد کرد. سعی کنید برای ایجاد تنوع، مسیرهای متفاوت و دشوار را برای پیاده روی انتخاب کنید.
واژگان منفی را از دایره لغاتتان حذف نمایید
واژه هایی نظیر نمیتوانم، هرگز ، نمی خواهم و به خصوص "باید" ، شما را از تلاش برای رسیدن به هدف دور می نماید و به جای آن به کار بردن عباراتی مانند من می خواهم ، من انتخاب می کنم و ... به طور شگفت انگیزی شما را به سمت هدفتان هدایت خواهد کرد و نشاط را به ارمغان خواهد آورد.
کاری را که دوست دارید انجام دهید
کاری را که همیشه دوست داشتید انجام دهید را عملی کنید، مثلا به کلاس نقاشی بروید، اتاقتان را از نو بچینید و ... . همچنین می توانید برای تعطیلات خود برنامه ریزی کرده و شور و نشاط خود را افزایش دهید.
تلویزیون و رایانه را خاموش کنید
لازم نیست این کار را برای همیشه انجام دهید اما بهتر است زمان استفاده از تلویزیون و رایانه را به نصف کاهش دهید.
در این صورت زمان بیشتری را برای تعامل با دوستان و خانواده پیدا خواهید کرد و شادی بیشتری را به خودتان هدیه خواهید داد.
از کتاب های کمکی استفاده کنید
مطالعه ی کتاب ها برای یادگیری روش های شادتر زیستن و مثبت اندیشی، راه های زیادی را برای رسیدن به این هدف پیش رویتان خواهد گذاشت.
خونسرد باشید
هرگز نمی توان رفتار دیگران را پیش بینی کرد، اما تمرین خونسردی به شما کمک خواهد کرد تا با کوچکترین تغییر رفتار یا بدرفتاری کنار بیایید و به هم نریزید.مطالعات متعددی حاکی از آن است که ثبت خاطرات یا نوشتن رویدادها متضمن سلامت، شادی و هدفمندی در زندگی است. شما هم امتحان کنید!
تمرینی را تصور کنید که اگر به صورت منظم صورت پذیرد، دستاوردهای زیر را در بر خواهد داشت:
ضربان قلب منظم و فشار خون پایینتر
تسکین دردهای مزمن
افزایش مقاومت بدن در برابر عفونت و بیماریها
استرس کمتر
سرکوب احساس خشم و افسردگی
حس شادی بیشتر
احساس سلامت و خوشبختی کلی
برخوردهای معقول در زندگی
محققان به اثبات رساندهاند که تمام این مزایا فقط و فقط در نتیجهی نوشتنهای ساده حاصل میشود. ابدا شوخی نمیکنیم، مطالعات متعددی در این زمینه حاکی از آن است که ثبت خاطرات یا نوشتن رویدادها متضمن سلامت، شادی و هدفمندی در زندگی است.
بیش از ۱۰ سال است که من به زنان و مردان بالای ۴۰ سال نگارش خاطرات تدریس میکنم. خلاصهی تجربیاتم در این زمینه ۲ مورد است:
۱. تک تک مردم داستانی ارزشمند برای تعریف کردن دارند، حتی اگر در ابتدا چنین تصوری نداشته باشند.
2. اگر بخواهم صادق باشم، هیچ درمانی موثرتر از نوشتن نیست. در طول زندگی حرفهایی با مردانی پولادین ملاقات کردم که قادر نبودند احساسشان را به صورت کلامی بیان کنند، پس دست به قلم شده و سبک شدند. زنانی را دیدم که دهها هزار دلار خرج دارو و درمان افسردگی کردند، اما به طور ناگهانی نقطهایی در زندگیاشان هویدا شد و خودشان را پیدا کردند. من در کلاسم روانشناسانی داشتم که اعتقاد داشتند نوشتن خاطرات مسیریست به سوی سلامت روح و روان.
بنابراین تصور نمیکنم که دیگر با افزایش سن پوکی استخوانی ما را در بر گیرد؛ اکنون بر این باورم که آنچه مسبب پوکی استخوان میشود، تحمل بارهای احساسی است.
دکتر برنه بران، از اساتید تحقیقات کار اجتماعی در دانشگاه هوستون است. او در زمینهی آسیبپذیری، یکی از پنج موضوعی که گستردهترین بحثها را در جهان به خود اختصاص داده، سخنرانیهایی دارد دال بر اینکه چرا نوشتن خاطرات معجزهگر است. نوشتن از اعماق وجود، ما را به خودمان پیوند میزند و مادامی که آن را با دیگران در میان بگذاریم، رابط ما با دیگران میشود.
بران معتقد است: ارتباط دلیل حضور ماست. همین امر به زندگی ما هدف و معنا میبخشد. او در ادامه چنین شرح میدهد که، اما برای دستیابی به آن باید داستان خود را از اعماق وجودمان بازگو کنیم. بدین منظور باید تمام جوانب وجودی خود، حتی نقاط ضعف و جنبههای آسیبپذیر وجودمان را آشکار کنیم، زیرا مفهوم خاص بودن همین است.
جنت پالز نویسندهی یکی از فوقالعادهترین خاطرات تمام دوران است، قلعهی شیشهایی. نگارش داستان او دربارهی رابطهی متلاطم او با مادرش حدودا ۳۰ سال به طول انجامید و در نهایت بر آن شد تا این داستان را به چاپ برساند. او اعتراف نمود که همواره از قضاوت مردم دربارهی رفتارهای نادرستی که با والدینش داشته، در هراس بوده.
والز به من گفت: ما این تصورات را همه جا با خود حمل میکنیم و تصور میکنیم اگر اتفاقاتی بدی برای ما رخ دهد، ما به آدم بدی بدل خواهیم شد. اما مطمئنم تک تک آنچه برای من رخ داده، برای هزاران نفر دیگر نیز رخ داده است. اینها همه به طرز عجیبی چشمان من را باز نمود و تجربیاتی بود که روح من را پالایش نمود.نوشتن خاطرات مسیریست به سوی سلامت روح و روان
تمرین نوشتن
اما تکالیفی که باید انجام داد:
۱. یکی از محرمانهترین داستانهای حرام زندگی خود را برگزینید. قطعا این یکی از خصوصیترین موضوعات زندگی شماست که تا به حال برای هیچکس بازگو نکردهاید و همواره در تلاشید تا آن را از ذهن خود پاک کنید زیرا برایتان بسیار شرمآور یا دردناک است.
2. به خود آزادی بیان عطا کنید و دربارهی آن بنویسید. برای آنکه کاملا صادقانه عمل کنید، به خود بگوئید که بالافاصله پس از اتمام نوشتن آن را نابود خواهید کرد و رازهای شما محفوظ خواهند ماند.
3. شروع کنید. از آنجایی که این داستان مدتها در درون شما مخفی بوده، واژهها فوران خواهند کرد. حتی اگر نویسندهی خوبی نباشید، واژهها جاری خواهند شد. اما تالش کنید تا صبورانه و کامل بنویسید، تمام جزئیات و احساسات را مو به مو ذکر کنید. تمام داستان را در یک مرحله بنویسید.
4. داستان را بدین ترتیب خاتمه دهید. خط آخر را با این مضمون شروع کنید که، درسی که از همهی اینها آموختم..... . جای خالی را با تحولاتی که چنین تجربهایی در شما پدید آورده پر کنید.
پس از انجام این تمرین ساده در کلاسم، دریافتم که: تاثیر نوشتنهای صادقانه دربارهی آسیبها و آسیبپذیریها، روح و روان را کاملا پالایش میدهد، بصیرت و بینش درون چنان معرکه است که افراد به ندرت برگههای خود را پاره یا نابود میکردند. زیرا ریشهی واژهی حرام و محرمانه از حُرم و حرمت گرفته شده است.
مادامی که جنبههای آسیبپذیر وجود شما به صورت نوشتار در میآید، بندها رها میشود. همچنان که میچ آلبوم در کتابش با نام«در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند»، ذکر کرده: بزرگترین موهبتی که خداوند به شما اعطا کرده این است که درک کنید چه بر شما گذشته است. شرح ماجرا... پذیرش دیروز...و این همان صلح و آرامش است که در جستجویش بودید. بیشتر ما شنیده ایم که خنده بر هر درد بی درمان دواست و خیلی هایمان هم احساس رضایت خاطر و آرامش پس از خندیدن را تجربه کرده ایم، اما چرا براساس اعلام محققان دانشگاه سان دیه گو، میزان ترشح هورمون بتااندورفین و هورمون رشد با خندیدن و تماشای برنامه های شاد، به ترتیب حدود ۲۷ و ۸۷ درصد در بدن افزایش می یابد. به علاوه، سطح هورمون استرس هم در بدن افرادی که دائم در حال خندیدن هستند یا پای تماشای برنامه های شاد می نشینند، بسیار کمتر از سایر افراد خواهدبود. به همین دلیل هم ما بعد از تماشای برنامه های شاد، خندیدن یا قرار داشتن در جمع های شاد، احساس آرامش درونی و رضایت خاطر می کنیم.
معمولا این رضایت خاطر و آرامش خیال در اثر تغییرات هورمونی در بدن، در شرایطی هم که افراد بدون دلیل می خندند، ایجاد می شود اما شدت و عمق آن به اندازه ای نیست که بتوان آن را با خندیدن ها و شادی های واقعی مقایسه کرد. از طرف دیگر، خندیدن باعث افزایش ترشح آنتی بادی ها در بدن و بالا رفتن قدرت سیستم دفاعی می شود. افرادی که قدرت دفاعی بالاتری دارند، کمتر در برابر عوامل بیماری زا تسلیم می شوند و از سلامت بالاتری هم برخوردار هستند. بد نیست بدانید تاثیر روانی مثبت خندیدن به اندازه شادی ناشی از خوردن ۲ هزار تکه شکلات در بدن ماست.
چرا باید بخندیم؟
خندیدن باعث احساس آرامش می شد. یک خنده واقعی تنش های جسمانی را از بین می برد و استرس را کاهش می دهد و ماهیچه هایتان را برای حداقل ۴۵ دقیقه آرام می کند.
خندیدن باعث افزایش سیستم ایمنی بدن می شود. با خندیدن هورمون استرس کمتر ترشح می شود و از طرفی سلول های ایمنی و البته تعداد آنتی بادی های مبارزه با عفونت افزایش پیدا می کنند که درواقع هنگام بیماری بدن بهتر می تواند مقاومت کند.
خندیدن محرک انتشار آندورفین در بدن است و آندورفین هم باعث بهبود سوخت و ساز در بدن می شود. همچنین یک احساس خوب ایجاد می کند و می تواند به صورت موقت درد را تسکین دهد. در ضمن با خندیدن هورمون کورتیزول (هورمون استرس) هم کمتر ترشح می شود.
با خندیدن از قلبتان محافظت کنید. خندیدن عملکرد رگ های خونی در قلب را بهبود می بخشد باعث افزایش جریان خون می شود و در برابر حمله های قلبی و مشکلات قلبی و عروقی از قلبتان محافظت می کند.
خندیدن احساسات ناخوشایند ما را هم کاهش می دهد. شما احساس نگرانی، عصبانیت و ناراحتی را با خندیدن از خودتان دور می کنید.
خندیدن بدن شما را احیا می کند، درواقع استرس شما را کم و انرژی تان را افزایش می دهد.
با خندیدن به سیستم تنفسی بدنتان هم کمک کرده اید. خندیدن باعث تبادل هوای باقیمانده می شود و اکسیژن خون را بالا می برد.
خندیدن باعث می شود احساساتتان را کنترل کنید و نگاهی واقع گرایانه نسبت به زندگی داشته باشید و اجازه می دهد افکار منفی کمتری سراغتان بیاید.
خندیدن و شوخی باعث می شود اصطلاحا از فضای ناخوشایند روحی روانی بیرون بیایید و مشکلات را برای مدتی هم شده فراموش کنید. باعث می شود کمتر قضاوت، شک و انتقاد کنید. موانع و ترس ها را برایتان کمرنگ می کند و در نهایت باعث می شود بتوانید احساساتتان را راحت تر به زبان بیاورید.
چگونه بخندیم؟
لبخندزدن: این کار پیش زمینه خندیدن است. پس با لبخندزدن شروع کنید. وقتی به فردی یا به صحنه ای نگاه می کنید که برایتان لذت بخش است، لبخند بزنید.
بخشیدن: یک فهرست کوچک تهیه کنید و اسم افرادی را که از آنها ناراحت هستید، بنویسید. سعی کنید نگاه منفی را از خودتان دور کنید و ببخشید. وقتی شما در موضع بخشش قرار بگیرید، ناخودآگاه احساس ناراحتی جایش را به خوشحالی و لبخند می دهد.
معاشرت با آدم های شاد: اینکه می گویند خندیدن واگیر دارد، چندان هم بیراه نیست. افراد خوشحال اغلب خوشحالی شان را با دیگران تقسیم می کنند،پس این شانس را دارید تا در کنار افراد شاد بیشتر بخندید. وقتی صدای خنده دوستی یا همکاری را می شنوید سریع طرفش بروید و از او بخواهید اگر موضوع خصوصی نیست برای شما هم تعریف کند.
تقسیم شادی: چطور است در مکالمه های خودتان از دیگران این جمله را بگنجانید «امروز جالب ترین اتفاقی که برایتان افتاده، چیست؟» مطمئن باشید مطالب جالبی می شنوید که باعث خندیدنتان می شود.
راحت خندیدن: بهترین راه تمرین این است که خودتان هم در خلوتتان سعی کنید کمی از موضع جدی بودن فاصله بگیرید و به مسائل ساده هم بخندید.
یادآوری خنده: در محل کارتان با روش های مختلف به خودتان یادآور شوید که باید بخندید. می توانید از یک عروسک لبخند به لب کوچک در ماشینتان یا میز محل کارتان استفاده کنید. از یک تصویر شاد برای صفحه اصلی کامپیوترتان استفاده کنید. عکس اعضای خانواده هم به خودی خود لبخند را بر لب های ما می نشاند.
الگوبرداری از کودکان: کودکان به صورت ذاتی خوشحال اند. آنها گسترش دهنده شادی و خنده در هر محیطی هستند. بد نیست گاهی از آنها الگو بگیریم و وقتمان را به بازی با آنها اختصاص دهیم تا انرژی مثبت آنها به ما هم برسد.کودکان گسترش دهنده شادی و خنده در هر محیطی هستند.
دلیل خنده نوزادان چیست؟
همه ما تا به حال نوزادان زیادی را دیده ایم که در روزهای اول پس از تولد و حتی در خواب، لبخند می زنند یا گاهی صدایی هم هنگام خندیدن از خودشان در می آورند. جالب است بدایند نوزادان از ۱۷ روز بعد از تولد لبخند می زنند و این لبخند، واکنشی ناخودآگاه، بدون صدا و نه از روی رضایت و احساس شادمانی است.
متخصصان تا چند دهه قبل، گمان می کردند نوزادان از ۴ ماهگی به بعد قادر به خندیدن هستند اما پژوهشگران دانشگاه کیوتو معتقدند تغییر شکل عضلات صورت و خندیدن از حدود ۱۷ روز بعد از تولد توسط نوزادان انجام می شود. محققان دانشگاه کیوتو با بررسی چند کودک ۴ تا ۸۷ روزه، متوجه شدند این کودکان اولین لبخند خود را حدود۱۷ روزگی می زنند و تقریبا هیچ کدام از آنها قبل از این زمان، تغییر حالتی مانند خندیدن و چهره شان ایجاد نمی کنند.
پژوهشگران کانادایی هم بر این باورند که نوزادان زیر ۴ ماه، بیشتر در اوج طول دوره خواب (دوره رم) می خندند و این خنده، نه از سر رضایت است و نه باعث ترشح هورمون های شادی مربوط به خندیدن در بدن بچه ها می شود. ضمن اینکه چنین خنده هایی، واکنش به رفتار اطرافیان هم نخواهد بود و تنها یک عکس العمل طبیعی بدن در چنین نوزادانی است.
محققان هنوز نتوانسته اند به درستی دلیل این خنده ها را کشف کنند. این در حالی است که خنده کودکان بعد از ۴ ماهگی، در واکنش به کارهای خنده دار اطرافیان مانند قلقلک دادن یا بازی کردن با نوزاد است. یعنی خندیدن بعد از ۴ ماهگی نوزادان، خندیدنی از سر رضایت است که باعث افزایش ترشح هورمون شادی و بهبود خلق آنها هم می شود.
خوراکی های شادی آور
قهوه: محققان آمریکایی بر این باورند که نوشیدن روزانه ۲ تا ۳ فنجان قهوه توسط خانم ها، شانس ابتلا به افسردگی را تا ۱۵ درصد در آنها کاهش می دهد. قهوه، حاوی کافئین است و با افزایش انرژی و تمرکز، باعث ایجاد رضایت و شادی بیشتر فرد در طول روز می شود.
شکلات تلخ و بستنی شکلاتی: شکلات تلخ و بستنی های حاوی آن، حجم بالایی از آنتی اکسیدان ها و فلاونوئیدها را در خود جای داده اند. از این رو، می توانند با پایین آوردن فشار خون، بهبود گردش خون در بدن و تحریک عروق باعث شل شدن عضلات، ایجاد حس آرامش و افزایش شادی در فرد مصرف کننده شوند. به علاوه، منیزیم موجود در شکلات تلخ و بستنی های شکلاتی هم باعث شده خوردن این خوراکی ها برای بهبود خلق در دوران عادت ماهیانه و پیش از آن، به خانم ها توصیه شود.
قارچ: قارچ، سرشار از ماده معدنی سلنیوم است. پژوهشگران با بیان اینکه کمبود سلنیوم در بدن رابطه مستقیمی با افزایش خطر ابتلا به افسردگی، اضطراب و خستگی دارد، اعلام کرده اند برای افزایش انرژی و شادی روزانه، حداقل هفته ای ۴ مرتبه قارچ بخورید.
چای سبز: محققان ژاپنی متوجه شدند نوشیدن روزانه ۵ فنجان کوچک چای سبز می تواند تا ۲۰ درصد شانس ابتلا به افسردگی را کم کند و باعث افزایش ۲ برابر انرژی، آرامش و رضایت خاطر افراد شود، کافئین و آنتی اکسیدان های بسیار فراوان موجود در چای سبز، عاملی برای رفع تنش های عصبی با نوشیدن آن در بدن محسوب می شوند.
میوه ها و سبزی های تازه: محققان انگلیسی معتقدند مصرف حداقل ۵ تا ۷ وعده میوه و سبزی تازه در طول روز، به قدری ویتامین و املاح به بدن می رساند که باعث افزایش و بهبود خلق و بالارفتن میزان شادی و انرژی فرد می شود.
ماهی های چرب: مصرف حداقل هفته ای ۳ مرتبه از ماهی های چرب می تواند خلق ما را بالا ببرد و میزان شادی مان را هم افزایش بدهد. اسیدهای چرب امگا ۳، جزو مهم ترین دارایی های ماهی های چرب هستند که می توانند کنار افزایش سلامت مغز، در تشکیل ۱۸ درصد از وزن مغز هم نقش داشته باشند.زمانی که شما بتوانید تاثیر مثبت و متداومی روی اطرافیان تان بگذارید، دنیا به آینه شما تبدیل می شود. خبر خوب این است که این استعداد تاثیرگذار، که آن را به نام «کاریزما» می شناسند، قابل یادگیری ست.
بنابراین بیایید چند روش موثر برای افزایش سطح کاریزما را کشف کنیم.
با تاثیرگذارترین کار آغاز کنید
من روشی عالی برای ایجاد ارتباط با مردم دارم که به خوبی و در هر جایی که امتحانش کرده ام، جواب داده است. من دوست دارم که از مردم سوال کنم که دوست دارند چه کاری انجم دهند و چه چیزی آن ها را به وجد می آورد و زمانی که پاسخ مرا می دهند، سپس از آن ها سوال می کنم: «یک موضوع کلیدی که در این زمینه روی شما تاثیر گذاشته یا یک موضوع کلیدی که در مورد این احساس علاقه می پسندید، چیست؟ و...»
و من این کار را فقط برای خوشحال کردن آنها انجام نمی دهم. من دوست دارم ببینم که مردم در مورد علایق شان صحبت می کنند. همچنین دوست دارم مسائل خوب و جالبی از دیگران بیاموزم. شما باید به یاد داشته باشید که هرکسی داستانی دارد. تصور کنید که وارد اتاقی می شوید که در آن مهمانی، همایش یا کنفرانسی برپاست. می خواهم که تصور کنید: یک سری اعداد دیجیتالی بالای سر هر کسی که در اتاق است وجود دارد. این اعداد به معنای سال هایی ست که آن فرد به کسب دانش، اصول زندگی و تجربه سپری کرده است. اتاقی که صد نفر در سنین 30 تا 40 سال در آن حضور دارند به طور کلی به معنای 3000 تا 4000 سال اطلاعات و بینش است.
این مساله از تصور من خارج است!
پس چرا نباید این ایده را داشته باشید که این اطلاعاتی را که می توانید از هر فرد بیاموزید، فشرده نکنید و به اشتراک نگذارید؟ من بسیاری از تجربه ها و موقعیت های عالی را که داشتم از هم کلامی با افرادی به دست آوردم که چنین نگرش هایی داشتند. خب تصور کنید که تا آخر شب بتوانید با تمام افراد داخل اتاق ملاقات کنید. چقدر داستان ها، درس ها و موقعیت هایی که از این همکلامی حاصل می شود، خارق العاده خواهند بود؟
این تنها مثالی برای تغییر دیدگاه در هنگام ملاقات با افراد جدید بود. مشکل این جاست که بیشتر مردم فکر می کنند اعتماد به نفس کافی برای ایجاد ارتباط با بقیه را ندارند؛ زیرا مهارت های برقراری رابطه و ایجاد تاثیری طولانی مدت را نیاموخته اند. خب چه می شد اگر می توانستید خودتان را به نحوی بالا بکشید که هر زمان وارد هر جایی شدید، مثمر ثمر باشید؟ چه می شد اگر می توانستید سطح کاریزمای خود را همیشه بالا نگه دارید؟
این کار امکان پذیر است. این هفت مهارت کلیدی برای افزایش سطح اثرگذاری بر اطرافیان را بیاموزید تا بتوانید تاثیری مثبت و طولانی مدت روی دیگران بگذارید.
1- هوشیار باشید
خب اولین موضوع. زمانی که با کسی صحبت می کنید باید هشیار باشید. زمانی که می گویم هوشیار یعنی باید حضور کامل داشته باشید. اگر دارید با شخصی به صورت دو نفره صحبت می کنید، باید این حس را به او القا کنید که انگار او تنها شخصی ست که در اتاق حضور دارد.
اگر به صورت گروهی صحب می کنید، حس اهمیت را به گوینده القا کنید. اگر شما فرد گوینده هستید، در زمان صحبت کردن حواستان به تمام افراد گروه باشد. به همه نگاه کنید. من همیشه با این موضوع مشکل داشتم تا زمانی که همسرم این تکنیک را به من آموخت و اکنون من سعی می کنم که در حین مکالمه با تمام افراد ارتباط چشمی داشته باشم.
این موضوع واقعا تاثیر شما در گروه ها را تغییر می دهد. شما متوجه تغییر بزرگی در مکالمات خواهید شد و تاثیری طولانی مدت بر افراد بیشتری (نه فقط یک یا دو نفر) می گذارید. پس هوشیار باشید.
2- باهوش و تند و تیز باشید
اگر شما فردی کاریزماتیک باشید، معمولا دچار استرس کمتری می شوید و استرس زدا و جذاب هستید. منظور من از جذاب، زیبایی چهره نیست، بلکه به این معناست که شما به خودتان می رسید، لبخند می زنید و می دانید که چگونه بدون افراط خوب به نظر برسید. این کاریزماست! و خبر عالی این است که شما می توانید بیاموزید که چگونه کاریزما داشته باشید.
کاریزما ژنتیکی نیست، بلکه از رفتارهای آموخته شده ایجاد می شود. بسیاری از مدیران به دلیل محکم ایستادن، داشتن اعتقاد راسخ به خودشان، علاقه شان به یادگیری و رشد و الهام بخشی و تاثیرگذاری بر دیگران افرادی کاریزماتیک در نظر گرفته می شوند.
3- به خاطر داشته باشید و تکرار کنید
زمانی که شما بتوانید نام دیگران را تکرار یا در هنگام صحبت کردن از آن استفاده کنید، از روشی برای تعریف از آن ها بدون کلمات چاپلوسانه استفاده کرده اید. آن ها واقعا این موضوع که شما نامشان را به خاطر سپرده اید، تحسین می کنند؛ چون این کار به آن ها احساس خاص بودن می هد. کاری که من در زمان ملاقات مردم انجام می دهم این است که درست قبل از معرفی خودم به آن ها از فرمانی یک خطی استفاده می کنم. و این راز دیگری ست... همیشه خودتان را اول معرفی کنید و منتظرم معرفی کردن دیگران نمانید.
زمانی که این کار را انجام دادید و سپس نام آن ها را پرسیدید، با ضمیر ناخودآگاه تان صحبت کنید و این فرمان یک خطی را به خودتان بدهید: «نام او را به خاطر بسپار.» این کار را قبل از معرفی انجام دهید. این کار شما را وادار می کند که روی پاسخ او تمرکز کنید.
همچنین این موضوع ضمیر ناخودآگاه تان را فعال می کند تا توجه بیشتری داشته باشید و در طول مکالمه بهتر بتوانید نام شخص را به خاطر آورید. زمانی که طرف مقابل خود را معرفی کرد، یک بار دیگر نام او را تکرار و سپس در ذهن خود چندبار تکرارش کنید. نام او را در طول مکالمه تکرار کنید. این روشی عالی برای به خاطر سپردن نام افراد است.زمانی که شما بتوانید تاثیر مثبت و متداومی روی اطرافیان تان بگذارید، دنیا به آینه شما تبدیل می شود.
4- روی زبان دیگرتان تسلط پیدا کنید
نکته بعدی کاریزما توجه به زبان بدن تان است. زبان بدن سطح اعتماد به نفس را به شدت افزایش می دهد. زبان بدن زبانی ست که هر ملیتی متوجه آن می شود. زمانی که با دیگران صحبت می کنید، مردم به طور ناخودآگاه حرکات بدن و حالات چهره تان را می خوانند؛ بنابراین اگر حالتی مطمئن داشته و واقعا شاد و مثبت باشید، از نظر دیگران فردی کاریزماتیک خواهید بود.
چیزی که من در طول دوره آموزشی ام با تونی رابینز آموختم این است که اگر محکم و به حالت سوپرمن یا یک سوپرقهرمان بایستید، چانه تان را رو به بالا بگرید، پاهای تان به اندازه عرض شانه باز باشند، دستان تان را به کمر بزنید و چند دقیقه به آسمان ها نگاه کنید، از لحاظ عملی ثابت شده است که حالت تان را تغییر و سطح اعتماد به نفس تان را افزایش می دهد.
و اعتماد به نفس بخش مهمی در کاریزما محسوب می شود. مردم شما را به خاطر اعتماد به نفس تان ستایش می کنند. چون معمولا بیشتر مردم با داشتن اعتماد به نفس مشکل دارند. پس این موضوع را به خاطر داشته باشید. بدن تان از ذهن شما تبعیت می کند. بدن شما ناخودآگاه عمل می کند. به همین دلیل است که مردم چیزهایی مانند دمای هوا یا احساسات را تصور می کنند و واقعا نیز آن را حس می کنند.
حتی اگر در واقعیت این اتفاق نیفتد. بنابراین اکنون دانستن این که چه احساسی دارید، می تواند بر حالت چهره و زبان بدن تان تاثیر بگذارد. پس بهتر نیست که تصور کنید اعتماد به نفس فوق العاده ای دارید؟ انگار که یک سوپرقهرمان هستید! بر این موضوع تسلط پیدا کنید تا بتوانید به دلخواه آن را فعال کنید. این را می توانید با تمرین به دست آورید.
5- چشمان تان همه چیز را می گوید
اگر بتوانید ارتباط چشمی خوبی برقرار سازید، مردم در شما حس اعتماد به نفس را خواهنددید. اما افراط نکنید و به کسی زل نزنید. اگر در ابتدا برقراری ارتباط چشمی برای تان سخت است، به بین دو چشمان فرد، یعنی بالاترین نقطه بینی را نگاه کنید. با این کار این گونه به نظر می رسد که به چشمان او نگاه می کنید. حقه خوبی ست. امتحانش کنید. دیگر احساس اضطراب نخواهید کرد.
6- شکایت بس است!
نکته کلیدی دیگر این است که از مکالمات منفی دوری کنید. هر روز سعی کنید که شکایت نکنید. مکالمه را مثبت نگه دارید. حتی اگر با شخص منفی بافی صحبت می کنید نیز سعی کنید تاثیر مثبتی روی او بگذارید. زمانی که آن ها به شما فکر کنند، از شما و حرف های تان به عنوان یک تجربه مثبت یاد خواهندکرد. مکالمات را به جهتی مثبت هدایت کنید. بدین گونه اطرافیان متوجه می شوند که شما حالت استاندارد را تعیین می کنید و فقط و فقط انتظار مکامله ای مثبت دارید، نه چیز دیگری.
7- حرف های خوب پیش می روند
واقعا از مردم تعریف کنید. این کار نیازمند تمرین است. بیشتر مردم به جزییات توجه نمی کنند و به همین دلیل فرصت تعریف کردن از دیگران آن را از دست می دهند. به همین دلیل است که وقتی از کسی تعریف می کنید، واقعا به چشم می آید. فراموش نکنید که در هنگام صحبت کردن با استفاده از زبان بدن و حالات چهره توصیفی در عمل کنید. بدین گونه وقتی چیزی را تعریف می کنید، تصویر بهتری به نمایش می گذارید. به این صورت از مردم می خواهید در روزی که مکالمات طولانی و خسته کننده با دیگران داشته اند، شما، ماجراها و صحبت های تان را به خوبی به یاد آورند.
نتیجه
خب الان شما موضوعات مهمی خوانده اید که می توانید برای افزایش کاریزما روی آن ها کار کنید.
اگر بتوانید این کارها را تمرین کنید، تاثیر زیادی روی دیگران خواهید داشت و خواهید توانست در راهی رقابت مندانه قدم بگذارید.
قدرت زیادی در کاریزما نهفته است.
به یاد داشته باشید: کاریزما انتقال دهنده اشتیاق است. این به معنای داشتن اشتیاق، انرژی و روحیه و به اشتراک گذاری آن با دیگران برای داشتن احساساتی یکسان است.سال هاست که همه متخصصان تلاش کرده اند به ما مهارت «نه» گفتن را یاد بدهند اما شاید به جای مهارت «نه» گفتن لازم باشد مهارت بهتر و کارآمدتری را یاد بگیریم که پیش نیاز «نه» گفتن است و آن هم مهارت فکر کردن است!
این از آن مهارت هایی است که پای درس امام حسین(علیه السلام) می شود به خوبی آن را یاد گرفت. اما چطور؟
وقت فکرکردن کجاست؟
«به جوابی که می خواهید بدهید مطمئن هستید»، «توان انجام خواسته او را ندارید»، «خیلی دوست دارید پیشنهاد کسی را قبول کنید»، اینطور وقت ها به نظر خیلی ها می شود سریع گفت بله یا نه. گاهی دقیقا بعد از همین شرایط است که دردسر های بله یا نه سریع هم شروع می شود. در همین شرایط زندگی روزمره اگر به سبک زندگی امام حسین(علیه السلام ) مراجعه کنیم، شبی را می بینیم که حاکم مدینه حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید. حضرت فرمودند: «باشد تا صبح برویم فکر کنیم،ببینیم ما باید خلیفه شویم یا یزید باید خلیفه شود!»(1) امام حسین(علیه السلام) حتما و یقینا می دانست که به بیعت با یزید جواب مثبت نمی دهد اما فورا و در همان لحظه «نه» نگفتند و فکرکردن برای پاسخگویی را لازم دانستند.
پس ما هم کافی است همین یک رفتار امام را سرلوحه کارهای خود قرار بدهیم تا از بروز درصد زیادی از خطاها جلوگیری کنیم. این دقیقا همان جایی است که حتی اگر مطمئن باشید، فرصت گرفتن برای فکر کردن، می تواند شما را در تصمیم تان قاطع کند و موجب شود با کمترین میزان احتمال خطا درست ترین تصمیم را بگیرید.
آفت های فکرتان را بشناسید
اینکه چه عواملی می تواند برای شما در سریع پاسخ دادن دردسرآفرین باشد، اغلب شخصی است اما حتما یکی از این عوامل در آن دخیل است:
1-معمولا وقتی که ارزش یک درخواست را کم می دانید و زود به آن درخواست پاسخ می دهید.
2- توان واقعی خودتان را برای انجام آن درخواست درنظر نمی گیرید.
3- بدون اعتماد به نفس با خودتان فکر می کنید که شما اجازه فکرکردن در برابر شخصیت درخواست کننده را ندارید.
4- به پیشنهاد و راه حل دیگری فکر نکرده اید که بخواهید برای خودتان قدرت انتخاب قائل شوید.
5- عادت دارید بدون فکر کردن حرف بزنید. بنابراین بیشتر تصمیمات را هم بدون فکر کردن مفید می گیرید.
تمرین های خودسازی
برای هر اصلاح رفتاری مهم است که چه روشی را برای اصلاح انتخاب کنیم؟ مهارت فکر کردن هم نیاز به انگیزه قوی و ایجاد عادت دارد. تمرین های پیشنهادی زیر برایتان اثرگذار است:
1- خرابکاری هایی که فکر نکردن برایتان به بارآورده را مرور کنید.
2- تصمیم ها و حرف هایی که با پشتوانه فکر کردن بوده را هم به یاد بیاورید و خودتان را به خاطرش تشویق کنید.
3- مثل زمان هایی که یک تکه کلام از فیلم ها و... را دائم به کار می برید، این جمله «اجازه بدید فکر کنم» را دائم در ذهن داشته باشید و همه جا استفاده کنید.
4- برای شخصیت، وقت و امکانات تان ارزش قائل باشید و آنها را قابل احترام بدانید تا برای تصمیم گیری درموردشان عجله نکنید. گاهی خودکم بینی و بیش از حد دیگران را مهم دانستن، قدرت انتخاب و فکر کردن را از شما می گیرد.
5- اولویت بندی، درک پیامد پیشنهاد ها و فکر کردن به انرژی ای که پیشنهاد ها از شما می گیرد یعنی ارزیابی و فکر کردن به درخواست دیگران زمان زیادی نمی برد اما قطعا از خطارفتن و اشتباه شما جلوگیری می کند.اغلب ما آدم ها قبول نداریم که افکار و باورهای نادرست می تواند دلیلی برای همه بدبختی ها باشد.
با افکار آینده ساز زندگی کنید
اغلب ما آدم ها قبول نداریم که افکار و باورهای نادرست و غلط مان به تنهایی می تواند دلیلی برای همه ناراحتی ها و بدبختی هایمان باشد و عادت داریم ژن، پدر و مادر، دوستان، جامعه و همه و همه را مقصر بدانیم و اصلا حتی برای لحظه ای هم که شده به خودمان رجوع نمی کنیم اما برای ساختن زندگی آینده لازم است فکر کنیم.
- افکاری که برای اندیشیدن انتخاب می کنید و هم اکنون به آن اعتقاد دارید، آینده شما را می سازد.
- فقط چیزهایی را که مناسب اند بر زبان جاری کنید. از به کار بردن کلامی بر ضد خودتان یا سخن چینی درباره دیگران اجتناب کنید.
- نگرش تان را خودتان انتخاب کنید. مجبور نیستید اجازه دهید گفته های دیگران بر شما تاثیر منفی بگذارد.
- وقتی زندگی بیش از توان تان شما را به مبارزه و چالش می کشد، خود را به خدا بسپارید، چرا که او نه فقط پاسخ را در اختیار دارد بلکه پاسخ خود اوست.
- خود را با افراد و شرایط مثبت محصور کنید و از منفی نگری ها دوری کنید.
- شما کلام تان هستید. هرگز گفته هایتان را با دروغ و حیله یا تحریف، همراه نکنید. با حرمت داشتن کلام تان اعتبار و صداقت ایجاد کنید.
- درد دیگران را احساس کنید و کشمکش ها، ناراحتی ها، گرفتاری ها و ضعف هایشان را درک کنید.
- هر رابطه ای که تاکنون داشته اید را قدر بدانید. خوب یا بد، رابطه ها بهترین آموزگاران شما هستند.
- جرات و جسارت داشته باشید. باورهای درست تان را حفظ کنید حتی اگر دنیای پیرامون تان انتخاب می کند که باوری دیگر داشته باشید.
- درخواست کردن آغاز ستاندن است. با دعایی ساده و اعتقادی، شما می توانید آینده تان را تغییر دهید.
- نسبت به شایستگی هایتان مطمئن و متواضع باشید و کاستی هایتان را درک کنید.
- خود و زندگی تان را جدی بگیرید. برای ابراز وجودتان وقت بگذارید و منضبط باشید. این شیوه رشد و پروراندن موهبت ها و استعدادهای بی همتایتان است.
- مطمئن باشید خداوند کاری درست و در زمانی مناسب انجام خواهد داد. از آنجا که می دانید پیش بینی او بموقع است می توانید از حال لذت ببرید.
- بدانید هر کاری که انجام می دهید، به خودتان بازمی گردد. به بیرون از خود گام بردارید و پیش از هر حرکتی شاهد نتیجه آن باشید.
- اگر شما کار درست انجام می دهید، اگر به خود و دیگران آزار نمی رسانید، لازم نیست نگران آن باشید که دیگران چه فکر ی می کنند، شما آزادید.
منبع:جام جم/همشهری دو
کنفوسیوس معلم تاثیرگذار و فیلسوف برجسته چینی که نظریه پرداز سیاسی و معلم در چین باستان بود. آثار کنفوسیوس نه تنها بر اهمیت تکامل فکری و اعتقاد تاکید دارد، بلکه همچنین بر چگونگی پیشبرد یک زندگی اخلاقی، شاد و صلح آمیز نیز اشاره دارد.
- اولین قدم را بردارید، روند کار را شروع کنید و سعی کنید این عادت را نیز برای خودتان برقرار سازید.
- اگر به برداشتن آن قدم های کوتاه ادامه دهید، سپس به تدریج در طول زمان شروع به پیشرفت می کنید.
کنفوسیوس معلم تاثیرگذار و فیلسوف برجسته چینی که نظریه پرداز سیاسی و معلم در چین باستان بود، در 155 پیش از میلاد در ایالت کوچ لو زندگی می کرد. کنفوسیوس از کلمه کونگ فوزی به معنای «استاد بزرگ» گرفته شده است. آثار کنفوسیوس نه تنها بر اهمیت تکامل فکری و اعتقاد تاکید دارد، بلکه همچنین بر چگونگی پیشبرد یک زندگی اخلاقی، شاد و صلح آمیز نیز اشاره دارد.
این رویکرد عملی یکی از دلایلی است که نشان می دهد چرا نقل قول ها و آموزه های کنفوسیوس به طور گسترده ای در میان مردم جهان مدرن گسترده شده است.
ممکن است در کتاب های الهام بخش، تصاویر و نقل قول های انگیزشی که در اینترنت به اشتراک گذاشته شده اند با جملات و عبارات کنفوسیوس آشنا شده باشید. اجازه دهید نگاهی به برخی از مشهورترین نقل قول های کنفوسیوس داشته باشیم و اینکه این عبارات چگونه می توانند در دنیای امروز به ما کمک کنند.
در اینجا می خواهیم نگاهی به جزییات این عبارات داشته باشیم و پنج تا از این نقل قول ها که می توانند در مردم نفوذ کنند، ما را به حرکت بیندازند و برای به دست آوردن تجربه در زندگی به ما کمک کنند را برای تان آورده ایم.
به یاد داشته باش، مهم نیست می خواهی کجا بروی، الان اینجا هستی
استرس و عصبانیت ما غالبا به این دلیل شکل می گیرد که زمان زیادی صرف تفکر درباره این موضوع می کنیم که در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد یا در گذشته چه شده است.
این کار قدردانی از زمان حال را بسیار چالش برانگیز می سازد. زندگی به سرعت در حال گذر است، پس برای ادامه دادن در این دنیایی که سریع قدم برمی دارد، چندین کار را با هم انجام می دهیم.
تمرین تمرکز حواس به ما کمک می کند برای قدردانی از جایی که هستیم خودمان را در زمان حال نگه داریم. این نقل قول ما را کاملا به زمان حال سوق می دهد. گوش دادن به صدای اطرافمان، تجربه درک حضور در جسم خویش و مشاهده و درک عمیق نفس کشیدن می تواند به ما برای کشف این موضوع کمک کند که ما واقعا در اینجا (در زمان کنونی) هستیم. اگر در لحظه لحظه زندگی مان حضوری واقعی داشته باشیم، می توانیم به مفاهیم عمیقی در زندگی خود دست پیدا کنیم.
زندگی واقعا ساده است، اما ما اصرار داریم آن را سخت کنیم
آیا زندگی واقعا آنطور که احساس می کنید پیچیده است؟ بله، زمانی که هزاران افکار متضاد داشته باشیم و نگرانی های سلامتی، مالی و ارتباطی که ما را به دردسر انداخته اند در ذهن مان به هر سو بروند، زندگی مان پیچیده است. ممکن است برای داشتن یک زندگی ساده اینطور به نظر برسد که لازم است بحران ها و مسائل اطراف مان را ترک یا رها کنیم. با این حال، اگر بپذیریم که بحران ها و مشکلات موجود در زندگی از ذهن مان نشأت می گیرند، می توانیم چنان قدرت عظمی داشته باشیم که با تغییر طرز تفکرمان زندگی را ساده کنیم.
مخصوصا زمانی که در زمان به خصوصی تنها یک کار را انجام می دهیم. یعنی زمانی که در حال غذا خوردن هستیم، فقط غذا بخوریم؛ حین راه رفتن، تنها راه برویم؛ زمانی که با کسی صحبت می کنیم، فقط حرف بزنیم و زمانی که به کسی یا چیزی گوش می دهیم، فقط گوش دهیم.
تغییر روش زندگی از حالت انجام چند کار و وظیفه به انجام تنها یک کار در هر زمان می تواند سادگی را به وجودمان بیاورد.
سکوت ، دوست واقعی است که هرگز خیانت نمی کند
یادگیری پرورش سکوت در ذهن یکی از مهم ترین مهارت هایی است که می توانیم بیاموزیم. سکوت انواع مختلفی دارد. زمانی که ذهن مان ساکت و آرام و مملو از آرامش است می توانیم در هر موقعیتی قرار بگیریم. این راحت است شرایط به وجود آمده را به خاطر احساسی که داریم سرزنش و ملامت کنیم، با این حال ذهن مان مسئول تجارب ما است. اگر بتوانیم داشتن ذهن آرام را در وجودمان پرورش دهیم، پس می توانیم به صورت مداوم احساسات خوب و مثبت داشته باشیم.
اگر بدانیم چگونه ذهن مان را آرام کنیم پس قدرت بسیار زیادی داریم. گاهی اوقات زمانی که شرایط چالش برانگیز می شود، دوستان مان به ما کمکی نمی کنند تنها به این دلیل که دانایی آن را ندارند بدانند در آن شرایط چه بگویند یا چگونه حرف شان را بیان کنند.
اگر بدانیم چگونه ذهن آرام را در خودمان پرورش دهیم می توانیم در شرایط سخت پیش آمده در طول زندگی قوی و محکم بمانیم.
با شکست دیگران توانایی های خود را درک نخواهید کرد بلکه با شکست خود می توانید توانایی های دیگران را درک کنید
اینکه احساس کنیم تحت فشار پیشنهادات و انتقادات سایرین قرار داریم ممکن است ناامیدکننده باشد. این موضوع حتی می تواند سطح اعتماد به نفس مان را نیز پایین بیاورد.
یکی از روش های مقابله با این حس این است که از این نصیحت کنفوسیوس پیروی کنید. به جای تمرکز بر آنچه دیگران درباره شما فکر می کنند، دیدگاه تان را تغییر دهید و تمرکزتان را بر این بگذارد که خودتان درباره آنها چه فکری می کنید. باید هر روز زمانی را صرف قدردانی از دیگران کنیم و بدانیم که آنها چگونه به ما کمک می کنند و در زندگی همراه مان هستند.
اگر بخواهید می توانید حتی از آنهایی قدردانی کنید که در زندگی تان به نوعی شما را به چالش کشانده اند.
در عوض، لازم است این تفکر را بپذیرید که «این شخص برای تمرین صبر و شکیبایی رشد شخصی ام به من کمک می کند.»سفر 2000 کیلومتری با اولین قدم شما آغاز می شود
سفر 2000 کیلومتری با اولین قدم شما آغاز می شود
این یکی از شناخته شده ترین نقل قول های کنفوسیوس است که به یک دلیل تا این حد معروف است. برای مثال، یکی از عناصر آموزش مدیتیشن این است که به صورت مداوم بر سادگی آغاز کردن تاکید می کند. عوض اینکه فکر کنید تنها زمانی که روزانه 30 دقیقه وقت دارید می توانید تمرین تان را آغاز کنید، اینطور فکر کنید، «امروز حتی برای چند دقیقه هم شده تمرین کوتاهی انجام خواهم داد.»
اولین قدم را بردارید. روند کار را شروع کنید و سعی کنید این عادت را نیز برای خودتان برقرار سازید. اگر به برداشتن آن قدم های کوتاه ادامه دهید، سپس به تدریج در طول زمان شروع به پیشرفت می کنید. این روش می تواند برای هر شکلی از یادگیری به کار رود. فقط کافی است که اولین قدم را بردارید!
در ضمن در این باره احمد شاملو، شاعر بزرگ معاصر گفته است:
«کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود و انسان با نخستین درد.»
در نهایت، باید از کنفوسیوس برای ارائه جملات الهام بخشش به جهان ما تشکر ویژه ای کرد، که این جملات هنوز هم با گذشت چند هزار سال در دنیای امروز قابل استفاده و استناد هستند و مردم هنوز هم از آنها استقبال می کنند.حالا اگر شما شخصی هستید که سر خود را خیلی شلوغ کرده اید و هرگز وقت نمی کنید که موفقیت و پیشرفتتان را حس کنید، احتمال آن زیاد است که فرد موفقی باشید ولی متوجه موفقیت های خود نباشید.
بسیاری از ما این دوره را تجربه کرده ایم که احساس کنیم زندگی به نفع ما پیش نمی رود. این که خود را به خاطر سطح توانایی مان در هر موقعیتی از محل کار گرفته تا امور منزل سرزنش کنیم، کار دشواری نیست و به احتمال زیاد مانع موفقیت ما خواهد شد. در ادامه این مطلب به سراغ بعضی نشانه های موفقیت می رویم که شاید کمتر به آن ها توجه کرده اید. از شما می خواهیم که آن ها را بخوانید و سپس نگاهی به ویژگی های خودتان بیندازید چرا که شاید شما هم در زندگی تان انسان موفقی باشید اما به دلیل بدبینی هایتان، خودتان را ناموفق جلوه داده باشید.
*منتظر تعریف و تمجید دیگران نیستید: تایید طلبی از دوستان و همکاران حسی است که از سنین نوجوانی در ما شکل می گیرد.
*زندگی آرام و دور از هیاهویی دارید: اگر این طور است، شاید بتوان گفت که زندگی شما کاملا موفق است.
*برای زندگی خود برنامه دارید: موفقیت براساس برنامه ریزی و داشتن یک برنامه طولانی، شما را به جایی می رساند که می خواهید در آینده باشید.
*سحرخیز هستید: هرگاه برای مقابله با موضوعات روزمره زندگی، صبح زود و با انرژی از رختخواب بیرون پریدید، احتمالا به یک سبک زندگی موفق رسیده اید.
*از نظر اجتماعی فرد فعالی هستید: موفقیت از روش های گوناگون حاصل می شود و فقط به رتبه، مقام و پول شما بستگی ندارد. اگر به راحتی در جمع های گوناگون اجتماعی جای می گیرید، شما یک زندگی موفق دارید.
*احترام متقابل ایجاد می کنید: موفقیت چیزی نیست جز حاصل تقابل شما با دشواری ها و استرس ها و در عین حال حفظ ادب و احترام.
*دوست دارید به دیگران کمک کنید: اگر شما می توانید بستری برای فعالیت موفقیت آمیز دیگران فراهم کنید و تکیه گاه قدرتمندی برای همکارانتان هستید، خیلی به موفقیت نزدیک شده اید.
*پشتکار دارید: اگر شما حاضرید که آستین ها را بالا بزنید و نگران کثیف شدن دست هایتان نیستید(!) تا به موفقیت برسید، از آن چه فکر می کنید، بهترید.
*پس از یک شکست به موفقیت نائل شدید: رسیدن به موفقیت پس از عبور از یک شرایط بحرانی، مشخصه فردی خردمند با اراده آهنین است که بدون شک در زندگی موفق می شود.
*نظم و ترتیب دارید: داشتن نظم و ترتیب در زندگی نشانه ای از موفقیت است و درس گرفتن از تجربیات گذشته.
*شکیبا هستید: بدون صبر، شما در محیط کار یا زندگی شخصی، حتی تاثیرگذاری طبیعی خود را هم نخواهید داشت.
*قادر به «نه» گفتن هستید: اگر بتوانید «نه» بگویید، از این نیاز که همه را راضی نگه دارید، اجتناب کرده اید. این یک نشانه فرد موفق است.
*وقتتان را به خوبی مدیریت می کنید: این که بتوانیم هر روز از وقتمان طوری استفاده کنیم که فرد موثری باشیم، از نشانه های یک فرد موفق است.
*دوستان موفقی دارید: اگر افراد موفق شما را احاطه کرده اند، راحت تر می توانید در مسیر درست رشد و خلاقیت قرار بگیرید.
*دیگران را سرزنش نمی کنید: اگر به این درجه از زندگی رسیده اید که خود را مسئول اشتباهاتتان می دانید و دیگران را به خاطر شکست ها و ناکامی هایتان سرزنش نمی کنید، باید بپذیرید که موفقید.
*به راحتی افکار و عقایدتان را ابراز می کنید: این که شما دلایل خود را به صورت شفاف برای دیگران توضیح دهید، باعث می شود آن ها متوجه شوند شما نیز نیازها و افکار خودتان را دارید.
*اشتباهتان را پای دیگران نمی اندازید: این که اشتباه ها و شکست هایمان را پای دیگران بیندازیم، کار ساده ای به نظر می رسد اما باعث موفقیت نمی شود.
*از خودگذشتگی دارید: وقتی در محل کار شرایط بدی پیش می آید یا در جمع فامیلی تان مجبورید با فردی که مشکل دارید، ارتباط برقرار کنید و از عهده این کار برمی آیید و می توانید کدورت ها را برطرف کنید.
*بر توانایی های خود تکیه می کنید: شما می دانید از توانایی و هوش بیشتری نسبت به بقیه برخوردار هستید. شما به وسیله این امتیاز علیه شک و گمان خود مبارزه می کنید تا بتوانید به این وسیله به آنچه همیشه آرزو داشتید، برسید.
*مشکلات کوچک را قبل از بزرگ شدن برطرف می کنید: در این رابطه همیشه از زمان به سود خود استفاده می کنید. شما می دانید اگر در مورد حل مشکلی به مدت طولانی اقدام نشود، بعدها برای حل آن باید زمان و هزینه زیادتری را متحمل شوید.
*همیشه رفتار و کردار پسندیده از خود نشان می دهید: شما می دانید نشان دادن اصول رفتاری، دانستن آداب و رسوم اجتماعی و توجه به دیگران از نکات اساسی است و نباید آنها را فرعی دانست و به آنها بی توجه نیستید. شما معتقدید تمام افراد قابل احترام هستند، مگر خلاف آن ثابت شود.
*نقش ارتباطات را در زندگی مهم می شمارند: شما در دام ارتباطات نابود کننده نمی افتید و باعث جذب افراد دیگر می شوید. رابطه موفقی بین خود و کسانی ایجاد می کنید که می خواهید با آنان در زمینه شغلی و شخصی ارتباط برقرار کنید.
*به خوبی مهارت شنوایی را آموخته اید: شما می دانید وقتی رابطه ای شکل می گیرد، نشان دادن مهارت مهم شنوایی نه تنها باعث دوام آن رابطه می شود، بلکه آن را محکم تر می کند. در واقع شما می دانید گوش دادن واقعی تنها چیز مهمی است که می توانید در هر رابطه ای داشته باشید.
منابع:همشهری، جام جم- یاد بگیرید که گاه مسائل را رها سازید.
بدین معنا که به هر مسئلهای دائماً گره نخورید. وقتی همیشه و همه جا در فکر مسائل خود هستید و به مرور آنها میپردازید، در واقع همیشه بار اضافهای را با خود حمل میکنید که این خود سبب ایجاد اضطراب و استرس در شما میگردد. بیاموزید که با یک ذهن رها و آزاد زندگی کنید. این امر به شما کمک میکند که با هر محرک کوچک و یا مانع جزئی آشفته نشوید.
- خویشتندار باشید.انرژیهای خود را پراکنده نکن. آنها را تحت نظر داشته باش و به طرز مفیدی هدایت کن.
- به خود و خدای خود ایمان داشته باشید.
اگر به خود و خدای خود ایمان داشته باشید، به راحتی از عهده مشکلات زندگی برخواهید آمد . و ثابت قدم و مطمئن در راه رسیدن به اهداف خود گام خواهید برداشت.
- درد دل کنید.راز داری زیاد، اغلب تنش آفرین است. گاهی احساس و مشکل خود را با دوستی رازدار و صمیمی در میان بگذارید تا احساس آرامش کنید.
- مثبت اندیش باشید.
اگر دیدگاه مثبت اندیشی نداشته باشید، همهچیز میتواند بیفایده و بیثمر باشد. داشتن نگرش مثبت و امید، بهترین سلاح در مقابل ترس و اضطراب است.
- در زمان حال زندگی کنید.در زمان حال زندگی کردن به این معنا نیست که آینده را رها کنیم، بلکه معنای آن این است که نگران آینده نباشیم بلکه برای آینده فکر کنیم و برنامه ریزی کنیم و مهمانی را در لحظه ابدی اکنون برگزار کنیم و گذشته و آینده را در چرخه ذهنی ابدیت رها کنیم.
- نسبت به انسانها، عشق بیقید و شرط خود را نثار کنید.
شما میتوانید از دوستان، هم اتاقیها و هم کلاسیهای خود شروع کنید. یاد بگیرید که آنها را بدون قید و شرط دوست بدارید، در مقابل ضعفهای آنها صبور باشید و خطاها و اهمال کاریهایشان را ببخشید. هر چقدر نسبت به دیگران بخشش بیشتری داشته باشید، احساس شادی و خرسندی بیشتری را تجربه خواهید کرد.انسانهای سالم آرامش بخشند
- بی آزار باشید.
هرگز عمداً کسی را نرنجانید.انسانهای سالم چند ویژگی دارند: آرامش بخشند- انعطاف پذیرند- اهل خنده و لبخندند- به خودشان آسیب نمی رسانند مثلا سیگار نمی کشند- به دیگران آسیب نمی رسانند- مضطرب و افسرده نیستند.
- نقاط ضعف خود را بپذیرید.
به گفته دومینیک میلر، روانکاو: «نگرانی یا اندوه همواره نشان دهنده امری واقعی است که در درون ما می گذرد. بهتر است به جای تلاش برای از بین بردن آنها، سعی کنیم علتشان را بفهمیم.» درک عمیق منشأ اضطراب و کار کردن روی خود به ما امکان می دهد مسائل را روشن تر ببینیم. این روانکاو ادامه می دهد: «اگر لحظاتی توأم با آرامش داشته باشیم، می دانیم که این لحظات ادامه دار نیستند. در واقع، به دنبال نبود هرگونه تنش و کشش، درونی بودن اشتباه است و ناآگاهی از طبیعت درون را نشان می دهد، زیرا انسان در عمق وجود خود، آنقدر که مشتاق لحظات هیجان انگیز است، مشتاق آرامش نیست.»
- از مال و ثروت دل بکنید.
الکساندر ژولین، روان شناس روسی می گوید: «دنیایی که در آن زندگی می کنیم ما را به این باور می رساند که آرامش با ثروت به دست می آید، در حالی که آرامش در وجود انسان یافت می شود.
- نسبت به انتظارات و برنامهریزیهای خود، واقع بین و منطقی باشید.
توانائیهای خود را در موقعیتهای خاص بشناسید و نسبت به عدم توانائیها و ضعفهای خود واقع بین باشید. هر چقدر نگرش شما نسبت به مسائل زندگی منطقیتر باشد، به آرامش بیشتری دست خواهید یافت.
- افکار خود را بازسازی کنید.
در افکار و عقاید خویش نسبت به شخص خود، بازنگری کنید. بیاموزید در مقابل خویشتن صبور باشید و ارزشها و استعدادها و مهارتهای خود را ارج نهید. خود را بدون هیچی قید و شرطی دوست بدارید. هر گونه ترس و تردید غیرمنطقی که در مورد خود دارید کنار بگذارید. اگر دیدگاه مثبت و سالمی را در مورد خود داشته باشید یاد خواهید گرفت که خود را بدون قید و شرط قبول داشته باشید.
- معنای فداکاری را لمس کنید.
دست بخشش داشته باشید. ولی انتظار بازگشت نداشته باشید. دیگران را به شیوههای خودشان خوشحال کنید. به افراد بیپناه، یتیم و فقیر کمک کنید. برای آنهایی که خواهان یاری شما هستند پشت و پناه باشید و بدون آنکه منّتی بر آنها نهید ، تکیهگاهشان باشید. هر چقدر بیشتر ببخشایید، از الزامات و قید و بندها بیشتر رها خواهید شد.
با امید به نتیجه گرفتن و برنامه ریزی برای دستیابی به هدفی خوب، کمپین های ایمیل خود را تشکیل داده اید و استراتژی بازاریابی ایمیلی خود را آغار کرده اید. اما وقتی به نرخ پرش نگاه میکنید، می بینید که حتی ایمیل های شما نتوانسته اند دست کاربران برسند، چرا؟ احتمالا لیست ایمیل خوبی ندارید، بنابراین یاد بگیرید ابتدا یک لیست ایمیل قدرتمند بسازید.
پیش تر در مورد نرخ پرش ایمیل توضیح داده ایم. اما امروز میخواهیم در مورد بهینه سازی نرخ پرش ایمیل ها صحبت کنیم. توجه داشته باشید که نرخ پرش ایمیل تفاوت اساسی با نرخ پرش وبسایت دارد، نرخ پرش ایمیل توسط ابزارهای ایمیل مارکتینگ به شما گزارش می شوند ولی نرخ پرش توسط ابزار گوگل آنالیتیکس در آنالیز سایت نمایش داده می شود، پس بهتر است هر دو مورد را مطالعه کنید تا این موضوع بسیار مهم را در قبال مدیریت وبسایت و کسب و کار خود کاملا درک کرده باشید.
بیشتر آنچه مردم ثروتمند را از مردم
معمولی جدا می سازد، عوامل ذهنی است. افراد ثروتمند متفاوت از مردم عادی
فکر می کنند. خبر خوب این است که موفقیت، مهارتی آموختنی است و هر کسی می
تواند بیندیشد و عمل کند.
هارو اِکر که میلیونری خود ساخته است، در
کتاب پرفروش اش به نام "اسرار ذهن میلیونر" به شناسایی کنش های ویژه ای از
ذهن شخص میلیونر می پردازد، که می توانند به افزایش مهارت شما و همچنین
افزایش پولتان بینجامد. هارواکر می نویسد:
برای پول تان نقشه بکشید
اهداف
ویژه ای را برای پول خود مشخص کنید. آنچه می خواهید را مشخص سازید و به
سوی آن خیز بردارید. همه ی آنچه لازم است انجام دهید تا به درآمد سالیانه و
دارایی خالصی که هدف قرار داده اید برسید، شما باید به دنبال خلق فراوانی
باشید نه حدی میانه. وقتی چارچوب زمانی برای دستیابی به این هدف ها تعریف
می کنید، واقع گرا باشید ولی در همان حال، جاه طلب باشید و از این که
خودتان را به چالش بکشید، ترسی به خود راه ندهید.
افراد ثروتمند، دست یابی به ثروت را
هدف خود قرار داده اند. این موضوع، نیازمند تمرکز، جسارت، دانش و کوشش
بسیار است، و در صورتی که شما اهدافی دقیق و چشم اندازی شفاف را برای خود
ترسیم کرده اید، این قضیه امکان پذیر خواهد بود.
در محیط اعیانی رفت و آمد کنید
با
افرادی نشست و برخاست کنید که از شما موفق ترند. چنین جایی می تواند یک
باشگاه تنیس، گلف، سلامتی یا کسب و کار باشد و ایده ای که پشت سر چنین کاری
قرار دارد این است که با افراد پولدار در محیطی اعیانی، نشست و برخاست
داشته باشید.
اکِر توصیه می کند: «اگر هیچ راهی
وجود ندارد که از پس هزینه پیوستن به چنین باشگاهی برآیید، به صرف قهوه یا
چای در شیک ترین هتل شهرتان بپردازید».در این فضا راحت باشید و توجه داشته
باشید که این مشتریان هیچ تفاوتی با شما ندارند.
دلیل اینکه چنین
کاری جواب می دهد این است که افراد پولدار وقت شان را با کسانی می گذرانند
که به همان اندازه یا بیشتر از آن ها ثروت دارند. رفت و آمد با افرادی که
از شما موفق تر هستند، می تواند بطور بالقوه فکر شما را باز کند و درآمدتان
را با جهشی بزرگ روبه رو سازد.
بیاموزید از همه
طی
رفت و آمد روزانه خود به محل کار و در برگشت از آن، به پادکست ها گوش
دهید. همواره به خودآموزی و کسب دانش درباره صنعت خود، سرمایه گذاری،
کارآفرینی و روانشناسی پول بپردازید. افراد ثروتمند مصمم هستند که همواره
بیاموزند و رشد کنند. ثروتمندترین فرد یاد گرفته است که چگونه با آموختن از
کسانی که از او موفق تر و ثروتمندتر هستند، به موفقیت دست یابد. آنها حتی
پس از اینکه به موفقیتی باورنکردنی هم دست یافتند به آموختن ادامه می دهند.
اکِر تاکید دارد که «موفقیت، مهارتی آموختنی است.»
افراد پولدار مصمم هستند که با مشکلات، از مسیر اصلی خارج نشوند
روی راه حل ها تمرکز کن
او
توضیح می دهد: این کار، شما را از مشکلات اندیشی به سوی راه حل اندیشی سوق
می دهد. شما شانس خوبی برای حل مشکل دارید، و در وهله ی دوم، شما احساس به
مراتب بهتری خواهید داشت. افراد پولدار مصمم هستند که با مشکلات، از مسیر
اصلی خارج نشوند. آنها خود را به گونه ای بار آورده اند که از مشکلاتشان
بزرگ تر باشند.
راه ثروت، لبریز از دام ها و دشواری هاست، و درست به
همین دلیل است که بیشتر مردم از پس آن برنمی آیند. راهی برای رویارویی با
مشکلات تان بیابید، در این مسیر پیش روید و روی هدف های خود تمرکز کنید.
زندگی نامه ثروتمندان را بخوانید
زندگی
نامه شخصی را بخوانید که به طرزی باورنکردنی ثروتمند و موفق است. نگاهی به
کتاب ریچارد برانسون به نام «درنگ نکن، انجامش بده» بیندازید. این کتاب ها
را امتحان کنید: «تیتان: زندگی جان دی راکفلر»،«اندرو کارنگی»،«استیو
جابز»،«گلوله برفی: وارن بافت و کسب و کار زندگی.»
افراد موفق به دیگر افراد موفق نگاه می کنند، تا بدینوسیله از آنها انگیزه بگیرند.
چرا دوست دارید پولدار شوید؟
چرایی
اهمیت ثروت اندوزی برای خودتان را یادداشت کنید. پس از اینکه آن را
یادداشت کردید، پیوسته به این نوشته خود نگاه بیندازید. این نوشته می تواند
یک بند ساده و کوتاه باشد ولی هر چه خاص تر، بهتر! افراد پولدار نسبت به
موفقیت وسواس به خرج می دهند.
به استادان پول مراجعه کنید
برای آنچه که برایش تلاش می کنید و افرادی که آنها را دارا هستند، ارزش قائل باشید. «آنچه می خواهی را گرامی بدار.»
به جای اینکه به افراد موفق دیگر
حسادت ورزند، سپاسگزار آن ها هستند، چرا که آن ها برایشان الگویی در
دستیابی به موفقیت می باشند. اِکِر توضیح می دهد که «سریع ترین و ساده ترین
راه برای ثروت اندوزی این است که یاد بگیریم که افراد ثروتمند که استادان
پول هستند، چگونه به بازی می پردازند.»
سه منبع درآمد داشته باش
به
جز شغل عادی خود، ۳ منبع درآمد دیگر هم داشته باشید. فرصت هایی، بیشتر از
آنچه فکر می کنید در انتظار شماست. این فرصت ها می تواند یک سرمایه گذاری
باشد یا فرصت های کارآفرینانه. با مطالعه درباره راهبردهای سرمایه گذاری
گوناگون شروع کنید و در کنار آن نگاهی هم به راه های خلاقانه برای پولسازی
داشته باشید.
کانون توجه ثروتمندان بر درآمد است.
با سلب آسایش از خودتان، به راحتی و آسایش برسید. به عمد تصمیماتی بگیرید که مایه سلب آسایش شما شود. تمرین کنید که از حوزه آسایش خود بیرون بیایید. به صحبت با افرادی بپردازید که در شرایط عادی با آنها سخن نمی گویید، درخواست حقوق بیشتر کنید یا قیمت های کسب و کارتان را بالا ببرید، یا هر روز یک ساعت زودتر برخیزید.
وقتی قرار است چهل و چند ساعت در هفته را
در محل کار بگذرانید، بدون شک برای گذراندن روزهای بدون استرس لازم است
رفتارهایی را در محل کار داشته باشید که علاوه بر مطلوبیت این محل، شما را
فردی بی حاشیه سازد.
وقتی این مطلب را انتخاب کردم، بسیار نگران
بودم که مبادا موجب سوءتعبیر شود. این مطلب تنها برشی از یک نوع خاص شخصیت
در محیط کاری را مطرح می کند. در این مقاله مزایای شگفت آور «خنگ بازی» در
محیط کار را مرور می کنیم. شاید در نگاه اول شوخی به نظر برسد اما شاید
خلاصه ای از تجربه شخصی من و استفاده از این تکنیک خالی از لطف نباشد.
اکنون وقت آن است که فرض کنیم شما خود را در محیط کار به بلاهت زده اید، چه مزایای شگفت آوری در انتظار شماست؟
دشمنی نخواهید داشت
از
آن جا که نظر مخالفی از شما شنیده نمی شود و یا ایده یا فکری را بر خلاف
میل اطرافیانتان بروز نداده اید، دشمنی نیز نخواهید داشت. حواشی و شایعات
در مورد شما بسیار ناچیز خواهد بود و اظهار نظر صریحی علیه شما شکل نخواهد
گرفت. رئیس تان احساس نمی کند که در صدد هستید جای او را بگیرید.
اضافه کاری نمی گیرید
زیرا
تصور این است که شما نهایت تلاش خود را برای مسئولیت فعلی خود انجام می
دهید و ممکن است قادر به انجام فعالیت اضافه ای نباشید. کارهای کلیدی و
پرفشار به افراد دیگر سپرده می شود تا شک و تردیدی در به موقع و صحیح انجام
شدن آن ها نباشد.
کمتر قضاوت می شوید
در
واقع با بازی کردن نقش یک فرد ابله، شما کم تر مورد توجه و قضاوت اطرافیان
قرار می گیرید و نیازی نیست نگران خوب دیده شدن و بد برداشت شدن کارهای
تان باشید.
حتی در تعدیل نیرو، امنیت دارید!
شما
می توانید کمتر مورد خصومت همکاران تان قرار می گیرید و این امید وجود
دارد که خبرچینی شما را نکنند و موقعیت شغلی شما تهدید نشود.
آدم های خنگ دوست داشتنی هستند
مردم
غالبا آدم های خنگ را تا زمانی که برای شان مشکلی ایجاد نکنند دوست دارند.
زیرا معمولا کسی را ناراحت نمی کنند، نظر بدی ندارند و تنش و بحث ایجاد
نمی کنند. البته باز هم تاکید می کنم این دوست داشتن تا زمانی است که به
واسطه شما برای آن ها گرفتاری و مشکلی ایجاد نشود.
استفاده از یک جمله کلیدی؛ «نمی دانم»
بنابراین
زمانی که نقش یک فرد منفعل را بازی می کنید و مشکلی در کار شما پیش آمده،
می توانید با این جمله حیاتی بار تقصیرتان را کم تر کنید. حتی به جای گفتند
این جمله می توانید در مواردی جوری وانمود کنید که متوجه منظور مخاطب نمی
شوید و اشکال کار را نمی بینید.
وقتی برای خودتان
وقتی
که شما نقش یک فرد منفعل را بازی می کنید، کمتر درگیر مسئولیت ها و تنش
های کاری قرار می گیرد، همکاران تان برای حل مشکلات شان و یا گرفتن مشاوره
های کاری به شما مراجعه نمی کنند، برای شنیدن نظرات تان در جلسه های نفس
گیر شرکت داده نمی شوید.
اگر می خواهید محیط کار برای تان دلپذیر و بی حاشیه باشد، به این نکات توجه کنید:
حال
در کنار خنگ بازی ها، اگر نمی توانید آرام بنشینید و مثل بازیگر فیلم
«لیلی با من» است، کف برده اید و می خواهید در محل کارتان فداکاری کنید و
آنجا را به یک باغستان تبدیل کنید، بهتر است لااقل «بی حاشیه» باشید. اما
سؤال اینجاست که چطور باید در محیط کارتان تعادل ایجاد کنید؟
مرز ایجاد کنید
در
محل کارتان به امور شخصی نپردازید. ای میل ها و اس ام اس ها را در محل کار
نخوانید و خودتان را برای اتصال آنلاین محدود کنید. در این صورت مرزی بین
کار و فعالیت های شخصی ایجاد می شود و کارها به واسطه انجام امور شخصی به
تعویق نمی افتد.
در رقابت راحت باشید
اگر
خودتان را از دیگران جدا کنید، ممکن است گاهی اوقات با دوستان تان شاخ به
شاخ شوید و هیچ چیز بدتر از این نیست که چنین حالت هایی در محیط کار به
وجود بیاید. نباید به یکباره همه آنها را از دور خارج کنید بلکه باید با
آنها رقابت کنید. این دیدگاه باعث پیشرفت هر دوی شما خواهد شد. در این
شرایط شما هم نقطه اوج خود را پیدا خواهید کرد.
بی موقع حرف نزنید
گاهی
اوقات ممکن است در طول یک جلسه کاری ساکت بنشینید، چون همکاران همان ایده
هایی را مطرح کرده اند که شما در ذهن تان داشته اید اما این رفتار باعث می
شود رئیس تان فکر کند، شما هیچ ایده ای ندارید یا حتی بدتر از آن فکر کند
اصلا فکرتان جای دیگری است. خودتان را مجبور کنید که حرف بزنید. حواس تان
باشد تا پایان جلسه صبر نکنید و یک جایی در اواسط جلسه فرصتی برای صحبت
کردن به دست بیاورید.
یاد بگیرید زمان تان را به درستی مدیریت
کنید؛ به نحوی که بتوانید هم از عهده وظایف کاری تان برآیید و هم برای وقت
گذراندن با فرزند و همسرتان زمان آزاد داشته باشید.
مادر بودن یکی از بزرگترین هدایایی است که یک زن می تواند در طول زندگی اش دریافت دارد. هر چند، مادر شاغل بودن یک چالش واقعی است.
هر
روز انبوهی از وظایف و کارهای روزانه پیش روی تان قرار دارد و به ندرت،
زمانی برای خودتان پیدا می کنید. همین امر موجب می شود ایمان به خودتان و
مهارت های حرفه ای تان را از دست بدهید.
شاید با قرار گرفتن در این
موقعیت فکر کنید مسیر شغلی تان به انتهایش رسیده است. اما باور کنید، نه،
بسیاری از مادران شاغل نسبت به سایر کارمندان موفق ترند. آنها همسران فوق
العاده، مادران شگفت انگیز و کارمندان بی نقصی هستند.
اما رمز
کارشان چیست؟ آنها به سادگی بر این مهارت های مهم زندگی تسلط می یابند که
هر مادر شاغلی باید به منظور داشتن زندگی شاد و موفق، آنها را به کار ببرد.
مواظب خودتان باشید
با
داشتن تمام آن کارهای روزانه خانه و پروژه های بزرگ، فراموش کردن خودتان
راحت است. فرزندتان اولویت شماست و برای درآمد داشتن هم نیاز به شغل دارید.
ممکن است فکر کنید در حال حاضر مراقبت از خودتان خیلی مهم نیست.
هر
چقدر هم که سرتان شلوغ باشد، لازم است هر روز، زمانی را به خود خودتان
اختصاص دهید. حتی اگر این زمان ۵ دقیقه هم باشد، شما به یک وقفه نیاز
دارید. به صورت روزانه مواظب زیبایی و سلامتی خودتان باشید. مطمئنا می
خواهید شوهر و فرزندتان به همسر و مادر زیبایشان ببالند. به همین دلیل است
که همیشه سعی کنید بهترین نسخه از خودتان باشید.
یاد بگیرید تیمی کار کنید
اگر
از آن دسته افرادی هستید که دوست دارند همه کارها را خودشان به تنهایی
انجام دهند، پس قطعا نیاز دارید مهارت کار کردن به صورت تیمی را بیاموزید.
شما
مادری هستید که زمان این را ندارد همه کارها را به صورت مستقل و خودمختار
انجام دهد. از همسرتان بخواهید در امور خانه کمک کند و سعی کنید وظایف تان
را با همکاران تقسیم کنید.
جدای از تمام وظایفی که بر دوش تان است،
به خاطر داشته باشید شما فقط یک انسان هستید. باور کنید شما هیچ قدرت خارق
العاده ای ندارید و قادر نیستید به تنهایی از پس همه کارها بربیایید.
خودتان را ببخشید
فارغ
از اینکه امروز چه روزی است، شما همیشه سرتان شلوغ است. مادران شاغل به
دلیل برنامه های کاری فوق العاده شلوغی که دارند غالبا کمتر از سایر مادران
به فرزندان شان توجه می کنند. اگر نمی توانید تمام وقت تان را با خانواده
تان بگذرانید، احساس گناه نکنید. شما کمک خرج و بعضا نان آور خانه هستید پس
اگر نمی توانید انجام هم زمان همه کارها را مدیریت کنید به این معنی نیست
که مادر بدی هستید. به جای اینکه خودتان را سرزنش کنید، به کسی که هستید
افتخار کنید.
بین کار و زندگی شخصی تعادل برقرار کنید
مادر
شاغل بودن به معنی انجام ده ها وظیفه روزانه و مستمر است. پس سعی کنید روش
مناسبی برای ایجاد توازن و تعادل میان کار و زندگی شخصی تان پیدا کنید.
یاد بگیرید زمان تان را به درستی مدیریت کنید به نحوی که بتوانید هم از
عهده وظایف کاری تان برآیید و هم برای وقت گذراندن با فرزند و همسرتان زمان
آزاد داشته باشید.
اگر می خواهید سالم بمانید و مادر خارق العاده ای باشید، پس ایجاد تعادل و موازنه میان زندگی شخصی و کارتان بسیار حیاتی است.
بسیار مشتاق و پر انرژی باشید
زندگی
شما آسان نیست. این بدین معناست که گاهی اوقات بهتر است به جای گریه کردن
بخندید. افکار مثبت به شما کمک می کند با وجود فشارهای سخت و طاقت فرسا
همچنان به مسیرتان ادامه دهید.
خوشبین باشید و بر جنبه روشن زندگی
که به شما قدرت حرکت رو به جلو را می دهد تمرکز کنید. هر زمان احساس می
کنید قادر به کنترل زندگی شلوغ تان نیستید به کودک تان فکر کنید. شما قوی،
باهوش و شجاع هستید. امیدتان را از دست ندهید و به آینده روشن تان مطمئن
باشید.
یک مادر شاغل باید قادر باشد فرزندانش را سرگرم کند
با فرزندتان بازی و کار کنید
هیچکس قهرمان و پیروز متولد نمیشود؛ بلکه قهرمانی حاصل پذیرش و پیروی از عادات صحیح است.پس بیایید قهرمان زندگی خود باشیم :)
ارسطو
معتقد است، ما همان چیزی هستیم که مدام انجام میدهیم. خیلی هم عالی، پس
نقش بازی نمیکنیم، بلکه عادت میکنیم. این اسطورهی یونان باستان دریافته
بود که پیروی از عادات صحیح برای غلبه بر ناملایمات از اهمیت ویژهایی
برخوردار است و موفقیت و قهرمانی در گروی پایداریست. من آموختهام که
هیچکس قهرمان و پیروز متولد نمیشود؛ بلکه قهرمانی حاصل پذیرش و پیروی از
عادات صحیح است.
با الهام از دیگران تصمیم گرفتم تا عادات خودم را
بررسی نمایم. پس دریافتم که در زندگی من، از دید من و حتی به لحاظ معنوی
عادات صحیح چقدر سریع شکل میگیرند و منجر به پیدایش باورهای عمیق
میگردند. در ابتدا این فرایند چندان هم آسان نبود. هرگز درگیر عادات زشتی
از قبیل مواد مخدر، شرابخواری یا سیگار که مضرات آن مشهود است، نشدم زیرا
از سنین کودکی دریافتم که این عادات چه بلایی بر سرم برادرم آورده بودند و
نمیخواستم من هم همان اشتباهات را تکرار کنم. به هیچ وجه ادعا نمیکنم که
من فردی فوقالعاده هستم( البته دستیابی به شهرت و بزرگمنشی مستلزم
فوقالعاده بودن نیست)، اما قطعا عادت زشت کمتری داشتم.
درک اینکه
چه چیزهایی در زندگی شخصیام خوب پیش نمیرود را مدیون زمان و البته
بازخوردهای مداوم هستم و این سفریست به درون که تا روز مرگم از آن باز
نخواهم گشت. در طی این سالها، تلاش نمودم تا عادات صحیح خود را افزایش دهم و
ماحاصل آن نه تنها منجر به تغییری شگرف در زندگیام شد، بلکه مرا از اعماق
وجود راضی نگه میدارد. برخی از این عادات عبارتند از:
ارسطو معتقد است، ما همان چیزی هستیم که مدام انجام میدهیم
همواره سپاسگزار هستم
حتیالامکان در برخورد با دیگران لبخند میزنم
شبها زود میخوابم
بین ۷ تا ۸ ساعت می خوابم
صبحها تختم را مرتب میکنم
منظم هستم
از دیگران و خودم قدردانی میکنم
مادامی که دیگران نیز در سفر به اعماق درون خود هستند، به آنها عشق میورزم
غذای سالم میخورم
ورزش میکنم
عاقلانه خرج و پسانداز میکنم
مدیتیشن میکنم
نتایج اقداماتم را تصور کرده و بالطبع برنامهریزی میکنم
به دیگران احترام میگذارم
برای پیشرفت خودم سرمایهگذاری میکنم
پیش از لحظات مهم حتما خودم را آماده میکنم
با افراد الهامبخش حشر و نشر میکنم
پایداری
در پیروی از عادات صحیح کمی چالشبرانگیز است. گاهی از آنها تخطی میکنم.
بارها سخت تمرین نمودهام تا زندگیام را به نحو احسن اداره نمایم و گاهی،
حالا به هر دلیلی، موفق نشدهام. گاهی پس از تخطی از عادات مثبت، ۳ تا ۴
ماه خود را درگیر مینمودم و در آخر نیز درمییافتم آنچه برایم باقی مانده
خستگی مفرط است. کلید نجات و پایداری در این لحظات، حتی در صورت تخطی و
زیرپا گذاشتن اصولی که به آن پایبند هستید، این است که خود را سرزنش نکنید.
در عوض، دیدگاههای خود مبنی بر اهمیت پیروی از عادات صحیح را در ذهن مرور
کرده و به خودتان متذکر شوید که چرا از ابتدا در صدد پیروی از این عادات
درست بودهاید.
بخش فریبندهی عادات این است که هر یک از آنها(درست
یا غلط)، مادامی که شخصا به آنها توجه میشود، چندان ضروری به نظر
نمیرسند. اما هنگامی که آنها را به عنوان یک مجموعه یا جزئی از یک کل در
نظر میگیرید، به طرز باورنکردنی قدرتمند و مهم میشوند. به همین دلیل
افراد بسیار خویشتندار مورد تحسین واقع میشوند. دلیل این امر ناشی از این
نیست که آنها فوقالعاده متولد شدهاند، نه! بلکه آنها نحوهی بهره جستن از
قدرت عادات صحیح را فراگرفتهاند و آن قدرت را در خلق سبک زندگی خود به
کار میبرند تا در همه حال حامی بهترین ورژن خودشان باشد.
امروزه، موسیقی جزء لاینفک زندگی ما
انسانها شده است. البته علت علاقه بعضی افراد به موسیقی، فرار از شنیدن
صداهایی است که دوست ندارند بشنوند. مسلما همه ما ترجیح میدهیم که داخل
اتوبوس یا مترو با گوش کردن به یک موسیقی دلچسب، به آرامش برسیم و حتی یک
ثانیه هم صدای غرولندهای برخی همشهریان را نشنویم.
حال بیایید به
این مسأله بپردازیم که موسیقی چگونه به ما انگیزه بیشتر میدهد تا از زندگی
لذت ببریم و با انرژی بیشتری کار کنیم. شاید با گوش کردن موسیقی به یاد
خاطرات گذشته خود میافتیم و این تجدید خاطرات برایمان شیرین است و یا شاید
از این طریق انرژی بیشتری میگیریم و با انگیزهتر کار میکنیم و از میزان
استرسهایمان کاسته میشود. مدتی است که دانشمندان و پژوهشگران مشغول
مطالعه در مورد موسیقی و تاثیر فوقالعاده آن بر روح و جسم انسان هستند و
به این نتیجه رسیدهاند که موسیقی انسانها را به حرکت وا میدارد و نقش
مهمی در سلامت و نشاط زندگی دارد.
آنها برای دست یافتن به این نتیجه
از برخی بیماران مبتلا به سرطان خون کمک گرفتند و از آنها خواستند مدتی
خود را با گوش دادن به موسیقی سرگرم کنند و در نهایت دریافتند این بیماران
در لحظات ملاقات با متخصصان سرطان دچار بیشترین استرس بودند و در عوض تمام
اوقاتی که موسیقی گوش میکردهاند، آرامترین لحظات را داشتند. مدیریت
استرس، تنها یکی از مزایای گوش دادن به موسیقی است. مطالعات بسیاری که در
این زمینه انجام شده نشان میدهد که موسیقی نه تنها موجب کاهش استرس
میشود، بلکه اثرات مطلوبی نیز روی سیستم ایمنی بدن دارد.
برای
مثال، افرادی که قبل از عمل جراحی موسیقی گوش میدهند، در دوره درمان خود
درد کمتری حس میکنند. افزون بر این، آن دسته از بیماران سرطانی که تحت
شیمیدرمانی هستند، در صورت گوش دادن به موسیقی، هم احساس راحتی بیشتری
خواهند کرد و هم از میزان تهوع آنها کاسته میشود. گروه دیگری از پژوهشگران
در زمینه موسیقی و تاثیر آن بر التیام زخمها مطالعه کرده و نتیجه
گرفتهاند که موسیقی در این مورد نیز تاثیر قابل توجهی دارد.
افرادی که درد شدید مفاصل دارند، با موسیقی آرام میگیرند. موسیقی حتی روی نوزادان زودرسی که پیش از به پایان رسیدن دوران بارداری مادر متولد میشوند نیز موثر است و سبب رشد بهتر و بیشتر آنها میشود. اثرات مطلوب موسیقی فقط به موارد فوق خلاصه نمیشود. موسیقی در درمان افسردگی، نگرانی، تشویش، فشارخون بالا نیز موثر است.
از آنجایی که ۷۰ درصد وزن بدن را آب تشکیل میدهد، بهترین رسانای صدا و لرزش، خود بدن است. موسیقی حتی روی یخ زدن آب نیز تاثیر دارد. اگر یک ظرف آب را در معرض صدای موسیقی قرار دهید و سپس آن را در فریزر بگذارید، خواهید دید که اشکال منظم و زیبایی به وجود میآید. صداهای ناهنجار، مولکولهای آب را به اشکال نامنظمی درمیآورند. سبک و نوع موسیقی که به آن گوش میدهید مهم نیست؛ چیزی که اهمیت دارد، لذت و آرامشی است که از این راه به دست میآید. بدن هر فرد به یک نوع موسیقی واکنش نشان میدهد. برای رسیدن به هدفی مشخص میتوانید موسیقی خاصی را انتخاب کنید؛ مثلا اگر درصدد انرژی گرفتن و شاد و سرحال شدن هستید، بهتر است به یک موسیقی پرهیجان گوش دهید. وقتی که گوش دادن به موسیقی میتواند تا این اندازه به سلامت جسم و روح ما کمک کند، بدیهی است نواختن یک ساز اثرات بیشتری خواهد داشت.
تایید دو مرحله ای عضویت کاربر چه تفاوتی با تایید یک مرحله ای دارد، البته در این مورد باید مفصل صحبت کرد و امتیازات و برتری های تایید دو مرحله ای را نسبت به تایید یک مرحله ای بیان داشت. اما به طور مختصر، وقتی از تایید دو مرحله ای استفاده میکنید، و به کاربران ایمیل تایید اشتراک در بخش خبرنامه ارسال میکنید، آنها با تایید اشتراک خود، اذعان داشته اند که تمایل دارند خبرنامه های شما را دریافت کنند.
البته در این مورد شما میتوانید با طراحی یک ایمیل بهتر، آنها را دوباره به وبسایت خود بازگردانده و به آنها پاداش دهید، یا اینکه مزیت های خبرنامه را مفصل برایشان در برگه ای در مورد خودتان توضیح دهید.
علی رغم اینکه زمان ارسال ایمیل ها مهم است، اگر از برنامه زمانی در بازاریابی ایمیلی خود استفاده کنید، توانسته اید یک برنامه زمانی در ذهن کاربران نسبت به برند خود ایجاد کنید، که با نزدیک شدن به هربار دوره ارسال ایمیل های شما، کاربران خود منتظر این کار باشند. اما…
همه می گویند بهترین باش، بهترین مادر،
بهترین نقاش، بهترین هنرمند. اما من می خواهم معمولی باشم. یعنی چی،
معمولی! مگه می شه. آره می خواهم معمولی باشم.
«یادم هست، در زمان
کودکی خوب ورزش می کردم. اما بدلیل اینکه نتوانستم با همکلاسیم رقابت کنم و
او از من بهتر بود. آنرا کنار گذاشتم حال بعد از سالها و گذشت زمان فکر می
کنم، کاش ورزش کردن را برای سلامتی و شادابی روح و جسمم ادامه می دادم و
از ورزش کردن لذت می بردم و اعتماد به نفس خودم را افزایش می دادم و می
توانستم این استعدادم را شکوفا می کردم.
حال که به سالهای گذشت فکر
می کنم و به سن سالخوردگی نزدیک تر شده ام، معمولی بودن قابل پذیرش است و
می دانم باید از آنچه خداوند در وجودم گذاشته است، به خوبی استفاده کنم و
شاکر باشم. این تفکر برایم قابل لمس است ولی در گذشته و در سنین پایین تر،
فکر کردن به اینکه معمولی باشم بسیار سخت و شوک آور بود. وقتی دیگران از
این فکر آگاه می شوند، تعجب می کنند چطور می خواهی معمولی باشی! وقتی هم در
فکر رقابت و پیشرفت کردن هستند و ایده ال و قهرمان بودن وسیله برای مهم
بودن است.»
اما گاهی همین ایده ال و کمال گرایی ،
می تواند ذوق و شوق فرد معمولی را از بین ببرد و با این افکار نمی توانیم
بهترین باشیم و خیلی از فعالیتها را انجام نمی دهیم. خودمان را کنار می
کشیم و همیشه خودمان را با «ترین ها» مقایسه می کنیم. «ترین های» که می
تواند کشنده باشد و فرد را بی انگیزه کند.
خودت باش
همانطوری
که هستی، خودت را بپذیر، انسانی که از بودن خوشحال است. از آنچه دارد و
ندارد، قوت ها و ضعف هایش را می داند.می تواند رشد کند و زندگی کردن را حس
کند تا براساس قانون طبیعت تلاش، امید، استواری را همراه قدم های خود کند و
به اطرافیان خود محبت کند، وظیفه انسانی خود را در حد فهم و شعور خود
انجام دهد. پس اینها شجاعت است نه حماقت!
معمولی باش اما باش!
معمولی
بودن و از آنچه داری رضایت داشته باشی، شجاعت می خواهد. آن زمان است که
معنای اینکه از زندگی لذت ببر و حال را دریاب که در اینصورت بودن و رشد
معنا پیدا می کند. به نوعی می توان گفت، دیگر نیاز به این همه تظاهر،
رقابتهای بی مورد، مقایسه کردنهای زجر دهنده از بین می رود. در این حالت از
اینکه دیگران را بخاطر معمولی بودن تحقیر و سرزنش کنی، اجتناب می کنی زیرا
می دانی او نیز انسانی است که حق لذت بردن از زندگی ش را با تمام ضعف ها و
توانمندهایش دارد. او هم می تواند بخاطر ضعف هایش اشتباه کند و بخاطر
توانایی هایش خوشحال شود. گاهی ناراحت و خشمگین و گاهی آرامش داشته باشد.
خودت را بپذیر
- زمانی را به فکر کردن در مورد توانمندیها و نقاط ضعف خود اختصاص دهید.
- به ناراحتی ها و شادی های خود توجه
کنید و بدانید چه تاثیراتی بر شخصیت تان دارد از برخورد هیجانی با مسائل
مختلف بپرهیزید و آرامش خود را حفظ کنید. همیشه و در همه موقعیتها سعی کنید
کنترل هیجانات داشته باشید و در این راستا تلاش لازم را انجام دهید.
- دیدگاه فلسفی خود را درباره وجود
انسان گسترش دهید. دیدگاه فلسفی درباره معنویت و فلسفه وجودی کمک می کند
تا در برخورد با مسائل مختلف خردمندانه رفتار کنید.
- به فعالیت و رفتارهای انسان
دوستانه و خیرخواهانه نسب به دیگران توجه کنید، چنین رفتارهای قلب شما را
رئوف می کند و از ناراحتی ها و کینه ها دور می کند و شادمانی را برای
زندگی شما به ارمغان می آورد.
- به خدا توکل کنید. توکل به خدا قلب و
روج شما را آرام می کند و می داند از یک پشتیبانه محکمی برخوردار هستید.
دل خود را با نام او آرام کنید. " آلا به ذکر الله تطمئن القلوب" ( 1)
منبع:تبیاناعتماد به نفس، اعتماد به خود است. خودتان
را چقدر می شناسید و چقدر به این «خود» اعتماد دارید؟ چقدر برای تان محترم
است و دوستش دارید؟ می بینید؟ «همه چیز به خودتان برمی گردد.» این لحن
روانشناسانه و گاهی ناخواشیند جملات، برای خیلی از ما آشناست؛ همانجا که
معلوم می شود همه چیز تقصیر خودمان و در دست خودمان است؛ حتی نداشتن اعتماد
به نفس!
راه های افزایش اعتماد به نفس
آرام سازی
اگراعتماد
به نفس ندارید، ناراحت و عصبی هستید، ابتدا فکر کردن را کنار بگذارید، سپس
بکوشید با ورزش، آرام سازی، نماز و نیایش به آرامش برسید.
شناخت عمیق و درستی از خود داشته باشید
شناخت عمیق و درستی از خودتان داشته باشید
چون پی بردن به توانایی های بزرگ و پنهان خودتان یکی از راه های مهم و
موثر افزایش اعتماد به نفس است؛ بنابراین ذره بین به دست بگیرید و کوچکترین
استعدادهای خود را کشف کرده و جدی بگیرید. از طرف دیگر حواستان به تعریف
هایی که دوستان تان از شما ارائه می دهند باشد، شاید لازم باشد خیلی هایشان
را باور کنید. خیلی وقت ها با توجه به چیزی که در موردتان می گویند می
توانید به بخش های پنهان وجود خود پی ببرید و آنها را جدی بگیرید.
نقاط ضعف خود را بشناسید
مرحله دوم این است که نقاط ضعف خود را شناخته، برای رفع آنها اقدام کنید و در صورتی که این کار عملی نیست، با آنها کنار بیایید یا از راه های ممکن آنها را جبران کنید؛ مثلا اگر ناتوانی و محدودیت های جسمی یا مادرزادی وراثتی دارید از طریق افزایش توانایی های علمی یا هنری خود این نقص را جبران کنید.
کارهایی را که به خوبی انجام داده اید به یاد آورید
شاید
انجام این امر در ابتدا مشکل باشد. ولی پس از مدتی با به یاد آوردن موفقیت
کوچک اعتماد به نفس تان افزایش می یابد . شاید بگویید" من هرگز موفق نشده
ام یا کار مهمی انجام نداده ام." نیازی نیست قله اورست را فتح کنید. انجام
رویدادهای روزمره نیز نوعی موفقیت است. برای مثال گرفتن گواهینامه ( با
وجود اضطراب)، قبول شدن در امتحان( با درس خواندن زیاد) عضویت در تیم
ورزشی، لاغر شدن، پس انداز کردن برای خرید دوچرخه، کمک به دیگران و صدقه
دادن.
کاری را که در آن ماهر هستید، انجام دهید
کاری
را که در آن ماهر هستید، انجام دهید تا احساس لیاقت و موفقیت کنید، هر کس
در رشته ها و کارهایی بیشتر موفق است؛ یکی در آشپزی، یکی خیاطی، دیگری هم
در کوهنوردی و ... نوع کاری که در آن مهارت دارید مهم نیست، بلکه میزان
رضایتی که از خودتان بابت انجام دادنش دارید مهم است. همان وقت که به
خودتان دست مریزاد می گویید، اعتماد به نفس تان جان می گیرد.
پی بردن به توانایی های خود یکی از راه های مهم و موثر افزایش اعتماد به نفس است
به خود اطمینان دهید که شما هم می توانید اشتباه کنید
اگر
احساس بدی نسبت به خود دارید، به خود تذکر دهید که شما هم می توانید
اشتباه کنید. احساسات تان بر افکار و رفتار شما تأثیر می گذارد، وقتی احساس
بدی نسبت به خود دارید، فقط خاطرات بد را به یاد می آورید و نسبت به خود
بدبین می شوید. همیشه به خود یادآور شوید که شما هم می توانید اشتباه کنید
از کسانی که شما را تحقیر می کنند و باور ندارند، دوری کنید
از کسانی که شما را تحقیر می کنند و باور ندارند، دوری کنید. توصیه ساده ای است اما جواب می دهد.
در زندگی هیچ گاه لجباز نباشید
در
زندگی هیچ گاه لجباز نباشید اما در حد یک دنده ترین آدم ها، هیچ جوره زیر
بار ناامیدی نروید، همیشه امیدوار باشید که ناامیدی خودش اعتماد به نفس را
در حد زیادی فلج می کند.
از مقایسه کردن خود با دیگران جدا بپرهیزید
هر
چند همه مان به این کار بد عادت داریم اما اگر اعتماد به نفس بالا می
خواهید از مقایسه کردن خود با دیگران جدا بپرهیزید و تنها خود را با گذشته
های خودتان مقایسه کنید. اگر رو به رشد و پیشرفت و در حال حرکت هستید، خوب
است و دلیلی ندارد غصه عقب ماندگی از فامیل یا دوستان را بخورید.
آیه یأس درونی نخوانید
آیه
یأس درونی نخوانید. یعنی به خودتان شکست و ناتوانی را تلقین نکنید. اگر
کسی هم بود که از این اخلاق های بد داشت، تحت تاثیرش قرار نگیرید چون در
نتیجه این افکار، حس باورپذیری تان نسبت به خودتان کم می شود و سطح خود و
توانایی های تان را پایین می آورید.
حرکات آدم هایی که اعتماد به نفس بالا دارند را انجام دهید
تحقیقات
نشان می دهد که انجام تقلیدی حرکات آدم هایی که اعتماد به نفس بالا دارند،
ترشح هورمون های تستوسترون که مربوط به افزایش قدرت هستند را بالا می برد و
خلاصه تغییرات هورمونی پیچیده ای رخ می دهد. بنابراین موقع ایستادن با
شانه های رو به عقب و صاف بایستید. بلند صحبت کنید و با اعتماد به نفس
رفتار کنید. با تقلید این رفتار، دیگران هم شما را جدی تر می گیرند.
به سلامت و ظاهرتان برسید
پروفسور
«کارن پاین» از دانشگاه هرتفوردشایر می گوید: «لباس های خاص در شرایط
مختلف می تواند به افرادی که آن را به تن دارند، اعتماد به نفس بیشتری
بدهد. او در کتابی که با همین موضوع منتشر کرده، مدعی است که لباس بر
فرآیندهای ذهنی یک شخص تاثیرگذار است و بیش از طرف مقابل، احساسات خود فرد
را تغییر می دهد. پس خوب بپوشید، به سلامت و ظاهرتان برسید و قهرمان زندگی
خودتان باشید.
کارهای معوقه را انجام دهید
کارهای معوقه را انجام دهید. هر کاری را که مستلزم تصمیم گیری است انجام دهید، برای مثال تلفن کردن به دوست، نظافت منزل ، تعمیر ماشین.
منتظر دیگران نباشید تا به شما لبخند
بزنند. شما به آنها نشان دهید چگونه این کار را انجام دهند. در مقابل
دیگران گارد نگیرید.شاد بودن و لبخند زدن در زندگی احتیاجی به مهارت و وقت
ندارد. کافی است از این چند راه ساده استفاده کنید.
به اطرافیان، لبخند بزنید
منتظر
دیگران نباشید تا به شما لبخند بزنند. شما به آنها نشان دهید چگونه این
کار را انجام دهند. در مقابل دیگران گارد نگیرید. با اطرافیان خود راحت
باشید. از آنها تعریف کنید. از عکسالعمل آنها نترسید. خودتان باشید و به
آنها فرصت دهید با شما ارتباط برقرار کنند. هر چه شما بیشتر به دیگران
لبخند بزنید، آنها نیز بیشتر به شما لبخند خواهند زد. زندگی در شرایطی که
همه اطرافیانتان با شما برخوردی خوب دارند و به شما روی خوش نشان میدهند
بسیار لذت بخشتر است.
فرض کنید امروز یک روز بسیار عالی است
چنین
فرض کنید و مطمئن باشید که همینطور هم خواهد شد. تحقیقات نشان میدهند
که هر چند که ما تصور میکنیم آنطور که فکر میکنیم رفتار میکنیم، اما
در اکثر موارد عکس این موضوع صادق است؛ یعنی رفتار ما بر فکرمان تاثیر
میگذارد. داشتن رفتاری خوب منجر به افکار خوب و اتفاقات خوب میشود.
روی نکات مثبت زندگی خود تمرکز کنید
از
تمام وجوه مثبت زندگی خود لذت ببرید و آنها را نادیده نگیرید. همه افراد
در زندگی خود نقاط مثبت و امتیازاتی دارند که خیلی اوقات نسبت به آنها بی
توجه هستند.
از تواناییهای شخصی خود برای انجام کارها استفاده کنیدهر شخصی توانایی خاص و منحصر به فردی دارد.
همه
ما استعدادهایی داریم که ممکن است شخص دیگری نداشته باشد. شادی و نشاط
متعلق به افرادی است که از این استعدادها و تواناییهای خود استفاده
میکنند و با کمک آنها کارهای گوناگونی انجام میدهند. انجام و کامل کردن
کارها حس غرور و نشاط به افراد میدهد.
از قوه تخیل خود استفاده کنید
مثلا
در میوه فروشی کودکی با در دست داشتن یک موز و استفاده از قوه تخیل خود در
حال لذت بردن از زندگی خود است. او تصور میکند موزی که در دست اوست یک
کشتی جنگی است و باید از دشمنان اطراف فرار کند.
بهترین راهکاری که وجود دارد این است
که دوباره قوه تخیل خود را فعال کنیم. لازم نیست تصور کنید یک موز کشتی
جنگی است - هر چند که چنین تصوری هم جالب خواهد بود – اما از قوه تخیل خود
برای فکر کردن به چیزهایی استفاده کنید که شما را شاد میکند.
خلق کردن فرآیندی است که لذت بسیاری در آن است
چیزی خلق کنید
افراد مثبت اندیش همیشه رفتار چشمگیری
دارند، اما انرژی منفی تقریبا همه جا وجود دارد. افرادی هستند که دائما در
مورد زندگی گله و شکایت می کنند، رفتارهای بدی از خود نشان می دهند و با حس
منفی، ممکن است شما را از پای در بیاورند. انرژی ای که این افراد منتشر می
کنند روی افکار و اعمال شما اثر نامطلوبی می گذارد؛ پس اگر به دنبال
موفقیت بیشتر هستید دوری از منابع انرژی منفی برای شما اجباری است.
انرژی
منفی می تواند به راحتی روی هرکسی اثر بگذارد و استثنای این قضیه تنها
کسانی هستند که مقابله با این اثرات را یادگرفته اند.این 14 راه به شما
نشان خواهدداد چگونه افراد مثبت، با انرژی منفی مقابله می کنند تا به سوی
موفقیت گام های مطمئن تر و راحت تری بردارند. شما هم می توانید این راه
کارها را در زندگی تان به کار بگیرید تا موفقیت را لمس کنید.
با این 14 راه از انرژی های منفی دور می شوند
1- شادی را در وجودشان خلق می کنند
افراد
شاد، مبنای شادی های شان را انگیزه های بیرونی قرار نمی دهند. آن ها این
موضوع را به خوبی درک می کنند که اگر یک بار انگیزه های بیرونی، از بین
برود حال خوب آن ها نیز خراب خواهدشد. پس به دنبال منابع درونی انرژی مثبت
هستند و روی تمرکز ذهن خود کار می کنند.
2- مثبت نگری را تمرین می کنند
اعمال
شما تحت تاثیر افکار شما هستند، بنابراین اگر منفی نگر باشید، آینده روشنی
پیش روی تان وجود نخواهد داشت. افراد مثبت نگر به بهانه هایی که به ذهن
شان خطور می کنند، اعتقادی ندارند. آن ها از طریق مثبت نگری و پیدا کردن
وجه مثبتی از هر مشکل، از این مطمئن می شوند که از نظر ذهنی آماده کسب
موفقیت هستند.
3- به دنبال دلایلی برای خودباوری هستند
هرگز
اجازه ندهید افکار منفی شما را اذیت کند. شاید افراد به دنبال این باشند
که از هر طریقی به شما آسیب برسانند، اما تا زمانی که شما خودتان را باور
دارید این خودباوری از هر چیزی برای شما مهم تر و اثرگذارتر خواهد بود. حتی
زمانی که شما کاملا احساس ناتوانی و بی ارزش بودن می کنید، دلایل زیادی
وجود دارد که خودتان را باور کنید. افکار منفی اکثر اوقات وجود دارند و به
عنوان مانعی بر سر راه موفقیت های شما خواهند بود.
4- رابطه شان را با افراد منفی نگر قطع می کنند
شما
به شدت تحت تاثیر محیط اطراف خود هستید. اگر وقت تان را صرف حضور در کنار
افراد مثبت کنید، به احتمال زیاد این مثبت بودن به شما نیز سرایت خواهد
کرد. از سوی دیگر اگر شما بیش از حد در کنار افرادی قرار بگیرید که مدام در
حال گله و شکایت هستند، به سختی قادر خواهید بود افکار منفی را از ذهن خود
دور کنید.
5- به طور منظم تمرین می کنند
ورزش
و تمرین های مرتبط با آمادگی بدنی، توام با ترشح هورمون اندورفین است که
مسئول ایجاد «احساس خوب» در انسان است. اگر بدن خود را به این کار عادت
دهید، نتیجه اش کاهش استرس و افزایش شادی شما خواهدبود. در مقابل، اگر به
نیازهای بدن تان توجه نکنید، عواقب بدی در انتظار شما خواهد بود.
6- زمانی را در طبیعت می گذرانند
بودن
در طبیعت، ذهن تان را پاک و بدن تان را آرام می کند. افراد مثبت، زمانی از
روز را در طبیعت می گذراند و به تحسین زیبایی های این جهان می پردازند.
این یک راه بسیار موثر برای جریان داشتن انرژی جدید در شما خواهدبود.
7- از خرج های اضافی دوری می کنند
امروزه
حراجی ها به عامل برای پرت کردن تمرکز شما تبدیل شده اند، با این بهانه که
خرید را برای شما آسان می کنند. هرچند، زیاد خرید کردن ممکن است احساس
خوبی در شما ایجاد کند، اما در یک بازه طولانی مدت، این کار یک رفتار
ناسالم است که انسان های مثبت از آن به هر قیمتی دوری می کنند. آن ها ترجیح
می دهند وقت و هزینه خود را برای کشفیات جدید در جهان و خلق خاطراتی بسیار
بزرگ صرف کنند.
8- شکست را می پذیرند
افراد
مثبت شکست را می پذیرند چرا که متوجه شده اند این تنها راه برای یادگرفتن و
رشد کردن است. آن ها زمانی که از جایگاه خود سقوط می کنند برای بالا رفتن و
به دست آوردن دوباره جایگاه رفیع خود، به جای تسلیم شدن، سخت کار می کنند.
حتی اگر یک شکست، احساساتی منفی برای آن ها به همراه آورد، این را به خوبی
درک می کنند که این امور گذرا خواهدبود و به سرعت محو خواهدشد. آن ها برای
سرعت بخشیدن به این روند، افکار مثبت را پرورش می دهند.
9- کاملا مسئولیت پذیر هستند
افراد
مثبت نگر همواره مسئولیت آنچه را در زندگی شان اتفاق افتاده است، خود بر
عهده می گیرند. این اتفاق پیروزی یا شکست باشد، همواره اثری از افکار و
اعمال خود آنها تلقی می شود. یک فرد مثبت نگر هرگز عوامل خارجی را مقصر نمی
داند و روی موارد قابل دسترسی تمرکز می کند که بتواند شرایط را بهبود
بخشد. با انجام این کار او به جای اینکه به خاطر عوامل خارجی که خارج از
کنترل اوست، ناامیدانه رفتار کند، مدام به دنبال پیشرفت و کسب تجارب جدید
خواهدبود.
10- یاد می گیرند افکارشان را کنترل کنند
ذهن
آدمی به راحتی می تواند در اثر عوامل خارجی تمرکز خود را از دست بدهد.
افراد مثبت نگر می دانند اگر افکار خود را کنترل نکنند، کنترل اعمال و
رفتارشان را نیز از دست می دهند؛ به همین دلیل آن ها به دنبال آموختن و
تمرین روش های کنترل ذهن هستند.
11- زمانی را برای آسودگی خاطر اختصاص می دهند
افراد
مثبت نگر به خوبی درک می کنند که گاهی اوقات نیاز دارند به جای تلاش برای
عالی بودن، آهسته تر به جلو حرکت کنند و اهداف و جاه طلبی های خود را کاهش
دهند. آن ها با این کار از صرف انرژی ای که منجر به ایجاد انرژی منفی می
شود، جلوگیری می کنند. به طور خلاصه باید گفت این افراد برای حرکت بیشتر در
زوی بعد، امروز یک گام به عقب بر می دارند.
12- بر این باورند که همیشه راهی وجود دارد
گاهی
اوقات زندگی ناامیدانه و سخت به نظر می رسد. در این لحظات شما به توانایی
های خودتان برای حل آن مشکل شک می کنید. حقیقت این است که همیشه یک راه
برای غلبه بر مشکلات وجود دارد و افراد مثبت نگر این فکر را دائما در ذهن
خود نگه می دارند حتی اگر مشکلات به اوج خود برسد، آن ها بر این باورند که
می توانند آن را حل کنند و قادر خواهند بود به اوج بازگردند و حتی بیشتر از
قبل اوج بگیرند.
13- می دانند چه زمانی باید «نه» بگویند
گفتن
«نه» و یا «بله» بلافاصله بعد از یک درخواست، امری بسیار بی ارزش است.
برخلاف تصور رایج، این دو کلمه قدرت بسیار زیادی دارند و چگونگی استفاده از
آن ها، تعیین می کند در زندگی شما چه اتفاق بیفتد. افراد مثبت نگر به جای
خشنودی دیگران بر اولویت های خودشان تمرکز می کنند. به همین دلیل آن ها به
خوبی می دانند بسیاری از امور هستند که نیازی به بله گفتن به آن ها ندارند.
14- تایید هر کسی برایشان مهم نیست
اگر
اجازه دهید نظرات منفی دیگران شما را فلج کند، به سختی احساسی خوب و حالتی
شاد خواهید داشت. بسیاری از مردم از بی اعتباری و مورد انتقاد قرار گرفتن
می ترسند. افراد مثبت گر فکر کرده و اقدامی حتی معکوس نسبت به بقیه مردم را
انجام می دهند. آن ها از منتقدان به عنوان یک شاخص معتبر و خوب استفاده می
کنند. در حقیقت امور زیادی در فکر شما برای حرکت به سوی موفقیت و جود دارد
که نیازی به تایید دیگران برای انجام آن ها ندارید.
منبع:ماهنامه همشهری تندرستیاضطراب مانند نمک غذاست، یعنی مقداری از آن برای بهتر شدن غذا لازم است، اما زیاد شدن آن میتواند غذا را خراب و طعم آن را شور کند.
احمدیقلعه
رییس نظام روانشناسی و مشاوره ، اظهار کرد: رابطه اضطراب با سلامت و
کارایی فرد یک رابطه خطی نیست. یعنی افراد باید حدی از اضطراب را داشته
باشند تا کارایی خوبی داشته و زندگیشان روی روال منظم باشد، اما اگر این
میزان بیشتر از حد نرمال شود کارایی فرد را مختل کرده و بازدهی او را پایین
میآورد.
اضطراب مانند نمک غذاست، یعنی مقداری از آن برای بهتر شدن
غذا لازم است، اما زیاد شدن آن میتواند غذا را خراب و طعم آن را شور کند.
در واقع میتوان گفت اضطراب تا حدی مفید است و افرادی که هیچ اضطرابی
ندارند، راحت در خانه میخوابند و هیچ کاری انجام نمیدهند. اما افرادی که
در زندگی فعال هستند و احساس مسئولیت میکنند همیشه تا حدودی اضطراب در
مقابل کارهای خود دارند و در واقع همین اظطراب مثبت، شخص را به فعالیت و
کار وادار میکند.
اضطراب در چه حدی مفید است؟
تشخیص
اینکه اضطراب ما در چه حدی است و اینکه آیا این اضطراب مفید است یا آثار
منفی روی کارمان دارد، گاهی مشکل است. برای تشخیص بین این دو حالت بهترین
کار این است که دقت کنیم و ببینیم به واسطه اضطرابی که داریم کار و
مسئولیتمان را خوب انجام میدهیم یا برعکس آن صدق میکند؛ چراکه اگر
اضطرابمان بیش از اندازه شده و منجر به سلب آسایش دائمی ما شود، دیگر مفید
نیست.
برخی افراد همیشه در کارهایشان اضطراب دارند و همین اضطراب
هم موجب پیشرفت کاریشان می شود. این افراد کمالگرا هستند و معمولا از خود
انتظار بالایی دارند و به سادگی احساس رضایت نمیکنند. به همین دلیل همیشه
تا حدی استرس و تنش دارند؛ در حالی که باید از انتظاراتشان کم کنند یا
اینکه افکار مزاحم اضطرابآور را از ذهن خود بیرون کنند؛ چراکه مدام در
آینده زندگی کرده و آن را بد و وحشتناک تصور میکنند.
روش های مقابله با اضطراب
هرکسی
به روشی با اضطرابهای خود مقابله میکند. برخی ترجیح میدهند از کنار آن
رد شوند، برخی هم از آن فرار میکنند و عدهای نیز ترجیح میدهند با
اضطرابهایشان رو در رو شده و با آن مقابله کنند؛ در واقع فرار و اجتناب از
موقعیتهای اضطرابزا نه تنها درمانکننده نیست، بلکه ممکن است آن را
تشدید کند.
مواجه شدن با عامل اضطراب آور
مواجه
شدن با عامل اضطرابآور آنقدرها هم ترسناک نیست، استرس نیز معمولا در دو
معنی به کار میرود. یک زمان بهعنوان عامل ایجادکننده و محرک اضطراب و
گاهی به معنای خود اضطراب مستعمل میشود. در واقع یکی از علایم استرس همان
حالتهای اضطرابی است که ممکن است فرد را از حالت تعادل خارج کند.
اضطراب
زمانی بروز میکند که شرایط استرسزا در زندگی فرد بیش از حد طول بکشد یا
به شکل مکرر رخ دهد. در این حالت دستگاه عصبی فرد نمیتواند به مرحله
مقاومت پایان بخشد، در نتیجه بدن فرسوده و در برابر بیماریهای جسمی و
روانی (مانند اضطراب) آسیبپذیر میشود.
ما به طور معمول آنقدر دقت صرف فکر کردن
به مشکلات و ناامیدیهایمان میکنیم که دیگر فرصتی برای تمرکز کافی روی
موفقیتهایمان در زندگی باقی نمیماند.
تمرکز بر راههای رسیدن به
موفقیت، امتیازات فراوانی را برای ما در پی خواهد داشت. این تمرکز، انرژی
مثبتتان را افزایش داده و شما را برای مقابله با چالشی جدید آمده و مهیا
میسازد. شما در این ارتباط با توانمندیهای منحصر به فرد خود و همکاری و
مشارکت هر چه بیشتر آشنا خواهید شد. توجه داشته باشید تجربیاتی که در این
ارتباط کسب کردهاید شما را در تداوم هوشمندانه انجام هر چه بیشتر و بهتر
کارهای خود یاری میدهد. در همین حین که به موفقیت میاندیشید، جنبههای
مختلف زندگیتان را نیز تجزیه و تحلیل کنید.
ارتباطاتتان را بررسی
نمایید. چه جنبههایی را در درون خود رشد و گسترش دادهاید؟ چه ارتباطات
دوستانهای داشتهاید؟ کدام ارتباط بیشترین لذت را برای شما در پی داشت؟ در
لحظات سخت و دشوار زندگی، چگونه از علاقهمندیهای خود دفاع و حمایت
کردید؟ چه برداشت و شناختی از خصیصههای منحصر به فرد دیگران دارید؟
زندگی
معنویتان را بررسی کنید سال گذشته چقدر و چطور از لحاظ معنوی رشد پیدا
کردید؟ به چه وجوه و جنبههایی دست یافتند؟ از چه طرق با توانمندیهای
روزافزون خود ارتباط برقرار کردید؟ چه تمرینات معنویای در سال گذشته صورت
دادید؟ چقدر در کشف حقایق پشت پرده معنوی خود موفق عمل کردید؟
به
زندگی مادی خود بپردازید. امسال چه گامهایی در جهت ایجاد یک امنیت مالی و
اقتصادی در زندگی برداشتید؟ برای رسیدن به استقلال مالیتان به چه
موفقیتهایی نایل شدید؟ چگونه و به چه طریق، پولتان را صرفهجویی،
سرمایهگذاری و یا مصرف کردید؟ امسال در مورد ارتباط با مسایل مالی به چه
نتایجی رسیدید؟
شرایط فیزیکی، اجتماع و اطرافیان را کنترل کنید.
امسال در شرایط جسمی خود چه بهبودهایی پدید آوردید؟ آیا احساس آرامش خانگی
بیشتری داشتید؟ برای ارتباطات مناسبترتان در اجتماع چه کردید؟ چه نکتههای
تازهای در مورد ارتباط با جامعه و محیط اطرافتان آموختید؟ وضع سلامتیتان
را بررسی کنید. چه گامهایی برای سلامتی هر چه بیشتر خود در سال جاری
برداشتید؟ چه عادات بهداشتی جدیدی به کار گرفتید؟ توانستید چه کمکهایی
برای افزایش عادات بهداشتی بیشتر در سال جاری به خود کنید؟ آیا استرسها و
فشارهایتان را به درستی کنترل و مدیریت کردید؟ تفریح و سرگرمیتان را چک
کنید. در سال جاری، چه فعالیتهایی بیشترین لذت را برای شما در پی داشت؟ چه
مهارتهای تازهای حاصل کردید؟ آیا ساختار زندگیتان به گونهای بوده که
زمان کافی برای استراحت و تفریح داشته باشید؟ چه درسهایی از نقطهنظر
سرگرمی آموختید؟
شرایط کارتان را بررسی کنید. چه موفقیتهایی در سال
گذشته حاصل کردید؟ چگونه خودتان را در ارتباط با کارتان به چالش کشیدید؟
چه مهارتهای جدیدی کسب کردید؟ چگونه ارزشهایتان را در راستا و در حین
کارتان بروز دادید؟
حال که موفقیتتان را در تمامی جنبههای زندگی
بررسی کردید، روی این نکته تمرکز و فکر کنید که در مورد شرایط زندگیتان چه
آموختهاید. ببینید که چطور میتوان این درسها را در آینده به کار بست.
شاید جنبههایی در زندگیتان وجود داشته باشد که کمتر روی آنها تمرکز
کردهاید. شاید بخواهید در آینده تمرکز بیشتری روی این حوزهها داشته
باشید. حال با این تفاسیر آیا دوست دارید در زندگی موفقتر باشید و زمان
بیشتری را برای رسیدن به آن داشته باشید؟ توصیه میکنم استراتژی موثر و
شخصیتان را برای نیل به موفقیت در زندگی توسعه و گسترش دهید.
منبع:مجله موفقیت
جالب است بدانید که مواد غذایی تند تاثیر
فوق العاده ای در مقابله با حالات افسردگی دارند. کاپسائیسین مهم ترین ماده
فعال در آنهاست که تولید آندروفین را تحریک می کند و وضعیت روحیه را بهبود
می بخشد.
افسردگی یکی از اختلالات روحی است که میلیون ها نفر در
سراسر دنیا گرفتار آن هستند که ریتم زندگی مدرن، استرس و ناهماهنگی های
هورمونی به ویژه در خانم ها مهم ترین علل این مشکل محسوب می شوند. هر کدام
از ما ممکن است نوعی از مشکلات روحی را تجربه کرده باشیم که اگر به درستی
مدیریت نشود می تواند کیفیت زندگی را تا حد بالایی تحت تاثیر قرار دهد.
وضعیت
بد روحیه، غم شدید و عدم انگیزه در مورد امور مهم زندگی علائم نشان دهنده
این مشکل هستند. با این حال، معمولا چنین حالاتی به تدریج پیشرفت می کنند
تا به سمت بیماری جدی افسردگی برود که در این حالت درمان مشکل خواهد بود.
ارتباط
با افراد شاد و خوش اخلاق، نگرش مطلوب به زندگی و گنجاندن ریز مغذی های
اساسی در برنامه غذایی اولین اقدامات مؤثر در مقابله با این بیماری است.
بعضی از خوراکی ها به دلیل ترکیب شیمیایی خاص، تاثیرات مثبتی بر مغز و به
خصوص عملکردهایی دارند که تولید هورمون های حفظ وضعیت هیجانی را کنترل می
کنند.
شیره نیشکر
این
خوراکی مایع که از نیشکر به دست می آید حاوی مولکولی به نام اوریدین است
که بر سیستم عصبی مرکزی و تعداد ناقل های عصبی تاثیر می گذارد و هدف آن
کاهش علائم افسردگی خواهد بود. البته این خوراکی چندان در دسترس نیست.
همچنین به دلیل مقدار زیاد شکر برای افراد مبتلا به دیابت و چاقی توصیه نمی
شود.
دارچین
دارچین
ادویه معطر و بی نظیری است که در تهیه انواع غذاها و دسرها جایگاه خاصی
دارد می تواند با تنظیم سطح قند خون، با افسردگی مقابله کند. بسیاری از
مردم نمی دانند که کاهش قند خون به طور جدی وضعیت روحیه را تغییر می دهد.
موز
طعم
شیرین این میوه خوشمزه هم برای کودکان و هم برای بزرگسالان دلچسب است. مهم
ترین خاصیت موز مقدار بالای منیزیوم و پتاسیم است که این دو ماده معدنی
ترشح کورتیزول که هورمون استرس است را کاهش می دهند.
جو دوسر سبوس دار
این
ماده غذایی منبع طبیعی ویتامین های گروه B و فیبرهاست که فرایند هضم را
تسهیل کرده و سطح قند خون را متعادل می کند که مانع از افزایش ناگهانی قند
خون که معمولا عامل حالات تندخویی و تحریک پذیری است می شود. به علاوه، جو
دوسر منبع طبیعی تریپتوفان است که این اسید آمینه برای تولید سروتونین
ضروری خواهد بود. سروتونین ناقل عصبی در رفع حالات افسردگی محسوب می شود.
ماهیهای دریایی برای مقابله با افسردگی توصیه می شوند
ماهی های دریایی
انواع
ماهی های دریایی منبع اسیدهای چرب ضروری و پروتئین هایی هستند که علاوه بر
کنترل وزن به حفظ سلامت سیستم قلبی عروقی نیز کمک می کنند. این ماهی ها
همچنین برای مقابله با افسردگی نیز توصیه می شوند زیرا کمبود نوعی از
اسیدهای چرب موجود در آنها موجب تشدید علائم افسردگی می شود. این چربی ها
که به طور طبیعی در بدن ساخته نمی شوند می تواند در کاهش علائم اضطراب،
اختلالات خواب و ناراحتی عمیق مؤثر باشد. از جمله این ماهی ها می توان به
ماهی آزاد، تن، ساردین و ماکرو اشاره کرد.
شکلات تیره
شکلات
تیره که حداقل 65% کاکائو دارد یکی از بهترین خوراکی ها برای درمان
افسردگی است. ترکیبات آنتی اکسیدانی آن در کنار مقدار بالای سلنیوم در
تقویت حافظه، پیشگیری از پیری زودرس و بهبود روحیه مؤثر است. خوردن روزانه
32 گرم شکلات سطح کورتیزول را تا حد زیادی کاهش می دهد.
میوه های خشک
میوه
های خشک منبع گیاهی امگا 3 هستند که این ریز مغذی های اساسی در مقابله با
افسردگی و همچنین کاهش کلسترول و ناراحتی های قلبی عروقی نقش بسیار مثبتی
دارند. یک مشت کم گردو یا بادام در طول روز برای بهره مندی از خواص این
خوراکی ها کافی است.
فلفل
ادویه
ها حاوی ترکیبی به نام کاپسائیسین هستند که محافظ قوی برای کاهش علائم
افسردگی است زیرا این ماده فعال توانایی تحریک تولید آندروفین دارد که
هورمون خوش اخلاقی محسوب می شود. انواع فلفل حاوی این ترکیب هستند.
سبزیجات سبز
سبزیجات
سبز منبع غنی از ویتامین ها، مواد معدنی و ترکیبات آنتی اکسیدانی هستند که
تاثیر مثبتی بر سیستم عصبی مرکزی و مغز دارند. به دلیل وجود ویتامین های
گروه B، C و اسید فولیک این خوراکی ها می توانند استرس را کاهش دهند و با
افسردگی و دیگر اختلالات روحی مقابله کنند.
منبع: قدس آنلاین/سلامت نیوز
عاقلترین، دوستداشتنیترین و باتجربه
ترین آدمهایی که تابحال با آنها برخورد داشتهاید احتمالاً کسانی هستند که
بدبختی، شکست، دلشکستگی بخاطر از دست دادن کسی که دوستش داشتهاند را
تجربه کردهاند و از میان ناامیدی، راه خود را پیدا کردهاند. این افراد
فراز و نشیبهای زیادی را در زندگیشان دیدهاند و درک و حساسیتی نسبت به
زندگی پیدا کردهاند که آنها را سرشار از محبت، درک و خردی عالی کرده است.
آدمهایی مثل این به دنیا نمیآیند، آنها به مرور زمان و در طول زندگی خود
اینطوری میشوند.
ما طی ده سال گذشته با هزاران نفر از آدمهای
فوقالعاده این چنینی کار کردهایم، چه به صورت آنلاین و چه حضوری. در
بسیاری از موارد آنها با احساس سردرگمی و یکنواختی، ناآگاه از درخشندگی
خودشان و این واقعیت که چالشها و مشکلاتشان در زندگی آنها را قویتر کرده
است، پیش ما میآیند.
اگر بخواهیم حقیقت را بگوییم، وقتی شرایط
زندگی سخت میشود و با مشکلات متعددی در زندگی روبهرو میشوید، می توانید
اجازه دهید آن شرایط شما را توصیف کند، ویرانتان کند و یا قویترتان کند.
انتخاب با خودتان است.
در مقاله امروز، میخواهیم به شما چند واقعیت
مهم که به سادگی فراموشمان میشود را یادآور شویم. این واقعیتها کمکتان
میکند عاقلانهتر انتخاب کنید و در شرایط سخت هم قویتر شوید.
۱. درد بخشی از زندگی و عشق است و به رشد شما کمک میکند.
خیلی
از ما از خودمان میترسیم، از حقیقت خودمان و از احساساتمان. درمورد عالی
بودن زندگی و عشق حرف میزنیم ولی هر روز خودمان را از هر دو آنها پنهان
میکنیم. خودمان را از حقیقیترین احساساتمان پنهان میکنیم. زیرا واقعیت
این است که عشق و زندگی گاهی ناراحتکننده میشود و احساسی که ایجاد میکند
اذیتمان میکند.
از کودکی به ما یاد دادهاند که همه دردها بد و
مضر هستند. بااینجال اگر از حس کردن احساسی که واقعاً داریم بترسیم، چطور
میتوانیم با زندگی و عشق واقعی روبهرو شویم؟ ما لازم داریم که درد را
احساس کنیم، درست همانطور که زنده بودن و دوست داشته شدن را باید حس کنیم.
درد برای بیدار کردن ماست. بااینحال همیشه سعی میکنیم دردمان را پنهان
کنیم. این را درک کنید. فقط زمانی میتوانید بفهمید که تا چه اندازه قوی
هستید که قوی بودن تنها گزینه باقی برای شما باشد.
همه چیز بستگی به
برخورد شما با چیزهایی دارد که آنطور که میخواهید پیش نمیروند. این چیزی
است که مهم است. درد هم یک حس است. احساسات شما بخشی از شما هستند -
واقعیت شما. اگر بخاطر آنها شرمسار باشید و آنها را پنهان کنید، اجازه
دادهاید که دروغ عدمامنیت واقعیتتان را نابود کند. بخاطر حقتان برای حس
کردن درد - و تحمل کردن آن - برای داشتن زخم، برای کنار آمدن با واقعیتهای
عشق و زندگی بایستید تا بتوانید قویترین، عاقلترین و حقیقیترین نسخه
خودتان باشید.
۲. نگرشتان نیمی از مبارزه است.
داشتن
روزهای سخت و ناراحتکننده هیچ اشکالی ندارد. اینکه از زندگی انتظار داشته
باشید همیشه عالی باشد یعنی بخواهید در اقیانوسی شنا کنید که هیچ جزر و
مدی نداشته باشد. اما وقتی متوجه شوید که جزر و مد اقیانوس جزئی از همین
اقیانوس هستند، آنوقت میتوانید با واقعیت آنها احساس راحتی کنید. مشخص
میشود که فرازهای زندگی نشیبهایی هم به دنبال دارد.
به عبارت
دیگر، زندگی ایدآل نیست اما خوب است. هدف ما نباید ساختن یک زندگی ایدآل
باشد، بلکه هدف باید زندگی کردن یک زندگی غیرایدآل به طریقی اعجابآور
باشد. اینکه هر روز صبح از خواب بیدار شوید، خوب به اطرافتان نگاه کنید و
هیچ چیز را نادیده نگیرید. همه چیز غیرعادی است. هر روز یک هدیه است.
هیچوقت با زندگی عادی برخورد نکنید.
نگذارید درد و رنج یک موقعیت
زندگی ناامیدتان کند. نگذارید منفی بودن خستهتان کند. نگذارید تلخیها
شیرینیها را از شما بگیرد. بااینکه ممکن است بقیه با شما مخالف باشند اما
به خودتان ببالید که میدانید دنیا هنوز جای قشنگی است. افکارتان را عوض
کنید و واقعیتتان را هم همینطور.
۳. بزرگترین ترسهایتان اصلاً وجود ندارند.
وقتی
زندگی سخت میشود، دنبال کردن قلبتان و برداشتن یک قدم دیگر کار سختی
میشود اما بدتر این است که اجازه دهید دروغهای ترس جلو شما را بگیرد.
بااینکه ترس میتواند وحشتناک باشد و بیشتر از هر نیروی دیگری در دنیا
انسانها را شکست میدهد، اما به آن اندازه که به نظر میرسد هم قوی نیست.
ترس فقط به همان اندازه که ذهن شما اجازه میدهد، قوی میشود. هنوز هم
میتوانید کنترل اوضاع به دست بگیرید.
رمز کار این است که ترستان را
شناخته و مستقیماً با آن برخورد کنید. برای به کرسی نشاندن حرفتان به او
باید سخت تلاش کنید. چون اگر اینکار را نکنید، خودتان را دربرابر حملات
آینده ترس قرار خواهید داد. چون هیچوقت به درستی با حریفتان برخورد
نکردهاید.
اگر با ترستان روبهرو شوید میتوانید به آن ضربه بزنید.
شجاع باشید! و یادتان باشد که شجاعت به این معنی نیست که نترسید؛ شجاعت
یعنی اجازه ندهید ترس جلو شما را بگیرد و نگذارد در زندگیتان جلو روید.
۴. با تجربیاتتان رشد میکنید.
به
مرور زمان متوجه میشوید که زندگی سختتر یا آسانتر از چیزی که فکر
میکردید نیست. به همان اندازه که پیشبینی میکردید سخت یا آسان است و
اتفاقات همیشه همان زمان که انتظارش را دارید نمیافتند. این چیز بدی نیست؛
همین است که زندگی را جالب کرده است. با یک نگرش مثبت همیشه به طور
لذتبخشی غافلگیر خواهید شد.
وقتی انتظار نداشته باشید که چیزها
آنطور که میخواهید باشند، آنوقت آنها را همانطور که هستند میپذیرید. در
آخر متوجه میشوید که بزرگترین هدیههای زندگی آنطور که شما انتظارش را
دارید کادوپیچ نمیشوند.
تجربه دقیقاً چیزی است که وقتی اوضاع آنطور
که میخواهید پیش نمیرود، به دست میآورید و تجربه ارزشمندترین تسهیلات
زندگی است، همان چیزی که به شما قدرت میدهد.
شما این قدرت را دارید
که زخمها و نگرانیهایتان را به دانش تبدیل کنید؛ فقط کافی است کاری
برایشان بکنید. باید اتفاقی که افتاده را بپذیرید و از چیزی که آموختهاید
برای برداشتن قدم به جلو استفاده کنید. هر چیزی که تجربه کردهاید به شما
توانایی میدهد تا با چیزهایی که قرار است تجربه کنید، کنار بیایید. این را
درک کرده و خودتان را آزاد کنید.
۵. نمیتوانید موقعیتهایی که مسئولیت آن را نمیپذیرید را تغییر دهید.
سیگموند
فروید گفته است، «بیشتر آدمها واقعاً خواستار آزادی نیستند، زیرا آزادی
مسئولیتپذیری طلب میکند و بیشتر آدمها از مسئولیت میترسند.» نگذارید شما
هم اینطور باشید. وقتی دیگران را بخاطر اتفاقاتی که برایتان افتاده است
مقصر میکنید، از مسئولیت شانه خالی میکنید.
اشتباه نکنید، قیمت
شادی و خوشبختی، مسئولیتپذیری است. به محض اینکه از مسئول کردن آدمها و
چیزهای دیگر برای خوشبختیتان دست بکشید، شادتر و خوشبختتر خواهید شد. اگر
الان ناراحت هستید، مقصر کس دیگری نیست.
آخر اینکه، خوشبختی شما به
اعتمادبهنفستان بستگی دارد - میل تزلزلناپذیر شما به پذیرش مسئولیت زندگی
خودتان، حتی اگر دیگران هم در آن نقش داشته باشند. یعنی به دست گرفتن
کنترل زمان حال در زندگیتان، فکر کردن به خودتان و گرفتن یک تصمیم قاطع
برای یک انتخاب متفاوت. یعنی قهرمان زندگی خودتان بودن، نه قربانی آن.
۶. زمان حال تنها چیزی است که باید با آن کنار بیایید.
زندگی،
زندگی کردن در یک سرزمین دور و خیالی که همه چیز در آن ایدآل است، نیست.
زندگی کردن در اکنون است، با واقعیت. شما به هر ترتیبی میتوانید برای
رسیدن به یک آینده ایدآل تلاش کنید اما برای اینکار باید بتوانید با دنیا
همانطور که امروز هست کنار بیایید.
گاهیاوقات، از تجربه کردن جایی
که دقیقاً هستیم خودداری میکنیم زیرا برحسب تجربیات گذشتهمان باور داریم
اینجا جایی نیست که باید باشیم. اما واقعیت این است که جایی که الان هستید
دقیقاً جایی است که لازم بوده باشید تا بتوانید به جایی که فردا باید
باشید برسید. پس قدر جایی که هستید را بدانید.
خانواده و دوستانتان
زیباتر از آن هستند که نادیدهشان بگیرید. لحظهای فکر کنید که چقدر خوشبخت
و خوششانس هستید که میتوانید نفس بکشید. به اطرافتان نگاه کنید و با
چشمهایتان فرصتهایی که در اختیار دارید را ببینید. بیشتر چیزهایی که از
آنها وحشت دارید اصلاً وجود ندارند.
خوشبختی یک طرزفکر است که فقط میتوان
آن را در زمان حال طراحی کرد. نقطهای در آینده یا لحظهای در گذشته نیست.
بااینحال این باور اشتباه همه چیز را بر هم میریزد. خیلی از جوانان تصور
میکنند خوشبختی شان جایی در آینده منتظر آنهاست، درحالیکه افراد مسنتر
باور دارند که بهترین لحظاتشان پشت سرشان بوده است. هیچکدام از اینها
نباشید. نگذارید گذشته یا آینده زمان حال را از شما بدزدد.
در برخورد با سختیهای زندگی، قدرتی بسیار ارزشمند در ما به وجود میآید
۷. همیشه، همیشه و همیشه چیزی برای شکرگزاری وجود دارد.
وقتی
لبخند میزنید، زندگی بهتر میشود. مثبت بودن در موقعیتهای منفی،
سادهلوحانه نیست؛ نشانه رهبری و قدرت است. اگر در زمانهایی که چیزهای
زیادی برای شکایت کردن و گریه کردن وجود دارد، ترجیح دهید لبخند بزنید و
شکرگزار زندگیتان باشید، کار درستی انجام میدهید.
در این سلسله مقالات قصد داریم به موضوعی
بپردازیم که تقریبا تمام مردم جهان به شکلی به آن علاقهمندند! این موضوع
فراگیر و جهانی چیزی نیست جز راز و رمز توانگری و کسب ثروت که بسیاری بر
این باورند تنها از طریق دانستن این رمز و رموز است که میتوان از دل خاک
بیارزش، طلاهای رنگی بیرون کشید و گرانتر از طلای زرد به فروش رساند و به
توانگری ابدی و دایمی دست یافت!
پیشنهاد میکنیم این مجموعه را تا
آخر دنبال کرده و مصداق عملی آن را در زندگی واقعی خود به شکلهای مختلف
جستوجو کنید و در صورت امکان حتی در زندگی خود آنها را به کار گیرید و
کارآیی آنها را تجربه نمایید. اگر هوشمندانه عمل کرده و با علاقه و شوق
این مجموعه را دنبال کنید، خواهید دید که هر کدام از این اسرار وقتی آشکار و
برملا میشوند مانند چراغهایی هستند که جلوتر از شما در افق زندگیتان
روشن میشوند و جاده اختصاصی شما را برای کسب درآمد در زندگیتان روشن
میسازند. سعی شد تا این مطالب به زبانی بسیار ساده و روان نوشته شوند،
طوری که به زبان ساده و روشن و به دور از پیچیدگیها و پیچ و تابهای
ذهنهای آشفته، تمام آنچه را در بین مردمان توانگر به صورت سر و راز
ناگفتنی تحت عنوان قواعد بدیهی توانگری رواج دارد، بر همگان آشکار سازیم.
ابتدا با احساس توانگری شروع میکنیم!
همین
الان چشمان خود را ببندید و برای چند لحظه تصور کنید که میلیاردها تومان
پول در حساب بانکی شما وجود دارد. در خیال خود شناور شوید و تصور کنید صاحب
چندین کارخانه و فروشگاه زنجیرهای و باغ و ویلا و زمین و وسیله نقلیه
هستید. چند دقیقهای در همین حال و احساس غوطهور باشید و وقتی این صحنه
تجسمی در وجودتان واقعی جلوه کرد، لختی تامل کنید و ببینید که درست در این
لحظه که در اوج توانگری هستید چه احساسی در وجود شما جریان دارد!؟
لابد
میگویید که داشتن این ثروت بیکران غیرممکن است و فقط نصف گونی پول همه
ثروتی است که شما در تمام عمرتان آرزو دارید و وقتی امکان رسیدن به این همه
ثروت در واقعیت وجود ندارد، چرا باید خودمان را گول بزنیم و در خیالات
غوطهور شویم!؟
اما کمی صبور باشید و قبول کنید که همه ما آدمها
دارای قوه خیالپردازی و زندهسازی صحنههایی ذهنی هستیم که شاید در عالم
واقع مابهازای خارجی نداشته باشند، اما در درون ما میتوانند به زیباترین و
واقعیترین شکل ممکن امکان وجود پیدا کنند. آنچه از شما خواسته میشود
این است که از این قوه خیالپردازی برای چند دقیقه استفاده کنید و چند
لحظهای به اسب سرکش خیال خود فرصت دهید تا در چمنزار توانگری تاخت و تاز
کند و به هر سمتی که آرزو دارد بتازد؛ فقط برای اینکه احساس باشکوه
توانگری در وجود شما زنده شود.
اکنون روی این احساسات دقیق شوید و ببینید به عنوان یک انسان بسیار توانگر و غنی چه حال و شور و هیجانی در درونتان موج میزند!؟
به
شما قول میدهیم که از یافتن پاسخ، حتما حیرت میکنید!؟ در واقع اگر با
خود صادق باشید و به دقت احساسات درونی خود را دنبال کرده باشید در کمال
تعجب خواهید دید که شما حتی وقتی این همه ثروت دارید باز هم هیچ حس و
هیجان جدید و متفاوتی نسبت به احساسات شادمانه زمان کودکی خود ندارید. یعنی
شمای توانگر وقتی در اوج ثروت باشید در بهترین حالت چیزی جز همان احساسات
لحظات آرامش و اطمینان در وجودتان حس نمیکنید. به عبارتی انگار نه انگار
که این همه ثروت متعلق به شماست و شما با داشتن این همه دارایی میتوانید
به هر چیزی که اراده میکنید دست یابید!!
احساس توانگری داشته باشید
حقیقت هم همین است. احساسات انسانهای توانگر با احساسات شما در لحظات آرامش و اطمینان عینا یکی است و شادی آدمهای واقعا غنی هیچ فرقی با هیجانات شادمانه زمانهای آرامش و اطمینان ما ندارند. انگار خالق هستی شرط عدالت را در کلیدیترین نقطه خوشی، یعنی حس شادی و لذت به زیباترین شکل ممکن رعایت کرده و میزان حظ بردن انسانها از زندگی را، از میزان ثروت و دارایی آنها جدا ساخته است.
اطلاعات موجود نشان میدهد که 9 نفر از هر 10 نفر مشتری، کسب و کار شما را دنبال خواهند کرد و مشتری شما خواهند بود حتی اگر مشکلی از طرف شما مشاهده کنند، البته به شرطی که شما بلافاصله شکایت و مشکل موجود را برطرف کنید. پشتیبانی شما از مشتری نباید یک طرفه باشد، همچنین شما باید بدانید که اگر مشتری شما اشتباه کند، دلیل نمی شود حق با شما باشد، بلکه شما باید در نظر داشته باشید که همواره حق با مشتری است.
آیا تجربه کاربری میگوید که مشتری در ارتباط با ما شکست خورده است؟ آیا ما باید ارتباطمان را با مشتری قطع کنیم و قضیه را رها کنیم و یا اینکه به ارتباطاتمان با او ادامه دهیم؟
ممکن است به بهانه اینکه مشتری بداخلاق یا زیادی حساس است، وسوسه شویم که شکایت او را نادیده بگیریم و اصلا پیگیری نکنیم اما اینکار اغلب مانع دریافت یک بازخورد واقعی برایمان میشود.
خود هیپنوتیزم و هیپنوتیزمدرمانى روشهای
موفقی در کاهش استرس و باز نمودن ذهن به روی ایدههای جدید و فرآیندهای
فکری، بهویژه هنگامی که با مشکلات رفتاری مانند اعتیادهای خاص سروکار
دارید، هستند.
این مقاله بخشی از یک سری مقالات است که به تکنیکهای
تمدد اعصاب، بهویژه تکنیکهایی که مناسب کنترل و کاهش استرس است می
پردازد. اگر درمورد میزان استرس خود یا عزیزانتان نگرانید از پزشک یا مشاور
حرفهای کمک بگیرید. استرسهایی که بدون درمان رها شوند، برای سلامت و
تندرستی خطرناکند.
خود هیپنوتیزمی و هیپنوتیزمدرمانى روشهای موفقی
در کاهش استرس و باز نمودن ذهن به روی ایدههای جدید و فرآیندهای فکری،
بهویژه هنگامی که با مشکلات رفتاری مانند اعتیادهای خاص سروکار دارید،
هستند.
هیپنوتیزمدرمانى اساسا روشی است برای برنامهریزی مجدد در
نحوهی تفکر. منابع خود هیپنوتیزمی شامل سیدی، نوارها، mp۳ و مکتوبات
فراوانی میشود که در دسترس هستند. پیش از استفاده از هرکدام از این
ابزارها مطمئن شوید که مطالب توسط متخصصان هیپنوتیزم و افراد قابل اطمینان
تهیه شده باشد. پیش از هرگونه تلاش برای خود هیپنوتیزمی این مقاله را به
طور کامل بخوانید و فرآیندهای پیچیده را درک کنید.
تاریخچهایی مختصری از هیپنوتیزم مدرن
پیرامون
موضوع هیپنوتیزم تردیدها و بدگمانیهای زیادی وجود دارد، به ویژه در
فرهنگهای غربی. ریشهی این شک و تردید تا حدی در این است که هیپنوتیزم را
شکلی از سرگرمی تلقی میکنند.
فرانتس آنتون مسمر، اغلب به عنوان
پدر تئوری هیپنوتیزم مدرن شناخته میشود و احتمالا مسئول برخی از شکها و
تردیدهای پیرامون این موضوع است. مسمر، پزشک آلمانی، علاقهی زیادی به نجوم
داشت و باور داشت که نیروهایی نامرئی وجود دارند، کانالی برای انرژی، که
بین همه اشیاء جهان منتقل میشود. این "انرژی کیهانی" از اجرام آسمانی نشآت
میگیرد که میتواند تحت تاثیر رفتار دیگری، مهار شود. مسمر نتیجه این
انتفال انرژی را "مسمریسم" نامید آنچه که کلمهی اصلی "مسمریس" را توضیح
میدهد. اکنون ما میدانیم که تئوری مسمر کاملا بیمعنی بوده، اما
ایدههایش ممکن است همچنان روی چگونگی هیپنوتیزم و هیپنوتیزمدرمانی که
امروزه مورد توجه است، تاثیر گذار باشد.
اما امروزه هیپنوتیزم به
عنوان روشی برای درمان شماری از بیماریهای شایع مانند کاهش استرس و
بالطبع کاهش فشار خون، میگرن، اختلالات خواب و مبارزه با اعتیاد مانند ترک
سیگار پذیرفته شده است. علاوه بر این، خودهیپنوتیزمی و هیپنوتیزمدرمانى
میتواند برای کمک به تقویت حس عزت نفس و اعتماد به نفس و غلبه بر مشکلات
مرتبط با آن مانند ترس از صحبتکردن درجمع استفاده شود. امروزه هیپنوتیزم
در دانشگاه تدریس میشود و یکی از محبوبترین و شناخته شدهترین تکنیکهای
پزشکی است.
هیپنوتیزم چگونه عمل میکند؟
زیگموند
فروید معتقد است ذهن انسان به سه ناحیه مجزای از نظر هوشیاری تقسیم
میشود: هوشیار، نیمههوشیار (ناخودآگاه)، ناهوشیار. اندیشیدن درمورد هر
بخش از ذهن در مقیاسی عمیق میتواند سودمند باشد. فروید باور داشت که آگاهی
ذهن بالاترین و کم عمقترین بخش ذهن است و مسئول حسهایی است که ما
مستقیما از آنها آگاهیم مانند میزان استرس.
ذهن نیمه هوشیار
(ناخودآگاه) بیشتر اوقات زیر هوشیاری است، یعنی سطحی عمیقتر، از اینرو
بهآسانی دردسترس نیست و نحوهی احساسات ما یا واکنشهای ما را در
موقعیتها و رویدادهای مشخص براساس آنچه که درگذشته از طریق تجربه
آموختهایم، کنترل میکند. همچنین عملکردهای ضروری بدن مانند تنفس را تنظیم
و کنترل میکند.
ذهن ناهوشیار عمیقترین بخش ذهن ماست که دسترسی به
آن خیلی مشکلتر است، که شامل خاطرات و حوادث آسیبزاست.هیپنوتیزم منجر به
یک حالت آرامش میشود و در بخشهای عمیقتر ذهن نفوذ کرده و به بازنویسی
یا مجددا برنامهریزی کردن ناخودآگاه ذهن میپردازد. خود هیپنوتیزمی از
طریق تمدد اعصاب ذهنی و فیزیکی عمل کرده و به افراد اجازه میدهد تا از ذهن
هوشیار خود بگذرند و با افکار و عقاید مثبت اما ناخودآگاه خود آشنا شود.
به محض"بیداری" از حالت هیپنوتیزم، افکار و خیالات جدید در ناخودآگاه و در
نهایت بر ذهن خودآگاه تاثیر گذاشته، به نوبه خود، منجر به تغییر رفتار
میشود.
هیپنوتیزمدرمانى مدعی یک "راهحل سریع" نیست و روشهای آن
به پشتکار و تمرین نیاز دارد تا ذهن ناخودآگاه برخاسته و پیامهای جدید را
بکار گیرد.
از خود هیپنوتیزمی و هیپنوتیزمدرمانی استفاده کنید
موفقیت در خود هیپنوتیزمی و هیپنوتیزمدرمانیِ تجویز شده مستلزم ذهنی باز است. برای انجام آن نیاز است که:
-بخواهید که هیپنوتیزم شوید.
-بیش از حد دیرباور نباشید.
-از هیپنوتیزم شدن وحشتزده نباشید.
-فرآیندهای پیچیده را بیش از حد تجزیه و تحلیل نکنید.
همچنین
باید دربارهی اینکه چرا میخواهید از خود هیپنوتیزمی بهره ببرید و چه
پیامهایی را میخواهید به خودتان انتقال دهید، فکر کنید و اینکه چه افکاری
را میخواهید در ذهن ناخودآگاه خود جای دهید. روی برخی از گفتههای کوتاه
در طی فرایند هیپنوتیزم کار کنید.
رسیدن به یک حالت هیپنوتیزمی کمی شبیه به یک خواب است
گفتههایی از این قبیل:
خالص و صادق بودن، در غیر این صورت در دسترسی به ایدهها یا دست یافتن به سطح ناخودآگاه، موفق نخواهید بود.
مثبت بودن، گفتههای شما باید ماهیتی مثبت داشته باشد.
ساده بودن، گفتههای شما بسیار سلیس باشد و نه شامل چندین عبارت طولانی.
برخی از عبارات خود هیپنوتیزمی عبارتند از:
- برای از بین بردن استرس در محل کار میتوانید از این جمله استفاده کنید: "من در محل کار آرام هستم."
- برای کمک به یک عادت اعتیاد آور مانند سیگار کشیدن، میتوانید از این جمله استفاده کنید: "من غیر سیگاری هستم."
- برای کمک به کاهش عصبانیت خود قبل از یک رویداد یا سخنرانی عمومی میتوانید این جمله را انتخاب کنید: "من یک سخنران مطمئن هستم."
به
یاد داشته باشید این گفتهها پیامهایی هستند به ناخودآگاه شما، از کلمهی
"من" استفاده کنید، روی کارهای خاص تمرکز کنید و همیشه گفتههای خود را به
عنوان حقایق زمان حاضر بیان کنید. برای شروع روی یک یا دو عبارت متمرکز
شوید، به حافظه بسپارید و در ذهن روی آنها تمرکز کنید.
گامهایی در راستای خودهیپنوتیزمی
پیش
از اینکه برای نخستین بار خود هیپنوتیزمی را امتحان کنید، درمورد آن را با
یکی از نزدیکانتان صحبت کنید، زیرا برایتان سودمند است. رسیدن به یک حالت
هیپنوتیزمی کمی شبیه به یک خواب است و حتی گاهی بهتر است که به دیگران
بگویید که میخواهید بخوابید. بدین ترتیب به احتمال زیاد پریشان و مضطرب
نخواهید شد، در غیر این صورت ممکن است آشفته شوید. بخشی از مرحله خود
هیپنوتیزمی این است که نسبت به محیط اطرافتان کمتر آگاه خواهید بود، مانند
زمانی که خواب هستید، بنابراین در موارد اضطراری نزدیکانتان قادر خواهند
بود که شما را "بیدار" کنند.
۱. برای
شروعِ این فرایند باید از نظر فیزیکی آرام و راحت باشید. سعی کنید از
تکنیک تمدد اعصاب پایهای مانند موردی که در صفحه تکنیکهای تمدد اعصاب ذکر
شده است، استفاده کنید.
2. موضوعی
را بیابید که میتوانید تصور و توجه خود را روی آن متمرکز کنید، در حالت
ایدهآل این موضوع شما را اندکی ملزم میکند که به دیوار و سقف مقابل خود
بنگرید.
3.
ذهن خود را از همهی فکرها پاک کنید و تنها روی موضوع خودتان تمرکز کنید.
قطعا دست یافتن به آن بسیار سخت خواهد بود، اما اجازه دهید که افکار تخلیه
شوند.
4. از
چشمان خود آگاه باشید، به پلکهای خود فکر کنید که سنگین شده و به آرامی
بسته میشوند. همانطور که چشمهای شما بسته میشود، روی تنفس خود تمرکز
کنید، عمیق و یکسان نفس بکشید.
5.
به خودتان تلقین کنید که هر گاه نفسم را بیرون میدهم، آرامتر میشوم.
نفس کشیدنتان را آرام کنید و اجازه دهید که با هر نفس عمیقتر و عمیقتر
آرام شوید.
6. از
چشم ذهن خود برای تصویرسازی یک شی که حرکات آرام بالا و پایین یا مایل
دارد، کمک بگیرید. شاید دستهی آونگ یا زمان سنج اونگى و یا هرچیزی که
نوسانی منظم، آرام و پیوسته دارد. با چشم ذهنتان، جسمی را که به عقب و جلو
یا بالا و پایین در نوسان است، تجسم کنید.
7.
در ذهنتان باملایمت، بهآرامی و یکنواخت از ده شمارش کنید، بگویید من بعد
از هر شماره آرام میشوم. "۱۰ من آرام میشوم"، "۹ من آرام میشوم" و
ادامه.
8. خودتان را باور کنید و به خودتان یادآور شوید زمانی که شمارش را تمام کنم به حالت هیپنوتیزمی دست خواهم یافت.
9.
هنگامی که به حالت خود هیپنوتیزمی دستیافتید، زمان آن است که روی
گفتههای شخصی خود که آماده کردهاید، تمرکز نمایید. روی هر عبارت تمرکز
کنید، در چشم ذهتان تجسم کنید، در فکرتان آن را تکرار کنید. آرام و متمرکز
بمانید.
10. آرام باشید و بار دیگر ذهن را پیش از اینکه از حالت هیپنوتیزمی بیرون بیاید، پاک نمایید.
11.
بهآرامی اما با انرژی فزایندهای تا ۱۰ بشمارید. فرآیندی را که پیش از
شمارش تا حالت هیپنوتیزمی استفاده کردید را معکوس نمائید. از پیامهایی
مثبت بین هر شماره استفاده کنید، همانطور که عدد ۱ را میگوئید، در ذهنتان
تداعی کنید که وقتی بیدار شوم احساسی مانند یک خواب شبانهی کامل خواهم
داشت.
12.
وقتی به ۱۰ رسیدید کاملا بیدار و بههوش خواهید شد! بهآرامی به ذهن هوشیار
خود اجازه دهید که به وقایع روزانه برسد و به احساس تازه شدن ادامه دهد.
هرچه بیشتر روند خود هیپنوتیزمی را تمرین و تکرار کنید، موفقتر خواهید شد و آسانتر به حالت هیپنوتیزم دست خواهید یافت.
«خداوند به یک نفر هوش بدون صبر میدهد و
به یکی صبر بدون هوش. بودن این دو خصوصیت با همدیگر معمولاً نتیجه
شگفتآوری خواهد داشت.» -- والتر سی. کلاین
صبر همراه و همدم خرد است.» -- سنت آگوستین
«اگر تابحال کشف ارزشمندی کرده باشم، این بوده که به صبر توجه بیشتری داشتهام تا به هر استعداد دیگر.» -- ایزاک نیوتن
یکی
از مفیدترین خصوصیاتی که فرد علاقهمند به پیشرفت میتواند داشته باشد،
صبور بودن است. با صبر و پشتکار میتوانید به هر چیزی غلبه کنید.
اما چرا صبور بودن اینقدر دشوار است؟ چطور میتوانید صبر را در خودتان تقویت کنید؟ و صبر چطور میتواند به زندگی شما کمک کند؟
در زیر به هفت ایدهای اشاره میکنیم که کمکتان میکند پاسختان را به این سوالات پیدا کنید.
۱. برنامهریزی اجتماعی سنگ میاندازد.
«چطور
جامعهای که روی پوره سیبزمینی فوری، مخلوطهای کیک فوری، شام فریزشده، و
دوربینهای عکاسی فوری برقرار است، میتواند به جوانان خود صبر آموزش
دهد؟» -- پاول سوینی
در جامعه امروز همه چیز به سرعت در حرکت است. رضایت فوری تنظیمات پیشفرض ذهن بسیاری از ماست.
اینها را نمیگوییم که با جامعه امروز مخالفت کنیم. این فقط توضیحی برای این است که چرا درک صبر تا این اندازه سخت است.
برنامهریزی
اجتماعی توجه چندانی به صبر نمیکند. اتفاقاً از شما میخواهد کارها را
فوراً و در لحظه انجام دهید. و بعد از سالها ممکن است بخواهید چیزهای
بیشتری در لحظه داشته باشید. و فکر به تاخیر افتادن احساس رضایت، کمی عجیب
به نظر خواهد رسید.
۲. با صبر به دستش میآورید.
«کسی که میتواند صبور باشد، به هر چه میخواهد میرسد.» -- بنجامین فرانکلین
شاید این فکر چندان پرطرفدار نباشد. آدمها دوست ندارند زیاد درمورد آن بشنوند.
اما این دقیقاً همان چیزی است که همه افراد موفق به کار بستهاند. آنها روزها و روزها تمرین کردهاند.
معمولاً
اینطور به نظر میرسد که آنها هوش و استعداد خارقالعاده یا شانس
فوقالعادهای داشتهاند که توانستهاند موفق شوند. البته ممکن است اینطور
باشد اما مردم معمولاً سالها تلاشی که پشت سر آن هوش و شانس بوده را
نمیبینند. یا شاید هم نمیخواهند ببینند. با این روش دیگر لازم نیست به
این واقعیت فکر کنند که آنها هم باید به همان اندازه تلاش داشته باشند.
۳. هنوز نباید تسلیم شوید.
«صبر ضروری است. نمیتوانید محصولی که همان لحظه کاشتهاید را برداشت کنید.» -- سورن کی یرکگور
«بخاطر این نیست که باهوشم،بخاطر این است که بیشتر با مشکلاتم میمانم.» -- آلبرت انیشتین
ازآنجا
که جامعه به ما میگوید به دنبال راهحلهای سریع باشیم، ممکن است خیلی
راحت اشتباه تسلیم شدن را مرتکب شویم. بعد از اینکه چند بار شکست خوردید،
تسلیم شدن به نظر کاری «نرمال» میآید. اما اگر کسی باز هم به راهش ادامه
دهد چه اتفاقی میافتد؟ و با هر شکست چیزهای بیشتر و بیشتری را یاد بگیرد؟
من
فکر میکنم آدمها معمولاً زود تسلیم میشوند. ذهن شما احتمالاً یک چارچوب
زمانی منطقی برای موفقیت دارد. البته ممکن است این با چارچوب زمانی واقعی
سازگاری نداشته باشد.
خیلی خوب است که کمی نگاهتان را از
دیدگاههای تبلیغی گرفته و دیدگاههای واقعیتر را مد نظر قرار دهید. از
آدمهایی که به جایی که شما میخواهید برسید، رسیدهاند درس بگیرید. با
آنها حرف بزنید. در کتابها و اینترنت درمورد آن تحقیق کنید. این نه تنها
کمک میکند یک برنامه خوب داشته باشید بلکه دیدگاهی واضحتر درمورد چیزهایی
که میخواهید به شما میدهد.
البته همه اینها به آن معنی نیست که
هیچوقت نباید از کاری دست بکشید. اما بد نیست که مدت طولانیتری را در
مسیری که انتخاب کردهاید بروید.
و به این معنی هم نیست که یک کار
را باید دوباره و دوباره به همان طریق قبلی انجام دهید. باید تجربه کسب
کنید. از تجربیات زندگی درس واقعی بگیرید و بعد از این درسها در تلاشهای
دوبارهتان استفاده کنید.
۴. یک امتیاز به شما اضافه میکند.
«هیچ چیز بیشتر از حفظ خونسردی در همه شرایط و موقعیتها به شما امتیاز اضافه نمیکند.» -- توماس جفرسون
وقتی
بقیه از کوره در میروند، شما میتوانید صبور و خونسرد باشید. وقتی بقیه
بعد از چند بار امتحان کردن کاری دست از آن کار میکشند، شما به راهتان
ادامه دهید. وقتی بقیه برای پیدا کردن راهحل بعدی برای مشکلاتشان دور
خودشان میچرخند، شما در مسیر مستقیم خودتان بمانید.
۵. نوعی محافظ است.
«صبر
محافظی دربرابر اشتباهات است، درست مثل لباس که از ما در برابر سرما
محافظت میکند. وقتی با بیشتر شدن سرما لباس بیشتر میپوشید، سرما دیگر
قدرت آسیب رساندن به شما را ندارد. به همین ترتیب بر مواجهه با اشتباهات
بزرگ، باید صبورتر شوید، آنوقت آن اشتباهات دیگر قدرت ضربه زدن به شما را
نخواهند داشت.» -- لئوناردو داوینچی
این نکته فوقالعادهای است. با
صبر، اشتباهات و شکستها دیگر آخر دنیا به نظر نمیآیند. دیگر قدرت
احساسی قوی روی شما نخواهند داشت که تسلیمتان کنند. میدانید که اگر به
راهتان ادامه دهید و کارهایتان را اصلاح کنید، زندگیتان پیشرفت خواهد کرد.
۶. آن را بسازید.
«صبر یک شبه به دست نمیآید. درست مثل عضلهسازی است. باید هر روز روی آن کار کنید.» -- ایکنات ایشواران
«اگر دنیا سراسر خوشی و لذت بود هیچوقت شجاع یا صبور بودن را یاد نمیگرفتید.» -- هلن کلر
هرچه بیشتر بتوانید صبور باشید، کارها راحتتر میشود. درست مثل عضلهای که ماهها و سالها روی آن کار میکنید.
همانطور
که هلن کلر میگوید، زندگی میتواند به شما یاد بدهد صبورتر باشید. طی
روزهای سخت زندگی، انتخابی جز صبور بودن ندارید. اینها زمانهایی هستند که
عضله صبرتان را قویتر میکنند.
وقتی بچهایم، بیشتر چیزهایی که
میخواهیم را فوراً از والدین یا بزرگترهای دیگر به دست میآوریم. بزرگتر
که میشویم یاد میگیریم که آدمها دیگر هر چه بخواهیم را به ما تقدیم
نمیکنند. اگر بخواهیم چیزهایی که واقعاً دوست داریم را به دست آوریم، باید
یاد بگیریم که صبور باشیم.
درغیراینصورت، داخل حلقهای میافتید که
چیزهایی که میخواهید را زود به دست میآورید تا خواستهتان روی چیزهای
واقعیتر و عمیقتر سرپوش بگذارید. این بعد از مدتی نارضایتی برایتان
میآورد و بیشتر و بیشتر برای برطرف کردن این ناراحتی که ته ذهنتان وجود
دارد، دست و پا میزنید.
۷. با خودتان صبور باشید.
«در
برخورد با همه چیز صبر داشته باشید.، اما بیشتر از هر چیز با خودتان.
شجاعتتان برای فکر کردن به ایرادهایتان را از دست ندهید اما فوراً در صدد
برطرف کردن آنها برآیید - هر روز کار را از نو شروع کنید.» -- سنت فرانسوا
دو سال
این مسئله خیلی مهمی است که در مسائل مربوط به پیشرفت
شخصیتان در زندگی باید به خاطر داشته باشید. چون زندگی همیشه آنطور که شما
برنامهریزی کردهاید پیش نمیرود. ممکن است شکست بخورید. ممکن است بخاطر
ترس زمین بخورید. ممکن است سردرگم شوید. ممکن است کارهایی را بکنید که
میدانید نباید انجام میدادید. حتی ممکن است همه این اتفاقها بیشتر از
یکبار برایتان بیفتد.
لازم نیست دو هفته تا سه ماه خودتان را بخاطر اینها تنبیه کنید یا تسلیم شوید.
درعوض، هوشمندانه رفتار کنید و با خودتان صبور باشید. دوباره از جایتان بلند شوید و فردا از نو شروع کنید.
منبع:مردمان
خرگوش چگونه از دست روباه فرار میکند!!؟
میجهد و خود را زیر بوتههای خاردار میکشاند و داخل حفرههای تنگ زیر
تپهها پنهان میشود، چرا!؟؟ چون این کارها از روباه برنمیآید!
بله،
حق با شماست روباه خیلی قوی است، سرعت دویدنش خوب است و دندانهای تیزی هم
دارد و خرگوش در قیاس با او ضعیف است و دویدنش به خوبی روباه نیست و
دندانهایش هم فقط برای خوردن هویج تیزند! اما در عوض خرگوش میتواند به
صورت زیگزاگی بجهد و با اندام کوچکش زیر بوتهزارها پنهان شود و این یعنی
خرگوش برای بقا و نجات جانش به ناچار باید از آنچه در خانواده روباه
نقطهضعف به شمار میآید استفاده کند!! یعنی چطور!؟
جواب بسیار ساده
است! یعنی وقتی زورت نمیرسد و حریف قلدر و قوی است، برای شکست دادن حریف
دست از جستوجوی قدرت بردار و به سراغ نقطهضعفها برو!! خواهی دید همین
نقطهضعفهای تو وقتی درست به کار گرفته شوند تبدیل به نقطه قوتهایت
میشوند و حریف هر چند که قلدر و قدر باشد، تسلیم میشود و یا میدان را
واگذار کرده و فرار میکند!
این جمله با وجود آنکه انرژیبخش و
امیدوارکننده است، اما اگر خوب روی آن تامل شود میتواند هراسآور و
تکاندهنده هم باشد! خوب روی معنای این جمله فکر کنید: "شخص ضعیف وقتی زورش
نمیرسد و به ظاهر فرار میکند شاید به این فکر افتاده که از نقطه
ضعفهایش کمک بگیرد و آنگاه همین آدمی که فکر میکنیم ضعیف و بیدست و پا و
ناتوان است ناگهان صاحب قدرت میشود و حرکاتش تعیینکننده و حیاتی میگردد
و چه بسا حریفانش مجبور شوند فرسنگها از او فاصله بگیرند تا نکند در
تیررس کمان نقطهضعفهای او قرار بگیرند!!؟
مثالهایی که کارآیی
خارقالعاده این جمله جادویی را تایید میکنند در زندگی اجتماعی و همینطور
شخصی افراد بسیار زیاد است. بد نیست در این خصوص خاطرهای را نقل کنم.
دو
دانشجوی دختر را تصور کنید که در شهری دور درس میخوانند و برای تعطیلات
آخر هفته میخواهند به شهر خودشان برگردند. آنها دیروقت به ترمینال اتوبوس
میرسند و از بلیتفروشیکی از تعاونیها درخواست بلیت میکنند و میگویند
تلفنی رزرو کردهاند. مسوول تعاونی که بدش نمیآید دو دختر معصوم و
بیسرپناه را در آن وقت شب اذیت کند، با صدای بلند که همه بشنوند میگوید:
"به اینها بلیت نده تا یاد بگیرند درست موقع حرکت ماشین سر و کله شان
پیدا نشود!؟"
در این حالت شما بودید چه میکردید؟ مسوول تعاونی در
موضع قویتری قرار دارد، .طرف مقابلش دخترانی جوان و بیدست و پا هستند که
برگشت به خوابگاه در آن وقت شب هم برایشان چندان بیخطر نیست. از سوی دیگر
آنها ضعیفاند و قدرت برخورد فیزیکی با مسوول تعاونی را ندارند. هر لحظه
هم امکان دارد وقت بگذرد و آخرین اتوبوس حرکت کند. پس باید چه کنید؟
من
خودم شاهد این ماجرا بودم و از عکسالعمل آن دختران جوان واقعا دچار حیرت
شدم. یکی از آنها که راز جادویی استفاده از نقطهضعفها را میدانست با
صدای بلند گفت: "این چه معنا دارد که مسوول یک تعاونی وقتی بلیت هست بگوید
به دو دختر بیپناه و در راه مانده بلیت ندهند؟ چرا این مسوول فکر کرده که
میتواند چنین حرفی بزند!!؟" سپس دخترک بلافاصله کاغذ سفیدی برداشت و
ماوقع را به سرعت نوشت و از حاضران خواست تا پای برگه را امضا کنند که آن
مسوول چنین حرفی را زده است تا روز بعد در محکمه علیه او استفاده کند!؟
جالب است بدانید مسوول تعاونی چنان یکه خورده بود و به چاپلوسی و تملق آن
خانمها برخاسته بود که همه کارمندان تعاونی از خنده رودهبر شده بودند.
دخترها از نقطهضعف خودشان یعنی ضعیف و آسیبپذیر بودن به خاطر شرایط جامعه
و ضرورت حمایت جامعه از آنها به درستی و ظرافت استفاده کردند و جناب
مسوول را سرجایش نشاندند.
دخترها زورشان نمیرسید اما از همین ضعف به نفع خود استفاده کردند و مسوول مغرور را وادار به عجز و چاپلوسی کردند. شبیه همین قضیه را نیز در حال حاضر رنگینپوستان آمریکایی و به خصوص سیاهپوستان در جامعه آمریکا دارند. سیاهان داستانهای زیادی از بدرفتاری سفیدپوستان در خاطره خود و جامعه به یادگار دارند. به همین دلیل به محض اینکه توسط پلیس یا سفیدپوستی مورد تعرض قرار میگیرند بلافاصله موضوع نژادپرستی و تفاوت رنگ پوست را به میان میآورند و جمعیتی از سیاهان هم محلهای را با خود همراه میکنند و در نتیجه از بسیاری گرفتاریها خود را نجات میدهند.
اگر کمی به فیلمهای سینمایی دهه اخیر
سینمای غرب دقت کنید، میبینید که بسیاری از رییس پلیسها یا زن هستند یا
سیاهپوست و آیا تا به حال از خودتان پرسیدهاید که چرا مردان قدرتمند
سفید، این جایگاههای حساس را به این اشخاص واگذار کردهاند!!؟ جواب این
سوال در جمله جادویی راه سوم این شماره قرار دارد: "وقتی زورت نمیرسد به
سراغ نقطهضعفهایت برو و به کمک آنها بر مشکل غلبه کن!"
در رابطه
با کارآیی و اثربخشی فوقالعاده روش استفاده از نقطهضعفها، حتما حکایت
قهرمان افسانهای جودو ژاپن را شنیدهاید. همان قهرمانی که دست راستش قطع
شده بود و تعداد فنهایی که میدانست بسیار کم بود. اما همیشه در هر
مسابقهای برنده میشد چرا که از فنونی استفاده میکرد که حریف برای مقابله
با آن فنها مجبور بود دست چپ او را بگیرد و او چون دست چپ نداشت پس ....
نتیجه کاملا مشخص است.
نقطه ضعف این شخص باعث قهرمان شدنش میشد! قصه موش و فیل را هم که حتما شنیدهاید. فیلها به شدت از موش میترسند و به محض دیدن یک موش یک گله فیل پا به فرار میگذارد!! آنها که فقط هیکل و قواره را ملاک بزرگی میپندارند شاید باورشان نشود اما موش چون کوچک است و سریع، پس میتواند به راحتی خودش را به پاهای فیل برساند و شروع به جویدن ناخنها و پوست و کف پای فیل کند و در نتیجه زخمهای حاصل از این جویدنها فیل بزرگ را پس از مدتی بر زمین میزند و فیل به خاطر جثه بزرگی که دارد اساسا نمیتواند در مقابل سرعت و چالاکی موش از خود واکنشی نشان دهد و به همین خاطر فرار میکند.
در قبیله فیلها، کوچک بودن یک ضعف به شمار میرود اما موش از همین نقطهضعف استفاده میکند و غولپیکرترین موجود کره زمین را بر زمین میافکند!! اگر خوب روی زندگی برندهها و افراد موفق عالم مطالعه کنید میبینید بسیاری از آنها در ابتدای کار در قیاس با اطرافیانشان بسیار ضعیف و بیاهمیت بودهاند.
بیشترشان هم به خاطر شرایط خاص محیطی و
فرهنگی تحت فشارهای شدید اقتصادی و اجتماعی قرار داشتهاند. اما درست در
شرایطی که هیچکس فکر نمیکرد آنها بتوانند سرپای خود بایستند، همین اشخاص
ضعیف، ناگهان از رقیبانشان پیشی گرفتند و با ارایه کاری انحصاری و مختص
به خود باعث ایجاد اختلاف و تفاوتی محسوس بین خود و اطرافیانشان شدهاند و
به صورت جهشی و در کمترین زمان قابل تصور، شرایط بسیار بهتری را برای خود و
اطرافیانشان فراهم ساختهاند.
مثالی دیگر برای کارایی جادویی
فرمول استفاده از نقطهضعفها، موفقیت غیرقابل انکار افراد دانشگاه نرفته و
محروم از تحصیلات عالی در بازار کار و زندگی اجتماعی است. شاید اوایل کار،
یافتن شغلی مناسب برای جوان دیپلمهای که موفق به قبولی در کنکور نشده
بسیار سخت و آزاردهنده باشد، اما به مرور که جوان آبدیده میشود و از حالت
خامی و نوجوانی خارج میشود و بازار را بهتر میشناسد، جایگاه خود را در
بازار پیدا میکند و به سرعت در شاخهای که وارد میشود شروع به پیشرفت
میکند. کافی است به این قشر از جوانان دیپلمهای که در کنکور پذیرفته
نشدهاند و مجبور شدهاند وارد بازار کار شده و مستقل شوند، دقت کنید.
آنها به طور عملی کارآزموده شدهاند و آن
چیزی را که ضروری است، به صورت حرفهای آموختهاند. آنها میتوانند به
راحتی و در سختترین شرایط زندگی گلیم خود را از آب بیرون بکشند و حتی
ازدواج کنند و تشکیل زندگی دهند. اما در مقابل، کسانی که در دانشگاه قبول
شدهاند و به اجبار از کار و زندگی عادی دور ماندهاند، با وجودی که احساس
قدرت و توانمندی بیشتری به خاطر ادامه تحصیل در خود متصور هستند اما به محض
اینکه از فضای کلاس و درس بیرون میآیند در مقابل مردودیهای بازاری شده
احساس عجز و ناتوانی میکنند. در واقع آنها در مقابل نقطهضعف این افراد
احساس ناتوانی میکنند و همین نکته ظریف است که تاثیر جادویی جمله کلیدی
این شماره راه سوم را چند صد برابر میسازد.
البته ناگفته نماند که
قانون استفاده از نقطهضعفها فقط منحصر به افراد ضعیف و سرخورده اجتماع
نیست، بلکه در زندگی تمام آدمها قابل استفاده است. از شخص مریضی که به
خاطر بیماری مجبور است مدتی در منزل استراحت کند و در مقابل به فعالیتهای
فکری بپردازد، تا دختر و پسر جوانی که به خاطر شرایط سخت زندگی مجبورند
قواعد قناعت و صرفهجویی را بیاموزند و همینطور در سطح کلان و بزرگتر،
مدیر شرکت و کارخانهای که به خاطر نوسان قیمتها مجبور است از خواباندن
محصول در انبار دست بردارد و روش تولید فوری را به محض گرفتن سفارش پیشه
کند و همینطور در سطوح بالاتر جامعه، همه و همه میتوانند و باید قانون
استفاده از نقطهضعفها را بدانند و از آن به صورت هوشمندانه استفاده کنند.
آنها
که تاریخ میخوانند خوب میدانند که حتی در سطح کشورها هم وقتی یک کشور
قوی و صاحب قدرت به کشوری ضعیف حمله میکند، مردم کشور ضعیف صبوری پیشه
میکنند و اجازه میدهند تا کشور قوی وارد خاکشان شود و در سراسر کشور
پراکنده گردد. سپس مردم کشور ضعیف از امتیاز زبان و آشنایی خود با گوشه و
کنار کشورشان استفاده میکنند و دشمن را درون خاک خودشان به صورت تدریجی و
فرسایشی وادار به دادن تلفات و عقبنشینی و شکست میکنند.
نقطهضعفها هیچ وقت بد نیستند و اگر از
زاویه درست و هوشمندانه به آنها نگاه شود و به صورت حساب شده از آنها
استفاده گردد، میتوانند به بزرگترین دلایل پیروزی و موفقیت تبدیل شوند.
راه سوم این شماره چیزی جز این جمله طلایی نیست:" وقتی زورت نمیرسد به
سراغ نقطهضعفها برو و ببین چگونه میتوانی از آنها به نفع خود استفاده
کنی! از قدرت پنهان در این نقاط ضعیف حیرتزده خواهی شد!!"
منبع:مجله موفقیت
یک هفته شد. صبحهای زود و شبها دیروقت
در دفتر کار بوده اید. نه تنها بدن شما آسیب میبیند، بلکه ذهن شما نیز
دچار آسیب میشود.شما برای تجدید انرژی چه می کنید؟
پیش از اینکه
هفته جدید را شروع کنید چه کارهایی میتوان انجام داد؟ ما برای دریافت این
موضوع با شورای کارآفرینان جوان مشورت نمودیم، چگونه پس از یک هفتهی کاری
پر تب و تاب، استرس خود را از بین ببریم؟
۱. وقت خود را با خانواده و دوستان سپری کنید.
نگذارید
آنچه در زندگی مهم است به دست فراموشی سپرده شود. اگر تمام مدت کار
میکنید، از بین خواهید رفت. شاید در پایان روز موفقیت نسبی به دست آورید،
اما آنچه مهم است شادی و روابط است. علاوه بر این، بهترین ایدهها اغلب از
ذهن شاد و آرام تراوش میکند.
۲. اجازه دهید ضمیر ناخودآگاهتان مسائل را حل کند.
گاهیاوقات
من به بزرگترین کشفیاتم در اندیشیدنهای منفعل دست یافتهام. من واقعا این
نوع تفکر را رهایی بخش یافتم. توجه خود را روی چیز دیگری بگذارید تا در
زمان استراحت به طور ناخودآگاه به جواب برسید. گاهی راهحلی را که مدتهاست
به دنبال آن هستید را درحال ورزش، رانندگی و حتی خوابیدن مییابید.
۳. دربارهی اقدامات خود تامل کنید.
نتایج
عملکردِ اهداف شخصی و حرفهای خود را به صورت هفتگی مرور کنید. آیا آنها
را انجام دادهاید؟ تصمیمات دشوار را چگونه اتخاذ نمودهاید؟ آیا قادرید یک
گفتگوی خاص را بهتر پیش ببرید؟ برای آنکه هفته آینده متمایز عمل نمائید،
چه راهکاری دارید؟ اجازه دهید ذهنتان اقدامات شما را تشریح کند و روی آنها
تامل کنید، بدین ترتیب هر هفته بیش از هفته قبل بهتر خواهید شد.
۴. حتیالامکان ارتباطات دیجیتال را قطع کنید.
در
حین کار به ذهنتان استراحت دهید، به ویژه سمزدایی دیجیتال قدرت ذهنی
بیشتری برای هفتهی پیش روی در اختیارتان قرار میدهد. چنانچه برایتان ممکن
است فقط یک روز ارتباطات دیجیتال خود را قطع نمائید که من قویاً آن را
پیشنهاد میکنم. بدون شک در اولین ساعت برگشت به کار در روز دوشنبه در
عملکردتان آن را مشاهده خواهید نمود.
۵. مطالعه کنید.
خواندن،
خواه یکی از پستهای یک وبلاگ یا رمان، که از آن لذت میبرید، شیوهی خوبی
برای رفتن به جهانی دیگر و فراگیری دانش است و به شما کمک میکند خودتان و
جهانتان را بهتر کنید.
۶. بخوابید.
شنبه
تنها روزی است که ساعت من زنگ نمیزند. حتی اگر ۳۰ تا ۶۰ دقیقه دیرتر از
حد معمول با صدای بازی فرزندانم یا پرسیدن دربارهی صبحانه بیدار شوم، حس
بهتری نسبت به صدای زنگ یک دستگاه دیجیتال دارد.
۷. غذایی بپزید.
تشریفات
سادهی پختن یک وعدهی غذا ما را وادار میکند که آرام شویم و واقعا با
آنچه که میخوریم ارتباط برقرار کنیم. اغلب در طول هفته، ما خیلی مشغولیم
که با گرفتن و خوردن سریع برخی از غذاهای فرآوری شده جبران میشود، که
البته سالم و مقوی هم نیستند. وقت گذاشتن برای تهیهی یک وعده غذای لذیذ و
سالم روشی عالی برای برقراری ارتباط با دوستان، خانواده و آنهایی که
دوستشان داریم، است.
درگیر یک کار سخت روزانهی ناسالم نشوید. هر روز روشهای مراقبت از خودتان را بررسی کنید؛ و آن را فقط به آخر هفتهها موکول و محدود نکنید.
به طور کلی مشتریان شما در این طیفهایی که مطرح شد قرار میگیرند – پس هر نوع مشتری از این دسته ها می تواند یک مشتری ناراضی باشد – اما بیشتر مردم معقول هستند و بیشتر مکالمات و ارتباطات بدون مشکل است. اما به هر حال سعی کنید مهارت پشتیبانی را در خود تقویت کنید، وقتی بتوانید خوب از مشتری پشتیبانی کنید و آنها را راضی نگه دارید، قطعا آنها از شما تعریف خواهند کرد، این یک فرهنگ سازمانی است و شرکت های زیادی سعی کرده اند که فرهنگ مشتری محور بودن را محقق کنند.
به یاد داشته باشید که یک تیم پشتیبانی عالی برای ایجاد ارتباط راحت و خدمت به مردم در نظر بگیرید. حرفهای کلیشهای ارائه ندهید. قرار است که از تجربه مشتری حمایت کنید اما قرار نیست که رفتاری کاریکاتوری داشته باشید به این معنا که باید به طور مدام برای مشتری مفید باشید و بدون شک رفتاری واقعی داشته باشید. اگر از مشتری به طور زنده پشتیبانی می کنید باید بگویم که کار شما سخت است چون پشتیبانی زنده از مشتری نیازمند دقت است.
«آرامش فکر، نداشتن مشکل در زندگی نیست، بلکه توانایی کنار آمدن با مشکلات است.»
من
هم مثل خیلی آدمهای دیگر، سالهای زیادی از زندگیام را نفهمیده بودم که
آرامش درونی یک انتخاب است. مطمئن نیستم چه فکر میکردم. شاید باور نداشتم
که کسی بتواند یک آرامش درونی ماندگار داشته باشد. میدانستم که احساس
آرامش خودم همیشه موقت بوده است.
زندگی من فراز و نشیبهای زیادی
داشته است. موقعیتهای سخت زیادی برایم پیش آمده بود که باید با آنها کنار
میآمدم. فکر میکنم باور داشتم که آرامش درونی را فقط قدیسها و راهبها
میتوانند به دست آورند، یا آنهایی که زندگی تارک دنیا را انتخاب میکنند
که لازم نیست با مشکلات روزمره دست و پنجه نرم کنند.
در دنیای خودم
سردرگم بودم و نمیدانستم وقتی همیشه مشکلی در زندگی خودم یا آنهایی که
دوستشان دارم وجود دارد، چطور میتوانم به آرامش برسم.
درواقع، تصورم این بود که دنیا سراسر چیزهای منفی است که در روزنامهها میخوانم، در تلویزیون میبینم و از دیگران میشنوم.
اینها
چیزهایی هستند که احساسات شما را درگیر میکنند - اخبار زن گمشدهای که به
قتل رسیده، تراژدی بچهای که توسط یک راننده مست کشته شده، تعداد آدمهای
بیخانمان، سونامی که جان هزاران نفر را میگیرد و …
بعد ماجراهایی
که به خانه خودم نزدیکترند -- شوهر دوستم که به سرطان مبتلا شده و پزشکها
گفتهاند تا سه ماه دیگر بیشتر زنده نیست، پدرم که دچار فراموشی شده،
ازدواج دوستم که در حال فروپاشی است، همه اتفاقاتی که قلبم را جریحهدار
میکنند.
در زندگی شخصیام هم، احساساتم با کنترلی که حس میکردم
روی شادی و خوشبختیام دارم، بالا و پایین میرفت. حس عروسک خیمهشببازی
را داشتم و بارها و بارها از خودم میپرسیدم، «چطور وقتی احساساتم بالا و
پایین میرود، میتوانم آرامش قلبی داشته باشم؟»
وقتی به عقب نگاه
میکنم، میدانم که باور داشتم که احساساتم مهماند. از اینها گذشته، آیا
احساسی بودن بخش مهمی از زنده بودن نیست؟ احساسات به من حس واقعی بودن
میدادند و باعث میشدند بتوانم با دیگران همدردی کنم.
اما در عمق
وجود خودم، بیشتر وقتها احساس خوبی نداشتم. دلم میخواست آنقدر احساسی
نباشم. دلم میخواست از همه مشکلات زندگیام خلاص شوم، به عصبانیتها و
حرفهای دیگران واکنش ندهم و در قلبم آرامش داشته باشم.
نیاز شدیدی
بود برای تغییر دادن وضعیت یا متوقف کردن چرخه منفی اتفاقات که به نظر
میرسید کنترل روابط و زندگی من را در دست گرفته است.
باور دارم که
این تصمیم بود که مدام در ذهن و قلبم چرخ میخورد و جستجوی معنوی من را پیش
برد و کمکم کرد باوجود همه مشکلاتی که در زندگیام بود، یک روش زندگی
آرامشبخشتر کشف کنم.
میدانستم که همانطور که ماهها و سالها پیش میروند، در تصمیمم برای تغییر روش زندگیام مصممتر میشدم.
چند
سال پیش بود که بالاخره توانستم به آرامش درونی برسم که با تغییر احساساتم
یا مشکلاتم در زندگی تغییر نکند. میدانم که مجموعهای از تغییرات بود که
من را به آنجا رساند. تغییراتی مثل …
باور اینکه دیگران دوستمان دارند
با
درک اینکه اتفاقات منفی دوران کودکی باعث میشود احساس کنیم کسی دوستمان
ندارد و اعتمادبهنفسمان پایین بیاید، سعی کردم حقیقت را درمورد خودم کشف
کنم. این چیزی نبود که باور داشتم درست است!
باور اینکه دیگران
دوستمان دارند از شناختن خودمان سرچشمه میگیرد، از قضاوت نکردن خودمان یا
دیگران بخاطر اشتباهاتی که مرتکب میشویم و از تفکرات هر روز که باعث
میشود عشقی بدونشرط برای چیزی بزرگتر از خودمان احساس کنیم.
همه ما میتوانیم یاد بگیریم چطور با آرامش درونی زندگی کنیم
کنترل و تغییر افکارمان
یک
زمانی باور داشتم که هیچ کنترلی روی فکرهایم ندارم، چون هیچوقت فکر
نمیکردم که افکار را میتوان تغییر داد. بعد شروع کردم به متمرکز شدن
بیشتر روی افکارم و متوجه شدم بیشتر چیزهایی که به آن فکر میکنم احساس
واقعیام نبودند.
فقط با توجه کردن به فکرها میتوانیم ببینیم که خیلی از آنها مبتنی بر ترس یا قضاوت هستند.
و
چون بدون هیچ مقاومتی میآیند و میروند، بیشتر ما به صورت ناخودآگاه در
طول زندگیهایمان دچار مشکل میشویم چون باور داریم که ما همان فکرهایمان
هستیم. وقتی پدیدار میشوند یا غیب میشوند اصلاً به آنها نگاه نمیکنیم یا
دربرابرشان مقاومت نمیکنیم. با قبول کردن آنها، به آنها اجازه میدهیم
اعتقادات و باورهایمان درمورد خودمان و زندگیمان را شکل دهند.
وقتی
شروع به تشخیص آنها کنید، میتوانید تغییرشان دهید. وقتی ببینید افکارتان
تا چه اندازه با احساس واقعی شما متفاوت هستند، میتوانید فکر دیگری را
جایگزین آن در ذهنتان کنید.
مهربان بودن
با
دیدن و حس کردن مهربانی دیگران، میفهمیم که تا چه اندازه این مهربانیها
در زندگی روزمره مهم هستند. در برخورد با تماسهای تلفنی مسئلهساز، مثل
فردی عصبانی که آنطرف خط است، میتوانیم تصمیم بگیریم که مهربان باشیم.
وقتی دوستی از شما میخواهد در کاری کمکش کنید، میتوانید تصمیم بگیرید که به مهربانانهترین صورت ممکن به او پاسخ دهید.
وقتی
کسی برای کمک مالی از شما تقاضا میکند، میتوانید با مهربانی به این
تقاضا پاسخ دهید. مشخص است که زمانهایی هست که نمیتوانید نیاز طرفمقابل
را برآورده کنیم اما وقتی هم وسیله لازم برای برآوردن نیاز او را نداریم،
«نه» گفتن با مهربانی بهترین انتخاب است.
گاهیاوقات رد کردن
مهربانانه برای کمک کردن برای رشد فردی دیگران بسیار مهم است و به آنها این
امکان را میدهد که درسهای مهمی برای زندگیشان بگیرند.
وقتی کسی
درمورد کسی که میشناسیم غیبت میکند، میتوانیم با سکوت مهربان باشیم و
وارد شدن به بحث آنها را نپذیریم. با انتخاب مهربانی، اجازه میدهیم که
انرژی مثبت از ما به دیگران هم سرایت کند و از نزدیک شدن انرژی منفی به ما
جلوگیری میکند. به این ترتیب، ارتباطی با نفس والای خود برقرار میکنیم و
میفهمیم که مهربان بودن واقعاً تا چه انداز ه خوب است.
وارد کردن تمرین پذیرش به زندگی روزانه
شاید
رمز احساس آرامش واقعی این است که بتوانید آنچه که هست را بپذیرید. پذیرش
یعنی صدای نفستان را شنیده و آن را رد کنید. اینکه بدانید تنها کسی که
میتوانید تغییر دهید خودتان هستید کمکتان میکند اینکار را انجام دهید.
به
محض اینکه به این فکر کنید که چیزی سر جایش نیست، یا چیزی آنطور که باید
باشد نیست، یا درمورد یک موقعیت خاص یا یک فرد منتقدانه رفتار میکنیم،
میفهمیم که نتوانستهایم آنچه که هست را همانطور بپذیریم و خواستهایم روی
چیزی که بیرون از ما است کنترل داشته باشیم.
این دنیا پر از انرژیهای منفی و دیوانگیهاست اما همه ما میتوانیم یاد بگیریم چطور با آرامش درونی زندگی کنیم.
این
زمانی اتفاق میافتد که نسبت به خودتان و آنچه که هستید آگاهتر شوید،
بدانید که کسانی هستند که دوستتان دارند، افکارتان را تغییر دهید، مهربانی
کردن را تمرین کنید و همه چیز را همانطور که هست بپذیرید.
وقتی عشقی
بدون قید و شرط قلبتان را پر کند، میپذیرید که نمیتوانید به عقب برگردید
و چیزهایی که الان دارید را نادیده نمیگیرید و قدر آرامشی که الان پیدا
کردهاید را میفهمید.
آخر اینکه، به آرامش قلبی دست پیدا میکنید که با وجود همه مشکلات و سختیهای زندگی، بر جا میماند.
منبع:مردمان
شادی خواستنیترین و شیرینترین احساس بشر
است. زن و مرد، پیر و جوان، ثروتمند و فقیر پیوسته در جستوجوی شادیاند و
کیفیت زندگی خود را بر اساس میزان شادیشان میسنجند. از این رو انگیزه
بسیاری از رفتارهای ما شاد شدن است. حتی زمانی که با بیماری و تنگدستی، عدم
امنیت و بیاعتمادی، نادانی و بیعدالتی میجنگیم
میخواهیم این
عوامل اندوه را از زندگی خویش برانیم تا زمینه را برای ورود شادی فراهم
کنیم. با گذشت زمان و به تجربه آموختهایم که تا میهمان ناخوانده ”غم“ را
از دل بیرون نکنیم، نمیتوانیم پذیرای احساس دلنواز و شیرین شادی باشیم.
امروزه
در نتیجه پژوهشهای علوم مختلف شواهد و یافتههای بسیاری در مورد شادی
وجود دارد. این یافتهها نشان میدهند که احساس شادی علاوه بر آنکه شیرین و
دلانگیز است، وجودش سلامت و عمر انسان را افزایش میدهد و سبب برقراری
پیوند محبتآمیز میان افراد، جلوگیری از آسیبهای اجتماعی، و رشد و آرامش
جامعه بشری میشود. حتی بقای بشر را وابسته به گرایش او به شادی و گریزش
از درد دانستهاند.
بر اساس دانستههای گذشته و یافتههای جدید،
شادی از نیازهای اساسی انسان بوده و حق مسلم همه افراد است. بسیاری از
متفکران بهترین جامعه را جامعهای میدانند که بیشترین شهروندان شاد را
داشته باشد.
بنابراین همه مسوولان جامعه و تکتک افراد
بر خود لازم میدانند که برای افزایش شادیهای همگانی و فردی تلاش کنند.
دولتهایی که بخواهند شادی مردم را افزایش دهند کارشان را با ریشهکن کردن
یا به حداقل رساندن بیماری و بیکاری، عدم امنیت و بیاعتمادی، نادانی و
بیعدالتی شروع میکنند و با برپایی جشنهای عمومی ادامه میدهند. اما
تکتک افراد هم میتوانند با آگاهی و عمل بر احساس شادی خویش بیفزایند.
گام نخست برای رسیدن به این هدف شناخت سرچشمههای شادی است. دکتر ریچارد
لیارد در کتاب معروف و پژوهشی خود به نام ”شادی“ که در سال 2004 منتشر کرده
بر هفت عامل بزرگ زیر تاکید میکند:
ارتباطات خانوادگی، وضع
اقتصادی، شغل، اجتماع و دوستان، وضع سلامتی، آزادی شخصی، ارزشهای شخصی او
میگوید که پنج عامل اول به ترتیب اهمیت نوشته شدهاند و نتیجه میگیرد که
کیفیت روابط ما با دیگران بیش از همه چیز بر شادیمان اثر میگذارد. این
نتیجهای است که بسیاری از ما تجربه کردهایم. او همچنین پژوهشهای دیگری
را به عنوان شاهد میآورد تا تاکید کند که ثروت تنها وقتی سبب شادی افراد
میشود که آنها را از مرحله فقر در آورده و موجب آسانی امرار معاششان
شود. اما پس از این مرحله افزایش ثروت در بالا بردن میزان شادی نقش چشمگیری
ندارد. مطالعات اخیر (در سال 2006) دکتر دانیل گیلبرت، روانشناس دانشگاه
هاروارد نیز این موضوع را تایید میکند.
دکتر لیارد با آمار و ارقام نشان میدهد
که اگر چه در پنجاه سال اخیر کشورهای غربی به خصوص آمریکا و انگلیس داراتر و
ملتهای آنها از خوراک و لباس بیشتر، خانه و ماشین بزرگتر، و امکانات و
بهداشت بهتر برخوردار شدهاند، اما بر شادی آنها افزوده نشده است. جالب
است که در مطالعه مستقل دیگری که در سال 2003 صورت گرفته ملت نیجریه را
شادترین مردم در میان 65 کشور یافتهند. تحقیقات متعددی نشان میدهند که
مردم شصت ساله تا شصت و پنج ساله شادتر از جوانان بیست تا سی ساله هستند و
افراد ازدواج کرده شادتر از مجردها هستند.
دانستن این نکته ضروری
است که پژوهشهای گوناگون روانشناسی و زیستشناسی حدود پنجاه درصد از شادی
افراد را به ژنهای آنها نسبت میدهند. تحقیقات ”دیوید لی کن“ پژوهشگر
دانشگاه مینوسوتا بر روی دوقلوهایی که در محلهای مختلف و دور از هم زندگی
میکردهاند، یکی از این پژوهشهاست. با این حال تربیت، شرایط محیط، تصمیم،
نگرش و اراده شخصی بر پنجاه درصد دیگر و حتی ژنهای به ارث برده شده، اثر
گذاشته و در ایجاد و افزایش احساس شادی انسان نقش مهمی ایفا میکنند.
انگیزه بسیاری از رفتارهای ما شاد شدن است
نصایح خردمندان جامعه ما و نوشتهها و
گفتههای تجربی بسیاری، حاکی برای آن است که همه میتوانند با توجه کردن و
عمل نمودن به هر یک از موارد زیر شادی خود را افزایش دهند:
سالم ماندن و از سلامتی خود مواظبت کردن.
امنیت داشتن در خانه، محل زندگی، محل کار و جامعه.
معنیدار کردن زندگی با داشتن آرزو و دنبال کردن هدفی ارزشمند و دست یافتنی.
سرگرم بودن به شغلی که نه تنها با آن امرار معاش کنند بلکه از انجامش نیز لذت برند.
توجه محبتآمیز به دیگران داشتن و مورد توجه و علاقه آنها قرار گرفتن.
مفید واقع شدن و کمک به دیگران، بودا میگوید: ”شادی وقتی میآید که شما با کلمات و کارهایتان برای خود و دیگران مفید واقع شوید.“
داشتن تفکر و نگرش مثبت.
پذیرفتن خویش و به خود اعتماد داشتن.
ارتباط سازنده داشتن و وقت گذراندن با افراد خانواده، و دوستان خوب.
بر شمردن نعمتهای خود و سپاسگزار بودن.
استفاده کردن و لذت بردن از موجودی خویش.
مقایسه نکردن خود و داراییهای خویش با دیگران.
آرام ماندن در روبهرویی با غیر منتظرهها.
عملی کردن هدف و خواستههای معقول خود.
تعادل داشتن در کار، تفریح و ...
اعتماد داشتن و احترام گذاشتن به مردم.
شوخ بودن و به زندگی خندیدن.
بخشیدن خود و دیگران.
اعتقاد داشتن.
آزادی داشتن.
با جرات بودن.
کار گروهی کردن.
هر کس با توجه به ارزشهای شخصی خویش
میتواند موارد یاد شده را به ترتیب اهمیت نوشته و عوامل شادیبخش ویژه خود
را به آنها بیفزاید و به کار گیرد. برای بسیاری از افراد دنبال کردن یک
کار هنری میتواند شادی پیوستهای ایجاد کند. برخلاف بعضی از چیزها که
یکباره به دست میآیند و پس از مدتی وجودشان عادی شده و از شادیبخشی
آنها کاسته میگردد، کار هنری شادی پایداری را سبب میشود. زیرا مهارت در
هنر به تدریج به دست میآید و هنرجو با دستیابی به هر سطح مهارتی برتر،
شادی تازهای به خود هدیه میدهد.
با گزینش و اراده میتوان از
چیزهای سادهتر نیز شادمان شد. شنیدهایم که داراترین مردم کسانی هستند که
چشمههای شادی ارزان دارند. بسیارند افرادی که از گفتوگو با عزیزان، بازی و
خنده کودکان، و پیادهروی با دوستان لذت میبرند. فراوانند آنها که از
تماشای پدیدههای طبیعی چون درخشش خورشید، گل و سبزه، برف و باران، کوه و
دشت، آب و آبشار و ماه و مهتاب به وجد آمده و آنها را سرچشمههای شادی
خود قرار میدهند. زیبا و طبیعی است که ما هم در هر مکان و زمان سببی برای
شادی پیدا کنیم. زیبنده و سازنده است که همیشه به یاد آوریم که مردم دیگر
نیز چون ما خواهان شادیاند، امیدبخش و برانگیزنده است که میدانیم و
میتوانیم با یک نگاه، سخن، یا کردار محبتآمیز بر شادی آنها بیفزاییم.
هنگامی که به دیگران مهربانی میکنیم، به زندگی آنها نور و صفا میدهیم و
آگاهیم که بخشندگان نور، خود در تاریکی نمیمانند.
رمز موفقیت مالی و اقتصادی هر خانواده در
پس انداز کردن است. بدون پس انداز درآمدها بیهوده هدر می روند و منابع در
دسترس برای اموری کم اهمیت هزینه می شوند. پس انداز توانایی مالی را افزایش
می دهد و امکان سرمایه گذاری و پیاده سازی برنامه های کلان را ایجاد می
کند. برخی تصور می کنند که پس انداز کردن کاری دشوار است؛ به ویژه اگر
خانواده با شرایط دشواری مواجه باشد. اما واقعیت چیز دیگری است. اگر روش
های مدیریت ذهنی و مالی را بیاموزید، پس انداز را بسیار آسان خواهید یافت.
روش های زیر پیشنهاداتی برای خانواده ها است که از طریق آن انجام این اقدام
سرنوشت ساز تسهیل می شود:
۱-
پس انداز کردن پول نیازی به معجزه ندارد. این کار بسیار ساده است و تنها
به توانای شما در تغییر رویه خرج کردن پول بستگی دارد اما پیش از آنکه
بتوانید این رویه را تغییر دهید باید به دقت مسیرهای هزینه و صرف پول را در
خانواده شناسایی کنید. برای انجام این کار، از ابتدای این ماه تمام
پرداختی های خود را در جایی ثبت کنید و آنها را به صورت هفتگی و ماهانه
فهرست نمایید. برای انجام این کار می توانید از قلم و کاغذ یا نرم افزارهای
ساده ای مانند اکسل استفاده کنید. در ثبت آمار دخل و خرج خود، تمام جزئیات
را به حساب آورید و فهرست دقیق از تراکنش های مالی خانواده آماده کنید.
در
گام بعد، پس از آنکه خرج های ماهانه را دقیقا شناسایی کردید، باید آنها را
دسته بندی نموده و مجموعه هزینه هر دسته را مشخص نمایید. با این کار می
توانید نقاط پرهزینه را یافته و درصدد اصلاح آنها برآیید. این کار نیاز به
مطالعه و تصمیم گیری جدی خواهد داشت. باید زمینه های خاصی را که بیش از حد
نیاز پول شما را به هدر می دهند پیدا کنید و آنگاه برای کهش میزان هزینه در
آنها تصمیم بگیرید. تصمیم شما در اجرایی شدن نهایی برنامه اهمیت زیادی
دارد. این تصمیم باید در سطح تمام اعضای خانواده مطرح شود و یک یک افراد
برای پایبندی به آن توجیه گردند.
برای اجرایی کردن تصمیمات مرتبط با
کاهش، در گام بعد به دنبال راه کارهای جایگزین باشید. به طور مثال، اگر
پول زیادی را صرف غذا خوردن خارج از خانه می کنید، می توانید با آشپزی در
خانه از غذای سالم و ارزان استفاده نمایید. اقلام مصرفی خود را از فروشگاه
های بخرید که کالاها را با قیمت ارزان تر ارائه می کنند. کفش و پوشاک را در
دوره های تخفیف خریداری نمایید و پیوسته در جستجوی مکان ها و زمان هایی
برای خرید ارزان باشید. مطمئن باشید که این کار کاملا شدنی است؛ تنها به
اراده و تصمیم شما بستگی دارد.
۲-
ممکن است عجیب به نظر برسد، اما یکی از راه های کاهش هزینه ها و پس انداز،
توجه به نیازهای مستقیم خودتان است. البته معنای این حرف خریدن هر کالایی
که به نظرتان جالب می رسد نیست، بلکه به این معنا است که در میان مسیرهای
هزینه و بدهکاران ماهیانه، جایی هم برای شخص خودتان در نظر بگیرید. با این
کار روحیه مناسب تری برای پیشبرد برنامه پس انداز خواهید داشت.
بهترین
روش برای این فرآیند، تعیین اهداف میان مدت و بلندمدت است. این اهداف باید
به صورت جمعی تعیین شوند و در جلسات منظم، نظر تمام اعضای خانواده نیز
تامین گردد. پس از تعیین اهداف، می توانید به صورت ماهانه بودجه ای را برای
تحقق آنها کنار بگذارید. برای این کار تا انتهای ماه صبر نکنید، چون ممکن
است تمام درآمد خود را خرج کرده و جایی برای پس انداز باقی نماند.
به
خودتان فرصت تردید ندهید! پس از دریافت دستمزد ماهانه بلافاصله مبلغ مربوط
به برنامه ریزی های شخصی را کنار بگذارید. به این روش وفادار بمانید و تا
حد امکان عهد خود را نشکنید.
۳-
نکته دیگری که در نگاه نخست بی ارتباط به نظر می رسد آن است که بازگرداندن
بدهی ها به ایجاد عادات پس انداز کمک می کند. به این دلیل که بدهی ها اغلب
با نرخ بهره بازگردانده می شوند و این میزان هر ماهه به درآمد شما تحمیل
می شود. از سوی دیگر نرخ بهره وام های بانکی اغلب بیشتر از میزان سودی است
که از مبالغ پس انداز شده دریافت می کند. از این رو ادامه دادن به وضعیت
بدهکار به معنای از دست رفتن مبالغی قابل توجه به صورت ماهانه است.
فهرستی
از بدهی های خود تهیه نمایید و آنها را براساس نرخ بهره و زمان بازگشت
طبقه بندی کنید. سپس در ابتدای هر ماه مبلغ خاصی را برای رهایی از بدهی ها
اختصاص دهید و فشار ناشی از آنها را کاهش دهید.
پس انداز توانایی مالی را افزایش می دهد
۴- برای پرهیز از امیال آنی و کنترل آنها می توانید مبالغ پس انداز شده را جایی قرار دهید که امکان برداشت پیش از موعد برای تان وجود نداشته باشد. به طور مثال، حساب های سرمایه گذاری بلندمدت به شما اجازه برداشت مداوم پول را نمی دهند؛ چرا که در این صورت سود شما کاهش خواهد یافت. این انگیزه ای جدی برای کنترل احساسات آنی در شما ایجاد خواهد کرد. به علاوه می توانید مبالغ پس انداز شده را در حساب فردی که اعتماد مطلق به او دارید (مثلا همسرتان) واریز کنید تا نتوانید از آن برداشت نمایید. البته اگر از این روش استفاده می کنید، کاملا در خصوص فرد انتخاب شده تامل نمایید تا بعدا دچار مشکل نشوید.
سحرخیزی فواید بسیاری در بر دارد. دانستن فواید سحر خیزی ، انگیزه لازم برای صبح زود از خواب بیدار شدن را به شما میدهد.
فواید سحرخیزی:
1- سلامتی
سحرخیزی
پایه زندگی سالم است. بدن انسان طوری طراحی شده است که هماهنگ با طبیعت
عمل کند. طبق این طراحی ما باید زمان طلوع خورشید از خواب برخیزیم و با
غروب خورشید بخوابیم. ولی اغلب اینگونه عمل نمیکنیم و حتی گاهی اوقات کل
شب بیداریم و روزها تا ظهر میخوابیم. تمام اینها عادات بدی هستند که به
سلامتی ما ضربه میزنند، ما میبایست طبق طبیعت خود رفتار کنیم و سحرخیز
باشیم.
مطمئناً ایجاد تغییرات اساسی در برنامه خواب آسان نیست و حتی
مقداری استرس زاست. بنابراین باید سعی کنید هر روز مقداری زودتر از خواب
برخیزید و این کار را به طور مستمر انجام دهید تا بصورت عادت درآید، بدین
ترتیب میتوانید سحرخیز باشید.
2- مدیریت زمان
هر
روز صبح زود از خواب برخیزید و به زودی درمی یابید که به فرد متفاوتی
تبدیل شدهاید. فردی با اعتماد به نفس بیشتر و مؤثرتر. سحرخیزی انرژی شما
را در طول روز افزایش میدهد. زمانی که ساعت زنگ میزند، از رختخواب بیرون
بیایید و هیچگاه زنگ ساعت را برای دقایق بعدی تنظیم ننمایید. این بدترین
کار برای بدست آوردن عادت سحرخیزی است. زمانی را برای دوش گرفتن در نظر
بگیرید. چای یا قهوه بنوشید و به سمت محل کارتان بروید. هم اکنون برای
رسیدن به بهترینها آمادهاید.
3- استفاده از فرصت ها
به
مزیتهایی فکر کنید که با سحرخیزی بدست میآورید، حتی اگر کوچک باشند.
دوست ندارید در ترافیک صبحگاهی بمانید؟ یا شاید از مشاهده طلوع آفتاب لذت
میبرید. صرف یک لیوان قهوه در بیرون از منزل نیز بسیار دل انگیز است و
بسیاری از مزیتهای دیگر. فقط سحرخیز باشید و از فرصتها استفاده کنید.
4- در زمان حال زیستن
حال
به اموری بیاندیشید که تا آخرین لحظات انجام آنها را به تعویق
میاندازید. این امور در ساعات اولیه روز نیز قابل انجامند. آیا وزن اضافه
کردهاید و برای رفتن به سالن بدنسازی فردا را در نظر گرفتهاید؟ ولی
تاکنون چند بار این تصمیم خود را فردای آن روز عملی کردهاید؟ صبحهایتان
را در بیرون از منزل بگذرانید و میبینید به سرعت اضافه وزنتان از بین
میرود. اگر رفتن به سالن بدنسازی را دوست ندارید، کاری را انجام دهید که
مورد علاقهتان است مثلا در هوای آزاد و تازه پیاده روی کنید.
5- به حقیقت پیوستن آرزوها
هر
فرد آرزوی انجام کارهای زیادی را دارد که هیچگاه وقت کافی برای انجام
آنها به دست نمیآورد. با سحرخیزی زمانی بدست میآورید تا آرزوهای خود را
عملی کنید. میتوانید یادگیری زبانهای خارجی را آغاز کنید، شروع به نوشتن
کنید و یا به تفریحاتی بپردازید که از مدتها پیش زمانی برای آنها
نداشتهاید. به یاد داشته باشید که چقدر انجام کارهای مورد علاقهتان مفرح و
سرگرم کننده است.
دانستن فواید سحر خیزی ، انگیزه لازم برای صبح زود از خواب بیدار شدن را به شما میدهد
پنج راه حل آسان برای سحرخیزی
1- باید از شب شروع کنید
اغلب
مطالعات نشان داده است که سطح انگیزه افراد با نوع خواب آنها در ارتباط
است. برای مثال، خواب نوع REH (REH مخفف کلمات حرکت سریع مردمک چشم است و
شامل قسمتی از مراحل خوابیدن است که انسان در حال خواب دیدن است.) اگر یک
استراحت جانانه در طول شب نداشته باشید و در طول مدت زمان خواب چندین بار
مرحله REH را تجربه کنید، از ارنژی و انگیزه شما برای برخاستن از رختخواب
در یک زمان مشخص کاسته خواهد شد.
یکی از روش هایی که می توان بر این
مشکل غالب شد آن است که انسان برای زمان قبل از خوابیدن خود برنامه ریزی
کند. عاملی که باعث می شود کیفیت خواب و استراحت شما بهبود پیدا کند. در
ادامه این مطلب شما با استراتژی هایی آشنا می شوید که کارآفرینان موفق برای
به خواب رفتن و داشتن یک خواب خوب از آن استفاده می کنند.
مقدار مصرف روزانه کافئین خود را محدود کنید
آقای
الون ماسک موسس شرکت تسلاموتور فاش کرد که او در طول روز قهوه زیادی می
نوشیده ولی اکنون مقدار آن را به یک تا دو فنجان در روز محدود کرده است. با
انجام این کار او دیگر شب ها احساس بی خوابی نمی کند و خواب بهتری هم
دارد.
از تجهیزات الکترونیکی دوری کنید
آیا می
دانستید که روشنایی صفحه تلفن همراه، تبلت یا کامپیوتر همراه (لپ تاپ) شما
قبل از خوابیدن می تواند تاثیر منفی بر عادات خواب شما بگذارد. به همین
دلیل خانم آریانا هافینگتون (موسس و سردبیر نشریه هافینگتون پست) شب ها قبل
از خواب تلفن همراه خود را از اتاق خوابش دور نگه می دارد؛ عادی که او پس
از گذراندن یک دوره خستگی زیاد به دست آورد.
کتاب بخوانید
بیل
گیتس موسس شرکت بزرگ مایکروسافت هر شب قبل از خواب عادت داشته یک ساعت
مطالعه کند و اعتقاد داشت این کار باعث می شده او زودتر به خواب برود.
(کتاب های مورد علاقه او شامل زندگینامه ها، کتاب های تاریخی و نشریات و
مقالات فرهنگی می شد.)
ایجاد محیطی که خوابیدن را در شما تحریک کند
نیز سودمند است. برای مثال اتاق خواب خود را تا حد امکان تاریک کرده، صفحه
ساعت هشدار دهنده را از جلوی چشمان خود دور کنید یا اگر در محله پر
سروصدایی زندگی می کنید، یک مجموعه آهنگ های آرام مناسب برای دقایق قبل از
خواب تهیه کرده و گوش دهید.
2- با خود فکر کنید چرا سحرخیزی برای شما اهمیت دارد
اگر
انسان به اهمیت تغییر واقف نباشد، ایجاد هر نوع تغییر در زندگی اش مشکل
خواهد بود پس باید از خودتان بپرسید: چرا زود بیدار شدن برای شما مهم است؟
چرا می خواهید از صبح خود بیشتر استفاده کنید؟ آیا به این مسئله اعتقاد
دارید که ایجاد یک برنامه کامل صبحگاهی و تبعیت از آن به کاهش وزن شما کمک
می کند؟ که باعث می شود تناسب اندام داشته باشید و در نتیجه اعتماد به نفس
شما را بهبود می بخشد و انرژی لازم برای گذراندن روزتان را فراهم می کند؟
یا شاید فکر می کنید اگر قبل از طلوع آفتاب از خواب بیدار شوید برای انجام
کارهایی که به شما احساس رضایت و آرامش می دهند مثل مطالعه، نوشتن یا ...
وقت لازم را پیدا می کنید؟
هر گاه برای شما این نکته روشن شد که چرا
می خواهید صبح ها زودتر از خواب بیدار شوید، به این نکته نیز پی خواهید
برد که تغییر کار ساده ای است.
سحرخیزی پایه زندگی سالم است
3- دکمه چرت زدن (snooze) ساعت را مرتب فشار ندهید
شما
به عنوان نمونه در یک روز صبح چند بار دکمه چرت زدن یا snooze ساعت خود را
می زنید؛ یک بار، دو بار، پنج بار، یا بیشتر؟ هر چند ممکن است به نظر برسد
چند دقیقه بیشتر خوابیدن با هر بار خاموش کردن صدای زنگ ساعت چیز خوبی است
اما باید بدانید که اینطور نیست. فشردن دکمه چرت زدن باعث خسته شدن بیشتر
شما شده، سیکل خواب را بر هم می زند و باعث می شود تا طی روز، کارهای خود
را با اکراه انجام دهید.
از این گذشته، هنگامی که این دکمه اولین
قدمی باشد که در صبح برمی دارید، شما در واقع روز خود را با به تعویض
انداختن کارها شروع کرده اید. انجام این کار به ناخودآگاه به ذهن شما این
پیغام را ارسال خواهد کرد که شما حتی آنقدر اعتماد به نفس ندارید که صبح از
رختخواب خود بلند شوید. باید گفت این کار نمی تواند آغاز گر یک روز خوب
باشد.
پس به نظر شما چگونه می شود از عادت چند دقیقه خواب بیشتر
خلاص شد؟ فرض کنید ساعت یا تلفن همراه خود را دور از تخت خود گذاشته و
مجبور هستید برای خاموش کردن زنگ هشدار آن از تخت خود بلند شوید.
4- فرآیند بیدار شدن صبحگاهی خود را تغییر دهید
تلاش
کنید تا در صبح خود یک تحول بنیادی ایجاد کنید، برای مثال با بیدار شدن در
ساعت 4 صبح. معمولا اگر عادت دارید تا ظهر بخوابید، این کار می تواند یک
فرآیند دشوار باشد.
شما با ایجاد تغییراتی کوچک می توانید به
تغییراتی بزرگ برسید. آگاه تر شوید و به سطح بالاتری از شور و شوق برسید.
پایبندی به چنین فرآیندهایی دقت شما را در زندگی بالا برده، به شما آرامش
داده و کمک می کند تا بتوانید روش صحیح را در ایجاد تغییرات پایدار انتخاب
کنید.
برای مثال اگر شما معمولا در ساعت 7 صبح از خواب بیدار می
شوید، این فرآیند به شما کمک می کند تا از فردا ساعت 6:45 از خواب بیدار
شوید. هنگامی که به بلند شدن از خواب در وقت جدید عادت کردید، ساعت برخاستن
خود را به 6:30 تغییر دهید. با هر بار 15 دقیقه زودتر از خواب بیدار شدن،
تقریبا بدون هیچ گونه تلاشی شما کم کم به یک فرد سحرخیز تبدیل می شوید.
5- سعی کنید صبح ها فعالیت هایی را انجام دهید که برای شما لذتبخش هستند؛ این باعث می شود به تکرار آن پایبند شوید
برخاستن
از خواب در صبح زود به خودی خود دشوار است؛ حال تصور کنید برای انجام کاری
که اصلا علاقه ای به انجام آن ندارید از خواب بلند شده اید... به نظر نمی
رسد این کار کمتر از شکنجه باشد.
به همین دلیل شما باید فرآیندی را
برای بیدار شدن در صبح انتخاب کنید که پر از فعالیت های مورد علاقه شما
باشد. چیزهایی که حال شما را بهتر می کنند و باعث پیشرفت شما در زندگی می
شوند.
تعدادی از کارهایی که من با انجام دادن شان در صبح زود
بیشترین بهره را از آن لحظات برده ام عبارتند از: انجام تمرینات کششی،
نویسندگی و ایجاد لیست تشکر به خاطر داشته هایم و و گذران اوقاتی خوش با
خانواده.
حالا شما می توانید فهرستی از کارهای مورد علاقه خود را که
انجام ان در صبح وجود دارد آماده کنید تا مشوقی باشد برای سحرخیزی و شروع
یک روز خوب.
«سال ها خود را نقد کردید و به نتیجه نرسیدید. [حال] سعی کنید خود را به اثبات برسانید و ببینید چه اتفاقی می افتد!» لوییس هِی
در بسیاری از مواقع و مشکلات، به نظر می رسد کسی که کمتر از همه به او اهمیت می دهیم و دوست ش داریم، خودمان هستیم.
ما
تقریباً هر روز و در دقایقی، با بی رحمی به ملامت خود می پردازیم. ما حتی
در بسیاری از اوقات متوجه هم نمی شویم که چه ادبیات منفی ای را در هنگام
سخن گفتن از خود یا حرف زدن با خود، به کار می بریم.
ما تقریباً
نخستین کسانی هستیم که باعث پایین آمدن ارزش و اعتبارمان می گردیم. اولین
کسانی هستیم که از خود انتقاد می کنیم و از این بابت خود را عذاب می دهیم.
در حقیقت ما سخت گیرترین منتقدان خود هستیم. بنابراین به نظر می آید که به
یک تمرین مهم نیازمندیم: دوست داشتن خود!
تمرین کردن دوست داشتن
خود، که برای همه ی ما به مثابه یک راه درمانی برای رهایی از بسیاری از
احساسات بدی که علیه خود به وجود می آوریم به حساب می آید، بایستی آموخته
شود.
اما راه آموختن آن نیست. آیا می توان آن را در میان کتاب ها یا
کلاس های آموزشی یافت؟ می توان با این موضوع مانند یک درس تخصصی که با
مطالعه می آموزیم برخورد نمود؟
البته هر دوی این راه ها می توانند
کمک های بسیار بزرگی باشند، اما در مواردی وقتی می خواهیم یک گام جلوتر
برویم و در این مهارتد بهتر شویم، دچار وقفه می گردیم. با تمرین نمودن دوست
داشتن خود، می توانیم به بسیاری از موانع ذهنی و فیزیکی فائق آییم و
بنابراین، دست به کارهایی بزنیم که پیش تر آن ها را ناممکن می پنداشتیم.
این لحظات و حس استثنائی شان، مسلماً ارزش تجربه کردن داند، مهم نیست که در
آن لحظه چه نقشی ایفا کرده ایم. مهم حس کردن ارزش آن لحظه است.
در
این مسیر، معمولاً پشت این توجیه پنهان می شویم که این کارها را فقط به این
نیت انجام می دهیم که کمتر با خود رفتاری گستاخانه داشته باشیم و به این
چرخه ادامه می دهیم. دلایلی که از نظر خودمان معتبر و پذیرفته شده می آید،
ما را از تغییر شیوه ی زندگی و دوست داشتن خود، که در حقیقت برای آن است که
زندگی مان را شادتر و سرشارتر سازیم، باز می دارد.
اغلب ما تحقیر
کردن خود در هنگام سخن گفتن از خود یا با خود را به این دلیل به رسمیت
شناخته ایم که از اعتماد به نفس اندک رنج می بریم.ما اغلب گمان می کنیم که
برای دوست داشتن خود، باید قابلیت هایی بسیار بالا داشته باشیم. برای خود
استانداردهای غیرواقع گرایانه ای را تبیین می کنیم که تنها با رسیدن به آن
ها، لیاقت داریم که خود را دوست بداریم، به اثبات برسیم و پذیرفته شویم.
این
عادات مخرب و منتقدانه، در تضاد با آن چیزهایی قرار می گیرند که حقیقتاً
به آن ها نیازمندیم، سوای این که منجر به این می شوند که نسبت به خود دلسرد
شویم و نتوانیم خودمان را دوست بداریم.پس حالا متوجه ضرورت این نیاز هستیم
که باید روش صحبت کردن با خودمان را تغییر دهیم، خیلی هم سریع باید این
کار را بکنیم!
باید بدانیم که ما این عادات را از روی تصمیم های
خودآگاه و ناخودآگاهی که در گذشته گرفته ایم، برای خود تعریف نموده ایم.
امروز همچنان این قدرت را داریم که تصمیماتی متفاوت اتخاذ نماییم تا یک
خودِ متفاوت برای آینده مان بسازیم!
آن چه در ادامه ی این مطلب می
آید، برخی از راهکارها و ابزاری است که می توان با تکیه بر آن ها بر کمبود
اعتماد به نفس غلبه نمود و لحنی بهتر را برای صحبت کردن با خود، انتخاب
کرد:
۱- خاطرات مان را بنویسیم
قبل
از آن که بخواهیم شروع به تغییر خود کنیم، بد نیست به نوشته های خاطرات
روزانه مان مراجعه نماییم تا دریابیم چه احساسی داشته ایم. اغلب خواندن
چیزهایی که نوشته ایم، دردناک است.
در میان افکار و احساسات منفی و
لحظات فوق العاده و وقایع لذت بخشی هم هستند، اما افکار منفی و دردناک اغلب
بر آن ها سایه افکنده است.
وقت ش رسیده که یک دفتر خاطرات جدید
بخریم. این بار به جای آن که در آن درباره ی ان چه که گفته ایم و کرده ایم
بنویسیم، بیشتر روی نوشتن درباره ی چیزهایی تمرکز کنیم که عشق و اهمیت دادن
مان نسبت به خودمان را اثبات می کند.
مثلاً اگر چاق هستیم، به جای
آن که مدام خودمان را بابت ران های بزرگ مان سرزنش کنیم، می توانیم شکرگزار
باشیم که ران هایی قوی داریم که ما را در دوهای طولانی یاری خواهد داد.
بعد
از چند روز انجام مداوم این عمل در خواهیم یافت که این طرز برخورد،
خودبخود افکار منفی را پیش از آن که سر برسند و بتوانند اوضاع را بحرانی تر
کنند، دفع می کند.
۲- استفاده از کلمات «باید، حتما انجام می دهم و مجبورم» را کاهش دهیم
دقت
کرده اید که این کلماتٰ چه احساس گناه غیرضروری ای به ما می دهد؟! پس چه
بهتر که کلماتی مهربانانه تر را جایگزین آن ها کنیم، مثلاً بگوییم «من
انتخاب کرده ام که
».
برای مثال شب هنگام وقتی ساعت را برای زنگ زدن
تنظیم می کنیم، به جای این که به خود بگوییم: «باید صبح زود بیدار شوم تا
ورزش کنم»، به خود بگوییم: «من انتخاب کرده ام صبح زود بیدار شوم که ورزش
کنم.»
چه بهتر که این همه قیودِ «باید» را از زندگی مان حذف کنیم تا احساس بهتری درباره ی خود بیابیم.
۳- لبخند بزنیم
فرض
کنیم که در یک مسابقه ی دوی مارتن شرکت کرده ایم. به جای آن که مدام
خودمان را ملامت کنیم که چرا نمی توانیم تندتر بدویم، مسابقه را با این هدف
آغاز کنیم که تا آن جایی که می توانیم لبخند بزنیم. احساسی که در این حالت
خواهیم داشت، فوق العاده خواهد بود.
تصورش را بکنید که این کار چه
حس خوبی به ما می دهد، تماشاگران هم متوجه این لبخند ما می شوند و تشویق
مان می کنند. حالا چقدر سرشار از انرژی مثبت شده ایم؟!
سعی کنیم
لبخند بزنیم و این لبخند را حفظ کنیم تا ببینید چقدر حس بهتری نسبت به
گذشته خواهیم داشت. خود را در حال لبخند زدن حین انجام هر کاری تصور کنیم،
مثلاً عبور از خیابان یا جواب دادن به تلفن. خواهیم دید که پس از مدت زمانی
کوتاه، این تبسم به یک لبخند درخشان تبدیل خواهد شد.
به خودمان پاسخ مثبت دهیم و نه گفتن را، برای پاسخ به بقیه نگه داریم
۴- به خودمان پاسخ مثبت دهیم و نه گفتن را، برای پاسخ به بقیه نگه داریم!
در دنیای امروز از سادهترین تا
پیچیدهترین محصولات صنعتی یا فرهنگی برای موفق شدن در بازار رقابت تنگاتنگ
موجود، باید بتوانند به عنوان یک «برند» خودشان را معرفی و ثابت کنند و در
بسیاری از مواقع بخش زیادی از سرمایه خریداران یا متقاضیان یک محصول، تنها
صرف خریدن یک نام خاص میشود تا کیفیت واقعی اجناس!
با این مقدمه
ما در این مطلب میخواهیم مژده بدهیم که هرکسی باشید با هر اندازهای از
دانش و مهارت، میتوانید برند شخصی خودتان را داشته باشید؛ یک خانم
خانهدار با برندی اختصاصی در آشپزی و یک آقای دیگر با برندی خاص و چشمگیر
در بیمه یا پزشکی! این بازی جذاب و جدی، بسته به تخیل و خلاقیت شما
میتواند تا هزاران مورد متنوع و متفاوت ادامه داشته باشد. هیچ محدودیتی
وجود ندارد تنها کافی است بخواهید و برند شدن برایتان دغدغه باشد، برند
شدن ممکن میشود. دکتر دهقان، نویسنده و مدرس مهارتهای زندگی به شما
میگوید چطور برند شخصی خودتان را بسازید.
برند شخصی یک ترکیب جادویی
شاید
جالب باشد بدانید یک برند شخصی را ترکیبی از عوامل درونی و فردی مثل نظام
فکری، ارزشها، آرمانها و اهداف سازنده آن برند همراه نمودهای بیرونی مثل
چهره، زبان بدن و شبکه ارتباطات شخص یا افرادی که در آن فعال هستند، شکل
میدهند. «برند» شامل همه احساسات، ویژگیها و مفاهیمی است که به یک نام
گره خورده و در واقع برداشت افراد از یک نام معتبر است؛ یعنی مخاطبان با
دیدن، شنیدن یا هرگونه ارتباطی با یک برند خاص، صفات و ویژگیهای آن برند
در ذهن و قلبشان تداعی میشود؛ بنابراین برند شخصی شما نشان میدهد شما چه
کسی هستید؟ چه کار میکنید و چه چیز متفاوت و متمایزی در شما وجود دارد؟
برند شخصی به چه دردی میخورد؟
دکتر
دهقان در مورد اهمیت برندسازی میگوید: «انسانها همواره از بدو پیدایش،
درصدد بودهاند تا به کمک نمادها و دیگر عوامل، نشانه و اثری از خود را بر
پیشانی تاریخ ثبت کنند. امروزه برندها، نمودی از هویت محصولات و حتی
انسانها به شمار میروند و اهمیت برند در شکلگیری ارتباطات و جریانهای
مرتبط با کسب و کار، غیرقابل انکار است. حالا خبر خوب این است که برند تنها
در انحصار محصولات و سازمانها نیست و اشخاص نیز میتوانند برندی شخصی
برای خود داشته باشند و از مزایایش استفاده کنند؛ ضمن اینکه بدون هیچ شکی
برندسازی روی اعتبار و خوشنامی افراد تاثیر بسزایی دارد که نتیجه این پروسه
در نهایت شهرت درآمدزایی است.»
از کجا شروع کنیم؟
اولین
قدم برای شروع برندسازی این است که نسبت به خودتان شناخت کافی داشته
باشید؛ یعنی بدانید ضعفها و تواناییها، مهارتها و ناتوانیهای شما دقیقا
شامل چه چیزهایی است. باید بدانید کجای زندگی ایستادهاید و دوست دارید
کجا باشید و از همه مهمتر اینکه هدفتان از برندسازی چیست؟ در همان ابتدا
تکلیفتان را با خودتان مشخص کنید. دانشها و مهارتهایتان را بنویسید و
از خود بپرسید در کدامشان میتوانم بهترین باشم و خلاقانه و متمایز حرکت
کنم؟
تصویری که مردم از من دارند چه بوده و حالا تصویری که دوست
دارم از من و برندم داشته باشند، چیست؟ ارزشها و ضدارزشهایم چه چیزهایی
هستند؟ با پرسیدن این سوالات از خودتان روی خودشناسی و ارزیابی و شناخت
عملکردتان بهطور دقیقتر تمرکز میکنید و اهدافتان هم بهتدریج به صورت
کلی مشخص میشوند، در مراحل بعد هم با توجه به هدفگذاریهای صورت گرفته،
استراتژی شما برای رسیدن به هدف شکل خواهد گرفت.
شناخت مخاطب مهم است
دکتر
دهقان در مورد اهمیت مخاطبان یک برند میگوید: «جایگاهسازی و تثبیت برند
در واقع تصوری است که شما در ذهن یا حتی قلب مخاطب در مورد خود خلق میکنید
و برند شخصی، دقیقا همان چیزی است که میخواهید دیگران – یک رئیس، همکار،
دوست، مشتریان و مخاطبان احتمالی یا حتی شریک زندگی – در مورد شما احساس
کنند. به بیان دیگر جایگاهسازی برند، بیانکننده این نیست که شما دقیقا
چه کسی هستید، بلکه بیان و تفسیری از تصویر شما در ذهن «مخاطبان» شماست.
با
این توضیحات روشن است که در برندسازی شخصی، شما باید خودتان را به دیگران
معرفی کنید و اینکه چگونه از سوی دیگران درک شوید، بستگی به اهداف شما و
طیف مخاطبان برند شما دارد. بهطور مثال آیا مخاطبان برند شما خانمهای
خانهدار هستند یا مردان بازنشسته؟ مخاطبان شما در کدام رده تحصیلی و
اجتماعی قرار داشته و از برند شما چه توقعی دارند؟ این سوالات و هزاران
سوال جزیی و کلی دیگر میتواند روی برنامهریزی شما برای جذب مخاطبان و
معرفی برندتان تاثیر زیادی داشته باشد؛ پس همانطور که شناخت شما از خود و
برندتان مهم است، شناخت درست و دقیقتان از مخاطبان هم اهمیت ویژه دارد چون
قطعا با همان شیوه که میشود به سادگی، یک جوان 19 ساله را جذب کرد
نمیشود روی مخاطب میانسال اثرگذار بود.
استراتژی و سایر مخلفات
بعد
از گذر از مراحل خودشناسی، مخاطبشناسی و تعیین اهداف، حالا باید برای
رسیدن به هدفتان نقشه دقیقی داشته و مطابق یک زمانبندی واقعبینانه قدم
به قدم به هدف نزدیک شوید. ناگفته پیداست هر برندی اندیشه یا محصولی را
عرضه میکند؛ بنابراین باید به تولید محتوا دست بزنید و بعد به نحوه انتشار
گسترده این محتوا فکر کنید؛ محتوایی که باید خلاقانه، خاص و ارزشمند بوده و
باید به لحاظ سر و شکل ظاهری و نوع ارائه هم با اهدافتان همسو باشد.
برای
مثال شما نمیتوانید درحالی که برندی در حمایت از محیط زیست هستید
پیامهایتان را روی لوحهای چوبی ارائه دهید! شاید این نوع ارائه چشمگیر
باشد اما با اهداف شما در یک راستا نیست؛ پس در مرحله طراحی استراتژی با
دقت بر هدف و نوع مخاطبان، شبکه ارتباطات و آنچه برای توسعه و تبلیغ
ایدهتان در دسترس دارید، باید نقشه درستی کشیده و زمانبندی هم داشته
باشید.
فراموش نکنید برند شدن، یعنی دیده شدن و برای دیده شدن باید «دیدنی» باشید
ولی افتاد مشکلها. . .
درست
از همان روزی که تصمیم گرفتید برند شخصی داشته باشید باید بدانید تمام
گفتار، رفتار، پوشش و در کل تصویر بیرونی شما در فضای حقیقی و مجازی باید
به دقت در راستای تقویت اهدافتان بازنگری شده و در صورت لزوم اصلاح شود
چون وقتی قرار است دیده شوید اگر کلام و تصویر شما خوشایند یا در راستای
شعارها و اهدافتان نباشد، خودتان اولین ضربه مهلک را به برند خودتان
زدهاید؛ بنابراین بخشی از استراتژی شما برای رسیدن به هدف، مربوط به
مدیریت ظاهری و نوع برقراری رابطه شما با دیگران است. عادات و رفتارهای غلط
خودتان را اصلاح کنید و روی تاثیر و عواقب هر حرکت واقعی یا مجازی روی
برندتان دقیق باشید.
مردم بسیار باهوش هستند؛ بنابراین قبل از
اینکه در مرکز دیدشان قرار بگیرید خودتان را اصلاح کرده و بدانید تصویر
بیرونی و درونی شما باید در یک راستا باشد و در صورت تناقض داشتن، دیر یا
زود شکست میخورید؛ یعنی اگر عاشق پول هستید نمیتوانید برندی برای ترویج
سادهزیستی داشته باشید و اگر سادهزیست هستید ساختن برند لاکچری، کار شما
نیست!
ایده را در زرورق بپیچید. . .
فراموش
نکنید برند شدن، یعنی دیده شدن و برای دیده شدن باید «دیدنی» باشید. مردم
دوست دارند هر روز با یک پدیده تازه مواجه باشند و این هنر شماست که دائم
به روز شوید و به ورطه تکرار نیفتید؛ ضمن اینکه دانش، ایده یا بهطورکلی
محتوایی که ارائه میکنید باید همیشه در زرورق خلاقیت و نوآوری بپیچید تا
به چشم بیایید و بدرخشد. خلاق باشید و بدانید برای برند شدن داشتن خلاقیت،
شرط بسیارمهم و کارسازی است.
دستاندازها کجاست؟
هرقدرجایگاه،
موقعیت و اهداف شما بزرگتر باشد، دشمنانتان هم بزرگتر خواهند بود؛ پس
اعتماد به نفس و عزت نفس کافی داشته باشید تا در اثر مخالفتها سست نشوید؛
ضمن اینکه باید بدانید پروسه برندسازی با رمل و اسطرلاب و درجا پیش نمیرود
بلکه یک روند زمانبر و حتی هزینهبر است. باید صبور و مقید به
برنامهریزیهایتان باشید و با گامهای کوچک به سوی موفقیت قدم بردارید.
مساله این است که در هر حرفه و زمینهای، افراد زیادی فعال هستند اینکه بین
آن همه شما شاخص باشید، نیازمند تلاش مستمر و خستگیناپذیر است.
باید
به بهترین نماینده از رشتهای که در آن برند هستید، تبدیل شوید؛ بنابراین
باید در زمینه تقویت مهارتها و توسعه دانش خودتان به طور مداوم فعال
باشید. دقت به رقیبها و برندهای مشابه برند شما هم بخش مهمی از گامهای
همیشگی برای برندسازی موفق است. شما میتوانید از رقبایتان الگو گرفته و
از کوچههای میانبر به جاده اصلی برسید؛ البته بیتردید برای اینکه از رقبا
موفقتر باشید باید چیزی بیشتر از آنها برای ارائه داشته باشید.
روابط قوی یا سرمایه زیاد؟
اگر
بخواهیم کلید قفل برندسازی را در یک کلام معرفی کنیم باید بگوییم شاهکلید
قفل برند، ایجاد ارتباط با دیگران یا به عبارت بهتر شبکهسازی ارتباطات
برای معرفی و جذب دیگران به برند تازهکار است؛ پس سعی کنید به طور مداوم
ارتباطات جدید ایجاد کنید و همواره در پی توسعه آن باشید. به مراکزی که
میتوانند به شما برای رسیدن به اهدافتان کمک کنند، فکر کنید و مجموعهای
از کانالهای ارتباطی با مردم را در فضای واقعی و مجازی در کنار خود داشته
باشید. خیلی وقتها نیاز به صرف هزینه زیادی نیست تنها کافی است ارتباطات
درستی داشته باشید؛ آن وقت افرادی پیدا میشوند که داوطلبانه و رایگان به
کمکتان بیایند.
حالا بدرخشید
همانطور
که گفتیم به منظور نشان دادن تخصص، مهارت یا تفکر خود باید «تولید محتوا»
در هسته فعالیتهای برندسازی شما قرار گیرد؛ بنابراین از ابراز
دیدگاههای خود نترسید و بر اشتراکگذاری دانش خود تمرکز کنید. از انواع
رسانهها مانند وبسایت، پادکست، کتاب الکترونیکی و چاپی برای تولید محتوای
خود استفاده کنید.
گاهی ارائه یک عکس باکیفیت و مناسب به ایجاد
اعتبار و اعتماد کمک بزرگی میکند؛ پس از گرافیک و تاثیر شگفتانگیزش غافل
نشده و تا جای ممکن محتوایتان را خوشآب و رنگ ارائه کنید؛ ضمن اینکه باید
بدانید در جهان امروز، تبلیغات رسانهای نقش مهمی را ایفا میکنند پس از
هر فرصت و بستری برای تبلیغ ایدهها و محتوای خود استفاده کنید. داشتن
سایت، وبلاگ و حضوری هوشمند و فعال در اینستاگرام، تلگرام و وایبر امکان
تبلیغات کمهزینهای را برایتان فراهم میکند که تاثیرات گرانقیمت و
مغتنمی دارند؛ پس همین امروز شروع کنید، راستی برند شخصی شما چیست؟
مهم نیست فرد موفق، تاجر، هنرمند، ورزشکار
و یا مخترع باشد، آنچه اهمیت دارد این است که تمام افراد موفق در یک سری
موارد ویژگیهای مشترکی دارند...
این خصوصیات باعث میشود که آنها
مسایل را بهتر از دیگران ارزیابی کنند، بر مشکلات شخصی خود پیروز شوند و
بهتر بتوانند رقبای خود را از میدان به در کنند.
شما نیز میتوانید
با طرز فکر آنها آشنا شوید تا زندگی خود را به نحو شایستهای تغییر دهید.
نکته مهمی که همواره بایستی به خاطر داشته باشید این است که برای رسیدن به
موفقیت باید از قبل خودتان را آماده سازید. در اینجا به شما روشهایی را
معرفی میکنیم تا با به کارگیری آنها بتوانید در زندگیتان مانند افراد
موفق فکر کنید، تصمیم بگیرید و در آیندهای نه چندان دور شاهد موفقیتهای
چشمگیری در زندگی خود باشید.
قدرت دید و تمرکز بالا داشته باشید.
یکی
از ویژگیهای افراد موفق این است که قدرت دید و تمرکز بالایی دارند. نسبت
به همه چیز دقیق هستند و اگر دلیل را ندانند، آنقدر سوال میکنند تا کاملا
متوجه شوند. همین علاقه و کنجکاوی برای فراگیری به آنها کمک میکند تا
ذهنی فعال و خلاق داشته باشند.
فردی که دارای ذهن خلاق است آینده را به
خوبی میبیند و شرایط و احتمالات را به درستی ارزیابی میکند، کاری که
دیگران قادر به انجام آن نیستند.
شخص موفق ابتدا در مورد هر
مسالهای به خوبی فکر میکند، آن را در ذهن طوری تجسم میکند که گویی واقعی
است، سپس با ارادهای قوی به سمت هدفش گام برمیدارد و برای رسیدن به آن
از هیچ تلاشی دریغ نمیورزد. جالب است بدانید اولین کسی که با کامیون بار
حمل میکرد، روزی در ذهنش تصور کرد اگر با کشتی بارها حمل شوند چقدر
سریعتر بارها به مقصد میرسند و همین جرقه فکری باعث شد تا صنعت کشتیرانی
رونق گیرد.
در زندگی خود ریسکهای حساب شده کنید.
شاید
شما داستان بعضی از افراد را شنیده باشید که در زندگی ریسک کردهاند و در
همان بار اول ثروتمند شدهاند ولی بهتر است بدانید همیشه این اتفاق
نمیافتد و این موارد جزو استثناها هستند. آنچه اهمیت دارد این است که
افراد موفق از ریسک کردن نمیترسند و در عین حال تمام جوانب و احتمالات را
نیز در نظر میگیرند و سپس با ارادهای استوار، به سوی هدفشان گام
برمیدارند.
والدین خود را به خاطر اشتباهاتتان سرزنش نکنید.
اگر
به هدف مورد نظرتان نرسیدید والدین خود و یا دیگران را مقصر ندانید. افراد
موفق وقتی به نتیجه دلخواه در کارشان نرسند، به جای اینکه وقتشان را تلف
کنند، گله و شکایت کنند و دیگران را مقصر بدانند، آستینهای خود را بالا
میزنند و دست به کار میشوند و خود مسوولیت اعمالشان را به عهده میگیرند.
قدر دیگران را بدانید.
افراد
موفق خود را به تمام کسانی که به آنها کمک کردهاند تا از پلههای موفقیت
بالا روند، مدیون میدانند و همواره قدرشناس آنها هستند. هنگامی که به
هدفشان میرسند، فراموش نمیکنند که در طول راه چه کسانی در موفقیتشان نقش
داشتهاند. به نیروی خداوند که همواره پشتیبان آنها بوده است اعتقاد
دارند. بنابراین همواره افتادهحال هستند و علم و ثروتی را که کسب کردهاند
با کمال میل با دیگران تقسیم میکنند.
با درس گرفتن از اشتباهات گذشته است که فرد میتواند قدم به سوی موفقیت بردارد
از شکست خود درس بگیرید.
شاید شما هم دیگر انگیزه ای برای رسیدن به
هدف ندارید. راه موفقیت را گم کرده اید و خود را در اتاقی تاریک احساس می
کنید که بن بست است و راه فراری نیست.
«مسعود 21ساله، دانشجوی سال
دوم در یکی از دانشگاه های معتبر است. او از یکی از بهترین دبیرستان های
شهر خود فارغ التحصیل شده و با رتبه بسیار خوبی در دانشگاه پذیرفته شده
است. او الآن سال دوم دانشگاه است ولی متأسفانه در طی چهار ترم تحصیل خود،
تنها توانسته 30 واحد را پاس کند و دو ترم است که مشروط می شود. او بسیار
ناامید است، نگران آن است که خانواده متوجه اوضاع بد تحصیلی او شوند. او
همیشه در درس جز بهترین ها بوده است و همه خانواده حساب خاصی روی مسعود باز
می کنند و به آینده او بسیار امیدوارند. اما مسعود روز به روز عملکرد
تحصیلی اش بدتر و بدتر می شود.»
بیشتر مردم برای رفتن به گردش و
تفریح برنامه ریزی جدی و حساب شده می کنند اما گویی هنوز این رسم جا
نیفتاده که برای رسیدن به موفقیت نیز، برنامه ریزی ضرورت جدی دارد. البته
برنامه ریزی برای اوقات فراغت و تعطیلات بسیار مهم و حتی در دوران نوجوانی
و جوانی می تواند بسیار سرنوشت ساز باشد؛ اما این ضرورت جدی وجود دارد که
همین توجه و برنامه ریزی برای رسیدن به موفقیت هم وجود داشته باشد.
برای این منظور باید اهداف بلند مدت
خود را صریحاً مشخص کنید، راه های رسیدن به آن را تعیین کنید و اهداف کوتاه
مدتی که در راه رسیدن به اهداف غایی، کمک مان می کند مشخص کنیم.
نوع هدف مهم نیست بلکه مهم تعیین این اهداف و برنامه ریزی برای رسیدن به آنهاست.
وقت مناسب بیایید
برای
این منظور یک کاغذ بردارید. روزهای هفته را در سطر و اوقات روز را در ستون
بنویسید. دقیق مشخص کنید که در هر روز هفته چه کارهایی را (صبح، عصر، شب)
انجام می دهید. البته می توانید یک سر رسید بردارید و فعالیت آن روز هفته
را در هر صفحه آن سر رسید یادداشت کنید.
بعد از اینکه یک هفته فعالیت تان را به طور کامل نوشتید، حالا از خودتان بپرسید:
* از انجام چه کاری بیشترین لذت را می برم؟ (با خودکار قرمز علامت گذاری کنید)
* چه کاری را باید انجام دهم ؟ (با خودکار سبز علامت گذاری کنید)
* چه کارهایی را باید حذف کنم تا بتوانم به اهدافم برسم؟ (با خودکار سیاه علامتگذاری کنید)
اهداف تان را تعیین کنید
برای این منظور:
* سه مورد از اهداف بلند مدت (در پنج سال آینده)
* سه مورد از اهداف سال آینده
* سه مورد ازاهداف شش ماه آینده
* سه مورد از اهداف یک ماه آینده
* سه مورد از اهداف هفته آینده
را کامل بنویسید.
به موقعیت دلخواه خود برسید
حال
از فهرست اهداف خود، سه مورد را برای برنامه ریزی مفصل انتخاب کنید. برای
رسیدن به هر هدف موعد مقرر تعیین کنید و برنامه ای با مراحل مشخص در نظر
بگیرید.
نوع هدف مهم نیست بلکه مهم تعیین این اهداف و برنامه ریزی برای رسیدن به آنهاست
منابع حمایتی و موانع را در نظر بگیرید
برای
این منظور منابعی که می تواند به شما کمک کند تا به اهداف تان برسید را
مشخص کنید. این منابع را مورد اولویت بندی قرار دهید (حداقل سه منبع را
مشخص کنید)
سپس بررسی کنید که موانع تحقق یافتن اهداف تان چیست؟ (حداقل سه مانع را مشخص کنید.)
در گام بعدی سعی کنید افرادی را مشخص
کنید که به اهدافی که شما در نظر دارید رسیده اند. سپس ببیند این افراد چه
خصوصیاتی داشته اند؟ و حتی در برخی از زمینه ها از آنها کمک بگیرید و مشورت
کنید.
چند توصیه برای موفقیت در مدیریت برنامه زندگی
-
هر روز به برنامه هفتگی تان توجه داشته باشید و آن را بررسی کنید. همواره
اهداف بلندمدت را در نظر بگیرید و اهداف کوتاه مدت مرتبط با اهداف بلند مدت
را به طور دقیق مشخص کنید.
- سعی کنید در یک زمان چند کار مختلف انجام ندهید. کارهایتان را یکی یکی انجام دهید.
- به ذهن تان استراحت دهید. مثلاً برای مدتی کوتاه (در هر یک ساعت، یک ربع به خود استراحت ذهنی دهید)
- هیچ کار نکنید. حالت هایتان را عوض کنید مثلاً بایستید، قدم بزنید، بدوید.
همچنین فعالیت جسمی برای سلامت و افزایس اعتماد به نفس تان بسیار موثر است.
- به نظم و ترتیب توجه خاص داشته باشید. میز کار یا میز مطالعه تان را همیشه مرتب نگهداری کنید.
- از «نه» گفتن نترسید. از انجام
کارهایی که مانع رسیدن به اهداف تان می شود خودداری کنید و اگر کسی تقاضای
انجام آن را از شما داشت، با آسودگی «نه» بگویید.
- برخی وظایف را واگذار کنید. واگذاری برخی مسئولیت ها به اطرافیان به شما کمک می کند که وقت بیشتری صرف اهداف مهم تان کنید.
این روزها برقراری تعادل میان کار و زندگی را می توان از جمله شاهکارهای آدم ها دانست که خیلی هم راحت به نظر نمی رسد. یکی از دلایل این مسئله آن است که تکنولوژی باعث شده کارمندان همیشه و در هر ساعتی از شبانه روز در دسترس باشند و به این وسیله فاصله بین خانه و کار تقریبا از بین رفته است.
به گفته لوئیس هاوز (Lewis Howes)،
کارآفرین و نویسنده کتاب «مدرسه تعالی» (The School of Cgreatness) «تلفن
های هوشمند بزرگترین نعمت و همچنین نفرین حرفه ای مدرن هستند.»
به گفته
وی به لطف وجود آنها من می توانم از هر جا و در هر زمان کار کنم و اگر به
هر دلیلی خانه نشین شوم باز هم می توانم واقعا کارآمد باشم. همچنین با وجود
این ابزارها و تکنولوژی ها هیچ چیز نمی تواند مانع کار کردن شبانه روزی
شود.
ترس از دست دادن شغل نیز از جمله عواملی است که کارمندان را
تشویق می کند ساعات بیشتری در محل کار بمانند. گزارش ها و پژوهش های انجام
شده در مدرسه کسب و کار هاروارد نشان می دهد خیل عظیم 94 درصدی از حرفه ای
ها بیش از 50 ساعت در هفته کار می کنند و تقریبا نیمی از آنها اظهار داشته
اند بیش از 65 ساعت در هفته کار می کنند.
سلامتی و افراط در کار
کارشناسان
معتقدند استرس ناشی از روزهای کاری بی پایان بسیار مخرب است. این گونه
افراط در کار و ساعات اضافه کاری به روابط، سلامت و شادی کلی شما آسیب می
رساند.
همانطور که بسیاری از متخصصان در خصوص این موضوع اشاره کرده
اند، برقراری تعادل به معنی ساخت یک دیوار غیرقابل نفوذ بین زندگی شخصی و
کاری نیست بلکه به معنی یافتن راهی برای اتصال و ادغام این دو است. بسیاری
از کارمندان نیز در غلبه بر احساس گناه ناشی از کار کردن های طولانی مدت و
قبول نیاز به زمان شخصی خصوصی دچار مشکل هستند.
برقراری تعادل میان
کار و زندگی برای هر فرد معنای متفاوتی دارد اما در این مقاله نکاتی را با
شما در میان گذاشته ایم که می توانند برای یافتن تعادلی که برای زندگی
مناسب باشد به شما کمک کند.
هر غروب کار نکنید
فناوری
های اداری در سال های اخیر پیشرفت های زیادی داشته اند: مسافرت یا بیماری
دیگر لزوما به معنای در دسترس نبودن نیست و هر کسی می تواند از راه دور کار
کند اما این موضوع بدان معنا نیست که ما هرگز نباید دست از کار کردن
برداریم.
شاید بخشی از فرهنگ محل کار این گونه باشد که هر غروب باید
در دفتر بمانید یا شاید پس از استراحت کوتاهی به دفتر برگردید اما فقط
برای چند شب این کار را نکنید و ببینید چه اتفاقی می افتد.
زمانی پس
از کار را به استراحت یا تمرکز بر سایر بخش های زندگی اختصاص دهید. زندگی
فقط کار کردن محض نیست. ما برای کار زندگی نمی کنیم بلکه برای زندگی مان
کار می کنیم. پس باید زمانی برای زندگی کردن نیز به خودمان اختصاص دهیم.
در ساعات غیرکاری وسایل ارتباطی را کنار بگذارید
ما
برای ساده کردن کارمان وسایل و لوازم شخصی و کاری را ادغام کرده ایم.
مطالعات نشان داده اند ساده ترین عمل چک کردن ایمیل اعتیادآور است. حال
تصور کنید در دنیای امروز که پر از انواع شبکه های اجتماعی دربردارنده
روابط گسترده است چه اعتیادی گریبانگیر تک تک افراد است.
با این
وجود حتی اگر پای کامپیوتر مشغول کار نباشید، چک کردن مداوم ابزارهای
ارتباطی به این معناست که شما نمی توانید به صورت مطلق از کارتان جدا شوید و
کاملا بر سایر جوانب زندگی تان تمرکز کنید.
پس همه راه های ارتباطی
اینترنتی را قطع کنید. به کارمندان، مدیر یا همکارانتان بگویید تنها راه
ارتباطی با شما هنگامی که سر کار نیستید فقط موبایل تان است. ممکن است این
کار در ابتدای امر وحشتناک به نظر بیاید اما واقعا اینطور نیست.
حتما
اتفاق افتاده که سعی کنید با ایمیل یا پیام کوتاه با کسی ارتباط برقرار
کنید. اگر وی به پیام شما پاسخ نداد، با او تماس گرفتید؛ در غیر این صورت
تا روز کاری بعدی صبر کردید. برای ترک این عادت، هر روز غروب یا اول صبح 15
دقیقه برای خودتان زمان ممنوعه در نظر بگیرید که ایمیل یا سایر کانال های
ارتباطی اداری تان را چک نکنید، مگر اینکه واقعا مجبور باشید. پس از چند
هفته که به این روال عادت کنید خواهید دید انجام این کار لزومی ندارد.
اجرای روال روزانه محکم و قوی به شما کمک خواهد کرد به تعادلی که در زندگی به آن نیاز دارید، برسید
آخر هفته ها را به عنوان تعطیلات در نظر بگیرید
تعطیلات
آخر هفته وقت مناسبی برای استراحت و تجدید قواست. زمان را هدر ندهید. پس
از خروج از اداره در آخرین روز کاری هفته تمام روابط اینترنتی کاری تان را
قطع کنید و از آخر هفته لذت ببرید.
در برابر اصرار به آنلاین شدن کاری در
شب جمعه مقاومت کنید. این عادت در میان افرادی که می خواهند از آغاز هفته
جلوتر باشند بسیار رایج است. غالب اوقات این کار ضروری، لازم یا حتی
کاربردی نیست. از غروب جمعه لذت ببرید، استراحت کنید و صبح شنبه با نیروی
تازه هفته کاری را شروع کنید.
ارتباطات در خدمت بهره وری نه آنلاین بودن دائمی
تکنولوژی
شیوه کار کردن ما را تغییر داده. این بستگی به استفاده شما از آن دارد که
باید به شیوه ای بسیار موثر باشد. این امر به معنای تغییر طرز تفکر شما
درباره استفاده از امکانات رفاهی است.
زمانی که در سفر هستید یا
برای کار روی پروژه به خصوصی به فضای آرام تر و محیطی با حواس پرتی کمتری
نیاز دارید، کار کردن از راه دور منطقی به نظر می رسد.
ممکن است
برایتان اتفاق افتاده باشد که باید کاری را تمام کنید اما مجبورید بنا به
دلیلی مانند آوردن فرزندتان از مهد یا مدرسه کمی زودتر از شرکت خارج شوید.
در
این صورت استفاده از تکنولوژی برای تکمیل کارهای ناتمام تان بسیار نفیس و
ارزشمند است. بسیار مهم است که بتوانید از تکنولوژی موبایل به شیوه ای
استفاده کنید که زندگی تان را بهبود بخشد. به خاطر داشته باشید از موبایل
به عنوان روشی برای تمدید ساعات کاری غیرضروری استفاده نکنید.
نقش کار را در زندگی تان بشناسید
کار
در زندگی نقشی اساسی ایفا می کند. کار است که برق خانه را روشن نگه می
دارد، اجاره خانه و قسط وام ها را می دهد، برای دوران بازنشستگی ذخیره می
کند و رفتن به تعطیلات سالیانه را ممکن می کند. قبول طرز تفکری صحیح در این
خصوص به شما کمک می کند به جای اینکه کار برایتان یک دوندگی بی پایان به
نظر برسد، از ثمره زحمات تان لذت ببرید.
روال روزانه ای برای خود ایجاد کنید
اجرای
روال روزانه محکم و قوی به شما کمک خواهد کرد به تعادلی که در زندگی به آن
نیاز دارید، برسید. استقرار و تثبیت عادت های قوی مانند اینکه در شبانه
روز 8 ساعت بخوابید، ایمیل را در ساعات اولیه صبح چک نکنید، درست و صحیح
غذا بخورید یا ورزش کنید، شما را سالم تر و شادتر می کند.
یاد بگیرید نفس بکشید
گاهی
اوقات کار می تواند آنقدر سخت و طاقت فرسا باشد که موجب عصبانیت و آشفتگی
فکری شود. همین موارد باعث می شود بعضا به معنی واقعی کلمه نفس تان را حبس
کنید. اگر می خواهید سالم بمانید، نباید هیچ کدام از این حالات و وضعیت ها
را ادامه دهید. آرام باشید و یک نفس عمیق بکشید. این کار به شما کمک می کند
آرام شوید و در عین حال به شما فرصت می دهد تجدید قوا کنید و شرایط فعلی
را ارزیابی کنید.
امروزه بیشتر مردم با مشکلات مالی دست و
پنجه نرم می کنند. بدهی ها، ضمانت های مالی و بیمه ها تنها چند عامل از
عوامل بی شماری هستند که در مسائل مالی دخیل هستند. شاید گاهی شرایط طوری
باشد که عده ای فکر کنند مشکل آنها لاینحل است و راه حلی ندارد، اما حتی در
چنین شرایطی هم باید با دید مثبت به قضیه نگاه کرد و پذیرفت که هیچ مشکلی
لاینحل نیست. در این مقاله این نکته مورد بررسی قرار گرفته که چه چیز تاثیر
بیشتری روی مشکلات مالی می گذارد.
بدهی ها باعث کاسته شدن از منابع
مالی شما می شوند و به مانند یک بیماری، آرام آرام پول های ارزشمندی که
برای کسب آنها زحمت کشیده اید را به باد می دهند. راه حل این مشکل در
برنامه ریزی دقیق و تدوین استراتژی مشخصی برای خروج از بحران است. گام های
زیر به شما خواهند کرد تا رفته رفته خود را از زیر بار بدهی رها سازید و
زندگی مالی آرام و مطمئنی را در پیش بگیرید.
- هزینه هایتان را یادداشت کنید
قدم
اول برای حل مشکلات مالی آن است که بدانید حقوق ماهیانه تان صرف چه
چیزهایی می شود. شما اول باید مشکل را شناسایی کنید تا بتوانید راه حل و
درمان مناسب را برای آن بیابید. تهیه یک لیست کمک زیادی به شما خواهد کرد.
سعی کنید لیست با صداقت تهیه شود. بعد با دقت به لیست نگاه کنید. آیا قسمت
اعظم لیست به خواروبار اختصاص یافته؟ آیا اغلب مواقع مقدار زیادی هله هوله
خریداری می کنید؟ خیلی از آژانس استفاده می کنید؟ آیا هر ماه شهریه کلاس
ورزشی می پردازید؟ شاید بتوانید تغییراتی اساسی در بعضی هزینه ها به وجود
بیاورید. اگر چه این فکر در آغاز خوب به نظر نمی رسد، اما به خاطر داشته
باشید این امر در دراز مدت به شما کمک می کند تا مشکلات مالی خود را کاهش
دهید.
- بودجه بندی کنید
امروزه
ابزارهای گوناگونی وجود دارند که به شما در فرآیند تدوین بودجه ای واقع
بینانه کمک می کنند. از طریق بودجه بندی و وفاداری در اجرای آن نه تنها
مانع بروز بدهی های جدید می شوید، بلکه می توانید گام هایی آرام و دقیق را
برای بازپرداخت بدهی های قبلی بردارید.
یکی از زمینه های اصلی در ظهور بدهی های جدید خریدهای اعتباری، چکی و یا اخذ وام های بانکی است
- خرید اعتباری را متوقف کنید
یکی
از زمینه های اصلی در ظهور بدهی های جدید خریدهای اعتباری، چکی و یا اخذ
وام های بانکی است. اگر به استفاده از این روش ها ادامه دهید، تمام تلاش
هایتان برای رهایی از بدهی ها ناکام خواهد ماند. سعی کنید خود را به خرید
نقد عادت دهید و در برابر خرید اعتباری مقاومت کنید. اگر انجام این کار
برای تان مشکل است، از طریق بودجه بندی و تعیین دقیق حد و حدود هزینه
ماهانه اراده خود را تقویت کنید. به علاوه می توانید با همراه نبردن دسته
چک یا دیگر ابزارهای خرید اعتباری، صرفا در چارچوب پول موجود عمل کنید.
- بدهی های گران تر را زودتر بازگردانید
در
گام بعد باید بدهی ها را اولویت بندی کنید و آنها را به نسبت نرخ بهره،
میزان تعویق و حجم کلی مرتب سازید. آنگاه بدهی های گران تر را انتخاب نموده
و پیش از سایرین آنها را بازگردانید. با این روش، ضمن جلوگیری از هدر رفتن
منابع، فضای مانور بودجه را افزایش داده و می توانید سایر بدهی ها را با
سرعت بیشتری پرداخت نمایید.
- وسایل بلااستفاده را بفروشید
این
اقدام نیز می تواند بخشی از پول نقد مورد نیاز برای بازگرداندن بدهی ها را
تامین کند. در خانه هر یک از ما اقلام و وسائل بلامصرف زیادی وجود دارد که
حتی در طول یک سال نیز مورد کاربرد قرار نمی گیرند. فروش این گونه کالا در
کنار ایجاد فضای آزادتر در خانه، به شما کمک خواهد کرد تا بدهی ها را
بازگردانده و با استفاده از بودجه اضافی، سایر اقلام ضروری را برای خانواده
تهیه کنید.
- به حساب دخل و خرج پایبند باشید
گام
بعدی طراحی یک حساب دخل و خرج ماهیانه و پایبند بودن به آن است. هزینه های
مختلفی چون خواروبار و قبض های آب، برق و تلفن باید در حساب و کتاب
ماهیانه، لحاظ شود. به خاطر داشته باشید در طراحی حساب ماهیانه سقفی برای
هزینه ها تعیین کنید، (به عنوان مثال ۵۰۰ هزار ریال) و در نظر داشته باشید
که هزینه کردن مقداری بیشتر از سقف تعیین شده موجب به هم خوردن حساب هایتان
می شود و شما را دچار مشکل می کند.
- دریافتی های پیش بینی نشده را به بازپرداخت اختصاص دهید
ممکن
است در بانک برنده جایزه شوید، اضافه حقوق پیدا کنید و یا به سبب کیفیت
کارتان پاداشی را دریافت نمایید. این پول های پیش بینی نشده بهترین ابزار
برای غلبه بر بدهی ها است. به محض دریافت چنین مبالغی، براساس اولویت های
تدوین شده بخشی از بدهی های خود را بازگردانید. با این کار می توانید بدون
فشار اضافی بر بودجه، میزان قابل توجهی از وام ها را بازگردانید و از
برنامه خود چند گام جلوتر حرکت کنید.
بدهی زمانی ظهور می یابد که فرد نمی تواند خود را به پول نقد محدود کند
- به خودتان جایزه بدهید
اگر
موفق شدید گام های پیشین را با موفقیت بردارید و در مسیر محدود ساختن بدهی
جدید و بازپرداخت بدهی های پیشین کامیاب شوید، تشویق خودتان را از یاد
نبرید. تغییر الگوهای رفتاری و حرکت در مسیری جدید نیازمند انرژی روانی
بسیار زیاد است که در طول زمان کاهش یافته و احتمال بازگشت به روش های قبلی
و خطا را بالا می برد. از این رو ایجاد انگیزه و تقویت روحیه بخشی ضروری
از هر برنامه تغییر است که باید توجه ویژه ای به آن داشته باشید.
- عادت های خود را تغییر دهید
بدهی
زمانی ظهور می یابد که فرد نمی تواند خود را به پول نقد محدود کند. این
مساله طبیعتا ناشی از عادات خرید و هزینه نادرست است. از این رو اگر عادات
خرید خود را تغییر دهید، از تجمل پرهیز کنید و صرفا بر موارد ضروری متمرکز
بمانید، می توانید آرام آرام از گسترش بدهی جلوگیری نموده و موارد موجود را
نیز بازگردانید.
این عادات موارد متعددی، از جمله خریدهای بیهوده
یا بیش از حد نیاز، خرید کالاهایی که صرفا ارزش تجملی و نمایشی دارند، غذا
خوردن بیرون از خانه و موارد بسیار دیگری را در بر می گیرد. پرهیز از این
گونه اتلاف پول، منابع شما را تقویت کرده و بر سرعت بازگشت بدهی ها می
افزاید.
- بیشتر کار کنید
چنانچه
بیشتر کار کنید و بتوانید درآمد ماهیانه خود را دو برابر کنید، متوجه می
شوید که بدهیهای شما زودتر پرداخت خواهد شد. البته مقدار آن مهم نیست. بلکه
مهم تسویه حساب است حتی برنامه ریزی کنید که شغل دوم اختیار کنید تا اینکه
درآمد بیشتری داشته باشید.
برای محبت کردن در حق دیگران میلیونها
دلیل وجود دارد؛ همکاران، دوستان، همسایه ها و هر کسی که با شما برخورد
دارد می تواند با مهربانی شما احساس بهتری پیدا کند و تحت تأثیر قرار
بگیرد. اما پژوهش های تازه نشان می دهند مهربانی کردن به دیگران برای خود
شما هم خوب است.
در تحقیقی که توسط دکتر سونیا لیومبومیرسکی، استاد
روانشناسی دانشگاه کالیفرنیا انجام شده است، از گروهی از دانشجویان خواسته
شد به مدت شش هفته، هر هفته ۵ اقدام عملیِ محبت آمیز به صورت تصادفی انجام
دهند. نتایج این تحقیق نشان داد رضایت آنان با این کار تا ۴۱/۶۶ درصد
افزایش پیدا کرد.
مهربان بودن تأثیر بسیار مثبتی روی سطح رضایت
افراد دارد. بنابراین اگر مهربانی را برای خود به یک عادت تبدیل کنید، باقی
عمر خود، انسانِ به مراتب شادتر و رضایتمندتری خواهید بود. ۷ پیشنهاد زیر
به شما کمک خواهند کرد محبت به دیگران را برای خود به یک عادت تبدیل کنید.
۷ کار ساده برای تبدیل کردن مهربانی به یک عادت
۱- هر کاری را از ته دل انجام دهید
راحت ترین راه برای تبدیل کردن هر کاری به یک عادت این است که اول از همه برای انجامش دلیلی بیابید.
وقتی
از ظاهر دیگران تعریف می کنید یا به دوستی به خاطر پیشنهاد شغلی خوبی که
دریافت کرده است تبریک می گویید، این کار خود را با احساس ناخشنودی همراه
نکنید.
اگر از چیزی تعریف می کنید اجازه دهید از ته دل باشد. با این
کار لذت تجربه ی چندباره ی این احساس شما را به تکرار آن تشویق خواهد کرد.
۲- در نظر داشته باشید که مهربانی کردن به دیگران لزوماً زحمتی ندارد
محبت کردن به دیگران هزاران شیوه ی مختلف دارد که با کمی توجه به اطراف، آنها را بسیار ساده و دست یافتنی خواهید یافت.
اغلب
افراد این تصور را دارند که مهربانی کردن به دیگران کاری پر دردسر و زحمت
آفرین است. این در حالی است که می توان برای محبت کردن به اطرافیان، هر روز
قدم های کوچک و مؤثری برداشت.
باز نگه داشتن در برای کسی که بعد از
شما قصد ورود به ساختمان را دارد، احوالپرسی صبحگاهی از راننده ی تاکسی، و
هزاران کار کوچک دیگر مثل اینها شاید خیلی به چشم شما نیایند، اما تأثیر
قابل توجهی روی زندگی شما خواهند گذاشت.
۳- هر روز صبح هدفی محبت آمیز برای خود مشخص کنید
هر
روز صبح که از خواب بر می خیزید، یک اقدام محبت آمیز برای روز خود در نظر
بگیرید. تقویت این حس نیز مثل خلق هر عادت دیگری نیازمند اقدامات عملی است و
هدفگذاری راه آسانی برای رسیدن به این موفقیت است.
پیدا کردن یک دلیل برای مهربان بودن می تواند هر روز هنگام بیدار شدن از خواب، تمام زیبایی های زندگی را به شما یادآور شود.
مهربانی کردن به دیگران لزوماً زحمتی ندارد
۴- از دیگران تشکر کنید
فراموش
شده ترین ویژگی مهربانی شاید قدردانی باشد، چون آنقدر به این موضوع توصیه
شده است که برای هر کسی عادی می شود. یک تشکر خشک و خالی کمتر از ده ثانیه
زمان شما را خواهد گرفت، اما تأثیر آن می تواند مدتها ادامه داشته باشد.
هیچکس
نمی تواند بگوید عبارت ساده ای مثل این چقدر می تواند احساس خوبی به
دیگران ببخشد. بنابراین از کارکنان خود به خاطر زحماتی که برای شما می
کشند، هرچند کوچک، تشکر کنید. آنها نیز به مرور دلایلی برای تشکر کردن از
شما خواهند یافت.
۵- برای خود آرمان داشته باشید
داشتن
باور هایی که بتوانیم نیت خیرمان را از آن طریق ابراز کنیم اهمیت زیادی
دارد. آرمان شما چه کمک به یک مؤسسه ی خیریه باشد، چه کمک به یک دوست برای
حل مشکلاتش، باعث می شود از هر کاری لذت بیشتری ببرید. همه از کمک به
دیگران لذت می برند.
۶- با خودتان مهربان باشید
در
گیر و دار کمک به دیگران، مهربان بودن با خودتان را از یاد نبرید. همه ی
ما موجودات مهم و منحصر به فردی هستیم که لیاقت برخوردی مناسب و توأم با
احترام را داریم.
با بالا گرفتن مشغله ها و درگیری های روزانه،
خیلی راحت ممکن است این را از یاد ببریم، اما تنها راه حقیقی کمک به دیگران
این است که اول به خودمان کمک کنیم. بنابراین، با خودتان مهربان باشید.
جسم و ذهن شما قدردان این توجه خواهند بود.
۷- بیشتر لبخند بزنید
شاید
بتوان گفت آسانترین کار این فهرست، یعنی داشتن لبخندی روی لب، بیشترین
تأثیر را دارد. حتی اگر گاهی اوقات انرژی درونی لازم برای قرار دادن لبخند
روی لبهای خود را ندارید، تلاشی عمدی برای این کار، بی آنکه کلامی رد و بدل
شود برای مخاطبین شما این پیام را در بر خواهد داشت که شما سعی دارید با
آنها مهربان باشید.
اگر تا به حال لبخند غریبه ای در خیابان باعث
شده است شما هم در جواب به او لبخند بزنید، از این کار خودداری نکنید.
لبخند بزنید. همین کار کوچک می تواند روز شما را از این رو به آن رو کند.
منبع:برترینها