ساعت ۷ ۳۰ دقیقه صبح است صدای گوشخراش آلارم گوشی دست از سرتان برنمیدارد با چشمانی نیمه بسته به دنبال موبایلتان میگردید تا آن صدا را خاموش کنید و دوباره به زیر لحاف برگردید… چشمانتان دوباره بسته میشود… تا زمانی که به خودتان میآیید و میفهمید که تا آن لحظه سه بار دکمه چرت را زدهاید
ساعت ۷:۳۰ دقیقه صبح است. صدای گوشخراش آلارم گوشی دست از سرتان برنمیدارد. با چشمانی نیمه بسته به دنبال موبایلتان میگردید تا آن صدا را خاموش کنید و دوباره به زیر لحاف برگردید… چشمانتان دوباره بسته میشود… تا زمانی که به خودتان میآیید و میفهمید که تا آن لحظه سه بار دکمه «چرت» را زدهاید. دیر شد که. به سرعت از زیر لحاف بیرون میآیید، آماده میشوید و به سر کار میروید.
بالاخره به دفتر کارتان میرسید. میلیونها ایمیل وجود دارد؛ برای همین پاسخگویی به آن ایمیلها را کنار گذاشته و فقط به آنهایی پاسخ میدهید که از آن موقع به بعد میرسند. شما زمانی از خواب بیدار میشوید که طبیعتتان ایجاب و معدهتان درخواست غذا کند. باز هم چشمانتان سیاهی میرود. انگار دوباره وقت آن است که به زیر لحافتان بروید و بخوابید.