شادی چیزی است که همهی ما آن را احساس میکنیم اما مطمئنا یک حس موقتی است. فرض کنید شما خیلی بستنی دوست دارید و هر وقت بستنی میخورید احساس شادی میکنید، اما اگر همیشه فریزر شما پُر از بستنی باشد و کسی به شما بستنی هدیه بدهد، این هدیه لزوما شادترتان نخواهد کرد. اما اگر فریزرتان خراب شود و تمام بستنیهای شما آب شود و شما مجبور باشید مثلا دو هفته بدون بستنی سپری کنید، بسیار به وجد خواهید آمد اگر ناگهان کسی پیدا بشود و به شما یک کارتن بستنی هدیه بدهد.
اگر شما همیشه شاد بودید و هیچ نگرانی نداشتید، تجربهی یک چیز خوشایند شما را شادتر نمیکرد، یا از شادیتان کم هم نمیکرد. اگر همیشه در یک سطح از رضایت و خوشحالی باشید، ملالآور و کسلکننده خواهد بود.
اگر فکر میکنید کسانی هستند که همیشه شاد و راضیاند، پس نادرستترین درک را از شادی دارید
نکتهی خندهدار اینجاست که بیشتر افراد کسانی را میبینند که به نظر میرسد زندگیشان کامل و همهچیز تمام است و فکر میکنند آنها تمام مدت شاد هستند. اما واقعیت این است که ما گاهی فراموش میکنیم در زندگی واقعی، برخلاف داستانهای رویایی، پرنسسهایی وجود ندارند که پرنسسی را پیدا کنند و از آن به بعد همیشه در شادی و خوشی زندگی کنند! افراد جاهل و جادوگرهای بدجنسی هم همان اطراف هستند که خوشی و شادی آنها را به اندوه تبدیل کنند!