واقعیت تلخ و تکاندهنده این است که ما هرگز نمیدانیم چه وقت همه چیز تغییر میکند، فرصتها چه زمانی در خانه ما را میزنند، آیا لحظهای که هماکنون از دست میدهیم فرصت بزرگ زندگی نبوده و... تمام چیزهایی که به ما هدیه شده، روزی از ما پس گرفته خواهد شد و ما هرگز این راز بزرگ را کشف نخواهیم کرد که فرصت بعدی دور است یا نزدیک.
حدود یک دهه پیش، کارگر یکی از معادن، در راه بازگشت به خانه تصادف کرد و جان خود را از دست داد. در مراسم تدفین و خاکسپاری او عده زیادی شرکت کردند. اعضای خانواده، دوستان، آشنایان، همکاران، حتی مدیران و... همه از اخلاق خوب و رفتار پسندیده آن مرد سخن میگفتند. یکی میگفت: «واقعاً انسانی دوستداشتنی بود. »دیگری حرف او را تأیید میکرد و ادامه میداد «ما همه عاشق او بودیم» «آدم فوقالعادهای بود» هر کس چیزی میگفت که اشک آدم را در میآورد. اما از این متعجب بودم که چرا ما آدمها پیش از دست دادن یک عزیز زبان باز نمیکنیم و به او نمیگوییم «دوستت دارم» یا هرگز به خاطر بودنش از او تشکر و قدردانی نمیکنیم.