شاید تازه سایت خود را طراحی کرده باشید. بنابراین به شما پیشنهاد میکنیم یک صفحه درباره ما بسازید تا بتوانید دل مشتریان خود را بدست بیاورید. همچنین داشتن “صفحه درباره ما” و صفحه “تماس با ما” به شما کمک می کند اعتماد گوگل را کسب کنید.
با ما باشید تا ویژگی های یک صفحه تاثیر گذار را بررسی کنیم، از این ویژگی ها در برگه های دیگرتان هم میتوانید استفاده کنید. تا بتوانید نرخ تبدیل خود را افزایش دهید یا اینکه نشان دهید یک کسب و کار مشتری محور هستید.
صفحه درباره ما سایت moz
سایت moz به عنوان یکی از موفقترین وبسایتها در زمینه آموزش بروز سئو، از صفحه درباره ما بسیار خوبی برخوردار است. در یک صفحه به خوبی و با طراحیای زیبا به معرفی بنیانگذارشان، داستانشان، هدفشان و مسائل از این قبیل پرداختهاند.
امکان برنده شدن برای همه هست
روانشناسی - زندگی هر کدام از ما، زمانی که باید بین چند گزینه یکی را انتخاب کنیم، با تعارض ها و مشکلاتی روبه روست. برخی از موارد این تعارض ها در ارتباط با دیگران است. نحوه برخورد با این مشکلات و تعارض ها می تواند بر روابط بین فردی ما آثار طولانی مدتی بگذارد؛ این که دوستانی را از دست بدهیم، همیشه مجبور باشیم خود را قربانی روابط مان کنیم، بتوانیم با دیگران به مذاکره بنشینیم و... نکته مهم در مواجه شدن با تعارض ها این است که حل آن ها هر چه زودتر انجام شود، فشار روانی حاصل از آن ها برای ما کمتر خواهد بود. توانایی حل تعارض ها در زمان کوتاه و البته به نفع خودتان، مهارتی است که لازم است آن را فرا بگیرید.
یکی از روش های مناسب برای حل تعارض ها، قدم هایی است که گرینبرگ در کتاب کنترل فشار روانی آن را معرفی کرده است.
قدم اول: گوش دادن فعال
نام این مهارت پایه را احتمالاً بارها و بارها شنیده اید. گوش دادن فعال با شنیدن تفاوت هایی دارد، از جمله این که فرد در این وضعیت همه تلاش خود را می کند تا منظور فرد مقابل را درک کند و البته این تلاش را به نمایش می گذارد. اگر شما صرفاً به صحبت های فرد مقابل خود گوش می دهید اما با پاسخ هایی، او را متوجه نمی کنید که منظور او را فهمیده اید، هنوز به صورت کامل نتوانسته اید از این مهارت استفاده کنید.
نکته مهم دیگری که در این بین وجود دارد تلاش شنونده برای درک احساساتی است که گوینده به صورت مستقیم بیان نکرده است. درک ناراحتی، خوشحالی، عصبانیت فرد مقابل که در لابه لای کلمات پنهان شده است و البته بیان این نکته که متوجه این احساسات هستیم، به شنونده کمک می کند زمانی که می خواهیم صحبت کنیم او نیز با دقت بیشتری به صحبت ما گوش کند و تلاش بیشتری برای رسیدن به نتیجه داشته باشد.
قدم دوم: نشان دادن حالات خویش
سانسور احساسات یکی از رفتارهایی است که بیشتر ما از همان دوران کودکی آن را یاد گرفته ایم و تصور می کنیم هر چه قدر بتوانیم بیشتر ادای افراد خونسرد را در بیاوریم، احتمالاً زودتر و راحت تر می توانیم تعارض های مان را حل و فصل کنیم. واقعیت این است که انکار احساسات خود شاید بتواند در برخی از مواقع به حل سریع تعارض ها کمک کند اما قطعاً کمکی به حل آن ها به نفع ما نخواهد کرد. اگر هم نگرانید که بیان احساسات دردسرهای جدیدی را به قبلی اضافه کند، اول این دو نکته را در نظر داشته باشید و سپس درباره تغییر دادن یا ندادن روش خود تصمیم بگیرید.
همان طور که در مرحله قبل نیز تأکید کردیم، لازم است اول ما احساسات فرد مقابل را درک کنیم و نشان دهیم متوجه آن احساسات بوده ایم و بعد انتظار داشته باشیم فرد مقابل نیز احساسات ما را درک کند.
نکته دوم آن که اشتباهی که بسیاری از افراد مرتکب می شوند این است که در زمان بیان احساسات خود، به نوعی فرد مقابل را محکوم می کنند. به عنوان مثال از بدقولی دوست خود عصبانی هستند. برای بیان این احساس می گویند بدقولی تو من را عصبانی کرده است. اگر می خواهید احساسات شما بهتر شنیده شود، بهتر است بگویید من از بدقولی تو عصبانی شده ام.
قدم سوم: جست و جو برای یافتن دیگر راه حل ها
برای این مرحله لازم است از روش سیال سازی ذهن استفاده کنید. منظور از سیال سازی یعنی برشمردن همه راه حل های ممکن قبل از ارزیابی آن ها. وقتی فهرستی از راه حلها داشته باشید، در قدم بعدی می توانید دو نفری به بررسی تک تک آن ها بپردازید تا بر روی یکی به توافق برسید. شاید بگویید این کار زمان بسیار لازم دارد. یادتان باشد شاید در ابتدا، زمان بیشتری از روش های قبلی که استفاده می کردید نیاز داشته باشد اما در عوض بعد از پایان موضوع، درگیری ذهنی تان بسیار کمتر خواهد بود و در طولانی مدت به شما کمک می کند آرامش بیشتری داشته باشید.
روانشناسی - مهم این است که زندگی معمولی خود را بکنی و گاهی حتی در معرض بدی ها قرار بگیری اما انتخاب کنی که خوب باشی
زمان دبیرستان معلم شیمی ما همیشه میگفت: "در ریزترین واحد سازنده ماده یعنی در دنیای اتمها این الکترونها با بار منفی هستند که مانند ابری گرداگرد هسته اتم (شامل پروتون با بار مثبت) میچرخند، و این پروتون واقعا دل شیر دارد که در محاصره لایههای از اَبرالکترون با افتخار، مثبت بودن خودش را حفظ میکند."
معلم شیمی میگفت: "در واقع در زندگی هم مثبتها زمانی ارزش واقعی خود را پیدا میکنند که در محاصره منفیها، مثبت بمانند و در دل منفیهاست که مثبت بودن هنر میشود!"
اینکه یک نفر در جمع منفیها کاری منفی انجام دهد و بعد به خود ببالد و انتظار داشته باشد که به خاطر کار نادرستش و جراتی که به خرج داده به او جایزه بدهند، این اصلا هنر نیست. سفید بودن و از همه مهمتر سفید ماندن در بین آدمهایی که اصرار به سیاهی دارند، هنر واقعی است.
مثلا در کلاسی که همه از درس گریزان هستند و دنبال راههای فرار از مطالعه و روشهای میانبر نمرهزنی هستند، کسی که در شکار "نمره مفت" از بقیه ماهرتر است نباید به هنر و مهارت خود ببالد، چرا که در آخر کار، هنگام فارغالتحصیلی و همچنین بعد از آن، بیسوادی و ناتوانی او، به راحتی توسط اهل فن، کشف و این فرد از کارهای جدی و تخصصی کنار گذاشته میشود.
حال در این کلاسی که همه از درس گریزانند، اگر یک یا دو شاگرد ممتاز با جدیت درسها را مطالعه کنند و سختی مطالعه مستمر و عمیق و فراگیر را به خود هموار سازند، شاید در ظاهر نمره نهایی هر دو طیف تنبل و زرنگ، یکی شود، اما باز هم برنده واقعی کسی است که میتواند در پایان دوره باافتخار به دانستنیهای خود ببالد و کاربرد دانش خود را در عمل به نمایش گذارد و از آن به نفع خود و دیگران استفاده کند.
همینطور در بازاری که همه کمفروشی و گرانفروشی میکنند، فروش محصول و عرضه خدمات به قیمت درست و مناسب، هنر است و باید ارج نهاده شود.
اینکه در بلبشوی گرانی اجناس را احتکار کنیم و موقع کسادی و نبود مشتری آن را به حراج بگذاریم و به اجبار، زیر قیمت بفروشیم، این رسم و قاعده کسب حلال و درست نیست و اصلا جزو مرام بازاریهای واقعی هم نیست.
موفق واقعی کسی است که در دل ناامیدیها و پریشانیها، امید میدهد و امیدواری میبخشد. موفق واقعی کسی است که درست در میانه همه شکستها و ورشکستگیها، محکم سر جایش میایستد و بهترین تلاشش را به نمایش میگذارد. موفق واقعی کسی است که در عین نداری و فقر، با تلاش مضاعف سعی میکند بینیازی خود را به همه ثروتمندان عالم اعلام کند.
اگر در ایام جوانی به خود بگوییم که الان دوره سر به هوایی است و خود را در جمع افراد ناباب به حال خود رها کنیم، به این امید که در زمان پیری و ایام کهولت، از خطاهای خود بازگردیم، باید بدانیم که این بازگشت به اندازه پاک بودن و پاک نگهداشتن خود در ایام جوانی ارزش ندارد.
در غار تنهایی چمباتمه زدن و دور از مردم و وسوسهها خود را نگه داشتن، فضیلت نیست. کسی که برایش شرایط مهیا نیست و دم از پاکی میزند حرف گزاف میگوید. فضیلت در بودن و خودداری است، در میدان بودن و پاک ماندن، در قدرت داشتن و آلوده نشدن. در اسیر بند قدرت و جاه و مقام نبودن و در عین قدرت و توانایی همچنان انسان بودن و انسان ماندن است.
البته ما نمی گوییم خود را بین افراد ناباب و ناصالح قرار بده و سعی کن بدرخشی و خوبیات را به رخ آنها بکشانی. بلکه میگوییم همیشه سعی کن دامنت را از آلودگی پاک کنی. اگر در جمع منفیها هستی به سمت مثبت برو و تا میتوانی مثبت باش. اگر در جمع مثبتها هم هستی به خود مغرور نشو و سعی کن به معنای واقعی مثبت بودن را در تمام ذات و وجود خود نهادینه سازی.
برای به دست آوردن موفقیت شخصی، شاد بودن کافی نیست.
وقتی واقعاً بیشتر میخواهید، آن را به دست میآورید. افرادی که افزونطلب نیستند به خود اجازه بیشتر خواستن نمیدهند. در بعضی موارد آنها ممکن است از فکر داشتن بیشتر خوششان بیاید، ولی آنها به خود زحمت نمیدهند و مشتاق نیستند. برای داشتن موفقیت بیرونی، باید به قدری اشتیاق داشته باشیم که وقتی آن را به دست نمیآوریم، آزرده شویم. در عین حال باید بیاموزیم چگونه آزردگیمان را رها کرده، خود را شفا دهیم به طوری که شادی درونی را نیز تجربه کنیم. در حالی که با امواج اجتنابناپذیر درماندگی، ناامیدی، نگرانی و سایر احساسات منفی روبهرو هستیم که با آرزوی موفقیت بیرونی میآید، همواره باید قادر باشیم لذت، عشق، اعتماد و صلح درونی را به دست آوریم.
این بینش روشن میسازد که چرا افراد بسیاری که به درجات بزرگی از موفقیت شخصی رسیدهاند شروعهای معمولی داشتهاند. بسیاری از آنها در زمان کودکی، فقیر، محروم یا حتی یتیم بودهاند.
آنها راه سخت شاد بودن را کمتر آموختند ولی به خواستن بیشتر ادامه دادند. داستانهای بیشماری نقل میشود از افرادی که چگونه موفق شدهاند یا اینکه چگونه به خواستههایشان رسیدهاند و سرانجام بعضیها سقوط کرده و خیلی سست شدهاند و در زندگی و شغل آنها رکود حاصل شده است. پس از رسیدن به موفقیت بیرونی، «زندگی خوب» آنها از تولید خلاقیت یا جذب موفقیت بازمیمانند چون این افراد تماس با آرزوهایشان را دیگر از دست میدهند.
آنها یا به آرامی سقوط میکنند یا متوقف میشوند ولی همه افسرده باقی نمیمانند. بعد از سقوط کامل و از دست دادن همه چیز، اغلب افراد به عقب برمیگردند آنها با علاقهمندی نسبت به خواستههایشان دوبار به پا میخیزند.
شکستهایشان را رها میسازند، یاد میگیرند که چگونه با کم شاد باشند و یکبار دیگر برای رسیدن به خواستههایشان شرایط مناسب فراهم میآورند.
بااحساس درد از دست دادن همه چیز، آنها آرزوهایشان را برای جذب و ایجاد موفقیت بیرونی تقویت میکنند. همچنان که همه چیزشان را از دست میدهند.- با ارزش ترین دارایی ما توانایی کسب درآمد است نه آن پولی که به دست می آوریم. توانایی از دست نمی رود اما پول و ثروت ممکن است بارها از دست برود.
2- موفقیت مانند نردبان است و مهارت های ما پله های آن را می سازد، اگر پله ها کامل نباشد، ما نمی توانیم از نردبان بالا برویم.
3- پتانسیل انسان آنقدر زیاد است که می توان صد زندگی همزمان داشته باشد. ما می توانیم هر چیزی را بیاموزیم ودر هر امری متخصص شویم.
4- آموزش کلید موفقیت است ولی چون سخت و وقت گیر است و بیشتر انسان ها تنبل اند کسی برای یادگیری اهمیت قائل نمی شود.
5- امروزه نه تنها باید هوشمندانه کار کرد بلکه باید هوشمندانه وسخت کار کرد تا به ثروت و موفقیت نائل شد.
6- اهمیت کلمات در زندگی بسیار مهم است. کلمات خوب، تفکرات بهتری را ایجاد می کنند.
7- افراد موفق بر راه حل ها تمرکز می کنند اما افراد متوسط به فردی که مشکل را ایجاد کرده است فکر می کنند.
8- کیفیت زندگی و هدف اصلی ما بستگی به احساسمان از خود (کرامت نفس) دارد.
9- هدف داشتن با هدف گذاشتن متفاوت است. نوشتن اهداف از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. افرادی که اهداف مکتوب دارند ده برابر دیگران موفق ترند.
10- برندگان کسانی هستند که درازمدت فکر می کنند، افراد متوسط کوتاه مدت و سطحی می اندیشند.
11- افراد موفق کارهای بزرگ و سخت را انجام می دهند ولی افراد متوسط، دنبال کارهای راحت و معمولی می روند.
12- هر یک از ما باید یک نقشه بیست ساله داشته باشیم و به جای فکر کردن به مشکلات اقتصادی دنبال برداشتن قدم ها در مسیر اهداف خود باشیم.
13- کسانی که مهارت های مالی دارند موفق می شوند. شما باید در روز حداقل دو ساعت درباره اقتصاد و سرمایه گذاری مطالعه داشته باشید.
14- راز اکثر موفقیت ها پشتکار و مقاومت است باید با خودت عهد کنی که کنار نمی کشی تا به اهدافت برسی.
15- اعتماد به نفس باید آنقدر بالا باشد که هیچ چیز نتواند جلوی ما را بگیرد.
16- برای فروش موفق باید تعداد تماس ها و ارتباطات را افزایش دهید.
17- نگران شنیدن نه نباشید، نه یعنی پول!
18- کسانی که بیشترین نه ها را دریافت می کنند بیشترین بله ها را نیز می شنوند.
19- باید به محصولات یا خدماتی که ارائه می دهید اعتقاد داشته باشید، اگر اعتقاد دارید که محصولتان عالی است، ناخودآگاه مشتری این موضوع را درمی یابد. (و برعکس!)
20- فروشندگان موفق عاشق محصول، کار و شرکتشان هستند.
21- به جای اینکه فروشنده باشید، یک مشاور دلسوز باشید، آنگاه فروش خودش اتفاق می افتد.
22- فقط هدف این نیست که فروشی انجام دهی بلکه باید ابتدا ببینی که این مشتری به محصول تو نیاز دارد یا خیر.
23- قدرت در دست کسانی است که بهترین نُت برداری را دارند.
24- در فروش باید ابتدا اعتمادسازی کنید.
25- انتخاب های امروز، کیفیت زندگی فردای شما را می سازند. گذشته را رها کنید و به فکر ساخت فردای خویش باشید.
26- هیچ موقع نگویید که دیگر دیر شده است. هیچ وقت برای گرفتن تصمیمات صحیح دیر نیست.
40 نکته کلیدی از سخنان برایان تریسی در همایش تهران
27- به سوی خورشید تمرکز کنید تا سایه پشت تو قرار گیرد.
28- ما باید تغییر کنیم. اگر تغییر نکنیم، کنترل زندگی را در دست نخواهیم داشت.
29- برای هر حوزه زندگی باید برنامه جامعی تدوین کنیم. باید فراتر نگاه کنیم و روی آینده تمرکز کنیم.
30- افرادی که موفق و در جامعه مورد احترامند کسانی هستند که بیشترین وقت را روی آماده سازی برای آینده می گذارند.
31- برای تسخیر آینده باید از لذت های آنی دست بکشیم.
32- منحرف شدن از مسیر اصلی، بزرگترین عامل شکست ما است.
33- افراد موفق سخت و هوشمندانه کار می کنند. هوشمندانه یعنی کارهایی را انجام دهیم که با اهدافمان سازگار باشد.
34- کارهای کوچک، ساده و راحت را انجام ندهید زیرا کم کم به آنها عادت می کنید. از کارهای سخت و بزرگ استفاده کنید.
35- افراد موفق کارهایی را انجام می دهند که پتانسیل نتایجش بسیار بالاست.
36- همیشه برای همه کارها برنامه داشته باشید تا بتوانید اقدامات را سریع تر انجام دهید.
37- قبل از شروع هر کاری چک لیست و گام های سازماندهی شده آن را بنویسید.
38- میلیاردرها عادت دارند روزانه هدف گذاری کنند.
39- میلیاردرها عادت دارند کارهای شان را تکمیل کنند و نیمه کاره رها نکنند.
40- میلیاردرها عادت دارند با مهم ترین عمل، روزشان را شروع کنند.
اغلب صبح ها که از خواب بیدار می شوید، انرژی کافی را برای یک روز کامل ندارید و ممکن است احساس خستگی، خواب آلودگی و بی حوصلگی داشته باشید. رعایت نکاتی که در این مطلب به آنها اشاره می کنیم، سبب می شود تا شما روزتان را بهتر آغاز کنید.
سحرخیز باشید
افرادی که تا دیروقت بیدار می مانند و دیر می خوابند و بیش از نصف خوابشان را پس از ساعت پنج و نیم صبح می گذرانند، میزان بیشتری فست فود مصرف می کنند و بیشترین میزان کالری را بعد از ساعت ۸ شب مصرف می کنند. در تحقیق دیگری نشان داده شده است که موادغذایی که پس از ساعت ۸ شب مصرف می شوند، تاثیر بیشتری بر افزایش وزن بدن دارند. یکی از بهترین راه هایی که شما می توانید وزنتان را کنترل کنید، این است که شب ها زودتر بخوابید و صبح ها زودتر از خواب برخیزید.
خستگی بیش از حد نشان از پرخوری دارد
این موضوع از اهمیت زیادی برخوردار است که شما انرژی بدنتان را چگونه تامین و چه موادغذایی را مصرف می کنید. موادغذایی مغذی می توانند مغز شما را در وضعیت هوشیارتری قرار دهند و باعث شوند که شما بتوانید وزنتان را به سادگی کنترل کنید.
پروتئین را فراموش نکنید
مصرف پروتئین می تواند مغز و معده شما را قانع کند که شما سیر شده اید. گرسنگی ممکن است منجر شود تا شما به خوردن یک پاکت چیپس روی بیاورید. نتایج تحقیقی که اخیرا انجام شده نشان می دهد که افرادی که کمتر از ۱۵ درصد از کالری مورد نیازشان را با پروتئین تامین می کنند، بیشتر از سایر افراد که میزان پروتئین بیشتری مصرف کرده اند گرسنه می شوند. همین موضوع سبب می شود تا آنها به خوردن میان وعده های بیشتری روی آورند و اضافه وزن بیشتری پیدا کنند. خوردن تخم مرغ آب پز و ماست یونانی برای صبحانه می تواند کمک شایانی به کنترل اشتها در طی روز کند.
روزتان را با شکلات آغاز کنید
بله شما درست خواندید. یک تکه شکلات تلخ می تواند تئوبرومین مورد نیاز بدنتان را برای بیدار ماندن تامین کند و شما را در طی روز سرحال نگه دارد. همچنین شکلات سرشار از آنتی اکسیدان است و این موضوع ریسک ابتلا به حملات قلبی را در شما کاهش می دهد. از طعم خوب شکلات هم که نمی توان گذشت.
قهوه بنوشید
آخرین باری که شنیدید یک پزشک از کلمه معجزه استفاده کند چه زمانی بود؟ نیازی نیست که قهوه را کنار بگذاری و یا از نوشیدن آن احساس گناه کنید. تحقیقات اخیر نشان می دهد که قهوه تاثیر معجزه آسایی بر روی سلامت افراد دارد و می تواند ریسک ابتلا به سرطان پوست را تا ۲۰ درصد و حمله قلبی را تا ۲۵ درصد کاهش دهد. همچنین میزان مرگ بر اثر سرطان پروستات در مردان را تا ۶۰ درصد کاهش می دهد. سعی کنید قهوه را تلخ و یا همراه مقدار کمی شیر میل کنید، تا کالری آن را به حداقل برسانید.
موادغذایی ترد مصرف کنید
خوردن یک سیب هنگام صبح می تواند برای شروع یک صبح پرانرژی موثر باشد. خوردن آن کمک می کند تا ماهیچه های صورت شما به صورت منظم در هنگام صبح کار کنند و شما هوشیارتر باشید. همچنین علاوه دریافت فیبر کافی، انرژی مضاعفی در طی روز خواهید داشت.
تختخواب را مرتب کنید
قبل از همه چیز مرتب کردن تختخواب، مانع از وسوسه شدن شما برای خزیدن مجدد به آن می شود. به اضافه اینکه برای مرتب کردن ملحفه دستها باید بالای سر رفته و ماهیچه های بازو را به فعالیت وا داشت؛ همین امر منجر به بالا رفتن ضربان قلب و هوشیار شدن شما خواهد شد.
منبع:سالم زی
منتظر ماندن برای خدا به معنی منفعل بودن نیست. به این معنی نیست که بیکار بایستید، به آسمان خیره شوید و منتظر یک میلیون دلاری باشید که خداوند از آن بالا برایتان میفرستد.
زندگی کامل نیست. همیشه طوفانها میآیند و میروند.
احساس ناامیدی میکنید؟ به بالا نگاه کنید! خدا بزرگ است.
خداوند از روزهای سختی که برایمان بوجود می آید برای بیرون کشیدن ما از افسردگی و ناامیدی و قوی کردن ما استفاده میکند.
نباید دلسرد شوید. همیشه امید وجود دارد.
سختیها معمولاً باعث میشوند احساس تنهایی کنیم.
آدمها هر روز با مشکلات زیادی روبهرو میشوند. در این زمانی که مشکلات اقتصادی زیادی وجود دارد، به ایمانتان تکیه کنید و بدانید که خداوند بزرگتر از آن سختیهایی است که برایتان پیش آمده است.
امید اعتمادی است که همه ما دوست داریم داشته باشیم.
اولین کاری که بعد از احساس ناامیدی انجام میدهید چیست؟
به زانو میافتید و دعا میکنید و حکمت خدا را طلب میکنید.
یا به رختخواب میافتید و آرزوی مرگ میکنید؟
وقتی ناامیدیم، داشتن امید کار سختی است
باید به نقطهای در زندگیتان برسید که دیگر نتوانید ادامه دهید. گناهتان، گذشتهتان، سختیها و مشکلاتی که هر روز با آنها دست و پنجه نرم میکنید، ظاهرتان یا وضعیت زندگیتان. وقتی هیچوقت به آن نقطه نرسید که تغییرات مثبت در زندگیتان به یک انتخاب تبدیل شود، زندگیتان پوچ و بیهوده خواهد بود.
به یک بطری کوکاکولا نگاه کنید. نیمی از آن را بنوشید و بعد بگذارید زمین. نگاه کنید مایع درون آن چه میکند. تلاشی بیهوده دارد و به ناکجا میرود، مگر اینکه محتوی بطری را بیرون بریزید. اما سر و صدا کرده و داخل محدوده ظرف میجوشد. هیچ هدفی جز مصرف شدن ندارد.
اگر به قدم زدن در جاده پهناور ناامیدی ادامه دهید، درست مثل محتوی آن بطری خواهید شد. مثل امید یک دیوانه برای فرار از تیمارستان و نداشتن قدرت لازم برای آن. باید اولین قدم به سمت آزادی را برداریم. باید از محیط ناامیدکننده اطرافتان پا را بیرون گذاشته و بقیه را به خدا بسپارید.
آدمها همیشه دور انتخابها، افسوسهای گذشته و سختیهایی که برایشان پیش آمده میچرخند. روز به روز، محیط به دیوی برای آنها تبدیل میشود که ذهنشان را به اسارت میکشد. توانایی فرار ندارند. ناامیدند. احساس گمگشتگی کرده و تصور میکنند هیچکس دوستشان ندارد.
بعد در اوج سختیها و مشکلات به سمت خدا فریاد میکشند که آنها را از این ناامیدی نجات دهد. امید اعتمادی در اعماق وجود ماست که قدرت لازم برای وارد عمل شدن و رسیدن به هدفمان را به ما میدهد.
ایمان یعنی اعتقاد به چیزی که قادر به دیدن آن نیستید. امید یعنی دوست داشته باشیم چیزی که ایمانمان میخواهد به ما نشان دهد را ببینیم. این دو در کنار هم هستند و نمیتوان آنها را از هم جدا کرد.
من در شرایط سختی در زندگی خود قرار داشتم و دیگر قادر نبودم قدمی به جلو بردارم. قادر به تامین خود و خانوادهام نبودم. نه ماشینی داشتم، نه شغلی و نه پولی. از خجالت نمیتوانستم سرم را بلند کنم. تابحال چنین شرایطی داشتهاید؟ این یعنی فقر. این یعنی حتی برای کوچکترین نیازهای روزانهتان هم سختی بکشید.
و مسئله ناراحتکننده این است که خیلیها حتی شرایطی بدتر از من داشتند. در زندگی به نقطهای میرسیم که میتوانیم تصمیم بگیریم جادهای که پیش روی داریم را ادامه دهیم یا ایستاده و صبر کنیم. و مطمئناً وقتی ناامیدانه نیاز به کمک داریم، صبر کردن برای خدا بسیار سخت است.
خداوند راهی دارد که به ما نشان میدهد تا چه اندازه مهم هستیم. همه ما برای دلیلی به دنیا آمدهایم و سختیها و ناامیدیهایی که برایمان پیش میآید اهمیتی ندارند.
شما بیهوده و بیدلیل برای گذراندن این زندگی کوتاه به دنیا نیامدهاید.
منتظر ماندن برای خدا به معنی منفعل بودن نیست. به این معنی نیست که بیکار بایستید، به آسمان خیره شوید و منتظر یک میلیون دلاری باشید که خداوند از آن بالا برایتان میفرستد.
امید یک عمل است. اگر فقط یک جرقه از آن در روحتان وجود داشته باشد، خیلی زود ایمان صدایتان میکند که پایتان را بیرون گذاشته و کاری برای ناامیدیتان بکنید. خداوند در هر کدام از ما قوه درک و بصیرت قرار داده است. قدرتی درون ما قرار داده که باعث میشود بتوانیم در برابر سختیها بایستیم.
امیدتان را از دست ندهید. احساس ناامیدی کردن درد بزرگتری است تا قدم بیرون گذاشتن و با کمک ایمان به خدا کاری برای تغییر شرایط انجام دادن. خدا بزرگ است و شما را برای هدفی مهم خلق کرده است. اینطور به آن نگاه کنید، احساس ناامیدی کردن فقط شما را عقب میاندازد و در هم میشکند. پس بایستید، به بالا نگاه کنید و در دریای ناامیدی غرق نشوید. خدا بزرگ است و بیشتر اوقات او تنها کسی است که میتوانید در زمان سختیها برای کمک به سراغش بروید.
به نظر شما «برترین مدیر کسبوکار» چه کسی است، چگونه رفتار میکند، چه تعریفی دارد و چگونه کار میکند؟ مثلا همه با استیو جابز آشنا هستیم.
او بیتردید یکی از همین برترین مدیران کسبوکار در جهان بود، اما به صورت کلی، میتوان گفت که برترین مدیران کسبوکار در جهان، آنهایی هستند که کارهای خود را بهخوبی انجام میدهند. آنها میتوانند دشواریها و چالشهای اقتصادی را به موفقیت بدل کنند و از ایدههایشان به واقعیتهایی دست یابند که جهان را از همه جهت دگرگون میکند. این اشخاص ضرورتا نباید زمامدار شرکت خود باشند.
آنها الزاما نقش رییس هیاتمدیره یا مدیر یک کسبوکار بزرگ را ایفا نمیکنند. یک مدیر برگزیده را حتی میتوان در نقش یک فروشنده پیدا کرد، زمانی که او راهی نوین و اصلاحشده برای خدمات بهتر به مشتریان و شرکتش مییابد. بنابراین، باید آگاه بود که برترین مدیر جهان هر کسی میتواند باشد، اما دقیقا آن کسی میتواند مفتخر به عنوان برترین مدیر شود که تاثیری کلان و مثبت بر کل فضاهای کاری بگذارد، نگرش ما نسبت به مفهوم کسبوکار را دگرگون کند و مسوولیتهای خطیری را با موفقیت از سر بگذراند.
اینجا قصد داریم درباره این دسته از مدیران صحبت کنیم: برترین مدیران کسبوکار در جهان و عادتهایشان. تعجببرانگیز نیست اگر مدعی شویم که طنابی مشترک اما بسیار ظریف وجود دارد که برترین مدیران جهان را از باقی فعالان کسبوکار جدا میکند. این طناب از جنس حصار یا مانعی نیست که آنها در مقابل خود کشیده باشند، بلکه در عوض آنها کسانی هستند که از برخی قواعد و عادات مشخص پیروی میکنند و سرتاسر زندگیشان را به همین طریق میگذرانند.
1 در پی شهرت و آوازه نیستند
شهرت را باید صرفا نتیجه طبیعی عملها و رفتارهای برترین رهبران اقتصادی جهان دانست. آنها بهترین انتخاب را برای رفاه حال مشتریان خود انجام میدهند و منافع و علایق آنها، شرکتهایشان و اجتماعشان را برآورده میسازند. آنها دوست دارند که همگان با رضایت و خرسندی از پای میز مذاکره بلند شوند و حس موفقیت داشته باشند. آنها به خاطر جلب توجهها و نگاهها از سوی رسانهها و مطبوعات دست به هیچ عملی نمیزنند، بلکه همان عملی را انجام میدهند که باید انجام دهند، چرا که این کار بهترین کاری است که باید در یک شرایط مفروض انجام دهند.
2 از نقد و نظر نمیهراسند
برترین مدیران کسبوکار در جهان، همواره سعی میکنند بهترین تصمیمی را که به هر دو طرف مذاکره سود میرساند، اتخاذ کنند. آنها همواره به منافع و علایق مشتریان، شرکتها و شرکایشان توجه خاصی دارند؛ این نکته بسیار جالبی است. درست همانطور که شهرت و آوازه هیچ اهمیتی نباید داشته باشد، نقد و نظر نیز نباید از اهمیت چندانی برخوردار باشند. همواره کسانی وجود دارند که نقد میکنند و نظراتشان را بدون توجه به وضعیت و شرایط طرح میکنند، اما این نقد و نظرها مدیران نخبه را ناراحت یا دلسرد نمیکند. رهبران اقتصادی جهان به راحتی میتوانند نقد و نظر سالم را از نقد و نظر ناسالم تشخیص دهند و بر همین مبنا، دست به عمل درست بزنند. آنها حتی میتوانند از این نقدها در راستای پیشبرد اهدافشان سود ببرند.
3 به سوپراستار بودن اعتقادی ندارند
درست همانطور که این مدیران خودشان را محور و مبنای فعالیتهای اقتصادی قرار نمیدهند، به همین نحو اجازه نمیدهند که هیچ کسی به عنوان محور یا مبنای این فعالیتها مطرح شود. نزد مدیران برگزیده، هیچ قهرمانی در گروههای کاری وجود ندارد و همه چیز با مشارکت، همدلی و همکاری جمعی به دست میآید. همه مشارکتکنندگان در فعالیتهای گروهی، میتوانند بهطور فردی خودشان را به رسمیت بشناسند و تصدیق کنند، اما هر کسی تنها برای مقاصد جمعی فعالیت میکند. در عین حال، میتوان انتظار داشت که عدهای بیش از بقیه دست به فعالیت و کار بزنند. پس در هر صورت هرگز فراموش نباید کرد که تمام پیروزیها از آن تیم است، درست همانطور که همه شکستها نیز شکستهای جمعی هستند.
4 خودشان بخشی از گروه هستند
مدیران برگزیده کسانی نیستند که به راحتی به همگان دستور بدهند یا قاعده وضع کنند. آنها از شفافیت و روشنبینی مطلق در قبال کسانی که با آنها کار میکنند، برخوردار هستند. آنها خودشان بخشی از گروه هستند، پس به خوبی میدانند که باید توجه ویژهای به اجرای قواعد و قوانین گروهی داشته باشند و حتی باید خودشان در قبال وظایفشان به دیگر اعضای گروه، به کارمندان پاییندست یا بالادست، پاسخگو باشند. برترین رهبران کسب و کار در جهان کسانی هستند که برای تمام اعضای گروه ارزشهای یکسان و برابری قایل هستند. از آنجا که خود این مدیران نیز بخشی از گروه هستند، پس آنها نیز از ارزش برابری با دیگر اعضای گروه برخوردارند.
5 مشکل را به طور بنیانی حل میکنند
این دسته از مدیران میدانند که وقتی وقفهای، اختلالی یا مشکلی در فرآیند کسبوکار پیش میآید، آنگاه وظیفه آنهاست تا مشکل مزبور را از اصل حل کنند، مثلا مشکل را میتوان در محصولات خراب یا کارمندان بیکفایت مشاهده کرد. مشکل هرچه باشد، باز هم مدیران برتر میتوانند آن مشکل را به نحوی برطرف کنند که دیگر اعضای گروه به خوبی بتوانند به فرآیندهای کاریشان ادامه دهند و اختلالی در وضعیت کاریشان ایجاد نکنند.
6 بیشتر پرسشگر هستند تا پاسخگو
استفان کاوی یکی از بزرگترین مدیران کسبوکار در جهان است. او میگوید: «اشخاص تاثیرگذار کسانی هستند که در پی فهمیدن هستند و نه فهمیدهشدن.» مدیران برجسته بیش از هر چیز میخواهند بدانند اوضاع از چه قرار است. در واقع، آنها میخواهند دائما به دانش خود بیافزایند. در نتیجه، آنها بیشتر از روحیهای پرسشگر برخوردار هستند تا اینکه بخواهند به سوالات دیگران پاسخ دهند یا خودشان را در معرض رسانهها و مطبوعات قرار دهند. هرگز نباید از یادمان برود که پرسشگری یکی از مهمترین و قدرتمندترین ابزارهای موجود در جعبه ابزار رهبران کسبوکار در سرتاسر جهان است.
7 واجد بصیرت خاصی هستند
مدیران برگزیده به خوبی، میدانند که باید دست آخر در مقابل بصیرتشان پاسخگو باشند، اما این بصیرت پیش از آنکه به پاسخگویی نیاز داشته باشد، نوعی چراغ راهنما به حساب میآید. آنها از این بصیرت سود میبرند تا گروههای کاریشان را هدایت کنند و به مقصد برسانند. حتی وقتی شرایط اخلاقی در فضای کاری علیه آنها باشد یا وقتی بدگویان همهجا مشغول شایعهپراکنی پیرامون شرکتشان باشند، باز آنها به بصیرت و بینش خود تکیه میزنند تا با نوآوریهای تازه راه را برای آینده شرکت بگشایند. به خاطر بسپاریم که هر موفقیتی که در عرصه ابتکار و نوآوری به دست آمده باشد، مرهون همین بصیرت نو و وفاداری به این بصیرت است. به همین خاطر، باید اذعان کرد که بصیرت این مدیران همواره به واقعیتی نو در سرتاسر جهان کسبوکار بدل میشود.
نتیجهگیری: همانطور که در ابتدای این مقاله اشاره کردم، هر کسی میتواند یک مدیر برجسته و موفق باشد. این گفته واقعا صحت دارد و همهجا خودش را نشان داده است، اما اگر کمی سختگیر باشیم، به راحتی میتوانیم از ماجراهای زندگی این بزرگان و فراز و نشیبهای آن تجربه بیاموزیم.
استرس دارید؟ احساس می کنید کارهای عقب ماندهی زیادی دارید؟ دلتان می خواهد برای پیدا کردن آرامش به جزیره ای دور افتاده فرار کنید؟
مدیتیشن تکنیکهای ساده ای را به ما می آموزد که می تواند شرایط سخت را به اوقات خوش و مفرحی تبدیل کند. درادامه مطلب برخی راههای ساده برای یافتن آرامش در زندگی را به شما پیشنهاد می کنیم:
۱- تمرین تنفس
شما می توانید این تمرین را هرجایی انجام دهید، حتی زمانهایی که در ترافیک گیر کرده اید. هنگام دم، در ذهن خود بگویید آی، و هنگام بازدم بگویید اَم. به نحوه تنفس خود توجه کنید. هوایی که در ریه ها و قفسه سینه تان جا به جا می شود را تجسم کنید. تمرین تنفس به شما کمک می کند بر روی تواناییهای خود کنترل داشته باشید و افکار خودتان را با شغل و درآمد و ظاهر خود محدود نکنید.
۲- تماشای فیلم و گوش کردن موسیقی آرامشبخش
هرگز قدرت زبان بصری را، که ناخود آگاه، احساس شادی و آرامش در شما ایجاد میکند، دست کم نگیرید. در سایتهای به اشتراکگذاری ویدئو، ویدیو های فراوانی از صدای امواج دریا، صدای باران، تصاویر مراتع پر از گل و دیگر تصاویر آرامش بخشی که باعث آرامش روح شما می شوند موجود است.کتابخانه ای از تصاویری که باعث تسکین روحتان می گردد ایجاد کنید.
۳- این سه کار را انجام ندهید:
از خود انتقاد بی جا نکنید، خود را محکوم نکنید و از خود گله و شکایت نکنید. گاهی اوقات انتقادهای نا به جایی که از خود می کنیم، باعث می شود که دیدمان نسبت به دنیا عوض شود و در نحوه ارتباطمان با دیگران تاثیرات منفی به همراه داشته باشد.
یک ساعت این تمرین را انجام دهید و یا برای گرفتن جواب بهتر، یک روز آن را ادامه دهید.
۴- مدیتیشن را فراموش نکنید
مدیتیشن یکی از بهترین مهارت هایی است که توسط آن می توانید شادی و سلامت درازمدت خود را تضمین کنید. افرادی که به طور منظم مدیتیشن میکنند، نسبت به دیگران شادتر و سالمتر هستند و عمر طولانی تری خواهند داشت، زیرا خود را برای فراز و نشیب های زندگی مجهز کرده اند.
۵- افکارتان را به اهدافتان تبدیل کنید
همه اعمال ما آگاهانه یا ناآگاهانه با قصد و نیت قبلی انجام میگیرند. پس چرا آگاهانه نیت خودمان را برای رسیدن به اهداف مثبت تر و شادتر هموار نکنیم؟
چه اهداف کلی (بطور مثال :هدف من اینست که دنیا را تغییر بدهم) چه اهداف خاص و جزیی (هدف من اینست که قبل از شام به کلاس ورزش بروم) را روی کاغذ بنویسید. با مشخص کردن و نوشتن اهداف خود زندگی شاد و سازنده ای را برای خود رقم می زنید.
افسردگی زمستانی، یک بیماری شاعرانه (!) است که با کم شدن نور هوا دامن بعضی ها را می گیرد. اصلا فارغ از همه حرف های روانشناسانه انگار یک ربط عجیبی بین «پاییز» و «اندوه» وجود دارد. یک بار دیگر ترانه های معروف خزانی را توی ذهنتان مرورکنید.
اصلا فارغ از همه حرف های روانشناسانه انگار یک ربط عجیبی بین «پاییز» و «اندوه» وجود دارد. یک بار دیگر ترانه های معروف خزانی را توی ذهنتان مرورکنید. از «شد خزان گلشن آشنایی» گرفته که از پاییز به عنوان استعاره استفاده کرده تا «از آن شب سرد پاییز، آهنگ سفر کردی» زنده یاد ایرج بسطامی که در آن پاییز لوکیشن (!) اندوه است و اتفاقا این شب ها به خاطر قرار داشتن در همین لوکیشن همه شبکه های رادیویی فرت و فرت پخشش می کنند و فکر هم نمی کنند که این ترانه چقدر غمگین است. حالا ما بیشتر گیر می دهیم به برگ ریزان طوری پاییز و حال درخت ها و اینها، آن طرف آبی ها بیشتر به «کم نور» بودن پاییز گیر می دهند واین اندوه را با آن «تاریکی» نشان می دهند.
«تاریکی» و نبودن نور، همیشه استعاره چیزهای غمناک ترند. سوزان سانتاگ یک جمله معروف دارد که ما آن را کرده ایم عنوان همین صفحه، وقتی از بیماری های رواشناختی می نویسیم: «بیماری، طرف تاریک وجود است». خلاصه اینکه این دفعه می خواهیم درباره ربط «فصل»ها و «حال آدمیزاد» حرف بزنیم به این بهانه که حالا پاییز است و طبق آنچه که در همه متن های معتبر روانپزشکی آمده آن نشانه هایی که به افسردگی زمستان معروف است در پاییز شروع می شود. شواهد این مدعا را هم احتمالا در دور و بری های تان یا با مراجعه به ذهن خودتان دیده اید، ندیده اید؟ خب! خوش به حالتان! ما که بخیل نیستیم. اگر این جور است، این صفحه را به عنوان یک صفحه علمی «دانستنیها» طور بخوانید!
به رسم منطقیون معتقدم و البته متاخر. بیایید قبل از اینکه در مورد رابطه افسردگی و فصل پاییز حرف بزنیم، تکلیفمان را با این کلمه «افسردگی» معلوم کنیم. چون که ته تهش افسردگی زمستانی هم یکی از انواع افسردگی است دیگر. از آسمان و با باران های خزانی که یکهویی نیفتاده توی طبقه بندی های روانپزشکی. مخصوصا این روزها ملت فرت و فرت به همدیگر و به خودشان برچسب «دپرس» بودن می زنند. این کلمه «دپ» زدن و «دپرس» بودن که نقل دهان من وشماست، تخلیص شده جوانانه وار همان «دپرسیون» فرانسوی ها و «دپرشن» انگلیسی هاست که دقیقا یعنی «افسردگی» اما آیا ما همین قدر که به خودمان برچسب می زنیم افسرده ایم؟
افسردگی چه شکلی است؟
انگلیسی ها یک واژه دارند به عنوان «بلوز» که حتما یک ربطی به آن سبک موسیقی شان هم دارد. این «بلوز» یک درجه از اندوه قبل ا زافسردگی است؛ یعنی آنها به غمگینی های عصر یکشنبه شان که مال ما می شود غمگینی عصر جمعه، نمی گویند دپرشن یا افسردگی. می گویند غمگینی. حالا این تدقیق (!) زبانشناسانه و روانشناسانه برای این بود که بدانید خیلی وقت ها که ما به خودمان برچسب افسردگی می زنیم، در واقع دچار بلوز یا همان اندوه شده ایم. افسردگی یک بیماری روانپزشکی است، نه یک اندوه ساده حتی عمیق.
حالا همه اینها را که می گویم، گمان برتان ندارد که افسردگی چیز عجیب و غریبی است که فقط عده خاصی به آن مبتلا می شوند. نه. همانطورکه شاید شما هم شنیده باشید افسردگی «سرماخوردگی» بیماری های روانی است. یعنی به همان نسبت که در بیماری های جسمی ممکن است شما بیشتر به سرماخوردگی مبتلا شوید، در بیماری های روانی هم احتمالا مبتلا شدن به افسردگی از همه بیشتر است. اما وقتی که صحبت از یک نوع خاص از افسردگی یعنی افسردگی فصلی می شود. تعداد مبتلایان کمتر و کمتر می شود.
اولین چیزی که شما باید در مورد افسردگی و بیماری های روانی بدانید، این است که وقتی نام یک بیماری، بیماری است که واقعا شما را از کار و زندنگی انداخته باشد. یعنی تاثیر واضحی در روند عادی زندگیتان گذاشته باشد. اگر سر کار می روید، در شغلتان، اگر محصل یا دانشجویید در نمره هایتان، اگر ازدواج کرده اید در رابطه با همسرتان، اگر هنوزمجردیدی در رابطه با خانواده، هم اتاقی یا هم خانه های تان مشکلی پیش می آید. البته اگر هنوز این تاثیر را ندیده اید و مشکلتان در سطح «مشکل» مانده و به «بیماری» نرسیده هم معنایش این نیست که نباید کاری کنید ودست روی دست بگذارید تا «بیماری بالقوه» تان به «بیماری بالفعل» تبدیل شود. یعنی شما هر وقت زودتر برای رفع مشکلتان دست بجنبانید، زودتر از به وجود آمدن بیماری پیشگیری کرده اید.
دومین چیزی که در مورد افسردگی باید بدانید این است که باید زمان خاصی شما دچار نشانه های یک بیماری باشید تا بیمار به حساب بیایید. در مورد افسردگی این زمان دو هفته است. البته کمی تصورش هم سخت و اندوهناک است که شما در مدت دو هفته، آن هم تقریبا هر روز و آن هم در بیشتر ساعات روز دچار نشانه های افسردگی باشیدودر اندوه خود غوطه ور باشید اما افسردگی درست ودرمان دقیقا همین شکلی است.
سومین چیزی که باید در مورد افسردگی بدانید، این است که افسردگی «شدت» دارد. یعنی یکی در حد اینکه افسردگی چندتا مشکل کوچک در کارش و خانواده اش به وجود بیاورد افسرده می شود، یکی کار و زندگی اش فلج می شود و آن حس مشهور گیر افتادن در بین چند «سگ سیاه» را دارد و یکی که از همه شدیدتر است، می خواهد بزند زندگی خودش را تمام کند. حالا یا فکرش را دارد، یا فکرش را به نقشه تبدیل کرده یا حتی اقدام هم کرده و ناموفق بوده.
چهارمین چیزی که در مورد افسردگی باید بدانید، این است که بعضی از افسردگی ها خیلی اتوکشیده و بی هوا می آیند سراغ آدمیزاد و زمان خاصی هم برای جنابشان در نظر نمی گیرند اما بعضی از افسردگی ها وقت خاصی دارند؛ مثلا «ملال پیش قاعدگی» و «افسردگی بعد از زایمان» برای خانم ها و «افسردگی فصلی» برای همه.
نشانه های افسردگی زمستانه
خب حالا که به رسم منطقیون از کل به جزء آمدیم و از افسردگی رسیدیم به افسردگی با الگوی خاص و از آنجا هم رسیدیم به افسردگی فصلی، وقت روکردن نشانه های این افسردگی فصلی است. انگلیسی زبان ها به افسردگی فصلی به اختصار می گویند SAD. خود کلمه SAD که اگر با حروف کوچک بنویسیمش یعنی غمگین، بیشتر آدم را غمگین می کند. منطقیون از اتاق فرمان اشاره می کنند که از منطق خودمان خارج نشویم. این افسردگی فصلی، بیشتر در فصل های کم نور سال یعنی پاییز و زمستان خودش را نشان می دهد و چون که پرش در زمستان است و کمش در پاییز به افسردگی زمستانه مشهور شده است وگرنه اگر بخواهد بیخ گلوی ذهنتان را بگیرد، دقیقا همین روزهای پاییز شروعش است، مخصوصا روزهای ابری تر و تاریک تر.
1- اندوه: همه انواع افسردگی، یک نشانه مهم و مرکزی دارند؛احساس غمگینی و پوچی در اکثر ساعات روز. همانطور که گفتیم این احساس غمگینی، با آن احساس غمگینی که گاه و بیگاه سراغ همه ما می آید فرق دارد و خیلی شدیدتر است.
2- اشتهای زیاد: در خیلی از افسردگی ها اشتهای آدم کم می شود اما در افسردگی زمستانه اشتها زیاد می شود؛ مخصوصا به چیزهای شیرین پر از کربوهیدرات.
3- افزایش وزن: وقتی آدم هلف هلف شیرینی می خورد، معلوم است که چاق می شود دیگر.
4- احساس خستگی: احساس کوفتگی بی دلیل و بدون کار یدی زیاد هم سراغ افسردگان زمستانی می آید.
5- تمایل به خوابیدن: درست مثل موجوداتی که به خواب زمستانی می روند، افسرده های زمستانی هم دلشان نمی خواهد از رختخواب بلند شوند.
6- اختلال در تمرکز: افسرده های زمستانی فقط جسم به هم ریخته ای ندارند، آنها نمی توانند ذهنشان را مثل گذشته مرتب کنند و روی موضوعی تمرکز کنند.
7- تحریک پذیری عصبی: افسردگان زمستانی زودتر می رنجند وزودتر هم از کوره در می روند.
افسردگی زمستانی از کجا می آید؟
قضیه دلیل هایی که متخصصان رشته های مختلف برای افسردگی زمستانی رو می کنند، هم مثل قضیه آن داستان مولاناست که سه نفر به سه زبان مختلف انگور می خواستند و هر سه در واقع یک چیز را طلب می کردند. هم آنهایی که برون را دیده اند و می گویند در عرض های بالای جغرافیایی این افسردگی بیشتر است و خداد به داد مردم کشورهای اسکاندیناوی برسد، هم آنهایی که درون را دیده اند ودست گذاشته اند روییک هورمون بیچاره به نام ملاتونین و هم روانشناس های تکاملی که زمان را دیده اند و ریشه را در سبک زنندگی جدهای ما دیده اند در واقع دارند یک چیز را به زبان های مختلف می گویند. حالا ما مجبوریم اینها را با هم قاطی کنیم و از اول شروع کنیم.
روانشناس های تکاملی می گوینداول اول اولش افسردگی زمستانی اصلا افسردگی نبود.ملت آن وقت ها تابستان و بهار کار می کردند ودر فصل های سرد سال استراحت می کردندوتجدید نیرو. به زبان خودشان، آنهایی که در پاییز و زمستان در دل غارها استراحت می کردند، احتمال بقای بیشتری داشتند و بنابراین یک ژن هایی در باقی ماندگان نسل به نسل منتقل شد که بدن را وادار می کرد تا در فصل های کم نور سال به وجود می آید خسته خسته شود ودلش نخواهد از رختخواب بیرون بیاید. این ژن های احمق هم دیگر حالی شان نیست که الان دیگر سبک زندگی ها عوض شده و آدم ها لازم نیست دل به سرما بزنند وبرای زن و بچه بروند شکار کنند و در راه سرما بمیرند. حالا دیگر وسایل گرمایشی هست و شغل های فکری تخصصی و سبک زندگی متفاوت. آنها این را نمی فهمند. آنها دلشان می خواهد وقتی که پاییز و زمستان شد خسته شوند! خلاصه اینکه روانشناس های تکاملی می گویند ما اندوه پاییزی مان را همین قدر احمقانه از اجدادمان به ارث برده ایم.
از اینجای داستان به بعد را عصب شناس ها ادامه می دهند. آنها می گویند یک هورمون به نام ملاتونین وجود دارد که به کم شدن نور حساس است. این هورمون وقتی ترشح می شودکه نور کم می شود و وظیفه اش این است که ما را خسته و خواب آلود کند. اصلا برای همین است که ما در تاریکی بهتر خوابمان می برد. حالا این هورمون بلانسبت احمق، وقتی که پاییز و زمستان می شود و ما در روزهای کوتاه، قدم به خیابان های کم نور ابری می گذاریم هی ترشح می شود و هی ما را خسته می کند. اختلاف ترشح ملاتونین در تابستان و زمستان در خانم ها بیشتر از آقایان است و برای همین خانم ها بیشتر به افسردگی زمستانی مبتلا می شوند. آن هم خانم های جوان 20 تا 30 ساله که خواننده های اصلی همشهری جوانند.
این وسط یک خرده روایت هم وجود دارد که احتمالا هواشناسان آن را داد می زنند که این اتفاق در عرض های بالای جغرافیایی بیشتر می افتد؛ یعنی هر چه که شما به قطب شمال بیشتر نزدیک باشید و نور زندگیتان کمتر باشد، بیشتر احتمال دارد که به افسردگی زمستانی مبتلا شوید. ترجمه ایرانی اش این می شود که بروبچز مناطق کوهستانی ایران بیشتر حواسشان به خودشان باشد.
تاریکی را بکش!
قبل از هر چیز خدمتتان عرض شود که شما فکر نکنید اگر در زمستان یا پاییز مبتلا به افسردگی شدید، حتما افسردگی زمستانی دارید و به آب و هوا ربط دارد و اینها. نه، ممکن است شما همان افسردگی اتوکشیده را گرفته باشید و باید تشریف ببرید پیش روانشناس و ریشه هایش را دربیاورید و درمانش کنید. البته برای افسردگی زمستانی هم بهترین راه مراجعه به متخصص است و درمان تحت نظر. این طرف آب را بعید میدانم اما آن طرف آب یک روش دقیق وجود دارد به نام «نوردرمانی» که ملت افسرده را در یک ساعات دقیق می نشانند روبروی یکسری منابع نوری با شدت دقیق و این را چندین روز تکرار می کنند تا ملت حالشان خوب شود. حالا که این روش در ایران به احتمال زیاد نیست شما خودتان «خود نور درمانی» کنید، چطوری؟
1- پرده ها را بکشید
همان روزهای انگشت شماری که اول صبح بیدار می شوید، اولین کاری که می کنید این باشد که پرده را بکشید تا همان نور کم رمق بیرون هم بیاید داخل و فضای خانه را عوض کند. هر چه نور خانه تان بیشتر باشد، شما کمتر افسرده می شوید. گاهی هم بی خیال قبض برق شوید و لااقل صبح ها و غروب ها نور خانه را بیشتر کنید. مطمئن باشید پولش با سر حال بودنتان و بیشتر کار کردنتان جبران می شود.
2- بزنید بیرون
به هر حال در روزهای پاییز و زمستان نور بیرون در روز بیشتر از نور داخل خانه است. پس لطفا از خانه بزنید بیرون و زیر آفتاب زمستانی که پشت ابرها قایم شده و به زورخودش را به شما می رساند قدم بزنید.
3- سفر کنید
خوبی اش این است که ما در یک کشور نیمه بیابانی زندگی می کنیم و حتی در زمستان تا دلتان بخواهد در مناطق کویری و جنوب کشورمان آفتاب پهن است روی زمین. مسافرت پاییزه و زمستانه را بگذارید توی برنامه تان و اگر در شهرهای کم نورزمستانی زندگی می کنید حتما مقصدتان جنوب یا کویر باشد. البته قبلش آب و هوا را یک چک بکنیدتا باهوای ابری قشم روبرو نشوید!
مطالعات جدید نشان می دهد که انسان بیشتر از آنچه تصور می کنیم توانایی کنترل ذهن خود را دارد. در واقع دیدن نیمه پر لیوان مهارتی است که می توان آن را تقویت کرد.در اینجا به نکاتی اشاره می کنیم که می توان با استفاده از آنها خوش بینی را تمرین کرد.
حتما شما هم این تجربه را دارید که بعضی روزها بعد از بیدار شدن از خواب احساس نشاط، انرژی و عشق می کنیم و به همه چیز از جمله خود، خانواده و همکارانمان خوش بین هستیم. اما بعضی روزهای دیگر بدون آنکه علت را بدانیم کسل و بی حوصله هستیم، گویی هیچ چیز در زندگی نمی تواند ما را خوشحال و امیدوار کند.
مطالعات جدید نشان می دهد که انسان بیشتر از آنچه تصور می کنیم توانایی کنترل ذهن خود را دارد. در واقع دیدن نیمه پر لیوان مهارتی است که می توان آن را تقویت کرد. الگوهای فکری ما تغییرپذیرند و به راحتی می توان الگوهای فکری جدید را با الگوهای قدیمی عوض کرد. در اینجا به نکاتی اشاره می کنیم که می توان با استفاده از آنها خوش بینی را تمرین کرد.
1.نعمت هایی را که خداوند به شما عطا کرده است بشمارید.
واضح است که توجه به چیزهای مثبتی که برای ما اتفاق افتاده اند به ایجاد تفکر مثبت و خوش بینانه کمک خواهد کرد. هر روز فهرستی از چیزهای خوب و بدی که در طول روز با آنها روبرو شده اید تهیه کنید. طریقه دیگر فکر کردن راجع به این چیزها می تواند نوعی نگرش باشد. به خودتان گوشزد کنید که اوضاع آنقدرها هم بد نیست. مطمئنا پس از مدتی به این باور خواهید رسید که واقعا اوضاع آنقدرها که فکر می کرده اید بد نیست.
لازم است افراد بدبین اطمینان حاصل کنند که تاثیر نگاه به نیمه پر لیوان موقتی نیست. هرچه بیشتر به چیزهای خوب توجه کنید، مهارت مغز شما برای توجه به چیزهای مثبت بیشتر خواهد شد. در واقع از طریق تمرین می توان مغز خود را به مثبت دیدن عادت داد. حتما امتحان کنید. شاید در ابتدا این کار بیهوده به نظر برسد (واقعا چه نیازی هست بنویسیم که ناهار امروز خوشمزه بوده است؟)، اما پس از مدتی خواهید دید که فهرست چیزهای مثبتتان طولانی تر خواهد شد.
2. خود را کنترل کنید.
معمولا احساسات خود را با صفاتی مانند "غیر قابل کنترل" توصیف می کنیم. اما روانشناسان به درستی این صفات شک دارند. شما می توانید تصمیم بگیرید که رئیس احساسات خود یاشید یعنی آنها را تحت کنترل خود در آورید. البته چنین تصمیمی به این معنا نیست که مثلا دیگر هرگز احساس غم و غصه به سراغتان نیاید. به هرحال همیشه دلایلی منطقی برای غصه دار شدن وجود دارد. این تصمیم در واقع به این معناست که حالتان زودتر خوب می شود. در واقع آنچه در اینجا موردنظر ما است مثبت نگری کورکورانه نیست، بلکه "خوش بینی واقع گرایانه" است. متاسفانه چیزهای منفی همیشه رخ می دهند و این غیرقابل اجتناب است، اما خوشبختانه می توانیم شیوه واکنش به آنها را تغییر دهیم.
مثلا این سناریو را در نظر بگیرید: شما تقریبا از همه ای میل های دریافتی خود راضی هستید. مسلما گاهی خبرهای بد می شنوید. ولی در عین حال بعضی ای میل ها آنقدر مبهم و دوپهلو هستند که هم می توان آنها را مثبت تفسیر کرد و هم منفی. اگر بتوانید جنبه مثبت را ترجیح بدهید و بر آن تمرکز کنید، گامی بزرگ به سوی یک زندگی خوش بینانه برداشته اید.
مثال های زیادی در این زمینه وجود دارد. تصور کنید افراد در محل کار مرتب از شما می خواهند کاری را انجام دهید. به جای اینکه ناراحت و آزرده شوید و احساس کنید دیگران پرتوقع هستند، این درخواست ها را موقعیتی برای پیشرفت حرفه ای ببینید. فراموش نکنید که خوش بینی مستلزم خلاقیت است. در واقع این نوعی سیکل معیوب است: وقتی تصمیم می گیرید در مورد اتفاقات مثبت فکر کنید، پاسختان به چالش ها خلاقانه تر خواهد بود... که باعث می شود مثبت تر فکر کنید. و این روند ادامه می یابد.
3.تفکر کنید.
حقه ای که در اینجا باید به کار ببرید این است که در زمان حال زندگی کنید یعنی اسیر گذشته نباشید و مرتب آرزو نکنید که ای کاش اوضاع اینگونه نبود. تفکر هوشمندانه همچنین به ما کمک می کند تا نوحی حس بی طرفی و خنثی بودن نسبت به اتفاقات بد پیدا کنیم. چیزهای ناگوار اتفاق می افتند، از کنار ما می گذرند و تمام می شوند. این نوعی نگرش واقع بینانه است: نمی توان مانع رویدادهای بد شد، اما می توان از آنها گذشت و ذهن خود را مشغولشان نکرد.
تغییر طرز فکر مانند تغییر رژیم غذایی شما است. تمرکز بر آنچه وارد بدنتان می شود بخشی از یک رژیم غذایی است. یعنی نوعی هوشیاری نسبت به غذاهای مصرف شده. بسیاری از افراد این کار را انجام می دهند: "این هفته نوشیدنی ها شکردار نخواهم نوشید. این هفته فست فود نمی خورم." با این حال بسیار به ندرت پیش می آید که نسبت به تفکرات خود تا این حد هوشیار باشیم. کافی است تنها چند دقیقه در روز بر احساسات خود تمرکز کنیم" من چیزهای بد را می پذیرم ولی آنها را رها می کنم و اجازه نمی دهم که ذهنم را آشفته و نگران کنند.
4. چهره ای شاد و خندان داشته باشید.
جملات زیادی را در این باره می شنویم: "بخند!"، " خنده بر هر درد بی درمان رواست."، " اخم هایت را باز کن!" و بسیاری جملات دیگر. مطمئن باشید که این جملات توصیه هایی سودمند هستند. عکس العمل مثبت نسبت به اتفاقات منفی راهی ساده و موثر برای تمرین دادن مغز است. لبخند و خنده اندروفین خون را افزایش می دهد و به بهتر شدن خلق و خو کمک می کند، هرچند ساختگی باشد.
پس دفعه بعد که شنیدید در فلان درس نمره کمی گرفته اید، بخندید و به نمره های خوبی که قبلا گرفته اید فکر کنید. مطمئنا این نمره های خوب در آینده نیز تکرار خواهند شد.
استرس شدید که از پیامدهای زندگی ماشینی است، زمینه ساز بروز بیماری های مختلفی است. این در حالی است که بیشتر افراد طی روز بارها دچار استرس می شوند. خوشبختانه راهکارهایی وجود دارد که با آن می توان استرس را در کوتاه ترین زمان ممکن کاهش داد.
جویدن آدامس به مدت 10 دقیقه: محققان استرالیایی و انگلیسی دریافته اند در لحظه های استرس زا در افرادی که آدامس می جوند، 18 درصد کورتیزول (هورمون استرس) کمتر تولید می شود. آدامس جویدن باعث افزایش خون رسانی به مغز می شود و در نتیجه فرد هوشیارتر است.
چای سیاه مصرف کنید: مصرف روزانه چای، استرس را سریع تر از بین می برد. ترکیب شیمیایی موجود در چای که سرشار از آنتی اکسیدان است، با تاثیر گذاشتن روی ناقل های عصبی در مغز، آرامش ایجاد می کند.
ماساژ: ماساژ 15 دقیقه ای هفته ای دوبار با آرام کردن سیستم عصبی، میزان استرس را کاهش می دهد. کافی است با کف دست، یک توپ تنیس را روی عضلات غلت دهید.
نوشتن به مدت 20 دقیقه: نتایج بررسی که در سال ۲۰۱۰ انجام شد نشان داد ۲۰دقیقه نوشتن درباره یک واقعه استرس زا در ۲ روز متفاوت، میزان استرس را کاهش می دهد. نوشتن باعث انسجام فکر می شود و شما را از احساسات منفی رها می کند.
به مدت 30 دقیقه به موسیقی آرام گوش دهید: موسیقی، عواطف مثبت را آشکار می کند و میزان هورمون های استرس زا را کاهش می دهد. نتایج تحقیقات نشان می دهد، بیمارانی که قبل از عمل جراحی به موسیقی آرام بخش گوش می دهند، با اضطراب کمتری مواجه می شوند.
برای 45 دقیقه استفاده از ابزارهای فناوری را کنار بگذارید: در تحقیقی که در دانشگاه کالیفرنیا انجام شد، محققان دریافتند، هنگام کنترل کردن ایمیل ها، ضربان قلب افزایش می یابد. بنابراین به مدت 45 دقیقه در روز از بررسی کردن نامه های الکترونیکی دست بردارید.
تمیز کردن منزل به مدت یک ساعت: انجام کارهای منزل در کاهش استرس مفید است.تا کردن لباس ها یا کشیدن جارو باعث می شود فرد به موضوعات استرس زا فکر نکند.
ببرهای واقعی همگی افرادی هدفمند هستند. آنها در تمام ابعاد زندگی، اهدافی را برای خود تعیین میکنند. این افراد اهداف شخصی و کاریشان را یادداشت کرده و به انواع کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت طبقه بندی میکنند.
گویی بعضی از افراد در تجارت چوب جادویی دارند، نه فقط به این خاطر که به پول و ثروت زیادی دست مییابند ( هرچند که این تنها دلیل خوبی است) بلکه به این دلیل که در هر کاری تاثیر مثبتی به جا میگذارند. برای ایشان تجارت نوعی لذت است. آنها سخاوتمندانه این حس خوبشان را به ما منتقل میکنند. این افراد مانند ببر هستند. گرچه تعدادشان زیاد نیست اما به راحتی میتوان آنها را از میان انبوه جمعیت تشخیص داد. آنها رهبران کارآمد و قدرتمند جنگل هستند.
زیرا در دنیای تجارت امروز کمتر میتوان چنین افرادی را پیدا کرد. دنیای تجارت پر از شرکتهای ورشکسته و مدیران نالایقی است که فقط شرایط را بدتر میکنند.
انسانهای موفق، افرادی هدفمند هستند
ببرهای واقعی همگی افرادی هدفمند هستند. آنها در تمام ابعاد زندگی، اهدافی را برای خود تعیین میکنند. این افراد اهداف شخصی و کاریشان را یادداشت کرده و به انواع کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت طبقه بندی میکنند.
داشتن هدف به ما کمک میکند رویاهایمان را به حقیقت برسانیم، از وقت و انرژی خود درست استفاده کرده و با برنامهریزی صحیح به نتایج مطلوبی دست یابیم.
رویا پردازان
رویاهای بزرگ داشته باشید. بیشتر افراد برای انجام کارها، ماهها و سالها از تعداد محدودی از تواناییهایشان استفاده میکنند. اینها نمیتوانند افراد تاثیر گذار باشند. افراد موفق با کارشان زندگی میکنند و نفس میکشند، میخوابند و رویاپردازی میکنند. این عشق و علاقه ساختگی نیست. اگر نسبت به کارتان این عشق و علاقه را ندارید و یا نمیتوانید سختیها و مشکلات آن را تحمل کنید، بهتر است کار یا اهدافتان را تغییر دهید.
قدرت افراد
همهی ببرها گروهی از افراد علاقهمند و ماهر را در کنارشان داشتند. به طور کلی اطرافیان تاجران موفق کسانی هستند که به اندازهی خود او موفقاند.
افراد موثر و کارامد با شرایط و سنین مختلف سر راهتان قرار میگیرند. آنها لزوماً جوان، خوش قیافه و تحصیل کردهی دانشگاه نیستند. موتسارت اولین آهنگش را در 7 سالگی ساخت. بیل گیتس، ثروتمندترین فرد دنیا، 20 ساله بود که مایکروسافت را تاسیس کرد. اماریکراک، بنیانگذار مکدونالد، این شرکت را در سن 52 سالگی افتتاح کرد.
افراد مناسب را در کنار خود نگه دارید، افرادی که بهدردتان نمیخورند، از خود دور کنید و فقط آن زمان میتوانید به جلو حرکت کنید.
انتخاب افراد مناسب، حفظ آنها و انگیزه دادن به آنها برای رسیدن به اهداف فروش و راهنمایی و تشویق آنها عواملی است که با موفقیت سازمانها ارتباطی تنگاتنگ دارد.
عملکردی متعادل
اینکه همیشه کار کنید و از زندگیتان لذت نبرید، نه تنها از شما انسان افسردهای میسازد، بلکه شانس ببر بودن را هم از شما میگیرد. تعادل داشتن در زندگی و کار از اهمیت بالایی برخوردار است. اغلب افراد به اشتباه فکر میکنند فقط باید بر کارشان تمرکز کنند تا موفق شوند. برقراری تعادل میان زندگی و کار، چیزی بیشتر از یک اصطلاح است. در واقع این تعادل، کلید داشتن یک زندگی خوب است و به همین خاطر از نظر ببرها اهمیت بسیاری دارد.
تحقیقات نشان میدهد تعادل لازم میان زندگی و کار در بسیاری از خانوادهها وجود ندارد. مدیران موفق باید از نظر احساسی، آمادهی رویارویی با مشکلات و سختیهای کار روزانه باشند. این نیاز فقط از طریق داشتن یک زندگی خانوادگی آرام تامین میشود.
حفظ ارزشهای خانوادگی و پایبندی به اصول اخلاقی به اندازهی موفقیت در یک پروژه کاری اهمیت دارد. به این ترتیب داشتن زندگی خانوادگی موفق به معنای بی توجهی به موفقیتهای شغلی نیست. یکی از ببرها در این باره میگفت: حاکم بودن فضایی سرشار از عشق در محیط خانه، پایه و اساس زندگی است.
محتوا مهمتر از ظاهر است
تا چند وقت پیش، وب سایتها پر از طرحهای گرافیکی و انیمیشنهای چشمگیر بودند. البته طراحی زیبا هنوز نیز ارزش و اهمیت زیادی دارد اما آنچه امروزه اهمیت دارد این است که سایتتان آسان و تاثیرگذار باشد، ابزارهای موثر برای رشد کاریتان به شمار آید، خدمت رسانی را تقویت کند و هزینهها را کاهش دهد.
تبلیغات پر زرق و برق گرچه زیبا هستند اما رسیدن به این اهداف را دشوار میکنند. طراحان وبسایتها جزوه یکی از این سه گروه هستند: گروه اول میتوانند سایتی مفید و موثر را طراحی کند.
گروه دوم تجربه بازاریابی دارد و میتواند وبسایت را به مکانیسم بازاریابی برای جذب مشتریان جدید تبدیل کند.
گروه سوم میداند که چطور میتواند بازدید کنندگان را جذب سایت کند.
به ندرت فردی میتواند جزوه هر سه گروه باشد و همهی این کارهای مهم را انجام دهد. از این گذشته اگر بهترین وبسایت جهان را داشته باشید اما کسی از آن بازدید نکند، پولتان را هدر دادهاید.
علاوه بر آن فراموش نکنید که باید شرایط و امکانات لازم برای برقراری ارتباط مشتریان با خودتان را فراهم کنید. قانون این است که مشتری با 2 بار کلیک بتواند به هر اطلاعاتی که لازم دارد دست یابد.
جملاتی از چند ببر بزرگ
در زندگی و تجارت، خطر 2 گناه بزرگ وجود دارد. اول اینکه بدون فکر کاری بکنید و دوم اینکه اصلا کاری نکنید.
بزرگترین افتخار ما این نیست که هرگز شکست نمیخوریم، بلکه این است که بعد از هر شکست برمیخیزیم.
برای رسیدن به موفقیت، ابتدا باید باور داشته باشیم که میتوانیم.
همهی رویاهای ما میتواند به حقیقت بپیوندند اگر و فقط اگر جرات دنبال کردن آنها را داشته باشیم.
یکی از ویژگیهای افکار منفی، طولانی بودن و کامل شدن آنهاست؛ فکرهای منفی این قدر در ذهن باقی میماند و دنبال هم میچرخد تا یک ماجرای تلخ و منفی بزرگ در ذهن شکل بگیرد
بسیاری از ما دائم در حال سر و کله زدن با خودمان هستیم، با افکاری که گاه و بیگاه به سراغمان میآید. البته متأسفانه در اغلب موارد این فکرها و گفت و گوهای درونی چندان مثبت نیست و همین مساله موجب میشود همه فکرها و گفت و گوهای درونی را بد و استرس زا بدانیم؛ چرا که معمولا عادت داریم خودمان را به دلیل اتفاقات گذشته محکوم کنیم یا نگران و مضطرب اتفاقات آینده باشیم؛ اتفاقاتی که هنوز پیش نیامده و مشخص نیست روزی به واقعیت میپیوندد یا نه.
موضوع مهم این است که چنین افکار منفیای میتواند امید به آینده را از بین ببرد و فرد را برای طی مسیر زندگی، تنها و ناامید رها کند، اما چون اعمال ما نتیجه افکارمان است، اگر بتوانیم تفکراتمان را تغییر دهیم، حتما قادر خواهیم بود طور دیگری هم عمل کنیم و در نتیجه زندگی متفاوتی خواهیم داشت. پس در این مورد هم باید سعی کنید و با تمرین، افکار منفی را به فکرهایی مثبت و انرژیبخش تغییر دهید.
بحثهای درونی منفی را حذف کنید
اولین قدم، کسب آگاهی است؛ یعنی قبل از هر چیز باید فکرهای منفی را بشناسید و سعی کنید آنها را به افکار مثبت تغییر دهید؛ البته فراموش نکنید این کار ابتدا خیلی سخت است و نباید ناامید شوید؛ ولی وقتی راهش را پیدا کنید، براحتی میتوانید این کار را پیش ببرید. پس اگر سالهاست با افکار منفی زندگی کردهاید، انتظار نداشته باشید طی یک شب از شر آنها خلاص شوید، چون این فکرها به دلایل مختلفی ایجاد میشود که باید با شناخت دقیق، با آنها روبهرو شوید؛ مثلا اگر معلم کلاس اول دبستان همیشه شما را دانشآموزی بیاستعداد خطاب کرده باشد، خیلی عجیب نیست اگر هنگام شروع کارهای جدید، دائم به خودتان بگویید «نمیتوانم»، «این کار برای من خیلی سخت است» و... اگر هم دائم این فکرهای منفی در ذهن شما چرخیده باشد، حتما برای انجام کارها، اعتماد به نفس کافی نداشتهاید. پس میبینید چقدر سخت است در این شرایط باور کنید توانایی شما بیشتر از چیزی است که خودتان فکر میکنید؟!
یکی از معروفترین جملات منفی که خیلی از ما دائم با خودمان مرور میکنیم، این است: «من نمیتوانم». غافل از این که وقتی به خودتان میگویید « نمیتوانم » یا « این کار خیلی سخت است » در واقع مقاومتی نسبت به انجام آن کار در خودتان ایجاد میکنید که داشتن چنین مانع ذهنیای میتواند شما را از رسیدن به موفقیت بازدارد. پس هر وقت به خودتان گفتید « من نمیتوانم » کمی به جملهتان فکر کنید و بگویید « چرا نمیتوانم؟ »
تحقیقات متعدد نشان داده است اکثر نوابغ و دانشمندان کسانی بودهاند که با کار و مطالعه زیاد به این موقعیت رسیدهاند و همین موضوع ثابت میکند اگر میخواهید موفق شوید باید دائم به خودتان بگویید که میتوانید.
تائیدات مثبت را از یاد نبرید
وقتی به هدف خاصی میرسید، معمولا جملات و عبارات مثبت را از افراد مختلف خواهید شنید؛ این عبارتها معمولاً کوتاه، قابل باور و مشخص است. پس بهتر است این جملات را بارها برای خودتان تکرار کنید تا نوع دیگری از افکار درونی برای شما ایجاد شود. گام بعدی این است که تمام این تائیدات را با صدای بلند و با شور و شوق بگویید؛ حواستان باشد خواندن از روی جملات و کلماتی مثبت بدون هیچ حسی، فایدهای ندارد.
به فکرهای مثبت بال و پر دهید
یکی از ویژگیهای افکار منفی، طولانی بودن و کامل شدن آنهاست؛ فکرهای منفی این قدر در ذهن باقی میماند و دنبال هم میچرخد تا یک ماجرای تلخ و منفی بزرگ در ذهن شکل بگیرد، اما از حالا به بعد، سعی کنید به جای چنین کاری، این تمرین را انجام دهید؛ فکرهای شاد و مثبت را مانند یک فیلم طولانی و نشاط انگیز دنبال کنید. برخی از تجسمها بسیار مفید خواهد بود و باید تا میتوانید داستان را ادامه دهید و بگذارید ساعتها زمان شما را به خودش اختصاص دهد. در ضمن، خیلی بهتر است اگر این داستان را درباره خودتان بسازید و تصور کنید به هدفهایتان رسیدهاید.
روشهای درمان بیماریها بسیارند. از جمله این روشها، توجه بر تاثیر عوامل ذهنی و هیجانی بر بیماریهای جسمی است. در اینجا خاطره یک پزشک به نام یولین را شرح میدهیم. وی میگوید:یک روز بیماری به نام ریتا پیش من آمد تا بیماری پارکینسون وی را درمان کنم. در طب چینی باستان، بیماری پارکینسون را «فلج مرتعش» مینامند.یک پزشک طب غربی ریتا را برای درمان به من معرفی کرده بود. او مدت سه سال بود که از این بیماری مزمن رنج میبرد. هردو دستش می لرزید، اما دست راستش نسبت به دست چپش لرزش بیشتری داشت. به خاطر لرزش شدید دستانش، قبل از رسیدن غذا به دهانش،غذا برروی زمین ریخته می شد.
اگرچه بعد از درمان وی توسط من، تامدتی بهبودی پیدا میکرد، اما بعد از گذشت مدت زمانی دوباره این لرزش باز میگشت. بعد از چندین بار بازگشت، با دقت جویای حوادثی شدم که برای وی در این اواخر رخ داده بود. او در مورد حوادثی برای من صحبت کرد که در طی سه سال گذشته وی را عذاب میداده است در طی زمانی که داستانش را برای من تعریف میکرد، خلق و خویش مرتب تغییر میکرد ابتدا آرام بود سپس آشفته و بعد خشمگین و نهایتا اندوهگین شد. بعد از آن متوجه دلایل واقعی بیماری او شدم. وی و همسرش صاحب شرکتی تجاری در زمینه حملونقل کشتیرانی بودند و یک خانه ویلایی در یک جزیره داشتند. آنان تنها یک همسایه در آنجا داشتند و به خاطر سوء تفاهمی که بینشان پیش آمده بود چند سال بود که با یکدیگر مشکلات قضایی و تضادهای شدید پیدا کرده بودند.
این مبارزات برای این خانم به بهای از دست دادن آرامش و سلامتی و همچنین هدر رفتن منابع مالی اش شده بود. با دیدن رنج و عصبانیتش میتوانستم ریشه بیماری اش را پیدا کنم که باعث برگشت بیماریاش میشد.عصبانیت بر روی کبد تاثیر آسیب زایی دارد و بر روی انرژی جاری، ذهن و جسم در بدن تاثیر مضری میگذارد. فهمیدم که معالجه وی فقط با دارو به تنهایی امکان پذیر نبود.
بلکه میبایست از ریشه درمان میشد. من با او درباره صبر و مهربانی صحبت کردم. به او درباره اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری گفتم و همچنین درباره مدیتیشن و آرامش ذهنی صحبت کردم. بعد از شنیدن سخنان من وی گفت که هرگز در طول این سه سال چنین حرفهایی را نشنیده بوده است وگرنه اجازه نمیداد این مساله تا این حد بزرگ شده و ادامه یابد.او اینچنین دریافت که مشکلاتش شاید نوعی اخطار از طرف خداوند باشد برای اینکه نشان داده شود که تا چه حد از انسانیت دور افتادهایم و برای اینکه یاد بگیریم انسان باشیم و مهربانیمان را به دیگران نشان دهیم نه قدرت و خشممان را. بعد از این حرفها دستهایش از لرزش باز ایستادند. وقتی درحال رفتن بود به من گفت دکتر شما سه سال افسردگی و نارضایتی مرا تخفیف دادید.
منبع:مردم سالاریوقتی دو زن ، در سن های مختلف و در سمت های مختلف یک مرد را دوست دارند ،چگونه باید با هم کنار بیایند؟
از دیر باز همواره رابطه عروس و مادرشوهر به شکل ها و شیوه های مختلف و در قالب شعر، رمان، طنز، فیلم، گفتمان ها و محاورات بین عوام مورد تأکید و توجه واقع شده و گویی هرگز نباید سازش و انعطافی بین عروس و مادر شوهر حاصل شود.
در بسیاری از غالب های مذکور عروس، هووی مادر شوهر، تیغ های کنار گل و دخالت کننده و فضول زندگی عروس تلقی شده و عروس نیز غریبه ای غاصب و غالب برفرزندی که بیست و چند سال زحمتش را کشیده و بزرگش کرده و دو دستی تقدیم هووی خودکرده است. الهی که حرومش بشه! بچه منو قاپ زد و برد! پسری که همیشه کنارم بود و با من بود و محبتش را از من دریغ نمی کرد! امروز میهمان ناخوانده ای آمده و او را سهم خودکرده و از من دورش ساخته!
رویکرد و نگاه بیمار فوق و فعالیت نه چندان کم بخشی از هنرمندان، شاعران، رمان نویسان و به اصطلاح روشنفکران و حتی گروهی از افراد مذهبی که از مذهب پوسته ای را درک کرده و به هسته و گوهر آموزه های دینی را در نیافته اند فرآیند معیوب و ناسالم مذکور را تشدید نموده و در سطح وسیعی آن را توسعه داده اند به گونه ای که کم نیستند دختران جوانی که از ترس گرفتار نشدن در دام و دامن مادر شوهر ازدواج نمی کنند و یا با ذهنیتی غلط وارد زندگی زناشویی شده و از همان اوان زندگی با دیدی منفی و جهت دار به چالش های تلخ و فرساینده با مادر شوهر می پردازد.
وقتی ذهن منفی باشد زبان هم تلخ و گزنده و زندگی نیز آزار دهنده و پر تنش خواهد بود. اگر این ذهنیت غیر واقعی و نادرست دوسویه باشد آسیب ها و چالش ها ی عروس و مادر شوهر نیز همچون سیل و زلزله ای مرگبار ذهن و زندگی هر دو سو را نابود خواهد ساخت.
براساس این واقعیت که از کوزه همان برون طراود که در اوست رویکرد ناسالم موجب عملکرد ناسالم خواهد شد. برای اصلاح عملکرد و تعامل نامطلوب بین عروس و مادر شوهر می بایست نظر و نگاه معیوب آنان (که محصول فرهنگ و عادات و تلقینات غلط جاهلان و بیمار دلان می باشد) را اصلاح کرد.
برای رسیدن به این اصل مهم، آگاهی و عمل به نکات ذیل ضروریست:
**یکی از عوامل مۆثر در ایجاد تنش و بدبینی بین عروس و مادر شوهر، حضور پررنگ و دخالت های بیجا در زندگی زوجین جوان می باشد همه مادر شوهر بدانند (و البته بسیاری می دانند) که یکی از پیش نیازهای ازدواج، استقلال و بال کشیدن و پرواز کردن فرزندان به آشیانه جدید می باشد. پرنده ای که پرواز می داند و با جفت خود به استقلال رسیده نباید مورد حمایت های افراطی و دلسوزیهای داغ و غیر قابل تحمل والدین قرار گیرد.
بنابراین مادر شوهر، برای خوشبختی، آرامش و سعادت فرزندانشان بهتر آن است که اجازه دهند عروس و داماد افتان و خیزان در مسیر پرفراز و فرود زندگی گلیم خود را از آب بیرون بکشند و شیوه و شکل زندگی و تعامل خود را خود انتخاب کنند.
هر گفتار و رفتاری که موجب ایجاد تنش و تلخی بین عروس و داماد شود باید از سوی والدین دو طرف تعطیل و حضور و حساسیت آنان صرفا در جهت تقویت عشق و امید و گرمی بین زوجین جوان تنظیم و ترسیم شود.
بنابراین پیام به همه مادر شوهر ها این است که اگر خواهان آرامش و خوشبختی فرزندتان هستید ، که هستید روش تربیتی عروس و داماد با فرزندانشان (نوه هایتان) را به رسمیت بشناسید و موجب اختلاف و تضاد تربیتی آنان نشوید مثلا عروس به پسر 9 ساله اش می گوید الان وقت خوردن آجیل و بستنی نیست دارم شام میارم. بلافاصله مادر شوهر می گوید نه عزیزم بیا من بهت آجیل و بستنی بدم. و یا عروس لباسی خریده و مادرشوهر با حساسیت و دقت تمام در مورد رنگ ومدل و جنس لباس نظرات منفی ویا تمسخر آمیزی می دهد. ویا با کنجکاوی سعی در کسب اطلاعات محرمانه و رموز مخفی زندگی عروس و داماد دارد. و..... اینها همه زمینه های درگیری و چالش بین زوجین جوان را فراهم ساخته و ذهنیت عروس نسبت به مادر شوهر را منفی می سازد.
** مادر شوهر این ذهنیت غلط را باید به زباله دان زندگی بیندازد که عروس جای مادر شوهر را گرفته و دل و دیده پسرش را از آن خود ساخته است. همه مادر شوهرها بدانند هیچ زنی جای مادر را نمی تواند اشغال کند. مادر اگر مادر خوبی باشد (حتی اگر مادر بدی هم باشد) جایگاه ویژه ای را در زندگی فرزندانشان خواهند داشت. پس عروس را اشغالگر و غاصب سرزمین ذهن و زندگی فرزندتان ندانید این نگاه نادرس موجب ارتباط نادرست با عروستان خواهد شد.
** براساس آموزه های دینی، عروس شما فرزند شماست. عضو اصلی خانواده شماست. سهم مادر شوهراین است که عروس را دختر خود بداند و بخواند. و همانطور که کاستی ها و ناراستی های فرزندان خود را پذیرفته و آنها را به رسمیت شناخته است و گاهی با ظرافت و محبت و لطافت های خاص مادرانه سعی در کاهش ضعف ها و ناراحتی های فرزندان خود دارند درباره عروس نیز حتی اگر سرکشی کند، چنین عمل کنید.
چه بسیار مادرانی که با گریه و التماس و دلسوزی درصدد اصلاح امور فرزندان خود برمی آیند چه نیکو و مۆثر است اگر چنین رفتار و تعاملی را نیز با عروس خانواده داشته باشند.
مادری می گفت: دختر 19 ساله ام بسیار سرکش، ناسازگارو پرخاشگر شده و مدتی است با پسر همسایه نیز ارتباط عاطفی برقرار کرده هر چه گریه و التماس می کنم نه تنها بی فایده است بلکه با قهر و پرخاشگری به کنجی خزیده نه مسئولیتی می پذیرد و نه موقعیت و شأن خانوادگی ما را درک می کند چه کنم؟
آیا این مادر حاضر است با عروس خود نیز این چنین با گذشت و مهربانی برخورد نموده و دلسوزانه به رفع ناراستی هایش بپردازد؟ و از نظرات رواشناسی و مشاور خانواده بهره بگیرد؟
مادر شوهر باید بداند که دخترش به زودی عروس خانواده دیگری می شود و اگر امروز عروس خود را برنجاند فردا دخترش بوسیله مادر شوهرش در رنج و عذاب گرفتار خواهد شد چرا که :
از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید، جو ز جو
** مادر شوهر آگاه و معتقد به ارزش های اخلاقی، هرگز ضعف ها ومعایب عروس خود را نزد دیگران طرح و تکرار نمی کند. معایب و محاسن او را در صندوقچه اسرار خود نگه داشته و برای مقابله با معایب از طریق مطالعه و مشاوره در صورت موافقت عروس و طرح آن ها با مشاوره ی آگاه و متدین اقدام می کند.
** گاهی اطرافیان ناآگاه، حتی قبل وارد شده عروس به خانه جدید مادر شوهر ساده لوح را کوک می کنند ک عروس را از همان روز اول تحت امر و سلطه خود در آور و به اصطلاح گربه را دم حجله بکش. پیشاپیش فضا و فرصت سوء استفاده و سلطه جویی او را بگیر. مادر شوهر آگاه و با تجربه، هرگز تحت تأثیر اینگونه القائات مسموم واقع نمی شود، واساسا با اینگونه افراد نادان معاشرت نمی کند.
** مادر شوهر خوب و خدا پرست مسئولیت ها و وظایف پسرش نسبت به عروسش را گوشزد نموده و مهارتهای ارتباط عاشقانه و دوستانه با همسر را به او آموزش می دهد.
**قبل هر چیز، عروس باید مادر شوهر را به واقع مادر خود بداند و وظایف و تکالیف فرزند در برابر والدین را در ارتباط با مادر شوهر و پدر شوهر خود در زندگی پیاده کند. جهت رعایت اختصار ابعاد این وظایف را به جا و مجال دیگری می سپاریم. اما همین قدر بدانیم که طبق دستور قرآنی بعد از پرستش خدا احسان و نیکی به والدین مورد تأکید قرار گرفته است. والدین اگر بددهن، بدرفتارو حتی بی دین باشند وظیفه اصلی ما احترام و محبت به آنان و پرهیز از هر گونه بی اعتنایی و بی احترامی است جز در دو مورد (امر به فعل حرام و نهی از انجام واجبات) لازم است به خواسته های آنان توجه کنیم.
** هرگز پشت سر مادر شوهر، بخصوص نزد همسرتان بدگویی نکنید.
اگر می خواهی عزیز باشی همانطور که قبل از ازدواج باید چشمهایت را به تمامی باز کنی، بعد از ازدواج نیمه باز نگه دار. به عبارتی بدیهای خانواده همسر بخصوص مادرشوهر را نبین اگر دیدی پیله نکن گیر نده، گیر می افتی، و گرنه در زندگی ات روزگار را برشما تلخ خواهد کرد
** اگر همسرتان نسبت به مادرش محبت می کند با او همکاری وهمدلی کنید. حتی اگر افراط می کند با محبت به مادر شوهرتان، اسلحه اش (افراط) را از او بستانید. خلع سلاحش کنید گارد نگیرید. موضع گیری شما در برابر توجه افراطی همسرتان به مادرش موجب چالش ها و تنش های تلخی خواهد شد. فراموش نکنید یک پسر خوب و با محبت یک همسر خوب و با محبت برای شما و یک پدر مهربان و دلسوز برای فرزندانتان خواهد بود. صبور باشید، ارسطو می گوید صبر تلخ است اما میوه اش بسیار شیرین است به همسرت زنگ بزن و بگو فردا شب مادرتو با خانواده برای شما دعوت کن. روز مادر را فراموش نکنید. خدمت و محبت باعث بزرگی شما و کوچکی مشکلات و علاقه مادر شوهر خواهد شد.
**اگر پشت دوربین تلویزیون قرار بگیرید و از شما بپرسند با مادر شوهر چگونه باید رفتار کرد حتی اگر مادر شوهر بدرفتارو بداخلاقی باشد چه می گویید؟ به همان ها عمل کنید.
** مادر شوهر خود را با مادر شوهر دیگران مقایسه نکنید. جز حسادت و حسرت و دلخوری سودی ندارد.
** در پی تغییر مادر شوهر نباش. عاجز و آزرده خواهی شد. ضعف های او را مثل ضعف های مادر خود بپذیر و او را به همان شکل که هست قبول کن و زندگی کن (بدون چالش).
**اگر می خواهی عزیز باشی همانطور که قبل از ازدواج باید چشمهایت را به تمامی باز کنی، بعد از ازدواج نیمه باز نگه دار. به عبارتی بدیهای خانواده همسر بخصوص مادرشوهر را نبین اگر دیدی پیله نکن گیر نده، گیر می افتی، و گرنه در زندگی ات روزگار را برشما تلخ خواهد کرد. مثل سر کبریت نباش که با کوچکترین اصطحکاک آتش می گیرد و زندگی را به آتش می کشد.
والدین «نه» را گاهی آنقدر راحت به زبان میآورند که کودک اولین کلمهای که یاد میگیرد؛ «نه» است و گاهی آنقدر گفتن این کلمه جادویی برای آنها سخت میشود که فرزند فکر میکند هر چیز که بخواهد سریع فراهم میشود.
فارغ از این که ما چقدر برای تامین خواستههای فرزندمان استطاعت داریم، مرزهایی وجود دارد که نحوه و حدود «نه» گفتن به کودکان را تعیین میکند؛ مرزهایی که باید درست و حساب شده رعایت شوند تا بعد از راه رفتن روی این لبه تیغ، نه خطر تربیت کودکی لجباز و خودخواه را به جان خرید و نه کودکی که خواستههایش در مسیری درست هدایت نشده و سرخورده است. این گزارش که در سلامتنیوز منتشر شده با پدر و مادرها درباره راه و روشهای به زبان آوردن این کلمه جادویی صحبت میکند.
سکه «نه» را زیاد خرج نکنید
موانع، فشارها و بازدارندهها چیزهایی هستند که هر انسان بهطور طبیعی آنها را تجربه خواهد کرد، اما مانعتراشی بیش از اندازه کودکان را با مشکلات روحی مواجه میکند. نداشتن اعتمادبهنفس و حس سرخوردگی از آن جمله است. بهقول معروف درشتی و سختی هم در «نه» است. روانشناسان تربیتی، مخالفت و موافقت بیش از اندازه را توصیه نمیکنند. شادی موسوی، روانشناس خانواده معتقد است نه گفتن بیش از حد میتواند بچهها را منفیباف بار بیاورد و در مورد همه چیز پیشداوری منفی به آنان بدهد، چنانکه موافقت بیش از اندازه نیز میتواند آنان را در فضایی غیرواقعی پرورش دهد و انتظارات آنان را بهطور فزایندهای بالا ببرد، درحالیکه کودک در دنیای واقعی با موافقتها و مخالفتهای بسیاری مواجه خواهد شد که باید به طرز درست جواب و رفتار مناسبی از خود نشان دهد. اگر والدین شدت مخالفت خود را با توجه به میزان اشتباهبودن یا خطرناکبودن رفتار کودک تنظیم کنند، این سبب میشود کودک میزان خطر کاری را که انجام میدهد، بهتر درک کند. او به والدین توصیه میکند برای راحتی و آسایش خود به کودک نه نگویید و سعی کنید وقتی از این کلمه استفاده کنید که توجیه مناسبی نیز به همراه داشته باشد. مثلا فقط به علت این که حوصله ندارید به درخواست بازی کودک جواب نه ندهید. فقط بهدلیل این که خانه را تازه مرتب کردهاید، او را از بازی با عروسکش محروم نکنید و این که کودکتان گریه میکند ساعت خواب و غذای او را بههم نزنید.
یک کلام، ختم کلام
شادی موسوی تحمل و درک کودکان از مخالفتها و موافقتها را متغیر میداند و میگوید: «به نوزادی که برای شیر یا تغییر لباس یا سرما و گرما یا در آغوش کشیدن شما گریه میکند نمیتوانید نه بگویید، درحالیکه دو، سه سال بعد این کودک تحمل و درک بیشتری برای شنیدن این کلمه دارد، خواستههای او نیز متفاوت و گاه زیاده از حد میشود. کودکان در دو سالگی کارهای خطرناک میکنند و نه میشنوند، این دوران زمان تجربیات شخصی و استقلالطلبی کودکان است که نههای جدیتری را میطلبد.»
وقتی «نه» را دور میزنیم
همیشه مجبور نیستیم به کودک نه بگوییم. گاهی میشود او را در موقعیت مثبت قرار داد، مکانی کمخطر که تمام چیزها برای تجربه کردن مجاز باشد. لب گزیدن، با سر علامت نفی را به کودک فهماندن و فقط یک اخم و چشمغره کوچک میتواند کار نه را حتی گاهی موثرتر از آن انجام دهد. گاهیاوقات فقط کافی است کودک تقویتکنندههای مثبت را دریافت نکند. حتی لبخند، آغوش یا یک کلام حاکی از تشویق نباشد کودک میفهمد کاری که انجام داده، درست نبوده است.
فریبا زارعی، مادر دو کودک ۳ و ۵ ساله میگوید: «حرکات تشویقی یا کماعتنایی معمولا از به کار بردن مستقیم بله یا نه در مورد بچههای من مفیدتر بوده است. گاهی وقتی میخواهم چیزی را به کودک ندهم حواس او را پرت و توجهش را به چیزی دیگر جلب میکنم و وقتی کاری که نباید بکند انجام میدهد او را با اخم نگاه میکنم و سرم را از سویش برمیگردانم یا بالحنی دلخور یا هشداردهنده اسمش را صدا میزنم. معمولا کودک متوجه میشود نباید کارش را ادامه دهد، اما گاهی فقط میخواهد جلب توجه کند و آنقدر به کارش ادامه میدهد تا من بلند شوم و او را بغل کنم. البته فقط وقتی که کودک در موقعیتی خطرناک قرار میگیرد من این کار را میکنم و بلافاصله در سمت دیگری او را زمین میگذارم که احساس نکند به نتیجهای که خواسته رسیده است.»
شادی موسوی، روانشناس خانواده تاکید میکند: «اگر نه گفتن شما برای نخوردن یک شکلات به همان شدت نه گفتن برای دست زدن به پریز برق باشد، منظور خود را درست نرساندهاید. وی توصیه میکند والدین شدت مخالفت خود را با توجه به میزان اشتباهبودن یا خطرناکبودن رفتار کودک تغییر دهند؛ این سبب میشود کودک میزان خطر کاری را که انجام میدهد بهتر درک کند.»
تولد یک لجباز
قبلا گفتیم که نه را زیاد از حد به کار نبرید و اکنون به رفتار کودکان لجباز که با شنیدن هر بار کلمه نه بر کار خود پافشاری میکنند، نگاهی میاندازیم:وقتی به دختر کوچولویت میگویی قیچی را بگذار زمین، چنان رفتار میکند که انگار چیزی نشنیده است. او ۴ سال دارد و همه چیز را بهخوبی میداند، اما سعی میکند به روی خودش نیاورد. او آنقدر به این کار ادامه میدهد و حتی وانمود میکند که دارد با قیچی موهای عروسک دختر عمویش را میچیند که مادر بلند شود و برود با عصبانیت قیچی را از دست او بگیرد و آن وقت است که قهر و گریه را پیش میگیرد. مادرش میگوید او به خاطر لجبازی این کار را میکند.
برای جلوگیری از این رفتار باید در شرایط مختلف نوع گفتوگوی خود و کودک را تغییر دهید و او را در موقعیت جدیدی قرار دهید. مثلا: بیا بهجای قیچیکردن موهای عروسک موهای او را با گلسر خوشگل کن! شرایط را برای کودک توضیح دهید: تو به اندازه کافی عروسک داری، اگر میخواهی اصرار کنی که عروسک میخواهی از جلوی هیچ مغازه اسباببازیفروشی رد نمیشویم!قوانین و محدودیتها را قاطعانه و بدون دعوا پیگیری کنید. مثلا اگر غذا نمیخوری شیرینی هم نمیتوانی بخوری یا اگر درس نمیخوانی رفتوآمد به خانه دوستانت هم ممنوع است. به حرف کودک گوش دهید و اگر دلایل منطقی داشت حرف او را بپذیرید تا او نیز در عوض لجبازی و جاروجنجال به دلایل منطقی برای پیشبرد اهدافش فکر کند.